اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

اسفاد ای سرزمین مادری من چه می کنی با دستهای خسته روح شکسته چه می کنی
درد است در فراق من از حال و روز تو شهر سکوت در و دیوار شکسته چه میکنی
روزی و روزگاری و حال و هوای تو شور اشتیاق بر مزار شهیدان چه می کنی
آن باغ های خرم و شیر دلان تو ان کوچه باغ عام و مردان ادیبت چه می کنی

بایگانی

۲۷ مطلب در خرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

وفای سگ

جمعه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۸، ۰۵:۳۶ ب.ظ

اگر چه موی و جان سگ حرام است 


وفای نام و انسان است چه باک است 


اگر فرسنگ ها حیوان بود سگ  


محبت را ز سگ یک لقمه نان است 


شعر :خالقی اسفاد 

۰ نظر ۳۱ خرداد ۹۸ ، ۱۷:۳۶
محمدعلی خالقی

واکمن

چهارشنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۸، ۰۱:۴۸ ق.ظ

به حرف کسی گوش نمی دادم 

همیشه دوست داشتم تنها باشم 

در خلوت به سر می بردم  برایم ارامش بخش بود 

روزگار به سختی می گذشت 

تمامی بچه ها از دستم ناراحت بودند 

چون دوست داشتم تنها باشم و در دنیای خودم سیر می کردم 

صدای ارام و دلنشین مرا خرسند می داشت 

و مرا از تنهایی و غم و اندوه بیرون می اورد 

من بودم و او تنهای تنها 

موقع دلتنگی ها مو برام غصه دریا رو می گفت و مرحمی بود بر زخمهای  کهنه ام 

ولی اکنون نیست و خیلی ناراحتم چون شکست 

واکمن خوبی بود 

۵/۱/۸۴ دفتر منشی کادر ، اب یک قزوین 

خالقی اسفاد     برگی از دفتر خاطراتم 

۱ نظر ۲۹ خرداد ۹۸ ، ۰۱:۴۸
محمدعلی خالقی

گاو اهن

يكشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۸، ۰۳:۲۲ ب.ظ


گاوآهن یا خیش ابزاری در کشاورزی برای کندن، زیر و رو کردن و شخم زدن زمین است که دارای تیغه یا تیغه‌های فولادی سنگین که به وسیله چهارپا به ویژه گاو بر روی زمین کشیده می‌شود.

 این ابزار با نوک تیز و برگشته به درون، سر آن به گردن گاو یا به تراکتور می‌بندند و با آن زمین را شخم می‌زنند.


گاوآهن از مهمترین ابزارهای خاک ورزی اولیه است که انواع مختلفی دارد. برخی از انواع مختلف آن عبارتند از:


گاوآهن برگردان دار

گاوآهن بشقابی

گاوآهن چیزل

گاوآهن دوار

گاوآهن زیر شکن

گاوآهن‌ها برای شخم اولیه زمینهای کشاورزی مورد استفاده قرار می‌گیرند. این کار از طریق بریدن و برگرداندن لایه سطحی خاک به عمق معمولاً ۱۰ سانتی‌متر الی ۴۰ سانتی‌متر صورت می‌گیرد. هدف از شخم اولیه برآورده کردن نیازهای اولیه برای رشد گیاهان کشاورزی است. انتهای گاوآهن بایستی به وسیله کشاورز در زمین فرورود تا خاک وارونه شود 

امروزه با ابزار الات کشاورزی نوین دیگر به ندرت از ان استفاده می شود 

چه روزهایی خوبی بود ولی افسوس زود گذشت 



۱ نظر ۲۶ خرداد ۹۸ ، ۱۵:۲۲
محمدعلی خالقی

سیاه چادر

يكشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۸، ۰۲:۴۶ ب.ظ

سیاه چادر؛ دست بافته عشایر

سیاه چادر، به دست بافته‌ای بسیار ساده با موی بز جهت استفاده در سقف و دیوارهای چادر عشایر گفته می‌شود. عمده ماده مورد نیاز جهت بافت سیاه چادر موی بز است که از رنگ سیاه زاغ، سور و بور آن استفاده می‌شود.

تمامی مراحل پاکیزه‌سازی و ریسندگی نیز توسط مردان و زنان بومی به انجام می‌رسد. عمده محصول تولیدی این رشته تخته‌های سیاه چادر است که جهت تهیه چادر عشایری با اندازه‌های مختلف، تعدادی از آن‌ها را به هم متصل می‌کنند.

این تخته‌ها به طول تقریبی هشت تا ده متر و عرض یک متربافته شده و به صورت ساده و کاملاّ سیاه رنگ است. برخی افراد برای ایجاد تمایز بین سیاه چادر خود در حین بافت بر روی این تخته‌ها با نخ سفید پنبه‌ای نقش‌های ساده‌ای ایجاد می‌کنند. 

ابزار مورد استفاده در سیاه چادربافی بسیار ساده و ابتدایی و شامل؛ دار افقی، شانه، دَستَک و پاکی است. در حال حاضر بافت سیاه چادر توسط ساکنین روستاهایی چون سِیدال و میغان در شهرستان نهبندان و طوایف عشایری شهرستان‌های سربیشه، قاینات، سرایان و... صورت می‌پذیرد و از این طریق امرار معاش می کنند. 

فضایی کاملا سنتی  دارای چند عدد چوب محافظ که از داخل زیر چادر قرار می گیرد و از دیواره های بیرون به زمین میخ کوب می شود  . کاملا ساده و اسان که در هر شرایط می توان ان را پابر جا و یا حمل نمود . 


۰ نظر ۲۶ خرداد ۹۸ ، ۱۴:۴۶
محمدعلی خالقی

گبه

يكشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۰۱ ق.ظ


گبه؛ هنری زنانه است که نیز همانند قالی زیرانداز گره‌دار و دست بافی است که قدمت آن به لحاظ نیاز اجتماعی جوامع بشری، امکان سریع نقل و انتقال و به ویژه بافت ذهنی نقوش آن به قبل از تولید قالی برمی‌گردد.

این دست‌بافته ازقالی کوچکتر و تراکم بافت کمتری داشته و بر روی دارهای زمینی و به ابعاد تقریبی ۲۰۰*۱۰۰ و ۲۰۰*۱۲۰ سانتی‌متر تولید می‌شود. 

ابزار و تجهیزات بافت گبه همانند قالی است. جنس تار و پود قالیچه‌های مرغوب اکثراً از پشم و نوع گره مورد استفاده بیشتر تُرکی است.

طرح‌هایی نظیر، کاجی، گلدانی، سجاده ای، گُل مرغی، گل ابری، گل کشمیری، فَتحُ الله‌خانی، گل آیینه، زوزَنی، پادراز، مَدَدخانی،گل کاشان و نقوش حیوانات از جمله پلنگ، طاووس ، شتر از نقشه‌های معروف گبه‌های خراسان‌جنوبی هستند.

از طرح‌های رایج در حاشیه این دست بافته نیز می‌توان به «چِنگ چِهِل مرغ» و «یا علی» اشاره د. تولید انبوه این دست‌بافته در شهرستان زیرکوه و روستاهای تابعه آن شامل؛ حاجی آباد، آبیز، فَندُخت، اِسفاد، بهمن آباد و اِستِند است، اما در شهرستان‌های دیگر استان از جمله سربیشه، خوسف (روستای هدف گردشگری خور)، نهبندان، قاینات (بویژه شهر اِسفِدِن وروستاهای کُرغُند، تیغاب وگَرماب)، صورت می گیرد  



۰ نظر ۲۶ خرداد ۹۸ ، ۰۰:۰۱
محمدعلی خالقی

قله نظیر خان

شنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۸، ۰۲:۱۶ ب.ظ


سالها پیش سرزمن ما  جولانگاه اشرار و متجاوزینی شده بود که گاه و بیگاه از مرزهای شرقی و به صورت غیر قانونی وارد این سرزمین می شدند و اقدام به تجارت مواد و شرارت می نمودند . جرات و جسارتشان به حدی رسیده بود که دیگر حضورشان در مناطق مرزی احساس نمی شد بلکه در شهرهایی مثل کاشمر و سبزوار و .... نیز آوازه حضور و شرارتشان به گوش می رسید.


