اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

اسفاد ای سرزمین مادری من چه می کنی با دستهای خسته روح شکسته چه می کنی
درد است در فراق من از حال و روز تو شهر سکوت در و دیوار شکسته چه میکنی
روزی و روزگاری و حال و هوای تو شور اشتیاق بر مزار شهیدان چه می کنی
آن باغ های خرم و شیر دلان تو ان کوچه باغ عام و مردان ادیبت چه می کنی

بایگانی

۴۱ مطلب در تیر ۱۳۹۷ ثبت شده است

سجل گلزار شهدای اسفاد

يكشنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۷، ۰۵:۰۵ ب.ظ

مشخصات شناسنامه ای گلزار:


- شروع نقشه برداری:  زمستان ۱۳۷۸


- شروع عملیات ساختمانی:  سال ۱۳۷۹


- اتمام عملیات ساختمانی:      بهار ۱۳۸۱


- تاریخ افتتاح:                    زمستان ۱۳۸۱


- مساحت زیربنا:                    ۱۸۰ مترمربع


 - مساحت محوطه:                    حدود ۱۰۰۰ مترمربع


- قبور شهدای مدفون در گلزار:       شش شهید دفاع مقدس


اسامی شهدای مدفون درگلزار:


۱-شهید حاج غلامحسن نظرجانی


۲-شهید علی حسینی


۳-شهید محمدرضا شفیعی


۴-شهیدسیدمصطفیاسماعیلی


۵-شهیدسیدابوطالب اسماعیلی


۶-لوح یادبودشهیدجعفرانصاری


- موقعیت:


خراسان جنوبی-بخش زیرکوه-روستای اسفاد


-کل هزینه انجام شده:                   ۳۲۰میلیون ریال


-طراح وناظر:                   مهندس شجاعی-مهندس شمسی


مسئول امورگلزارهای استان خراسان رضوی:عبدالرزاق نظرجانی

۰ نظر ۳۱ تیر ۹۷ ، ۱۷:۰۵
محمدعلی خالقی

عکس از میهمانی منزل میرزا عباس قلی قاسمی

يكشنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۷، ۰۴:۴۳ ب.ظ


عکس قدیمی گوشه ای از میهمانی های دایی عزیزم میرزا عباس قلی در قدیم 

مرد با مرام و لوتی  دوستت دارم دایی جان سایه ات مستدام 


۰ نظر ۳۱ تیر ۹۷ ، ۱۶:۴۳
محمدعلی خالقی

اشک شرار خاموشی

شنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۷، ۰۳:۰۳ ق.ظ

در اختران  سقف تو  می بینم                        اشکی چو بر شرار این خاموشی 

 

بر قلب های  عشق تو ماتم را                         زخم سکوت  و  خسته تنهایی 

 

در هر وصال وصف تو شیرین بود                  روز و شب   آن حال من در آفاق 

 

خاطر   ز  اذهانم   ز   نام ابدال                      رفتند و بخشش بر ثواب انفاق

 

اب  روان   روشن    کاریزت                        گرد جهان گردی نبینی نوشت

 

حالم خراب انجام روزی در تو                        قهر کلاغی    بر دل خاموشت

 

وصف صفایت  قرنها روشن بود                     بر بذر و کشت زاد تو چون ناهید 

 

ترسم من از قندیل سقف خانه ات                  تار  و  سیاه    انکبوتی      افتد 

 

بر چهره ها و راویت  چون  ماتم                   درد زبان بود کهنه ای از هجران 

 

عرفان گفت عصری ز حال و روزت             از درد پیچم چاره نیست جز عرفان

 

                                        شاعر خالقی (عرفان )

۰ نظر ۳۰ تیر ۹۷ ، ۰۳:۰۳
محمدعلی خالقی

شرار خاموشی

جمعه, ۲۹ تیر ۱۳۹۷، ۱۰:۱۵ ب.ظ

۰ نظر ۲۹ تیر ۹۷ ، ۲۲:۱۵
محمدعلی خالقی

راوی حکایتی از محمد ابراهیم نظرجانی اسفاد

پنجشنبه, ۲۸ تیر ۱۳۹۷، ۰۹:۱۷ ب.ظ

غلامحسن نظر جانی اسفاد

کد شهید: 27651 گزارش خطا

غلامحسن نظر جانی اسفاد

نام: غلامحسن

نام خانوادگی: نظر جانی اسفاد

نام پدر: حبیب اله

تاریخ تولد: 1309-04-08

محل تولد: قاین

تاریخ شهادت: 1364-11-23

خاطرات:

خاطره اول

روزی که به همراه پدرم جهت اعزام به جبهه به سوی پایگاه حاجی آباد به راه افتادیم هنوز چند صد متری از روستا دور نشده بودیم که به محض رسیدن به گلزار فعلی شهدای روستای اسفار پدرم به من گفتند :پسرم لحظه ای توقف کن تا موضوعی را برای شما بیان کنم پدرم نقطه ای از زمین خودمان نشان دادند و گفتند با توجه به این که برای آخرین مرحله عازم جبهه هستم و احتمال اینکه از این سفر برنگردم هست دوست دارم اگر جنازام برگشت مرا در این نقطه که از دست رنج خودم تهیه کرده ام واز حلال بودند آن اطمینان خاطر دارم دفن نماید من خیلی ناراحت شدم و چون سوال پیش آمد پرسیدم چرا این زمین که خیلی دور است .گفتند: فرزندم بخاطر این که این زمین مال خودمان است دوم این که در آینده در نزدیک این روستا ی همجوار بر اثر رشد رشد جمعیت به همدیگر نزدیک خواهند شد و این نقطه کنار بلواری واقع خواهد شد که بین دو روستا خواهند بود و کسانی که از این جا بگذرند به یاد شهید خواهند بود و درست همین اتفاق افتاده است و پیش گویی پدرم کاملا درست بود

محمد ابراهیم نظرجانی 


خاطره دوم

نزدیک عملیات ولفجر 8 بطور ناگهانی پدرم را در پادگان شهید برونسی ل 5 ن اهواز ملاقات کردم گفتند : حالا که عملیات نزدیک است بیا برویم از برادرانت اسما عیل و جعفرکه در 5 طبقه های اهواز هستند خبر بگیریم و خدا حافظی کنیم پدرم چفیه اش را از روئی دوش برداشتند و یک کتابی را داخل آن گذاشتند من جلو ی دژبانی پادگان به ایشان اعتراض کردم که این کتاب را برای چی برداشته اید ؟ گفتند : خواهی دید وقتی به 5طبقه ها رسیدیم اسماعیل که مسئول مهندسی ویژه شهداء بود با توجه به فشار کار که داشتند موفق به ملاقات سریع ایشان نشدیم مجبور شدیم در آسایشگاه که جمعی از بسیجیان در آنجا استراحت می کردند منتظر آمدن برادرانم بمانیم در این موقیعت دیدم پدرم چفیه را باز کردند و رساله ی امام راکه داخل آن بود بیرون آوردند و به برادران بسیجی گفتند : صلواتی بفرستید و بعد شروع به توضیح چند مساله از رساله ی امام تا این که اسما عیل و جعفر برادرانم آمدند و به اتفاق هم محل را برای اقامه نماز جماعت تر ک کردیم.

