اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

اسفاد ای سرزمین مادری من چه می کنی با دستهای خسته روح شکسته چه می کنی
درد است در فراق من از حال و روز تو شهر سکوت در و دیوار شکسته چه میکنی
روزی و روزگاری و حال و هوای تو شور اشتیاق بر مزار شهیدان چه می کنی
آن باغ های خرم و شیر دلان تو ان کوچه باغ عام و مردان ادیبت چه می کنی

بایگانی

۵۸ مطلب با موضوع «لهجه اسفادی» ثبت شده است

شعر مرتضی حسینی

سه شنبه, ۲۸ فروردين ۱۴۰۳، ۰۷:۳۲ ق.ظ

✅تقدیم به گروه های مجازی اسفاد
سلامی بر گل آوای اسفاد
به جمع خوب و خوش آرای اسفاد
گروه بعد هم اسفاد خبر هست
که جمع خوب و با فضل و هنر هست
چنین اسفاد من گر دور هم بود
که شرمنده ز اوصافش قلم بود
گمانم بانوان دارند گروهی 
که بند باشد حیات او به مویی
گروه دیگری فرهنگیان است
که در خواب عمیقی و گران است
نه حرفی ، نه حدیثی  و نه آواز
همان پُستی که بوده از سر آغاز
به  اسفاد سرو آن باشد قدیمی
کنار باغ عبدی و عظیمی
ندارد بُنجه ای یا آب راهی
ز دور عکسش نماید با سیاهی
همه گویند نوشی از قدیم است
چو‌ برگ سبز شعری از شمیم است
✳️شاعر: مرتضی حسینی اسفاد

۰ نظر ۲۸ فروردين ۰۳ ، ۰۷:۳۲
محمدعلی خالقی

حاج حسین صیامی اسفاد

سه شنبه, ۲۱ فروردين ۱۴۰۳، ۰۶:۴۱ ق.ظ

حاج حسین صیامی
با سلام و احترام
مرحوم حاج حسین صیامی در محل چهارراه قلعه اسفاد زندگی می کردند.
خانه باغ ایشان به طرز زیبایی ساخته شده بود، دیوارهای خشتی و سنگی با حفاظ و پوششی از درختچه های ساور و کدیسک ، که حفاظی بسیار محکم و مقاوم در برابر عبور افراد و حیوانات بود.
در وسط حیاط ایشان حوض آبی بزرگ با پله هایی بسیار زیبا و طاق ضربی زیبا ساخته شده بود که شبیه حوض مسجد جامع قائن بود.
ورودی حوض دارای پله های زیبای شیب دار به سمت پایین و طولانی بود.
حاج حسین صیامی، خیلی تنومند و قد بلند بودند و بسیار زحمت کش، مومن و اهل مطالعه و بحث های علمی و فقهی و تاریخی بودند و همچنین بخشی از  منزل ایشان مدتی میزبان دانش آموزان مقطع راهنمائی بود.
ایشان بوسیله تفنگ شکاری که داشتند مهارت خوبی در شکار وحش و زاغ و کبک داشتند.
همچنین ایشان تبحر خاصی در ساخت لوازم کشاورزی و شخم زنی نظیر ماله ، جوغ و دروازه خرمن کوبی داشتند.
همچنین یکی از کارهای بسیار بزرگ ایشان مساحی یا نی زنی زمینهای کشاورزی و یا به قول امروزی ها، تحدید اراضی بود.
اسفادیهای قدیم هرکدام برای اسفاد نقش اجتماعی خاصی داشتند و نسبت به امورات اجتماعی حساس و مسئولیت پذیر بودند.
آرزوی رحمت و رضوان الهی برای مرحوم حاج حسین صیامی داریم.
و همچنین آرزوی سلامتی و موفقیت برای فرزندان ایشان.
پیروز و سربلند باشید 
                          کریمی اسفاد من 

کلیک کنید 👇👇👇👇👇👇👇👇


https://eitaa.com/joinchat/937034001C8346ea382d

۰ نظر ۲۱ فروردين ۰۳ ، ۰۶:۴۱
محمدعلی خالقی

حوض ملا حاجی مناطق دیدنی اسفاد

سه شنبه, ۱۴ فروردين ۱۴۰۳، ۱۲:۰۸ ب.ظ

حوض ملا حاجی
در اسفاد قدیم بعلت عدم وجود آب لوله کشی و دسترسی به آب شرب ، یکی از ابتکارات بسیار ارزشمند اسفادیها احداث حوض انبار آب در  کوچه باغ ها . معابر و محله های مختلف اسفاد است که جهت استفاده عموم ساخت شده است.
حوض انبار زیرزمینی حدود 70 تا  100 هزار لیتری  با دیوار سیمانی و یا ساروج و پوشش سیمانی از ترکیب سیمان و ماسه بادی ( قوم ) ساخته می شد که بدون قیرگونی و ایزوگام ، هیچ گونه نشتی آب به بیرون نداشت.
حوض ملاجی در ابتدای کوچه ملخی و انتهای جوی مه ریمه ( مهریمن ) توسط ملا حاجی از طایفه ابراهیمی و مددی احداث شده اند.
مرحوم ملاحاجی فردی مهربان . بی آزار و مومن بودند که در منزل مرحوم محمد ابراهیم ابراهیمی زندگی می کردند. ایشان بعلت ناتوانی از ناحیه پا ، قادر به انجام فعالیت و کار کشاورزی نبودند و هر روز جلو درب حیاط  و سایه درخت می نشستند و کوچک که بودیم وقتی از آنجا رد می شدیم به ایشان سلام می دادیم.
آب حوض ملاحاجی ، خنک ،  گوارا و در دسترس بود.
پله های این حوض رو به قبله و وسیع و داری شیب کند بود و همچنین شیر آب نیز دارای فشار کم بود و کودکان نیز بدون ترس از افتادن در پاشیری و فشار شیر آب می توانستند آب بنوشند.
در دسترس بودن و همچنین تهیه آب مصرفی منزل از این حوض و نوشیدن و رفع تشنگی خود به خود مارا وادار می کرد که ضمن سلام به ساحت حضرت اباعبدالله ، برای خود مرحوم  ملاحاجی و پدر مادر ایشان خدابیامرزی بفرستیم.
امروزه  با تعبیه و نصب آبسردکن می توان این امر خیر را ادامه داد و با احیاء حوض انبار ها به توسعه گردشگری کمک نمود.
                             کریمی اسفاد

+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و دوم تیر ۱۳۹۶ ساعت 2:7 توسط اسماعیل کریمی

۰ نظر ۱۴ فروردين ۰۳ ، ۱۲:۰۸
محمدعلی خالقی

کلاغ جیک ، کلجیک

شنبه, ۲۹ مهر ۱۴۰۲، ۰۲:۱۱ ب.ظ
سفر دو روزه به اسفاد از زبان آقای محمود عظیمی
 
تعطیلات عاشورا و تاسوعای حسینی را امسال هم به رسم ادب به اسفاد رفتیم البته در نبود اینترنت و قطعی ارتباط با شما .
اسفاد با گرمای طاقت فرسا و گردو خاک آزار دهنده اش جاتون خالی، خوب بود . حضور بستگان ، همشهریان و آشنایان اسفادی از اقصی نقاط کشور برای شرکت در سوگواری سرور و سالار شهیدان و زیارت اهل قبور اسفاد و صله‌ی رحم و دیدارها که تازه می‌شد. اگر چه کَلَجیکا (کلاغ‌جیک‌ها) نمی‌گذاشتن صبح‌ها بخوابیم اما توی این دو سه روز صداشون برای ما عادی شده بود هر روز قبل نماز صبح پشت پنجره برامون قج قج می‌کردند یادمه قدیما وقتی کلجیک قج قج می‌کرد می گفتند انشالله خوش خبر باشی.
خدا بیامرزد مرحومه خانم نساء وقتی صدای قج‌قج کلجیکا بلند می‌شد می‌گفت خبر خوشی داری یک بار دیگه ، دوباره قج‌قج می‌کرد. ما هم همین جمله را گفتیم که تعدادشون زیاد شد و دیگه آبشاری قج‌قج نثارمون می‌کردند :
قجقجقجقجقجقجقجقجقجقجقجقج
 
از قدیم گفته‌اند دستی را که نمی‌توان برید باید بوسید !
اینه که دیگه مجبور شدیم
باهاشون دوست بشیم و
با صداشون بسازیم
اونقدر عادی شد که حتی
براشون شعر هم گفتم؛
 
کلجیک
 
 
صدای خور از هوا کِردی کلَجیک
سحر مار زابرا کِردی کلَجیک
بنَگذاشتی دِخو شُم کلّه یِ صُب
ز بس که سر صدا کِردی کلَجیک
بگفتُم لب فرو بند تا دخَو شُم
المشنگه به پا کِردی کلَجیک
بترسیدی ز گربه‌ی مَادر عباس
ولی بر ما جفا کردی کلَجیک
بگفتُم خوش خبر بی، تا خموش شی
تو بد تر از قضا کردی کلَجیک
با این قجقجقجای اول صبح
چنین بلوا به پا کردی کلَجیک
علاجِ تور مِده گربه ی خدیجه
عروسی خور عزا کردی کلَجیک
 
