اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

اسفاد ای سرزمین مادری من چه می کنی با دستهای خسته روح شکسته چه می کنی
درد است در فراق من از حال و روز تو شهر سکوت در و دیوار شکسته چه میکنی
روزی و روزگاری و حال و هوای تو شور اشتیاق بر مزار شهیدان چه می کنی
آن باغ های خرم و شیر دلان تو ان کوچه باغ عام و مردان ادیبت چه می کنی

بایگانی

۲۰۳ مطلب با موضوع «عرفان و خداشناسی» ثبت شده است

اندوه و شادی ، اسفاد وطنم

شنبه, ۲۵ فروردين ۱۴۰۳، ۰۴:۱۰ ب.ظ

۰ نظر ۲۵ فروردين ۰۳ ، ۱۶:۱۰
محمدعلی خالقی

خوب و بد همیشه با هم معنا داره ، اسفاد وطنم

شنبه, ۲۵ فروردين ۱۴۰۳، ۰۲:۴۷ ب.ظ

۰ نظر ۲۵ فروردين ۰۳ ، ۱۴:۴۷
محمدعلی خالقی

مرگ و زندگی ، اسفاد وطنم

شنبه, ۲۵ فروردين ۱۴۰۳، ۰۲:۲۹ ب.ظ

۰ نظر ۲۵ فروردين ۰۳ ، ۱۴:۲۹
محمدعلی خالقی

خاطرات خدمت ، هاچ بک

جمعه, ۲۴ فروردين ۱۴۰۳، ۰۸:۱۷ ب.ظ

یه خاطره  بگم  ازخدمت 
خدمت خیلی دلگیره 
زمان ما هرسه ماه م رفتیم مرخصی 
یه‌روز که داشتم می رفتم مرخصی با خودم گفتم چی می شد الان یک سوای بیاد منو تا خود آزادی سوا کنه اونم مجانی 
تو گیر داد بودم یک هاچ بک اومد واستاد 
سه نفر گردن چماق و لات  تو ماشین بودن رفتم که سوار شم دل دل می کردم سوارشدم . دل به دریا 
یکی از عقب پیاده شد من بین دو نفر سوار شدم  ، گفتم حتما دوست داره کناره پنجره باشه ، آقا تا خود آزادی سیستم تا ته باز اینا زیک نزدن 
من ترسیده بودم تو دلم دعا می خوندم 
باور کن یک ساعت اگه اینا یک کلمه حرف زدن ، خلاصه دستا پر خال کوبی عقاب و عقرب و زهر مار همه با آستین کوتاه قلدر و چماق 
آقا با هزار  بد بختی و دعا رسیدیم آزادی پیاده شدم کیفمو آوردم بیرون که بهش پول بدم ، با لاتی لحجه تهرانی گفت برو دادش ، برو خوش باش 
یه طرف ترس یه طرف خوشحال که پول نگرفت  ، می خوام بگم مرام و معرفتی که سوته دلان و لات ها دارن  هیشکی نداره 

از اون روز من هرموقع مسافر سرباز می بینم سوارش می کنم براش این داستانو تعریف می کنم ، بعدقسمت آخر رو وامیستم تا پولشو در بیاره بعد بگم ...
.
۲۲ سال قبل اون از من پول نگرفت من هم ازت نمی گیرم تا تو ذهنت مهر محبت کاشته شه

۰ نظر ۲۴ فروردين ۰۳ ، ۲۰:۱۷
محمدعلی خالقی

اگه آرامش داری یعنی داری در حال لذت می بری

پنجشنبه, ۲۳ فروردين ۱۴۰۳، ۰۱:۱۹ ب.ظ

۰ نظر ۲۳ فروردين ۰۳ ، ۱۳:۱۹
محمدعلی خالقی

خواب کسی رو ببین که بهت فکر می کنه

دوشنبه, ۲۰ فروردين ۱۴۰۳، ۱۲:۱۷ ب.ظ

۰ نظر ۲۰ فروردين ۰۳ ، ۱۲:۱۷
محمدعلی خالقی

دعا درگاه خداوند

شنبه, ۱۱ فروردين ۱۴۰۳، ۰۱:۱۵ ب.ظ

پروردگارا 

آرامشی در روح و جسم  و افکارم عطا کن 

که حضورت را ....

در هیچ غم و غصه ای 

هیچ عیبی 

و هیچ قلب شکسته ای 

 

احساس نکنم 

امین یا رب العالمین

 

وقتی فکرم مشکل داشته باشه احساس گناه میاد سراغم 

وقتی عیب داشته باشم دستم کج باشه دزد باشم هزار جنایت می کنم 

خداوندا قلب هیچ پدر و مادری رو نشکن که تو خانه ی سالمند بخوان زندگی کنن 

فکر و شعور نباشه تموم روح و جسمت تموم اجزای بدنت فلجه 

یا زندانی هستی یا داعشی ویا آواره  خیابان یا بهتربن ویلاتو به مفت فروختی 

دعای من به پروردگار اول فکرمو درست کن

نزار اشتباه بکنم بعد بگم خدایا این مشکلو بیا حل کن 

سلامتی عقلی بهترین دعا در درگاه خداوند 

امین 

 

 

۰ نظر ۱۱ فروردين ۰۳ ، ۱۳:۱۵
محمدعلی خالقی

خلال دندون

پنجشنبه, ۹ فروردين ۱۴۰۳، ۰۲:۳۲ ق.ظ

وقتی قوطی کبریتو  بعد نهار باز کردم تا دندونهامو  خلال بزنم . گروهبانمان گفت اونا چیه ، گفتم:: خلال دندون انابی ،  گفت نشنیدم ، گفتم با ما باشی خیلی چیزا می شنوی گفت بده ببینم ، درب قوطی رو باز کردم دستمو بالا گرفتم همه رو ریختم رو میز   یکی رو برداشت و با دستای لاغر و کشیدش لمس کرد و گفت چقدر قشنگ و محکمه ، گفتم قابل نداره گفت این قوطی رو بده به من ، تقدیم شما 

برام مهم نبود بر عکس برام خیلی هم جذاب و پر انرژی بود . 

