اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

اسفاد ای سرزمین مادری من چه می کنی با دستهای خسته روح شکسته چه می کنی
درد است در فراق من از حال و روز تو شهر سکوت در و دیوار شکسته چه میکنی
روزی و روزگاری و حال و هوای تو شور اشتیاق بر مزار شهیدان چه می کنی
آن باغ های خرم و شیر دلان تو ان کوچه باغ عام و مردان ادیبت چه می کنی

بایگانی

آبشار اسفاد

جمعه, ۱۰ شهریور ۱۴۰۲، ۰۵:۵۱ ب.ظ

تصویر :علیرضا حسنی 

۱ نظر ۱۰ شهریور ۰۲ ، ۱۷:۵۱
محمدعلی خالقی

esfadvatanam.blog.ir اسفاد زیرکوه قاینات

دوشنبه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۷، ۰۳:۰۸ ق.ظ
خجسته بادا وطن بر فراز 
 
سلام خدمت تمامی حامیان و
همراهان عزیز اسفاد وطنم . این رسانه پیام اور مطالب عرفانی , استعاری ,ستایشگرانه ,خداشناسی از زبان گیاهان ,حیوانات , انسانی و اشعار می باشد . که اکثرا بر واقعیت اتفاق است و همچنین مطالبی برجسته و ارزنده از زادگاهمان اسفاد و چهره های ماندگار که جنبه ثبت و ضبط می باشد . دوستان می توانن از طریق ایمیل حقیر مطالب خود را بیان نمایند .
 
ایمیل   : makhalegh@gmail.com
   آدرس ما      اسفاد وطنم          
esfadvatanam.blog.ir
 
 
۱۳ نظر ۱۹ شهریور ۹۷ ، ۰۳:۰۸
محمدعلی خالقی

عاشقم من عاشق تو

جمعه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۷، ۰۳:۰۳ ب.ظ




۰ نظر ۲۵ خرداد ۹۷ ، ۱۵:۰۳
محمدعلی خالقی

شوق شیدایی مرا از من گرفت ،مدیتیشن، تعادل ، تمرکز

پنجشنبه, ۳۰ فروردين ۱۴۰۳، ۰۸:۵۸ ب.ظ

۰ نظر ۳۰ فروردين ۰۳ ، ۲۰:۵۸
محمدعلی خالقی

نخ و سوزن ، بخیه

چهارشنبه, ۲۹ فروردين ۱۴۰۳، ۰۷:۵۴ ب.ظ

گفته بود درشرکت خصوصی فعالیت  داشت 

کار شرکت  سخت و توان سوز بود . هشت ساعت کار مفید ، تراکتور هم اگه باشه واقعا کم میاره ، شرکت های خصوصی هم که یک سرمایه ای گرفتن یا میراث یا وام ، زحمت که نکشیدن که حقوق کاگر رو درک کنن ، هشت ساعت کارکنی باز اجباری تو رو  می زارن اضافه کار ، اون همه سرمایه داره ، پول مزه می ده  واقعا زور داره ، وقتی یکی میره رو اعصابت چاقو بزنه خونت در نمیاد ، می گفت این ضرب المثل رو به‌ چشمام دیدم 

آقا منو نزار اضافه کار ، کار دارم باید برم ، سرشیفت می گفت نه باید واستی ، یک آدمایی رو هم سرشیفت می زارن که صد رحمت به گاو ، شعور صفر ، یعنی عذر می خوام وقتی یک گاو داره یک زمینو شخم می زنه یکم که فشار بالاش هست بهش استراحت می دی  یکم علف بهش بدی وامیسته تو رو نگاه می کنه علف شو می خوره  اینا که هیچ 

 

گفتم نزار کار دست خودم و خودت می دم ، نه باید واستی 

باشه ، هنوز یکساعت نگذشته بود از شیفت دوم ، چون کار با کاتر بود با خودم فکرمی کردم کجا رو بزنم که کاری نشه  قسمت برآمدگی ماهیچه کف دست چیه هیپوتنار  با کاتر زدم ، بد برید مثل موشک های بالستیک که فکر نمی کردن از پیش بینی شون هم بهتر خورد ، اینم همینجوری شد بهتراز اون چیزی که فکرمی کردم  برید  عمقی . حالا نگو سر شیفت اومد به دست پام پیچید ، چیکارکردی ، مگه خون در میومد فقط شکاف وا شده بودبه عمق یک سانت در سه س

آقا سر شیفت دست و پاشو گم کرده بود . باند و بتادین ،  ببرش دکتر از این حرفا 

شهرک صنعتی کاویان که دکتر درمانگاه نداشت، یک بهداشت بود که چهارتا آمپول نوروبیون داشت با چهار تاباند و بتادین ، نمی دونم بی حسی زد یا نزد یک  سوزن حلالی بود با یک نخ پلاستیکی پنج تا بخیه زد ، با یه آمپول تقویتی ب ۱۲ آمدم شرکت هنوز نرسیده بودم ، دیدم برگه مرخصی سه روزه گذاشته بالای میز ، مهربون ، خوشکل ، فکر می کرد ما از اونا شیم که شکایت کنیم ازش 

نه دادا  همونایی شکایت می کنن  گنده میان  

ما اینکاره نیستیم یاد بخیه هام افتادم این یکی از ده تا بخیه هایی بود که شنیدی 

بازم می گم برات....؟؟😔😔😔😔😔

درون سینه من آهی ندارم  خیلی از چیزها رو نمیشه گفت دایی

 

 

 

 

 

۰ نظر ۲۹ فروردين ۰۳ ، ۱۹:۵۴
محمدعلی خالقی

تبلکه اسفادی

چهارشنبه, ۲۹ فروردين ۱۴۰۳، ۰۵:۳۷ ب.ظ

۰ نظر ۲۹ فروردين ۰۳ ، ۱۷:۳۷
محمدعلی خالقی

سروده های زیبا برای اسفاد

چهارشنبه, ۲۹ فروردين ۱۴۰۳، ۱۰:۲۱ ق.ظ


منم دارم سلام از توی شَهرود 
به شاعرها دهم هم لایک وبدرود
 
از آن کوه بُنیجی ، دشتها را
نظاره میکنم  گلهای اَمرود

زآبیز و زِ ،میر آباد  گویم 
زِ،بالا بنگرم،تا کوه  بمرود

اگرچه من کنون در گلبهارم
یقین دارم که فکرم اونجها بود

گرانی مشکلات اقتصادی
نموده ذوق و طبع شعر نابود

اگر چه مال دنیا چرک دست است
تن  ما را به نامردی چه  فرسود

دوباره باز ایم سوی دانش 
یقین دارم زدانش روحم آسود

 

دگر یادم نمی آید ، چه گویم 
همین چند مصرع اکنون  یاد من بود

کریمی 

 

 

 


دل ما هم همونجا  در کجاره....

گهی شه رود گهی پای چناره.....

گهی در سایه ی مخابراته....

که ریگ های مع عه سر دوقطاره....

همش در گیر اسفادم و لاکن ....

دخو  دیدم شو عید از ما گماره....

و مع بیدارشد دیدم گمار نیست .....

صدا بی مه  که اوو   ار باغ  کناره.....

😂😂 یعقوبی هادی 

۰ نظر ۲۹ فروردين ۰۳ ، ۱۰:۲۱
محمدعلی خالقی

اشعار اسفاد وطنم ، فاطمه جعفری

سه شنبه, ۲۸ فروردين ۱۴۰۳، ۰۸:۴۷ ب.ظ

🌹اسفاد من🌹

خبر آمدکه که اسفاد رشت گشته ☘
پر ازلاله میان دشت گشته☘

کلاهش سبزو دامن رنگ،رنگ است☘
به هر سو بنگری ،خیلی قشنگ است ☘

بهارچون، دلنشینش کرده امسال☘
مثال یک نگینش کرده امسال ☘

به زیرکوه نام اسفاد است درخشان☘
به کوه ها،کوه اسفاد است،سامان☘

به آب نقره گونش ،هردمی شکر☘
 به،مهر ،مردمونش،هر دمی شکر☘ 

شده شار ،چراغون،رود کارون☘
زبس که آمده امسال بارون☘

ز،رودش باز ،گل زوفا زند سر☘
کاکوتی وسماروق ریخته ،محشر ☘

 مزار آشی ،پر ارغوانش☘
گل زرد وخیارک،میهمانش☘

قنات وآب شیرین وزلالش☘
خداوندا نگه دار از زوالش☘

به کوچه باغهایش،خاطراتست☘
درخت به وانگور وانارست   ☘

زانجیرش نگو همچون عسل هست☘
به زرد آلو هزار ویک ،مثل، هست ☘

شکر پاره وشیرین،آبدار ، است ☘
ز،هر نوعش به هر باغی هزار است☘

لواشک های ترد ،دلپذیرش☘
وتو ت وشاه توت،بی نظیرش☘

درختای جوز ، همچون، چتر گشته ☘
زگل ها ،کوچه ها پر عطر گشته☘

ز، عناب وزرشک وسیب وآلو  ☘
هلوهای بی مثال ،باغ خالو☘

چواشکولیت اسفاد بی نظیره☘
سه ،چار نوعش، به باغ میرزا امیره☘

ز بادام  وگلابی های شیرین  ☘
که بر اسفاد باشد یار دیرین☘

خدایا شاکرم بر زعفرانش☘
به گندم ،ارزن وجو،بیکرانش☘

سبسک وذرت وپنبه وکنجد☘
گهیچ ،گیلاس ،آلبالو وسنجد☘

زماش و لوبیا سرشارگشته☘
ز،هر سبزی بگی انبار گشته☘

به بادمجون و گورجه،شنبلیله☘ 
چه گندم کشت ،شده تا تگ مسیله☘

زهرچه گویمش اسفاد داراست☘
به زیرکوه پرچم اسفاد بالاست☘

که اسفادم بهشتی جاودان است☘ 
خداوند،بخشش او ،بیکران است☘

تودادی خود نگهدارش،خدایا☘
زسیل وزلزله واز بلایا☘

تقدیم به شما خوبان🌺
فاطمه جعفری ۱۴۰۳/۱/۲۸🌺🌺🌺

۰ نظر ۲۸ فروردين ۰۳ ، ۲۰:۴۷
محمدعلی خالقی

دره اجنه اسفاد وطنم

سه شنبه, ۲۸ فروردين ۱۴۰۳، ۰۷:۰۵ ب.ظ

۰ نظر ۲۸ فروردين ۰۳ ، ۱۹:۰۵
محمدعلی خالقی

مشاعره دوستان و استادان اهل قلم

سه شنبه, ۲۸ فروردين ۱۴۰۳، ۰۷:۵۴ ق.ظ

اسماعیل کریمی:
چرا حافظ را لسان الغیب می نامند؟
ماجرای ﺧﺎﮐﺴﭙﺎﺭﯼ حضرت حافظ

ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺣﺎﻓﻆ از دنیا می‌رود ﺑﺮﺧﯽ ﻣﺮﺩﻡ ﮐﻮﭼﻪ ﻭ ﺑﺎﺯار ﺑﻪ ﻓﺘﻮﺍﯼ ﻣﻔﺘﯽ ﺷﻬﺮ ﺷﯿﺮﺍﺯ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ می‌ریزند ﻭ ﻣﺎﻧﻊ ﺩﻓﻦ ﺟﺴﺪ ﺷﺎﻋﺮ ﺩﺭ ﻣﺼﻼﯼ ﺷﻬﺮ ﻣﯽ‌ﺷﻮﻧﺪ، به این ﺩﻟﯿﻞ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺷﺮﺍﺏ‌ﺧﻮﺍﺭ ﻭ ﺑﯽ‌ﺩﯾﻦ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺤﻞ ﺩﻓﻦ ﺷﻮﺩ.

ﻓﺮﻫﯿﺨﺘﮕﺎﻥ ﻭ ﺍﻧﺪﯾﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﺷﻬﺮ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺑﻪ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ برمی‌خیزند. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺑﮕﻮ ﻣﮕﻮ ﻭ ﺟﺮ ﻭ ﺑﺤﺚ ﺯﯾﺎﺩ، ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﯿﺎﻥ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ می‌دهد ﮐﻪ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻓﺎﻝ ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺁﻣﺪ ﺑﺪﺍﻥ ﻋﻤﻞ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ.

ﮐﺘﺎﺏ ﺷﻌﺮ ﺭﺍ ﺩﺳﺖ ﮐﻮﺩﮐﯽ می‌دهند
ﻭ ﺍﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ‌می‌کند ﻭ ﺍﯾﻦ ﻏﺰﻝ ﻧﻤﺎﯾﺎﻥ ‌می‌شود:

ﻋﯿﺐ ﺭﻧﺪﺍﻥ ﻣﮑﻦ ﺍﯼ ﺯﺍﻫﺪ ﭘﺎﮐﯿﺰﻩ ﺳﺮﺷﺖ
ﮐﻪ ﮔﻨﺎﻩ ﺩﮔﺮﺍﻥ ﺑﺮ ﺗﻮ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﻧﻮﺷﺖ

ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﻧﯿﮑﻢ ﻭ ﮔﺮ ﺑﺪ ﺗﻮ ﺑﺮﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎﺵ
ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺁﻥ ﺩِﺭﻭَﺩ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﮐﺎﺭ ﮐﻪ ﮐﺸﺖ

ﻫﻤﻪ ﮐﺲ ﻃﺎﻟﺐ ﯾﺎﺭﻧﺪ ﭼﻪ ﻫﺸﯿﺎﺭ ﻭ ﭼﻪ ﻣﺴﺖ
ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ ﭼﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﭼﻪ ﮐﻨﺸﺖ

ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮ ﺣﯿﺮﺕ ﺯﺩﻩ می‌شوند ﻭ ﺳﺮﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺰﯾﺮ می‌افکنند. ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺩﻓﻦ پیکر حافظ انجام می‌شود ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺣﺎﻓﻆ ﻟﺴﺎﻥ ﺍﻟﻐﯿﺐ ﻧﺎﻣﯿﺪﻩ ﺷﺪ.

حال دلتو عوض کن 👇👇

@Hes_nab ⚜

احمد محمدی:
😂😂😂 اگر حافظ ز شیراز است ، منم  از مسکه می باشم  😂😂😂

من از آن خطه زرخیز از شهر طلای سرخ

زجمع مردم خونگرم و هم وارسته می باشم

نیم دلخور چودارم دوستانی باصفا اینجا

وطن را دوست می دارم ،به ان وابسته می باشم

زتدبیر مدیران  هشت ما باشد گِرو بر نُه

تن اسوده چون داند که من دل خسته می باشم 
تورم آنچنان بر گردنم زنجیر افکنده ست

که هم ذهنی پریشان فکر را بگسسته میباشم

ندارم ادعا بر شاعری  طبعم روان باشد

اگر حافظ زشیراز ،است ،منم از مسکه میباشم

تو ای حافظ زمی دیگر مگو چون اندر این سامان

همش  غم  میخورم  ،من، کی به می شایسته می باشم

زبیم موج وگرداب و شب تاریک اگر گفتی
 
ببین حالم  که من در زورق  بشکسته میباشم

اگر مانَد ز این کشتی فقط یک پاره تخته

یقین دانم  به ان ذورق منم دلبسته می باشم

فقط شیراز را نبود چنان آب دل انگیزی

فقط از آب رُ کناباد نمی جوشد  می  وهم، تاک
 
اگر چه او ز  آبش خورده من دلخسته می باشم 

اگر حافظ زشیراز است  منم از مسکه می باشم

نمی دانم  که حافظ را چه می می باشد به زیر خاک
یقین  دارم که در آرامش است آن روح وجسم پاک

چو بیند از دل کاریز اسفاد شعر می جوشد 
به خود می بالد و تحسین نماید آن همه ادراک

غزل رادوست میدارم  به آن دلبسته می باشم

اگر حافظ ز شیراز است ، منم  از مسکه می باشم 

غلامحیدرکریمی مرداد۴۰۲

 

 

 

 

عرفان خالقی:
نمی دانم که حافظ را چه می باشد به زیرخاک 
برای یک لسان پیمانه ای مشروب می خواهد
یقین دارم که در آرامش است آن روح جسم پاک 
بگفتا مولوی حافظ شراب شلشل نافذ  می‌خواهد

 

بد بخت حافظ 😔😂

احمد محمدی 

 

خالقی 

هادی:
اگر حافظ زشیراز و شما از مسکه می‌باشی ...


منم شیری که می‌جوشد به خود در حال ترشیدن....
😂😂😂😂
یعقوبی 

 

 

اینو باید اینجوری می گفتی هادی آقا 

اگرحافظ ز شیراز شما از مسکه می باشی 
منم شیری که از جولان کفتارها می جوشد

خالقی 

 

 

 

شما آن خامه ای که با دل بیمار همدردی
که یعنی مسکه را رد کرده اصل روغن زردی😁😁😁
اگر شیری همان شیر ژیان بیشه گیلان
یقین دارم که چون رستم ،پلنگان را هماوردی
کریمی 

 

 

 

اگرحافظ بر خیزد بخنند بر من حیدر 
نبیند روغن زردی غمین یک خنده مکرر😁😁😔

خالقی 

 

 

 

اگر حافظ برون آید ز زیر خاک شیرازی
نبیند روغن زرد و نه مسکه بلکه شیرازی
😝😝😝(شیرازی دوم همون دوغ چکیده)
داوود قنبری 

 

 

 

ندارم فرصتی که شعر سرایم

به زودی گلبهار پیشت می آیم

از آنجاکه دلم تنگ لقا است

برایت دسته ای از گل می آرم

شهریاری حسن 

 

 

 

 

 

سپاس از شعر شیرینت که لبخندی به لب داده...

ببین این خاک زرخیزی که اصل و  ناف اسفاده....

کریمی ،خالقی ،مهران ،عجب جمع بزرگانی

همه استاد ای حافظ ،بگو می را که پس داده؟ .....
یعقوبی 

 

 

 

 

 

بریز حافظ بشین با جمعی از خوبان
 
بنوش  جام  شرابی  از  دلیران 

اگه گویند شراب حکمش حرام است 

نشینم با  کریم  مهران مدیران

خالقی 

 

 

گفتند که می بر تو حرام است مسلمان....

پس از چه مرا وعده به مشروب بهشت است...

یعقوبی 

 

 

 

 

قدم بر چشم ما بگذار مهران
شوم خوشحال چوآیی گلبهاران

نگین خاوران میباشد اینجا 
که باشد باطراوت در بهاران

بیاور حاج داود و  جوادت
مرا دریاب در این گوشه  ایران😁😁

کریمی 

 

 

گفتند که سه عقد و چهار صیغه حلال است ...
این وعده شصت حور چه شد شیخ جواب است؟....
هادی یعقوبی 

 

 

آن می که تورا گفته ز اسرار بهشت است
از جام الست خم محبوب سرشت است
کریمی 

 

 

 

 

از ملک خودم شیخ مرا پای بریده ....

با حکم طبیعت به طنش جامه دریده....

از ناله ی او سخت شدم زار و پریشان....

گویند که ملکی زده درجیب که خدا هم نخریده....
هادی یعقوبی 

 

 

 

 

در طاق بهشت حافظ نشین است
 
پیمانه اش از خمره نگین است 

ننشیند  با  حور  بهشتی 

معروف به لسان غیب امین است

خالقی 

 

 

 

ای  شیخ اگر صیغه ی جانانه حلال است

این دوره روا نیست چرا؟ چونکه محال است

جیبت  شده  خالی جهت  خرج  امورات

لیکن نظرت سوی جنوب است وشمال است
😂😂😂 حسن شهریاری 

 

 

راوی که بهشت حور شراب است 

زین زنگله  منگوله  انگله خواب است
😊😉😉😉😉 خالقی 

 

 

این قافیه ما را ز جفا تا به کجا برد.....

مستانه شده شیخ و مشروب مرا خورد....

گر معرکه ی جنت و معوا شود اینگونه حسابی .....

آن شیخ که می خورده همه حور تنها  برد....
هادی یعقوبی 

۰ نظر ۲۸ فروردين ۰۳ ، ۰۷:۵۴
محمدعلی خالقی

شعر هادی یعقوبی اسفاد

سه شنبه, ۲۸ فروردين ۱۴۰۳، ۰۷:۳۶ ق.ظ

خاطرت هست پای چنار                       بود روزی درختها به قطار

خاطرت هست آب بازی ها                    شیرجه در جوب خوردن سرما

خاطرت هست گوسفند داشتیم             در دویلی سبسک میکاشتیم
 
تبرک توشله بازی یادت هست                بازیهای بچگی به خاطره پیوست

خاطرت هست مدرسه میرفتیم     
          با کشی سفت کتاب میبستیم

خاطرت هست کلاسهای شلوغ     
         ظهرها نون و نعناو آب دوغ

خاطرت هست محرمها وغلور                  مسجد پای چنارعاشوراپرشور

خاطرت هست چیگ وقلبر وخرمن            روزگاری که بود وزن به من

خاطرت هست کیشته و عناب  
              جای آجیل بود نقلهای ناب
شاعر : هادی یعقوبی
هاتف

۰ نظر ۲۸ فروردين ۰۳ ، ۰۷:۳۶
محمدعلی خالقی

شعر مرتضی حسینی

سه شنبه, ۲۸ فروردين ۱۴۰۳، ۰۷:۳۲ ق.ظ

✅تقدیم به گروه های مجازی اسفاد
سلامی بر گل آوای اسفاد
به جمع خوب و خوش آرای اسفاد
گروه بعد هم اسفاد خبر هست
که جمع خوب و با فضل و هنر هست
چنین اسفاد من گر دور هم بود
که شرمنده ز اوصافش قلم بود
گمانم بانوان دارند گروهی 
که بند باشد حیات او به مویی
گروه دیگری فرهنگیان است
که در خواب عمیقی و گران است
نه حرفی ، نه حدیثی  و نه آواز
همان پُستی که بوده از سر آغاز
به  اسفاد سرو آن باشد قدیمی
کنار باغ عبدی و عظیمی
ندارد بُنجه ای یا آب راهی
ز دور عکسش نماید با سیاهی
همه گویند نوشی از قدیم است
چو‌ برگ سبز شعری از شمیم است
✳️شاعر: مرتضی حسینی اسفاد

۰ نظر ۲۸ فروردين ۰۳ ، ۰۷:۳۲
محمدعلی خالقی

شاتوت اسفاد شعر اقای حسن شهریاری

سه شنبه, ۲۸ فروردين ۱۴۰۳، ۰۷:۲۹ ق.ظ

درخت شاتویی پای چنار بود

محل خاطرات بی شمار بود

کمر خم بود، ولی پر بار شاتوت

ز لطف و رحمت  پروردگار  بود

محلش سمت چپ،دیوار مسجد

شاهد لحظه های  احتضار  بود

درختی پر ثمر و سایه  گستر

برای  اهل اسفاد  افتخار  بود

اگر  یادت  بیاید از  قدیما

کمی پایین تر از پای چنار بود

کنار  جوی  آبی همچو  کوثر

ز اجداد و نیاکان  یادگار  بود

به اطرافش همه اشجار گردو

بهاران بهر مردم سایه سار بود

نمود اقدام به توصیفش مهران

قلم در وصف آن بی اختیار بود

۱۴۰۳/۱/۲۷     مهران

اسفاد من- اسفاد تو- اسفاد ما
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

۰ نظر ۲۸ فروردين ۰۳ ، ۰۷:۲۹
محمدعلی خالقی

جناب آقایان ابراهیم زارعی , احمد محمدی اسفاد

دوشنبه, ۲۷ فروردين ۱۴۰۳، ۰۱:۰۱ ب.ظ

۰ نظر ۲۷ فروردين ۰۳ ، ۱۳:۰۱
محمدعلی خالقی

مهربانی جریان دارد، برادران قلی زاده اسفاد

دوشنبه, ۲۷ فروردين ۱۴۰۳، ۱۲:۴۲ ب.ظ

۰ نظر ۲۷ فروردين ۰۳ ، ۱۲:۴۲
محمدعلی خالقی

وقتی دلتنگی هاتو به کوه ابرها می سپاری

يكشنبه, ۲۶ فروردين ۱۴۰۳، ۰۷:۲۰ ب.ظ

۰ نظر ۲۶ فروردين ۰۳ ، ۱۹:۲۰
محمدعلی خالقی

مناظر زیبای اسفاد وطنم

يكشنبه, ۲۶ فروردين ۱۴۰۳، ۱۲:۲۲ ب.ظ

۰ نظر ۲۶ فروردين ۰۳ ، ۱۲:۲۲
محمدعلی خالقی

اسماعیل کریمی ، ابراهیم انصاری ، اسفاد وطنم

شنبه, ۲۵ فروردين ۱۴۰۳، ۰۵:۴۴ ب.ظ

۰ نظر ۲۵ فروردين ۰۳ ، ۱۷:۴۴
محمدعلی خالقی

اندوه و شادی ، اسفاد وطنم

شنبه, ۲۵ فروردين ۱۴۰۳، ۰۴:۱۰ ب.ظ

۰ نظر ۲۵ فروردين ۰۳ ، ۱۶:۱۰
محمدعلی خالقی

خوب و بد همیشه با هم معنا داره ، اسفاد وطنم

شنبه, ۲۵ فروردين ۱۴۰۳، ۰۲:۴۷ ب.ظ

۰ نظر ۲۵ فروردين ۰۳ ، ۱۴:۴۷
محمدعلی خالقی

مرگ و زندگی ، اسفاد وطنم

شنبه, ۲۵ فروردين ۱۴۰۳، ۰۲:۲۹ ب.ظ

۰ نظر ۲۵ فروردين ۰۳ ، ۱۴:۲۹
محمدعلی خالقی

آقایان اسماعیل کریمی ،حسین اسدالهی

جمعه, ۲۴ فروردين ۱۴۰۳، ۱۰:۵۴ ب.ظ

۰ نظر ۲۴ فروردين ۰۳ ، ۲۲:۵۴
محمدعلی خالقی

خاطرات خدمت ، هاچ بک

جمعه, ۲۴ فروردين ۱۴۰۳، ۰۸:۱۷ ب.ظ

یه خاطره  بگم  ازخدمت 
خدمت خیلی دلگیره 
زمان ما هرسه ماه م رفتیم مرخصی 
یه‌روز که داشتم می رفتم مرخصی با خودم گفتم چی می شد الان یک سوای بیاد منو تا خود آزادی سوا کنه اونم مجانی 
تو گیر داد بودم یک هاچ بک اومد واستاد 
سه نفر گردن چماق و لات  تو ماشین بودن رفتم که سوار شم دل دل می کردم سوارشدم . دل به دریا 
یکی از عقب پیاده شد من بین دو نفر سوار شدم  ، گفتم حتما دوست داره کناره پنجره باشه ، آقا تا خود آزادی سیستم تا ته باز اینا زیک نزدن 
من ترسیده بودم تو دلم دعا می خوندم 
باور کن یک ساعت اگه اینا یک کلمه حرف زدن ، خلاصه دستا پر خال کوبی عقاب و عقرب و زهر مار همه با آستین کوتاه قلدر و چماق 
آقا با هزار  بد بختی و دعا رسیدیم آزادی پیاده شدم کیفمو آوردم بیرون که بهش پول بدم ، با لاتی لحجه تهرانی گفت برو دادش ، برو خوش باش 
یه طرف ترس یه طرف خوشحال که پول نگرفت  ، می خوام بگم مرام و معرفتی که سوته دلان و لات ها دارن  هیشکی نداره 