۱۴۰۲/۵/۶
🍃💐😂😂😂
۰ نظر ۲۹ مهر ۰۲ ، ۱۴:۱۱
محمدعلی خالقی

زادگاهم اسفاد باصفا

چهارشنبه, ۱۹ مهر ۱۴۰۲، ۱۱:۴۳ ق.ظ
 
👇👇
===============
بُوَد اسفادِ من، قلبی تپنده...
به زیرکوهی که باشد، عشق بنده
 
صفایش را ندارد، هیچ جایی...
بدونِ آن نباشد، هیچ صفایی
 
خوشااسفاد ووضعِ بی مثالش
به شاسکوه و صفایِ با جلالش
 
بُوَد آبِ قناتش، زمزمِ دل
چو زمزم گشته آنهم مرهمِ دل
 
ز کشمونش بهاران لاله خیزد
ز جانم از فراقش ناله خیزد
 
اگر بینی مزارِ آشیش را
زدل عاشق شوی آن ساقیش را
 
ندارم من بجزء سودایِ اسفاد
دلم خواهد ز بس آوایِ اسفاد
 
ز پِیزَی پل، مَرِیمَه، تا دَوِیلی
ز آقامیر و نوتاق و رئیسی
 
از آبشارِ چراغان، تا بیابان
از آن باغِ سلیمانی تا حَد افغان
 
ز میرآباد، تا آبیز و کَجارش
ز کوه ودشت وکشمون و مزارش
 
همه جایش بُوَد خوشنام و دلباز
بُوَد اسفادِ من، زیبا و مهناز
 
جوانانش همه پر شور هستند
ز دستِ ناکسان، رنجور هستند
 
زنانش، جملگی زهرا خصالند
عفیف و با حیاء و با کمالند
 
چو مولایم علی، مردانِ اسفاد
عزیز و مُنجلی، رِندانِ اسفاد
 
صفایِ زادگاهم چون بهشت است
محلِ مردمِ نیکو سرشت است
 
اگر دارد خدا خُلدِ برینی
منم دارم بهشتِ نازنینی
 
خلیلا...! افتخاری شد نصیبت
سراسرعشق وشادی شدنصیبت
===============
🌺 شاعر: خلیل اسفادی، هفتم بهمن
۰ نظر ۱۹ مهر ۰۲ ، ۱۱:۴۳
محمدعلی خالقی

اب مایه حیات ، قنات اسفاد

يكشنبه, ۱۹ شهریور ۱۴۰۲، ۱۱:۲۸ ب.ظ

سلام به اسفادی های عزیز
 از قدیم گفته اند آب مایه حیات است.
 اسفاد ما  دارای یک قنات بزرگ و زیبا  که دارای سه شاخه باله گفته ما از سه نحر جاری می‌شده:
 1نهر یا شاخه شاهرود 
2نهر شیفکه
 3نهر تگ دره گلستان که آن نهر مسدود است. چون بر اثر سیل چاه هایش پرشده و آب آن در تابستان سرد وشیرین وبدون هیچ‌گونه رسوبات سالانه هزاران نفر از راه های دور و نزدیک برای استفاده از این آب گوارا راهی اسفاد می شوند درسایه های درختان سر سبز روستا به استراحت می پردازند.
 مدار آب این قنات برهشت شبانه روزاست.
 اسامی هشت شبانه روز به این نام ها نامگذاری است
1سر رم 2,دورم 3سررم 4,چهاررم 5پنجرم 6ششرم 7هفترم 8هشت رم .
هر شبانه روز دو طایفه است هر طایفه 127سرقه است هر سرفه یا هر تاس 5.5دقیقه است در قدیم هرطاقه یک میر آب داشت که آب را بین مالکین تقسیم می کرد.
 حالا فرق می کند آن زمان میراب طاقه در هر جوب که آب را می‌برد اول شرکت آبداری می کردند آخر وقت میرآب را می‌گرفت آن وقت ساعت نبود یا همه نداشتند یک تاس کوچک بود که وسط آن سوراخ کوچکی بود و یک ظرف بزرگترین بود به گفته مادیگچه متن را آب می کردند و تاس کوچک را وسط ظرف بزرگ می‌گذاشتند.
 آن تاس کوچک تر سوراخ کوچکی که در وسط آن بود پر آب می شد می‌رفت ته دیگچه میرآب دستش را می برد داخل آب وآن را بیرون می‌آورد یک تکا ن می‌داد که آب داخل آن نباشدو بعد می گذاشت داخل دیگچه این می شد یک سره و برای هرسره یک ریگ می‌گذاشتند.
  ادامه دارد....   
       ارادتمند محمد هادی نوروزی

۰ نظر ۱۹ شهریور ۰۲ ، ۲۳:۲۸
محمدعلی خالقی

تشله بازی

شنبه, ۱۸ شهریور ۱۴۰۲، ۱۱:۳۴ ق.ظ

تشله بازی

تشله ( تیله) بازی شیوه های مختلفی دارد که مدل اسفادی آن کاملترین و جالبترین نوع این بازی از دیدگاه بازیکنان و تماشاگران آشنا با این بازی است .

تشله بازی در اسفاد به دو روش دو نفره و چهار نفره اجرا میشود .
گیم های آن بیست تایی است و هر طرف بازی که زود تر موفق به کسب این بیست امتیاز‌ شود برنده ی این بازی است .
برای بازی ، چهار تا خانه در راستای یک خط راست و به فاصله ی حدود یک متر و با ابعادی که به قول ما یک جوز کَل دار در آن جا بگیرد ، می کَنند که دو خانه مال یک تیم و دو خانه ی دیگر مال تیم حریف است و هر تیم باید دو تا خانه ی خود را حفظ کند در غیر این صورت با از دست دادن هر یک از این خانه ها در هر دَور بازی یک امتیاز به حریف تعلق خواهد گرفت به عنوان مثال اگر در یک دور بازی هر یک از تیمها یک یا هر دو خانه ی حریف را تصاحب کند به ازای هر خانه یک امتیاز خواهد گرفت .
کسب هر امتیاز بواسطه ی تعداد تیرهایی است که هر تیم می زند بعلاوه ی تعداد خانه هایی است که از تیم مقابل تصاحب می کند و نیز امتیاز خاصی به نام " لنکا تیر و تیر " است که می تواند از حریف بگیرد .
هر بازی یا دو نفره است یا چهار نفره ، شیوه ی چهار نفره ی آن را " بلّا بلّا " می گویند یعنی هر تیم دو نفر هستند که این دو نفر با هم بَلّ یا یار و هم تیمی اند و هر بازیکن باید یک تشله داشته باشد .
در بازی دونفره هر بازیکن دو خانه دارد که در هر دور بازی باید بتواند خانه های خود را حفظ کند در غیر این صورت به ازای هر خانه ای که از دست بدهد یک امتیاز نصیب حریف خواهد شد . برای شروع بازی یک نفر تشله ی خود را لب خانه ی اول شون می دهد ( می نشاند ) و نفر دوم از سر تپه همان نقطه ی شروع بازی تشله ی شون داده را هدف می گیرد .
در بازی چهار نفره یک تیم آغاز کننده بازی از سر تپه و تیم دیگر شون دهنده خواهد بود که یک یار تشله اش را در لبه ی خانه ی اول و یار دیگر تشله اش را در لبه ی خانه ی سوم به عنوان هدف شون می دهند .

اصطلاحات عملیاتی که در مراحل بازی وجود دارد :

۱ ) شون دادن : گذاشتن تشله ی یکی از طرفین بازی در لبه ی خانه ی اول به عنوان نشانه( هدف ) تا حریف از سر تپه ، آن را نشانه گیری و بازی را آغاز کند در بازی دو نفره یک نفر از نقطه ای به نام سر تپّه که به فاصله ی خانه ها از هم از خانه ی اول فاصله دارد و نقطه ی شروع بازی است تشله ی خود را به سمت تشله ی حریف و نشانه گیری آن رها میکند که اگر به هدف زد بازی را برای تیر بعدی به حریف دوم یا گرفتن خانه و تیر دوم یا سوم ادامه میدهد و اگر به هدف نزد یار دیگرش همین عمل را انجام میدهد تا اینکه در زدن تیر و یا گرفتن خانه ناموفق شود و نوبت بازی به
بازی کنان حریف برسد .

۲ ) لوکال شدن : برخورد تشله ی شروع بازی از کانون نشانه گیری اولیه یعنی همان سر تپّه به لبه ی خانه ی اول که تشله ی حریف لبه ی آن شون داده شده است(سیبل، نشانه) که با این اتفاق فرجه ی تکرار دوباره شروع بازی به او داده می شود .

۳ ) جرق شدن : برخورد تشله ی یار به یار یا برخورد تشله بعد از تیر به تشله ی خودی یا حریف و یا زدن دو تیر متوالی به یک تشله ی حریف که با این اتفاق امتیازات این مرحله سوخته و بازی دوباره از سر تپه شروع می شود
۴ ) کُچ شدن : اگر بعد از تیر تشله بی اختیار وارد خانه ی تصاحب نشده شود امتیازات این مرحله از بازی سوخته و می گویند کچ شد و بازی مجدد از سر تپه شروع می شود .
۵ ) لنکا تیر و تیر : یک عمل وحرکت ویژه ایست که نصیب هر تیم یا بازیکنی بشود آن تیم یا بازیکن امتیازات و نمرات قابل توجهی کسب خواهد کرد ( توضیح و باز کردن آن نیاز به شرح و کار عملی دارد )
۶ ) برداشت : از من برداشت جمله ایست که وقتی بازیکن احساس خطر میکند فقط به بازی خود یا تیمش در همان دور بازی پایان می دهد .

۷ ) ساق : شکل ، حالت و ژستهای مختلفی ست که تشله را در دست گرفته و به سوی هدف می فرستند که به ساق های بد فرم و ناموفق گیساق می گفتند.

لازم به ذکر‌ است به نشانه‌گیری حرفه‌ای با دقت نظر خیلی بالا و مثمرثمر می گفتیم ؛
" ‌تَو وَرمِچِنه " !!! که صرفاً این جمله برای نظر شکنی آن بازیگر بود تا نتواند تیر بزند .