محمد ابراهیم نظرجانی 

۰ نظر ۲۸ تیر ۹۷ ، ۲۱:۱۷
محمدعلی خالقی

اسفاد سال ۱۳۸۹

پنجشنبه, ۲۸ تیر ۱۳۹۷، ۰۱:۵۱ ب.ظ



۰ نظر ۲۸ تیر ۹۷ ، ۱۳:۵۱
محمدعلی خالقی

شعر از مرحوم حاج محمد تقی عظیمی

چهارشنبه, ۲۷ تیر ۱۳۹۷، ۰۸:۰۸ ب.ظ

آقای چاکری معلم سپاه دانش و اهل سراوان بود که در اسفادخدمت می نمود و در خانه ی طبقه دوم مرحوم کربلایی حسین حسنی روبروی خانه مرحوم حاج محمدتقی عظیمی ،ابتدای دالان منزل مرحوم حاج سید ابوتراب اسماعیلی سکونت داشت ایشان دوستانی بسیار صمیمی بودند که بعد از انتقال آقای چاکری از اسفاد مدام با ارسال نامه با هم در ارتباط بودند.آقای چاکری خاطره ای با مرحوم حاج محمد آقا شهریاری داشتند که در طی مسافرتی از اسفاد به قاین سوار بر ماشین جیپ ایشان در حوالی حوض رباط گرفتار سارقان مسلح افغانی میشوند که در این حین ماموران امنیتی عبوری سر می رسند و بعد از یک درگیری به سمت کوه فرار می کنند.

مرحوم حاج محمدتقی عظیمی در جواب نامه ی آقای چاکری این داستان ایشان را به زبان شعر برایش پاسخ    می دهند.


               نامه چاکری

شکرُلله که خداوند جهان یار آمد

نامه ی چاکری از خاک سراوان آمد

بر در پنجره ات مینگرم تاریک است

دوریت از طرف خالق سبحان آمد

مرحبا چاکری و رحمت حق بر شیرت

کَز ره دور زِ تو لطفِ فراوان آمد

خاطرت هست که در دشت و بیابان رباط

سارقان ریختن و غارت اموال آمد؟

هر زمان آب بنوشی زِ حسین یاد نما 

که حسین بود در آن دشت تو را یار آمد

امر فرمود به عباس اخا از جا خیز

چاکری طعمه گُرگانِ بیابان آمد

 تو را چون بال فرشته سپری گشت دو دست

 از ره غیب یکی دسته ی جاندار آمد

شلیک تیر نمودندو بهم جنگیدند

که فرار از طرف فرقه ی افغان آمد

یکی در لاخ خزید و یکی لنگان لنگان

خون چو‌ فواره زِ سر پاچه ی شلوار آمد


شاعر: مرحوم حاج محمد تقی عظیمی

۰ نظر ۲۷ تیر ۹۷ ، ۲۰:۰۸
محمدعلی خالقی

فرهنگ سلام

سه شنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۷، ۱۱:۰۶ ب.ظ


سلام به معنی سلامتی و اظهار محبت و نشانه صفا و صمیمیت بین افراد در جوامع مختلف است.

سلام نامی از نام های خداوند است و بیش از چهل بار در قرآن آمده است.

پیامبر گرامی ما در مواجهه با افراد فقیر و غنی و بزرگ و کوچک در سلام کردن همیشه پیشقدم بودند.

سلام کردن ۷۰ حسنه دارد که ۶۹ حسنه برای سلام کننده است .

در اسفاد قدیم و جدید همه اسفادیها به همدیگر سلام و خدا قوت می دهند.

کوچک به بزرگ . بزرگ به بزرگ و زن به مرد به همدیگر سلام می دهند و اظهار محبت و تواضع خود را هنگام رد شدن از کنار همدیگر اعلام می دارند.

متاسفانه این موضوع در شهرهای بزرگ و کلانشهرها ،کمرنگ و غیر ممکن شده است روزانه هزاران نفر در پیاده روها بدون هیچ واکنشی از کنار همدیگر رد می شوند و از نعمت تحیت و سلام محروم شده اند .

شایسته است هنگام ورود به برخی مکانها ، پارک ها و کوچه های محل و مناطق  مربوط به خودمان ،به بزرگ ترها و بازنشسته ها سلام بکنیم 

بخصوص بازنشسته هایی که پاتوق شان درب منزل خودشون  است .

به آنها سلام کنیم حتی اگر ناشناس باشند.

سلام یک دستور الهی و قرآنی است.

ان الله و ملائکه یصلون علی النبی یا ایها الذین آمنوا صلو علیه و سلموا تسلیما.

در پایان سلام و درود ما به شما اسفادیهای عزیز در جای جای ایران اسلامی.

پایدار باشید .

                 کریمی آوای اسفاد

۰ نظر ۲۶ تیر ۹۷ ، ۲۳:۰۶
محمدعلی خالقی

مرد همیشه شاد و خندان کربلایی اباذر غفاری

دوشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۷، ۰۳:۰۷ ق.ظ

همراه با بزرگان _ چهره های درخشان و منحصر به فرد اسفاد

      باسلام و احترام

            آشنایی با آقای کربلایی اباذر غفاری 


 خاطره انگیز ترین سفر ما اسفادی ها می تواند مسافرت با مینی بوس فیات آقای غفاری باشد.

مسیر اسفاد قاین را تمام اسفادیها تجربه کرده ایم برای تحصیل دانش و تهیه لوازم و مواد خوراکی و بهداشت و درمان.

خب قطعا طی این مسیر از طریق سرویس فیات آقای غفاری انجام می گرفت.