از اون روز من هرموقع مسافر سرباز می بینم سوارش می کنم براش این داستانو تعریف می کنم ، بعدقسمت آخر رو وامیستم تا پولشو در بیاره بعد بگم ...
.
۲۲ سال قبل اون از من پول نگرفت من هم ازت نمی گیرم تا تو ذهنت مهر محبت کاشته شه

۰ نظر ۲۴ فروردين ۰۳ ، ۲۰:۱۷
محمدعلی خالقی

اگه آرامش داری یعنی داری در حال لذت می بری

پنجشنبه, ۲۳ فروردين ۱۴۰۳، ۰۱:۱۹ ب.ظ

۰ نظر ۲۳ فروردين ۰۳ ، ۱۳:۱۹
محمدعلی خالقی

تصاویر زیبا نوروز ۴۰۳ اینجا کوهسرخک است

چهارشنبه, ۲۲ فروردين ۱۴۰۳، ۰۱:۵۷ ب.ظ

۰ نظر ۲۲ فروردين ۰۳ ، ۱۳:۵۷
محمدعلی خالقی

حاج حسین صیامی اسفاد

سه شنبه, ۲۱ فروردين ۱۴۰۳، ۰۶:۴۱ ق.ظ

حاج حسین صیامی
با سلام و احترام
مرحوم حاج حسین صیامی در محل چهارراه قلعه اسفاد زندگی می کردند.
خانه باغ ایشان به طرز زیبایی ساخته شده بود، دیوارهای خشتی و سنگی با حفاظ و پوششی از درختچه های ساور و کدیسک ، که حفاظی بسیار محکم و مقاوم در برابر عبور افراد و حیوانات بود.
در وسط حیاط ایشان حوض آبی بزرگ با پله هایی بسیار زیبا و طاق ضربی زیبا ساخته شده بود که شبیه حوض مسجد جامع قائن بود.
ورودی حوض دارای پله های زیبای شیب دار به سمت پایین و طولانی بود.
حاج حسین صیامی، خیلی تنومند و قد بلند بودند و بسیار زحمت کش، مومن و اهل مطالعه و بحث های علمی و فقهی و تاریخی بودند و همچنین بخشی از  منزل ایشان مدتی میزبان دانش آموزان مقطع راهنمائی بود.
ایشان بوسیله تفنگ شکاری که داشتند مهارت خوبی در شکار وحش و زاغ و کبک داشتند.
همچنین ایشان تبحر خاصی در ساخت لوازم کشاورزی و شخم زنی نظیر ماله ، جوغ و دروازه خرمن کوبی داشتند.
همچنین یکی از کارهای بسیار بزرگ ایشان مساحی یا نی زنی زمینهای کشاورزی و یا به قول امروزی ها، تحدید اراضی بود.
اسفادیهای قدیم هرکدام برای اسفاد نقش اجتماعی خاصی داشتند و نسبت به امورات اجتماعی حساس و مسئولیت پذیر بودند.
آرزوی رحمت و رضوان الهی برای مرحوم حاج حسین صیامی داریم.
و همچنین آرزوی سلامتی و موفقیت برای فرزندان ایشان.
پیروز و سربلند باشید 
                          کریمی اسفاد من 

کلیک کنید 👇👇👇👇👇👇👇👇


https://eitaa.com/joinchat/937034001C8346ea382d

۰ نظر ۲۱ فروردين ۰۳ ، ۰۶:۴۱
محمدعلی خالقی

     

 

                  تو هم داشتی مثل آهنگران می خوندی  خخخخ

 

 

۰ نظر ۲۰ فروردين ۰۳ ، ۱۷:۳۷
محمدعلی خالقی

خواب کسی رو ببین که بهت فکر می کنه

دوشنبه, ۲۰ فروردين ۱۴۰۳، ۱۲:۱۷ ب.ظ

۰ نظر ۲۰ فروردين ۰۳ ، ۱۲:۱۷
محمدعلی خالقی

حال دلتون اهورایی

شنبه, ۱۸ فروردين ۱۴۰۳، ۰۸:۱۲ ب.ظ

۰ نظر ۱۸ فروردين ۰۳ ، ۲۰:۱۲
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۱۶ فروردين ۰۳ ، ۱۹:۱۶
محمدعلی خالقی

مرحوم حاج میرزا حسن عطایی و همسرشان حاجیه مریم صادق

چهارشنبه, ۱۵ فروردين ۱۴۰۳، ۰۷:۱۹ ب.ظ

روحشان شاد 

خداوند بیامرزد

۰ نظر ۱۵ فروردين ۰۳ ، ۱۹:۱۹
محمدعلی خالقی

تصویر سال ۸۸ ، ۸۹

۰ نظر ۱۵ فروردين ۰۳ ، ۱۷:۱۶
محمدعلی خالقی

سر کوهی باشه

چهارشنبه, ۱۵ فروردين ۱۴۰۳، ۰۱:۱۵ ب.ظ

۰ نظر ۱۵ فروردين ۰۳ ، ۱۳:۱۵
محمدعلی خالقی

حوض ملا حاجی مناطق دیدنی اسفاد

سه شنبه, ۱۴ فروردين ۱۴۰۳، ۱۲:۰۸ ب.ظ

حوض ملا حاجی
در اسفاد قدیم بعلت عدم وجود آب لوله کشی و دسترسی به آب شرب ، یکی از ابتکارات بسیار ارزشمند اسفادیها احداث حوض انبار آب در  کوچه باغ ها . معابر و محله های مختلف اسفاد است که جهت استفاده عموم ساخت شده است.
حوض انبار زیرزمینی حدود 70 تا  100 هزار لیتری  با دیوار سیمانی و یا ساروج و پوشش سیمانی از ترکیب سیمان و ماسه بادی ( قوم ) ساخته می شد که بدون قیرگونی و ایزوگام ، هیچ گونه نشتی آب به بیرون نداشت.
حوض ملاجی در ابتدای کوچه ملخی و انتهای جوی مه ریمه ( مهریمن ) توسط ملا حاجی از طایفه ابراهیمی و مددی احداث شده اند.
مرحوم ملاحاجی فردی مهربان . بی آزار و مومن بودند که در منزل مرحوم محمد ابراهیم ابراهیمی زندگی می کردند. ایشان بعلت ناتوانی از ناحیه پا ، قادر به انجام فعالیت و کار کشاورزی نبودند و هر روز جلو درب حیاط  و سایه درخت می نشستند و کوچک که بودیم وقتی از آنجا رد می شدیم به ایشان سلام می دادیم.
آب حوض ملاحاجی ، خنک ،  گوارا و در دسترس بود.
پله های این حوض رو به قبله و وسیع و داری شیب کند بود و همچنین شیر آب نیز دارای فشار کم بود و کودکان نیز بدون ترس از افتادن در پاشیری و فشار شیر آب می توانستند آب بنوشند.
در دسترس بودن و همچنین تهیه آب مصرفی منزل از این حوض و نوشیدن و رفع تشنگی خود به خود مارا وادار می کرد که ضمن سلام به ساحت حضرت اباعبدالله ، برای خود مرحوم  ملاحاجی و پدر مادر ایشان خدابیامرزی بفرستیم.
امروزه  با تعبیه و نصب آبسردکن می توان این امر خیر را ادامه داد و با احیاء حوض انبار ها به توسعه گردشگری کمک نمود.
                             کریمی اسفاد

+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و دوم تیر ۱۳۹۶ ساعت 2:7 توسط اسماعیل کریمی

۰ نظر ۱۴ فروردين ۰۳ ، ۱۲:۰۸
محمدعلی خالقی

شاسکوه اسفاد ، شاه کوه اسفاد ، شصت کوه اسفاد

يكشنبه, ۱۲ فروردين ۱۴۰۳، ۰۷:۴۳ ب.ظ

۰ نظر ۱۲ فروردين ۰۳ ، ۱۹:۴۳
محمدعلی خالقی

دعا درگاه خداوند

شنبه, ۱۱ فروردين ۱۴۰۳، ۰۱:۱۵ ب.ظ

پروردگارا 

آرامشی در روح و جسم  و افکارم عطا کن 

که حضورت را ....

در هیچ غم و غصه ای 

هیچ عیبی 

و هیچ قلب شکسته ای 

 

احساس نکنم 

امین یا رب العالمین

 

وقتی فکرم مشکل داشته باشه احساس گناه میاد سراغم 

وقتی عیب داشته باشم دستم کج باشه دزد باشم هزار جنایت می کنم 

خداوندا قلب هیچ پدر و مادری رو نشکن که تو خانه ی سالمند بخوان زندگی کنن 

فکر و شعور نباشه تموم روح و جسمت تموم اجزای بدنت فلجه 

یا زندانی هستی یا داعشی ویا آواره  خیابان یا بهتربن ویلاتو به مفت فروختی 

دعای من به پروردگار اول فکرمو درست کن

نزار اشتباه بکنم بعد بگم خدایا این مشکلو بیا حل کن 

سلامتی عقلی بهترین دعا در درگاه خداوند 

امین 

 

 

۰ نظر ۱۱ فروردين ۰۳ ، ۱۳:۱۵
محمدعلی خالقی

رحمت الهی در اسفاد

جمعه, ۱۰ فروردين ۱۴۰۳، ۰۵:۴۴ ب.ظ

 

 

 

تصویر ؛؛ علیرضا حسنی 

 

۰ نظر ۱۰ فروردين ۰۳ ، ۱۷:۴۴
محمدعلی خالقی

شبهای اسفاد

پنجشنبه, ۹ فروردين ۱۴۰۳، ۱۰:۰۴ ب.ظ

۰ نظر ۰۹ فروردين ۰۳ ، ۲۲:۰۴
محمدعلی خالقی

خلال دندون

پنجشنبه, ۹ فروردين ۱۴۰۳، ۰۲:۳۲ ق.ظ

وقتی قوطی کبریتو  بعد نهار باز کردم تا دندونهامو  خلال بزنم . گروهبانمان گفت اونا چیه ، گفتم:: خلال دندون انابی ،  گفت نشنیدم ، گفتم با ما باشی خیلی چیزا می شنوی گفت بده ببینم ، درب قوطی رو باز کردم دستمو بالا گرفتم همه رو ریختم رو میز   یکی رو برداشت و با دستای لاغر و کشیدش لمس کرد و گفت چقدر قشنگ و محکمه ، گفتم قابل نداره گفت این قوطی رو بده به من ، تقدیم شما 

برام مهم نبود بر عکس برام خیلی هم جذاب و پر انرژی بود . 

 

اوقات بیکاریم و می تونستم بیشتر بگذرونم 

 

تو محوطه ی پادگان چند درخت اناب کهن بود که شاخه هاش کمی آزرده بودند و یا می شه گفت پیر ، با وجود ان همه سرباز طفلکی در سختی فقر به سر می بردند کسی نبود یکم اب بهشون بده ، سعی می کردم تو یه ساعتی از درخت برم بالا که کسی نباشه 

اما همیشه کلاغ هایی که گردو می خورند و طعم و لذتشو احساس نمی کنن به پستم می خوردن (راجب کلاغ صحبت نمی کنم  )

بعصی مواقع آدما وقتی یه کاری رو نمی تونن انجام بدن و یا درک کنن ، حسودیشون رو ابراز می کنن. اما وقتی برنده می شی و هیشکی تشویقت نمی کنه برات مفهوم با تجربه ای داره 

اینم یه حس عجیبیه که خدا داده بهمون ، 

مثل غم شادی ناراحتی کینه غصه  خشم احساسهای درونی و ذاتی وو

 

هر کی ازکنارم  رد می شد می گفت چیکار داری میکنی سر درخت اناب خشک و خالی  ، آخه فصلش نبود هیچ  ، حتی یدونه برگم نداشت 

مثل این می مونه که بری تو یک زمین فوتبال تنهایی بازی کنی 

یا بری سینما و هیشکی نباشه تنهایی پت و مت ببینی 

فرز کن یک نفر تو رو ببینه تک و تنها  بین هزار صندلی نشستی و داری فیلم می بینی 

فرض کن تو یک شهر مردمش در فقر بدبختی مشقت و گرونی دارن زندگی می کنند نون گندم پیدا نم شه بخورن بعد سران شهر و اعیان نشستن شتر تنوری اعرابی می خورند .

یا عینک دودی  بزنی گندم ها رو علف ببینی  حس گاو بودن بهت دست بده 

یه چیزی که تفاوت داشته باشه ولش کن خخخ

 

ما پول خلال که نداشتیم بدیم مجبور بودیم خلال اناب استفاده کنیم 

 

درخت اناب خشک غیر خار و سوزن هیچی نداشت با مشقت خاراشو می کندم و می زاشتم تو قوطی کبریت ، خیلی هم بد جدا می شد .

هرکی هم رد می شد مثل همون دوربین و عکاس بین دو درخت و ماه بود ،  می گفت مشکل داری داداش بالای درخت اناب خشک چیکار می کنی 

برام مهم نبود . چون لذتشو چشیده بودم وقتی گروهبان اونقدر خوشحال شد 

علف باید به دهن بزه شیرین بیاد 

باعث می شه تو یک کار تشویق بشی حال خوبی داشته باشی 

بعضی از اتفاقات و بازی های زندگی حال خوبی نداره اما پایان قشنگی داره 

پایان خلال های انابی باعث شد تا خیلی از اتفاقات خاص و نشدنی رو به شدنی حال خوبم ترجیح بدم وروزهای خاطره ساز گذشته مو  امروز تکرار کنم و تقدیم کنم با لبخندی به شما دوستای خوبی که دارین اینو می خونین 

 

کلمات کلیدی 

پانوشت

دندون باید زرد باشه خخ

دندون باید کج و ملج  باشه خخ

گوش باید پرچرک باشه خخ

دماغ باید قندیل داشته باشه  خخ

اگه تو خونه داری دندوناتو با خلال یا نخ دندون تمیز می کنی وقتی اون گوشتای بوقلمون سهمیه ای رو از لای دندون میاری بیرون و دوربرت چند نفر نشستن ، اصلا حال بهم زن نیست بهشون نشون بده بعدبا شلوارت یا آستین پیرهنت تمیز کن 

خجالت نکش که خلالتم

با ما باشی خیلی چیزا یاد می گیری ، چیش

 

 

 

 

 

۰ نظر ۰۹ فروردين ۰۳ ، ۰۲:۳۲
محمدعلی خالقی

مناطق دیدنی اسفاد ، آبشار اسفاد

چهارشنبه, ۸ فروردين ۱۴۰۳، ۰۷:۰۰ ب.ظ

۰ نظر ۰۸ فروردين ۰۳ ، ۱۹:۰۰
محمدعلی خالقی

بهار آمد شمشادها جوان شدن ، اینجا اسفاد است

سه شنبه, ۷ فروردين ۱۴۰۳، ۰۸:۲۷ ب.ظ

اندوهناک سنگ باران هاست 

     کی مهربانی باز خواهد گشت 

           نه مهربانی آغاز خواهد گشت 

 

 

 

 

۰ نظر ۰۷ فروردين ۰۳ ، ۲۰:۲۷
محمدعلی خالقی

بهار ۴۰۳ اسفاد

جمعه, ۳ فروردين ۱۴۰۳، ۰۲:۴۱ ب.ظ

۰ نظر ۰۳ فروردين ۰۳ ، ۱۴:۴۱
محمدعلی خالقی

گل اسفاد

جمعه, ۳ فروردين ۱۴۰۳، ۰۹:۳۶ ق.ظ

سلامی بر گل  زیبای  اسفاد        
         گروه ناب و خوش ، آوای اسفاد

دلم در پیش خورشید است بنگر           
        سر شاسکوه، در بالای اسفاد

سفر کردم به شهرهای زیادی     
           نبوده هیچ یک، هم پای اسفاد

به یاد روستا دل تازه دارم         
           دل من عاشق و شیدای اسفاد

صفا و خوبی مردم فراوان                             نباشد مردمی همتای اسفاد

اذان می آمد از اطراف شهرک    
        خدا رحمت کند ،  آقای اسفاد

ندارد طرقبه حسن و جمالی        
         به پیش منظر زیبای اسفاد

شاعر : مرتضی حسینی اسفاد (شمیم)

۰ نظر ۰۳ فروردين ۰۳ ، ۰۹:۳۶
محمدعلی خالقی

شعری زیبا از حسن آقای شهریاری

يكشنبه, ۲۷ اسفند ۱۴۰۲، ۱۲:۲۲ ب.ظ

اگر خدا بخواهد به سر زمین اسفاد خواهیم آمد وکمان آرش کمانگیر را همراه با تبرچه برخواهیم داشت وروانه بیابان وتگ مسیله خواهیم شد وکما را از بیخ وبن بیرون همی خواهیم آورد وسفارش ساییدن کشک محلی همی خواهیم داد و دور هم نوش جان خواهیم کرد . ولحظه هایی را باشادی وسرور سپری خواهیم کرد

فریدون فرخ فرشته نبود
به مشک وبه عنبر سرشته نبود
به داد و دهش یافت این نیکویی
تو داد ودهش کن ،فریدون تویی

پارسی را پاس بدارید

بیابید کما را ز دشت ودمن

تناول نمایید از آن یک دو من

و لیکن نگهدار از آن ، بوته‌ای

که از بذل ، پر مزه گردد دهن

ایا ای برادر زن خوش سخن

همان به که شیرین گردد دهن

سرودم برایت ز پارس، آریا

چو شهنامه گو ،عاشقی بر وطن

بخواهم برایت ز یزدان پاک

که آرامشت باشد اندر زمَن

امیر ارسلان و امیر  ارشیا

بتازند به ابلیس و بر اهرمن

خداوندگار یار و غمخوارشان

همانندِ گل هستند اندر چمن

شهریاری  حسن 

 

 

 

اگه شعرت زیبا و قشنگ شد 
کنون حس درونم شور و تنگ شد 
دگر لایکی نباشد اندر این متن
به تار عنکبوت مغزم سنگ شد 

وقتی تو یک بازی برنده می شی 
تشویقت نم کنند 
حس قشنگیه 
چون دوستان واقعی برای تشویقت تا تو رو ببینن چشماشون برق می زنه 👌👌👌❤️❤️❤️
خالقی

۰ نظر ۲۷ اسفند ۰۲ ، ۱۲:۲۲
محمدعلی خالقی

حکایت شاعر غلام حیدر کریمی

يكشنبه, ۲۷ اسفند ۱۴۰۲، ۱۰:۴۲ ق.ظ

 

روزی از روزهای خوب بهار 
کرد ملا به خانه ای دیدار

گفت همسایه را که ای  جانا
دیگ خود قرض میدهی برما

دیگ  بگرفت او  ز ،همسایه
برد ،بنهاد روی  دیگ پایه

حاجتی داشت که او روا بنمود 
درد ، درمان و  هم دوا بنمود

دیگ را داده ،با یکی دیگچه
زعم‌  او  کرده ، دیگ او  بچه

چند روزی زِ ماجرا بگذشت
باز ملا  به خانه اش برگشت

بهر حاجت دوباره دیگ گرفت
بهر همسایه کار بود شگفت

دیگ اورد داد  پس بر او
رفت تا خانه را کند جارو

 دیگ همسایه دید بس که بزرگ
بوده  این   راز  بهر  ملا  گُنگ

خدعه بنمود بهر سود زیاد
دیگ با دیگچه آمد اندر یاد

چون طمع کرده بود همسایه 
دیگچه با دیگ می برد خانه

روزها هفته ها گذشت وگذشت 
چون که ملا به خانه برمیگشت

پرس وجو کرد زدیگ همسایه
نه  خبر بود  ز دیگ  ونه  پایه

گفت ملا که مرده دیگ شما
پایه باخویش برده دیگ شما

با تعجب  بگفت  همسایه
کی بمیرند دیگ و دیگ پایه

دیگ با دیگچه چون که دادم پس 
گفته ام دیگ بچه کرد ز، عبس

گر  تواند که  دیگ  بچه کند
میتوان ترک این سراچه کند

چون که در نفع کار خوش باشی
بر  ضرر  بایدت  خَمُش   باشی


غلامحیدر کریمی دیماه ۴۰۲

۰ نظر ۲۷ اسفند ۰۲ ، ۱۰:۴۲
محمدعلی خالقی

افتخاری دیگر برای اسفاد

شنبه, ۲۶ اسفند ۱۴۰۲، ۰۹:۲۲ ب.ظ

جناب سروان نوروزی عزیز
انتصاب بجاوشایسته جنابعالی رابه عنوان فرمانده حوزه مقاومت پیامبراعظم بخش شاسکوه راصمیمانه تبریک عرض نموده وهمواره توفیق روز افزون برایتان آرزومندم

 

 

 

۰ نظر ۲۶ اسفند ۰۲ ، ۲۱:۲۲
محمدعلی خالقی

قیاس در تئوری و عملی

شنبه, ۲۶ اسفند ۱۴۰۲، ۰۸:۵۴ ب.ظ

یه معلم ریاضی جواب سوال دینی چرا از مرگ می ترسیم برایش مبهمه
 
یه خلبان بالگرد از ضد یخ ماشین پراید چی می دونه 

عملی ستون مهره خفاش در تئوری برای  معلم فیزیک قابل درک نیست 

انسان های که در رفاه کامل هستند 
هیچ موقع  پول یارانه و قدرت خرید دفتر و قلم ادمای مستضعف براشون مفهوم نیست 

تجربه ی سختی های زندگی 
دریا رفته را آن داند که قسمت  ژرف  کف دریا را در تاریکی کاوش کرده است

یه روز تو یک شرکت مهندس بخش اومد 
گفت تو کتاب این جوری خوندیم 
گفتم این پیچ باز نمی شه 
گفت بزار ببینم این به چپ باز می شه 
گفتم بازش کن 
می خواستم امتحانش کنم 
هرکار کرد نتونست باز کنه 
گفتم شعله یا آتیش هست اینجا 
گرمش کردم با اشاره باز شد 
دیگه ول کن من نبود 

بعضی مواقع اون چیزی که تو کتابا نوشتن   با عملیش تفاوت داره

۰ نظر ۲۶ اسفند ۰۲ ، ۲۰:۵۴
محمدعلی خالقی

پیر مرد ویلچری

شنبه, ۲۶ اسفند ۱۴۰۲، ۰۴:۴۰ ب.ظ

در راه آرا به همراه خانواده بودم تا آنها را به محل ببرم  
پیرمردی را دیدم که در روز برفی درسراشیبی  ویلچرش را به پشت کرده است و خیز خیز پایین می آید تا سر نخورد 
چند دقیقه ای مروت کردم  و او همچنان تقلا می کرد 
چند ماشینی بدون توجه پیرمرد برای رای دادن راهشان ادامه دادن که سرعت زیاد ماشین باعث خیس شدن پیرمرد شد 

 از ماشین پیاده شدم و او را تا درب مدرسه همراهی کردم 
تو را چه به رای دادن پیرمرد 
پیرمرد گفت: پسرم مجبورم 
ومن سکوت کردم 

 می دانی چیست 
همراهی تو از انتخاب کسی که هویتش برای من در ظاهر ریا  و درباطن جفا باشد از  صد تا رای برای من لذت بخش تر است 
برو خدا به همراهت باشد پسرم 
💐👌👌

۰ نظر ۲۶ اسفند ۰۲ ، ۱۶:۴۰
محمدعلی خالقی

اونگ شکست در زندگی یعنی پیروزی شکست را بپذیریم

پنجشنبه, ۲۴ اسفند ۱۴۰۲، ۰۷:۳۰ ب.ظ

از این کوچه خاطرات زیادی دارم 

تو عصر خودش بهشتی  بود 

این قدر سرسبز و رویایی بود که وقتی گذر می کردم

نمی خواستم تموم بشه 

فقط ترس این کوچه برای من چون چند دفعه خارپشت و مار دیده بودم  دلهره داشت 

شبها  زوزه ی گرگ تنها صدایی بود که به زیبایی دلهرهات می چسبید . 

 

 

 

۰ نظر ۲۴ اسفند ۰۲ ، ۱۹:۳۰
محمدعلی خالقی

لخشک چند لخشک 

       باز مدرسه ام دیر شد

           بابا نان نداد  بیکار شد 

                   آب نداریم  منبع یخ زد 

     خدای مهربون واسه این همه نعمت شکرت 

      نقاشی کائنات  

 

 امروز باید می رفتم سر کار اجاره خانه ندارم 

 پیر مردی از سرما یخ زد 

گرگ ها امشب حمله خواهند کرد 

سنجابها   گرسنه اند 

ای سپیدی  خوشی هاتو هوار  نزن کلاغ ها نگران خواهند شد 

 

 

 

 

 

۰ نظر ۲۴ اسفند ۰۲ ، ۱۷:۳۳
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۲۴ اسفند ۰۲ ، ۱۷:۰۸
محمدعلی خالقی

اسفاد زیبا و قشنگ

پنجشنبه, ۲۴ اسفند ۱۴۰۲، ۰۵:۰۲ ب.ظ

۰ نظر ۲۴ اسفند ۰۲ ، ۱۷:۰۲
محمدعلی خالقی

خواجه میرزا ابراهیم خالقی اسفاد

چهارشنبه, ۲۳ اسفند ۱۴۰۲، ۰۵:۵۵ ب.ظ

 


ایشان ازمتولدین دهه ده  ۱۳۱۹   روستای اسفاد که شغل اکثر اهالی روستا و همین طور ایشان کشاورزی بود 
پدر ایشان خواجه میرزا علی نام داشت 

مردی آرام بی آزار و  قرآن خوان دارای مدرک پنجم ابتداعی قدیم که این مقطع را در اسفاد و روستای ابیز گذراند .
کارخانه ذوب اهن پدر ایشان خواجه میرزا علی رو دوستان به یاد دارند .که بیش از بیست نفر در آن فعالیت داشتند . این خود نشان از یک کار افرین نمونه بود  .دوران نوجوانی ایشان در آن کارخانه فعالیت داشتند  .و ازاین طریق منبع معاش می کردند و همین طور تعدادی ازبزرگان نیک قدیم که شرح بیان مربوطه قبلا عنوان شده 
ایشان  بعد ازدواج با خانواده و فرزند  تحت شرایطی وتعطیلی  کارخانه  به مشهد عزیمت   
و در سایه آقا امام رضا  فعالیت می کردند .
در آن سال‌ها یی که وضعیت درآمد زایی روستا به صفر رسیده بود ایشان نسبت به درآمد روزمره اش در شهرمشهد رضایت کامل داشت .