‌‌‌‌‌احمد عظیمی اردیبهشت ۱۴۰۱

[ دوشنبه هفتم فروردین ۱۴۰۲

۰ نظر ۱۸ شهریور ۰۲ ، ۱۱:۳۴
محمدعلی خالقی

روستای اسفاد

يكشنبه, ۵ شهریور ۱۴۰۲، ۰۵:۳۲ ق.ظ

 

 

شعر و ترانه روید از روستای اسفاد

آبی زلال جوشد از روستای اسفاد

هر تشنه ای که قدر آب حیات داند

یک قطره هم بنوشد از روستای اسفاد

هر بلبلی که در باغ آواز می سراید

گویا که نغمه خواند از روستای اسفاد

جویای فضل و دانش از ارض تا ثریا

درس ادب بجوید از روستای اسفاد

هر غنچه ای که چشمش را باز می نماید

باید قبا بپوشد از روستای اسفاد

هر سالکی که قصد قرب خدا نموده

باید که ره بپوید از روستای اسفاد

آن را که خاطر او از غصه ها ملول است

باید گُلی ببوید از روستای اسفاد

هر کس نداشت جایی ، اسفاد خانه اوست

باید دَری بکوبد از روستای اسفاد

هر جا روی دل تو در بندِ زادگاه است

کس نیست دل بشوید از روستای اسفاد

****

شاعر : مرتضی حسینی اسفاد – مدرس دانشگاه

۰ نظر ۰۵ شهریور ۰۲ ، ۰۵:۳۲
محمدعلی خالقی

شعر اسفاد شاعر مرتضی حسینی

جمعه, ۹ دی ۱۴۰۱، ۰۹:۳۵ ب.ظ

 


زادگاهم !    خدا     نگهدارت                                     دل     ما     زیر   خط     پرگارت

ما همیشه  به   یاد  تو  هستیم                                 گر  چه   از   نان  تو  نظر  بستیم

ابر  و  باران    همیشه   مال   تو                                 بهترین   آب   خوش  به  حال تو

 عالمانی      بنام       داری     تو                               هر چه  خوبی  ، تمام  داری  تو

ای   زمین  همیشه  حاصل  خیز                                کمرت راست کن  کمی    بر  خیز

خیز و بنگر  دوباره  جان  داری                                      در  تن   خسته   هم    توان   داری

آب  افزون  به لطف حق گردید                                   در تن    خسته   یک   رمق   گردید

باز   جای    قنات    زیبا     هست                                 چایی        آتشی   مهیا     هست

نبض مردم به حرکت آمده است                                سوی  این  قلعه  برکت آمده است

باز  این  دِه  دوباره  آباد   است                                 عشق  مردم   یقین  به  اسفاد است

این  قنات  آب    معدنی   باشد                                  توت ها     مثل         بستنی     باشد

چون   انار    بهشت    در   اسفاد                                تا    همیشه    چنین     شوی    آباد

"مرتضی "گفت   قصه      اسفاد                                قصه     گل     و     شاخه   شمشاد

                                                         شاعر : مرتضی حسینی اسفاد

💖اسفادخبر👇

۰ نظر ۰۹ دی ۰۱ ، ۲۱:۳۵
محمدعلی خالقی

بازیهای قدیم اسفاد

دوشنبه, ۲ آبان ۱۴۰۱، ۱۰:۴۳ ب.ظ


در زمانهای قدیم به دلایلی از قبیل فقر مالی ، عدم دسترسی
آسان به شهر ها و حتی دیگر کشورها و نبود یا کمبود صنایع تولیدی در داخل کشور ، دستیابی به وسایل اسباب بازی کمتر بود لذا بازیها طوری طراحی می شد که یا نیازی  به وسیله و ابزار‌ بازی نبود یا اگر هم نیاز به ابزار بود ، این 
ابزار حاصل تفکر و هنر دستان خودشان بود . 
مثل توشله  که با سنگ درست می کردند . 
این بازیها آنقدر منظری زیبا و دیدنی داشت که بواسطه ی 
استقبال تماشاچیان ، عدم محدودیت سنی و افتخار حضور بزرگترها ، ازدحام بینندگان هر لحظه رو به فزونی‌ بود .
مثلاً می دیدی که مردی با شصت‌ سال سن همراه جوانان 
پانزده ساله و با شور و شوق کودکانه بازی می کند و بازی آنها را گرم و جذاب می نماید . این بازیها در کنار درس ، کار 
کشاورزی و هزاران مشغله ی دیگر ، هم یک ورزش و هم یک تفریح بجا و ضروری بود تا خستگی جسمی و روحیِ همه ی اقشار بخصوص جوانان را بزداید و یا موجب تخلیه انرژی شده آنان را بجای انحرافات به مسیر درست زندگی سوق دهد بعلاوه که همه حکمت آموز بود .

۱) شَ کُر  بازی
۲) کوت توشله خراب : ارتقاء تفحص
۳) ریگ بازی : ممارست تردستی و قاپیدن 
۴) قطار بازی : ارتقاء قدرت تمرکز فکری
۵) دارِ قهم
۶) چِش ور بستنک : تمرکز حس شنوایی در رسیدن به هدف
۷) حاجی نمکَو   نمک بِسَو
۸) توشله بازی : بالا بردن تمرکز نشانه روی
۹) تبرک بازی
۱۰) تَپ تپ خمیر
۱۱) درنه بغل دینگ : چیره گی با دقت و تیز هوشی 
۱۲) مِخ دُرنه : مغلوب کردن حریف با اراده قوی
۱۳) اُرَنگ اُرَنگ از سرشناسی تا تعقیب و گریز  برای تازیانه
۱۴) هفت سنگ : تمرین نشانه گیری در هدف
۱۵) گرگم گله می گیرم : حفظ ارزشهای ملی
۱۶) عمو زنجیر باف
۱۷) القدر دینگَو : دیدن بالا و پایین زندگی دنیا
۱۸) آهنگرو ، سیسینگرو : گرفتن قولنج کمر
۱۹) گل یا پوچ : دقت در انتخاب
۲۰) از ایی کلاهک دودِ میه
۲۱) الک دولک :  ارتقاء نشانه روی و برد هدف
۲۲) تیران بازی : تمرین تمرکز و دقت در نشانه روی
۲۳) لی لی : تمرین تعادل در زندگی
۲۴) لخشک بازی: تمرین حفظ تعادل
۲۵) ایی نخودک ایی کشمشک: حرکات کششی بازوها
 شانه ها کمر و عضلات شکم
۲۶) باد (تاب تاب عباسی)
۲۷) تایر گلونک
۲۸) اتل  متل
۲۹) پَلپَلیس بازی: نرمش‌ پنجه
۳۰) پل پُکَّک: تمرین پرش
۳۱) هردَو هردَو پودینه   تخمرغ زرد دینه
۳۲) شاه و وزیر
۳۳) نون بیار کباب ببر: تمرین چابکی
۳۴) وسطی‌ : تمرین همیشه در راس و میدان بودن
۳۵ ) خاله بازی : آیین مهمانداری
۳۶) یه قل دو قل : مشکلات اگر مثل سنگ سخت باشند
 یکی یکی از پس آنها بر می آیی.

اگر توجه کنید مقدمات و ابزار همه ی این بازیها در خود اسفاد تهیه می شده ، نیاز به خرید هیچ وسیله بازی نیست و هدف کلی ارتقاء فکری و جسمی است.

                                  احمد عظیمی    1398.2.3

۰ نظر ۰۲ آبان ۰۱ ، ۲۲:۴۳
محمدعلی خالقی

چغوک پرونی ، کریمی ،عظیمی اسفاد

شنبه, ۲۳ مهر ۱۴۰۱، ۰۳:۵۳ ق.ظ

با سلام و احترام
زمان قدیم هم آبادانی بیشتر بود و هم سرسبزی ، اون زمان بارندگی برف و باران خیلی زیاد بود آب قنات زیاد بود . اکثرا در خانه هایشان  گاو و گوسفند و مرغ و خروس و سگ و گربه داشتند کشت آبی و دیم رونق داشت گندم و  جو آبی و دیم  ، کشت  من دو ، گاورس ، غوزه و صیفی جات و کشت پاییزه و مزارع بزرگ ارزن زیاد بود و نگهداری آن مزارع  هم خاطره انگیز بود. اگر در اسفاد قدیم ،آبادانی و کشت و کار زیاد بود ،به تبع آن پرندگان مهاجم و مزاحم کشت و کار مردم هم زیاد بودند. جدا از آنکه پرندگان از روزی شان بهره مند بودند ، گاهی اوقات هجوم پرندگان به مزارع منجر به نابودی و یا کاهش محصول می شد اینجا بود که بچه های آن دوران وظیفه نگهداری مزارع را بر عهده داشتند تا کشتزارها از شر گنجشک ها و یا چغوکهای مزاحم در امان باشد. مزارع زیبای ارزن بخصوص بعد از آبیاری بسیار خنک و زیبا و پر نشاط بود . ارزن در قدیم از اهمیت خاصی برخوردار بود و نون ارزنی یک نان ویژه و ارزشمند بود علاوه بر آن دانه های ریز ارزن غذایی خوشمزه برای پرندگان،بویژه چغوک ها بود. ارزن اواخر بهار بعد درو گندم و با ریشه گندم کشت می شود و اوایل پاییز با بور شدن و طلایی شدن کم کم برای درو و دروازه شدن آماده می شود. سرسبزی زیبا و رقص خوشه های زیبای ارزن در معرض بادهای تموز ، موجب وسوسه حملات پرندگان می شد. بچه ها در  خنکی صبح و بعد از ظهر مشغول فراری دادن چغکوها بودند. چغوک ها پرندگانی  کوچک و بامزه و فراوان بودند که وقتی در کنار هم قرار می گرفتند بسیار زیاد و پر سر و صدا و شبیه گرد باد بودند که اگر سنگی به داخل مسیر  چغوک ها پرتاب می کردیم چندین چغوک سقوط می کرد و همچنین  از ابزارهای متفاوت و مختلفی برای فراری دادن آنها استفاده می کردیم ابزارهایی نظیر ده وول یا مترسک ، پرتاب سنگ با په لخمون ، سر صدا کردن و هو هو کردن و مهمترین ابزار خه لت، خه لت کردن بود خه لت با قوطی های رب و کمپوت.
به این صورت که سنگ های ریز و یک شکل ، داخل قوطی می ریختیم و درب قوطی را تا می زدیم و سپس تکان می دادیم تا ایجاد صدا می کرد تکان دادن و خه لت  خه لت  کردن چون زمان بر و طولانی بود، هم موجب خسته شدن دست می شد و هم سرو صدای زیاد و طولانی برای خود ما نیز آزار دهنده بود امروزه قوطی های کنسرو و کمپوت را که می بینم یاد چغوک ها و مزارع زیبای ارزن میافتم .
به هر حال نسل قدیم پرتلاش و باهوش بودند و شگردهای خاصی برای کسب و کارشان داشتند نسل امروز هم باهوش تر از قدیم میزان تولیدات را چند برابر کرده است و همچنان رو به جلو در حال حرکت است به امید روزهای بهتر .
پیروز و سربلند باشید .
     احمد عظیمی  _ کریمی آوای اسفاد