در این میان گروهی ۸ نفره از این اشرار به سرکردگی شخصی به نام نظیرخان و با انبوهی از سلاحهای اتوماتیک به قصد شرارت وارد زیرکوه می شوند . اما مقر استقرار این گروه در کوههای محمد آباد بلافاصله مورد شناسایی قرار می گیرد و عملیات دلاورانه جان برکفان نیروی انتظامی و چریک های محلی آغاز می شود. به جهت پناه گرفتن اشرار بر قله ای بلند و دارای سنگ های بزرگ و اشراف آنان بر پایین دست غلبه بر آنها کار چندان ساده ای نبود .علاوه بر اینکه اشرار مجهز به تیربار گرینف - سمینوف - آرپی جی و.... بودند و مهمات قابل ملاحظه ای هم همراه داشتند. اما آنچه آنروز حسابی به چشم می آمد علاوه بر دلاور مردی جان برکفان نیروی انتظامی جرات و جسارت چریک های محلی بود که با شناخت کاملی که از منطقه داشتند سر انجام تیر خلاص را بر پیشانی سرکرده این گروه که بر پشت تیربار نشسته بود شلیک کردند .


جسد نظیر خان بر بلندای همان قله دفن شد و هنوز پس از گذشت ۱۰ سال وقتی از آنجا عبور می کنم صدای نعره های نظیر خان در گوشم می پیچد اما امروز فقط چیزی که از این هیبت متجاوز باقی مانده است شال افغانیش است که هنوز از زیر خاکها به چشم میخورد


۳ نظر ۲۵ خرداد ۹۸ ، ۱۴:۱۶
محمدعلی خالقی

مرحوم میرزا عبدالجواد اخوندی

جمعه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۸، ۱۰:۲۰ ق.ظ



درگذشت نابهنگام مرحوم کربلایی میرزا عبدالجواد آخوندی را تسلیت عرض نموده از درگاه خداوند متعال برای آن مرحوم مغفرت الهی و برای بازماندگان صبر و شکیبایی آرزومندیم. 


روحش شاد 


۴ نظر ۲۴ خرداد ۹۸ ، ۱۰:۲۰
محمدعلی خالقی

پنجشنبه ی دیگر و یادی از درگذشتگان

پنجشنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۸، ۰۴:۰۹ ب.ظ

۱ نظر ۲۳ خرداد ۹۸ ، ۱۶:۰۹
محمدعلی خالقی

شوق پرواز

چهارشنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۵۲ ق.ظ


   این روزها گاهی 

    حس غریبی در درونم سخت می گنجد

    حس می کنم تنهام 

    حس می کنم هر شب خودم را با خود اویزم 

    چنگ می زنم بر صورت ایینه و دیوار 

            دیدارهای مملو از دل سنگ

            دیوارهای شیشه ای شفاف 

             دیدارها دیوار می سازند

    هر شب که می خوابم 

    در لابلای هاله ای ابری 

                              در اسمانی صاف 

                                  در اسمانی پاک 

              در رختخوابی نرم 

              پرواز را من ارزو دارم 

    ایا در این غربت

    ایا در این وحشت 

    ایا در این دیوار 

    ایا در این دیدار هفت تا سنگ 

                    ایا که این پرواز را ممنوع می بایست 

                                                           خالقی عرفان 



ه

۲ نظر ۲۲ خرداد ۹۸ ، ۰۰:۵۲
محمدعلی خالقی

هیس

سه شنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۸، ۰۱:۲۸ ق.ظ

خورشید می تابد 

خورشید می تابد ز لای برگ ها تیز 

بوی نسیم و لاله و سرو چمن نیست

پاییز می اید 

در  زیر پایم خش خش برگ های بی جان 

افتاده اند بر پیکر تقدیر طوفان 

حس غریبی از درختان و زمین است 

 

پاییز می خواهد درختان را بخواباند دوباره 

ای اسمان ای ابرها 

  لطفا همه هیس 

   خالقی (عرفان)

 

۱ نظر ۲۱ خرداد ۹۸ ، ۰۱:۲۸
محمدعلی خالقی

تقدیم به اسفاد و اسفادی

چهارشنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۸، ۰۵:۱۰ ب.ظ
 خواب پروانه


خاطراتم روزهایی ساده بود         قصه های ساغی و پیمانه بود 

نبض عطر کوچه های احساس      قصه های عطر ناب و پونه بود

خانه ام خشت  آسیابم ابی         هر سحر   بانگ نماز دلداده بود 

پرچم صلح و سفید دهکده     روی هر بام  عطر یاس مستانه بود 

قصه ی   دور   اجاق    اتشی       خاطرات شمع  چون پروانه بود

بغچه ای از ریس ابریشم سفید   سفره ای از شور عشق ونان بود

واژ ها را کوچه های خاکی            هاله هاله مو به مو پیمان بود 

خرمن گندم کشت و چشمه نور     دشت لاله بوی گندم زار  بود  

شاخه ها پروانه ها بی انتها           وسعتی در قلب هر پرواز بود 

کاش می شد اندکی پروانه بود      خوابهایم اتفاقی ساده بود   

                              شعر :خالقی اسفاد (عرفان)
۱ نظر ۱۵ خرداد ۹۸ ، ۱۷:۱۰
محمدعلی خالقی

عید سعید فطر بر تمام مسلمین جهان مبارک

چهارشنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۸، ۱۱:۰۵ ق.ظ

۰ نظر ۱۵ خرداد ۹۸ ، ۱۱:۰۵
محمدعلی خالقی

معنی ایاتی از زبور

يكشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۰۲ ب.ظ



«ای کسانی که از آب و گِل آفریده شده اید، ای غفلت پیشگان مغرور و مست به آن چیزی که بر شما حرام شده است، توجهی نمی کنید. آیا فرقی میان آلودگی و ناپاکی نیست؟ و میان حوریان خوش خویی که از دروغ بدورند و بدون ملال و خشم برای انسان ماندگارند و بکارت شان پیوسته ثابت است، آرام تر از کف و شیرین تر از عسل در میان بستری معلق در امواج متلاطم دریای شراب و عسل که پایانی ندارد. این سلطه ای ناتمام و نعمتی جاودانگی و دائم است. جهان در اختیار خداوند حکیم و باقی است، پاک است خداوندی که آفریننده روشنایی هاست.»



۰ نظر ۱۲ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۰۲
محمدعلی خالقی

قله قران

شنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۸، ۰۵:۰۲ ب.ظ

رمز و راز‌هایی از یک آیه که به قله قرآن شهرت دارد!

در این مطلب شما را با رمز و راز‌هایی از یک آیه که به قله قرآن مشهور است آشنا می‌کنیم.

 آموزه های آیه 255 سوره بقره 


* آیه


اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یُحیطُونَ بِشَیْ‏ءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِما شاءَ وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لا یَؤُدُهُ حِفْظُهُما وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظیمُ


* ترجمه


اللّه، که جز او معبودى نیست، زنده و برپادارنده است. نه خوابى سبک او را فرا گیرد و نه خوابى سنگین. آنچه در آسمان ‏ها و آنچه در زمین است، از آنِ اوست. کیست آنکه جز به اذن او در پیشگاهش شفاعت کند. گذشته و آینده آنان را مى ‏داند. و به چیزى از علم او احاطه پیدا نمى ‏کنند مگر به مقدارى که او بخواهد. کرسى (علم و قدرت) او آسمان ‏ها و زمین را در برگرفته و نگهدارى آن دو بر او سنگین نیست و او والا و بزرگ است.


* نکته ها


به مناسبت وجود کلمه ‏ى «کرسى» در آیه، رسول اکرم صلى الله علیه وآله این آیه «آیت الکرسى» نامید. در روایات شیعه و سنى آمده است که این آیه به منزله ‏ى قلّه قرآن است و بزرگترین مقام را در میان آیات دارد. همچنین نسبت به تلاوت این آیه سفارش بسیار شده است، از على علیه السلام نقل کرده ‏اند که فرمود: بعد از شنیدن فضیلت این آیه، شبى بر من نگذشت، مگر آنکه آیة الکرسى را خوانده باشم. 