 

اوقات بیکاریم و می تونستم بیشتر بگذرونم 

 

تو محوطه ی پادگان چند درخت اناب کهن بود که شاخه هاش کمی آزرده بودند و یا می شه گفت پیر ، با وجود ان همه سرباز طفلکی در سختی فقر به سر می بردند کسی نبود یکم اب بهشون بده ، سعی می کردم تو یه ساعتی از درخت برم بالا که کسی نباشه 

اما همیشه کلاغ هایی که گردو می خورند و طعم و لذتشو احساس نمی کنن به پستم می خوردن (راجب کلاغ صحبت نمی کنم  )

بعصی مواقع آدما وقتی یه کاری رو نمی تونن انجام بدن و یا درک کنن ، حسودیشون رو ابراز می کنن. اما وقتی برنده می شی و هیشکی تشویقت نمی کنه برات مفهوم با تجربه ای داره 

اینم یه حس عجیبیه که خدا داده بهمون ، 

مثل غم شادی ناراحتی کینه غصه  خشم احساسهای درونی و ذاتی وو

 

هر کی ازکنارم  رد می شد می گفت چیکار داری میکنی سر درخت اناب خشک و خالی  ، آخه فصلش نبود هیچ  ، حتی یدونه برگم نداشت 

مثل این می مونه که بری تو یک زمین فوتبال تنهایی بازی کنی 

یا بری سینما و هیشکی نباشه تنهایی پت و مت ببینی 

فرز کن یک نفر تو رو ببینه تک و تنها  بین هزار صندلی نشستی و داری فیلم می بینی 

فرض کن تو یک شهر مردمش در فقر بدبختی مشقت و گرونی دارن زندگی می کنند نون گندم پیدا نم شه بخورن بعد سران شهر و اعیان نشستن شتر تنوری اعرابی می خورند .

یا عینک دودی  بزنی گندم ها رو علف ببینی  حس گاو بودن بهت دست بده 

یه چیزی که تفاوت داشته باشه ولش کن خخخ

 

ما پول خلال که نداشتیم بدیم مجبور بودیم خلال اناب استفاده کنیم 

 

درخت اناب خشک غیر خار و سوزن هیچی نداشت با مشقت خاراشو می کندم و می زاشتم تو قوطی کبریت ، خیلی هم بد جدا می شد .

هرکی هم رد می شد مثل همون دوربین و عکاس بین دو درخت و ماه بود ،  می گفت مشکل داری داداش بالای درخت اناب خشک چیکار می کنی 

برام مهم نبود . چون لذتشو چشیده بودم وقتی گروهبان اونقدر خوشحال شد 

علف باید به دهن بزه شیرین بیاد 

باعث می شه تو یک کار تشویق بشی حال خوبی داشته باشی 

بعضی از اتفاقات و بازی های زندگی حال خوبی نداره اما پایان قشنگی داره 

پایان خلال های انابی باعث شد تا خیلی از اتفاقات خاص و نشدنی رو به شدنی حال خوبم ترجیح بدم وروزهای خاطره ساز گذشته مو  امروز تکرار کنم و تقدیم کنم با لبخندی به شما دوستای خوبی که دارین اینو می خونین 

 

کلمات کلیدی 

پانوشت

دندون باید زرد باشه خخ

دندون باید کج و ملج  باشه خخ

گوش باید پرچرک باشه خخ

دماغ باید قندیل داشته باشه  خخ

اگه تو خونه داری دندوناتو با خلال یا نخ دندون تمیز می کنی وقتی اون گوشتای بوقلمون سهمیه ای رو از لای دندون میاری بیرون و دوربرت چند نفر نشستن ، اصلا حال بهم زن نیست بهشون نشون بده بعدبا شلوارت یا آستین پیرهنت تمیز کن 

خجالت نکش که خلالتم

با ما باشی خیلی چیزا یاد می گیری ، چیش

 

 

 

 

 

۰ نظر ۰۹ فروردين ۰۳ ، ۰۲:۳۲
محمدعلی خالقی

اونگ شکست در زندگی یعنی پیروزی شکست را بپذیریم

پنجشنبه, ۲۴ اسفند ۱۴۰۲، ۰۷:۳۰ ب.ظ

از این کوچه خاطرات زیادی دارم 

تو عصر خودش بهشتی  بود 

این قدر سرسبز و رویایی بود که وقتی گذر می کردم

نمی خواستم تموم بشه 

فقط ترس این کوچه برای من چون چند دفعه خارپشت و مار دیده بودم  دلهره داشت 

شبها  زوزه ی گرگ تنها صدایی بود که به زیبایی دلهرهات می چسبید . 

 

 

 

۰ نظر ۲۴ اسفند ۰۲ ، ۱۹:۳۰
محمدعلی خالقی

قلب خدا هدیه شما

چهارشنبه, ۲۳ اسفند ۱۴۰۲، ۰۱:۰۲ ب.ظ

هروز میتونی ازیه چیزی انرژی بگیری 

و به دیگران هم انتقال بدی 

شما از سنگ می تونی انرژی بگیری و هدیه کنی به دیگران 

از سنگ مجسمه بساز 

از برگ گل 

از چوب قلب بساز

از آتیش  نور بگیر 

تا بتونی شب آرامی داشته باشی

یک پیام مثبت  می تونه تا ساعتها شادت کنه

 

۰ نظر ۲۳ اسفند ۰۲ ، ۱۳:۰۲
محمدعلی خالقی

عقرب کوهی

شنبه, ۱۹ اسفند ۱۴۰۲، ۰۷:۳۶ ب.ظ

ما ایکیوسانها خخخ غلط نکن  همیشه دنبال یک حرکت متفاوت بودیم ، که کسی اون کارو نکرده باشه ، 

خدمت،  آبیک بودم زاغه مهمات تو کوه بود . یه کوه برهوت یه کوه پر درد ، از خدمت هم فقط همون سه ماه اولش دلچسبه ، بقیه ش همش الکیه ، همه تو آموزشی وزن کم می کردند من بر عکس همه ، ده کیلو اضاف کردم  گردنم شده بود مثل بوفالو ، نه که ورزشکار بودم ، استعدادم در پل قوم و زمین‌های زعفرونی که همیشه پشتک می زدم کور شده بود .

بگذریم . اب یک قزوین همش تکرار وتکرار تکرار بود. صبح تا دو دفتر منشی بودم ، بعداظهر بیکار  خیلی دلگیر و آشفته بود . یه دوستی داشتم به نام مهدی بلبل ، تموم اهنگ ها ایرج مهدیان حفظ بود . خیلی حال می کردم باهاش ، هر صبح میومد دفتر که منو فلان برجک بنداز منم چون دوستش داشتم هر چی می گفت گوش می کردم . یه خودکار بود بیل که نمی زدیم . زیر میزی هم در کار نبود . تنها دوستی که داشتم مهدی بود و واکمنم  بعضی موقع ها هم  می رفتم باند متروکه فرودگاه  پایین پادگان ، یه سکوی بزرگ نیم کیلومتری بود که پاهامو می تونسم آویزون کنم  و اتوبان را تماشا کنم  شبا ساعت ۸ اینا می رفتیم  خیلی قشنگ بود .  اره  به شب نشینی خرچنگ های مردابی  از این جا شروع شد خخخخ اتوبوس ها و ماشین ها در گذر بودن براشون دست تکون می دادم . فاصله شون  ازم دور بود . روحشون هم از من خبر نداشت . ولی حالم با دست تکان دادن خوش بود .