۰ نظر ۲۳ مهر ۰۱ ، ۰۳:۵۳
محمدعلی خالقی

مرحوم ملا غلام علی تقی زاده اسفاد . روحش شاد

دوشنبه, ۴ مهر ۱۴۰۱، ۰۳:۰۴ ق.ظ

۰ نظر ۰۴ مهر ۰۱ ، ۰۳:۰۴
محمدعلی خالقی

میرزا حاج غلام حیدر قاسمی بزرگان اسفاد

يكشنبه, ۳ مهر ۱۴۰۱، ۱۱:۵۱ ب.ظ

 

یکی دیگر از بزرگان سفر کرده , میرزا حاج غلام حیدر قاسمی می باشند . 

فردی با ایمان , خدا ترس , اهل مسجد ومنبر واهل نصیحت وپند دادن مردم بودند . 

این مرد بزرگ  یک شبانه روز اب از قنات اسفاد داشتند که ایشان را به یک کار افرین موفق وپیروز تبدیل کرده بود . 

در زمان قدیم که دادگاه و پاسگاهی نبود وودسترسی به ان مشکل بود 

ایشان ریاست خانه انصاف بودن که همان شورای حل واختلاف امروزی می باشد . 

وحل دعوا می کردند . خانه ایشان در جوار کوچه حوض ملاحاجی که همه شما خاطره ان و کوچه باغها رابه خاطر دارید . در همسایگان اقایان مرحوم حاجی میرزا حسن وحاجی حسین علی غفاری ومددی وباقری واقع بود .که با هم برادر وار وبدون حاشیه زندگی می کردند . 

خشت خشت خانها ومزارع وکوچه باغها , مهربانی وپشتکار این بزرگ مرد را فراموش نخواهد کرد . چرا که مردی به تمام معنا شکیبا وزحمتکش بودند  . 

ثمره سالها زندگانی ایشان دو دختر وسه پسر به نامهای حاج غلامعلی , حاج محمد هادی , وحاج محمد بود که پسر بزرگ وبزرگ خاندان قاسمی وزنده دار نام پدر که خدمات زیادی برای مردم روستا انجام داده اند . که از این بزرگوار هم در اتی خواهیم پرداخت .

جهت امرزش حاج غلامحیدر و سلامتی خانواده محترمشان صلوات 

نویسنده ,, محمد علی غفاری



اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir

۰ نظر ۰۳ مهر ۰۱ ، ۲۳:۵۱
محمدعلی خالقی

گر وه شی ، س مه رووق نگارش اسماعیل کریمی

يكشنبه, ۲۰ شهریور ۱۴۰۱، ۱۰:۱۹ ب.ظ

گُر وه شی - سُ مه رووق gor va shi - so ma roogh

باسلام و احترام
 
طبیعت اسفاد هم نعمت های خاص خودش را دارد  در فصل  زیبای بهار چنانچه بارندگی زیاد باشد معمولا ، روز بعد از بارندگی می توان  قارچ  پیدا کرد آن هم قارچ طبیعی که هم ساخته دست انسان نیست و هم طعم ولذت خاصی دارد و این همان قارچی است که اسفادیها به آن سُ مه رووق ، گُر وه شی یا ته بل که می گویند.  
                               
  روزهای پس از بارندگی های زیاد، می توان این نعمت خداوند را بچینیم . در دامنه کوه ، و در حاشیه رودخانه ها و جویبار ها و بخصوص در اطراف بوته گیاهی به نام گرواش  به راحتی دیده می شود . این قار چ به رنگ زرد کم رنگ و یا سفید است که به دلیل اینکه بیشتر در کنار بوته ای به نام گُرواش می رویید به گر  وه  شی نیز مشهور است. نوعی کوچک از خانواده قارچ که خیلی هم خوش مزه است، در زیر برگ گیاهی رشد می کند که این قارچ به ته بل که مشهور است. 
                
 البته چون اسفاد از نعمت بارندگی کم برخوردار است قارچ زیادی در آنجا نیست و معمولا قارچ در مناطق پربارش بیشتر می روید.
 شایان ذکر است نوعی هاگ شبیه خانواده قارچ در بیابان های اسفاد بخصوص در تپه های ماسه ای یا پل های قوم می روید که هم شبیه  سر اردک است که  به  اردک و یا آردک   مشهور است.
 این هاگ به اندازه 10سانتیمتر و به رنگ سفید شیری است و یا هم شبیه و همرنگ آرد،  که غذایی کاملا خوشمزه است.    
                                     
البته چیدن و جمع کردن قارچ در اسفاد صرفه اقتصادی ندارد و فقط جنبه تفریحی دارد چرا که دیدن مناظر زیبای طبیعت در فصل بهار شور وشعف خاصی به انسان می دهد.
                 

+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و پنجم فروردین ۱۳۹۵ ساعت 23:10 توسط اسماعیل کریمی  |



اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir

۰ نظر ۲۰ شهریور ۰۱ ، ۲۲:۱۹
محمدعلی خالقی

فرهنگ سلام

سلام به معنی سلامتی و اظهار محبت و نشانه صفا و صمیمیت بین افراد در جوامع مختلف است.
سلام نامی از نام های خداوند است و بیش از چهل بار در قرآن آمده است.
پیامبر گرامی ما در مواجهه با افراد فقیر و غنی و بزرگ و کوچک در سلام کردن همیشه پیشقدم بودند.
سلام کردن ۷۰ حسنه دارد که ۶۹ حسنه برای سلام کننده است .
در اسفاد قدیم و جدید همه اسفادیها به همدیگر سلام و خدا قوت می دهند.
کوچک به بزرگ . بزرگ به بزرگ و زن به مرد به همدیگر سلام می دهند و اظهار محبت و تواضع خود را هنگام رد شدن از کنار همدیگر اعلام می دارند.
متاسفانه این موضوع در شهرهای بزرگ و کلانشهرها ،کمرنگ و غیر ممکن شده است روزانه هزاران نفر در پیاده روها بدون هیچ واکنشی از کنار همدیگر رد می شوند و از نعمت تحیت و سلام محروم شده اند .
شایسته است هنگام ورود به برخی مکانها ، پارک ها و کوچه های محل و مناطق  مربوط به خودمان ،به بزرگ ترها و بازنشسته ها سلام بکنیم
بخصوص بازنشسته هایی که پاتوق شان درب منزل خودشون  است .
به آنها سلام کنیم حتی اگر ناشناس باشند.
سلام یک دستور الهی و قرآنی است.
ان الله و ملائکه یصلون علی النبی یا ایها الذین آمنوا صلو علیه و سلموا تسلیما.
در پایان سلام و درود ما به شما اسفادیهای عزیز در جای جای ایران اسلامی.
پایدار باشید .
                 کریمی آوای اسفاد

۰ نظر ۲۵ فروردين ۰۱ ، ۰۴:۴۹
محمدعلی خالقی

شعری در رابطه باخاطرات منقرضه در اسفاد قدیم

يكشنبه, ۳۰ آبان ۱۴۰۰، ۰۹:۴۲ ب.ظ

خاطرات منقرضه

دوشنبه, ۳ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۰۱:۳۳ ق.ظ

محمدعلی خالقی

۱ نظر

بنشین  با هم کمی گپی زنیم 

از قدیما و اون جوونا نگذریم 

گر بگم از بهرت ای دوست پیر مشی 

گر بود رویت سفید     قرمز  مشی

روزی بود  و    روزگاری داشتیم

گو گله و  خر گله    می داشتیم

هر که دو تا گو مداش کیف  می داش

گر ماست و سر شیر فراوو می داش

یا اگر مرغ وخروس هم می داش 

قد قدان تخمرغ به زنبیل می داشت

خیت پیاز سیرموک و کاه یادش بخیر 

بزغاله و شیخ روا     یادش بخیر 

کلب پیاز   علف کرده    سو مزنی 

داس مایی یا گو خوره گو مزنی 

سیم داغ !  گو موخوره یا بیارم

صبر کو   یک سیم سرخ بیارم

سر صبح   یک انار ترش بیار 

تا ده مین خیتا توره خو بنیا

یا که انار مبره یک سیم وپکنیک ره بیار

عجبا ای روزگار باز ده کجار

گندم سر زعفرو    او ره بیار

پی باغو ره او دادم فردا عمله درم

خر و جقد وماله یک رسمون کم درم

چه سواری داره ده ری مله یک پایه

شاشا  پل ره بگی   ترگز اناری مایه

خرا هم مونده شدن پیزور ببن قب نکنه

گردن اور محکم بگی زن صحبخور مایه

بگذریم    پل خیت هم ، موشی شده

موتور اژ ، یا هم ، پنج کیلویی کاه مایه 

یادمه موتور اومه ده جو کرتی قرش اژ

باز مترسم که همو موش عینکی مر مایه

اگر ای بار دگه و موتور اژ و روغن چل

ا همو موش و همو غرش اژ و مه بم

کلکو کنده شده گور  صحب خور مایه

بخدا مونده شدم وگر نه تا صبح بریتو

اقدر حرف مزدم   ولی یه اما داره 

حرفوکه حرف میره اوسونه داستان مایه

                   خالقی در اسفاد وطنم



اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir

۰ نظر ۳۰ آبان ۰۰ ، ۲۱:۴۲
محمدعلی خالقی

ته شله گفتار اسفدی

پنجشنبه, ۲۹ مهر ۱۴۰۰، ۰۲:۳۲ ب.ظ

 