آقای غفاری فرزند مرحوم حاجی حسینعلی غفاری از بزرگان اسفاد از قدیم الایام در امر ایاب و ذهاب اسفادیها در مسیر اسفاد قاین خدمات فراونی برای مردم انجام داده اند.

ایشان فردی متخصص و متبحر و متعادل در امر رانندگی و بسیار صبور و شوخ طبع است.

قبل از اینکه از خواب بیدار شویم و قبل طلوع خورشید ایشان اول مسافرین میرآباد را سوار می کرد و ساعت 6 مسافرین اسفاد سوار می شدند.

گشت و گذار در در برخی مسیرها و کوچه ها و توجه کامل به اینکه کسی جا  نماند و در داخل مینی بوس جا  گیرش بیاید  مدیریت خاصی می طلبید.

اکثر مواقع مینی بوس خارج از ظرفیت مسافر داشت . اما هیچکس بدون جا نبود . وسط راه رو روی موتور . بغل دست و نشستن روی لوازم مسافر تقریبا همه رو راضی می کرد.

رانندگی با امکانات کم آن زمان نبود گازوییل و اپاراتی . گرمای هوا و جاده خاکی بخصوص گدار بند آخوند و پیچ بالای باغات آبیز  تبحری خاص در رانندگی لازم داشت که همه اینها در ایشان وجود داشت.

ایشان تقریبا به همه افراد از بزرگ و کوچک و دانش آموز به یک چشم نگاه می کرد.

رفتن در جاده خاکی با سرعت کم تکانهای شدید و باعث ماشین زدگی می شد و بعضی وقتها پلاستیک های فریزر هم که خودتون بیشتر با این موضوع آشنا هستید توزیع می شد.

یک دفعه خودم حالم بد شده بود و درخواست پلاستیک کردم بهم گفتند دو کیلویی می خوای یا سه کیلویی .

به هر حال خدمات عمومی و راضی نگه مردم کاری بسیار دشوار است.

ایشان در این 30 سال خدا رو شکر بدون هیچگونه حادثه و با سرعت متعادل اسفادیها را برای انجام کارشان در شهر راس ساعت 7 و نیم صبح بصورت دقیق و منظم به مقصد رسانده است.

شایان ذکر است آهنگ لب کارون ایشان هم زبانزد و بسیار زیباست.

انشالله که خداوند توفیقات روز افزون به ایشان عنایت فرماید.

برای ایشان و خانواده  محترمشان آرزوی سلامتی و بهروزی داریم.

برای سلامتی ایشان چندین صلوات بفرستید.

و همچنین یاد و خاطره آقای حسین جعفر زاده را گرامی می داریم و برایشان فاتحه ای می خوانیم.

              هیات مدیره گروه آوای اسفاد

۰ نظر ۲۵ تیر ۹۷ ، ۰۳:۰۷
محمدعلی خالقی

بد خصال

دوشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۷، ۰۲:۲۴ ق.ظ
۰ نظر ۲۵ تیر ۹۷ ، ۰۲:۲۴
محمدعلی خالقی

خفتن

يكشنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۷، ۰۳:۲۰ ق.ظ

۰






هر چند صفای وصف تو از هر چه گویم بهتر است 

                هر چند در و دیوار تو از هر غنی مقبول تر است 

حال از شکیل روی خود در اینه نوری امید 

                آری  جود  من  امید خاک  کویت  خفتن  است 

                                                              عرفان

۰ نظر ۲۴ تیر ۹۷ ، ۰۳:۲۰
محمدعلی خالقی

در نگارش این چنین حالم بود

شنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۷، ۰۴:۱۵ ق.ظ


روزی نه دیر دامن تنهایی بر نسار نقش در و دیوار تو خواهم دید.

دیگر رد پایی ،حال و هوایی بر کوچه های تو سازی نخواهد زد.

دیگر بر سقف آسمانت، ستاره باغچه دلم ، نوری نخواهد تابید

دیگر پرده های اتاق خانه ام از بغض تنهایی سرشار خواهد بود

دیگر کلاغ سیه پوش بر شاخ و برگ های پر خاطره اش غربت سکوت و تنهایی را نظاره گر کوچه های خالی از سر سبزی و درخت های کهن با قبای همیشه سیاه بر تن تجربه خواهد کرد

دیگر گرد و غبار طاقچه خانه پدر بزرگ حرفی بر زبانت نخواهد شنید

دیگر وجود غبار سنگین اینه خانه اجدادی ، منظر بغض سکوت  و اشکهای تو را سو نخواهد بود 

دیگر در کوچه های پر خاطره و قلمرو گنجشکهای آوازه خوان و صدای دلارام آب روان ، بوی خزان و خش خش برگ های زرد و خالی از وجود معنایی نخواهد داشت 

آری چه روزگار غریبی ایست 

آنجاست  که بر مصداق چقدر زود دیر می شود را عینا خواهی دید و افکارت را به حیرانی خواهد کشید 

آری صدا صدای فریاد در کوچه های اجداد و زاد خاِلی از ساز تنهایی  اندیشه خواهد بود

 

ماه دیگر بر رخ گرد غریب 

       شعله را در دل تنهایی شب 

           پوششی در خجل شرم وجود تو 

                 چو  ابری کرده 

بوی تنهایی تو            خالی از هر سکنه 

چو به عصری نزدیک          که من امروز به اقرارم بود 

که به دنیایی دگر               که از این ظلم و ستم            یا از این بیدادی

که در این وقت زمان           چو به قهر عرفان


از فضای خالی پروازها

یا شب خاموش این آوازها

 

در نگارش این چنین حالم بود        این احساسم بود 

آرزویم این است که در این وصف نگارش یا که شعرم     

نشود حال تو را                  که تو را می خواهم       اسفاد ای وطنم

      

                 خالقی ( عرفان )


۱ نظر ۲۳ تیر ۹۷ ، ۰۴:۱۵
محمدعلی خالقی

آن باغ های خرم شیر دلان تو

جمعه, ۲۲ تیر ۱۳۹۷، ۱۲:۳۹ ب.ظ

۰ نظر ۲۲ تیر ۹۷ ، ۱۲:۳۹
محمدعلی خالقی

شهدا شمع محفل بَشریتن

پنجشنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۷، ۰۳:۰۱ ب.ظ

خیلی عالی و غرور انگیز است....🙏

شهدا شمع محفل بشریتند .....💐

شهدا قهرمانان بی بدیل سرزمین من هستند....💐

شهدا ولی نعمت من و یک یک ایرانیانند...💐

احترام شهدا و جهاد های فاتحانه و پیروزمندانه این مردان بر یک یک ما لازم و واجب است...💐