در این آیه، شانزده مرتبه نام خداوند و صفات او مطرح شده است. به همین سبب آیة الکرسى را شعار و پیام توحید دانسته ‏اند. هر چند در قرآن بارها شعار توحید با بیانات گوناگون مطرح شده است، مانند: «لااله الاّ اللّه»  ، «لااله الاّ هو» ، «لااله الاّ انت»  ، «لااله الاّ انَا» ، ولى در هیچ کدام آنها مثل آیة الکرسى در کنار شعار توحید، صفات خداوند مطرح نشده است.

۰ نظر ۱۱ خرداد ۹۸ ، ۱۷:۰۲
محمدعلی خالقی

اشعاری برای اسفاد

شنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۸، ۰۴:۱۷ ب.ظ

 


سروده هایم که برای اسفاد سروده شده است تقدیم می نمایم. 



زادگاهم خدا     نگهدارت                           

    دل ما زیر خط پرگارت

ما همیشه به یاد تو هستیم                    

   گرچه از نان تو نظر بستیم

ابر و باران همیشه مال تو                          

 بهترین آب، خوش به حال تو 

عالمانی بنام داری تو                            

     هرچه خوبی تمام داری تو 

ای زمین همیشه حاصلخیز                     

    کمرت راست کن کمی برخیز 

خیز و بنگر دوباره جان داری                     

    در تن خسته هم توان داری 

مرتضی گفت قصه 

اسفاد                       

     قصه گل و شاخه شمشاد   


 


…………………………………………………………………………………


سلامی بر گل  زیبای  اسفاد                گروه ناب وخوش آوای اسفاد


دلم در پیش خورشید است بنگر                   سر شاسکوه، در بالای اسفاد


سفر کردم به شهرهای زیادی                      نبوده هیچ یک، همتای اسفاد


به یاد روستا دل تازه دارم                             دل من عاشق و شیدای اسفاد


صفا و خوبی مردم فراوان                             نباشد مردمی همتای اسفاد


ببین گلدسته های مسجدش را                    اذان  دل کش  آقای اسفاد


ندارد طرقبه حسن و جمالی                         به پیش منظر زیبای اسفاد


شاعر : مرتضی حسینی اسفاد (شمیم

۰ نظر ۱۱ خرداد ۹۸ ، ۱۶:۱۷
محمدعلی خالقی

نگاهی گذرا بر کوچه های دهه ی ۵۰اسفاد قسمت دوم

شنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۲۵ ب.ظ

نگاهی گذرا بر کوچه های دهه ی ۵۰ اسفاد(قسمت دوم)

روبروی مغازه ی ایشان مغازه ی برادران عظیمی بود.مرحوم حاج محمد امین و حاج حسینعلی عظیمی.آنها برای سالهای متمادی صمیمانه،بطور مشارکتی و بدون هیچگونه تقسیم اراضی و املاک پدری با هم زندگی کردند.حاج محمد‌امین مسوول فروش مغازه،پیشبرد کارهای کشاورزی،تهیه نیروی کار و حاج حسینعلی عظیمی که با عنوان یک تاجر در میان مردم روستاهای اطراف معروف‌ بودند محصولات عمده کشاورزی بویژه پنبه،ارزن،زعفران،قالیچه و سایر محصولات و اجناس مردم اسفاد و روستاهای همجوار راخریداری و بصورت عمده به تاجران قاین و بیرجند،مثل آقایان ریاسی وثابتی و اذانی می فروختند،ایشان در زمانی که وسیله نقلیه در منطقه نبود با دوچرخه به روستاهای اطراف می رفتند و مازاد محصولات آنها را خریداری و افرادی را با الاغ برای انتقال به اسفاد به کار می گماردند.ایشان بر مغازه و کار کشاورزی هم نظارت مستقیم داشتند.در مغازه با نظارت بر فروش و تقاضا،اجناس مورد نیاز را از بیرجند وقاین تهیه می کردند.مغازه ایشان با شش پله ارتفاع بر کوچه مشرف بود و زیر زمین آن انباری مغازه بود.دراین مغازه انواع کفش گالش،چکمه،چبلیت و دمپایی،لوازم خانه،روغن چراغ(در آن زمانها به نفت،روغن چراغ می گفتند.)لامپِ انواع چراغ دستی،گردسوز و لمپا،طلق چراغ ، لوازم التحریر،لوازم خرازی از قبیل انواع تیته یا قرقره ی نخ،انواع جوهر نخ رنگ کنی،نخ دمسه در رنگهای مختلف،سنجاق قفلی،سوزن خیاطی،چوری،موزنک،انواع مواد غذایی از قبیل روغن نباتی شاهپسند ،قندکلّه ،آبنبات،کاغذپیچیده(شکلات) نبات شاخ،گز،شکلاتِ قلمی،خرما،نخود،کشمش و سایر تنقلات و انواع تخم و توشه کشاورزی بفروش می رسید،نکته ی خاصِ قابل ذکر در این مغازه این بود که در آن فروشنده یک چرتکه و یک ترازوی دو کفه ای داشت که کفه هایش هر یک با سه زنجیر بلند به شاهنگ ودر نهایت به سقف مغازه آویزان شده بود،این هم یک دکور سنتی خاص بود و هم لوازم اولیه ی یک فروشگاه،که جلوه ی زیبا و شگفت انگیزی به مغازه می داد و نظر بینندگان را‌ به خود جلب می کرد .

 این مغازه بعدها با همکاری دو متصدی فعال و مثبت اندیش درحیطه ی جوانان و دانش آموزان،آقایان حاج محمدعلی  فردوسی وحاج محمد عبدی به کتابخانه و انجمن اسلامی دانش آموزان اسفاد تغییر کاربری داد.

در این محله سه - چهار پاتوق دیگر هم بود که در فصل سرما رونق بیشتری داشت.یکی دستکش یا جوراب پشمی می بافت،یکی برای دامها شلغم ریز می کرد،یک گروه ریسمان مویی می بافت و یکی هم می دیدی سر در لاک خودش با جِلک خود نخ می ریسد و هر عابری را مبهوت هنر زیبا و چرخش آرام و بیصدای این فرفره ی خود می کند، یا می دیدی مادر سالخورده ای جلوی سابادی گِلی،کنارِ هاله ای از ابر سفید ِ پنبه اش نشسته و با چرخ زیبایش،حلّاجی می کند و پسرکی که غرق در بحر چرخش و صدای گوش  نواز جریک جریک  چرخ حلاجی است و یا می دیدی دخترکی بر لب جوی،که دو تاس در دست دارد و با آب زلال و نقره ای مشغول ورشستن دانه های ماش می باشد،دنیای قشنگی بود ، زندگی آرام و بی دغدغه پیش می رفت.کم کم به درب قلعه میرسیم‌.اینجا حوض بزرگی است با دو تخت سیمانی در دو طرفش که تابستانها سایه ی خنکش پاتوق استراحت و قطاربازی اهالی بود.جلوی این حوض یک سنگ بزرگ بود که روی آن را کاسه مانند کنده بودند و برای حیوانات در آن آب می ریختند.کار سنتی قابل تقدیری بود وبه آن سنگَو می گفتند.در سه طرف این حوض سه مغازه بود .روبرو ، مغازه آقای میرزا ابراهیم خالقی که بعدها به آقای ظاهری واگذار شد،سمت چپ آن مغازه فرزندان مرحوم ملامحمدتقی قلیزاده و سمت راست آن مغازه آقای اسفاد بود،مرحوم کربلایی سید محمدتقی موسوی ،مردی باتقوا،پرهیزگار ،بی آزار و قاری قرآن که برایش طلب مغفرت داریم. بعد از این حوض یک بنا سقابه بود وکنار آن یک باب مسجد،که بعد از تخریب و فرسایش آن که اسفاد هم مدرسه نداشت مدتی بجای مدرسه از آن استفاده می شد و مسجدی جدید در چندین متر بالاتر ساخته شد تا اینکه در زلزله ی ۱۳۷۶/۲/۲۰ اینجا هم بطور کل تخریب شد.از مسجد که رد می شدی به آخرین مغازه ی اسفاد می رسیدی.مغازه مرحوم حاج محمد حسن محمد حسینی.مردی صبور خوش اخلاق با چهره ای بشاش و دوست داشتنی که برایشان آرزوی غفران و رضوان الهی داریم. با عبور از اینجا به بنای قدیمی و تاریخی حمام زمینی اسفاد می رسیدی که خود پر از خاطره و نیازمند کلی وقت برای نوشتن از این بنای سنتی است.از اینجا تا به قنات تراکم منازل مسکونی کمتر‌ بود و مردم بصورت پراکنده در خانه باغها زندگی میکردند.سر تخت آقا میر،کیچه ی سَلَری،کیچه ی تنگ،سر سه کیچه،کیچه ی زِلَبَدی(مخفف زین العابدین) کیچه ی رئیسی ، نام محلهای خاص کوچه ی باغستان بود.و در نهایت دو بنا آسیاب آبی با ساختاری سنتی و پای چنار و درخت شاه توت  و کتابی از خاطره که در ذهن هر اسفادیِ آن زمانی،مکتوب و منقّش است.