ته شله مکانی استراتژیک در اسفاد محسوب می‌شود از چند جهت :
اول بخاطر اینکه بعد از راه در قلعه که هم اکنون آسفالت شده بعنوان دومین مسیر اصلی برای دسترسی شهرک به پای چنار استفاده می‌شود که این مسیر به راه پی قلعه معروف است.
دوم وجود بخش بزرگی از مزارع در اطراف این راه که وجود جوی آب همراه با درختان توت در سرتاسر این راه به آن زیبایی خاصی بخشیده است.
سوم به دلیل وجود خرمنگاه های گندم و جو  که البته تعدادی از این خرمن ها در پیزاد قاضی هم وجود دارد.

ته شله زمینی مسطح با ارتفاعات کم، پایین وبالا شیب دار می باشد که مختص خرمنگاه ها صورت می گرفت و عمومی محسوب می شود که هر کس جایگاه خاص خودش را از قدیم و ایام دارد وچون از محیطی تقریبی در معرض باد می باشد از این مهم برخوردار گشته و در زمان اسفاد قدیم جایگاهی با  تلنگری نو برای عصر امروز فراهم کرده که شاید برای نسل امروز ناشناخته باشد و انسان را به سوی عشق محبت و صفا سوق می دهد
وشاید قدیمی ها با هر بار عبور از این مجاورت به یاد خاطرات و کلماتی مانند خداقوت چیگ  دروازه  خر وگاو ریسمان جوال  و گندم جو ماش خرجین و واز همه مهمتر اجداد و پدران و مادرانی که امروز در جمع ما  نیستند بیفتند
چهارمین دلیلی که به این محل اهمیت بخشید ایجاد منبع آب شرب شهرک اسفاد هست
این منبع زمینی و بتنی به متراژ تقریبا ده در پنج و عمق چهار و پنج متر که از بتن سخت و فشرده در دهه 60 ساخته شد و مدت کمی از آب چاه عمیقی که در مجاور همین محل حفر شده بود تغذیه می شد که احتمال بر تامین اب شهرک و همین طور اگر عملی می شد برای مزارع هم قابل استفاده بود که میسر نشد و هم اکنون از آّب اسفدن تأمین می شود. یادی کنیم از مرحوم حاج میرزاحسین نظرجانی (پدر دهیار فعلی) که زمان ساخت این منبع منزلشان در ته شله واقع بود و همکاری موثری در ساخت منبع داشتند.
داستان چاه و دردسرهای حفر آن و خشک شدن آب آن و انتقال موتور دیزل و تانکر آن تراژدی است که از آن فقط اتاقکی به یادگار مانده است.  چاهی که برای اسفادیها آب نداشت شاید برای شرکت حفاری نان داشت.
       نگارش احمد محمدی 

 

۱ نظر ۲۹ مهر ۰۰ ، ۱۴:۳۲
محمدعلی خالقی

گمانم ارزوهایم به گورستان می ماند

جمعه, ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۳:۳۳ ق.ظ

۰ نظر ۱۷ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۳:۳۳
محمدعلی خالقی

 

 یک نفر در مجمعی کیف تمسخر می گرفت .

  خنده ای می کرد بر روی رفیق همچون که خر پالان نداشت .

اقا کیف تمسخر او را سرشار از قوت و قدرت برداشته بود 

و رفیقش را تحت عنوان های مضحک و رکیک  قرار می داد. 

در مجمع فردی رو کرد و گفت چرا جوابش را نمی دهی و ان فرد همچنان ارام و خنده رو او را نظاره می کرد . و گفت جوابش در پیشانیش نوشته شده است  ؟!

 می خوام بگم که حق الناس تنها حق مردم خوردن نیست ، دزدی نیست ،بلکه هر چیزی که باعث ضایع کردن کسی  یا چیزی گردد حق الناس است .  بلکه چراغ راهنما را رد کردن حق الناس است  بلکه صف نانوایی .یا صف گاز را رد کردن حق الناس است .بلکه تمسخر کردن ، بوق زدن اضافی ، بند آوردن راه وووحق الناس است .

  داستان این قصه ی ما بر می گرده به ذات انسانها به اجداد مان به  خانواده به پدر و مادر به نثل های قبل تر ازما ،به ریشه  

ما اگر از یک اسب بخوام یک کره  بگیریم به نژادش نگاه می کنیم یا همین طور گاو یا میش که با چه نژادی امیزش بزنیم بهتر خواهد بود ..

بله حتی امروزه در  سنت ازدواج ها هم نگاهی کوچک به ذات  پدر و مادر فرد دارند . 

اسب رو اگه با الاق بزنیم می شه قاطر . دیگه اون کره  اسب نیست بلکه قاطر است . اسب حیوانی نجیب و باوفاست و قاطر یک حیوانی لجوج و  پر قدرت  مثل این داستان  امروز ما

مثل این ادم زورگو 

با نژاد باشیم . و با اصل و نسب 

بعضی ادما اگر چه در جایگاه خود با اصل و نسب هستند  اما هیچ گاه یک نجیب زاده نخواهند بود . انها را با صد من عسل نمی شه تحمل کرد به قول معروف ستاره ندارن و همیشه تک و تنها هستند .دنبال زورگویی و تخریب افراد می گردند تهش چی داره معلوم نیست .  

جواب دادن این گونه افراد هم  همراهی کردن فرد است و خود را الوده کردن ، ما هم می شیم مثل او پس سکوت بهتر از قاطر بودن است .

 بزارید اون اقا تو دنیای خودش کیف کند و بخندد . کیف کیف  چرا که کیف از ان انسان نیست بلکه ازان حیوان است . خداوند رئوف و مهربان است و هیچ گاه پشتتان را خالی نخواهد کرد . 

حرف از قاطر شد یادم میاد مرحوم کربلایی ابراهیم صادقی یک قاطر داشتن که جرات بیرون کردن ان را نداشتند و همیشه حتی برای اذوقه

از پشت پنجره به ان علف می دادند . و چند سالی بود که ان را بیرون نیاورده  بودند  . 

بله عاقبت ادمای زورگو ، همان غل و زنجیر است . بمان قاطر بمان در خانه ی خاموش خود قاطر 

 

۰ نظر ۱۵ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۰:۴۷
محمدعلی خالقی

شنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۱۱:۳۵ ب.ظ

   پدران زحمت کش دیروز 
        با سلام و احترام
در قدیم که نه برق بود و نه نفت و نه روشنایی ، آنچه موجب گرما و روشنایی خانه می شد آتش بود و پدر تنها فردی بود که وظیفه اش روشن نگه داشتن آتش خانه بود.
گرمای آتش، نور و روشنایی و امنیت را به خانه می آورد و برای همین بود که ایرانیان قدیم آن را مهم و مقدس می دانستند .
در اسفاد قدیم پدران در مقایسه با  امروز  تلاش مضاعف داشتند
- تامین هیزم پخت و پز و پخت نان وهیزم  زمستان آن هم از مسافت طولانی بیابان با الاغ . تامین چوب و کنده از باغستان و کوه.
_ تهیه علوف . برگ سبز و خشک درختان برای گاو و گوسفندان.
- کشاورزی و باغداری و کاشت و برداشت گندم . جو . ارزن . ماش . عدس لوبیا و پنبه و زعفران و هرس واصلاح درختان و شیار زمینها و بیل زنی باغ و پای درختان و کود پاشی و سوز کولی زمینهای زعفران . .
- آبیاری باغ و زمینهای کشاورزی در سرمای زمستان و گرمای تابستان.
- حمایت مادی و عاطفی و معنوی فرزندان بعنوان ستون اصلی خانواده . تلاش برای تحصیل . رفع موانع مادی و ایجاد رفاه و آسایش به اندازه وسع مالی و همراهی فرزندان با تامین هزینه های مالی برای تحصیل در خارج از اسفاد .
- ساخت و انجام کارهایی نظیر  خرمنکوبی با دروازه و کوبیدن خرمن . خوابیدن سرخرمن . گمار رمه . دوختن گوسفندان . چراندن گوسفندان . ساخت کرسی . کندن و ریز کردن شلغم و چغندر . ترید و کاه جو برای گوسفندان . درووش و چیدن پشم گوسفندان . بردن گوسفندان به محل رمه و گل کاری پشت بام . انداختن برف و تهیه خیک و سه ور برای پوشاندن سقف آغل حیوانات .
_ بافت جوراب و کلاه پشمی . بافت ریسمان مویی . درست کردن تنور و کرسی گلی . دیوار کردن باغ . خارزنی . هموارکاری .خاک بری و انبار بری زمین های کشاورزی.
- خلاصه سنگین ترین وظیفه بر عهده پدر بود بخصوص در فصل برداشت زعفران که پدر از همه جلوتر بود و وقتی ما در خواب بودیم او لوازم و وسایل را آماده می کرد و چراغ توری را نفت می کرد و در آخرین مرحله در سحرگاه نوبت ما بود تا بیدار شویم.
پدر از همه جلو تر بود و سنگین ترین وظیفه رو بدوش می کشید.
به دستان پینه بسته پدران اسفاد که همه هویت و اعتبار ما از آنهاست بوسه می زنیم و آرزوی سلامتی و عاقبت بخیری برای همه پدران اسفاد داریم
و به استناد آیه قرآن بال و پر خود را برای آنها می گشاییم. 
اسماعیل کریمی اسفاد