امنیت امروز ما مدیون شهداست و هرچه داریم از این عزیزان است💐

شهدا شجاع ترین انسانها و با تاهد ترین مردان تاریخ هستند💐





شهید حاج غلامحسن نظرجانی به روایت یکی از همرزمان ایشان👇👇👇👇👇یکی

از همرزمان شهید که اهل روستای ورزگ قاین میباشند چنین میگفت:در عملیات شبانه ای که قرار بود بر دل دشمن بزنیم و احتمال زنده ماندن پایین بود مردی شوخ طبع و با روحیه ای چنان شوق رفتن به این ماموریت را داشت که ما که جوانتر بودیم شرمنده میشدیم و سعی میکردیم با روحیه مضاعف ظاهر شویم و ایشان همان قهرمان و فاتح عملیات آن شب سخت بودند،فردای آن روز باورمان نمیشد که توانسته ایم این عملیات را با موفقیت بگذرانیم  ...شوخ طبعی،باروحیه،شجاعت و مهربانی در این مرد موج میزد .

ایشان شوق شهادت داشتند و چنین روحیه بالایی برای موفقیت ایران در جنگ تحمیلی در یک یک اردوگاههای ما نیاز بود،و در نهایت به آرزوی خود رسیدند.....رضا مهرپویا ۱۳۹۷/۰۴/۲۱👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇


چه هنرمندانه است دل کندن و رسیدن به معشوق خویش و چه زیباست رسم مردانه زیستن و خود را فدای دیگری کردن ،تو رفتی تا من بمانم و بدانم که این ماندن را مدیون که باشم....


دوستدار همه شهدای ایران زمین 

💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐

تقدیم به خانواده محترم نظرجانی 

مهدی محمدی اسفاد🙏



با سلام و تقدیر و تشکر از نگارنده متن آقای ناصر نظرجانی

عملیات های والفجر ، بخصوص عملیات والفجر هشت در شرایطی بسیار حساس انجام شده است چرا که در شرایط سخت اقتصادی کشورمان ، شریان های نفتی و اقتصادی عراق از فاو تا بصره را در معرض تهدید و تصرف قرار داد .

باعث افتخار است که اسفادیها هم در این عملیات سهمی دارند

با تقدیم شهید گرانقدر

شهید غلامحسن نظرجانی

برای شادی روحش فاتحه ای بفرستیم.     کریمی اوای اسفاد

۰ نظر ۲۱ تیر ۹۷ ، ۱۵:۰۱
محمدعلی خالقی

عروسی قدیم اسفاد

پنجشنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۷، ۰۳:۳۲ ق.ظ



جشن عروسی اقای محمدرضا خالقی با بزرگان حاج  ولی الله جعفری حاج آقای کریمی  محمد آقای قاسمی  میرِزا حسین خالقی میرزا ابراهیم خالقی عِلی آقای غفاری طاهر قاسمی 

۰ نظر ۲۱ تیر ۹۷ ، ۰۳:۳۲
محمدعلی خالقی

توجیه قانع نیست

پنجشنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۷، ۰۲:۴۲ ق.ظ

اقرار اعمال و گفتار باطل خویش بر مخاطب قانع نیست بلکه توجیه است .

شایسته است با هر فرد طبق رفتار و نگرش خود فرد اعمال شود . 

 

خالقی (عرفان)

۰ نظر ۲۱ تیر ۹۷ ، ۰۲:۴۲
محمدعلی خالقی

آرزوی محال

سه شنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۷، ۰۴:۴۹ ب.ظ



در نسار کوی تو جانم نثارت می کنم 

 ان زمین آسمانت گل فشانت می کنم 


در فراق نقش های سبز پیش خرمت

حال با ترسیم دل زرد خزانت می کنم


می نشانم بوی مهر می زدایم کینه ها

هر قدم یاس اقاقی ابر بارت  می کنم


چون بنفشه لابلای سبزه های پونه ات

درشمیم شب زلال اب  یادت مئ کنم


یادم اید کوچه های پینه های کهنه ات 

چون شگفتنهای خونین لاله زارت می کنم


نقش پیچک قلب من از  تارهای  روشنت

درس مهر عاطفه از  خفتگانت  می کنم


دلتنگ    ظاهر     بام    اختر های  ابهام

می خوابم رسمی دوباره آرزویت می کنم


          شاعر خالقی (عرفان)

۰ نظر ۱۹ تیر ۹۷ ، ۱۶:۴۹
محمدعلی خالقی

روزگار غریبی ایست

سه شنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۷، ۰۴:۲۶ ب.ظ

این روستا مرا بزرگ کرده است
این روستا ترا بزرگ کرده است 
این روستا مارا بزرگ کرده است
کوچه های کودکیمان را بخاطر بیاوریم
دالانها وکوچه های سرپوشیده ی قلعه ی اسفاد
بالاخانه ها نشیمن وته خانه ها محل ارامش احشام
تابستانها چه صمیمانه پشت بام ها به استراحت می پرداختیم واز آسمان پرستاره لذت میبردیم
دلهای اهالی اسفادقدیم ازکوچه هایش بیشتربهم پیوسته بود 
کوچه های قدیم را میگویم که دیوارهای قطوری داشت از خشت های خام ولی لای همین خشت های خام بذرهای محبت پخته شده بود وعطرش تمام روستارا پرکرده بود
راستی شما دلتان برای اسفاد قدیم تنگ نشده است
بوی تنور ونان داغ دیگر از مطبخ های اسفاد برنمی خیزد
چه غریبانه روزگارسپری میکند اسفاد بیاییم با همدلی ومساعدت گرد غریبی را از زادگاهمان بزداییم 
چون همه ی ما به این روستا مدیونیم!!!!
میسازیمت وطن ای اسفاد عزیز.
فرامرز حسنی اسفاد