 روزی پدر ایشان خواجه میرزا علی بعلت کدورت سن و بازنشستگی به مشهد عزیمت می کند و نزد فرزند خود رفته ،  ایشان را در رفاه و رضایت کامل  می بیند . نارضایتی خود را با عصیان و گریه اعلام می دارد . وقتی پدر را در اشک و نارضایتی می بیند ،  او را آرام کرده و به حمام می برد و لباسی نو بر تنش می کند.

من طاقت درد و رنج فراق تو را ندارم  خانه ای اجاره کردم همین که سال خانه به اتمام برسد نزدت باز خواهم گشت  
پدر خوشنود و با رضایت  به روستا باز می گردد . 

ایشان بعد از اینکه به روستا نزد پدر بازمی گردد در کنار شغل کشاورزی ، و کمک حال پدر (رضایت پدر) به شغل زعفران فروشی روی می آورد و بیش از بیست سال در این زمینه فعالیت می کند. 
ایشان اقرار دارند من در مشهد رضایت کامل درآمدزایی و رفاه رو داشتم . اما اشکهای پدر را نمی توانستم تحمل کنم به همین خاطر ترک کار و رفاه را در شهر ترجیح به روستا در کنار پدر و مادر دادم تا بتوانم آنها را خوشنود کنم .

ازدیگرخصوصیات بارز ایشان دستی به قلم و شاعری است  که شعری در شبکه ۲ سیما برای آقای واحدی صبح بخیر ایران در قوچان برنامه  زنده می خواند و جوایزی دریافت می کند .
 
آقای واحدی خوش آمدی به قوچان 
سرتاسر قوچان یکسره شد گلستان 
که زیر پاتون بندازیم 
قالی بافت کرمان 

اکنون بعلت کدورت سن  تنهایی و سکوت خواندن قران و خانه خدا تنها چیزی هست که می تواند آرامش کند .

آرزوی سلامتی و تندرستی  برای تک تک پدران کهنسال

 

۰ نظر ۲۳ اسفند ۰۲ ، ۱۷:۵۵
محمدعلی خالقی

قلب خدا هدیه شما

چهارشنبه, ۲۳ اسفند ۱۴۰۲، ۰۱:۰۲ ب.ظ

هروز میتونی ازیه چیزی انرژی بگیری 

و به دیگران هم انتقال بدی 

شما از سنگ می تونی انرژی بگیری و هدیه کنی به دیگران 

از سنگ مجسمه بساز 

از برگ گل 

از چوب قلب بساز

از آتیش  نور بگیر 

تا بتونی شب آرامی داشته باشی

یک پیام مثبت  می تونه تا ساعتها شادت کنه

 

۰ نظر ۲۳ اسفند ۰۲ ، ۱۳:۰۲
محمدعلی خالقی

سالروز بزرگداشت شهدا گرامی باد

سه شنبه, ۲۲ اسفند ۱۴۰۲، ۰۵:۲۶ ب.ظ

۰ نظر ۲۲ اسفند ۰۲ ، ۱۷:۲۶
محمدعلی خالقی

شادی رو هدیه کنیم

سه شنبه, ۲۲ اسفند ۱۴۰۲، ۰۵:۰۷ ب.ظ

 

آدما وقتی پیر می شن با ارزش می شن  ، هیچ آدم پیری بی ارزش نیست 

یادت باشه  

اگه پدرت پیره و تو حالت خوبه احساس غرور و جوانی می کنی ، تو هم یه روز پیر می شی 

شاید سنت جواب نده یا مغزت کشش نده طبیعیه تا فرزند نداشته باشی نمی فهمی

اما اگه تونستی قلب یه آدم پیر که هر روزداره به مرگ فکر می که رو شاد کنی. نوبت تو که شد قلبت حتما شاد خواهد شد . 

اگه تونستی بغلش کنی و بی اختیار بوسش کنی تو برنده چرخ روزگاری چون فردا چرخ عوض می شه

یه آدم پیر مثل یه کودک یک ساله، دوساله است 

شاید چشماش کم نور باشه تو رو نشناسه 

شایدحافظه شو از دست داده باشه 

شاید رمق حرف زدن نداشته باشه 

وقتی آدم پیر می شه دقیقا مثل بچه می شه

از یه بچه چه انتظاری داری 

یادت میاد پوشک می شدی 

پیر شدی سونی شدی یادت  میاد 

یادت میاد می خوردی زمین گریه می کردی 

پیر شدی چشمات تو از دست دادی  بغصت اومد یادت میاد 

یادت میاد نمی تونسی تا ۸ ماهگی حرف بزنی 

80 سالگی شدی یادت میاد 

اگه تا حالا مغزت قرمز بوده  و درک نکردی این چیزو  زین بعد 

امیدوارم سبز بشه و بتونی درک کنی 

اگه جوانی درک نمی کنی  وقتی خواهی فهمید که بابا شدی 

سعی کن هر روز بی اختیار خانواده تو بغل کنی 

و قدرشون رو بدونی 

 

پانوشت 

محمد علی کلی در کهولت سن نمی تونست حرف بزنه 

عثمان محمد پرست این قدر که مسجد ساخت معروف شد سونی بود 

قهرمان ده دوره بدنسازی جهان نتونست از یک پله بره بالا 

قهرمان کوهنوردی ایرانی در دماوند جان داد 

خاننده محبوب ترکیه ابرام تاتلیس امروز روی صندلی می شینه تا دخترش براش آواز بخونه 

 

 

 

 

 

 

 

۰ نظر ۲۲ اسفند ۰۲ ، ۱۷:۰۷
محمدعلی خالقی

درخت عجیب اسفاد

سه شنبه, ۲۲ اسفند ۱۴۰۲، ۰۳:۵۸ ب.ظ

۰ نظر ۲۲ اسفند ۰۲ ، ۱۵:۵۸
محمدعلی خالقی

آتش

يكشنبه, ۲۰ اسفند ۱۴۰۲، ۰۶:۲۱ ب.ظ


در گذشته همواره که مثل الان برق نبود، آتشی در یک مکان روشن بود و اغلب مردم برای مصارف شخصی و بردن آتش و استفاده از آن در اجاق خانه خود به آنجا می رفتند و آتش را  می گرفتند که این مکان خانه آتش یا همان آتشکده نام داشت.

خب پس اینطور به نظر می رسد که آتش، روشنایی و گرما نقش مهمی را در زندگی مردمان آن زمان داشته است. و شاید خودتان هم تجربه کردید که نشستن در کنار آتش لذت خاصی دارد. در گذشته نیز به توجه به شرایط زندگی انسان ها این لذت قطعا خیلی بیشتر بوده است. پس به مرور آتشکده به محلی جهت گردهمایی و جشن ها تبدیل شد.

ازین رو رفته رفته علاقه انسان ها به آتش بیشتر شد تا جایی که در بین پیروان آیین زرتشت آتش بسیار مقدس شمرده شده است. بعدها اتشکده به معبد زرتشتیان تبدیل شد و آتش را در یک جای مخصوص ازین معبد قرار داده و آیین های مذهبی خود را در مقابلش انجام میدهند.
اینکه به پدر هم میگن چراغ خانه به دلیل اینکه وظیفه اش حفظ و نگهداری آتش بود که همیشه روشن باشه تا هم نور بدهد و هم خانه گرم بماند.
اما مسجد به معنی محل سجده است و محل نیایش و ارتباط با خداوند و تصمیم گیری ها.
کلا دین ها همه مسیر هستند و هدف رسیدن به وجود مبارک حضرت باریتعالی است.
از قدیم ادیانی که برای رودخانه عظیم بشریت که از آدم به الهیت میریزد همگی تکمیل کننده همدیگر بوده اند و همه ادیان یکتا پرستی را ترویج نموده اند
و دین ما بعنوان دین آخر ، تکمیل کننده ترین دین است .
سوره مبارکه التوبة آیه ۳۳
هُوَ الَّذی أَرسَلَ رَسولَهُ بِالهُدىٰ وَدینِ الحَقِّ لِیُظهِرَهُ عَلَى الدّینِ کُلِّهِ وَلَو کَرِهَ المُشرِکونَ﴿۳۳﴾
او کسی است که رسولش را با هدایت و آیین حق فرستاد، تا آن را بر همه آیین‌ها غالب گرداند، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند!
با عرض پوزش از تصدیع وقت .
ارادتمند کریمی .

۰ نظر ۲۰ اسفند ۰۲ ، ۱۸:۲۱
محمدعلی خالقی

عقرب کوهی

شنبه, ۱۹ اسفند ۱۴۰۲، ۰۷:۳۶ ب.ظ

ما ایکیوسانها خخخ غلط نکن  همیشه دنبال یک حرکت متفاوت بودیم ، که کسی اون کارو نکرده باشه ، 

خدمت،  آبیک بودم زاغه مهمات تو کوه بود . یه کوه برهوت یه کوه پر درد ، از خدمت هم فقط همون سه ماه اولش دلچسبه ، بقیه ش همش الکیه ، همه تو آموزشی وزن کم می کردند من بر عکس همه ، ده کیلو اضاف کردم  گردنم شده بود مثل بوفالو ، نه که ورزشکار بودم ، استعدادم در پل قوم و زمین‌های زعفرونی که همیشه پشتک می زدم کور شده بود .

بگذریم . اب یک قزوین همش تکرار وتکرار تکرار بود. صبح تا دو دفتر منشی بودم ، بعداظهر بیکار  خیلی دلگیر و آشفته بود . یه دوستی داشتم به نام مهدی بلبل ، تموم اهنگ ها ایرج مهدیان حفظ بود . خیلی حال می کردم باهاش ، هر صبح میومد دفتر که منو فلان برجک بنداز منم چون دوستش داشتم هر چی می گفت گوش می کردم . یه خودکار بود بیل که نمی زدیم . زیر میزی هم در کار نبود . تنها دوستی که داشتم مهدی بود و واکمنم  بعضی موقع ها هم  می رفتم باند متروکه فرودگاه  پایین پادگان ، یه سکوی بزرگ نیم کیلومتری بود که پاهامو می تونسم آویزون کنم  و اتوبان را تماشا کنم  شبا ساعت ۸ اینا می رفتیم  خیلی قشنگ بود .  اره  به شب نشینی خرچنگ های مردابی  از این جا شروع شد خخخخ اتوبوس ها و ماشین ها در گذر بودن براشون دست تکون می دادم . فاصله شون  ازم دور بود . روحشون هم از من خبر نداشت . ولی حالم با دست تکان دادن خوش بود .

فکر می کردم کی این خدمت لعنتی تکراری تموم بشه من با یک اتوبوس بشینم برم وسط میدون آزادی یه جیغ و هورا از ته دل بکشم . رو چمن ها دراز بکشم و حال کنم، 

مهدی بلبل ، خیلی با هم حال می کردیم اخلاق مون به هم می خورد صدای قشنگی داشت برام می خوند می رفتیم کوه دور می زدیم . می رقصید برام ، در اوج غم اندوه ظاهر شادی داشت ، می گن یارو ستاره داره ،خلاصه  می گذروندیم هر جوری بود . 

نه که همش در تکراربودیم  همش تنهایی دلگرفتگی  دوری پدر و مادر ، جناب سروان ، زور گفتن وووو این جور چیزا ....

بعد از تایم اداری می رفتم دنبال مهدی بر می داشتمش می رفتیم کوه گردی در حوزه ی  نگهبانی'  اونم مثل من بود پنج گانه یعنی اینکه تو یک لحظه حواسش به چند جا بود . یه روز گفت این سوراخ ها رو می بینی ؟ گفتم چیه گفت لونه ی عقرب 

گفتم عاشقشم ، یکم اب ریختم تو لونه تابستون بود،  گرم، میومدن بیرون 

اینا رو می گرفتیم تو شیشه می ذاشتیم می بردیم پاسگاه ، هربرجک یک پاسگاه داشت . بهشون اب می دادیم مگس می دادیم و سوسک و .....

حال می کردیم  .حالمون خوش بود با این کارا 

این مهدی پدر صلوات دم شون رو قطع می کرد . می ذاشت تو قوطی کبریت  می گفتم چرا دمشون رو قطع می کنی گفت بعدا بهت می گم . چون با تموم وجود که با هم دوست بودیم .اعتماد نداشت بهم .یه ترسی داشت فکر می کرد به جناب سروان می گم ، دیگه قرار نیست وقتی با کسی دوست هستی تموم کاسه کوسه تو بهش بگی بله کار خوبی می کرد . به کوهی تکیه کن که تکیه گاه تو باشه نه اینکه پر عقرب و عنکبوت سیاهه ، یا می گه تو اوج اعتماد به من کردی خیانت

ما تا چند ماهی هر روز می رفتم کوه و عقرب بازی 

بعد یه مدت گفتم یا بهم می گی یا پا مرغی می برمت تا دم برجک شوخی خخخ

گفت اینا سمه سم  مخم هنگ کرد ، یعنی چی  گفت ،، اینا رو خشک می کنم سیگاری بار می زنم می کشم . حالا اینجا که بچه نیست . دیگه روشو وا کردم .

یه بار زدم چیزی نفهمیدم ولی اون همیشه می زد .پرسیدم چرا می زنی 

گفت نبین دارم برات می خونم ، نبین خوشم ، با هم می خندیم و کیف می کنیم 

تو که از من خبر نداری  دو سه ساعت میای و بعد میری  تو دفترت و....

من باید تا صبح با این برجک لعنتی سر کنم وقتی می رم خونه هزار مشکل دیگه 

بی پولی  کرایه راه ندارم پول غذا ندارم  با خانواده مشکل دارم 

قرار نیست تو اینا رو بدونی  ، ولی این سیگاری که می بینی می کشم التیام تمام این دردامه  (گل امروزی و بنگ ) بی خیالم می کنه ، سکوت کردم .......

این موادی که می بنین جوانهای امروزی می کشن و شما تجربه شو ندارین  بنگ ، گل ، تریاک وووو

همشون تو داروخانه ها هست و تمام شما دوستای گلم تا حالا چند بار مصرف کردین 

ولی خودتون خبر ندارین دکتر که نمیاد روشو وا کنه برات ،  اگه دیدی دکتر یه قرص از وسط شکست بهت داد یعنی مواد بهت داد  . موقعی این کارو می کنه که بفهمه تو یک ایکیوسانی در غیر این صورت روال طبیعی خودش طی می کنه  می گه صبح یکی ، عصر یکی ...تمام

بله اینجوریاست تعجب کردین  اعلام پاکی کنید  خخخ

وقتی استرس و بی‌خوابی داری گلوت قفله غذا نمی تونی بخوری می ری دکتر بهت دارو می ده یه سرچ بزن ضررشو می فهمی 

از تریاک و شیشه هم بدتر ، بگذریم 

 

دیگه از اون روز بیشتر دوست داشتنی شد برام  مهدی بلبل خدا نگهدارت باشه هر جا هستی

بعضی از بچه ها ترخیص می شدن حقوقشون می موند دست ما    یکی رو می فرستادیم فقط یک امضا می زد ، می دادیم به اینا ،  براشون غذای آشپزخونه می بردم .وووو

 

اینم از این

  حال دلتو خوب کن 

حتی اگه قرار باشه به عقرب های کوهی اب بدی 

چرا که دمشون پادزهر خیلی درداست 

آبیک قزوین  خاطرات ماندگار 

 

 

کلمات کلیدی 

تو اوج اعتماد به من  کردی خیانت

اگه قرار باشه برای کسی کاری انجام بدی و می تونی انجام بده 

قرار نیست از کسی که سیگار می کشه بدت بیاد که تو سالمی 

عقرب کوهی التیام دردها 

دیش دیش بنگ بنگ  توهمات کوهی  بی خیالی  آرامش 

گل بنگ بی خیالی   التیام دردها 

اما توصیه نمی شود 

 

 

۰ نظر ۱۹ اسفند ۰۲ ، ۱۹:۳۶
محمدعلی خالقی

تنهایی ادم

جمعه, ۱۸ اسفند ۱۴۰۲، ۰۷:۱۹ ب.ظ

 

آدم که رانده شد زبهشت رفت گوشه ای

تنها نشست کبوتر وجل اختراع گشت

ادم نشست تا به زنش درد دل کند

حرفی نداشت شعر وغزل اختراع گشت

چون تشنه گشت حفر نمود چاه آب را

دست کرخت وپوست چغل اختراع گشت

هابیل آمد ادم وحوا به تربیت

بستند کمر ،قیاس ومثل اختراع گشت

قابیل زن گرفت به هابیل رشک برد

اینگونه بودقوم دغل اختراع گشت

چون کاشتندگندم و وقت درورسید

انگاه بود حرف وعمل اختراع گشت

قدش نمی رسید زدرخت سیب بر کند

اینگونه بوده گر که دکل اختراع گشت

همسر گزیده، هر سه پسر از فرشتگان

ازبهر آدمی که بدل اختراع گشت

غلامحیدر کریمی

۰ نظر ۱۸ اسفند ۰۲ ، ۱۹:۱۹
محمدعلی خالقی

مرشد و بچه مرشد

پنجشنبه, ۱۷ اسفند ۱۴۰۲، ۰۱:۳۰ ق.ظ

 

مرشد و بچه مرشد

 

بچه مرشد: چرا قیمت دلار و سکه گران شده است؟

مرشد: بچه جون سوالات بو دار نکن٬اصلا گرونی سکه و چه ربطی به ما دارد٬مگر می

خواهی به خارج بری یا برای کسی سکه بخری٬اینها در زندگی ما نقشی ندارند.

بچه مرشد: ولی پدر یکی از دوستانم می گفت گرون شدن دلار باعث گرونی کالاهای دیگر می

شود٬حالا حرف شما قبول٬ هیچوقت دلار و سکه نمی خریم اما نون٬گوشت٬میوه٬ماهی٬برنج

سیب زمینی٬گوجه٬لباس٬کفش٬شهریه دانشگاه٬تخم مرغ و....همه گرون شده چکار کنیم؟

مرشد: بچه احمق ناشکر نباش٬ برو سر کوچه .....بخر ٬اونجا خیلی ارزان می فروشند.

بچه مرشد: یعنی می فرمایی تمام ۷۵ میلیون به کوچه ... بروند؟

مرشد: خفه خون بگیر٬انشالله باران می بارد برو علف بخور٬بچه این سوالهای بی اساس نکن.

بچه مرشد: هزینه های بیمارستان خیلی زیاده ٬برای معالجه مادرم پول نداریم.

مرشد: مادرت هم به قبرستان ببر٬کسی که جیبش خالی است نباید مریض شود.

بچه مرشد:من میروم کمی علف بخورم بعد هم مادرم به فبرستان ببرم

مرشد: به سلامت٬ خوش بگذرد.

 

۰ نظر ۱۷ اسفند ۰۲ ، ۰۱:۳۰
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۱۷ اسفند ۰۲ ، ۰۰:۱۷
محمدعلی خالقی

مرگ بر آمریکا چه ربطی داشت 🤣🤣

چهارشنبه, ۱۶ اسفند ۱۴۰۲، ۰۱:۰۲ ب.ظ

۰ نظر ۱۶ اسفند ۰۲ ، ۱۳:۰۲
محمدعلی خالقی

شعری زیبا از بانو اسماعیلی اسفاد

چهارشنبه, ۱۶ اسفند ۱۴۰۲، ۰۸:۲۰ ق.ظ

بالاتر از خیال، رؤیای بی نظیر!
در دام واژه ات، طبعم شده اسیر
من نیشتر زنم، بر قلب دفترم
از عشق آن قنات، از شوق آن کویر
در گرمی تموز، ابیاتْ چون نسیم
در چلّه ی بلند ، مانند زمهریر
در وصف حال تو، این شد بیان من
یک قطعه از بهشت، با مردمی بصیر
سرو صنوبرت، بر قلب سبز تو
مانا وسربلند، اِستاده چون امیر
در بازی فلک ، با چیدمان دوست
شد مات روی تو ، هم شاه و هم وزیر
ای مادر وطن ، پرچین دامنت
هم مأمن صغیر، هم مدفن کبیر
بر خوان لطف تو، یکسان نشسته اند
عمری کنار هم، دارنده وُ فقیر
هم سو و هم قدم ، چون موج سربلند
محض دل وطن ، پیغام این حقیر
دور از وجود تو، اسفاد شعر من
آماج تفرقه ، چون قصه ی اخیر
در غربتم ولی، در وصف روی تو
گفتم ترانه ای، در قامت سفیر

شاعر:اعظم اسماعیلی ۱۴۰۲/۱۲/۱۵

۰ نظر ۱۶ اسفند ۰۲ ، ۰۸:۲۰
محمدعلی خالقی

 

 

دلیل لبخند باش در اوج سیاهی و تاریکی 

  آواز دهل رو دوست دارم اما از دور 

 

 

۰ نظر ۱۳ اسفند ۰۲ ، ۱۸:۰۰
محمدعلی خالقی

سرو سهی اسفاد

يكشنبه, ۱۳ اسفند ۱۴۰۲، ۰۴:۵۵ ب.ظ

۰ نظر ۱۳ اسفند ۰۲ ، ۱۶:۵۵
محمدعلی خالقی

سرو تنها

شنبه, ۱۲ اسفند ۱۴۰۲، ۰۵:۲۲ ب.ظ

اگه ساعت یک شبه حالت بده اعصابت خورده 

ببین چی حال دلتو خوب می کنه همون کارو بکن 

 

می بینی یه بچه گیر می ده به اسباب بازیش من فقط همین ماشین می خوام گریه میکنه آروم قرار نداره تا بهش می دی آروم می شه انگار دنیا رو بهش دادی 

اگه ساعت ۲ شب می خوای بری قبرستون سرخاک بابات حالت خوب می شه برو 

اگه دوست داری بالای این درخت عکس بگیری پشت سرت خورشید طلوع کنه ساعت ۵و نیم صبحه انجام بده 

یه عکاس ۲۷ روز مستمر دوربین کار می زاره تا عکس ماه رو بین دو درخت بگیره 

هر کی از دور ببینش می گه این مشکل داره مگه قراره با حرف مردم زندگی کنه

این درخت یک شاخه داشت به سمت ابیز یه شاخه خشک شده 

بیست سال قبل الان هر موقع این عکس می بینم احساس خوبی بهم دست می ده 

دوست داشتم برم رو شاخه دراز بکشم عکس بگیرم خیلی کار سخت و خطرناکی بود ولی دوست داشتم انجام بدم 

این کارو کردم  

هرکاری که حالت خوب می شه مستمر انجام بده دیگه اون تو ذهنت می مونه بعد یک ماه دیگه از ذهنت پاک نمی شه و می تونه از رویاهای خوب تو باشه تو بیست روز طناب بزن  تو بیست روز برو کوه  ورزش کن فوتبال بازی کن کتاب بخون ووو

برای کارهای خوبت احساس می کنی داری به خودت پاداش می دی احساس خوبی داری 

  

این درخت خاصی که می بینی اینجاست  خیلی متفاوته   این درخت باباش تهرانی بوده اما بیخیال می شه میاد روستا ،  ترجیح می ده تو روستا زندگی کنه تا ولنجک تهران باشه  ریشه اش بیابی تو ایران هم نمی تونی پیداش کنی وِلی ترجیح میده زمستون سرد کویری رو  تحمل کنه تا تو باغ فرح باشه  تک و تنها  

وقتی نیمه اول زندگی ت همه با سختی و مشقت گذشت دیگه صدای ضبط ماشین اگه بهترین آهنگ هم باشه اذیتت می کنه این  یعنی ۴۰ رو رد کردی و پخته شدی 

دیگه هیچی برات مهم نیست 

آرامش سکوت تنهایی طبیعت 

 

 

من از ملک پدر کردم جدایی 

گرفتم با غریبان آشنایی 

غریبان خصلت خوبی  ندارند 

که اول خوب آخر بی وفایی  

 

 

۰ نظر ۱۲ اسفند ۰۲ ، ۱۷:۲۲
محمدعلی خالقی

زمستان ژلوفن

شنبه, ۱۲ اسفند ۱۴۰۲، ۱۲:۴۹ ب.ظ

۰ نظر ۱۲ اسفند ۰۲ ، ۱۲:۴۹
محمدعلی خالقی

رای ما

شنبه, ۱۲ اسفند ۱۴۰۲، ۰۸:۳۶ ق.ظ

 


رای ما بر دشمنان سجیل باد 
چون عصای موسوی بر نیل باد 

رای ما باشد مدام ومستدام 
پایدار ایران وجمهوری نظام

رای ما نه به تحجر نه به زور
اینچنین گر دیم از تحریم عبور

رای مانه به سعید قاسمی
دست رد بر سینه هر نادمی

رای ما تایید بر علم وهنر
فکرما هر قیمی را بی اثر

رای ما باشد خلاصه یک کلام
مهر تاییدی دوباره بر نظام

هر که معیارش بود راه امام 
رای ده بر او کریمی والسلام

غلامحیدر کریمی  اسفند ۴۰۲

۰ نظر ۱۲ اسفند ۰۲ ، ۰۸:۳۶
محمدعلی خالقی

دهنه ی شاهرود منطقه ی دیدنی اسفاد

جمعه, ۱۱ اسفند ۱۴۰۲، ۰۸:۵۵ ب.ظ

۰ نظر ۱۱ اسفند ۰۲ ، ۲۰:۵۵
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۱۰ اسفند ۰۲ ، ۱۵:۳۴
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۱۰ اسفند ۰۲ ، ۱۳:۰۷
محمدعلی خالقی