احمد عظیمی  ۱۳۹۷/۱۲/۲۵ ه.ش

۰ نظر ۱۱ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۲۵
محمدعلی خالقی


هنوز شهرک بنا نشده بود.

 ابتدای اسفاد یک تقاطع بود و به نوعی دروازه ی ورودی روستا.یک چهارراه استراتیژیک ، که از سمت شمال از راه بوته ی خیک و حوض نیکبخت به آبیز  و از شرق به دیمه زار  اسفاد و روستای چاه پایاب و از سمت جنوب از راه قدیم گوگری به میرآباد وصل میشد. غرب چهارراه ورودی اسفاد بود که به دو قله ی معروف شاسکوه و میلاکوه منتهی می شد.در یک حاشیه ی چهارراه مدرسه ی راهنمایی قرار داشت.این مدرسه اهدایی موقت مرحوم حاج حسین صیامی بود.مردی با ایمان ، خیّر ، قاری قرآن با اطلاعات عمومی بالا که برای تاسیس مدرسه راهنمایی ، منزل خود را چندین سال رایگان در اختیار عموم قراردادند تا زمینه ی پایه گذاری و تاسیس این پایه ی آموزشی در اسفاد فراهم شده باشد.(خدایشان بیامرزد).روبرو ، مغازه آقای حاج مصطفی ابراهیمی و کنار آن بعدها مغازه ی آقایان شهریاری وپائین تر آن مغازه ی آقای رجب قلیزاده بود. بهترین خاطره ی این چهار راه ورود و خروج مینی بوس های مسافربری اسفاد-قاین و ماشینهای کاسبان دوره گرد به روستا بود که در این میان کَبله شیخ عباس از همه وفادارتر و مداوم تر بود.به سمت بالا که می رفتی به کارگاه قنادی سنتی مرحوم حاج محمد صادق اکبری می رسیدی که دو پله از کوچه پائین تر بود . کارگاهی با دیگهای مسی بزرگ ، سینی های قالبگیری قند ، یک فر بزرگ و سایر ابزار مخصوص و سنتی، که این کارگاه پر آوازه بعدها به ملک مرحوم کربلایی محمد صادقی انتقال یافت .روبروی قنادی آب انباری بود معروف به کُر ، که مقداری از آب وقف روستا جهت گَوگله و دیگر حیوانات در آن ذخیره می شد و یک درخت توت ِ نه چندان خوش احوال آنجا به سختی زندگی میگذراند و روبروی آن مغازه ی آقای کاظمی  . 

به واسطه ی این کُر و اینکه اینجا پایین قلعه بود اینجا را سرِ کُر یا زِرقلعه می گفتند . بعداز اینجا مغازه آقای کربلایی غلام نبی شهریاری بود . مغازه ای با درب دو لنگه ای توسی رنگ چوبی که یک درب ورودی هم به حیاط ایشان داشت.بعدِ ایشان منزل آقای حاج محمد کلوخ اسدالهی بود. مردی صبور ، آرام و مشتریمدار که درکنارکشاورزی ،بنزین فروشی و کارگاه جوشکاری داشتند و صدای دیزل هندلی آن نوید حضور مقرر  و راه اندازی کار مشتریان را می داد . درست روبروی این کارگاه جوشکاری واحدصنفی آقا ظاهری بود که نسبت به سایر مغازه ها مجهز تر می نمود و درخت توتی با تنه ای ناودونی شکل وسط کوچه خودنمائی می کرد.بعداز این درخت ، کوچه  سه الی چهار متر عریض تر میشد و این پهنای وسیع تا منزل مرحوم کربلایی حیدر عابدینی ادامه داشت. در ابتدای این پهنای وسیع منزل و نجاری مرحوم حاج غلامرضا نجفی بود، مردی  بسیار سخت کوش و متبحر و مجرب که در عصر خود شناخته شده بودند. متبحر گفتم چونکه هر کاری بدستشون می چسبید و در خیلی کارها استاد بودند از جمله در شکار با اسلحه ی شکاری و " دو در" و "حلقه مو" و نیز تله ی دو بال که برای حیوانات دزد و مخرب مانند سیخل ، روباه و شغال بکار میرفت.

حرفه ی نجّاری بعد از کشاورزی شغل دوم ایشان بود که در نبود امکانات پیشرفته ی امروزی با ابزاری مختصر و مقدماتی از قبیل ارّه درشت بُری ، تیشه ، پَرما(دریل دستی)،اسکنه(موقار) و چکش کارهای بزرگی انجام 

می دادند و وسایلی از قبیل دربهای چوبی ، نردبان ، دروازه خرمنکوبی ، چَیگ ، جُق ، ماله ، اسباب گَورونی یا شخم زمین ، بافت انواع سبد ، سَفته قوت ، شیل و قفسِ پرنده از مهارتها و هنرهای دستی ایشان بود .در چند قدمی نجاری مغازه آقای اسدالهی و ربروی ایشان اولین مدرسه ی رسمی آموزش و پرورش در اسفاد بود که برای متولدین تا دهه۵۰ پر از خاطره است.خاطرات درس در چادر،خاطره با شهیدان اسماعیلی،حسینی و شفیعی و زیر توپ زدنها که مرسومترین بازی بود. روبروی مدرسه مغازه آقای شهریاری بود که بعدها به آقای غفاری واگذار شد. در ادامه ی مسیر به آسیاب گازوئیلی می رسیدی که گویا صدای تپ تپ آن هنوز بر مخ منِ همسایه می کوبد. اینجا به چند دلیل پاتوق جوانان آن روزهابود : ۱) وجود درخت توت تنومند و نه چندان شاقولِ مرحوم ملا خالقداد با سایه ای خنک و دلنشین که می شد سرپا روی تنه اش راه رفت. ۲) حضور مداوم آقای اسماعیل حسنی متصدی آسیاب بعنوان بهترین همدم اهالی . ۳) وجود سه باب مغازه آقایان یاری،اسماعیلی و غفاری مجاور هم . همه ی اینها زمینه های یک  پاتوق پر رونق بودند . در چند قدمی آنها مغازه حاج حسینعلی عظیمی محل خرید و فروش قالیچه با معیار اَیاق ، فروش انواع پارچه،لوازم التحریر،زعفران و گل زعفران،ارزن،پیازتخم،چغندرتخم وسایر بذرهای مرغوب بود.سپس مغازه آقای نوروزی و در ادامه ی کوچه مغازه آقای حاج حسن ابراهیمی،مردی صبور و با‌ گذشت که در ناملایمات اخلاقی از کوره در نمیرفت و همه ی اسفادیها پسرخاله و دختر خاله اش بودند،همان که سالها متصدی شرکت تعاونی اسفاد بود.برایش آرزوی توفیق داریم.-

نویسنده :احمد عظیمی 

۱ نظر ۱۱ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۲۰
محمدعلی خالقی

دل نوشته ای برای رمضان

جمعه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۸، ۱۰:۱۵ ب.ظ

دل نوشته ای برای رمضان 


در عصر آهن و دود ، در گیر و دار گرفتاری ها ، در فضاهای مسموم ، با دل های تکیده و مجروح ،به دنبال یک هم نفس بودیم . در جستجوی  فضای عطر انگیز که دل هایمان را جلا دهد .