۰ نظر ۱۹ تیر ۹۷ ، ۱۶:۲۶
محمدعلی خالقی

دیار خفتگان

سه شنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۷، ۱۲:۲۷ ب.ظ

۰ نظر ۱۹ تیر ۹۷ ، ۱۲:۲۷
محمدعلی خالقی

جنی که صدای بزغاله را در می اورد

دوشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۷، ۰۱:۳۸ ق.ظ

نقل از دایی عزیزم میرزا عباس قلی از خاطرات کودکی 

شبی از قرار آبیاری اب از طاقه ما بود و من نوجوانی تازه به جا رسیده و نترس بودم پدر بزرگم میرزا عباس قلی گفت امشب اب از طاقه ماست می تونی باغ وزیر را آبیاری کنی 

من هم که نوجوانی  با غرور وپر شور و شوق بودم نه در جوابم نبود و در جواب پدر بزرگم گفتم چشم نزدیک ساعت 12شب بیل و چراغ را برداشتم و راهی جوب و برق شدم . کیچه باغ وزیر هم از آن کوچه باغ هایی بود که از سکوت و خلوت شب و رفت امد اهالی به دور بود واز تاریکی و ترس عجیبی برخوردار بود .  اب را بر زمین های زعفرانی انداخته و با رفت و آمد در زمین خود را از سوز سرمای شب و تنهایی پوشش می دادم. فصل سرد زمستان و سوز سرما سکوت شب را در من شکسته بود

 یک لحظه چشم به باغ بالا انداختم ، سایه ای شبیه بزغاله تا پایان آبیاری با من همراه بود و صدایی مشابه صدای بزغاله از خودش در می آورد، باورم بر این بود که بزغاله ای از گوسفندان جدا شده و شاید هم گم شده ولی شکی وجودم را به دلهره و وحشت انداخته بود که چرا در سوز سرما آن هم توی فصل زمستان و چرا با من  به درگاه و اواخر  این زمینها می اید و این صدا را در می آورد. 

چند با با پرتاب سنگ خواستم آن را از خود دور سازم ولی موفق نشدم تا اینکه صدایی آشنا با چراغ وارد شد . خود را با درگاه زمینها رساندم دیدم پدربزرگم میرزا عباس قلی اند . سلام و خدا قوت دادند و گفتند چه خبر ! گفتم خبری نیست ولی حدود یک ساعت است که این بزغاله داره صدا از خودش در می آورد و با من از درگاه به آخر زمینها می آید .

هر چه سنگ می زنم نمی رود. پدربزرگم گفتن کجاست گفتم آنجا ،ایشان هم سنگی به سمتش پرتاب کردند و صدایی در گوش شنیده شد با این عنوان که

ای ادمی اگر می دانستی من کیستم .

 تا این که این صدا برایمان تعجب و قابل درک نبود ولی پدر بزرگ گفت بی خیال این بزغاله از رمه جا مانده بریم.و آبیاری هم تقریبا تمام شده بود وقتی برگشتیم خانه پدر بزرگ اقرار داشت که نترس پسرم آن بزغاله جن بود و من آنجا چیزی نگفتم شاید ترسی برشما غلبه شود در هر صورت هر دفعه به آن باغ رفتی مواظب باشی و تنهایی نروی 



۲ نظر ۱۸ تیر ۹۷ ، ۰۱:۳۸
محمدعلی خالقی

دیار یاران

يكشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۷، ۰۳:۲۹ ب.ظ

۰ نظر ۱۷ تیر ۹۷ ، ۱۵:۲۹
محمدعلی خالقی

حکایت مرحوم خواجه موسی

شنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۷، ۱۲:۵۸ ق.ظ

یکی از دوستان اقرار داشت در مسافرت اسفاد مشهد با اتوبوس هم نشین مرحوم خواجه موسی می شود و مرحوم خواجه موسی بعلت بیماری وخیم و دراز مدتی که ابزار می داشتند ،علت وضعیتی کنونی خود را این چنین اذعان می کردند.

همسفر علت ریشه ماجرای بیماری را جویا می شود و علت سرچشمه این بیماری را از زبان خودشان می پرسد . 

مرحوم با قلبی آشفته از درد و اندوه این چنین بیان دارد  

روزی از راه برگشت از باغ کنار با ختم آبیاری راهی نوسازی بودم که گردبادی فجیع در گرمای تابستان به دست و پای من پیچید ومن خود را بر این گرد باد پایداری کردم تا این که هجوم بیش آن باعث بلند شدن من به فاصله کم و زمین خوردنم شد و ترسی عجیب وجودم را در گرمای تابستان و سکوت خلوت حادثه فراگیر شد و من که وجود خود را سست و بی اراده دیدم از خود بی خود شده و با وضعیت وخیم و ترسان ، خود را به خانه رساندم.

ریشه اصلی وضعیت حال خود را وجود فراگیر شدن از طرف جن واین چنین بیان داشتند.

ایشان از مردان خوب و پاک روزگار بودند که برای مدت درازی بر این بیماری زمین گیر و ایستادگی کردند و به دیار خفتگان ارمیدند 

روحشان شاد و یادشان گرامی با ذکر فاتحه ای به روح نازنینشان 

۰ نظر ۱۶ تیر ۹۷ ، ۰۰:۵۸
محمدعلی خالقی

اثار حوض ملا حاجی

شنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۷، ۱۲:۰۷ ق.ظ

۰ نظر ۱۶ تیر ۹۷ ، ۰۰:۰۷
محمدعلی خالقی

مرحوم حاجی ناظر عطایی واقای آفتابی

شنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۷، ۱۲:۰۵ ق.ظ


۰ نظر ۱۶ تیر ۹۷ ، ۰۰:۰۵
محمدعلی خالقی

انجیر کوهی اسفاد

جمعه, ۱۵ تیر ۱۳۹۷، ۱۱:۵۰ ب.ظ

انجیر کوهی

با سلام و احترام

از قدیم گفتن هر جا آب هست آبادی هم هست . اما شایسته است بگوییم هرجا کوه هست آب و آبادی می آورد.

پوشش گیاهی منطقه کوهستانی شاسکوه بسیار متنوع است.

و حتی برخی نیاز های روزمره اسفادیهای قدیم از آن تامین می شد.

پوشش گیاهی ، نظیر بنه و کسیر .بادام کوهی و بید مشک . آویشن و زیره . گل زوفا . بو مادران . کمای کوهی . ریواس . ارغوان . خیک . عناب . زیره . قارچ و سومه رووق . درمنه و سه ور و غیره ، باعث شده است کوهستان منطقه ما بسیار زیبا و متنوع باشد

و وجود پرندگانی نظیر کبک و تیهو و بلدرچین و سیه سینه و بلبل کوهی و حیواناتی نظیر قوچ و بز وحش . گرگ و روباه و شغال و کفتار و پلنگ و جوجه تیغی این منطقه را به یک پارک طبیعی تبدیل کرده است.