فکر می کردم کی این خدمت لعنتی تکراری تموم بشه من با یک اتوبوس بشینم برم وسط میدون آزادی یه جیغ و هورا از ته دل بکشم . رو چمن ها دراز بکشم و حال کنم، 

مهدی بلبل ، خیلی با هم حال می کردیم اخلاق مون به هم می خورد صدای قشنگی داشت برام می خوند می رفتیم کوه دور می زدیم . می رقصید برام ، در اوج غم اندوه ظاهر شادی داشت ، می گن یارو ستاره داره ،خلاصه  می گذروندیم هر جوری بود . 

نه که همش در تکراربودیم  همش تنهایی دلگرفتگی  دوری پدر و مادر ، جناب سروان ، زور گفتن وووو این جور چیزا ....

بعد از تایم اداری می رفتم دنبال مهدی بر می داشتمش می رفتیم کوه گردی در حوزه ی  نگهبانی'  اونم مثل من بود پنج گانه یعنی اینکه تو یک لحظه حواسش به چند جا بود . یه روز گفت این سوراخ ها رو می بینی ؟ گفتم چیه گفت لونه ی عقرب 

گفتم عاشقشم ، یکم اب ریختم تو لونه تابستون بود،  گرم، میومدن بیرون 

اینا رو می گرفتیم تو شیشه می ذاشتیم می بردیم پاسگاه ، هربرجک یک پاسگاه داشت . بهشون اب می دادیم مگس می دادیم و سوسک و .....

حال می کردیم  .حالمون خوش بود با این کارا 

این مهدی پدر صلوات دم شون رو قطع می کرد . می ذاشت تو قوطی کبریت  می گفتم چرا دمشون رو قطع می کنی گفت بعدا بهت می گم . چون با تموم وجود که با هم دوست بودیم .اعتماد نداشت بهم .یه ترسی داشت فکر می کرد به جناب سروان می گم ، دیگه قرار نیست وقتی با کسی دوست هستی تموم کاسه کوسه تو بهش بگی بله کار خوبی می کرد . به کوهی تکیه کن که تکیه گاه تو باشه نه اینکه پر عقرب و عنکبوت سیاهه ، یا می گه تو اوج اعتماد به من کردی خیانت

ما تا چند ماهی هر روز می رفتم کوه و عقرب بازی 

بعد یه مدت گفتم یا بهم می گی یا پا مرغی می برمت تا دم برجک شوخی خخخ

گفت اینا سمه سم  مخم هنگ کرد ، یعنی چی  گفت ،، اینا رو خشک می کنم سیگاری بار می زنم می کشم . حالا اینجا که بچه نیست . دیگه روشو وا کردم .

یه بار زدم چیزی نفهمیدم ولی اون همیشه می زد .پرسیدم چرا می زنی 

گفت نبین دارم برات می خونم ، نبین خوشم ، با هم می خندیم و کیف می کنیم 

تو که از من خبر نداری  دو سه ساعت میای و بعد میری  تو دفترت و....

من باید تا صبح با این برجک لعنتی سر کنم وقتی می رم خونه هزار مشکل دیگه 

بی پولی  کرایه راه ندارم پول غذا ندارم  با خانواده مشکل دارم 

قرار نیست تو اینا رو بدونی  ، ولی این سیگاری که می بینی می کشم التیام تمام این دردامه  (گل امروزی و بنگ ) بی خیالم می کنه ، سکوت کردم .......

این موادی که می بنین جوانهای امروزی می کشن و شما تجربه شو ندارین  بنگ ، گل ، تریاک وووو

همشون تو داروخانه ها هست و تمام شما دوستای گلم تا حالا چند بار مصرف کردین 

ولی خودتون خبر ندارین دکتر که نمیاد روشو وا کنه برات ،  اگه دیدی دکتر یه قرص از وسط شکست بهت داد یعنی مواد بهت داد  . موقعی این کارو می کنه که بفهمه تو یک ایکیوسانی در غیر این صورت روال طبیعی خودش طی می کنه  می گه صبح یکی ، عصر یکی ...تمام

بله اینجوریاست تعجب کردین  اعلام پاکی کنید  خخخ

وقتی استرس و بی‌خوابی داری گلوت قفله غذا نمی تونی بخوری می ری دکتر بهت دارو می ده یه سرچ بزن ضررشو می فهمی 

از تریاک و شیشه هم بدتر ، بگذریم 

 

دیگه از اون روز بیشتر دوست داشتنی شد برام  مهدی بلبل خدا نگهدارت باشه هر جا هستی

بعضی از بچه ها ترخیص می شدن حقوقشون می موند دست ما    یکی رو می فرستادیم فقط یک امضا می زد ، می دادیم به اینا ،  براشون غذای آشپزخونه می بردم .وووو

 

اینم از این

  حال دلتو خوب کن 

حتی اگه قرار باشه به عقرب های کوهی اب بدی 

چرا که دمشون پادزهر خیلی درداست 

آبیک قزوین  خاطرات ماندگار 

 

 

کلمات کلیدی 

تو اوج اعتماد به من  کردی خیانت

اگه قرار باشه برای کسی کاری انجام بدی و می تونی انجام بده 

قرار نیست از کسی که سیگار می کشه بدت بیاد که تو سالمی 

عقرب کوهی التیام دردها 

دیش دیش بنگ بنگ  توهمات کوهی  بی خیالی  آرامش 

گل بنگ بی خیالی   التیام دردها 

اما توصیه نمی شود 

 

 

۰ نظر ۱۹ اسفند ۰۲ ، ۱۹:۳۶
محمدعلی خالقی

سرو تنها

شنبه, ۱۲ اسفند ۱۴۰۲، ۰۵:۲۲ ب.ظ

اگه ساعت یک شبه حالت بده اعصابت خورده 

ببین چی حال دلتو خوب می کنه همون کارو بکن 

 

می بینی یه بچه گیر می ده به اسباب بازیش من فقط همین ماشین می خوام گریه میکنه آروم قرار نداره تا بهش می دی آروم می شه انگار دنیا رو بهش دادی 

اگه ساعت ۲ شب می خوای بری قبرستون سرخاک بابات حالت خوب می شه برو 

اگه دوست داری بالای این درخت عکس بگیری پشت سرت خورشید طلوع کنه ساعت ۵و نیم صبحه انجام بده 

یه عکاس ۲۷ روز مستمر دوربین کار می زاره تا عکس ماه رو بین دو درخت بگیره 

هر کی از دور ببینش می گه این مشکل داره مگه قراره با حرف مردم زندگی کنه

این درخت یک شاخه داشت به سمت ابیز یه شاخه خشک شده 

بیست سال قبل الان هر موقع این عکس می بینم احساس خوبی بهم دست می ده 

دوست داشتم برم رو شاخه دراز بکشم عکس بگیرم خیلی کار سخت و خطرناکی بود ولی دوست داشتم انجام بدم 