۰ نظر ۱۱ ارديبهشت ۰۰ ، ۲۳:۳۵
محمدعلی خالقی

مرحومه والده غلامعلی الله رسانی

شنبه, ۲۱ فروردين ۱۴۰۰، ۰۹:۳۷ ب.ظ

 

با کمال تاسف باخبر شدیم که چندی پیش خانم نساء  چهره ی آشنای اسفادیها و میرآبادیها دار فانی‌ را وداع و به سوی معبود ابدی اش شتافته است.
مرحومه نساء همسر اکبر کریمی الله رسانی و مادر غلامعلیِ نابیناست . نام فامیلی اش را نمیدانم فقط میدانم او فرزند حسن نوه ی عباس معروف به نسای حسن عباس بود که همراه تنها فرزندش غلامعلی در همان اوایل زندگی مشترک از شوهر جدا شده و تنها زندگی میکردند و بجز یک خانه در قلعه ی بالاجنب منزل مرحوم حاج محمدنوروزی گویا ملک و درآمدی نداشته و در مقابل خدمات ارزنده ای که  برای اسفادیها بخصوص در مجالس شادی و عزا انجام  می داد مزد ناچیز یا خرجی می گرفت و به سختی زندگی میگذراند بعد از مدتی زندگی در اسفاد در ده ، پانزده سال اخیر به اتفاق فرزندش غلامعلی به شهرستان قاین مهاجرت نمود و با مرثیه خوانی و درویشیِ  غلامعلی در مسیر خیابان و میدان امام خمینیِ این شهر و دریافت کمکهای مردم گذران زندگی مینمود . مرحومه ی منظور بسیار ساده ، ساده زیست و بی آزار بود که به جرات میتوان گفت او در طول حیات خود هیچکس را رنجیده و آزرده خاطر نکرده و همه از او به نیکی یاد میکنند تا اینکه چندی قبل بر اثر کهولت و بیماری دعوت حق را لبیک گفت و آسمانی شد .  لذا بر خود لازم دانستم به پاس خدمات ارزنده ی این بزرگوار و حقوق احیاناً محقق نشده ی ایشان به اتفاق ، هم یادی کرده باشیم و هم به روح پاک آن مرحومه فاتحه و صلواتی نثار کنیم . مطمئناً او آمرزیده است و در نزد خالق هستی جایگاه قابلی دارد اگر این گفته را تایید میکنید جهت شادی روح آن عزیز آسمانی با هم بخوانیم :
فاتحه مع الصلوات

  با تشکر احمد عظیمی

 

 

۰ نظر ۲۱ فروردين ۰۰ ، ۲۱:۳۷
محمدعلی خالقی

تصویر شاهرود اسفاد سال ۱۳۷۷

دوشنبه, ۳ آذر ۱۳۹۹، ۱۰:۱۵ ب.ظ

۲ نظر ۰۳ آذر ۹۹ ، ۲۲:۱۵
محمدعلی خالقی

شرکت تعاونی اسفاد

شنبه, ۱ شهریور ۱۳۹۹، ۱۲:۲۷ ب.ظ

حاج حسن ابراهیمی

یکی از مراکزی که در اسفاد منشاء خدمات فراوانی برای مردم اسفاد بوده است شرکت تعاونی مصرف اسفاد است که از همان اوایل انقلاب توزیع اقلام و لوازم و مواد خوراکی کوپنی  قند و روغن و شکر  توسط آقای حاج حسن ابراهیمی صورت گرفته است.
مکان اولیه شرکت تعاونی یک اتاق در منزل آقای  میرزا حسن واحدی بود که باوجود مشکلات فراوان و کمبود جای مناسب به مکان فعلی در شهرک جدید اسفاد منتقل شد که با حذف مواد کوپنی، دیگر خدماتی ارائه نمی کند.
ایشان مردی سختکوش ، مردم دار و خوش برخورد همراه با گفتن اصطلاحاتی نظیر پسر خاله و رفیق است که بیشتر اوقات خارج از برنامه ساعت کاری به مردم  خدمات فراوانی ارائه نموده  است چرا که خیلی از اوقات افراد بصورت انفرادی برای باز نمودن  درب شرکت تعاونی به درب منزل ایشان مراجعه می نمودند که مشکلات خاص خودش داشت. از خصوصیات دیگر  ایشان تبحر خاص در حساب و کتاب و استفاده از  چرتکه  است.
به هر حال رسیدگی به امورات عمومی مشکلات خاص خودش را دارد
برای ایشان و خانواده محترمشان آرزوی سلامتی و بهروزی داریم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد. 
 اسماعیل کریمی  

۰ نظر ۰۱ شهریور ۹۹ ، ۱۲:۲۷
محمدعلی خالقی

دل و دلبندی

سه شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۹، ۰۲:۳۴ ب.ظ

دل و دلبندی
غذایی فوق العاده خوشمزه ، خوش بو ، مقوی که زینت بخش سفره اسفادیها بود.
تقریبا همه اسفادیها گوسفندار بودند و سالی یکی دوتا گوسفند ذبح می کردند.
معمولا از اول بهار تا پاییز و از پاییز تا بهار یک گوسفند پرواری چاق و چله در هر خانه ای وجود داشت.
آنقدر گوسفند چاق بود که گاهی اوقات تنگی نفس داشت.
روز اول قربانی گوسفند پختن دل و جیگر و یا همون دلبندی بصورت ناهار و یا شام ، با حضور اعضاء اصلی خانواده ، نوه ها نوش جان می شد و نزدیک ترین همسایه هم از آن بی نصیب نبود.
بعد از جدا کردن دل و جیگر و تمیز کردن شکمبه و روده ، دیگ روی آتیش کار گذاشته می شد و تمامی مخلفات شامل جیگر ، پف ، چادر پیه ، گرده ، اشکمبه و شیردون ، روده و خرخره و یا کرکرووک  ، و  پیاز داغ ، سیب زمینی ، رب انار به داخل ریخته می شد و بعد از چند ساعت پختن و جیلیز و ویلیز ، بوی بسیار خوب و مطبوع آن در کل خانه می پیچید.
دل و دلبندی غذایی واقعا خوش مزه بود چرا که با روغن و چربی خود آن درست می شد.
مقداری نان تنوری و یا لواش داخل روغن غذا آغشته می شد و با عنوان نون چرب زینت بخش سفره بود.
این غذای مقوی همه رو سیر می کرد و حتی روز بعد اگر سرد و یا دوباره داغ می شد از روز اول خوشمزه تر بود.
امروز کیفیت غذا بسیار پایین است . غذا ها همه با طبع سرد و با محوریت برنج است.
زمان قدیم گوشت تازه و روغن حیوانی چاشنی غذا بود
امروز فست فود و ساندویج و روغن مایع.
اگر مقداری روغن مایع و دنبه روی زمین بریزید خواهید دید مورچه ها دور روغن حیوانی جمع شده اند.
و جالب است ما دور روغن مایع جمع شده ایم.
موفق باشید اسفادیهای عزیز
           ارادتمند کریمی آوای اسفاد

۰ نظر ۱۰ تیر ۹۹ ، ۱۴:۳۴
محمدعلی خالقی

ضرب المثل های اسفادی

چهارشنبه, ۴ تیر ۱۳۹۹، ۱۱:۵۹ ب.ظ

ما در اینجا به بعضی از ضرب المثل های رایج اسفاد که البته بیشتر در سطح منطقه رایج است اشاره می کنیم :
                                                           