بالا رفتن فرهنگ عمومی و وجود امکاناتی نظیر نانوایی و گاز و تغییر نوع ساخت و ساز باعث شده است تا قطع درختان کوهی و درختچه های بیابانی تقریبا بصورت ۱۰۰ درصد متوقف شود.

از بعد از زلزله ۷۶ پوشش گیاهان و درختان کوهی تغییر چشمگیری داشته است.

 بعلت قطع درختان در زمان قدیم برای گرمایش و سقف خانه ها، این گیاهان در معرض نابودی بود اما درختان کنونی بسیار تنومند و قوی شده اند و از دور به خوبی قابل مشاهده هستند.

تقریبا  پوشش گیاهی کوهستان اسفاد مربوط به درخت انجیر است.

انجیر کوهی اسفاد بسیار ظریف و زیبا و خوشمزه است.

چیدن انجیر هم در آن محیط ساکت و آرام لذت بخش است.

به این صورت که دو گوشه روسری به گردن بسته می شود و دو گوشه  دیگر به همدیگر بسته می شود تا هنگام بالارفتن از چوب های صاف و سر درخت انجیر راحت تر چیده شود.

انجیر سیاه . سرخو و امرود انجیر بسیار خوشمزه هستند بخصوص اگر داخل سفته قوت باشند و یک پارچه خیس از آب خنک قنات روی آن انداخته شود.

انجیر کوهی درختی بسیار مقاوم است و هم اکنون نیز وجود دارد و با توجه به اینکه کوهستان شاسکوه، از رطوبت و بارندگی بیشتری برخوردار است انشالله تا سالیان سال همچنان سبز خواهد بود.

انشاالله که برای حفظ این پارک طبیعی و خدادادی با دل و جان بکوشیم .

هم اکنون اسفادیهای زیادی بعنوان فعال محیط زیست، بصورت داوطلبانه و خود جوش از این منطقه زیبا نگهداری مواظبت دارند.

برایشان آرزوی سلامتی و موفقیت داریم.

                     کریمی آوای اسفاد

۰ نظر ۱۵ تیر ۹۷ ، ۲۳:۵۰
محمدعلی خالقی

حکایت مرد جن گیر

پنجشنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۷، ۰۲:۰۹ ب.ظ

یکی از دوستان نقل داشت از یکی از برادرانش روزی در بیابان به تفریح و اطراق می پردازد و شب را در همان جا به خلوت شب به سر می کند و گویا بر وجود و حقیقت جن اعتقادی نداشته و کلمات رکیک و ناسزا نثار می کند . با این باور که جنی وجود ندارد و دروغ است . شب را در بیابان فراگیر جن می شود و جنیان بر آن وارد می شوند  مرد با روحیه جنی به قلعه باز می گردد و ماه ها جنی می ماند .

اقرار داشت جنیان بر من وارد شده اند ولی و چگونه و چه شده چیزی به زبان نمی آورد و عقیده داشت که نباید چیزی جایی تعریف کند .

و این ماجرا مدتها طول کشید تا جایی که تنهایی بدون بسم الله قدمی بر نمی داشت .

۰ نظر ۱۴ تیر ۹۷ ، ۱۴:۰۹
محمدعلی خالقی

جهت روشن شدن واقعیت روی آیه ها کلیک کنید . 

ایا واقعا جن وجود دارد؟چگونه زندگی میکند؟

در میان مردم این موضوع به ندرت قابل فهم و درک است شاید پنجاه درصد مردم در این موضوع  مشکوکن 

جن یک واقعیت است یا افسانه 

در میان انسان ها بر خلقت نظام عالم دو دیدگاه کلی وجود دارد،عده ای که همه چیز را ناشی از خلقت ذات الهی می دانند و گروهی دیگر که سر منشاء خلقت نظام دو عالم را در طبیعت جستجو می کنند.اگر چه در میان آنان اختلاف نظرها بسیار عمیق واساسی است،ولی هیچ یک از این دو گروه نتوانسته اند وجود موجودات ماوراء الطبیعه را انکار کنند. 

آنهایی که خدا باورند و به روح و معاد معتقدند(غیر از مسلمانان)از آنها به عنوان ارواح خبیثه ویا ارواح شریر یا شیطان یاد می کنند،برخی هم آنها را موجودات فضایی قلمداد می کنند،مادیون هم اعتقادی به ذات الهی و قدرت پروردگار ندارند،این موجودات را همان انسان های اولیه ای می دانند که در سیر تکامل بین انسان ومیمون حیوان مانده وبه شکل و شمایل غریب در آمده اند و یا حتی برخی از آنها معتقدند که اینان انسان های وحشی و بدوی در اعماق جنگل هستند و گاهی خود را نمایان ساخته و موجب اذیت و آزار انسان های متمدن میشوند. 

بنا به نص صریح قرآن،موجودات عالم به سه گروه تقسیم می شوند: 

1. جامدات 

2. نباتات 

حیوانات؛که یا دارای عقلند مانند انسان،فرشتگان و جنیان و یا فاقد عقل و شعور مانند حیوانات وباز بنا به آیات نورانی قرآن کریم، باید بدانیم که بدون هیچ شک و تردیدی موجودی با نام«جن» در جهان آفرینش وجود دارد که از نظر تکلیف و شایستگی مورد خطاب پروردگار قرار گرفته و مشابه انسان می باشد، چرا که: 

1. سی و چهار بار نام جن در قرآن کریم آورده شده است. 

2. هفتادودومین سوره قرآن با نام این موجود مزین گردیده است. 

3. احادیث و روایات فراوانی از پیامبر اکرم (ص)،حضرت علی(ع)،امامان و بزرگان علوم دینی در این خصوص،موجود بوده ودر دسترس قرار دارد. 

4. به وسیله بسیاری از انسان ها رؤیت شده اند. 