این کارو کردم  

هرکاری که حالت خوب می شه مستمر انجام بده دیگه اون تو ذهنت می مونه بعد یک ماه دیگه از ذهنت پاک نمی شه و می تونه از رویاهای خوب تو باشه تو بیست روز طناب بزن  تو بیست روز برو کوه  ورزش کن فوتبال بازی کن کتاب بخون ووو

برای کارهای خوبت احساس می کنی داری به خودت پاداش می دی احساس خوبی داری 

  

این درخت خاصی که می بینی اینجاست  خیلی متفاوته   این درخت باباش تهرانی بوده اما بیخیال می شه میاد روستا ،  ترجیح می ده تو روستا زندگی کنه تا ولنجک تهران باشه  ریشه اش بیابی تو ایران هم نمی تونی پیداش کنی وِلی ترجیح میده زمستون سرد کویری رو  تحمل کنه تا تو باغ فرح باشه  تک و تنها  

وقتی نیمه اول زندگی ت همه با سختی و مشقت گذشت دیگه صدای ضبط ماشین اگه بهترین آهنگ هم باشه اذیتت می کنه این  یعنی ۴۰ رو رد کردی و پخته شدی 

دیگه هیچی برات مهم نیست 

آرامش سکوت تنهایی طبیعت 

 

 

من از ملک پدر کردم جدایی 

گرفتم با غریبان آشنایی 

غریبان خصلت خوبی  ندارند 

که اول خوب آخر بی وفایی  

 

 

۰ نظر ۱۲ اسفند ۰۲ ، ۱۷:۲۲
محمدعلی خالقی

بوف کور

چهارشنبه, ۹ اسفند ۱۴۰۲، ۰۷:۳۳ ب.ظ

برف آموخت با آمدنش تمام سیاهی ها سفید می شوند 

خیلی چیزا از دور قشنگ و زیباست 

اما وقتی نزدیک می شی تاریک و سیاهه 

مثل اون که کت و شلوار گرون پوشیده 

اما وقتی باهاش هم صحبت می شی عقاید و گفتارش 

تو را می آزارد

۰ نظر ۰۹ اسفند ۰۲ ، ۱۹:۳۳
محمدعلی خالقی

به یاد مرحوم حاج غلامعلی عباسپور روحش شاد

شنبه, ۵ اسفند ۱۴۰۲، ۰۵:۱۲ ب.ظ

 

تایمی از زندگیت رو با افراد بالای ۷۰ سال و زیر ۵ سال بگذرون 

هدیه بده هدیه بگیر انرژی مثبت باش 

۰ نظر ۰۵ اسفند ۰۲ ، ۱۷:۱۲
محمدعلی خالقی

عجایب اتفاق

شنبه, ۲۸ بهمن ۱۴۰۲، ۰۸:۴۷ ب.ظ

گوشی روگذاشتم پیش دخترم  شش ماهه است 

گوشی بیش از صدتا اهنگ داشت 

رفتم چایی بریزم 

یدفعه دیدم اهنگ دختر ازمرتضی جوان پخش شد  

این آهنگ مابین صدتا اهنگ بود

داشتم ذوق مرگ می شدم 

از این اتفاقها چند دفعه برات پیش اومده 

 

****************

 

 

یروز تو قرآن دنبال یک آیه بودم که خیلی قابل تامل و درک بود  بعد چندروز خواستم دوباره همون آیه رو بخونم 

تا قرآن باز کردم دقیقا همون آیه اومد 

-------------------------------------------------

 

یکی از دوستام بنده خدا لاغر شده بود بهش گفتم یه چیزی بگم ناراحت نمی شی 

گفت بگو  گفتم خیلی لاغر شدی گفت چند وقتیه عفونت ادراری گرفتم رفتم دکتر بهم دارو داد خدا رو شکر بهترم ولی ده کیلو کم کردم 

گفت محمد سلامتی بهترین نعمته تا خدا نخواد هیچ موجودی نم میره 

یه ضرب المثل هم گفت  ضرب المثل فارسی؛ به مالت نناز به شبی بند است، به حسنت نناز به تبی بند است 

 

گفتم هر کسی لیاقت این هدیه رو نداره به هرکسی هم نمی دم چون دوستت دارم می خوام بهت بدم .

این قرآن جیبی تقدیم  به شما برام دعا کن 

باز کردم  یک آیه خوندم  براش  نوشته بود تا خداوند نخواد هیچ موجودی نخواهد مرد

دقیقا همین حرفی که خودش گفت 

 

حالا تو بگو .......؟؟

۰ نظر ۲۸ بهمن ۰۲ ، ۲۰:۴۷
محمدعلی خالقی

 

برج ایفل باشه از شهر پاریس امواجش همه رو خوابونده 

به به چه قدر زیباست

چه آرامشی 

آدمایی که  این پایین می بینی چراغ شون روشنه 

خانه های قشنگی که می بینی چقدر زیبا ساخته شده 

این منظره ی زیبا ساخته دست بشر حاصل قرنها درد و رنج آزگار است

اگه سرشون رو بالشته می خوان از خستگی کل روزشون لذت ببرن

یا دارن تو گوشی شون از یه کلیپ طنز ، لبخند می زنن 

باید با کفش هاشون راه بری تا دردشون رو بفهمی  

طبقه پایین تایتانیک یادته خاکی و با صفا 

قیافه نگیر ساده باش سر صحبت وا کن برو جلو چیزای جالبی دستت میاد  

به اندازه ی که همه چیز از این بالا زیباست اون پایین خبری نیست فقط دلاشون دریاست  

باید بری سر سفره شون بشینی تا سفره های رنگین رو نقاشی کنی 

اگه می خوای آدرنالینت بره بالا حتما اینکارو بکن 

 

وقتی تماشاگر گود زورخانه ای عرق به پیشانی ت نشسته قلبت تند تند می زنه

فکر می کنی می تونی حریفتو شکست بدی 

در صورتی که این طوری نیست  همه چیز از دور قشنگه 

 

آرامش سکوت چراغ  آدرنالین سفره های رنگین 

 

 

۰ نظر ۲۸ بهمن ۰۲ ، ۱۷:۴۴
محمدعلی خالقی

سرسیخ هاچ بک

چهارشنبه, ۲۵ بهمن ۱۴۰۲، ۱۱:۵۷ ب.ظ

داشتم تو جاده با سرعت بالا می رفتم ، یه هاچ بک عجول سوبالا سوبالا  از عقب می زد تو چشم ، دیدی بعضی ها فکر می کنن جاده مال باباشونه 

 اول عصبی شدم  بعد بهش راه دادم .با خودم گفتم  اون نمی فهمه من که نباید مثل اون باشم  ازم سبقت گرفت پشت سرش گازو چسبوندم گفتم یکم  سیخش کنم 