بوف کور

چهارشنبه, ۹ اسفند ۱۴۰۲، ۰۷:۳۳ ب.ظ

برف آموخت با آمدنش تمام سیاهی ها سفید می شوند 

خیلی چیزا از دور قشنگ و زیباست 

اما وقتی نزدیک می شی تاریک و سیاهه 

مثل اون که کت و شلوار گرون پوشیده 

اما وقتی باهاش هم صحبت می شی عقاید و گفتارش 

تو را می آزارد

۰ نظر ۰۹ اسفند ۰۲ ، ۱۹:۳۳
محمدعلی خالقی

تنور داغ

چهارشنبه, ۹ اسفند ۱۴۰۲، ۰۵:۲۶ ب.ظ

گر نیست صدای آسیایی 

دلت گرمه صدای آشنایی 

تنورت داغ  نانت را بچرخان 

چو چای دبش از سرما نچایی 

 

۰ نظر ۰۹ اسفند ۰۲ ، ۱۷:۲۶
محمدعلی خالقی

 

✈️✈️✈️✈️✈️✈️✈️✈️✈️🛩🛩🛩🛩🛩🛩🛩🛩🛩🛩

⛈️⛈️⛈️⛈️⛈️⛈️⛈️⛈️⛈️⛈️⛈️⛈️⛈️⛈️⛈️⛈️⛈️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️

۰ نظر ۰۸ اسفند ۰۲ ، ۱۷:۱۵
محمدعلی خالقی

بچه های دهه ۶۰ مهربون باصفا دوست داشتنی

دوشنبه, ۷ اسفند ۱۴۰۲، ۰۵:۵۱ ب.ظ

۰ نظر ۰۷ اسفند ۰۲ ، ۱۷:۵۱
محمدعلی خالقی

به یاد مرحوم حاج غلامعلی عباسپور روحش شاد

شنبه, ۵ اسفند ۱۴۰۲، ۰۵:۱۲ ب.ظ

 

تایمی از زندگیت رو با افراد بالای ۷۰ سال و زیر ۵ سال بگذرون 

هدیه بده هدیه بگیر انرژی مثبت باش 

۰ نظر ۰۵ اسفند ۰۲ ، ۱۷:۱۲
محمدعلی خالقی

گوکشک اسفاد

پنجشنبه, ۳ اسفند ۱۴۰۲، ۰۶:۰۸ ب.ظ

عکاس داوود قنبری 

 

سعدیا اسفادیا گویم نظر 

تو کجا ناجیان خاکش گوهر 

آب آن باشد شراب هفت درد 

این گیاه نامش گیاه گو گش است 

 

 

۰ نظر ۰۳ اسفند ۰۲ ، ۱۸:۰۸
محمدعلی خالقی

تصویر زیبا پی قلعه اسفاد

چهارشنبه, ۲ اسفند ۱۴۰۲، ۱۱:۲۱ ق.ظ

۰ نظر ۰۲ اسفند ۰۲ ، ۱۱:۲۱
محمدعلی خالقی

بیداری معنوی

سه شنبه, ۱ اسفند ۱۴۰۲، ۰۵:۳۵ ب.ظ

معنی بیداری معنوی 


بیداری معنوی یعنی رسیدن به آگاهی متعالی و معنویت و یگانگی با آن، به گونه‌ای از دغدغه‌ها و محدودیتهای بُعد مادی رها شده و فرد در مسیر یگانگی و کمال الهی با استواری حرکت می‌کند

چگونه بفهمید که بیداری معنوی را تجربه کرده اید: نشانه های رایج از بیداری انرژی معنوی شامل افزایش احساس سرزندگی و انرژی در سطح فیزیکی، فوران انرژی، احساس مورمور شدن و یا الکتریسیته در سراسر بدن، تغییرات در غریزه های جنسی، افزایش آگاهی و هوشیاری، همبستگی و یکی بودن با تمام کیهان میباشد. در ابتدای این نوع بیداری، نشانه های منفی هم میتواند ظهور کند. نشانه هایی همچون تغییرحس و مود، حساسیت شدید جسمی، بی خوابی، از دست دادن اشتها و یا پرخوری و… .

 

۱- بیداری ذهنی

این نوع از بیداری وقتی رخ میدهد که شما درک و بینش روانی زیادی را بطور ناگهانی تجربه کنید. این درک عمیق همانند نوری درخشان از روشنیدگی است که گویی برای لحظه ای  به ذهن شما میتابد و کمک میکند تا زندگی را از لحاظ روانی درک نمایید.

چگونه بفهمید که بیداری ذهنی را تجربه کرده اید: تا بحال آن تلنگر ناگهانی هنگامی که یکسری اطلاعات، کلمات و یا یک همزمانی  برایتان به معمای بزرگتری تبدیل میشود را تجربه کرده اید؟ به این تجربه بیداری ذهنی میگویند.

و اغلب این درک و بینش ها با ما میماند و به ما انگیزه میدهد تا زندگیمان را تغییر دهیم.

۰ نظر ۰۱ اسفند ۰۲ ، ۱۷:۳۵
محمدعلی خالقی

حاج محمد رادپور اسفاد

سه شنبه, ۱ اسفند ۱۴۰۲، ۰۳:۱۶ ب.ظ

۰ نظر ۰۱ اسفند ۰۲ ، ۱۵:۱۶
محمدعلی خالقی

طنز انتخاباتی

دوشنبه, ۳۰ بهمن ۱۴۰۲، ۰۶:۲۳ ب.ظ

 

انتخابات شده شکّر و روغن بدهید
"خلق را وعده پوچ سر خرمن بدهید"

به جوان وعده حلّ تب بیکاری و فقر
پیر را مژده آبادی میهن بدهید

کودکان مژده بادبادک و تاب و لَخشَک
نوجوان را دو عدد ریگ و فلاخَن بدهید

مژده مدرسه و دکتر و بیمارستان
قول آسفالتِ رهِ نوده و سورَند بدهید

مژده مسجد و دانشکده و راه آهن
وعده رفع گرفتاری مسکن بدهید

قول اینترنت ارزان و پل و ورزشگاه
قول استخر و فرودگاه که حتما" بدهید

به یکی مژده دهیاری قرقیزآباد
به یکی قول مدیر کلی کدکن بدهید

وعده رفع گرانی و تورم را هم
به تمنای دل پیر فروتن بدهید

کدخدا را دوسه هکتار زمین تجریش
به رعیت کوپن خربزه و قَن بدهید

گره از کار فرو بسته شان بگشایید
به همه وام چهار درصد مسکن بدهید

عده ای را به کباب بره دلخوش سازید 
به یکی وام تریلیاردی و اسکن بدهید

نیمه شب دور ز چشمان رعیت گاهی
خانِ ده را دو سه تا قوطی روغن بدهید

به یکی قول جواز دو سه تا کارخانه
به یکی هم بشود قول ستَروَن بدهید

ناخوشان مژده ارزانی درمان و دوا
و وفور سُرم و شربت و واکسن بدهید

مرغ را دانه به گوسفند سبوس و یونجه
جوجه را مژده ارزانی ارزن بدهید

هر که را رد شود از جانب بانکی فورا"
وام کم بهره بی سفته و ضامن بدهید

به مدیر متملق دو برابر پاداش
پاچه خواران سمج را دو سه تا وَن بدهید

کاسه لیسان محل را دسر و مرغ و کباب
باغ سبزینه نشان عمو هوتن بدهید

الکی هم که شده پشت تریبون گاهی
"وعده کنترل قیمت آهن بدهید"

تا که تاثیر کند قول شما بر همه کس
وعده ها را همگی روکش شرعا" بدهید

شرح این قصه ما مثنوی هفتاد و دو من
به من هفتاد و دو من کاغذ کاربن بدهید

خشتک شاعر بیچاره اگر جرجر شد
به وی از روی ترحّم نخ و سوزن بدهید

همه بذل و کرم را که همی رفت و گذشت
ز حالا تا دهه اول اسفن(د) بدهید

 

لَخشَک: جای لیز خوردن 

عظیمی 

 

 

رای ندادن مرگ زنبور سیاه دم کندوی عسل 

رای دادن  شکر و شیر به زنبور عسل

تو پیام ها همیشه سو تفاهم هایی پیش میاد 

هر کسی همشهری شو دوست داره و اصل چیز دیگه است

 

 

 

۰ نظر ۳۰ بهمن ۰۲ ، ۱۸:۲۳
محمدعلی خالقی

برادران قنبری و پدر بزرگوارشان

يكشنبه, ۲۹ بهمن ۱۴۰۲، ۰۹:۰۱ ب.ظ

۰ نظر ۲۹ بهمن ۰۲ ، ۲۱:۰۱
محمدعلی خالقی

عجایب اتفاق

شنبه, ۲۸ بهمن ۱۴۰۲، ۰۸:۴۷ ب.ظ

گوشی روگذاشتم پیش دخترم  شش ماهه است 

گوشی بیش از صدتا اهنگ داشت 

رفتم چایی بریزم 

یدفعه دیدم اهنگ دختر ازمرتضی جوان پخش شد  

این آهنگ مابین صدتا اهنگ بود

داشتم ذوق مرگ می شدم 

از این اتفاقها چند دفعه برات پیش اومده 

 

****************

 

 

یروز تو قرآن دنبال یک آیه بودم که خیلی قابل تامل و درک بود  بعد چندروز خواستم دوباره همون آیه رو بخونم 

تا قرآن باز کردم دقیقا همون آیه اومد 

-------------------------------------------------

 

یکی از دوستام بنده خدا لاغر شده بود بهش گفتم یه چیزی بگم ناراحت نمی شی 

گفت بگو  گفتم خیلی لاغر شدی گفت چند وقتیه عفونت ادراری گرفتم رفتم دکتر بهم دارو داد خدا رو شکر بهترم ولی ده کیلو کم کردم 

گفت محمد سلامتی بهترین نعمته تا خدا نخواد هیچ موجودی نم میره 

یه ضرب المثل هم گفت  ضرب المثل فارسی؛ به مالت نناز به شبی بند است، به حسنت نناز به تبی بند است 

 

گفتم هر کسی لیاقت این هدیه رو نداره به هرکسی هم نمی دم چون دوستت دارم می خوام بهت بدم .

این قرآن جیبی تقدیم  به شما برام دعا کن 

باز کردم  یک آیه خوندم  براش  نوشته بود تا خداوند نخواد هیچ موجودی نخواهد مرد

دقیقا همین حرفی که خودش گفت 

 

حالا تو بگو .......؟؟

۰ نظر ۲۸ بهمن ۰۲ ، ۲۰:۴۷
محمدعلی خالقی

 

برج ایفل باشه از شهر پاریس امواجش همه رو خوابونده 

به به چه قدر زیباست

چه آرامشی 

آدمایی که  این پایین می بینی چراغ شون روشنه 

خانه های قشنگی که می بینی چقدر زیبا ساخته شده 

این منظره ی زیبا ساخته دست بشر حاصل قرنها درد و رنج آزگار است

اگه سرشون رو بالشته می خوان از خستگی کل روزشون لذت ببرن

یا دارن تو گوشی شون از یه کلیپ طنز ، لبخند می زنن 

باید با کفش هاشون راه بری تا دردشون رو بفهمی  

طبقه پایین تایتانیک یادته خاکی و با صفا 

قیافه نگیر ساده باش سر صحبت وا کن برو جلو چیزای جالبی دستت میاد  

به اندازه ی که همه چیز از این بالا زیباست اون پایین خبری نیست فقط دلاشون دریاست  

باید بری سر سفره شون بشینی تا سفره های رنگین رو نقاشی کنی 

اگه می خوای آدرنالینت بره بالا حتما اینکارو بکن 

 

وقتی تماشاگر گود زورخانه ای عرق به پیشانی ت نشسته قلبت تند تند می زنه

فکر می کنی می تونی حریفتو شکست بدی 

در صورتی که این طوری نیست  همه چیز از دور قشنگه 

 

آرامش سکوت چراغ  آدرنالین سفره های رنگین 

 

 

۰ نظر ۲۸ بهمن ۰۲ ، ۱۷:۴۴
محمدعلی خالقی

سرسیخ هاچ بک

چهارشنبه, ۲۵ بهمن ۱۴۰۲، ۱۱:۵۷ ب.ظ

داشتم تو جاده با سرعت بالا می رفتم ، یه هاچ بک عجول سوبالا سوبالا  از عقب می زد تو چشم ، دیدی بعضی ها فکر می کنن جاده مال باباشونه 

 اول عصبی شدم  بعد بهش راه دادم .با خودم گفتم  اون نمی فهمه من که نباید مثل اون باشم  ازم سبقت گرفت پشت سرش گازو چسبوندم گفتم یکم  سیخش کنم 

منم هم رانندگی ام تعریف نباشه بدک نیست خخ  دوستام می دونن ۱۸ ثانیه گاراژدارا و پارک ملت ، سرسیخش کردم  ولی سبقت نمی گرفتم طوری که تصور کنه من نمیتونم ازش جلو بزنم ،  بزار برگ برنده دستش باشه 

حال می کرد واسه خودش منم هولش می دادم  به خیالش اونم راه نمی داد 

رفتیم پشت چراغ قرمز گفتم شیشه تو بده پایین  داد پایین  یک  لایک بهش نشون دادم  گفتم دمت گرم ،دوتا خانم هم پشت سرش نشسته بودن  امپرش رفت رو هزار  هردو مون خخخ

 داشت پرواز می کرد  انرژی گرفتن و انرژی دادن نیروی عجیبیه حتما امتحان کنید 

چراغ سبز شد طوری گازو  گرفت فکر کنم  موتور ماشینش پیاده شد،خخخخ

سیصد مترجلوتر ایستگاه اتوبوس بود .  اتوبوس داشت مسافر پیاده می کرد

قبل اینکه برسیم یه حسی بهم  می گفت الان یک  نفرو می زنه ، داشتم دعا می کردم اتفاقی نیفته 

با سرعت ۶۰ تا داش رد می شد یعنی نیم مترمونده بود که خنده اش تبدیل به گریه بشه نزدیک بود بزنه به یه خانمی خدا رو  شکر کردم و سرعتمو کم کردم وقتی اتوبوس مسافرو پیاده می کنه دقت کردی  بعضی ها از جلو اتوبوس می خوان برن اون ور خیاباون

 

اگر خدای نکرده اتفاقی می افتاد  بنده خدا دست و پاش می شکست مقصر کی بود 

۵۰ درصد این حادثه من بودم  بعضی جاها باید کوتاه اومد سکوت کرد ،سکوت یعنی قهر آژیر قرمز  سرسیخ کردن اشتباهه ،فکرنکن تو از این حادثه قسر در رفتی  قرار باشه اتفاق بیفته اگه تو انفرادی باشی هیچکی کارتم نداشته باشه  کلمه عذاب وجدان تو رو می کشه 

دیدی یارو تو سن ۲۵  س فوتبالیسته تو زمین  فوتباله سکته می زنه 

دیدی رئیس جمهور پشت میکروفن مرگ میاد سراغش  

 

 همیشه تو خیابون لاین وسط بهترین انتخابه  اگه کسی از اون ور خیابون پشت درخت بود یهویی اومد بتونیم کنترل کنیم 

یا اینکه هر موقع تو شهریا اتوبان دارین تو لاین کم حرکت می کنین هرنوع ماشینی که جلو به هرعلت ترمز زده حواستون باشه معمولا این ماشین بزرگا که اصلا جلوشون دید نداره  شاید بچه ای بزرگ سالی متوجه نباشه و خدای نکرده بخواد بره اون ورخیابون 

انرژی از انرژی بگو  وا ووو   خخخ

یه روز تو  مدرسه  یکی از بچه ها سرسیخم کرد یه مشت زدم به پیشونی یکی از دوستام  بچه بودیم و نادان پیشونیش به اندازه یه تشله سنگی زد بیرون 

همینجا معذرت می خوام  اگه این پیام  می خونی دوستت دارم 

می بوسمت 😘😘⚘️⚘️⚘️  

بعد راحت نمی شه از کنار این جورمسائل گذشت توپ بنداز بالا صد چرخ می خوره بر می گرده یه روز هم واسه تو هست 

اگه من دارم اینا رو می گم دلیلی نداره منیتی نیست 

حرف من اینه دانشته هایتان را بگور نبرید 

شاید دلیل لبخند کسی باشه 

یا هم تجربه ای 

 

 

۰ نظر ۲۵ بهمن ۰۲ ، ۲۳:۵۷
محمدعلی خالقی

انار شیرین

چهارشنبه, ۲۵ بهمن ۱۴۰۲، ۱۱:۳۹ ب.ظ

بچه که بودم وقتی درب چوبی یه لنگه ی باغو باز می کردم اولین کاری که می کردم یه درخت انجیر کهنه بود که خودمو تاب می دادم بعد سراغ درخت انار شیرین دانه درشت می رفتم 

 

انار کوچیکو باز می کردم تا بزرگاشو بعدا بخورم فکر می کردم حیفه 

یکی بود شکلات دو ساله داشت سنگ شده بود یا آدامس خرسی قدیمی بود برچسب داشت بچه های قدیم تو چمدون نگه می داشتن

  انار از وسط نصف می کردم  اول قسمت کوچیکشو می خوردم که سهم بزرگه بهم حال بده آخر بخورم همون صحنه یا داداش میومد ازت می گرفت یا بابات یا دوستت 

اگه یادته تو خماریش بمون  تو یک آینده نگر بودی ولی از نوع ....

حساب پس‌انداز امروز جواب نمی ده 

معروف ترین آدما الان زیر خاکن و وارث هایی بر مزارشان کولی می خوانند 

درست استفاده کن جوونی کن 

همیشه تیکه بزرگه و بهتره رو  اول بخور  

اگه ساندویچ تو نصف می کنی تو آینده نگری ولی بزرگه شو اول بخور کوچیکه شو ببخش سفت بگیری سفت میاد شل بگیری شل میاد 

جیبتو باز بزار بزار اکسیژن بهش برسه نزار خفه بشه 

اگه سهمیه ی مورچه هارو حفظ کردی سنجاب ها برایت بذر خواهند کاشت 

اگه از دست گنجشکها مترسک در مزرعه گذاشتی  موش‌ها نخواهند گذاشت بچه هاشون گرسنه بمانند 

 

تفریح کمپ طبیعت قارچ سمی سگ باوفا  مورچه های کارگر  کلاغ های نگران 

تصویر محمد رضا خالقی 

 

 

۰ نظر ۲۵ بهمن ۰۲ ، ۲۳:۳۹
محمدعلی خالقی

قارچ های سمی

چهارشنبه, ۲۵ بهمن ۱۴۰۲، ۱۰:۵۸ ب.ظ

به اتفاق خانواده یه روز در ییلاق طرقبه اتراق کردیم 

چشم انداز گلکوهی زیبا در شارستانی رویایی  نظرم را جلب کرد . طبیعت تنها دوستیه که رفاقتش پابرجاست هیچ طبیعتی حال دلتو بد نمی کنه چه بهارش چه زمستون و پائیزش

درکنار جوب آبی روان نشسته بودم که ناگهان چشم به تعدادی قارچ افتاد 

یکی یکی کندم  تا چند تای دیگه هم پیدا کردم  خیلی ذوق کرده بودم 

تقریب دو کیلویی می شد به خیال کودکی هایم در دامنه‌ی کوهستان شاسکوه و میلاکوه قدم می زدم 

 طبیعت بکر  و رویایی  شارستانی زیبا با درختان  گیلاس سیب و ،  با خوشحالی که کلی قارچ جمع کردم به  کمپ رفتم 

گفتم قارچ پیدا کردم  یکی از اهالی از دور  گفت  همشون سمی اند برو دستاتو بشور که مریض نشی  خورد تو ذوقم خیلی ناراحت شدم  به قیافه قارچ ها نمی خورد چون هم از داخل سفید بودن  هم بیرون 

یاد  کودکی هام افتادم وقتی گنجشک می زدیم تنها چیزی که برام مهم بود این بود که تیرم به کجاش اصابت کرده  اگه بال یا پاش بود خوشحال می شدم چون زنده ماندنش صد درصدبود 

ولی وقتی به قلبش می خورد  درجا می مردند خیلی ناراحت  می شدم 

داستان قارچ های سمی خیلی منو ناراحت کرد  اما اون روز بخیر گذشت با تفاوت تامل امروز که .......

قارچهای سمی مثل آدمهای سمی می مونن که تو زندگی انتخاب می کنیم 

اونا رو از صفحه زندگی تون حذف کنین  قبل اینکه بهترین روزهای زندگی تون رو  خراب کنین 

زیاد منفی باف نیستم  اما خیلی ساده است انتخاب تو از آدمای بزرگ و محبوب کهحال دلتو خوب  می کنن یا اینکه آدمای سمی که حال دلتو بد  کنن 

به کوهی تکیه کن تا تکیه گاه تو باشه نه اینکه پرعقرب و عنکبوت سیاهه ؟؟ !!

  طرقبه خالقی اسفاد 92

عصای حضرت موسی باشه 

چال صورت چی می گه 

 

۰ نظر ۲۵ بهمن ۰۲ ، ۲۲:۵۸
محمدعلی خالقی

زخم زنبور

سه شنبه, ۲۴ بهمن ۱۴۰۲، ۱۱:۰۶ ب.ظ

 

زیادی محبت سر گیجه میاره توقعو می بره بالا 

شعور چند تا سیم فاز میخواد که بعضی از این زنبورها ندارند 

داشتیم به زنبورها شکر می دادیم 

نیش مون زدند 

مادربزرگم گفت اشکال نداره 

دارویه بدنت قوی می شه 

گفتم یعنی چی  گفت زهر که وارد بدنت بشه بدنت نسبت به میکروب ها مقاوم  می شه  دیگه مریض نمی شی 

گفتم پس بزار یکم دیگه  بهشون شکر بدم خخ گفت نه دیگه این دفعه سوراخ سوراخ می کنن گفتم ،

من عاشق زمین خوردنم چون تجربه هاشو دوست دارم  مدرک عملی بهتر از تئوری 

تجربه هایی که تو بیست سال زندگی ام کسب کردم  همشون برام سنگ و زخمو موفقیته که امروز زندگی تو رقم می زنه تا بتونی خیلی چیزارو از زندگی یت حذف انتخاب کنی 

شاید سرنوشت هرکسی مشخص نباشه چون اون بالایی تصمیم می گیره  اما می تونست از این بدتر باشه 

همین که تا ۴۰ سالم اومدیم خدا رو شکر همش  ۳۰ سال دیگه تاپایان خدمت نبود . 