به آیاتی از قرآن کریم که وجود جن را مبرهن می داند اشاره می کنیم: 

 سپاهیان سلیمان از جن و آدمی و پرنده گرد آمده و به صف می رفتند.(سوره نمل،آیه 17) 

 برای خدا شریکانی از جن قرار دادند و حال آن که جن را خدا آفریده است.(سوره انعام،آیه17) 

 بگو از جن و انس گرد آیند تا همانند این قرآن بیاورند،نمی توانند،هر چند که یکدیگر را یاری دهند.(سوره اسرا،آیه8 

 سخن پروردگارت بر تو مقرر شد که جهنم را از جن و انس انباشته می کنیم.(سوره هود،آیه119) 

 ای گروه جنیان و آدمیان،اگر می توانید از قطر آسمان و زمین بگذرید،بیرون روید ولی بیرون نتوانید رفت مگر با قدرتی.(سوره الرحمن،آیه33) 

مرحوم شیخ مفی در کتاب «ارشاد» آورده است: 

در آثاری از ابن عباس نقل شده:زمانی که پیامبر اسلام(ص) به قصد جنگ با قبیله مصطلق از مدینه خارج شد،هنگام شب به دره وحشتناک و صعب العبوری رسید.اواخر شب جبرئیل بر آن حضرت نازل شد و خبر داد که طایفه ای از جن در وسط دره جمع شده و قصد مکر و شر و اذیت شما و اصحابتان را دارند.(ارشاد،ص399) 

از حضرت امام صادق(ع)روایت شده: 

روزی حضرت رسول(ص)نشسته بود،مردی به خدمتشان رسید که بلندی قامتش مثل درخت خرما بود.سلام کرد،حضرت جواب داد و سپس فرمود«خودش وکلامش شبیه جن است».سپس به او فرمود کیستی؟ عرض کرد :من هام،پسر هیم،فرزند لاتیس،پسر ابلیس هستم.(بحارالانوار،ص83) 

بانو حکیمیه دختر امام کاظم(ع) می گویدکه برادرم رضا(ع) را دیدم که تنها بود،عرض کردم:با چه کسی سخن می گویید؟ فرمودند:فردی از جن آمده تا مسائلی بپرسد و از چیزهایی شکایت کند.(اصول کافی،ص395) 

علامه طباطبایی(ره)می فرمودند: 

روزی آقای بحرینی که یکی از افراد معروف و مشهور در احضار جن و از متبحرترین در علم ابجد و حساب مربعات بود در مجلس ما حضور یافت،چادری آوردند،دو طرفش را به دست من داد و دو طرف دیگر را به دست های خودش گرفت.این چادر به فاصله دو وجب از زمین فاصله داشت. در این حال جنیان را حاضر کرد،صدای غلغله و همهمه شدیدی از زیر چادر برخاست.چادر به شدت تکان می خورد چنان که نزدیک بود از دست ما خارج شود. من محکم نگه داشته بودم،آدمک هایی به قامت دو وجب در زیر چادر بودند وبسیار ازدحام کرده و تکان می خوردند و رفت و آمد داشتند،من با کمال فراست متوجه بودم این صحنه،چشم بندی و صحنه سازی نبوده و صد در صد وقوع امر خارجی بوده است.(رجایی،تهرانی،جن و شیطان،ص47) 

جن چگونه موجودی است؟ 

به واقع جن چگونه موجودی است وآیا می توان توسط علوم پیشرفته امروزی آن را اثبات کرد؟ جن در لغت به معنای مستور و پوشیده است،همان طور که بچه در رحم و پنهان از چشم ما را «جنین»گویند و جنت اشاره به باغی است که درختان آن مانع از به چشم آمدن زمینش می گردد. 

وشاید علت شک و تردید در وجود جن نیز همان مستور و پنهان بودنش از انظار و حس بشری است،که به علت آن در ذات خلقتش نهفته است. 

قرآن کریم خلقت جن را چنین بیان می دارد: 

 و جان (که در بعضی از متون اسلامی آمده است،جان پدر جن است همانطور که آدم پدر انسان)را پیشتر،از آتش زهرآگین آفریدیم.(سوره حجر،آیه27) 

 خدا انسان راازگل خشک شده ای چون سفال آفرید و جنیان را از شعله ای بی دود.(سوره الرحمان،آیه12) 

از این آیات در می یابیم که جن،آتش است و انسان از جنس خاک،و این چنین دریافت می شود که جنیان قبل از انسان خلق شده است،و از آنجایی که هر دو از ماده آفریده شده اند پس مادی هستند،ولی دو تفاوت اساسی آنها را از سایر موجودات متمایز می سازد: 

1. می توانند خود را به هر شکل و قیافه ای درآورند(آکام المرجان)(به استثنای پیامبران و ائمه معصومین وبنا به برخی روایات حتی احدی از شیعیان) 

2. از چشم موجودات دیگر پنهانند. 

ملاصدرا پنهان و آشکار شدن جن را با هوا قیاس می کند و این طور عنوان می دارد: 

«بدن های لطیف در الطاف و نرمی متوسط بوده و از این رو آماده جدایی و یا گرد آمدن هستند،چون گردهم آیند قوام آنها بهتر گشته و مشاهده می گردند و چون جدا گردند قوامشان نازک و جسمشان لطیف می شود و از دیده پنهان می مانند.مانند هوا که وقتی ذاتش گردهم می آیند غلیظ می شود و به صورت ابر درمی آید و وقتی ذرات ازهم جدا می شوند لطیف می شود ودیده نمی شوند.»(ملاصدرا،مفاتیح الغیب) 

همین ذات وجودی جنیان به آنها این امکان را می دهد که خود را به هر شکلی و با هر حجمی درآورند.چه به اندازه سرسوزن و چه در اندازه اتاقی بزرگ.آنها به واسطه همین ویژگی،بُعد زمان برایشان معنا ندارد،و مسافتی را که بشر مدت ها باید آن را طی کند.در لحظه ای می پیمایند و اعمالی را که از توان انسان خارج است آنها به راحتی قادر به انجامش هستند عمده ترین علت شکست و تردید در وجود آنان هم همین پنهان بودن از چشم انسان هاست. که البته از نظر علمی هم توجیه پذیر است.چرا که در جهان هستی چیزهای زیاذی وجود دارد که به چشم انسان قابل رؤیت نیستند ولی قدرتشان از نظر جسمی از انسان به مراتب بیشتر است.مثل الکترون ها،امواج الکتریسیته،نورهای ماورای بنفش،اشعه ایکس،باکتری ها و ویروس ها،آمیب ها،جانداران تک سلول و از همه مهمتر ذات اقدس الهی که دیده نمی شود ولی کدام عقل سلیمی می تواند آن را انکار کند؟ 

بعدا به چند داستان واقعی در موضوع جن مربوط به اسفاد پرداخته خواهد شد ..