منم هم رانندگی ام تعریف نباشه بدک نیست خخ  دوستام می دونن ۱۸ ثانیه گاراژدارا و پارک ملت ، سرسیخش کردم  ولی سبقت نمی گرفتم طوری که تصور کنه من نمیتونم ازش جلو بزنم ،  بزار برگ برنده دستش باشه 

حال می کرد واسه خودش منم هولش می دادم  به خیالش اونم راه نمی داد 

رفتیم پشت چراغ قرمز گفتم شیشه تو بده پایین  داد پایین  یک  لایک بهش نشون دادم  گفتم دمت گرم ،دوتا خانم هم پشت سرش نشسته بودن  امپرش رفت رو هزار  هردو مون خخخ

 داشت پرواز می کرد  انرژی گرفتن و انرژی دادن نیروی عجیبیه حتما امتحان کنید 

چراغ سبز شد طوری گازو  گرفت فکر کنم  موتور ماشینش پیاده شد،خخخخ

سیصد مترجلوتر ایستگاه اتوبوس بود .  اتوبوس داشت مسافر پیاده می کرد

قبل اینکه برسیم یه حسی بهم  می گفت الان یک  نفرو می زنه ، داشتم دعا می کردم اتفاقی نیفته 

با سرعت ۶۰ تا داش رد می شد یعنی نیم مترمونده بود که خنده اش تبدیل به گریه بشه نزدیک بود بزنه به یه خانمی خدا رو  شکر کردم و سرعتمو کم کردم وقتی اتوبوس مسافرو پیاده می کنه دقت کردی  بعضی ها از جلو اتوبوس می خوان برن اون ور خیاباون

 

اگر خدای نکرده اتفاقی می افتاد  بنده خدا دست و پاش می شکست مقصر کی بود 

۵۰ درصد این حادثه من بودم  بعضی جاها باید کوتاه اومد سکوت کرد ،سکوت یعنی قهر آژیر قرمز  سرسیخ کردن اشتباهه ،فکرنکن تو از این حادثه قسر در رفتی  قرار باشه اتفاق بیفته اگه تو انفرادی باشی هیچکی کارتم نداشته باشه  کلمه عذاب وجدان تو رو می کشه 

دیدی یارو تو سن ۲۵  س فوتبالیسته تو زمین  فوتباله سکته می زنه 

دیدی رئیس جمهور پشت میکروفن مرگ میاد سراغش  

 

 همیشه تو خیابون لاین وسط بهترین انتخابه  اگه کسی از اون ور خیابون پشت درخت بود یهویی اومد بتونیم کنترل کنیم 

یا اینکه هر موقع تو شهریا اتوبان دارین تو لاین کم حرکت می کنین هرنوع ماشینی که جلو به هرعلت ترمز زده حواستون باشه معمولا این ماشین بزرگا که اصلا جلوشون دید نداره  شاید بچه ای بزرگ سالی متوجه نباشه و خدای نکرده بخواد بره اون ورخیابون 

انرژی از انرژی بگو  وا ووو   خخخ

یه روز تو  مدرسه  یکی از بچه ها سرسیخم کرد یه مشت زدم به پیشونی یکی از دوستام  بچه بودیم و نادان پیشونیش به اندازه یه تشله سنگی زد بیرون 

همینجا معذرت می خوام  اگه این پیام  می خونی دوستت دارم 

می بوسمت 😘😘⚘️⚘️⚘️  

بعد راحت نمی شه از کنار این جورمسائل گذشت توپ بنداز بالا صد چرخ می خوره بر می گرده یه روز هم واسه تو هست 

اگه من دارم اینا رو می گم دلیلی نداره منیتی نیست 

حرف من اینه دانشته هایتان را بگور نبرید 

شاید دلیل لبخند کسی باشه 

یا هم تجربه ای 

 

 

۰ نظر ۲۵ بهمن ۰۲ ، ۲۳:۵۷
محمدعلی خالقی

انار شیرین

چهارشنبه, ۲۵ بهمن ۱۴۰۲، ۱۱:۳۹ ب.ظ

بچه که بودم وقتی درب چوبی یه لنگه ی باغو باز می کردم اولین کاری که می کردم یه درخت انجیر کهنه بود که خودمو تاب می دادم بعد سراغ درخت انار شیرین دانه درشت می رفتم 

 

انار کوچیکو باز می کردم تا بزرگاشو بعدا بخورم فکر می کردم حیفه 

یکی بود شکلات دو ساله داشت سنگ شده بود یا آدامس خرسی قدیمی بود برچسب داشت بچه های قدیم تو چمدون نگه می داشتن

  انار از وسط نصف می کردم  اول قسمت کوچیکشو می خوردم که سهم بزرگه بهم حال بده آخر بخورم همون صحنه یا داداش میومد ازت می گرفت یا بابات یا دوستت 

اگه یادته تو خماریش بمون  تو یک آینده نگر بودی ولی از نوع ....

حساب پس‌انداز امروز جواب نمی ده 

معروف ترین آدما الان زیر خاکن و وارث هایی بر مزارشان کولی می خوانند 

درست استفاده کن جوونی کن 

همیشه تیکه بزرگه و بهتره رو  اول بخور  

اگه ساندویچ تو نصف می کنی تو آینده نگری ولی بزرگه شو اول بخور کوچیکه شو ببخش سفت بگیری سفت میاد شل بگیری شل میاد 

جیبتو باز بزار بزار اکسیژن بهش برسه نزار خفه بشه 

اگه سهمیه ی مورچه هارو حفظ کردی سنجاب ها برایت بذر خواهند کاشت 

اگه از دست گنجشکها مترسک در مزرعه گذاشتی  موش‌ها نخواهند گذاشت بچه هاشون گرسنه بمانند 

 

تفریح کمپ طبیعت قارچ سمی سگ باوفا  مورچه های کارگر  کلاغ های نگران 

تصویر محمد رضا خالقی 

 

 

۰ نظر ۲۵ بهمن ۰۲ ، ۲۳:۳۹
محمدعلی خالقی

قارچ های سمی

چهارشنبه, ۲۵ بهمن ۱۴۰۲، ۱۰:۵۸ ب.ظ

به اتفاق خانواده یه روز در ییلاق طرقبه اتراق کردیم 

چشم انداز گلکوهی زیبا در شارستانی رویایی  نظرم را جلب کرد . طبیعت تنها دوستیه که رفاقتش پابرجاست هیچ طبیعتی حال دلتو بد نمی کنه چه بهارش چه زمستون و پائیزش

درکنار جوب آبی روان نشسته بودم که ناگهان چشم به تعدادی قارچ افتاد 

یکی یکی کندم  تا چند تای دیگه هم پیدا کردم  خیلی ذوق کرده بودم 

تقریب دو کیلویی می شد به خیال کودکی هایم در دامنه‌ی کوهستان شاسکوه و میلاکوه قدم می زدم 