دل های زنگار گرفته ، دل های محجوب که از اصل خود دور مانده اند  . در این غربت باشکوه ،

رمضان از راه می رسد ، با کوله باری از معرفت و معنویت ، روز و شبش لبریز  عاطفه و مهر 

زلال وحی در لحظه هایش جاری است . دقایق و آناتش سرشار از تسبیح و ذکر حضرت حق 

بیایید با او دست دوستی بدهیم . با او صحبت کنیم همانند دو  دوست .

 ببینیم   ائمه معصومین علیهم السلام چگونه ؟ و با چه ؟  تعابیری به استقبال این ماه رفته و با چه مضامینی وداع می گفتند .

ای شهر و ماه خوب خدا ، ای مامن لیله القدر ، ای مامن نزول  دفعی قرآن  ای همای سعادت که با مهربانی روی شانه ی  ما نشستی ، خوشا به حال آنها که تعبیر خیر کردند و افسوس به حال آنهایی که آزرده خاطر شدند 

 صد افسوس به آن ها که اورا پرواز دادند و بودنش را رنج تلقی کردند .

ای خدای خوب ،  ما کجا ؟ و حقیقت لیله القدر کجا ؟ 

ما خاکیان چگونه ؟ می توانیم  شاهد باشیم که افلاکیان به زمین فرود آیند و درود و  سلام فرستند تا سپیده دم .

خود واقف  بر این مدعا بودی که گفتی  و ما ادراک ما لیله القدر ؟ از ادراک ما بالاتر است نه اینکه ذاتی باشد بلکه به واسطه حجاب ها ، پرده ها  ، زنگارها و دل های مُهر شده به مصداق:

 " خَتم الله علی قُلوبهم " و چشم های در پرده به تعبیر " فاغشیناهم فهم لا یبصرون " 

عده ای نه خیلی زیاد شکرگزار و قدردان   این نعمت های الهی  هستند . خداوند آن ها را به این ضیافت دعوت نموده است  "  و قلیل من عبادی الشکور " 

ماه ضیافت الله ، ماهی که شیطان ها در غُل و زنجیر هستند . ماهی که قرائت یک آیه برابر با ختم قرآن در ماه های دیگر  و اکنون خوشبختی در دو قدمی ماست  به او روی خوش نشان دهیم .


نویسنده : مرتضی حسینی اسفاد

۰ نظر ۱۰ خرداد ۹۸ ، ۲۲:۱۵
محمدعلی خالقی

دعای جوشن کبیر

سه شنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۸، ۱۱:۳۴ ب.ظ


ای که هر چیز در برابر قدرتش تسلیم کرده 
ای که به امر او اسمانها بر پا گشته 
ای که رعد به فرمان او غرش زند 
ای امرزنده  ای بخشنده  ای براورنده ارزوها 
ای رهاننده اسیران 
ای دارای فخر و زیبایی 
ای صاحب مجد و زیبایی 
ای صاحب جود و بخشش 
منزهی تو ای که جز تو معبودی نیست 
فریاد برهان ما را از اتش ای پروردگار من 
ای سود رسان ای شنوا   ای روزه دهنده هر روزی خور
ای یاور هر بی یاور  ای عیب پوش هر معیوب 
ای فریادرس من  ای پناه دهنده من  
ای راهنمای سر گردانان  ای دارای بخشندگی و احسان 
ای دارای فرزانگی و بیان  ای دارای حجت 
ای صاحب بخشندگی   ای افریده ی هر چیز 

ای که به هر چیز دانایی 
ای که تنها او بماند و هر چیز دیگر فانی گردد 
منزهی تو ای که جز تو معبودی نیست 
فریاد برهان ما را از اتش ای پروردگار من 
ای شکافنده دانه    ای توانگر   ای بی نیاز 
ای نیرومند ای سرپرست  
ای که کار زشت را پنهان کنی   ای که راز کسی را اشکار نمی کنی  
ای صاحب نعمت فراوان   ای صاحب عزت جاویدان
 منزهی تو ای که جز تو  معبودی نیست 
فریاد برهان ما را از اتش ای پروردگار من 



۰ نظر ۰۷ خرداد ۹۸ ، ۲۳:۳۴
محمدعلی خالقی

شیرین و فرهاد کوهکن زیرکوه

سه شنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۸، ۰۴:۰۱ ب.ظ

آب،تنها خواسته شیرین و فرهاد زیرکوه از مسئولان

مالک رحمانی که او را فرهاد کوهکن می نامند، از خشک سالی های پی در پی رنجور است و می گوید:صدها نهال زرشک و پسته در این منطقه به امید کاشته ایم اما خشکسالی امانمان را بریده است و بیشتر درخت ها را خشک کرده است.

به گزارش پایگاه خبری زیرکوه نیوز،روستای حاجی آباد سرکش یکی از روستاهای منحصر به فرد بخش زهان شهرستان زیرکوه است  که در فاصله حدودا 6۵ کیلومتری مرکز شهرستان و ۳ کیلومتری روستای کلاته قاینی قرار دارد.

روستایی که به خاطر شکل خاص منازل ساکنین آن،می تواند برای هر رهگذر و گردشگری بسیار جذاب و دیدنی باشد.

تنها ساکنان این روستای جذاب یک زوج همدل و خوش سخن هستند که سالها قبل با رنج و تلاش شبانه روزی برای خود و دیگر اعضای خانواده شان در دل کوههای این روستا سرپناه ساخته اند.

مالک رحمانی  که مردم منطقه او را فرهاد کوهکن می نامند، اکنون ۸۷ سال سن دارد  و به اتفاق همسرش که او نیز به گفته خودش در همان شب تولد او متولد شده است، اکنون تنها ساکنان این روستا هستند.

مالک که از اول انقلاب در اینجا ساکن است،حدود 10 خانه 4 دیواری و دو انباری را با کلنگ در زیر زمین و در دل کوه حفر کرده است.

مالک می گوید : آن زمان عاشق بوده ام و روزها در قنات کار می کردیم و شب ها به اتفاق دو برادر خود زیر کوه را حفر می کردیم تا سرپناهی برای خود داشته باشیم.

وی از عشق خود به همسرش می گوید و بیان می کند که همه این کلن ها را به عشق شیرین زندگیش برزمین زده است و اکنون خوشحال است که سالهای سال مثل فرهاد و شیرین در خانه های باصفایی که برای متر ، متر آن عرق جبین ریخته است، زندگی می کند.

مالک می گوید: آن زمان درآمد و سرمایه آنچنانی نداشتیم و نمی توانستیم برای خود با خشت و آجر سرپناه بسازیم بنابراین به این منطقه آمدیک و به اتفاق برادران خود سه رشته قنات حفر کردیم که البته در حال حاضر تقریبا خشکیده است و شب ها به جای استراحت،دل کوه را با کلنگ خالی می کردیم تا سرانجام موفق به ساخت این سرپناه برای خودمان شدیم.

وی ادامه داد: بعد از آن با اضافه شدن فرزندانمان، شروع به حفر خانه برای فرزندانم شدم و توانستم برای همه آنها در دل کوه خانه بسازم هر چند که اکنون آنها در این محل زندگی نمی کنند و به جهت مسال کاری از این روستا مهاجرت کرده اند.

علیرغم اینکه روستای حاجی آباد سرکش در دل منطقه ای کوهستانی قرار دارد، اما حدود ۳ سال قبل، برق و حدود ۵ سال قبل تلفن به این روستای تک خانواری آمده است و مالک و همسرش این را مدیون نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران است.

تانکر آب می خواهیم

مالک، از خشک سالی های پی در پی رنجور است و می گوید:صدها نهال زرشک و پسته در این منطقه با امید کاشته ایم اما خشکسالی امانمان را بریده است و بیشتر درخت ها را خشک کرده است.