یک اسفند تولدم مبارک پیش پیش 💐💐💐🍁🍁🍁🍁

 

 

۰ نظر ۲۴ بهمن ۰۲ ، ۲۳:۰۶
محمدعلی خالقی

مواظب بچه ها باشیم

سه شنبه, ۲۴ بهمن ۱۴۰۲، ۱۲:۱۲ ب.ظ

  مادری می گفت دیروز بچه ی ۳ ساله ام از بالای پشت بوم افتاد پایین  دست و پاش شکست الان هم بیمارستانه تو کماست

گفتم شما کجا بودی ؟ داشت بازی می کرد گفت می خوام پرواز کنم  منم داشتم ذوق می کردم با کاراش یه دفعه دیدم پرواز کرد  فکر میکردم شوخی می کنه ؟؟

۸۰ درصد تربیت ونگهداری بچه ها دست خانماست آقایون که بیشتر سرکارند 

اگه بچه  دوست دارین  باید مسئولیت پذیر باشین ، بچه چی می دونه پرواز چیه یا وقتی دستش خودکار یا قاشق یا پاکن می دین اگه چشمشو در آورد یا خورد  نگین چی شد 

وقتی بچه تازه راه افتاده رو مبل خونه بپر بپر می کنه ذوق نکنین اتفاق لحظه ای پیش میاد یه دفعه دیدی پرید با سر اومد رو موکت 

بابایی بچه شو به هوا پرتاب می کرد وقت تو اوج لذت و خوشحالی هستی اگه نمی تونی مهارش کنی بیفته بعد بچه ات تا آخر عمر معلولیت ذهنی داره به دوستاش چی بگه 

زمان به گذشته بازنخواهد گشت ،درنگ دیروز معنایی ندارد 

ما آدم بزرگا  تا ۸۰ سالگی اشتباه می کنیم بچه ها رو نمی دونم 

 

هیچ کس کامل نیست اما می تونیم عاقل باشیم 

بچها شیرینی زندگی ان  مواظبشون باشیم 

 

۰ نظر ۲۴ بهمن ۰۲ ، ۱۲:۱۲
محمدعلی خالقی

یاد نام شهید حاج غلام حسن نظرجانی جاوید

سه شنبه, ۲۴ بهمن ۱۴۰۲، ۱۰:۰۷ ق.ظ

۰ نظر ۲۴ بهمن ۰۲ ، ۱۰:۰۷
محمدعلی خالقی

به گفته هایت عمل داشته باش نه اعتقادت

دوشنبه, ۲۳ بهمن ۱۴۰۲، ۱۲:۳۸ ب.ظ

چراغ قرمزو باید صبر داشت تا سبز شدن 

چایی داغ نمی شه خورد 

تا صبح شدن باید منتظر طلوع ماند 

صبر تاریکی یک روزنه روشنایی است 

زمان بزرگترین نیروی الهی 

نقاش کائنات 👌👌

 

 

۰ نظر ۲۳ بهمن ۰۲ ، ۱۲:۳۸
محمدعلی خالقی

تا باشه جمع باشه نه منها

شنبه, ۲۱ بهمن ۱۴۰۲، ۰۳:۵۱ ب.ظ

۰ نظر ۲۱ بهمن ۰۲ ، ۱۵:۵۱
محمدعلی خالقی

حرمت و احترام بهت شخصیت می ده

چهارشنبه, ۱۸ بهمن ۱۴۰۲، ۰۴:۵۱ ب.ظ

 

به این تصویر دقت کن 

دو تا چوب بی جان در موازات هم  زیبا 

دو تا درخت توت در موازات هم قشنگ 

دو تا دیوار سنگی در موازات چیدمان خاص 

دو دیوار سیمانی ساخته ی بشر در جریان آب جاری

دو انسان در فاصله‌ی حرمت و احترام یعنی شخصیت

کائنات همیشه از بهترین معلمان ما خواهند  بود 

اگه دو تا درخت با هم ترکیب بشن می بینی درخ توت گلابی داد و درخت سنجد گیلاس  این چرا شبیه کاکتوس خارداره  حتما زرشک بوده  اب انار خورده ،چه می دونم بشر هرجا دست بزنه خرابکاری می کنه 

 آدما همه کار می کنن اگه موز قرمز شد و بادمجون سبز تو بازار نباید تعجب کنی 

دوتا چوب در موازات هم هیچ موقع به هم آسیب نمی زنن 

اما موقعی که داری کلبه می سازی هزاران درخت شکسته و زخمی می شن 

یک اب جاری موقعی زیباست که گل‌آلود نکنی 

اگه می خوای بهت احترام بزارن حریم داشته باش مواظب حرف زدنت باش 

یک حرف اشتباه  احترام تو می شکنه ، تو جمع قرار گرفتی  تحت تاثیر قرار گرفتی  سمت خوبی داری  ماموری  کاندید شدی  شورایی  برج خلیفه مال توست بوکسر جهانی فوتبالیستی  خودتو گم نکن ، حق و ناحق نکن  ،بزرگ و کوچیک نکن  یه روز میاد هیچ دکتر و هیچ بیمارستانی  نتونن دردتو بگن و اون موقع

شاتوت می شه  شلغم 

هیچ برفی  ۵۰ متر نخواهد آمد  

هیچ موقع باران ۵ مترنبارید 

هیچ درختی ۵۰۰ متر نشد 

هیچ مورچه ای به اندازه خرس ندیدم 

هیچ گرگی بره نشد  غیر انسان 

هیچ بهاری سفید نشد 

بعضی چشمها شبیه گربه است مثاله 

احمقا رو می گن الاق 

نادان می گن گاو 

گوسفند ضرب المثل 

می گن هار شده مثل سگ 

اینا همش درس عبرت برای انسان 

نذار تشبیه به حیوان بشی 

نذار با بی احترامی بهت عادت کنن 

 

کائنات نظم دارد  ابر باران  رویش  فصل ها پائیز  زمستان 

فقط ما آدما داریم همه چیزو خراب می کنیم 

احترام بزار تا بهت احترام بزارن 

 

 

۱ نظر ۱۸ بهمن ۰۲ ، ۱۶:۵۱
محمدعلی خالقی

آینه عبرت

چهارشنبه, ۱۸ بهمن ۱۴۰۲، ۰۱:۳۷ ب.ظ

 

هیچ شخص و هیچ موجودی  نامبروان  نخواهد ماند 

ظاهرو قضاوت نکن 

هیچ باغچه ای بدون کرم نیست 

یک انار رو باز می کنی ،صددانه یاقوت منظم کنارهم 

اون ته می بینی یک کرم داره زندگی میکنه 

اون کرمه هم باز می بینی کرم داره 

هیچکس کامل و مطلق نیست 

اتفاقاتی که درزندگی انسان رخ می دهد

آنقدر تکرار و تکرار و تکرار خواهد شد 

تا خود را بنگری و بیاراستی 

یه روز بلند می شی می بینی گاوت مرده 

 یه روز کامپیوتر ماشینت دزد می زنه 

یه روز عشقت ، بچه ات رو از دست خواهی داد

صبح  بلند شدی دیدی زیر گلوت غده  زده  

یه مامور  ۲۹ سال خدمت میکنه تو شهر کنار زن و بچه 

یک سال دیگه داره بازنشت بشه می گه برم لب مرز پول بیشتری در بیارم 

لب مرز بیشتر در میارن  ،  طمعه دیگه ، با تیر می زنن یک جفت کفش سایز ۴۵ میاد درخانت

وقتی تو رویاهات تصورشو نمی کنی با هلیکوپتر یا بوئینگ ۵۹۷ می ری مسافرت 

با هلیشات دیدی تو رو زدن

زمین گرده برای همه هست فرقی نمی کنه     من تو او 

تنها کسی که رهبر این همه حرف و سخنه خداست  

اینو موقعی خواهی فهمید که اتفاقات بد در تکرارو تکرار تکرار برایت خواهد افتاد

آینه عبرت  

 

 

 

۰ نظر ۱۸ بهمن ۰۲ ، ۱۳:۳۷
محمدعلی خالقی

سگ با وفا قسمت ۲

سه شنبه, ۱۷ بهمن ۱۴۰۲، ۰۱:۴۷ ب.ظ

 

 

داستان سگ با وفا

سال ها پیش مدتی را در جایی بیابان گونه بسر می بردم. عزیزی چهار دیواری خود را در آن بیابان در اختیار من قرار داد.

یک محوطه بزرگ با یک سرپناه و یک سگ. سگ پیر و قوی هیکلی که برای بودن در آن محیط خلوت و ناامن دوست مناسبی به نظر می رسید.

ما مدتی با هم بودیم . من بخشی از غذای خود را با او سهیم می شدم و او مرا از دزدان شب محافظت می کرد.

تا روزی که آن سگ بیمار شد.به دلیل نامعلومی بدن او زخم بزرگی برداشت و هر روز  زخمش بیشتر و بیشتر می شد . انقدر که کرم برداشت. دامپزشک، درمان او را بی اثر دانست و گفت که نگه داری او بسیار خطرناک است و باید کشته شود.

صاحب سگ نتوانست این کار را بکند. از من خواست که او را از ملک بیرون کنم تا خود در بیابان بمیرد.

من او را بیرون کردم. ابتدا مقاومت می کرد، ولی وقتی دید مصر هستم، رفت و هیچ نشانی از خود باقی نگذاشت. هرگز او را ندیدم.

تا این که روزی برگشت از سوراخی مخفی وارد شده بود، این راه اختصاصی او بود. بدون آن زخم وحشتناک. او زنده مانده بود و برخلاف انچه فکر می کردیم  هیچ اثری از آن زخم باقی نمانده بود.

نمی دانم چه طور و یا چگونه و یا غذا از کجا تهیه کرده بود؛ اما فهمیده بود که چرا باید آنجا را ترک می کرد و اکنون که دیگر بیمار و خطرناک نبود ، بازگشته بود.

در آن نزدیکی چهاردیواری دیگری بود که نگهبانی داشت و چند روز بعد از بازگشت سگ، آن نگهبان را ملاقات کردم و او چیزی به من گفت که تا عمق وجودم را لرزاند.

او گفت که سگ در آن اوقاتی که بیرون شده بود، هر شب  پشت درب تا صبح نگهبانی می داده و صبح پیش از این که کسی متوجه حضورش بشود، آنجا را ترک مینمود هرشب این داستان ادامه داشته …

من نتوانستم از سکوت آن بیابان چیزی بیاموزم؛ اما عشق و قدرشناسی آن سگ و بی کرانگی قلبش مرا در خودشکست ، او همیشه از استادان من خواهد بود.

راوی :::: نگهبان 

نگاشت خالقی  ۹ آبان ۹۷



اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir

۰ نظر ۱۷ بهمن ۰۲ ، ۱۳:۴۷
محمدعلی خالقی

شرکت تعاونی روستای اسفاد

دوشنبه, ۱۶ بهمن ۱۴۰۲، ۱۱:۰۰ ب.ظ

شرکت تعاونی اسفاد
یکی از مراکزی که در اسفاد منشاء خدمات فراوانی برای مردم اسفاد بوده است شرکت تعاونی مصرف اسفاد است که از همان اوایل انقلاب توزیع اقلام و لوازم و مواد خوراکی کوپنی  قند و روغن و شکر  توسط آقای حاج حسن ابراهیمی صورت گرفته است.
مکان اولیه شرکت تعاونی یک اتاق در منزل آقای  میرزا حسن واحدی بود که باوجود مشکلات فراوان و کمبود جای مناسب به مکان فعلی در شهرک جدید اسفاد منتقل شد که با حذف مواد کوپنی، دیگر خدماتی ارائه نمی کند.
ایشان مردی سختکوش ، مردم دار و خوش برخورد همراه با گفتن اصطلاحاتی نظیر پسر خاله و رفیق است که بیشتر اوقات خارج از برنامه ساعت کاری به مردم  خدمات فراوانی ارائه نموده  است چرا که خیلی از اوقات افراد بصورت انفرادی برای باز نمودن  درب شرکت تعاونی به درب منزل ایشان مراجعه می نمودند که مشکلات خاص خودش داشت. از خصوصیات دیگر  ایشان تبحر خاص در حساب و کتاب و استفاده از  چرتکه  است.
به هر حال رسیدگی به امورات عمومی مشکلات خاص خودش را دارد
برای ایشان و خانواده محترمشان آرزوی سلامتی و بهروزی داریم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد. 

  اسماعیل کریمی اسفاد  96

 

 

 

۰ نظر ۱۶ بهمن ۰۲ ، ۲۳:۰۰
محمدعلی خالقی

دوشنبه, ۱۶ بهمن ۱۴۰۲، ۱۱:۱۶ ق.ظ

۰ نظر ۱۶ بهمن ۰۲ ، ۱۱:۱۶
محمدعلی خالقی

سروده بانو حلیمه شهریاری

جمعه, ۱۳ بهمن ۱۴۰۲، ۱۱:۱۵ ق.ظ

❤️خاطرات ِ خوب ❤️/ سروده بانو حلیمه شهریاری

چه خاطرات خوبی بود،قدم زدن تو کوچه ها
دست همو گرفتنو ، خوردن اون کلوچه ها
یادش بخیر دوستای خوب،همدوره های مدرسه
بدو بدو تو کوچه ها ، هرکی که تندتر برسه
یادش بخیر با همدیگه می گفتیم حرف درگوشی
اینجوری یادمون باشه، یا نره به فراموشی
کوچه ها تنگ وکاگلی،دالونا سرپوشیده بود
درختای گردو وسرو،سر به فلک کشیده بود
درختا پر زمیوه بود ، توکوچه باغ پای چنار
شیرین وآبدار وقشنگ ، زردآلو و سیب وانار
یادش بخیر یه قل دوقل ، باسنگ گِرد و قِل قِلی
قایم موشک!سربذاریم، رو دیوارای کاگِلی
بازی های محلّی مون ، اتل متل، الک دولک
چه کِیفی داشت ، جای حرم سوار شدن چرخ وفلک
زندگی یعنی اون روزا ، حال خوش و قهر کردنا
بدون هیچ دلیل خاص ، بلند بلند خندیدنا
دیگه نموند ازاون روزا ، حتی یه خشت کاگلی
ویرانه شد اسفادِ من ، خون شد در اون روز هردلی
سهممون از بچگیا ، فقط همین خاطره هاست
تقصیر ما نیست به خدا ، همش کار فاصله هاست

حلیمه شهریاری اسفاد

🌹۱۴۰۲/۱۰/۲۶🌹

۰ نظر ۱۳ بهمن ۰۲ ، ۱۱:۱۵
محمدعلی خالقی

داستان مورچه های کارگر خالقی اسفاد

چهارشنبه, ۱۱ بهمن ۱۴۰۲، ۱۰:۱۸ ب.ظ

 

روی صندلی چوبی به اتفاق یکی از دوستان نشسته بودیم  و از طبیعت پارک ملت لذت می بردیم . نزدیک عصر بود  سرم را از قسمت بالای صندلی پایین انداختم تا خستگی بدن و شانهایم را دور بریزم . چشمم به تعدادی مورچه افتاد که به ردیف ستونی دنبال هم راه می رفتن  چند ثانیه خیره گشتم تا راهشان را بجویم 

در زیر سبزه های داخل پارک گم شدند وقتی خودمو راست کردم زیر صندلی را دیدم که با نرمه هایی از کیک و شیرینی ازدحام مورچه ها را به خود جلب کرده بود و هر یک از مورچه ها به اندازه توان در دهان گرفته بودند و حمل می کردند  مورچها مدام در رفت و امد بودند تعدادی به ستون در حال رفت و تعدادی در حال برگشت همه شون در حال تلاش بودند مورچه ای را دیدم که بیش از وزنش با خود حمل می کرد و طمع زیاد  او را فرا گرفته بود ستون مورچه ها را دنبال کردم در زیر سبزه های داخل پارک گم شدند سبزه ها را کنار زدم  و انها را یافتم انقدر در ان محل رفت و امد کرده بودند که قسمت سبزه ها از بین رفته بود بیش از هفت و هشت متر بعد از سبزه ها درختی بزرگ و تنومند بود  تا جایی که چشم کار می کرد انها را می دیدم که بدنبال هم از تنه ی درخت بالا می رفتند . مورچه ای را از قسمت شروع دنبال کردم تا قسمت پایان ،  او در جدال  با مشکلات زیادی روبرو می شد در چال و چوله هایی زیادی افتاد از درخت بالا می رفت و می افتاد و دوباره از نو دنبال می کرد ولی هیچ وقت خسته و نامید نمی شد تا به مقصد برسد . تعدادی از مورچه ها در ثانیه های اخر توسط پرندهایی بلعیده می شدند . و پایان ان همه مشقت و تلاش مرگ بود 
به فکر رفتم که امروز زندگی ما انسانها همانند مورچه های کارگر بی ارزش است آدمی در دوران حیات سختی و زحمت می کشد ناگهان فرشته مرگ می اید و او را می برد 
آنچه زحمت کشیده و آنچه از دار دنیا جمع کرده همه هدر می رود . مال ،ثروت ، مونس ، فرزند ، مادر  
همه را تا پای گور با خود می اورد اما آنجا آنها را از او می گیرند و نه چراغی نه مونسی و نه ثروتی  جز ایمان و عمل صالح
تدوین و نگاشت خالقی اسفاد 
داستان : پارک ملت مشهد  ۱۰ آذر ۹۸

اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir

۰ نظر ۱۱ بهمن ۰۲ ، ۲۲:۱۸
محمدعلی خالقی

عکاس فراتر از زمان

چهارشنبه, ۱۱ بهمن ۱۴۰۲، ۱۱:۱۴ ق.ظ

عکاس فراتر از زمان 

حاجاقای فردوسی  

مردی متفاوت ودوست داشتنی 

منزل مرحوم  حاج محمد رحیم محمدی 

روحشان شاد 

یه روز به اتفاق دوستان در جشن پارک ملت حضور داشتیم 

سالن بزرگ سیرک و موزیک 

همه درشادی و هلهله دست می زدند 

همصدا شدن عالی خوبه هم رنگ جماعت بودن 

اما ته سالن بودن همه رو از دور لذت بردن به تجربه اش می ارزه 

منو یاد حاج آقا فردوسی انداخت درجشن میلاد که بدون دست زدن هم می شه لذت برد  گاهی همه چیز از دور قشنگه 

درود بر مردان بزرگ اسفاد 

خاص متفاوت  متمایز 

   حاج محمداقا    دکتر کریمی    حاج ولی الله جعفری 

حاج محمد باقر غفاری  حاجمیرزا حسن حسنی  ملا محمد صادق اسفادی 

حاج هادی غفاری  حاج غلامحیدر قاسمی  ملا حسن صادقی و برادران صادقی 

حاج ناظر عطایی  برادران محمدی  برادران کریمی و پدر بزرگوارشان

وووو

 

۰ نظر ۱۱ بهمن ۰۲ ، ۱۱:۱۴
محمدعلی خالقی

فراتر از زمان

سه شنبه, ۱۰ بهمن ۱۴۰۲، ۰۹:۱۵ ق.ظ

بعضی آدما فراتر از زمانشونن 

متفاوت از آدمای دیگه 

ضریب هوشی قوی دارند 

مثل بچه های پیش فعال 

یکی قدرت بدنی قوی داره مثل یک کارگر افغانی 

باید بهش کلنگ بدی بگی  زمین سوراخ کن 

اون کار خودشو انجام می ده  به هیچی فکر نمیکه چون از زوربازوش استفاده می‌کنه

یکی از فکر وعقلش استفاده می کنه سیاست داره 

یک بمب می زاره کوهو جاده می کنه 

آدمای که سیاست دارند متفاوتند 

با آدمای معمولی فرق دارند 

اگه ادمای معمولی ده پله می رند بالا  تو زندگی شون موفقند 

َشاید آنها با نخ بادکنک بدون پله برن بالا

فریدون فرخزاد فراتر از زمان خودش بود 

محمدعلی کلی رو دست نداشت هیچ موقع با وجود بدن و بازوی قوی ازشون  استفاده نمی کرد  حریفشو خسته می کرد یا جا خالی می داد 

یا سردار سلیمانی چرا محبوب مردم بود 

کسی که سیاست داره 

راننده تانک نمی شه  یا خلبان 

نمی ره انتهاری ببنده یا با دوشیکا خط مقدم  

 نارنجک به کمر زیر تانک نمی ره ،تانکو می کشونه سمت نارنجک 

بعضی از چرخ ها با آچار باز نمی شن باید با آتیش باز کنی 

آب مویز کشمش مشکل داره  خودشو بخور ، نیازی نیست دو تا لباس اضافه بپوشی

 

سیاست یعنی تفکر تامل   

البته هیچ موقع مدرک و تحصیل با هوش ذکاوت  اشتباه نکنید 

یک خلبان یا یک دکتر می تونه حماقت ترین آدم روی زمین باَشه 

 

این ضرب المثل یعنی چی دستی که نمی شه برید باید بوسید 

 

 

۰ نظر ۱۰ بهمن ۰۲ ، ۰۹:۱۵
محمدعلی خالقی

روایت سگ و گربه

سه شنبه, ۱۰ بهمن ۱۴۰۲، ۰۱:۳۵ ق.ظ

 

سگ و گربه 

می گم که : من و تو مثل همیم 

با وفا و دوست داشتنی 

اما ناراحتم که 

گاهی گم می شیم 

گاهی نجس 

گاهی مثل سگ واق می زنیم و پاچه می گیریم 

گاهی نمک نشناس 

میگم آدما از ما بهترن ها ....کاش سگ و گربه نبودیم 

بجاش آدم بودیم 

راستی چرا من از تو بدم میاد 

چون گاهی مثل سگ هار می شی 

سگ تو روحت 

رونوشت:صاحبت 

خالقی عرفان 

 

 

۰ نظر ۱۰ بهمن ۰۲ ، ۰۱:۳۵
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۰۹ بهمن ۰۲ ، ۲۱:۰۰
محمدعلی خالقی

جشن عروسی اسفاد

پنجشنبه, ۵ بهمن ۱۴۰۲، ۰۹:۴۶ ق.ظ

https://s30.picofile.com/file/8471274126/quote_1704586775849.png

۰ نظر ۰۵ بهمن ۰۲ ، ۰۹:۴۶
محمدعلی خالقی

نشانه‌ دل

پنجشنبه, ۵ بهمن ۱۴۰۲، ۰۵:۵۹ ق.ظ

انهایی که قلبهای پاکی دارند 

از برای یک حرف کوچیک می رنجند 

اما زود رنجش ، کوتاهی دارند 

 

قهر بودن برایشان کوتاه است 

  چون گذشت دارند

 

با هرکی تو رابطه نمی رن 

دوستاشون رو سخت انتخاب می کنند اما

رفاقتهاشون پابرجاست  لحظه ای نیست 

 

اکثرشون دی یا اسفندی اند 

آرامش سکوت تنهایی  مهمترین رمز این آدماست 

 

ارزشمند ترین حضورشان فکر مادر سایه پدر 

 

۰ نظر ۰۵ بهمن ۰۲ ، ۰۵:۵۹
محمدعلی خالقی

مجمه برون اسفاد

چهارشنبه, ۴ بهمن ۱۴۰۲، ۱۲:۵۶ ب.ظ

۰ نظر ۰۴ بهمن ۰۲ ، ۱۲:۵۶
محمدعلی خالقی

پیشاپیش مناسبت روز مرد

شنبه, ۳۰ دی ۱۴۰۲، ۱۲:۲۵ ب.ظ

۰ نظر ۳۰ دی ۰۲ ، ۱۲:۲۵
محمدعلی خالقی

جشن سده ،اهورامزدا

چهارشنبه, ۲۷ دی ۱۴۰۲، ۰۶:۵۶ ب.ظ

۰ نظر ۲۷ دی ۰۲ ، ۱۸:۵۶
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۲۷ دی ۰۲ ، ۱۲:۲۴
محمدعلی خالقی

شعر اسفاد قدیم

چهارشنبه, ۲۷ دی ۱۴۰۲، ۱۱:۵۱ ق.ظ

     اسفاد قدیم

بفکرم آمد از اسفاد گویم 
    زخلاق جهان امداد جویم
 
    ۰ولیکن نقص درگفتار افتاد 
   شدم سرگشته ومجروح وبیمار
 
   گرانیهامراهم گیج کرده 
هزاران شایعه ترویج کرده
 
۰  دگر حسی برای من نمانده     
مرا معبود سوی خویش خوانده
 
   ۰اگر چه نت مرا زین جا نرانده
     ولیکن کور سو امید مانده 

   بگویم اول از اسفاد  و بامش 
   زان قلعه وزان خشتای خامش

زشاسکوه و مزار  آشی آن
 زمسجد پای چنار وکاشی آن

زجویِ زین و از کشمون ماشی
زمیلاکو که شاسکو را داداشی

زهوهوی شغال و از وحوشش
زسیخل آن رقیب سختکوشش

زکشمونا وان سرو وچنارش
زان اب قنات بی مثالش

زکیچه تنگ وباغای انارش 
زآن پای چنار وکوهسارش

زلاخای سنگوا وناز کبکش
بنازم کوچه باغ ان راه وسبکش
 
دوباره گویم از ان مردمانش
 زپیر و کودک و مرد و زنانش

زسنت های دیرین کهن نیز
لباس های زمستانی وپاییز

 همان کارخونه های ذوب اهن
که بوده گرم کارش مرد وهم زن

جلک ریسی و هم کرباس بافی
قلایی از مس وقالیچه بافی

نخ  قالیچه ها  را  رنگ‌کردن
وآویزان و یعنی چنگ کردن

برای مسکه مَشکی ساختن از پوست
به همکاری قوم،  همسایه ودوست

زبهر   آرد جفت  آسیابی
اوآخر برقی اول بوده آبی

برای اسب نعل وزین چرمی
نه سرما مشکلش باشد نه گرمی

چقل وچیگ می ساختند ز، روده
نه وابسته و نه  محتاج   بوده

هم اکنو ن می شود الگو یشان کرد 
بسی کار ها کپی از رویشان کرد

گمانم  میشود  کاری  دگر  کرد
زمنفی بد گمانی هم حذر کرد

دوباره    بهر   آبادی   انجا
یکی از حرفه ها را کرد سرپا

توکل بر خدای حی دادار
زداید رخوت و سستی زبیکار 
    
۰خداوندا به روح ما جلا ده   
به سعی ما به جان ما صفاده 
  
به  دادار  و  بحق   ال   طاها 
تو وضع  کار ما را خوب بنما
   
  به دهداری بده چند تا دلاری  
  زبهسازی  جو ی سیمان لاری
 
   ۰تواسکمبل بده بر تگ مسیله 
   نما حوض  عوض  را تو  وسیله
  
۰توبرگردان به رود ان بید مشکش 
  شود سرسبز درختان تمشکش
  
۰به غال گرگ بده ان شله اش را  
به پی باغو بده ته شله اش را

تویونس  را بده روشن ضمیری
نما همسایه اش غفار میری

شاعر غلام حیدر کریمی 

۰ نظر ۲۷ دی ۰۲ ، ۱۱:۵۱
محمدعلی خالقی

تصاویر زیبای باغات اسفاد

سه شنبه, ۲۶ دی ۱۴۰۲، ۱۰:۵۰ ق.ظ

۰ نظر ۲۶ دی ۰۲ ، ۱۰:۵۰
محمدعلی خالقی

سری پنهان شعر نو خالقی اسفاد

دوشنبه, ۲۵ دی ۱۴۰۲، ۱۲:۳۲ ق.ظ

سری پنهان ، شعر نو ، خالقی اسفاد

 

 

یکشنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۸، ۰۷:۳۷ ب.ظ

 

ساز آواز  گلستان و انارستانها

کرم در قلب اناری می زیست 

تاک بر قامت گردوی بلند می رقصید 

طوقی زرد در تاک  نوک بر دانه ی انگور می زد 

سرو در قامت رعنایی خود گستاخ بود 

                لانه ی مور در ریشه ی سرو پنهان بود 

                 بید مجنون در خود می لرزید 

                 شاخه هایش نگران می لغزید 

       دارکوبی بر قلب درخت می کوبید 

              خانه اش چوبی بود 

       و کلاغ هایی که بر بام درختان کاج 

                        هر روز بر زمین و بشریت نگرند 

         و چنین بود قانون طبیعت در ....