 طبیعت بکر  و رویایی  شارستانی زیبا با درختان  گیلاس سیب و ،  با خوشحالی که کلی قارچ جمع کردم به  کمپ رفتم 

گفتم قارچ پیدا کردم  یکی از اهالی از دور  گفت  همشون سمی اند برو دستاتو بشور که مریض نشی  خورد تو ذوقم خیلی ناراحت شدم  به قیافه قارچ ها نمی خورد چون هم از داخل سفید بودن  هم بیرون 

یاد  کودکی هام افتادم وقتی گنجشک می زدیم تنها چیزی که برام مهم بود این بود که تیرم به کجاش اصابت کرده  اگه بال یا پاش بود خوشحال می شدم چون زنده ماندنش صد درصدبود 

ولی وقتی به قلبش می خورد  درجا می مردند خیلی ناراحت  می شدم 

داستان قارچ های سمی خیلی منو ناراحت کرد  اما اون روز بخیر گذشت با تفاوت تامل امروز که .......

قارچهای سمی مثل آدمهای سمی می مونن که تو زندگی انتخاب می کنیم 

اونا رو از صفحه زندگی تون حذف کنین  قبل اینکه بهترین روزهای زندگی تون رو  خراب کنین 

زیاد منفی باف نیستم  اما خیلی ساده است انتخاب تو از آدمای بزرگ و محبوب کهحال دلتو خوب  می کنن یا اینکه آدمای سمی که حال دلتو بد  کنن 

به کوهی تکیه کن تا تکیه گاه تو باشه نه اینکه پرعقرب و عنکبوت سیاهه ؟؟ !!

  طرقبه خالقی اسفاد 92

عصای حضرت موسی باشه 

چال صورت چی می گه 

 

۰ نظر ۲۵ بهمن ۰۲ ، ۲۲:۵۸
محمدعلی خالقی

زخم زنبور

سه شنبه, ۲۴ بهمن ۱۴۰۲، ۱۱:۰۶ ب.ظ

 

زیادی محبت سر گیجه میاره توقعو می بره بالا 

شعور چند تا سیم فاز میخواد که بعضی از این زنبورها ندارند 

داشتیم به زنبورها شکر می دادیم 

نیش مون زدند 

مادربزرگم گفت اشکال نداره 

دارویه بدنت قوی می شه 

گفتم یعنی چی  گفت زهر که وارد بدنت بشه بدنت نسبت به میکروب ها مقاوم  می شه  دیگه مریض نمی شی 

گفتم پس بزار یکم دیگه  بهشون شکر بدم خخ گفت نه دیگه این دفعه سوراخ سوراخ می کنن گفتم ،

من عاشق زمین خوردنم چون تجربه هاشو دوست دارم  مدرک عملی بهتر از تئوری 

تجربه هایی که تو بیست سال زندگی ام کسب کردم  همشون برام سنگ و زخمو موفقیته که امروز زندگی تو رقم می زنه تا بتونی خیلی چیزارو از زندگی یت حذف انتخاب کنی 

شاید سرنوشت هرکسی مشخص نباشه چون اون بالایی تصمیم می گیره  اما می تونست از این بدتر باشه 

همین که تا ۴۰ سالم اومدیم خدا رو شکر همش  ۳۰ سال دیگه تاپایان خدمت نبود . 

یک اسفند تولدم مبارک پیش پیش 💐💐💐🍁🍁🍁🍁

 

 

۰ نظر ۲۴ بهمن ۰۲ ، ۲۳:۰۶
محمدعلی خالقی

مواظب بچه ها باشیم

سه شنبه, ۲۴ بهمن ۱۴۰۲، ۱۲:۱۲ ب.ظ

  مادری می گفت دیروز بچه ی ۳ ساله ام از بالای پشت بوم افتاد پایین  دست و پاش شکست الان هم بیمارستانه تو کماست

گفتم شما کجا بودی ؟ داشت بازی می کرد گفت می خوام پرواز کنم  منم داشتم ذوق می کردم با کاراش یه دفعه دیدم پرواز کرد  فکر میکردم شوخی می کنه ؟؟

۸۰ درصد تربیت ونگهداری بچه ها دست خانماست آقایون که بیشتر سرکارند 

اگه بچه  دوست دارین  باید مسئولیت پذیر باشین ، بچه چی می دونه پرواز چیه یا وقتی دستش خودکار یا قاشق یا پاکن می دین اگه چشمشو در آورد یا خورد  نگین چی شد 

وقتی بچه تازه راه افتاده رو مبل خونه بپر بپر می کنه ذوق نکنین اتفاق لحظه ای پیش میاد یه دفعه دیدی پرید با سر اومد رو موکت 

بابایی بچه شو به هوا پرتاب می کرد وقت تو اوج لذت و خوشحالی هستی اگه نمی تونی مهارش کنی بیفته بعد بچه ات تا آخر عمر معلولیت ذهنی داره به دوستاش چی بگه 

زمان به گذشته بازنخواهد گشت ،درنگ دیروز معنایی ندارد 

ما آدم بزرگا  تا ۸۰ سالگی اشتباه می کنیم بچه ها رو نمی دونم 

 

هیچ کس کامل نیست اما می تونیم عاقل باشیم 

بچها شیرینی زندگی ان  مواظبشون باشیم 

 

۰ نظر ۲۴ بهمن ۰۲ ، ۱۲:۱۲
محمدعلی خالقی

به گفته هایت عمل داشته باش نه اعتقادت

دوشنبه, ۲۳ بهمن ۱۴۰۲، ۱۲:۳۸ ب.ظ

چراغ قرمزو باید صبر داشت تا سبز شدن 

چایی داغ نمی شه خورد 

تا صبح شدن باید منتظر طلوع ماند 

صبر تاریکی یک روزنه روشنایی است 

زمان بزرگترین نیروی الهی 

نقاش کائنات 👌👌

 

 

۰ نظر ۲۳ بهمن ۰۲ ، ۱۲:۳۸
محمدعلی خالقی

حرمت و احترام بهت شخصیت می ده

چهارشنبه, ۱۸ بهمن ۱۴۰۲، ۰۴:۵۱ ب.ظ

 

به این تصویر دقت کن 

دو تا چوب بی جان در موازات هم  زیبا 

دو تا درخت توت در موازات هم قشنگ 

دو تا دیوار سنگی در موازات چیدمان خاص 

دو دیوار سیمانی ساخته ی بشر در جریان آب جاری

دو انسان در فاصله‌ی حرمت و احترام یعنی شخصیت

کائنات همیشه از بهترین معلمان ما خواهند  بود 

اگه دو تا درخت با هم ترکیب بشن می بینی درخ توت گلابی داد و درخت سنجد گیلاس  این چرا شبیه کاکتوس خارداره  حتما زرشک بوده  اب انار خورده ،چه می دونم بشر هرجا دست بزنه خرابکاری می کنه 