وی خواستار نصب یک تانکر آب در بالادست روستاست، و می گوید:پیری و ناتوانی یاعث شده تا نتوانیم جهت استحمام و نیازهای روزانه از آب پایین دست روستا استفاده کنیم به همین منظور جاده ای برای رفت و آمد تانکر حمل آب به بالادست روستا درست کرده ایم، اما نیاز به یک تانکر آب داریم تا بتوانیم آب را به پایین لوله کشی کنیم.

مالک و همسرش اگر چه زندگی ساده ولی باصفایی دارند، اما دلی دارند به وسعت دریا و خواسته هایشان هم بسیار ناچیز و اندک و ساده است.

امیدواریم مسئولان شهرستان، این تنها خواسته فرهاد زیرکوه را اجابت کنند.


……………………………………………………………


مراتب تکمیلی همراه با عکسهایی جذاب و قشنگ مالک رحمانی  شیرین و فرهاد را در  پروفایل اسفاد وطنم بالای صفحه (زیکوه نیوز )تماشا بنمایید 

ره رویان دیار عشق را هیچ مانعی نیست  باید عاشق باشی تا علاقه شدید قلبی را احساس کنی 


۱ نظر ۰۷ خرداد ۹۸ ، ۱۶:۰۱
محمدعلی خالقی

شهادت مولای متقیان حضرت علی تسلیت باد

دوشنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۸، ۱۰:۵۹ ق.ظ

۰ نظر ۰۶ خرداد ۹۸ ، ۱۰:۵۹
محمدعلی خالقی

هجرت علی (ع)

جمعه, ۳ خرداد ۱۳۹۸، ۱۱:۳۸ ب.ظ


خون از مژه بارید زمین سرخ نگین شد


در هر قدمش مرغ سحر خوان حزین شد




ابر گریه   سما و مه و عالم   همه ماتم 


َشمشیر جفا فرق سرش نقش زمین شد




تا بود بر هر خانه امید و نظری  بود


چون رفت دگر شورو نوا زمزمه می شد




ای نام تو والا چو چراغ   دل    امید


با هجرت تو خون و جگر بی پدری شد




در کوفه و محراب دگر جای تو خالی 


آن رهگذر شب در آن کوچه تهی شد




با رفتن تو اشک به هر دیده سرازیر


آن کودک مسکین دگر  چون یتیم شد




ای شیر دلان ، مظهر پاکی  و کرامت


با رفتن تو مسجد کوفه که غمین  شد


خالقی

۱ نظر ۰۳ خرداد ۹۸ ، ۲۳:۳۸
محمدعلی خالقی

بام زیرکوه (شاسکوه و میلاکوه)

جمعه, ۳ خرداد ۱۳۹۸، ۰۵:۱۲ ب.ظ


در بلندترین نقطه‌ی رشته‌کوه «شاسکوه»، مقبره‌ی دو امام‌زاده، وجود دارد. ارتفاع این رشته‌کوه از سطح دریا، 2823 متر است که «بام منطقه‌ی زیرکوه» محسوب می‌شود.

از شهر قاین به‌طرف زیرکوه تا کلاته‌شیخعلی قدیم، حدود 60 کیلومتر، فاصله است. از این روستا تا مزار، بیش از 2 ساعت راه است. رفتن به مزار، به‌علت صعب‌العبور بودن و شیب تند، مشکل است و به‌علت سردی هوا در فصول دیگر سال، فقط در تابستان، زائران به زیارت می‌روند.

در روبه‌روی قله‌ی مزار شاسکوه، قله‌ی دیگری، وجود دارد به نام «میلاکوه» که در بالای این دو قله، مقبره‌هایی شبیه به هم، به‌صورت سنگ‌چینه‌هایی دایره‌وار، به ارتفاع 5/1 متر، وجود دارد.

در حدفاصل این دو قله، اتاق‌هایی برای استفاده‌ی زائران، از سنگ، گِل و چوب، ساخته شده است. همچنین دو چشمه، معروف به «حوض کوثر» و «حوض جُمجمه» وجود دارد.

«حاج‌ شیخ محمدحسین آیتی» در کتاب «بهارستان»، درباره‌ی مزارهای فوق، چنین توضیح می‌دهد: «سه نفر از سادات موسوی، بر ذُروه‌ی   آس‌کوه و یک نفر بر ذروه‌ی میلان‌کوه آسوده‌اند و این‌جمله از عمّال خلفای عباسی، فراری و در جبال صحاری، متواری گردیده؛ بالاخره قائد قضا و قدر، ایشان را به محال زیرکوه کشانیده و روزی چند، در چهار گنبد افین، به‌سر برده و از آن‌جا به کوه فوراب، آس‌کوه و میلان‌کوه، پناهنده شده و شربت شهادت چشیده‌اند».

مرحوم آیتی، با استناد به کتاب «عمده‌الطالب»، این دو امام‌زاده را منسوب به نوادگان حضرت ابوالفضل عباس(ع) می‌داند.

دکتر «گابریل» محقق و جغرافی‌دان اتریشی، در 5 سپتامبر 1933 میلادی (14 شهریور 1312 شمسی)، به دیدن امام‌زادگان فوق رفته و مشاهدات خود را چنین نوشته است: «شاهازکوه، زیارتگاه سرشناسی برای زائران، به‌حساب می‌آمد. دو تل سنگ‌چین -که با پرچم‌های سه‌گوش کوچک، تزیین شده بود- محل دو آرامگاه را مشخص می‌کرد. مجموعه‌ای از ظروف فلزی، دیگ، آب‌گردان و قاشق، در اطراف، به چشم می‌خوردند. این کوه، 5 تا 6 ماه از سال، پوشیده از برف بود. روز پنجم سپتامبر، ساعت 2 بعدازظهر، دمای هوا در ارتفاع 2875 متری شاهازکوه، 5/15 درجه‌ی سانتی‌گراد و رطوبت هوا، 13 درصد بود».



۰ نظر ۰۳ خرداد ۹۸ ، ۱۷:۱۲
محمدعلی خالقی

خاطراتی بسیار شیرین و شنیدنی

جمعه, ۳ خرداد ۱۳۹۸، ۰۵:۱۱ ب.ظ


 اقای نایب زاده فرزند تقی متولد ۱۳۰۹ (به روایتی ۱۳۰۷) قاین است (زادگاه جمشید و قارن)


در ده سالگی به دبستان رفت و در ۱۳۲۵ فارغ التحصیل ششم ابتدائی از دبستان پهلوی قاین شد. خاطره اولین روز مدرسه اش این بود که ظهر دبستان تعطیل شد باتفاق دوست و همسایه مرحوم سیدحسن شفیعی از مدرسه که بیرون آمدند تابلوی ۴۰×۴۰ دبستان روی دیوار نصب بود و روی آن نوشته بود دبستان پهلوی چون قبلاً مکتب رفته و قرآن خوان بود. به دوستش گفت این تابلو ناقص است زیرا نوشته دستان پهلوی (پَهلُوی) ولی کلمه مسجد را ننوشته است در آن زمان بیشتر از ششم ابتدائی در قاین ادامه تحصیل مقدور نبود و او در سن بالا با داشتن عائله تحصیلاتم را در رشته ادبیات در مشهد کامل نمود.


آقای نائب زاده خاطره ای از دوران معلمی خود دارید که برایتان جالب و برای خوانندگان شنیدنی باشد؟


در سال ۱۳۳۰ که محل خدمتم دبستان دانش روستای بمرود بود روزی ریاست فرهنگ بیرجند مرحوم آقای فرزان از دبستان بمرود بازدید کرد و در آن زمان فقط بمرود، آبیز و شاهرخت دبستان ۴ کلاسه داشت.


ریاست فرهنگ برای بازدید دبستان به روستای شاهرخت رفتند و عصر همان روز از شاهرخت برگشتند و مدیر دبستان که هم مدیر و هم آموزگار بود مریض شد و وی را برای معالجه به بیرجند می بردند و چون در دبستان بمرود ما دو نفر بودیم مرحوم فرزان دستور داد یک نفر از ما دو نفر فردا به دبستان شاهرخت برود که شاگردان بی آموزگار نباشند لذا چون من دوچرخه داشتم با همکارم مرحوم فقیهی که صحبت کردم قرار شد من به شاهرخت بروم.