          سری پنهان 

                                                            خالقی  اسفاد 

 



اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir

۰ نظر ۲۵ دی ۰۲ ، ۰۰:۳۲
محمدعلی خالقی

همکلاسی

يكشنبه, ۲۴ دی ۱۴۰۲، ۱۱:۳۲ ق.ظ

آقایان احمد قلی زاده.ابوالفضل واحدی.محسن اسدالهی.حسن کاظمی.مهدی نظرجانی.جعفر عابدینی علی کریمی .غلامحیدر اسدالهی.علی رادپور .حسنعلی ملایی.مسعود عظیمی .علی ملکی.اسماعیل عبدی .علی شهریاری.مهدی کاظمی حسین طاهری نسب . محمد غلامعلی زاده .علی غفاری .علی یاری . محمد حسینی .حسینعلی اسحاقی .حسن مددی معلم خانم خواجوی واقای خواجوی

 

 

۰ نظر ۲۴ دی ۰۲ ، ۱۱:۳۲
محمدعلی خالقی

همکلاسی های دهه ۵۰ اسفاد

يكشنبه, ۲۴ دی ۱۴۰۲، ۰۸:۵۷ ق.ظ

همکلاسی مهربونه 

هم کلاسی هم زبونه 

آخر غصه ی ما هم کلاسی خوب می دونه 

 

 

۰ نظر ۲۴ دی ۰۲ ، ۰۸:۵۷
محمدعلی خالقی

دشمن دانا

شنبه, ۲۳ دی ۱۴۰۲، ۰۹:۵۲ ق.ظ

کودکی بود از تبار  مهتران

دوستانی داشت از آن بهتران

او که خود مظلوم و خیر اندیش بود

از همه اهل هنر او پیش بود

دوستانی زیرک  و باهوش داشت 

حرفشان  را او همیشه گوش داشت

گرچه خود خوش مشرب و درویش بود

فاقد هر گونه قوم و خویش بود

گردش و تفریح  بود او را کمی 

کنجکاو و پر تحرک بود همی 

روز تابستان  که او بیرون شدی

بهر بازی راهی کانون شدی

با همه یاران  و یک از دشمنان

بیخبر رفته برون پرسه زنان

پای او پیچید و بشکست استخوان 

او شده بیهوش وافتاد آن زمان

همرهان ش  چون  که آن حالت بدید

حالتی بر هر کدام آمد پدید

هرکدام از دوستان فکری نمود

فکرشان هرگز به نفع او نبود

نقشه بودی تاکه مفقودش کنند 

بیخبر پس نیست ونابودش کنند

  تا  نگردد راز  ایشان  آشکار
 
پیش اقوامش نگشته شرمسار

آنکه بود اورا  زِ ایشان خصم ودون

گفت من او رابرم زِین جا برون

چون مرا از این همه دشمن نهند

تهمت مفقودی اش بر من نهند

باید اورا سوی در مانگاه  برد 

پس روا نَبود  به سوی چاه برد

رفت واو بر گوشه ای اندیشه کرد

کار او چاره زِ بیخ وریشه کرد

او خبر بنموده بابش  آن زمان

تا که احوالش نگردد زو  ،نهان

چون پدر آمد  و کارش چاره کرد

اومداوا کودک بیچاره کرد

کودکش را او نصیحت ،،پند داد

پند شیرین  چون عسل چون قند داد

گفت دوستت چون نگیرد دست دوست

دشمن دانا شرف دارد به دوست

دوست ابله سوی چاهت می برد

دشمن دانا جهانت  می خرد

دشمن دانا که غمخوارت. بود 

او کلید راه دشوارت بود

دشمن دانا بلندت می کند

او رها از دام و بندت می کند

دوستی با اهل دانش ،گر نکوست

باخردمندان نشستن آبروست

چون که کردی زَ ابلهان، یار انتخاب

خا نه و کاشانه ات گشته خراب

دوستی با ابلهان چون تار موست

دشمن دانا به از نادان دوست

زندگی و عمر تو رفته برآب

نیست آرامش تورا ونیست خواب

ای کریمی راه دانش را بجو

غیر راه معرفت راهی مجو

یونس از فرزانگان  یاری گزین 

گر نشینی با بدان گردی غمین 


کریمی اسفاد.         مهرماه ۴۰۲

۰ نظر ۲۳ دی ۰۲ ، ۰۹:۵۲
محمدعلی خالقی

ارمیا جعفری اسفاد

جمعه, ۲۲ دی ۱۴۰۲، ۱۰:۱۲ ب.ظ

۱ نظر ۲۲ دی ۰۲ ، ۲۲:۱۲
محمدعلی خالقی

قاتل تخم مرغ ها

پنجشنبه, ۲۱ دی ۱۴۰۲، ۰۲:۲۱ ق.ظ

ستان 

کودکی هفت و هشت ساله بودم که شیطنت کودکی ام  گل کرده بود .  مادرم گفت برو مرغا رو از اغول شان بیرون کن  و ببین چند دانه تخم گذاشتند اگه پنج تا بود سه تا را برای همسایه مان ببر و دوتاش را بذار یخچال

 چه زمانی بود صفا و صمیمیت و مهربانی برای همه بود دلها پاک بود . از همسایه بغلی  نان قرض می گرفتیم تخم مرغ می دادیم .  اش می دادیم و غیر ممکن بود کاسه ای که از خانه همسایه برمی گشت خالی باشد . 

رفتم و مرغا رو بیرون کردم دیدم چهار دانه تخم گذاشتند . سه تاشو برداشتم و بدو بدو  پا لخت خودمو به درب خانه همسایه رساندم . درب و محکم زدم و تخم مرغ ها رو روی زمین کنار درب گذاشتم و پشت دیوار قایم شدم . تا عکس و العمل همسایه رو ببینم . با خودم فکر می کردم وقتی دربو باز کنن می گن این تخم مرغا این جا چیکار می کنه و من کلی کیف خواهم کرد . از پشت دیوار داشتم نگاه می کردم که درب باز شد و همسایه  یه نگاه به این ور و اون ور کرد کسی رو ندید پاشو گذاشت بیرون که افتاد روی تخم مرغا و همشون شکست و من کلی ناراحت شدم و حتی خودمو نشون ندادم ، گریه کنان و خجل به خانه باز گشتم . وقتی داستانو واسه مادرم  تعریف کردم ‌. مادرم گفت اشکالی نداره فردا دوباره می بری و من از خجالتی که داشتم نتونسنم  فرداش هم ببرم . 

بله این بود داستان شیرین کودکی  روستایی که 

همیشه واسه شمردن تخم مرغا لحظه شماری می کردیم.

و همیشه برداشتن اون شکلاتی که ته کاسه ی برگشتی بود برایمان شیرین بود 

و چه زیبا بود خط زیبایی یا علی روی کاسه اش همسایه 

چه زود دیر می شود . یادش بخیر 

ناگفته نماند حتما با خودتون می گین این تصویر چه ربطی به این موضوع داره 

  یکی از دوستان  تصویر  قاتل تخم مرغای من بود . 



اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir

۰ نظر ۲۱ دی ۰۲ ، ۰۲:۲۱
محمدعلی خالقی

آب‌نبات چوبی و خاطرات

پنجشنبه, ۲۱ دی ۱۴۰۲، ۰۱:۲۷ ق.ظ

 

علاقه زیادی بهش داشتم بخصوص که با طعم های متفاوتی همراه بود گاهی  سرد گاهی ترش گاهی شیرین  در هر صورت خیلی برایم خوشمزه بود .

همیشه داخل کنسول ماشینم چند تایی ذخیره داشتم فصل زمستان معمولا بیشتر می چسبید و حس خوبی داشت چرا که دقیقه ها طول می کشید تا تموم بشه 

معمولا هفته ای یکی دوبار با دوستان برنامه بیرون داشتیم  استخر پارک و یا دو میدانی پارک ملت 

بعد از یه خستگی سرسخت شنا یا دو میدانی خیلی حال می داد روزی طبق روال همیشه گی که در حال خوردن ابنبات چوبی بودم تحت تمسخر و ممانعت دوستانم قرار گرفتم .  انها می گفتن این چیه که تو می خوری مال بچه هاست  گفتم هیچ تا حالا شما خورده اید  ؟گفتند نه  گفتم  پس حق دخالت ندارید . رفتم چند تایی از تو ماشین اوردم و بهشون گفتم برای اولین بار و اخرین بار اگه اشکالی نداره بخورید . انها شروع کردن به خوردن ولی از چشاشون می خوندم که غرورشان حاظر نیست طعم خوشش را  قبول کند. و همین طور هم شد انها هیچ نگفتند من هم به خوردنم ادامه دادم و موضوع را عوض کردم . 

چند روزی نگذشته بود که پارک ملت با دوستان قرار داشتم  من از همه دیر تر رسیده بودم . شکلاتی با طعم نعنا  از داخل ماشین برداشتم و درب  ماشین را قفل کردم طبق معمول کنار دکه ی روزنامه فروشی قرار داشتیم  در حالی که داشتم شکلاتم را مک می زدم بچه ها را از پشت دکه می دیدم همین که نزدیک شدم دیدم انها هم چند شکلات خریده اند و همچنان دارن می خندند و لذت می برند  وقتی رسیدم گفتم این چیه دهنتون  همگی نگاهی به هم کردیم و حسابی زدیم زیر خنده  . گفتند فکر نمی کردیم اینقدر خوشمزه  باشد  دمت گرم . 

برگی از خاطرات

۳تیر ۹۸ دوشنبه 



اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir

۰ نظر ۲۱ دی ۰۲ ، ۰۱:۲۷
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۲۰ دی ۰۲ ، ۱۰:۳۵
محمدعلی خالقی

شعری زیبا از غلامحیدر کریمی اسفاد

سه شنبه, ۱۹ دی ۱۴۰۲، ۰۵:۴۴ ب.ظ

ده مهاجرت کنم وزندگی تشکیل دهم  ملاگفت ما در این ده ابرو داریم  و  اگر جای دیگر بروی ممکن است بتو رحم نکنند همینجا کنار من کار یاد بگیر بعد که فوت وفن کار رایاد گرفتی از اینجا برو  ان شب بحث انها به نتیجه نرسید  ملا قبول کرد گفت باید امتحان بدی اگر قبول شدی من هم موافقم


شبی ان مرد معروف  قدیمی 

سخندان بود اومثل حکیمی

نشست فرزند را او درد دل کرد

نصیحت او جوان ساده دل کرد

همان ملای درویشان عالم

پسر راگفت پسر جان کن حلالم

مرا عمر گران دیگر نمانده

گلی زین بوستان دیگر نمانده 

جوانی رفته پیری جا گرفته

امان واختیار از ما گرفته

دلم خواهد ببینم  مرد گشتی 

برای مملکت یک فرد گشتی 

پسر گفتا مرازن ده پدر جان

 دوهکتار کشت ارزن ده پدر جان

پدر گفتا نمایم امتحانت

دهم بعدش زن ابر کمانت
برو فردا به روستای مجاور 

بپر س احوال دوستم حاج جابر

بگو گاوی وگوسفندی ندارد 

که از بهر فروش او نزدت آرد

 

برفت فرزند ملا سوی ان ده

سفارش را رساند برکدخدا به

خریده گاو خوب پستان پراز شیر 

نه لاغر بوده نه بودهست اوپیر 

به را ه افتاد سوی ده همان روز 
جوان بوداو. ، به فکرش بود پیروز 

ورودش بود بر منزل شبانه

کسی نبود خبر جز اهل خانه

پدر راگفت ببین خوبه خریدم 

من انجا بهتر از این را  ندیدم

خریدت خوب باشد ، این پدر گفت

فروشت تاچه باشد، پس بیاشفت

جوانی خامی اندر او اثر کرد

همه اندیشه او از سر بدر کرد

بگفتا من روم فردا به یک ده

کنم سودا به چند گوسفند فربه

ازآن پس من نمایم گله داری

شوم اقای خود ،گیرم نگاری

پدر خوشحال شد گفتا پسر جان

نباشد سهل کسب روزی  و نان

تورا تعلیم باید از تجارت

وگر نه اوری بر ما حقارت

گرفت او راه ده راصبح در پیش 

پدر گفتا پسر جان خیر در پیش 

رسید اوقبل ظهر  نزدیک بازار

ببست او گاو را  نزدیک دیوار

یکی پرسید  از او زان نام وفامیل 


پس او توصیح داد از خود به تفضیل 

در ان ده داشت ملا چند دشمن

حسودی داشتند وقصد کشتن

رفاقت کرد با جمعی ز آنها


یکی گفتا بود گاوت چه زیبا

کمی دارد فقط چند عیب وایراد 

نماید   ظن بد     درفکر ایجاد
اگر چه بو ده پس پر شیر وفربه

نباشد مثل او شاید دراین ده

دمش زشت است شاخ از چه بلند است

به فکر ما کمی او بد پسند  است

اگر اصلاح بنمایی عیوبش

بگیری گله ای با پول خوبش

برد آن گاو را بر پشت دیوار

نماید او عیوب گاو هموار

همه اهل محل گردیده حاضر 

که بر احوال او گر دند ناظر

یکی هم باخبر کرد کدخدا را

یکی اورده،  دارو ودوا را 

ولی افتاده بو.د ان گاو بدبخت

شده مغموم ان مرد نگون بخت

خریدن نصف قیمت گاو ازاو.  

 به نزد مردم ده  بود هالو 

به شب برگشت وگفت ا و ماجرا را

همه احوال بی چون چرا  را

بگفتا غم نباد باقیش بامن

بگیرم انتقام از مرد واز زن


دوتا رو باه او کرده محیا

یکی در خانه ان دیگر به صحرا

شده مشغول کشت وکار ملا

کنارده کمی  دوراز مصلا

چو  راه اصلی از انجا گذر داشت 

یقین هر رهگذر اورا نظر داشت 
🌸🌸🌸🌸🌸

همین چند نفری که  اورا میشناختند واز ملا کینه داشتند  فریبش دادند وباحیله 
گاو او را به نصف قیمت خریدند  حال۰
چون ملا را میشناختند  که انتقام میگیرد
به بهانه جلسه روستا امدند که تقصیر را 
به گردن پسرش بیندازند وخود را تبرئه کنند واز ملا دلجویی نمایند
ملا که امدن انهارا حدس میزد 
دو رویاه مثل هم گرفت ویکی گوشه حیاط منزل ودیگری را کنار راه گوشه کشتزار بست
🌸🌸🌸🌸🌸 
اشاره کرد بر روباه وگفتا

برو منزل  غذا اماده بنما 


بگو مهمان عزیز است وگرامی

اضافه پس نمیگویی کلامی

به سمت روستا روبه روان شد

 پس از چند ی به صحرا  او دوان شد

چودیدند مردم نابخرد ده

چنین کاری  شدند شاد ومفرح

نمودند فکر وگفتند چاره این است

یقین مشکل  گشای کار این است‌  

چوما دائم زراعتکار باشیم

روا باشد که ما  هوشیار باشیم

چو کارش بی نظیر وخوب باشد 

نباید کار ما معیوب باشد 

 

🌸🌸🌸🌸🌸
بعد احوال پرسی ودیدن ان حرکت ملا

 متعجب شدند واز ایشان  خواستن که
 باتوجه. به حادثه پیش امده برای گاوش
 وضرر ملا این روباه را به انها بفروشد تا
 انها هم بتوانند   خبر ها را به خانه برسانند۰  ملا ابتدا عذر خواست وگفت قصد ندارم به شما خسارتی و ارد شود شا ید روباه اشتباه کند  کار را تعطیل کرد وگفت مهمان حبیب خداست ونباید معطل شود۰.  برویم منزل اتفاقی که در ده شما برای ما افتاد ندیده بگیرید ۰ به سمت منزل راه افتادند  دربین راه از قیمت  روباه وخورد وخوراکش صحبت شد و ملا توجیه شان کرد همین که وارد منزل شدند  روباه را به گوشه ارمیده دیدند 
بسته باطنابی۰
بعداز شور ومشورت جمعی وصرف نهار سر قیمت به توافق رسیدند وپس از تخفیف گرفتن. روباه را با سه برابر قیمت گاو خریدند  پس از عذر خواهی از فرزند وهمسر ملا   وشرکت در جلسه  رفع اختلاف بین دهات به سمت ده راه افتادند

۰ نظر ۱۹ دی ۰۲ ، ۱۷:۴۴
محمدعلی خالقی

ابشار اسفاد ،

دوشنبه, ۱۸ دی ۱۴۰۲، ۱۱:۱۹ ق.ظ

۰ نظر ۱۸ دی ۰۲ ، ۱۱:۱۹
محمدعلی خالقی

داس بی دسته ما

روزها و سالهایی  

علف هرزه ان باغچه را می چیند 

پدری پیر     کمری تا خورده     دستهایش چه زمخت

داس بی دسته ما گنج گرانی ایست 

که به دست پدری پیر به زمین می کوبد 

هرزه را می جوید , می شوید 

باغچه را اباد است . 

و درختانی که در ان سر به فلک اراسته 

پدری پیر اما ...

عمر را باقی نیست  

گوشه ای بنشسته 

مالکانی هر سو چشم شوریده ای بنگارند 

 و در ان باغچه ابادی به جدال پردازند 

پدر !!؟

فرزندان   پسرانم     

من اگر می دانستم که ز ان موهبت و عشق جدال بر می خواست 

هیچ بر هرزه ی ان باغچه ی ابادی داس بی دسته خود را , نمی کوبیدم 

هرزه را اتش سرخی ایست که در هر مزرع

تخم ان افشاند 

باغ را فتنه ای از مور و ملخ انگیزد 

من نمی دانستم فتنه از عشق به پاست 

داس بی دسته ما .....

شاعر:خالقی (عرفان) پنجشنبه ۲۱ شهریور ۹۸



اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir

این شعر مفهوم عجیبی داره  

ما آدما کجا رو می خوام بگیریم خدا می داند . 

عشق  نفرت  چشم زخم  غم  شادی  تنهایی  فقر  بردگی  افسردگی 

 

 چه روزایی که میاد و می ره  قدر همدیگر بدونید و از زندگی لذت ببرید 

حسرت خوردن یک نوشیدنی  ولخرجی نیست  

درست مصرف کردن  یعنی سلامتی 

یک متر جا آرامگاه ابدی رو از یاد نبر  اونجا هیچی زرق و برقی رو نمی تونی خرج کنی  

اینجا خرج کن همین الان 

نوشتن یک وصیت واجبه   شاید تجدید شدی ؟؟؟



اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir

 

 

 

 

درخت سرو و تنومند اسفاد

یکشنبه, ۹ خرداد ۱۴۰۰، ۰۱:۳۹ ب.ظ

سرو خمره ای و تاریخی اسفاد
هویت یک منطقه به ظرفیت های انسانی و طبیعی آن محل است . والحمدلله روستای اسفاد از این دو نعمت سرشار است. جا دارد از همسایگان این درخت کهنسال تقدیر و تشکر نماییم که سالها در حفظ و نگهداری آن کوشش فراوانی نموده اند و اگر در محیط متروک و عمومی بود شاید تاکنون اثری از او باقی نمی ماند. اما هفته گذشته فرصت شد دوباره  شکوه و عظمت این پدیده را از نزدیک مشاهده نمودم. لذا نکته ای را یاد آوری می نمایم که امیدوارم مفید باشد.
وآن اینکه در 

 این درخت شاهدی زنده از دوران گذشته اسفاد است. 
زنده از آن جهت که هنوز مختصر شاخ و برگی سبز بر قامت کهن و تنومند آن باقی است.
او سرگذشت نیاکان ماست.  فراز و فرودهای اسفاد را دیده. خشکسالی ها و ترسالی ها،  قحطی ها و فراوانی ها، سیل،  زلزله، صاعقه و... را تجربه کرده و از همه جان سالم به در برده ولی در مقابل نامهربانی های انسانها مقاومت نخواهد کرد.
سرو نماد زندگی و جاودانگی است.
و این سرو نماد "اسفاد" است، آن را پاس بداریم.

احمد محمدی 



اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir

 

۰ نظر ۱۷ دی ۰۲ ، ۰۲:۰۶
محمدعلی خالقی

 

 

وقتی تو یه دشت پر گل قرار گرفتی 

دلیل انرژی و شاد بودنت طبیعت و گله 

که باعث عکس گرفتنت شده  اونم با دوستان واقعی 

اما آقایون همیشه تنها گلی که می گیرن 

گل سر خاکه ...........................................................................................................?؟؟؟؟؟؟؟؟؟¡!!!!!!!....چه غریبانه گذشتن جمعه های سوت و کور

تا زنده ای و لبخند به لب داری شقایق باشین 

 

                طبیعت  رایگان خداوند  دلیل لبخند شما 

 

 

 

 

۰ نظر ۱۶ دی ۰۲ ، ۱۱:۰۴
محمدعلی خالقی

مسئول محبوب مردم

پنجشنبه, ۱۴ دی ۱۴۰۲، ۰۴:۲۴ ب.ظ

۰ نظر ۱۴ دی ۰۲ ، ۱۶:۲۴
محمدعلی خالقی

حمله‌ی تروریستی درکرمان

پنجشنبه, ۱۴ دی ۱۴۰۲، ۱۲:۲۲ ب.ظ

🖤کرمان عزیز تسلیت🖤

امروز برای تو دلم پر پر شد
از خون شدن تو دیده گانم تر شد

فرزندانت به خاک خون آغشته 
صد نوگل تو بسان خاکسترشد

ازدست علمدار بیفتاد وبریخت 
آبی که بجای نوش،چون خنجر شد

ای کاش شود که زخمهای تو،ببست
خون می چکداز، لباس هایت ،تر شد

ازدوری توهماره فریاد کشم
اما نرسد دست،چنین،بدتر شد 

کرمان ،توچه مظلوم فرو ریخته ای 
دشمن از فرو ریختنت،خوشتر شد 

از دیده ی ،روبه صفتان ،شیرین است 
ولله ،به صحنه ،چشم زهرا،تر شد 

گر داده ای امروز سلیمانی ها
از قاسم وعباس،مگر بدتر شد

فرزند رشید تو به خون برخیزد 
شمشیر کشد به روی دشمن ،سر شد 

گر بر تو وفرزند تو امروز خندید
فرداست،که به دست پسرت پرپر شد

کرمان عزیز تسلیت می گویم
امروز عجیب دامنت،معجر(قبر)شد

دشمن سرخود بریده بین از امروز 
کین دشت به خون خواهی تو،خنجر شد

تقدیم به پیشگاه حضرت فاطمه زهرا  در فراق کرمان عزیز که فرزندانش ناجوانمردانه پژمردند!!!!
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
سحرگاه پنج شنبه، ۱۴۰۲/۱۰/۱۴ فاطمه جعفری

 

 

ملّت چه بی تاب شهادت بود حاجی
من هم دلم تنگ زیارت بود حاجی

آن زائرانت را که سویت پر کشیدند
بر چهره لبخند رضایت بود حاجی

رفتند تا با عهد تو میثاق بندند
قطعاً قدم هاشان عبادت بود حاجی

رفتند تا سوغات از کرمان بگیرند
این تحفه پاداش عزایت بود حاجی

دشمن چه بی رحمانه بر گلزار تازید
این صحنه ها ،اوج قصاوت بود حاجی

در روز مادر ، مادران در خون نشستند
بر ساحت زن این جسارت بود حاجی

دشمن ، زن و آزادیش هم یک فریب است
در مکتب تو ، زن نجابت بود حاجی

آنها که فرمودند از غزه نگویید
اینجا به غزه بی شباهت بود!؟؟حاجی😭

 اسماعیلی ۱۴۰۲/۱۰/۱۳🖤🖤🖤🖤🖤

 

https://s30.picofile.com/file/8471274126/quote_1704586775849.png

۰ نظر ۱۴ دی ۰۲ ، ۱۲:۲۲
محمدعلی خالقی

سه شنبه, ۱۲ دی ۱۴۰۲، ۰۷:۴۰ ب.ظ

۰ نظر ۱۲ دی ۰۲ ، ۱۹:۴۰
محمدعلی خالقی

 

از انسان تنها نامی که می ماند      محبوبیت 

 

۰ نظر ۱۲ دی ۰۲ ، ۱۰:۴۶
محمدعلی خالقی

آسمان آبی

دوشنبه, ۱۱ دی ۱۴۰۲، ۰۴:۴۴ ق.ظ

 

فرسوده دل و جانم 
آشفته ای  در خوابم 
                          رهسپار اندر شب

                          خوابی شده آزارم 

 

        در شبی تار و سیاه

        قایقی می سازم
               دور از همهمه خوابستان 
      آسمان است آرام 

      وستاره هایی که می درخشند در یک قاب سیاه 

       مثل زیبایی ماه

       همه جا تاریک است 

      نوری از زمزمه عشق چراغانی است 
      نقطه نقطه نور در جشن چراغستان 
      مثل یک نقاشی  مثل یک رویا 

      می درخشیدند در هلهله ساحل شب 


می روم بالاتر 
در شبستان سحر  پی ان نور امید 
که چراغ دل تنها شده ی زخم مرا مرحم بود 
                                      روشن و مهتابی  


        لحظه ای بود ...

        یادم آمد که چرا  آسمان آبی نیست 

                                                    در دل تاریکی 

                                                    هیچ در جو نبود

                                                   حتی اکسیژن و اب 
                                                    گیج در مبهم راه

                                                   غرق در ان  دل دریای سیاه


    نیمه شب تا به سحر نا امید خسته ی راه
    شدم آن سالک بیخوابه ی راه
    عجبا غافل از آن خورشید  بالای سرم 
                                       
                                       لحظه ای می دیدم 
                                       آسمان آبی  بود 


                                                                   شاعر :خالقی (عرفان)     ۶مهر ۹۸

 

 

برای پی بردم به اسرار خداوند راههای زیادی هست که درکی دشوار نیست 

یکی از راههای عرفان و خداشناسی درک زیبایی ستارگان می باشد که آسمانی را در دل تاریکی زیور انداخته  گویا نقاشی چیره دست به زیبایی و قشنگی ستارگان پرداخته   اگر توانستید فلسفه ای  از تنها یک ستاره را درک  باشید و به روشنایی و سفر و مسافت ان اندکی بیاندیشید تنها به گوشه ای ناچیز از قدرت الهی  و عظمت پروردگار پی برده اید. انسان را در این علم چه جهلی باشد که قدرت الهی را در شب و روز و زیبایی ستارگان انکار کند . مگر از نفرین شده ها باشد که آتش دوزخ جایگاه اوست .