او  ور خیت داره (عجله دارد)
شرشر  او  خور مفهمه (فقط حرف خودشو میزنه)
اوره ور نخود دارم (اختیار خود دارم)
چخور او که  نمیه  نو خو میه (اگر چه آب داخل چاه مال چاه کن نیست اما از چاه کنی منفعت می برد)
 او در خونه گلوک که    دختر خله خلوکه (نیاز به شرح ندارد)
بچه ملا نیمه ملا مبو
دیوال ل(را) موش
دم کارد وپشت کارد
بدنجو به یک شو سرما مکنه
روی بز راببین شیر بز را بخور
رضا بگرو (مرحوم ملا رضای عبدی موقعی که متوجه مطلبی می شد در پاسخ به طرف مقابل بجای اینکه بگوید متوجه گفتار شما شدم می گفت: رضا بگرو رضا د بمرود بگرو)
گو ملا مششمیر(نقل شده فردی به این نام گاوی داشته که خوردنش بابقیه گاوهامتفاوت بوده و هرچه صاحبش به او آذوقه می داده سیر نمیشده.البته اکنون به افراد دست وپاچلوفتی گفته می شود)
تاسگ نبینه وق نکنه
گوش ودم کندن سگ وقتی داره(این ضرب المثل بوی تلافی کردن وانتقام گرفتن میده)
شرشر او از ناهمواری زمینه
شیهه اسبون تو از همت گاون منه
هون زری به هون چوبی سروکارداره
کو به کو نمرسه آدم به آدم مرسه
بیتو کلب تره ی خو بنکاشتم
بره مدی خو بنیردی
موسی گربه ر پیش کن
بره نر از کاردو
د خوردَ شاپلنگه دِ کردَ موش لنگه
دو صدمن استخوان خواهد که صدمن بار بردارد
سرکه اگه تروشه به طلبیدن خو میرزه
تف هر که دِدهن خودو شیرینه
اگه از پدر خری نماند پسر اسب نکند
از قاطر ورسیدن پیر تو که نو ورگو مَدَرمَ اسبو
دگ بی یقلوی ورمگه ری تو سیا
پلوسفی بی اُفتَبه ورمگه تو دو سوراخ داری
موش اقال خو نمشو جرو ور دم خو مبنده
دِ شو تَریک گربه سمور مِتَبه
لاف دِ غریبی گوزِ دِ تریکی
چوپو باید گرگر دِ تَ استین خو داشته بو
یک من آردمار صد من پتیر کردی
بزِ بکشتم دمب نداشت
گو مابزایی دو گوساله
بز ور پَچی خو مش ور پَچی خو
مظلوم دره ظالم خونه
بازی بازی با دم شیر هم بازی
پیز گربه به دنبه نمرسه ورمگه شوره
از او گلوک مهی مگیره
رخنه از باغ گشادتر شده
رسمو تنک مکو

۰ نظر ۰۴ تیر ۹۹ ، ۲۳:۵۹
محمدعلی خالقی

عسل ها و مثل های اسفاد

جمعه, ۹ خرداد ۱۳۹۹، ۰۴:۱۶ ب.ظ

 نوشته شده در شنبه بیستم خرداد ۱۳۹۱ ساعت 19:4 توسط حسین اسداللهی  | نظرات
عسل ها ومثل های اسفاد(سری دوم )

عسل ها و مثل های اسفاد
اشتر گردن خور بشکسته تا به صحب خو ضرر رسونه
هر که از نون گربه بترسه خونه اور موش ور مدره
درد کَسو مِخِ دِ دیوال  
هیچ گربه د را خدا موش نمگیره
یَکِ  باید غصه بخوره که اگر زنو بمره خَهَر زنه نداشته بو
هر چی کو بلنده را ار پایو نه
گپ از گپ شو
بدنجون بد  ر  افت  نه
فکر نان کن که خربزه آ باست
گرگ  ر  دوخته یاد دن دریده یاد دره
پشه چشی نو که فشار خونو بو
نه سر پیازم نه ته پیاز
اگر صد سال در مشکی کنی دوغ همان دوغ است همان دوغ
عیسی به دین خو موسی به دین خو
کافر همه را به کیش خود پندارد
مظلوم دره ظالم خونه
دِر (دیر) د درو شدی زید پشته خور میی
سر سر  ر  نمشنسه پا پا رِ
هر که د ده مَرده  از ده به  درم  مرده
یک نخود د آش انداز
دنیا دیده به از دنیا خورده
به  قله (قلعه) کورا  که  رسیدی  تو هم چشای خور ور هم  کُ
پز عالی جیب خالی
داشتم داشتم حساب نه دارم دارم حسابه
جایی که همه دزدند تو دزد چپو گر باش
کار کن  ر  یک نو  کاردون  ر  دو نو   ر=را
نو مخورم راست مکنم (درست) نو مخورم خراب مکنم
چاه کنده مشو ته دول پره مشو
خور از رسمون پوده اویزو مکنه
مَ (من) از تو  دو پرهه بیشتر پره کردم
هیچ که ور نمگه دوغ م تروشه 
گو پیر پندونه دخو مبینه
بر در مزنه که دیوال گوش کنه
خر  ما  از کرگی دمب نداشت
حرف حق تلخه
هیچ گرگِ  د در قال خو شکار نمکنه
ما خو از تو نمدونم اما لنگه خروس ر که مبینم  ور  تو دل به شک مشم
تا نکنی در جوال ور  نگی  که ۶۴
کلید باغ مردم باید همیشه اِ  تَ کیسه  اِدم  بو
خز گربه تاکلیدو  نه
حساب به دینار  بخشش  به خروار
حساب حساب کاکا بردر
جق د ک..  پشه ی  همچو بگو که بگنجه
چقوک بچه مدر خور جیک جیک یاد مده
سی یم بالای خمسی
شب رفتن بی بی از بیچادریست
کاه که از تو نبو کَ دو(کاه دان) خو از تو بو
خر همو خرو پلونو عوض  شده
همو خر سیاهو همو کیله جو
یک سوزن بر خو تَ کو   یَک  جوَلدوز بر رفیق خو
قربون برم خدا ر یک بوم دو سرا ره ایسر سرا تبستو او سر سرا زمستو
به خر گفتند روز چند فرسخ راه مِ ری گفت هرچه آقاجوالدوز امر کنند
بری بی  عار  ور گفتند  درخت اَ پی سر تو سوز کردَ  ور گو سَیی سر مَ
آخوند مفت دیده بری کره خرون خو هم دعا وَمستونه
یارو اَ  مین ارزه  کرون  سرای  مسازه
یارو رسمون  مفت  بینه خور خفه مکنه
شریک دزد است و رفیق قافله
نو  ده  و  فرمو  ده
مهمو   مهمو  ر نمبینه   صحب  خونه  هر  دو   رِ
تو  که  روغه  ندشتی  بیچی  دِمه   مکشتی
گذر پوست به دباغ خونه مفته
پسر  عموی  بدینگو  یک من دوغ  وصد من او
باتشکر از آقایان عبدالحسین و حسن صادقی

۰ نظر ۰۹ خرداد ۹۹ ، ۱۶:۱۶
محمدعلی خالقی

اسفاد چرخه رسیدن به نان تنوری

جمعه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۱:۰۸ ب.ظ

به یاد نقوچ و مرور چرخه ی رسیدن به نان تنوری اسفاد
با گذشت زمان و پیشرفت صنعت و تکنولوژی ، شیوه ی زندگی مردم از سنتی به ماشینی تغییر کرده و به سرعت در مسیر صنعتی شدن به پیش می رود . در این میان زندگی کشاورزان و روستائیان نیز از این تغیرات بی نصیب نبوده و گهگاه آنان را درحسرت دستیابی به زندگی سنتی و بویژه مواد غذایی سالم و مرغوب شان می رنجاند .
در اسفاد قدیم پخت نان از تولید گندم و تهیه آرد تا رسیدن به سفره ی خانواده همه ی مراحل آن کار دست و بازوی اعضای خانواده و حاصل آن نانی سالم و بهداشتی و بدون هیچگونه اسراف و دور ریز بود. آن روزها خبری از نان خشک و کپک زده و چرخیِ نمکی نبود.
 کشاورز پس از برداشت گندم آن را در کندوهایی که آن هم ساخته دست خودشان بود ذخیره می نمود. کندو مخزنی گلی بود و از نوعی خاک قرمز که چسبندگی بسیار بالایی داشت ساخته می شد و به آن کندیک می گفتند. کندیک بیضی شکل بوده و گاهاً ظرفیتی تا نیم تن داشت که آن را ایستاده و روی سه پایه از جنس خودش ثابت می کردند. 
خاک مخصوص آن همان خاکی بود که با آن تنور درست 
می شد . استاد آن را چند روز خیسانده و خوب ورز می داد تا کندو ترک برندارد و با مهارت خاصی کندو را آماده می کرد و پس از خشک شدن از آن برای ذخیره گندم استفاده میشد.
  کندیک حکم یک سیلوی گندم را داشت این کندیکها سرِ پا و یا در دل دیوار کار گذاشته می شد. البته آن زمان به جهت چند طبقه بودن خانه ها و استفاده از تیرهای چوبی سنگین و نیز بکار بردن گل و خشت خام ، عرض دیوارها به بیش از یک متر هم می رسید . یک سرِ کندیک درب بارگیری آن بود و در سر دیگر آن شبکه ای کوچک برای تخلیه ایجاد می شد . کندیک ، گندم را سرد و بهداشتی و بدور از هرگونه رطوبت با حفظ شرایط دمائی مناسب جهت  ماندگاری عالی نگه می داشت . ولی صنعتگران سازنده ی سیلو نتوانستند با الگو برداری از نیاکان ما  این شرایط را در سیلو ایجاد‌ کنند . بعنوان مثال مشکلاتی نظیر راهیابی انواع پرندگان و حشرات و به تبع آن فضولات آنها ، نفوذ باران و گرد و خاک و رسانا بودن در برابر دمای خورشید و ... را در اغلب سیلوها می توان مشاهده کرد .
تهیه خمیر و پخت نان که کار بانوان بود با نیروی بدنی و در حرارت مستقیم آتش، کاری بسیار سخت و طاقت فرسا بود. برای تهیه ی خمیر و پخت نان مرغوب وجود خمیره (خمیر مایه) ضروری بود . خمیره همان مایه خمیر طبیعی کاملاً سالم و بهداشتی بود که از خمیر قبلی که سه الی چهار روز پیش درست شده بود لای سفره ی آردی که از تار و پود پنبه بافته می شد نگه  می داشتند . خمیر را در تغار سفالی بزرگ تهیه و پس از ورآمدن آن چانه می کردند . چانه ها را روی تخته ی مخصوصِ حمل خمیر  به مطبخ حمل می کردند. حالا نوبت شاخ کردن تنور بود. یعنی آتش کردن تنور با هیزم تا جایی که دیواره آن از شدت تافتن سفید گردد که اگر به این دمای بالا نمی رسید خمیر به تنور نمی چسبید و می افتاد . با تافتن تنور مادر آستین تنوری را به دست پوشیده و وارد سخت ترین مرحله کاری اش‌می شد‌. "اَستی تنوری" یک نوار پارچه ای پهن ، بلند و مقاوم در برابر آتش بود که آن را دور دست خود از مچ تا آرنج می پیچیدند تا دستشان از حرارت در امان باشد. مادر سر در تنوری داغ و تافته و پر از آتش می برد‌ بطوری که دست و صورتش مثل آتش تنور برافروخته میشد. بی منت خودش می سوخت تا فرزندش گرسنه نباشد . مادر اینجا هم در این شرایط سخت باز در اندیشه شاد کردن فرزندش بود و برایش نقوچ می پخت . نقوچ قرص نانی در اندازه ای خیلی کوچک بود که در خمیرش انواع روغن حیوانی ،جیزغاله ،سبزیجات ، زیره و دیگر دانه ها و ادویه های معطراستفاده می شد و برای خوشحال نمودن بچه ها می پختند.حالا که نقوچ را شناختیم بهتر است که کلوچ را هم به نسل امروزی بشناسانیم .کلوچ به نانی می گفتند که بسته به شرایط نامناسب آرد و خمیر یا دمای نامناسب تنور از دیواره ی تنور‌ جدا شده و روی آتش تنور می افتاد که قسمتی از آن می سوخت و قسمتی خام می ماند و قابل استفاده نبود . 
                                                                   ‌ ‌‌‌‌         احمدعظیمی۱۳۹۸/۱/۲۶