اول صبح وارد دبستان شدم ۴ کلاسه بود که همه در یک اتاق تقسیم شده بودند تا ظهر طبق برنامه درسی انجام و ظهر چون کلید منزل مدیر که فکر می کنم مرحوم راتقی بود دستم بود رفتم متأسفانه هیچگونه خوراکی نبود به علت اینکه ماشین از بیرجند چند روز بود که نیامده بود ناچاراً به سراغ رئیس پاسگاه ژاندارمری  سرگروهبان برات زاده رفتم و نهار مهمان وی بودم اما او هم به همان علت که ماشین از بیرجند  نیامده بود خوراکی  قابلی نداشت (البته وضع روستا دنباله همان خشکسالی چند ساله بود) عصر همان روز آخر وقت اداری مشق و تکلیف شب کلاسهای سوم و چهارم را روی تخته سیاه نوشتم که هر شاگرد بایستی شب ۱۰ خط درشت با صدای بلند در منزلش بنویسد و آن جمله این بود:


“آموزگار ماست می خواهد”

 با وجود خشکسالی چند نفر روز بعد ماست و شیر آوردند فقط یک نفر به نام احمدی نامی زیر مشق شب فرزندش نوشته بود “آموزگار گاو بخرد”.


 آقای نائب زاده عکسهایی از شما دیدم که نشاندهنده این بود که شما دستی هم در زورخانه و پهلوانی دارید. بفرمایید دود چراغ خوردن و پهلوان شدن یعنی چه؟!!


محدوده سالهای ۱۳۱۸ تا ۱۳۲۵ چند نفر هم سن و سال به نامهای سید اسمعیل قشمی، سید اسمعیل سیروسی، سیدحسین سیروسی، غلامعلی صمدی، اسحاق واقعی و چند نفر دیگر خداوند همه را رحمت کند با هم، محلی در حاشیه کوچه قلعه شهر قاین که بلا صاحب و مخروبه بود را انتخاب کردیم با هزینه خودمان آن را به صورت گود زورخانه در آوردیم و با الگو گرفتن از شهرهای بزرگ وسائلی مانند میل، تخته شنا، کبادّه و غیره تهیه کردیم و زورخانه ای را در قاین دایر کردیم و شبها با صدای ضرب و آواز اشعار زورخانه ای علی اکبر صیادی شروع به ورزش می کردیم و کم کم بر عده ورزشکار روزخانه افزوده شد و سالها ادامه داشت امّا به علت اینکه مرحوم قشمی کارمند شهرداری شد و من معلم روستائی شدم و آقایان سیروسی و خبازی دایر کردند، صمدی هم شروع به عکاسی کرد، خلاصه گود زورخانه از رونق افتاد تا اینکه چند سال بعد که در قاین دبیرستان دایر شد شخصی به نام ملک نیا مربی ورزش دبیرستان شد و من هم که محل کارم روستای نزدیک قاین (پهنائی شده بود) با کمک یکدیگر محلی در حاشیه کوچه سنگی به نام باشگاه ورزشی با وسائل جدید رونق داده شد و گه گاهی به گود زورخانه لوبند بیرجند می رفتم و با درس سابقه ورزش کشتی در قاین به گذشته های دور بر می گردد. زرین قلم و غیره که خدا همه را رحمت کند سرشاخ می رفتم.


سابقه کشتی در شهرستان قاین به چه سالهائی بر می گردد؟


کشتی در قاین سابقه دیرینه دارد حتی قبل از گود زورخانه در ایام خاصی از سال جوانها در محلهای مختلف قاین (مثلاً پی باره) کشتی می گرفتند که اسامی چند نفر از کشتی گیران زمان- غلامحسن هادی زاده، رضا کربلائی مقیم علی مزداوی، محمد سبزیان و عده زیادی دیگر که حضور ذهن ندارم. زور آزمائی می کردند و این رسم کشتی در روستاها هم در ایام عروسیها و شادیهای دیگر با شرط بستن و جایزه (گوسفند دادن) برگزار می شد.



ایاب و ذهاب دانش آموزان چگونه انجام می شد. خود شما به عنوان معلم روستا چگونه این مسیرها را طی می کردید؟


در آن زمان بین سالهای ۱۳۰۰ تا ۱۳۲۵ در قاین فقط یک دبستان شش کلاسه پسرانه و دخترانه داشت که ساختمان دبستان پسرانه ساخت دولت و دخترانه منزل مسکونی بود و کمتر از ۱۰% روستاها دبستان داشت که آنهم در محل های بلاصاحب و مخروبه مثلاً در پهنائی محلی بنام مزار محل دبستان بود که فاقد بهداشت، نظافت وغیره بود و اکثراً چهار کلاسه که به وسیله یک نفر اداره می شد وسیله ایاب و ذهاب فقط چهارپایان بودند. راههای روستائی فقط کوره راه و مالرو بود. هیچگونه وسیله موتوری به روستا رفت و آمدند نداشت و منهم که از قاین به روستای محل کارم می رفتم با دوچرخه بود که در محل تازگی داشت و حقوق اولیه ام ۵۴۰ ریال برابر حکم صادره از فرهنگ بیرجند بود و بعداً که وضع حقوق بهتر شد موتورسیکلت خریدم که باز در روستا منحصر به فرد بود.


آقای نائب زاده حمام های آن زمان چگونه بود و چگونه گرم می شد و منظور از “حمامی” آیا شخص خاصی بود؟


هر روستا فقط یک حمام عمومی داشت که اول صبح مردانه و بعد مورد استفاده  زنان قرار می گرفت. گرمای حمام از هیــزم کنده، چرخه تأمین می شد که توی گل خن روشن می شد و آب خزینـــه گرم و به قلته منتقل می شد. روشنائی حمام با چراغی به نام پیه سوز فراهم می شد. یک نفر به نام حمامی حمام را اداره می کرد و مزدش در سال خانواده ها با دادن مقداری گندم، جو و نان پخته و خوراکیهای دیگر پرداخت می کردند. افرادی در حمام به نام دلاک (کیسه کش) (سلمانی) مشغول کیسه کشیدن و تراشیدن سر مردان مشغول بودند و اجرت سالیانه مانند حمامی گندم، جو، خوراکیهای دیگر می گرفتند.


وضعیت مدارس آن زمان چگونه بود؟


بیشتر ساختمانهای مدارس آن زمان منزل کهنه، بلاصاحب یا واگذاری بود مثلاً در پهنائی دبستانش در محلی بود که مشهور به مزار بود و فقط ۲ اتاق داشت و آب قنات از وسط آن می گذشت. غساله خانه روستا هم وصل به آن بود و نوآموزان برای وضو ساختن از این آب استفاده می کردند و ظهرها نماز جماعت به وسیله شاگردان در حیاط دبستان برگزار می شد که یک نوع مبارزه با مخالفت آخوند مکتبی های روستا بودند که با تحصیل در مدارس جدید مخالف بودند و تدریس قرآن هم در مدرسه جدی بود که اکثر شاگردان پس از ۴ سال تحصیل در دبستان قرآن را به خوبی یاد می گرفتند.


برای فارغ التحصیلان سال چهارم ابتدائی گواهینامه تحصیلی صادر می شد که نمونه ای از آن هنوز موجود است. بیشتر روستائیان این ۴ سال تحصیلی را مانند سربازی که در سال است اجباری تصور می کردند و اکثر بچه ها ترک تحصیل می کردند. گر چه امکان ادامه تحصیل هم در روستا نبود و انگشت شماری از بچه ها که ولی فهمیده و آگاه داشتند مانند مرحوم حاج محمدعلی شافعی برای ادامه تحصیل به شهرهای بزرگ هجرت می کردند و با نبوغ و استعداد ذاتی که داشتند به مدارج عالی راه می یافتند. کما اینکه از همان بچه های دبستان پهنائی که من در آنجا مدیر و معلم بودم فعلاً در پست و مقامهای بلند در سطح کشوری (حتی دنیا) قرار دارند که مایه غرور و افتخار منطقه قاینات می باشند و بردن نام آنها باعث طولانی شدن مطلب خواهد شد.