 آدما همه کار می کنن اگه موز قرمز شد و بادمجون سبز تو بازار نباید تعجب کنی 

دوتا چوب در موازات هم هیچ موقع به هم آسیب نمی زنن 

اما موقعی که داری کلبه می سازی هزاران درخت شکسته و زخمی می شن 

یک اب جاری موقعی زیباست که گل‌آلود نکنی 

اگه می خوای بهت احترام بزارن حریم داشته باش مواظب حرف زدنت باش 

یک حرف اشتباه  احترام تو می شکنه ، تو جمع قرار گرفتی  تحت تاثیر قرار گرفتی  سمت خوبی داری  ماموری  کاندید شدی  شورایی  برج خلیفه مال توست بوکسر جهانی فوتبالیستی  خودتو گم نکن ، حق و ناحق نکن  ،بزرگ و کوچیک نکن  یه روز میاد هیچ دکتر و هیچ بیمارستانی  نتونن دردتو بگن و اون موقع

شاتوت می شه  شلغم 

هیچ برفی  ۵۰ متر نخواهد آمد  

هیچ موقع باران ۵ مترنبارید 

هیچ درختی ۵۰۰ متر نشد 

هیچ مورچه ای به اندازه خرس ندیدم 

هیچ گرگی بره نشد  غیر انسان 

هیچ بهاری سفید نشد 

بعضی چشمها شبیه گربه است مثاله 

احمقا رو می گن الاق 

نادان می گن گاو 

گوسفند ضرب المثل 

می گن هار شده مثل سگ 

اینا همش درس عبرت برای انسان 

نذار تشبیه به حیوان بشی 

نذار با بی احترامی بهت عادت کنن 

 

کائنات نظم دارد  ابر باران  رویش  فصل ها پائیز  زمستان 

فقط ما آدما داریم همه چیزو خراب می کنیم 

احترام بزار تا بهت احترام بزارن 

 

 

۱ نظر ۱۸ بهمن ۰۲ ، ۱۶:۵۱
محمدعلی خالقی

آینه عبرت

چهارشنبه, ۱۸ بهمن ۱۴۰۲، ۰۱:۳۷ ب.ظ

 

هیچ شخص و هیچ موجودی  نامبروان  نخواهد ماند 

ظاهرو قضاوت نکن 

هیچ باغچه ای بدون کرم نیست 

یک انار رو باز می کنی ،صددانه یاقوت منظم کنارهم 

اون ته می بینی یک کرم داره زندگی میکنه 

اون کرمه هم باز می بینی کرم داره 

هیچکس کامل و مطلق نیست 

اتفاقاتی که درزندگی انسان رخ می دهد

آنقدر تکرار و تکرار و تکرار خواهد شد 

تا خود را بنگری و بیاراستی 

یه روز بلند می شی می بینی گاوت مرده 

 یه روز کامپیوتر ماشینت دزد می زنه 

یه روز عشقت ، بچه ات رو از دست خواهی داد

صبح  بلند شدی دیدی زیر گلوت غده  زده  

یه مامور  ۲۹ سال خدمت میکنه تو شهر کنار زن و بچه 

یک سال دیگه داره بازنشت بشه می گه برم لب مرز پول بیشتری در بیارم 

لب مرز بیشتر در میارن  ،  طمعه دیگه ، با تیر می زنن یک جفت کفش سایز ۴۵ میاد درخانت

وقتی تو رویاهات تصورشو نمی کنی با هلیکوپتر یا بوئینگ ۵۹۷ می ری مسافرت 

با هلیشات دیدی تو رو زدن

زمین گرده برای همه هست فرقی نمی کنه     من تو او 

تنها کسی که رهبر این همه حرف و سخنه خداست  

اینو موقعی خواهی فهمید که اتفاقات بد در تکرارو تکرار تکرار برایت خواهد افتاد

آینه عبرت  

 

 

 

۰ نظر ۱۸ بهمن ۰۲ ، ۱۳:۳۷
محمدعلی خالقی

فراتر از زمان

سه شنبه, ۱۰ بهمن ۱۴۰۲، ۰۹:۱۵ ق.ظ

بعضی آدما فراتر از زمانشونن 

متفاوت از آدمای دیگه 

ضریب هوشی قوی دارند 

مثل بچه های پیش فعال 

یکی قدرت بدنی قوی داره مثل یک کارگر افغانی 

باید بهش کلنگ بدی بگی  زمین سوراخ کن 

اون کار خودشو انجام می ده  به هیچی فکر نمیکه چون از زوربازوش استفاده می‌کنه

یکی از فکر وعقلش استفاده می کنه سیاست داره 

یک بمب می زاره کوهو جاده می کنه 

آدمای که سیاست دارند متفاوتند 

با آدمای معمولی فرق دارند 

اگه ادمای معمولی ده پله می رند بالا  تو زندگی شون موفقند 

َشاید آنها با نخ بادکنک بدون پله برن بالا

فریدون فرخزاد فراتر از زمان خودش بود 

محمدعلی کلی رو دست نداشت هیچ موقع با وجود بدن و بازوی قوی ازشون  استفاده نمی کرد  حریفشو خسته می کرد یا جا خالی می داد 

یا سردار سلیمانی چرا محبوب مردم بود 

کسی که سیاست داره 

راننده تانک نمی شه  یا خلبان 

نمی ره انتهاری ببنده یا با دوشیکا خط مقدم  

 نارنجک به کمر زیر تانک نمی ره ،تانکو می کشونه سمت نارنجک 

بعضی از چرخ ها با آچار باز نمی شن باید با آتیش باز کنی 

آب مویز کشمش مشکل داره  خودشو بخور ، نیازی نیست دو تا لباس اضافه بپوشی

 

سیاست یعنی تفکر تامل   

البته هیچ موقع مدرک و تحصیل با هوش ذکاوت  اشتباه نکنید 

یک خلبان یا یک دکتر می تونه حماقت ترین آدم روی زمین باَشه 

 

این ضرب المثل یعنی چی دستی که نمی شه برید باید بوسید 

 

 

۰ نظر ۱۰ بهمن ۰۲ ، ۰۹:۱۵
محمدعلی خالقی

روایت سگ و گربه

سه شنبه, ۱۰ بهمن ۱۴۰۲، ۰۱:۳۵ ق.ظ

 

سگ و گربه 

می گم که : من و تو مثل همیم 

با وفا و دوست داشتنی 

اما ناراحتم که 

گاهی گم می شیم 

گاهی نجس 

گاهی مثل سگ واق می زنیم و پاچه می گیریم 

گاهی نمک نشناس 

میگم آدما از ما بهترن ها ....کاش سگ و گربه نبودیم 

بجاش آدم بودیم 

راستی چرا من از تو بدم میاد 

چون گاهی مثل سگ هار می شی 

سگ تو روحت 

رونوشت:صاحبت 

خالقی عرفان 

 

 

۰ نظر ۱۰ بهمن ۰۲ ، ۰۱:۳۵
محمدعلی خالقی

داس بی دسته ما

روزها و سالهایی  

علف هرزه ان باغچه را می چیند 

پدری پیر     کمری تا خورده     دستهایش چه زمخت

داس بی دسته ما گنج گرانی ایست 

که به دست پدری پیر به زمین می کوبد 

هرزه را می جوید , می شوید 

باغچه را اباد است . 