۰ نظر ۱۳ تیر ۹۷ ، ۱۷:۲۰
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۱۳ تیر ۹۷ ، ۱۶:۰۰
محمدعلی خالقی

خوشبختی

سه شنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۷، ۰۲:۰۳ ب.ظ


زندگی کردن ما انسانها در گرو همدردی و دادرسی یگدیکر معنا پیدا میکند.

دادستانهای واقعی و تامل را در گوشه دلمان قاب کنیم  تا خوشبختی هایمان را از یاد نبریم .....

مهدی محمدی اسفاد

❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️


۰ نظر ۱۲ تیر ۹۷ ، ۱۴:۰۳
محمدعلی خالقی

🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼


امروز   بعد از گذشت ۷ ماه از سوختگی۶۰درصدی  رفیقم که قبل از سوختگی مبتلا به ام اس نیز بودبه ملاقاتش رفتم 👇👇👇👇👇👇👇

،رفاقت ما برمیگشت به دوران دانشجویی در سال ۸۸ و من اطلاع دقیقی از شرایط زندگی رفیقم نداشتم ،در آن دوران او به بیماری ام اس دچار نبود و خاطرات ورزشی و دانشجویی زیادی باهم داشتیم ،در سال ۹۴ که از بیماری ام اس او باخبر شدم بارها اورا میدیدم و از حالش مطّلع میشدم ،او برای کار به شهر ما آمده بود و پدر ومادر پیرش در روستا با چند بچه ی  در خانه به کشاورزی و دامداری مشغول بودند، چند مدتی بودکه از احوالش جویانبودم تا اینکه شماره ای ناشناس از یکی از روستاهای دور شهر ما روی گوشی من مشاهده شد وقتی صحبت کردم دیدم صدایی آشنا اما غمبار و درد آلود با بغضی در گلو مرا صدا زد و گفت بی معرفت من گوشه خانه افتاده ام و تو حالم رو نمیپرسی ! منکه از ماجرا بی خبر بودم جویای حالش شدم و برایم توضیح داد که با سوختگی دارد مبارزه میکند ،ناراحت شدم و بهش قول دادم در اسرع وقت به ملاقاتش بروم ،امروز به همراه خانمم به ملاقاتش رفتم ،روستایی دور از شهر ما ،ابتدا فکر میکردم روستایی به سبک روستای خودمان خواهد بود کوچه های صاف وهموار و امکانات درحد شهر ،اما به روستایش که رسیدم آدرس خانه اش را پرسیدم !راه ماشین رو نبود ماشین را اول روستا گذاشتم و از کوچه پس کوچه های تنگ و سراشیب به درب خانه رسیدم درب را کوبیدم ،مادر دوستم به خوش آمد گویی ما آمد ،وارد خانه شدم اول دوستم با شرایط سختی که داشت پیش امد حال و احوال کردیم وضعیتی نامناسب وشرایطی سخت بر او غالب شده بود مارا به اتاق مهمانی شان دعوت کردن وارد اتاق که شدیم دیدیم خواهر دوستم روی صندلی نشسته و در همان حال بدون اینکه بلند شود با ماحال واحوال کرد، در ذهنم این باور آمد که چرا با دیدن ما بلند نشد شاید غرور دارد،بسیار تحت تاثیر شرایط این رفیقم قرار گرفته بودم حالم منقلب شده بود دوستم بعد از ۷ماه مبارزه کمی جون گرفته بود با او ابراز همدردی کردم و اورا قوت قلب دادم ،در لابلای صحبتهایم اشاره به این کردم که شما که خواهری پرستار داری و نگران نباید باشی ،نمیدانستم اسم خواهر دوستم زینب است و اسم خودش که حسین بود،دیدم دخترکی از نظر من مغرور بود به گفته خودش به دلیل بیماری ام اس نمیتواند راه برود و خود نیز نیاز به پرستار دارد ،از خودم بدم آمد از قضاوت کردنم از عجولانه صحبت کردنم واز اینکه چقدر ما انسانها سخت باور میکنیم خیلی چیزها را ،دلم داشت میترکید از درون به هم ریخته بودم و در ظاهر به دلداری دادن و روحیه دادن این خانواده دوستم میپرداختم ،مادری که در روستا با کم ترین امکانات با شوهری سالمند و دو فرزند معلول که یکی بر اثر سوختگی زیاد نیاز به مراقبت صد درصدی داشت با فرزندان دیگری که درخانه بودند با کمترین امکانات و کمترین درآمد از کشاورزی اندک و دامداری چند راسی همچون کوهی با صلابت ایستاده بود مرا آنچنان به قهر خودم فرو برد که دیگر هیچ آرزوی در خودم ندیدم و از خدا فقط خواستم سلامتی را از من نگیرد،احساس شرمندگی زیاد داشتم نسبت به دوستم و در دیوار خانه شان شکایت از مردانی داشت که در این مملکت در رفاه مطلق قوطه ورند و نیم نگاهی به حال اینان ندارن.

مادر، خدارا شکر میکرد و دوستم مادرش را میخنداند و خواهرش امیدوارانه صحبت میکردند تا رسم میزبانی را نگه دارند اما میدانستم پشت همه خنده ها و صحبت ها دردها و غصه هایی نهفته هست.......وقتی از خانه بیرون آمدم به دوستم قول دادم زود بروم و ببینمش او از من خواست تا هرچه زودتر بروم پیشش چون دلش خیلی تنگ میشود،


دوست عزیزم حسین جان همیشه من برای ملاقاتت خواهم آمد ان شالله به امید خوب شدندت و خداقوت میگم به شیرزنی همچون مادرت ....

برایت بهترین ها را ارزو میکنم وتلاش میکنم برای خوب شدنت .....


دوست بی معرفتت مهدی محمدی اسفاد



👈امروز و این روزها را نه از یاد خواهم برد و نه فراموش خواهم کرد که زنده بودن و زندگی کردن ما انسانها در گرو همدردی و دادرسی یگدیکر معنا پیدا میکند .و این داستان واقعی را قاب میکنم و بر گوشه قلبم مینگارم تا خوشبختی هایمان را از یاد نبریم .....

❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️


👈تقدیم به خوبان و مددکاران عالم.🙏



🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸

۴ نظر ۱۲ تیر ۹۷ ، ۱۳:۵۴
محمدعلی خالقی