در اطراف روستای پهنائی چندین روستا هست که بین سه تا پنج کیلومتر با پهنائی فاصله دارند و همه آنها در آن تاریخ ۱۳۳۰ فاقد دبستان بودند و بچه های واجد شرایط از روستاهای زول، گوشیک، تندیل خرواچ، علی آباد، علی کاظمی و کلاته خان (اکبریه) با رضایت بعضی ها با اجبار به دبستان پهنائی می آمدند و با امنیت کامل تحصیل می کردند.


از اوضاع اجتماعی و سیاسی آن زمان هم برای ما کمی صحبت کنید؟


آن زمان مشهور است به سالهای مصدقی که در بیرجند روزنامه قاینات از ناحیه صمدی چاپ و منتشر میشد مرحوم حاجی موهبتی در آن مقالاتی می نوشتند و گاهی در بیرجند تظاهرات بین طرفداران ………….. علم شاهی و آقای صمدی مصدقی ها برگزار می شد که مردم بعضی از روستاها در این تظاهرات شرکت می کردند (مثلاً بمرودیها از شاه و علم وزهانیها از صمدی و مصدق طرفداری می کردند. یک دفعه منهم با عده ای از زهانیها به بیرجند رفته در تظاهرات شرکت کردم اتفاقاً آن روز درگیری فیزیکی بین طرفداران علم و مصدقیها به وجود آمده که عده ای از طرفین صدمه دیدند یادم است که شخصی به نام حاج موسی سیاری که از زهان آمده بود با آقائی به نام دهقان کارمند بانک کشاورزی بوده است درگیر بودند و چون آقای دهقان قوی تر از سیاری بود او را تحت فشار جسمی قرار داده بود و من از پشت به آقای دهقان ضربه زدم و حاج موسی نجات پیدا کرد و کنجکاوی کرده بودند که کسیکه توانسته دهقان را بزند من بوده ام لذا از طرف اداره فرهنگ مرا به خاطر غیبت آن روز بازخواست کردند ولی دبستان زهان و مردم گواهی دادند که آن روز از دبستان  زهان غیبت داشته ودر زهان بودم ضمناً حاج موسی به خاطر کمکی که در جدال با دهقان باور کرده بودم یک تفنگ دهن پر  به من جایزه داد که سالها با آن کبک و کبوتر شکار می کردم.


غلامعلی نائب زاده فرزند تقی تولید ۱۳۰۹ (به روایتی ۱۳۰۷) قاین زادگاه جمشید قارن می باشم. در ده سالگی به دبستان رفتم در سال ۱۳۲۵ فارغ التحصیل ششم ابتدائی شدم و چون امکان تحصیل بالاتر در قاین فراهم نبود مانند بقیه بچه ها بیکار و سرگردان بودم تا اینکه فرهنگ بیرجند تعدادی آموزگار پیمانی لازم داشت که من هم در این آزمایش شرکت و قبول شدم و در سال ۱۳۳۰ به آموزگاری دبستان دانش بمرود از روستاهای زیرکوه قاین اعزام شد.


فاصله قاین تا این روستا حدود ………… کیلومتر است که ایاب و ذهاب را با دوچرخه داشتم (هفتگی) زیرا در آن زمان از قاین به زیرکوه این راه مالرو بود. جاده و ماشینی وجود نداشت فقط از بیرجند ماشین شورلت باری به وسیله حسین نامی هر یک هفته از بیرجند تا (یزدان) مولود خود را که و غیره به وسیله کسبه آن زمان بیرجند و زهان مانند سیاریها برای فروش و خرید تولیدات روستائیها حرکت می کرد این جاده خاکی و دارای پیچ و خم زیادی بود.



۱ نظر ۰۳ خرداد ۹۸ ، ۱۷:۱۱
محمدعلی خالقی

از حساب خدا ببخش

پنجشنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۸، ۱۱:۵۲ ق.ظ

آفتابی گرم بر فرق سرم شعله می زد و عرق از صورتم چیکه 

مبارک بود رمضان ، فصل بود بهار ، بهاری که آفتابش امان نمی داد 

 الاغی را دیدم در قل روز ، که در خشک جایی اوسار شده بود . 

و گرسنگی و تشنگی از چهره اش هویدا بود .

 انسان را روزه تو را چه سلب ، انسان را عقل تو را چه فهم 

اینجا جایگاه تو نیست تو باید در علف زارت باشی ، آنقدر که سم بر زمین زده بود زیر پایش خالی شده بود . مگس های وحشی پاهایش را خورده بودند آن گونه که پوست بدنش سیاه شده بود و موهای پایش ریخته بود . اشک از چشمهایش ریزان بود و گوش هایش افتاده

پایین تر در سایه درختی مردی را دیدم که آرمیده بود و از خنکای سایه لذت می برد  خود را به مرد رساندم و اندکی به مصاحبت  ان پرداختم .

سلام خسته نباشید آن الاغ مال شماست ! مرد . بله ان را خریداری کردم تا بفروشم و مقداری سود جویم . همین روزها صاحبش خواهد برد . ان را فروخته ای ؟ بله فروخته ام 

از کنارش می گذشتم که ان را پژمرده حال و گرسنه دیدم و افتابی گرم ان را آزرده می داشت و مگسها پاهایش را خورده بودند . اگر نظری به حالش برداری بهتر است . می توانی مقداری روغن بیاوری تا من پاهایش را از گزند مگس ها بپوشانم . بالجبار مرد مقداری روغن آورد و من پاهایش را با روغن چرب کردم 

نزدیک اذان ظهر بود و صدای بلند گوی مسجد بلند شد . مرد اقرار داشت که نزدیک اذان است و باید نماز بخواند . گفتم حتما روزه ای ؟گفت من تا حالا یک روز از روزه ام را نخورده ام.     قبول باشد  

در حالی که داشتم مگس ها را از پاهایش دور می کردم گفتم بهتر نیست این حیوان زبون  بسته را به سایه ای برده و مقداری اب و علف بدهی شاید از حساب خدا پراخت شود و از وقت نماز و روزه واجب تر باشد . انشاالله که سودش را هم خداوند چند برابر برایت بپردازد . 

مرد را دیدم اندکی در فکر فرو رفت ودر خود نهفته شد . بغض در جوابش طغیان نمود . و جوابی نداشت جز سکوتی سرشار از ....

کاش ما روزه داران می فهمیدیم  روزه گرفتم به نخوردن نیست بلکه به فهم ، درک ، و اندیشیدن است . کاش هیچ تفاوتی در انسان و حیوان نبود و آنچه برای خود می پسندیم برای حیوانات و مخلوقات بپسندیم . 

کاش می فهمیم  همان اندازه که هر انسان در توان و بازویش دارد همان توقع را از هر حیوان باید داشته باشیم . یادمه قدیما بخاطر عدم تکرار مجدد آنقدر حیوان زبون بسته را بار می زدند و حیوان شل و کور با هزاران ضرب و شتم بالجبار بارش را باید حمل می کرد . 

خالقی اسفاد             رمضان ۱۳۹۸

۱ نظر ۰۲ خرداد ۹۸ ، ۱۱:۵۲
محمدعلی خالقی

چشمهایت را دوست بدار

چهارشنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۸، ۰۶:۵۳ ب.ظ

نه برای آنکه در دامن هر فریفته و هیز بچرخانی 
نه برای آنکه راهت را نشناسی 
نه برای آنکه نادیده بگیری  دستهای کودکان کار و بی سرپرست را
نه برای آنکه حق الناس را بپوشاند 
نه برای آنکه کمک به  فقرا ایتام و تهی دستان را نادیده بگیری
نه برای آنکه برای هر حق و عدالت شور باشد 

چشم هایت را دوست بدار که می توانستی با آنها ببینی 
راستی ! 
اگر چشمهایت را نداشتی چه می کردی 
خالقی 

۰ نظر ۰۱ خرداد ۹۸ ، ۱۸:۵۳
محمدعلی خالقی

پنجشنبه ماه رمضان و یادی از درگذشتگان

چهارشنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۸، ۰۶:۲۵ ب.ظ

۱ نظر ۰۱ خرداد ۹۸ ، ۱۸:۲۵
محمدعلی خالقی