و درختانی که در ان سر به فلک اراسته 

پدری پیر اما ...

عمر را باقی نیست  

گوشه ای بنشسته 

مالکانی هر سو چشم شوریده ای بنگارند 

 و در ان باغچه ابادی به جدال پردازند 

پدر !!؟

فرزندان   پسرانم     

من اگر می دانستم که ز ان موهبت و عشق جدال بر می خواست 

هیچ بر هرزه ی ان باغچه ی ابادی داس بی دسته خود را , نمی کوبیدم 

هرزه را اتش سرخی ایست که در هر مزرع

تخم ان افشاند 

باغ را فتنه ای از مور و ملخ انگیزد 

من نمی دانستم فتنه از عشق به پاست 

داس بی دسته ما .....

شاعر:خالقی (عرفان) پنجشنبه ۲۱ شهریور ۹۸



اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir

این شعر مفهوم عجیبی داره  

ما آدما کجا رو می خوام بگیریم خدا می داند . 

عشق  نفرت  چشم زخم  غم  شادی  تنهایی  فقر  بردگی  افسردگی 

 

 چه روزایی که میاد و می ره  قدر همدیگر بدونید و از زندگی لذت ببرید 

حسرت خوردن یک نوشیدنی  ولخرجی نیست  

درست مصرف کردن  یعنی سلامتی 

یک متر جا آرامگاه ابدی رو از یاد نبر  اونجا هیچی زرق و برقی رو نمی تونی خرج کنی  

اینجا خرج کن همین الان 

نوشتن یک وصیت واجبه   شاید تجدید شدی ؟؟؟



اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir

 

 

 

 

درخت سرو و تنومند اسفاد

یکشنبه, ۹ خرداد ۱۴۰۰، ۰۱:۳۹ ب.ظ

سرو خمره ای و تاریخی اسفاد
هویت یک منطقه به ظرفیت های انسانی و طبیعی آن محل است . والحمدلله روستای اسفاد از این دو نعمت سرشار است. جا دارد از همسایگان این درخت کهنسال تقدیر و تشکر نماییم که سالها در حفظ و نگهداری آن کوشش فراوانی نموده اند و اگر در محیط متروک و عمومی بود شاید تاکنون اثری از او باقی نمی ماند. اما هفته گذشته فرصت شد دوباره  شکوه و عظمت این پدیده را از نزدیک مشاهده نمودم. لذا نکته ای را یاد آوری می نمایم که امیدوارم مفید باشد.
وآن اینکه در 

 این درخت شاهدی زنده از دوران گذشته اسفاد است. 
زنده از آن جهت که هنوز مختصر شاخ و برگی سبز بر قامت کهن و تنومند آن باقی است.
او سرگذشت نیاکان ماست.  فراز و فرودهای اسفاد را دیده. خشکسالی ها و ترسالی ها،  قحطی ها و فراوانی ها، سیل،  زلزله، صاعقه و... را تجربه کرده و از همه جان سالم به در برده ولی در مقابل نامهربانی های انسانها مقاومت نخواهد کرد.
سرو نماد زندگی و جاودانگی است.
و این سرو نماد "اسفاد" است، آن را پاس بداریم.

احمد محمدی 



اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir

 

۰ نظر ۱۷ دی ۰۲ ، ۰۲:۰۶
محمدعلی خالقی

روزگار نیرنگ

سه شنبه, ۵ دی ۱۴۰۲، ۱۰:۳۹ ب.ظ

 

هر سحر بانگ دلم می زنه زنگ 

                     می درخشد دل این آینه ننگ 

هر شب آن اختر شب تاب دلم

        مرحمی است تا که بشیند غم و رنج 

         می درخشد پس این پرده غمناک و سیه 

                     روزگاری نیرنگ 

از غبار مه آلوده به رنج       

به ستوه آمده ام از شب تنگ 

شاخه های گل یاس 

سر به بالین سحر 

                          از ملال تب و درد و غم خود 

                           زرد از رخ به تمنا شده سنگ 

خانه های  شهرم 

      خالی از نبض زمان 

           دگر از هیچ خبر نیست 

               قاصدک نیست در این کلبه ی غم 


 روزها هر روزش تکراری 

روزگار است در این زخم دلم 

  شده است حیله و نیرنگ و دورنگ 

جمعه ۳ اسفند ۹۷

خالقی عرفان 

 

اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir

۰ نظر ۰۵ دی ۰۲ ، ۲۲:۳۹
محمدعلی خالقی

پایان هرتلخی بیداری ایست

يكشنبه, ۵ آذر ۱۴۰۲، ۰۵:۰۵ ب.ظ

۰ نظر ۰۵ آذر ۰۲ ، ۱۷:۰۵
محمدعلی خالقی

موفقیت پول ماشین ویلا میلا نیست

موفقیت یعنی گذشته رو آبکشی بنداز رو بند 

آینده هم از آن هیچ کسی نیست  تو که از یه دقیقه دیگه خبر نداری  مردی زنده ای یا تو کدوم گورستان خوابیده ای 

حال بهترین لحظه است ، از حال لذت بردن یعنی موفقیت

اونچه بهترینه  برات اونچه حال دلتو خوب می کنه  

می خوای با بچه ات برقصی برقص هفتاد  سالته می خوای تاب بخوری بخور  می خوای هم سفره ای یک بی خانمان  باشی باش  سنت زیاده ولی می خوای رو ریل‌ پله برقی سوار بشی به یاد کودکی هات انجام بده 

حرف مردم زیاد توجه نکن 

موفقیت یعنی درلحظه  زندگی کردن  اونچه بهت انرژی می ده 

تو می تونی یکانگشتر بدل بندازی یا یک انگشتر فیروزه نیشابور اصل جفتش  مشخص نمی شه ولی کدوم بهت انرژی میده  ،مهمه  ؟! بله داداش  تو لحظه های زندگی ات موفقی 

 

۰ نظر ۰۶ آبان ۰۲ ، ۱۸:۰۲
محمدعلی خالقی