۱ نظر ۲۶ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۳:۰۸
محمدعلی خالقی

کوچه باغ اسفاد (کوچه باغ وزیر )

چهارشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۲:۵۱ ب.ظ

۰ نظر ۲۴ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۲:۵۱
محمدعلی خالقی

سر سنگجی اسفاد

دوشنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۵:۱۳ ب.ظ

 

این محل را اسفادیها خوب باید به یاد داشته باشند 

سر سنگجی 

سر سنگاجی پاتوق بزرگان و ریش سفیدان قلعه بود و گاهی آبدارها در انجا اتشی روشن می کردند و دفتر  تجمع  مردانی بزرگ و  به انتظار اب بند ابدارها بود . 

شبهای انتظار در اینجا برای ابیاری هنوز اهنگ طبیعتش  در گوشم  می زنگد . صدای جیر جیرکها  ،صدای مرغ شب ، صدای ابی جاری نسیم خنک بهاری و نور زیبای  ستارگان و قرص ماه قشنگ 

وقتی  شب را در خلوت زیبایی طبیعت به نظاره ی اسمان زیبا می نشستیم . دنیا در نگاهی دیگر رقم می خورد .  خداوند را در نزدیک ترین فاصله احساس می کردیم . و زندگی با زلال اب جاری  با زیبایی رنگ خدا جریان داشت . 

چه شبهایی را که بر بالین این سنگ جوله ها به صبح در انتظار  خوابیدم . 

فقط برای این لحضه هاست که تا امروز قلبم می تپد . 

 

۰ نظر ۲۲ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۷:۱۳
محمدعلی خالقی

اسفادو دوست داری ؟ بامن بیا ، حالت خوب میشه :

اسفاد قدیم با همه سادگی و کاستی هایش حسرت به دلها
گذاشته است :
*قنات سرشار از آب و تمام باغات و مزارع سرسبز بودند 
آب قنات شامل ۸ طاقه که با اعداد  ۱ تا ۸  و پسوند رَم متمایز اند و به ترتیب سر رم ،دوی رم  ... و در نهایت 
هشتِ رم خوانده می شوند و هر شبانه روز به دو طاقه ی شب وطاقه ی روز تقسیم و نوبتهای شب و روز جابجا
می شود . هرطاقه ۱۳۲سره آب داشت و یک میرتا . 
۱۲۷ سره آب سهمِ شرکا و۵ سره سهم میرتا می باشد.
میرتا تاس و سره ای داشت که آب را بین شرکا تقسیم میکرد .
او از احترام خاصی برخوردار بود وخود نیز بسیار محترم.
*تمام حوض انبارها ، مملو از آب بودند و خانه باغ ،سکونتگاه هرخانواده بود .
برق نبود و برای روشنایی چراغ مَندَوی و پی  کم کم از چراغهای نفتی اعم از گردسوز ، لمپا ، چراغ بادی ، چراغ موشی و در اوج پیشرفت ، بعضاً چراغ توری داشتند .
 برای خوراک پزی ، آتش و دیگدان بود و بعدها به چراغ والُر ، علاءالدین ، پُرمز و فرِ نفتی ارتقا یافت .
ماشین لباسشویی و پودر رختشویی نبود و خانمهای زحمتکش کنار آب روان با دست و صابونِ بیرجندی رخت می شُستند .
*دیوارها وحصارها برای حیوانات وحشی بود ومردم با هم راحت و خصوصی .
*عطر دیوار های باران خورده کاهگلی مشام هر رهگذری را نوازش  می کرد. 
*مردم دست و دل باز و رویشان گشاده و بشّاش بود.
*درختان از بار زیاده ، می شکستند و سبد های پر از میوه بود که خانه به خانه می گشت .
* تنور اکثرِ خانه ها ، هر روز روشن بود و بوی خوش نان داغ محلی در اطراف می پیچید و همسایه حداقل به همسایه نان تازه می داد .
*مردم مستقل زندگی می کردند و مایحتاج شان نتیجه ی خود آنها بود و اگر جاده هم بسته می شد، روستا تمام آنچه برای گذران اهالی نیاز بود را تولید می کرد.
*گوگله ای داشتیم وهرکسی به ازای هر گاو یک گُمارِ گوگله را به عهده میگرفت و همینطور خرگله ای .
*جوی های آب ، سیمانی نبودند و درختان مسیر آب سر به فلک کشیده ، باطراوت و پر از میوه بوده و طعم تشنگی نمی فهمیدند .
*میوه ها از نظر صاحبان اشجار برای عموم حلال بودند و انگار کلاغ ها هم این را میدانستند که از بالای درخت برای عابران گردو می انداختند.
*اسفاد ۴ کارخانه ریخته گری داشت به مالکیت آقایان : 
۱-مرحوم حاج محمد تقی عظیمی 
۲-مرحوم خواجه میرزا علی خالقی 
۳-مرحوم خواجه سعادت قلی موسائی
۴-مرحوم خواجه اسدالله اسداللهی
گفتنیست که این مالکان کارآفرین هر کدام از تهیه چوب و سوختن زغال از کوه گرفته تا کار در کارخانه و حمل با الاغ به روستاهای دوردست جهت فروش،حداقل چهل نفر کارگر داشتند .
 *بلندگو نبود ولی موءزن سالخورده با آوای نحیف و دلنشینش به موقع بالای بام اذان میگفت.
*کارت تبریک و تسلیت نبود ولی پیک محترم مان به موقع بر سر مجالس غم وشادی آماده بود شفائی و زنده تک تک خانه ها دعوت می کرد.
*دود گُلخَن حمام در آسمان نویدِپاکی و ایمان بود.
*قیژ قیژ درب چوبی سرا،نوید آمدن پدر از کشتمان بود آتشونی ها برقرار بود و در عین نبود امکانات امروزی،مردم بی نیازو سر زنده.
*ایثار،انفاق وازخود گذشتگی بیشتر بود و سالانه بر موقوفات روستا‌ افزوده می شد.
*ماشین آلات کشاورزی نبود و گاو و خرهای جُقی ، عملیات کاشت ، داشت و برداشت را به شانه می کشیدند.
*به‌موقع زمینها بنفش از گل زعفران و بامها چیده از کووتهای سبز و مخروطی شکل کنجد بود.
*اسفاد قدیم دارای چند ده حوض انبار  و کر هایی بود که آبهای وقفی در آن جاری میشد تا عموم از آن استفاده کنند.
*مدرسه های پرشور اسفاد قدیم و مدارس  خالی کنونی قابل مقایسه نیست.
*بجای کیف ، توبره بودو بجای ساک مسافرتی بقچه.
* بجای کفشهای آنچنانی چپت ،موتوری ، گالش و چبلیت بود و لباسها ،کلاه هاوجورابها تولید ملی و هنر دستان خودشان که از کرباس وپشم گوسفند درست می شد.
*وسیله ی نقلیه نبود ولی اسب و زین وخر و خورجین آماده ی سرویس دهی حتی برای راه های دور به دیگر کشورها جهت مداوای مریض،تحصیل علم و سفر حج !
*تبلیغ زندگی بهتر در تعداد فرزند نبود و در هرخانه چند بچه قد ونیم قد در کنار خانواده مشغول کار بودند نه نگران کار . *مادر ها هم دوش پدرها کار بیرون را به دوش میکشیدند.
*وجود گله های زیاد احشام و رقابت بین مراتع وجود داشت *در تابستان کشتمان قرق بود و روستا قرقبان داشت ، فردی با هیبت وشکوه و فعال و با جذبه که اکنون نه از آن گله ها ی بسیار خبری هست و نه رقابتی وجود دارد . 
*شکارچیِ گرگ گله حقِ کلّه گرگی می گرفت و حالا حکمِ زندان .
*صیادان به حکم نیاز یا تفریح گوشت شکارمی خوردند و اکنون حسرت شکار . 
*قدیم تفریحات پَل پُکَّک ، دار وقهم ، ریگ بازی و غیره بود اما الان پلی استیشن،تبلت،موبایل و تلگرام .
خلاصه بگم خوش بودیم و آرام و بی دغدغه زندگی می گذراندیم که ای کاش 《همگی را با همگان 》 داشتیم .

۰ نظر ۲۲ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۲:۱۹
محمدعلی خالقی