 



اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir

۰ نظر ۱۱ دی ۰۲ ، ۰۴:۴۴
محمدعلی خالقی

نابینای حکیم

شنبه, ۹ دی ۱۴۰۲، ۰۶:۳۴ ب.ظ

:

:         

ســالــها پــیــش  اندر  اســفــاد  قــدیــمـ

داشــتــه ســڪــنــے  ســه  تــا  ڪــورحــڪــیــم


زعــفــران  بــلــگــار  وپــنــبــه  داشــتــنــد

چــنــد  راس  گــوســفــنــد  فــربــه  داشــتــنــد

 
خود کفا بودند ونه مــحــتــاج  غــیــر

فــڪــر  شــان  دائم  بــودے  در  ڪــار  خــیــر


چــون  نــبــودے  بــهر  انــها  عــائلــه

 
پــس  نــبــوده  بــیــن  انــها  فــاصــلــه

 
زاهد و دیندارو  مــحــڪــم  بــوده  انــد

بــردوصــد  بــیــنــا  مــقــدم  بــوده  انــد


در  نــمــاز  انــدر  صــف  اول  بـُـدنـد

وقــت  ڪــار  حــاضر  ســر  خــرمــن  شـدنــد


زعــفــران  هم  داشــتــنــد  انــها  ڪــمــے  
داشــتــنــد  از  بــهر  خــود  یــڪ  عــالــمــی 


گــاو  وگــوســفــنــد  بــاغ  ومــنــزل  داشــتــنــد

هم  تجارت را  مکمل  داشتند


 
روغــن  زرد  ڪــشــڪ  وســبــزے  شــیــر  ومــاســت  
پــس  نــبــودے  بــهر  انــها  ڪــم  و  ڪــاســتــ


ڪــشــت  وڪــارے  پــر  درامــد  داشــتــنــد  
مــال  وامــوالــے  ســرامــد  داشــتــنــد


پــول  خــود  راهر  یــڪــے  در  گــوشــه  ایــ
مــے  نــهاد  از  بــهر  حــفــظ  تــوشــه  ایــ


چــون  بــســے  مــاهر  بُــدن  در  حــفــظ  مــال
مــهتــر  ودارا ،شــدنــد  در  چند  سال


چــون  ڪــه  تــرس  از  ڪــار  دزدان  داشــتــنــد  
عــایــدے  شــان  درخــفــا  بــگــذاشــتــنــد

 

ان  یــڪــے  پــرســد  زڪــور  دیــگــرے

  
اشــرفــے  ها  را  ڪــجــا  مــخــفــے  ڪــنــیــی


گــفــت  نــابــیــنــا  ڪــه  پــایــیــن  عــصــا  
دڪــمــه  اے  دارد  ڪــه  مــیــگــردد  جــدا


ســڪــه  ها  بــاشــد  درون  ایــن  عــصــا  
پــس  نــبــاشــد  ایــن  عــصــا  ازمــن  جــدا


وقــت  خــوابــیــدن  عــصــا  زیــر  ســرم  
چــون  نــمــاز  ایــد  گــذارم  دربــرم 


گــوش  ڪــرد  ان  مــرد  بــیــنــا
  وشــنــیــد  
نــقــشــه  اے  از  بــهر  مــال  او  ڪــشــیــد


صــبــح  روز  بــعــد  هرســه  صــبــحــدم  
پــس  نــشــســتــنــد  بــاردیــگــر  پــیــش  هم

  
بــاز  پــرســیــد  ان  یــڪــے  از  دیــگــرے  
اشــرفــے  ها  پــیــش  ڪــه  تــومیبری  

 
گــفــت  چو نامحرم نمی باشد به  جــمــع
آورید.  سرها  کنون.  در نزد.  هم

 

گــفــت  نــامــحــرم  نــبــاشــد  در  بــرم 
 
مــن  ڪــه  پــولــم  جــاے  دیــگــر  مــیــبــرم

  
چــون  ڪــه  هرســه  مــحــرم  اســرارهم  

پــس  بــگــویــم  ســر  مــخــفــے  ڪــاریم 


تــوے  پــســتــوظــرفــے  از  گــر دو  بــود

قــســمــت    زیــریــن  ان  خــوردو  بــود


یــڪ  ڪــشــو  در  بــیــن  ایــن  وبــیــن  ان  
تــعــبــیــه  ڪــردم  بــود  خــیــلــے  نــهان

ـ
چــون  ڪــه  گــردم  رهســپــار  ڪــیــشــمــان
پــس  بــبــنــدم  ڪــنــدوام  بــا  ریســمــان


  هرڪــه  ایــد  پــس  فــقــط  گــردو  بــرد
ڪــیــســه  اے  ارد  وَ از  ڪــنــدو  بــرد


لــیــڪ  ان  ڪــنــدوے  خــالــے  مــانــدم
اشــرفــے  ها  زیــر  مــخــفــے  بــاشــدم

  
بــاز  بــیــنــا  حــرف  نــا  بــیــنــا  شــنــیــد 
 
نــقــشــه  اے    از  بــهر  مــال  اوڪــشــیــد

  
پــس  نــمــاز  امــد  شــدنــد  انــدر  نــمــاز
تــانــمــایــد  ان  خــدایــش  چــاره  ســاز

  زود رفــتــنــد  هرســه  ســوی  ڪــشــت  وڪــار
بــا  تــوڪــل  بــر  خــدا  وڪــردگــار


صــبــح  روز  بــعــدچــون روز  دگــر

امــدنــدگــیــرنــد  از  هم  یــڪ  خــبــر

  
پــس  بــه  ایــوان  امــدنــد  هریــڪ  جــدا
بــعــد  تــســبــیــح  ومــنــاجــات  خــدا

ان  یــڪــے  پــرســیــد  ڪــنــون  اے  یــارمــن
چــون  ڪــه  مــیــدانــے  ڪــنــون  اســرا ر مــن

پــس  روا  نــبــود  بــمــانــد  سِّــرتــو

مــخــفــے  از  ایــن  بــنــده  وان  یــارمن

ـ
چــونــڪــه  مــا  اگــه  شــویــم  از  ڪــار  هم 
دســتــگــیــر  ومــنــجــے  وهشــیــارهم  


نیست ما  را  اختلاف. و  فــاصــلــه  

چــون  نــبــاشــد  بــهر  هر سه عــائلــه


گــفــت  بــرگــو  بــانــڪ  پــول  تــو  ڪــجــاســت  
پــستوی  ســخــت  الــوصــول  تــوڪــجــاســت 
 
گــفــت  مــن  در  خــانــه  ام  مــخــفــے  ڪــنــم
کتف بند  شــا  نــه  ام  مــخــفــے  ڪــنــم

پــس  مــتــڪــایــے  بــود  مــن  راڪــنــون  
ڪــتــف  بــنــدے  چــرمــے  انــدر  تــوے  اون  

دائمــا    مــخــفــے  بــود  هرصــبــح  وشــام  
مــن  که می گــیــرم  ســراغ  از  هر  ڪــدام

باز. بینا. حرف.  نابینا. شنید
نــقــشــه ای  ازبــهر  پــول  او  کشید  

صــبــح  روز  بــعــد  

بــیــنــا  یــڪ  عــصــا    
قــد  وانــدازه  مــثــال  ان  عــصــا  

همــچــو   آن  دارد  بــه  خــود  یــڪ  دڪــمــه  اے  
باز  گردد.  دکمه اش.  با سمبه ای

 
پــس  چــو  نــابــیــنــا  بــرفــت  تــش  ســوے  اب  
ڪــردعــصــایــش  راعــوض  او باشتاب

بار دوم  نقشه ای  دیگر کشید 
نقشه ای کو بوده از فکری پلید 

گوش داد وحرف نابینا شنید
بهر پیدا کردن ،جای ،کلید

پس به سوی خانه اش زودی  دوید 

چونکه  نابینا ،برفت اندر نماز 
کرد قفل منزلش راساده باز 

رفت اندم سوی پستو باشتاب 
دید کندویی که بسته باطناب 

چون که میدانست رازش راکنون
کرد عوض پایین کندو بافنون 

درب منزل رامثال قبل کرد
هم کلیدش راهی استبل، کرد

 پس به سرعت رفت سوی دیگری  
شد درون منزلش  او   از  دَری

چون متکا دید  او خوشحال گشت
او  دهانش راگرفت ولال  گشت

باسکوتش نغمه قران شنید
انچه میگوید به گوش جان شنید
 
صوت قرانی که از  همسایه بود  
پس به فکر افتاد ،خود را ازمود

گفت  یارب من هم اکنون کیستم 
خالقا عبدی ضعیفم چیستم

من که بینایم زنابینا زنم
خار چشمم کمتر از یک اَرزنم 


ترس از همسایه و از قوم وخویش 
لرزه بر اندام  او افتاد  بیش 

از درونش یک ندا امد برون
پس دران هنگام اورا رهنمون

 چونکه وجدانش نهیبی زد براو 
مردیت کو ارجعی وراه  جو

وانگهی وجدان ودل همکار شد 
نفس  او  بار دگر  بیدار شد

ناگهان شعری بیامد در نظر
کرد بیدارش نمودش باخبر

 

هرکه دارد ذره ای خیرا یره
یاکه دارد ذره ای شرا یره

نامه ای باجان اوامیخته
میشود برگردنش اویخته

پس کنون داری مجال ونیست دیر
دامن.  قرآن  وعترت را  بگیر
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰

یونس این افسانه راپایان بده 
شعر رااکنون سرو سامان بده
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
روزی خود رابگیر از  کردگار 
چونکه او باشد تورا رزاق ویار

  روزی بی جهد را ای هوشیار 
همچوخاکستر به زیر کَه شمار

  اتشش پنهان وذوقش اشکار 
دود او ظاهر شود پایان کار


غلامحیدر کریمی فروردین ۴۰۲

۰ نظر ۰۹ دی ۰۲ ، ۱۸:۳۴
محمدعلی خالقی

مرحوم کربلایی حسینعلی قاسمی

جمعه, ۸ دی ۱۴۰۲، ۱۱:۳۱ ب.ظ

دایی جان روحت شاد می دونم جات بهشته  

که جز خوبی وخنده شادی چیزی نداشتی 

چرا دایی ها این قدر دوست داشتنی اند 

یه روزی میاد میام و می بوسمت

۰ نظر ۰۸ دی ۰۲ ، ۲۳:۳۱
محمدعلی خالقی

کمردرد

پنجشنبه, ۷ دی ۱۴۰۲، ۰۵:۳۲ ب.ظ

 

کنون دربسترم من از کمر درد
شده رخسار من چون زعفران زرد

اگر تشخیص دکتر دیسک باشد
گمان دارم عمل یک ریسک باشد

زدردآن شدم یک لحظه بیهوش 
سزد من حرف دکتر را کنم گوش

که یعنی بار سنگین بر ندارم
به دکتر چه ،اگر من کار دارم

ندانند  مردمان  قدر  سلامت
مریضی آید ایشان را ندامت

سلامت ،امنیت دیگر شده جُک
نبودش ،میشود بر جامعه شُک

نباشد  ثروتی  از این  دو بهتر
هر آن دارای  هردو باد مهتر

نبادت برتنت رنج و ملالی 
تو شاکر باش زِ روزی حلالی


خداوندا زلطفت گردهی درد 
بده درمان ان را هم به آن فرد

تو رحمانا،  بلا  را  دور  گردان
کریمی را کنون مسرور گردان 

غلامحیدر کریمی دیماه۴۰۲

۰ نظر ۰۷ دی ۰۲ ، ۱۷:۳۲
محمدعلی خالقی

رقص کائنات

پنجشنبه, ۷ دی ۱۴۰۲، ۰۶:۳۲ ق.ظ

۰ نظر ۰۷ دی ۰۲ ، ۰۶:۳۲
محمدعلی خالقی

روزگار نیرنگ

سه شنبه, ۵ دی ۱۴۰۲، ۱۰:۳۹ ب.ظ

 

هر سحر بانگ دلم می زنه زنگ 

                     می درخشد دل این آینه ننگ 

هر شب آن اختر شب تاب دلم

        مرحمی است تا که بشیند غم و رنج 

         می درخشد پس این پرده غمناک و سیه 

                     روزگاری نیرنگ 

از غبار مه آلوده به رنج       

به ستوه آمده ام از شب تنگ 

شاخه های گل یاس 

سر به بالین سحر 

                          از ملال تب و درد و غم خود 

                           زرد از رخ به تمنا شده سنگ 

خانه های  شهرم 

      خالی از نبض زمان 

           دگر از هیچ خبر نیست 

               قاصدک نیست در این کلبه ی غم 


 روزها هر روزش تکراری 

روزگار است در این زخم دلم 

  شده است حیله و نیرنگ و دورنگ 

جمعه ۳ اسفند ۹۷

خالقی عرفان 

 

اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir

۰ نظر ۰۵ دی ۰۲ ، ۲۲:۳۹
محمدعلی خالقی

عکاس حسین نظرجانی 

۰ نظر ۰۵ دی ۰۲ ، ۱۶:۳۸
محمدعلی خالقی

وطنم اسفاد ،شاعر حسن شهریاری

سه شنبه, ۵ دی ۱۴۰۲، ۱۰:۳۷ ق.ظ

«وطنم اسفاد»

عشق اسفاد در اذهان شکوفا  بادا

مهر ودوستی در افکار هویدا بادا

مردمش اهل دل ودر همه جا ورد زبان

این دهِ خوش صفت از عیب مبرا بادا

همه شادند ،ندارند غم و اندوه به دل

عمر عزت  نصیب و به  درازا  بادا

گذرانندشب خویش به صد شور وشَعَف

اینشب و شوروشعف چون شب یلدا بادا

بر سر چشمه نشینند، نگرند آب روان

یارب این آب روان، جاری و پویا بادا

هر پگاه می شنویم صوت هَزار وقُمری

این  نواهای خوش الحان ، گوارا  بادا

مردمش اهل عمل ، صادقند ودور زدَغَل

چون مصمم بشوند ، مُلزَم الاجرا بادا

نام اسفاد نکو است و نکو خواهد ماند

نیکنامی و وفایش، محفل آرا  بادا

وصف اسفاد نگنجد بخیالت مهران

مردمانش همه کس اهل مدارا بادا


۱۴۰۲/۱۰/۱جمعه
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

۰ نظر ۰۵ دی ۰۲ ، ۱۰:۳۷
محمدعلی خالقی

ESFAD IRAN 🇮🇷 👌

دوشنبه, ۴ دی ۱۴۰۲، ۱۲:۱۶ ق.ظ

۰ نظر ۰۴ دی ۰۲ ، ۰۰:۱۶
محمدعلی خالقی

يكشنبه, ۳ دی ۱۴۰۲، ۱۱:۵۰ ب.ظ

سروده زمستانی بانو اعظم اسماعیلی

با ما بگو ز سوز زمستان چه میکنی
با هجر روی آذر و آبان چه می کنی
با سقف های کاگِلی و پشت ناودان
با سد آب و اَوچَکِ باران چه می کنی
با کوچه های خاکی و سیلابهای تند
شبهای تیره با خرابی دالان چه می کنی
با چکمه های پاره و در راه مدرسه
با کودکان خسته و لرزان چه می کنی
حالا که پایه ی اجاق تو از هم به در شده
با کُندَه های گوشه ی ایوان چه می کنی
تنگ غروب و آخور و کادانِ خالِیَت
با گله ای که می رسد ز بیابان چه می کنی
از دست بی وفای زمستان رمیده ایم
با خانه ی نمور و هجرت یاران چه می کنی
اسفادِ من بگو ! به شب سرد چلّه ات
با خاطرات خشک گلستان چه می کنی؟

اسماعیلی ۱۴۰۲/۱۰/۱💐

۰ نظر ۰۳ دی ۰۲ ، ۲۳:۵۰
محمدعلی خالقی

جوانی نوبهاری بود بگذشت

يكشنبه, ۳ دی ۱۴۰۲، ۱۰:۳۸ ق.ظ

۱ نظر ۰۳ دی ۰۲ ، ۱۰:۳۸
محمدعلی خالقی

نفرین نوح

جمعه, ۱ دی ۱۴۰۲، ۰۱:۲۷ ب.ظ

 

بعد نفرین نوح ورفع بلا
غرق گشتند مردم انجا

 پسرش نیز بابدان چونشست
رشته عمر او زهم  بگسست

همه سرکشان هلاک شدند
غرق در آب و زیر خاک شدند 

چون بلا رفع گشت  وشد آرام
اهل کشتی پرنده واحشام

کشتی نوح به قله ای بنشست
اهل کشتی زهر  پلیدی  رست

از  جماد و نبات  شد  زنده 
همه   عابد و بر  خدا بنده

نوح برگشت به شغل کوزه گری
فردی آمد برای کوزه خری

او  فرشته به شکل انسان بود 
 هم سخندان هم سخنران بود

چند کوزه خرید واو بشکست
معترض شد بر او گرفتش دست

این  چه کارست میکنی جانا 
صنع شان سخت بو ده بهر ما


گفت تو صانعی نیی خالق
آن خدا هست خالق ورازق

خود که دانی ز،ارزش انسان
بوده او را شعور وعقل و بیان

بندهِ   خالق   خدا   زیباست
کار خالق همیشه بی همتاست

شد به نفرین تو هلاک اکنون
توشدی بهر آن خدا مدیون

 بین که نفرین تو چها  کرده
خلق آن بنده را خدا کرده

گریه بنموده نوح ،بر  احوال
گشت مغموم او پریشان حال 

او جلا داده، جسم وجان و وروح
اینچنین  بوده  اسم  او شد  نوح

         *    غلامحیدر کریمی   *

۰ نظر ۰۱ دی ۰۲ ، ۱۳:۲۷
محمدعلی خالقی

 

 

درگذشت مادر بزرگوارتان را به شما
و خانواده محترمتان تسلیت عرض نموده
برایشان از درگاه خداوند متعال مغفرت و برای شما
و سایر بازماندگان صبر جمیل و اجر جزیل خواهانم

روحش شاد

 

۱ نظر ۲۷ آذر ۰۲ ، ۱۱:۱۲
محمدعلی خالقی

جمع صمیمی و دوستانه ی اسفادیهای مقیم تهران

پنجشنبه, ۲۳ آذر ۱۴۰۲، ۰۸:۲۸ ب.ظ

۰ نظر ۲۳ آذر ۰۲ ، ۲۰:۲۸
محمدعلی خالقی

محمود اسماعیلی ، محمد علی خالقی

پنجشنبه, ۲۳ آذر ۱۴۰۲، ۰۶:۱۹ ب.ظ

۰ نظر ۲۳ آذر ۰۲ ، ۱۸:۱۹
محمدعلی خالقی

بهانه لبخند زندگی

سه شنبه, ۲۱ آذر ۱۴۰۲، ۰۶:۵۵ ب.ظ

۰ نظر ۲۱ آذر ۰۲ ، ۱۸:۵۵
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۲۱ آذر ۰۲ ، ۱۵:۳۳
محمدعلی خالقی

خلوت در سیاهی

يكشنبه, ۱۹ آذر ۱۴۰۲، ۰۴:۵۲ ب.ظ

شخصیت هر آدمو

نسبت به برخورد با حیوانات 

می شه فهمید 

۰ نظر ۱۹ آذر ۰۲ ، ۱۶:۵۲
محمدعلی خالقی

شنبه, ۱۸ آذر ۱۴۰۲، ۱۲:۱۶ ب.ظ

خوشا اسفاد ،خوشا غوغای اسفاد
خوشا این باغ و،اوشارای اسفاد

تمام روستا سر سبز وزیبا
خوشا در قلعه وحوضای اسفاد

مزارشاسکوهش چون کلاه است
خوشا آن کوه بی همتای اسفاد

قنات آب شیرین وزلالش
خوشا چون نقره ی،زیبای اسفاد

به هرجا دور زنم،مثلش، نبینم
مثال دخترای رعنای اسفاد

اگر که از هنر،خواهی برم نام
از آن قالیچه های،دیبای اسفاد

ز،مسکه وسرشیر،روغن زرد
ندارد کس مثال کشکای،اسفاد

زمیوه،رونق ،بی انتهایش
به توت و وسیب وآلوهای اسفاد

اگر کم بود زینجا اطلاعات
بدانید زین، پس شعرای اسفاد

جغوک وسیسلنگ وبلبلانش
زکبک وتیهو،و،زاغای اسفاد

به دامداری ،کشاورزی ،نمونه
همیشه ،مردهای ،روستای اسفاد

به پای مادرانش بوسه ای زن
که زاییدند ،فرزندآی ،اسفاد

نمی دانم ،کدام حسنش ،برم نام
زدینداران وعالم های اسفاد

فراموشم شد از گندم وارزن
سراسر فرش ،خرمن های اسفاد

تمام دشت زیر،زعفران است
نداردهیچ جا ،گل های اسفاد

زعطرو بوی سبزی ها،نگفتم
ندارد،منطقه ،سودای اسفاد

اگر کم گفته ام از نام نیکش
مرا بخشش،زشاعرهای اسفاد

جهان انگشتر واسفاد نگینش
نشد جایی بسان جای اسفاد

حکایت میکنم کوتاه ،لیکن
که نتوان گفت زحکمت های اسفاد

الهی هردمی باشید سلامت
چه از اسفاد واز دوستای اسفاد

فاطمه جعفری ۱۴۰۲/۹/۱۰

۰ نظر ۱۸ آذر ۰۲ ، ۱۲:۱۶
محمدعلی خالقی

آقا یه جایی نشستی یا رفتی مهمونی یا پیش دوستت

اونی که پیش تو از این و اون حرف می زنه یا سرسیخت می کنه فقط گوش کن زیاد توجه نکن   همون صدای واق واق سگ  اگه خواستی جوابشو بدی بگو اگه از من بد گفته یه چیزی گفته فرسنگها اون ورتر 

نه ضربه ای به من خورده نه لطمه ای 

اما تو الان جلوم نشستی داری حرف اونو تایید می کنی 

لطفا جلوی دهنمون بگیریم و پشت سر این و اون حرف نزنیم 

یا رو به خاطر یک حرف اشتباه خانواده اش  حبس ابد داشت

 

 

 

 

۰ نظر ۱۷ آذر ۰۲ ، ۲۲:۴۷
محمدعلی خالقی

اموال دنیا امانتی بیش نیست

جمعه, ۱۷ آذر ۱۴۰۲، ۰۴:۱۹ ب.ظ


پنجشنبه گذشت وجمعه را در یابید 
دل را بزدایید و چرا در خوابید

هر روز به فکر کار  شب در بازار
یا فکر دلار یا طلای ناب ید

بر مال ومنال خود نه دلخوش باشید
    پس  بذر  امید  را به دلها  پاشید

اینقدر کلاس بیخودی نگذاریم
باور بکنید در این جهان سرکاریم


با همدلی وصفای دل زنده شوید 
با یاد خدا چومهر تابنده شوید

ورزش وتماشای طبیعت بکنید
مادر وپدر چوگوهری در یابید


آرامش خود را به متاعی ندهید
سادگی کنید ، دل  به نزاعی ندهید

 چو ن دیده ز ،این جهان فرو می بندید
بالا چو روید  بر این  و ، او  میخندید

حسرت نخورید وغم زدل دور کنید
برداشت  غلط را نه ز ،انگور کنید

از اهل تظاهر  وریا دور شوید
با اهل ادب همیشه ماُجور، شوید 

بر علم وجهاد نفس تاکید کنید
دوری زگمان وحدس، تایید کنید

آن، کبر، و غم و حسد،  زخود دور کنید
ور نه تن وجسم همیشه رنجور کنید 


گرهمچو کریمی ،دل به دریا بزنید
صبحانه  زمسکه با  مربا  بزنید

شاعر:یونس کریمی 

۰ نظر ۱۷ آذر ۰۲ ، ۱۶:۱۹
محمدعلی خالقی

در آغوش وطن

چهارشنبه, ۱۵ آذر ۱۴۰۲، ۰۴:۰۴ ب.ظ

صد شکر ، که زادگاهمان اسفاد است
 ما را شب و روز ، ذکر او در یاد است

عمریست که با خوب و بدش خو کردیم
از خلق  بریدیم  و  به  او  رو  کردیم

ناخوانده ، همیشه میهمانش شده ایم
در وقت غمش ، رفیق جانش شده ایم

چون  مادر مهربان ، گشوده  آغوش
ما هم چو پدر ، نصیحت او در گوش

در غربت  اگر ، ز هجر او می نالیم
با  سرو چمانِ  او ، به خود می بالیم

در کلِّ جهان ، به هر کجا  آبادیست
من شک نکنم ، که بانِیَش اسفادیست

اسماعیلی ۱۴۰۲/۹/۸💐💐💐

۰ نظر ۱۵ آذر ۰۲ ، ۱۶:۰۴
محمدعلی خالقی

احساس قوی بودنتو به آدمی قوی نشون بده نه ضعیف

چهارشنبه, ۱۵ آذر ۱۴۰۲، ۱۲:۱۸ ب.ظ

۱ نظر ۱۵ آذر ۰۲ ، ۱۲:۱۸
محمدعلی خالقی

پروردگارت را در این تصویر باور داشته باش

سه شنبه, ۱۴ آذر ۱۴۰۲، ۱۰:۴۷ ق.ظ

۰ نظر ۱۴ آذر ۰۲ ، ۱۰:۴۷
محمدعلی خالقی

حاج محمد علی فردوسی اسفاد

يكشنبه, ۱۲ آذر ۱۴۰۲، ۱۱:۴۰ ق.ظ

آقای حاج محمد علی فردوسی
از چهره های درخشان فرهنگی وفعال در عرصه تعلیم و تربیت


ایشان در کودکی در اسفاد از نعمت پدر محروم شدند و زندگی خود را در سایه مادری مهربان و مومنه سپری نمودند 
دوران دبیرستان را در تایباد به همراه آقایان انصاری ؛شهریاری؛موسایی؛ اسداللهی گذارنده وبه استخدام آموزش و پرورش درامدند
از معلمین و مدیران مدرسه دهه ۷۰ در اسفاد بودند
ضمنا ایشان در حرفه ارایشگری از تبحر خاصی برخوردار هستند و در اون سالها که در منطقه آرایشگاه نبود دوستان و آشنایان را مورد لطف خویش قرار می‌دادند 
ایشان از معدود افرادی بودند که در سن جوانی ودر سال ۱۳۶۵ به سرزمین وحی مشرف شدند

در دهه ۸۰ به مشهد مقدس مهاجرت نموده و در ناحیه ۲ آموزش و پرورش درسمت های مسئول اموزش و ابتدایی به ادامه خدمت پرداختند
اکنون پس از بازنشستگی با تأسیس دبستان غیر دولتی و با کوله باری از تجربه و دانش همرا با اکیپ اموزشی مجرب با رویکرد قرآنی در منطقه مصلی در خدمت همشهریان در عرصه تعلیم و تربیت فرزندان هستند
به نوبه خودم به عنوان شاگرد ایشان در 
دهه ۷۰ آرزوی بهترینها را دارم

۰ نظر ۱۲ آذر ۰۲ ، ۱۱:۴۰
محمدعلی خالقی

زیبایی های اسفاد

شنبه, ۱۱ آذر ۱۴۰۲، ۰۷:۰۳ ب.ظ

۰ نظر ۱۱ آذر ۰۲ ، ۱۹:۰۳
محمدعلی خالقی

حاج غلام حسین یتیم اسفاد روحش شاد

پنجشنبه, ۹ آذر ۱۴۰۲، ۰۵:۱۵ ب.ظ

پنج شنبه 


پنج  شنبه شب است یاد اموات کنیم

بافاتحه روح جمعشان شاد کنیم

آنان که ز این جهان گذر بنمودند

بعد فاتحه هدیه سه صلوات کنیم 

اموات جمیع مومنان در عالم

هم ، هدیه به رفتگان اسفاد کنیم

۰ نظر ۰۹ آذر ۰۲ ، ۱۷:۱۵
محمدعلی خالقی

ازدیاد اولاد

چهارشنبه, ۸ آذر ۱۴۰۲، ۱۲:۴۳ ب.ظ

 جواب شعر ازدیاد اولاد


خواهی تو اگر زیاد اولاد کنی

باید سفری با ان خراشاد کنی

پس دست بری بران درخت گردو

سردی زبدن رها وازاد کنی

  یاانکه دوباره کن تو تجدید فراش

این توصیه را زبعد مرداد کنی

جامه سیاه چون زتن در اری

 رنج وغم وسختی زتن ازاد کنی

اما تو شنو زاین رفیقت پندی

بیش از دو سه بچه را تو پس کاد کنی


باطناب پوسیده   نرو دران چاه

چون شکوه کنی وداد وبیداد کنی

  وعده مدیران چوچراغ سر باد 

باید که به  وام  شک  و ایراد  کنی

بر وعده دولت تو نه دلخوش باشی

دانم که سه سال دیگه فریاد کنی


زیبد  که سه چار یار وهمسر گیری

وین گونه دل جمیع ما شا د کنی

بهتر بود از شغل شوی خاطر جم

کارمند  و مهندس یا که استاد کنی


گر وارد این خطر شدی باید که

نابود تمام ردّ واسناد کنی


ویزا که به هم سایه شده مجانی 

منزلگه دومت به بغداد کنی

الگو تو نگیر ز یونس  بیچاره

رفع بدعت از خطه اسفاد کنی

باشی چو  موفق  تو کلاسی بگذار 

شاید که بسی توانی ارشاد کنی 

باور نکنی هرانچه گفتم به مزاح

زین گفته نه خانه سست بنیاد کنی 

رسم است دراین ملک تک همسر باشی

باید که نظر به سایر افراد کنی

غلامحیدر کریمی اسفاد

۰ نظر ۰۸ آذر ۰۲ ، ۱۲:۴۳
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۰۷ آذر ۰۲ ، ۱۷:۵۶
محمدعلی خالقی

بافندگی اسفاد

سه شنبه, ۷ آذر ۱۴۰۲، ۰۸:۵۱ ق.ظ


از قدیم الایام صنعت بافت در اسفاد رونق خوبی داشته است که می‌توان به موارد ذیل اشاره نمود💐🌟
بافت پارچه های کرباس👕
بافت پارچه های ابریشمی👚
بافت گلیم وپلاس
بافت توبره وخورجین وروکش پالون الاغ🦓
بافت جوراب و دستکش🧦🧤
بافت جوال و خاک کش
که با توجه به پیشرفت زندگی مردم و دادوستد ادامه آن به بافت قالیچه رسید این هنر ارزشمند مخصوص خانمهای اسفاد بود و برای دختران دم بخت هم یک هنر محسوب میشد🧕
بطوریکه در ایام خواستگاری خانواده عروس دست بافته های دختر خانم رو به نمایش میگذاشتندوعروس خانم ها هم تعدادی از این قالیچه های دسترنج خود رو همراه جهیزیه به خانه داماد میبردند🤵
در زمان بافت قالیچه دختران باهم همکاری می کردن (همبافت)👩‍❤️‍👩
زمان تنیدن تون(نخ تار) از یک نفر سبک پا استفاده یشد تا بافت قالیچه زود تمام شود🏃‍♂
هنگام شروع بافت قالیچه شکلات به حاضرین میدادند 🍬
زمان پایان بافت قالیچه شیرینی توزیع میکردند🍛واگرخانم بارداری پا بر فرش تازه بافته می گذاشت پیش بینی جنسیت جنین را میکردند⛄️
خلاصه سرگرمی بسیار شیرین و هنر بسیار زیبا و دیدنی از خانم‌ها در اسفاد قدیم بودودر اقتصاد خانواده بسیار تاثیر گذار بود 💰در کیفیت بافت قالیچه بعضی از افراد معروف بودند و خرید و فروش قالیچه هم شغل پر درآمد محسوب میشد 💵 در اینجا به بعضی از ابزار و اصطلاحات بافندگی اشاره میکنم _مقراز_دستوک_پکی_کارد_گوره_گله_   پیدمه_دم_ساده بافی_کوک✂️🔪
نام چند نقشه بافت 
گل ابری_ گل طاووس _گل ترکمنی_ گل مرغی_ گل خشتی🌻
 کاش این هنر ها با تغییر زندگی امروزی فراموش نشود و به عنوان میراثی ماندگار دست به دست بچرخد(سربلند باد اسفاد واسفادی در جای جای میهن اسلامی قنبری دیماه ۹۷)

۰ نظر ۰۷ آذر ۰۲ ، ۰۸:۵۱
محمدعلی خالقی

پایان هرتلخی بیداری ایست

يكشنبه, ۵ آذر ۱۴۰۲، ۰۵:۰۵ ب.ظ

۰ نظر ۰۵ آذر ۰۲ ، ۱۷:۰۵
محمدعلی خالقی

شعر نو کینه و اشک

شنبه, ۴ آذر ۱۴۰۲، ۱۰:۳۱ ق.ظ

 

کینه از اشک چنین می پرسد 

نیست بین غم و شادی ز میان دل تو 

تو برای غم خود گریانی 

یا از این حادثه شوق چنین لبریزی

من از آن آمده ام که میان غم و شوق دل تو فتنه کنم 

اشک در ذائقه ای می گوید 

در میان دل من کینه ی  تو نیست عذاب 

اشک در من شده است مرهم من 

که تو را با چند اشک

 از دلم می شویم 

من فرو می ریزم 

بر تمام دردها ،نیرنگها 

حتی تو 

بنشین و بنگر 

 تا غبار هر درد 

بزدایم و بشورم با اشک 

اشک را هدیه کنیم 

اشک را هدیه کنیم 

شاعر ::::؛خالقی (عرفان) اسفند ۹۷

به امید روزی که هر انسان با هر نیت و دلی که داره قلبامون رو  با عشق ،پاکی یکرنگی به همدیگه هدیه کنیم .

مثل این شعر تمام کینه ها دردها و نیرنگها را با قطره اشکی بر دل بشوریم و دور بریزیم 

نیکوست هر انسان طبق آیین کتاب مقدسش که آن را باور دارد و دوست می دارد و می پرستد گذشته و آینده خود را بنگرد و بیاراید 

حتی آنگه که دیر شده است خداوند رئوف و مهربان است و توبه پذیر هیچ گاه دیر نیست

 بزرگ و عاقل کسی است که در هر اتفاق بد  بتونه خودشو کنترل کنه و صبور باشد توجیه رو بزاریم کنار اگه بخوام یک موضوع کوچیک رو توجیح کنیم بزرگ میشه و اونوقت قادر به کنترلش نیستیم  و دیگه موضوع کوچیک نیست بلکه یک فاجعه است 

لبخند  بهترین هدیه است در برابر اتفاقات بد 

و بزرگترین اتفاقات هدیه ایست از جانب پروردگار  

منتظر هر حادثه یا  ( هدیه )  در زندگی مون باشیم و با لبخند بپذیریم 

اشک شوقی رو به هم هدیه کنیم وبزداییم و بشوریم آن دلی را که به درد و غم خود آغشته است



اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir

۰ نظر ۰۴ آذر ۰۲ ، ۱۰:۳۱
محمدعلی خالقی

 

 

 

 دوست

دل به دل جاده و اتوبان است
 دوستی ها، چو از دل وجان است
دوستش دارم و نمی دانم 
از چه طاهر ز من گریزان است 😂

ادامه بدین.


کنیه میرزا بود. خودش خان است
اوسکونت به مرکز استان است

 
قلب ایران به کوی شاه رضا
مشهد  اندر دل خراسان است

یک نَصَب دارد او ز  مادر خود
پدر ش گرچه از بزرگان است

جد او  طنز وهجو را استاد
قلمش همچونان ادیبان است

کت وشلوار چون که میپوشد 
شیک پوش هچو ان رئیسان است

بوده اورا علاقه ای وافر 
الحق اوسینه چاک پیکان است

صافکاران زدست او دلخون 
اونمونه زبهر ایشان است

دل اوصاف  وچهره اش خندان
اوگلی در میان  یاران  است

سخنانش که طنز بهر دلم 
هدیه همچون زلال باران است

اهل گردش و بی خیال است  او
گاه در رشت وگه به تهران است

چون به تهران رود  یقین دانم 
او فقط لاله زار و شمران است
 
 سال را خدمتش به خلق عیان 
استراحت فقط زمستان است 

یاد م‌  امد. ز. ،کودکی هایش
روز هایی که او دبستان است

درخوراکی  و پَسَهء جوزا 
دست  و دلباز چون‌کریمان است
 
پر انرژی وخوب وخوش جمعی
 همکلاسان  وهم  رفیقان است

احمدی   کاظمی ، تقی زاده
 حکمتی پور  هم  زایشان است

هم سلیمی محمدی ایضا
عابدینی زآن عزیزان است

شهریاری کریم پور وخودم 
گفتن نامشان چه اسان است 

 غم گرفته  است عصر این جمعه 
دل من پیش ان سه خوبان است

شاد باد روحشان ازین وادی 
فاتحه هم نثار ایشان است

ای کریمی  تمام   کن.   شعرت
یار  خوب بس عزیز چون جان است 

۰ نظر ۰۳ آذر ۰۲ ، ۱۴:۵۹
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۰۳ آذر ۰۲ ، ۱۱:۵۶
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۰۲ آذر ۰۲ ، ۰۹:۴۰
محمدعلی خالقی

مالک ظاهری اسفاد ،تولدت مبارک

دوشنبه, ۲۹ آبان ۱۴۰۲، ۰۶:۵۵ ب.ظ

۰ نظر ۲۹ آبان ۰۲ ، ۱۸:۵۵
محمدعلی خالقی

برادران صادق

يكشنبه, ۲۸ آبان ۱۴۰۲، ۰۵:۴۹ ب.ظ

۰ نظر ۲۸ آبان ۰۲ ، ۱۷:۴۹
محمدعلی خالقی

دل شکسته

پنجشنبه, ۲۵ آبان ۱۴۰۲، ۰۳:۲۹ ب.ظ

در سکوت خود 

 

                         شاخه ی  گلی 

 

                  دامن کویر 

 

                        دشت بی صدا    

 

                   زیر بوته سنگ      

 

                     لاغر و نحیف 

 

                      زار می زند     

 

          باد می وزد

 

               لحظه ها   زلال       

 

 

                   دشت بود  و  دشت      

 

 

                       سنگ بود  و  سنگ          

 

 

            ا و زیر لب دل شکسته بود 

 

                   خالقی عرفان 



اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir

۰ نظر ۲۵ آبان ۰۲ ، ۱۵:۲۹
محمدعلی خالقی

انرژی بمب معجزه هآ

پنجشنبه, ۲۵ آبان ۱۴۰۲، ۱۰:۴۰ ق.ظ

۰ نظر ۲۵ آبان ۰۲ ، ۱۰:۴۰
محمدعلی خالقی

انرژی مثبت اندیشی

پنجشنبه, ۲۵ آبان ۱۴۰۲، ۰۹:۰۲ ق.ظ

۰ نظر ۲۵ آبان ۰۲ ، ۰۹:۰۲
محمدعلی خالقی

بازی زندگی

چهارشنبه, ۲۴ آبان ۱۴۰۲، ۱۱:۵۲ ق.ظ

۰ نظر ۲۴ آبان ۰۲ ، ۱۱:۵۲
محمدعلی خالقی

پائیز و زیبایی هایش

سه شنبه, ۲۳ آبان ۱۴۰۲، ۱۱:۴۳ ب.ظ

تلنگر

 

چه دنیای خوب و قشنگی 

فصلها می چرخند 

فصل زیبای بهار , فصل پاییز قشنگ , 

کبککان می خوانند 

و نسیم از هر سو بوی ریحان و شقایق رو به هم آمیخته 

صبح زیبایی از نور شفق می تابد 

و غروبی دیگر  , شب به زیبایی و تاریکی خود خاموش است 

چه قشنگ است اینجا  , همه رنگ است دنیا 

همه جا ازادی  , همه جا جشن و سرور 

ابرها سایه ای از اتش خورشید قشنگ , بر زمین می پوشند 

اسمان ابی بود 

 , نور مهتابی از قرص ماه بود تابان 

و درختانی از هر نوع میوه  , ارام خوابیده 

 که تو باشی و من  

زندگی هم زیباست 

اگر از قافله عمر خبری نیست . 

شاید !!!!شاید!!!!!شاید!!!!! ان سوتر در جهانی دیگر

 زندگی هست زیبا ?  که در این کوته عمر , به تلنگری ز هم پاشیدن  و دگر هیچ که هیچ  ……………________________

کاش یک لحظه  در این جشن و سرور 

من می دانستم  ?

زندگی زیبا بود 

زندگی یعنی چه ؟

شنبه ۵ مرداد ۹۸

 

خالقی عرفان 



اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir

۰ نظر ۲۳ آبان ۰۲ ، ۲۳:۴۳
محمدعلی خالقی

داداشی علیرضا حسنی اسفاد

سه شنبه, ۲۳ آبان ۱۴۰۲، ۰۴:۵۵ ب.ظ

 

 

آدمهای ساده قلب های مهربان و وسیعی دارند  دید باز و صبر زیاد 

برای همه کس لبخند به لب دارن 

دلسوخته که باشی  بد هیچی کی رو نمی خوای  بوی ناب و انسانیت در وجودت جا گرفته

باور دارم بهترینها از آن توست 

بهبودی مبارک داداش 

 

👌👌👌👌👌💕💕💕💕💕💕💕

 

۰ نظر ۲۳ آبان ۰۲ ، ۱۶:۵۵
محمدعلی خالقی

خری که رکورد شاهینو شکست

دوشنبه, ۲۲ آبان ۱۴۰۲، ۰۴:۳۲ ب.ظ

خر نگو شاسی بلند شهر ما 
خر نگو ورگو الاغ آن کیمیا

خودروی  ملی بود  او ،نَی، خر  است
او ز هر ماشین ومرکب بهتر است 

نه  کنون بنزین تورا میخواهد ت
نه پلیس خشمگین  میخواندت

هم و غم بیمه ات هرگز مباد
ترس از جریمه ات هرگز مباد

آن صدای بد اگر دارد الان
یا که شر است یا که می باشد جوان 

گر  که  دارد  سرعتی  کم  آن الاغ
باشد او لنگ ، یا که می باشد چلاغ

او همه تحریم   را دور می زند 
دا ئما او سر به باغ سور  میزند

هر کجا او رفته ماشین کی رود
کوه او رفته است شاهین کی رود

داده او هر خودرویی را آبرو 
سوخت او باشد دو لیتر  از آب جو

نه ز تو دزد گیر خواهد نه سویچ
بوده روغن هیدرولیک از یک هویچ

شیر او بر دردها باشد شفا 
بوده سرگینش کرونا را دوا

الغرض خیر است و نه شّر است، او
بیم نَی  از بَحر  و از برّ است ،او

شاعر:یونس کریمی 

۰ نظر ۲۲ آبان ۰۲ ، ۱۶:۳۲
محمدعلی خالقی

برادران کریمی اسفاد

چهارشنبه, ۱۷ آبان ۱۴۰۲، ۰۹:۴۸ ب.ظ

۰ نظر ۱۷ آبان ۰۲ ، ۲۱:۴۸
محمدعلی خالقی

پول و پارتی کنگره ی پیشرفت آدمای هیچ و پوچ

چهارشنبه, ۱۷ آبان ۱۴۰۲، ۰۹:۰۱ ق.ظ

وقتی بهترین ماشین سوار می شی 

وقتی بهترین خونه ی لاکچری رو تو بهترین شهر داری 

و یک کت شلوار سفید با کراوات قرمز می پوشی 

انسانیت و شعور نداشته باشی هیچ و پوچی 

۰ نظر ۱۷ آبان ۰۲ ، ۰۹:۰۱
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۱۵ آبان ۰۲ ، ۱۸:۴۱
محمدعلی خالقی

جناب آقای کربلایی میرزا میر میری

يكشنبه, ۱۴ آبان ۱۴۰۲، ۱۱:۵۲ ب.ظ

جناب آقای کربلایی میرزامیر میری
 
که بیشتر  روزگار خود را در محله پای چنار گذرانده و اگر قضای روزگار و زلزله مهیب سال 76 نبود به گفته خودشان هیچ وقت از آن محل به منزل جدید در پایین روستا نقل مکان نمی کردند چرا  که اولا در مجاورت مظهر قنات و سایه سار درختان بلند و دسترسی سریع به باغات و مزارع بود ثانیا تعداد دیگری از خانوارها بودند  که مثل ایشان از زلزله سال 57 راضی به ترک  محله پای چنار و باغستان و رفتن به شهرک یا نوسازی نبودند از جمله حاج محمدآقا شهریاری ، حاج میرزامحمد غفاری، حاجی علی محمد جعفری ، حاج محمدرحیم محمدی و کربلایی حسینعلی قاسمی که این خانواده های محترم  سالهای زیاد با هم الفتی بیش از همسایگی گرفته بودند .
پدر ایشان مرحوم ملاغلامرضا را می توان دایره المعارفی برای اسفاد در سالهای اخیر دانست چرا که اطلاعات ارزشمندی از سابقه وابستگی اجدادی هریک از طوایف اسفاد و تاریخچه املاک و زمین های اسفاد داشتند که این تجارب به ایشان هم منتقل گردیده.
جناب آقای میرزامیر میری انسانی باتجربه و پخته در خیلی از مسایل می باشد و تبحر فراوانی در خیلی از زمینه ها بخصوص امور عام المنفعه دارند که مسجد قدیمی اسفاد واقع در پای چنار به همت ایشان همیشه چراغش روشن بوده و هست .
 علیرغم فیزیک بدنی درشت و زور بازوی زیاد از تواضع و افتادگی خاصی برخوردارند .
شرکت در مراسم پخت غلور اسفاد که بسیار باشکوه و شلوغ پلوغ است و ساخت تنور . لین میرزامیر و اینکه ایشان هر جا باشد آبادانی همراه ایشان است باغدار و کشاورزی بسیار متبحر است از ویژگی های بارز و منحصر به فرد ایشان است.

زمان سکونت ایشان در محله بالا (پای چنار) قلمرو اصلی ایشان کشتزارهای سلیمونی در شمال و باغ صلا در جنوب روستا بود.
برای خانواده محترمشان  و همچنین فرزندانشان که مثل سایر  جوانان از  اسفاد مهاجرت نموده اند آرزوی سلامتی و بهروزی  داریم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد

نویسنده گان احمد محمدی . اسماعیل کریمی

۰ نظر ۱۴ آبان ۰۲ ، ۲۳:۵۲
محمدعلی خالقی

 

 


پیوند ازدواج جناب آقای کربلایی میرزامیر میری را خدمت ایشان و فرزندان عزیزشان تبریک عرض نموده و برای ایشان و همسر محترمه آرزوی بهترین ها را داریم. 
انشاء الله روح همسر فقیده شان مرحومه مغفوره حاجیه خیرالنسا میری در آرامش و آسایش ابدی باشد.

 

 

۰ نظر ۱۴ آبان ۰۲ ، ۱۷:۴۴
محمدعلی خالقی

پای در صحن حیاطی بنهادم مبهوت
نگهی این سو وآن سو کردم 
روزگاری روزی بود این خانه ی ما 
جمع ما جمع وچه خندان بودیم 
بی خبر زین همه ویرانی ها 
روزگاری گلستانی بود 
لیک امروز دگر نیست
 اثر از گلستان ما
همه جا ویران شد 
و فقط در یادم خاطرات خوب آن گلستان قشنگ باقی مانده وبس 
خاطرات شیرین 
آن همه لطف پدر 
آن همه نغمه سرائیهایش
قصه های شیرین 
شعرهای رنگین
نکته ی پندآموز
قصه ی ورقه وگلشاه 
قصه ای بود که پدر 
هر شب چله ی سال همه را مهمان داشت
چه صفایی میکرد آن شبی که همگی دور وبرش جمع شدیم 
چه تلاشی میکرد تا همه خوش باشیم
یاد آن زحمت بی حدو حساب مادر 
خستگی پیدا بود در نگاهش اما 
باز در چهره ی معصومانه اش  شادی ومهر چقدر زیبا بود
شادمان تر بودیم لحظه ای که مادر چهره ای خندان داشت
بزم ما گرم وصمیمی تر بود 
شادی وعیش وخوشی از ما بود 
لیک امروز دگر همه چیز بی روح است وغریبه است خوشی با من وما 
چونکه ویران شده این خانه وبزم همگی سرد شده
چون پدر رفته و دلهای همه مملو از غصه واز درد شده...

حلیمه شهریاری 

۰ نظر ۱۴ آبان ۰۲ ، ۱۷:۱۵
محمدعلی خالقی

آقای رضا عابدینی اسفاد

شنبه, ۱۳ آبان ۱۴۰۲، ۰۶:۵۷ ق.ظ

کسانی که دیگران را زمین میزنند اصولا به جنس زمین توجه نمیکنند.

در بیشتر مواقع زمین فنریت دارد و آدم‌ها به قله‌های موفقیت پرتاب میشوند.

شکست های زندگی همیشه روزنه های افکارت را باز می کند 

حسادت ها ،جنس بد انسان ، شخصیت های زندگی  خوب و بد راز مهم زندگی خواهند بود  

امیدوارم همیشه روزگار پرتابت کند به قله موفقیت 

 

 

 

۰ نظر ۱۳ آبان ۰۲ ، ۰۶:۵۷
محمدعلی خالقی

کربلایی حسن مددی

جمعه, ۱۲ آبان ۱۴۰۲، ۱۱:۲۵ ب.ظ

کربلایی حسن مددی
دهیار جوان روستای اسفاد که چند سال در سمت دهیار، به امور عمومی اسفاد پرداخت ایشان فردی خوش برخورد و خوش مشرب، مردم دار ، سختکوش و فعال است که در جهت خدمات عمومی به مردم اسفاد تلاشهای زیادی انجام داده است.
- مشارکت بسیار فعال در برنامه ریزی لایروبی قنات اسفاد بخصوص در شرایط دشوار کمبود بودجه و امکانات

_ پیگیری امور مربوط به لوله کشی زمینهای های کشاورزی

_ شرکت در برنامه ریزی در مناسبتها و جشن ها و عزاداری اهل بیت .
_تهیه و توزیع سوخت زمستانی اسفاد
آنچه بیشتر ایشان را منحصر به فرد نموده   شرکت بسیار فعال در مناسبت ها . جشن های نیمه شعبان و 22 بهمن و خواندن به سبک فراقی و همچنین حضور در مراسم عزاداری اهل بیت است که
نوحه خوانی و مداحی و مولودی خوانی بسیار زیبایش تحسین برانگیز است .
حضور هرساله ایشان در مراسم 28 صفر مشهد مقدس  و نوحه خوانی و مداحی هایش قابل تقدیر و ستایش است.
برای ایشان و خانواده محترمشان آرزوی سلامتی و بهروزی داریم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
شایان ذکر است دهیاران ، هیات امنا و شورای محترم اسفاد از قدیم تا کنون خدمات ارزشمندی در جهت توسعه اسفاد انجام داده اند که خدمات ایشان قابل تقدیر و ستایش است و بعدا به این موضوع خواهیم پرداخت.

+ نوشته شده در جمعه هجدهم فروردین ۱۳۹۶ ساعت 2:56 توسط اسماعیل کریمی

۰ نظر ۱۲ آبان ۰۲ ، ۲۳:۲۵
محمدعلی خالقی

اینجا اسفاد روستایی در جنوب خراسان است

جمعه, ۱۲ آبان ۱۴۰۲، ۰۴:۱۱ ب.ظ

۰ نظر ۱۲ آبان ۰۲ ، ۱۶:۱۱
محمدعلی خالقی

سالگرد ازدواجتان را با تقدیم هزاران گل سرخ خدمت آقا علیرضای گل و سرکار خانم شهریاری  تبریک می‌گویم
و زندگی پر از عشق و محبت را برایتان آرزو 
می‌کنم 

🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺

۰ نظر ۰۹ آبان ۰۲ ، ۱۰:۴۷
محمدعلی خالقی

صبح سرد

دوشنبه, ۸ آبان ۱۴۰۲، ۰۷:۵۴ ب.ظ
 
 
در صبح سرد  شال و  قبا  کرده  زعفران
دیدم نشاط  و شور به پا  کرده زعفران
چون  رستخیز از دل خاک آمده برون
از خاک تیره باز  دعا  کرده  زعفران
دارد بنفش می زند  از دور این زمین
مرهم برای خاطر ما  کرده  زعفران
باید  نشسته  رفت  به  بالین هر گُلی
در قلب خویش خانه بنا کرده زعفران
این دُر قیمتی است که گویند طلای سرخ
آری ! به قعر خاک طلا  کرده  زعفران
هرسال می رویم  به سر بخت این عزیز
ما  را به قدر خویش رضا کرده  زعفران
آن رشته های سرخ  دلش را که دیده ای
با عطر و رنگ خویش چها کرده زعفران
با این همه مشقت و سختی به خانه رفت
سر پنجه ها ز بعد  حنا کرده  زعفران
جمع اند دور  هم  که  بخندند غنچه ها
در قصه ای که قدر و بها  کرده زعفران
پر می شود که  بال  و پر صاحبش شود
گرد  و  غبار خویش هوا کرده  زعفران
در یک ردیف دسته شده سرخ و هم سفید
گویند  رنج  خانه  دوا  کرده  زعفران
خشک می شود که چشم خریدار دل دهد
آن سال خُوش که روی به ما کرده زعفران
آن قدر پیش اهل محله  گران بهاست
ما را به وقت خواب صدا کرده زعفران
فر آوری شود ز  وجودش  هزار  چیز
رنگش حضور خود به غذا کرده زعفران
صد قصه داشتی و " شمیم"  از تو ذره ای
پاییز ، حساب خویش جدا کرده زعفران
 
✅  شاعر : مرتضی حسینی اسفاد(شمیم)
۰ نظر ۰۸ آبان ۰۲ ، ۱۹:۵۴
محمدعلی خالقی

موفقیت پول ماشین ویلا میلا نیست

موفقیت یعنی گذشته رو آبکشی بنداز رو بند 

آینده هم از آن هیچ کسی نیست  تو که از یه دقیقه دیگه خبر نداری  مردی زنده ای یا تو کدوم گورستان خوابیده ای 

حال بهترین لحظه است ، از حال لذت بردن یعنی موفقیت

اونچه بهترینه  برات اونچه حال دلتو خوب می کنه  

می خوای با بچه ات برقصی برقص هفتاد  سالته می خوای تاب بخوری بخور  می خوای هم سفره ای یک بی خانمان  باشی باش  سنت زیاده ولی می خوای رو ریل‌ پله برقی سوار بشی به یاد کودکی هات انجام بده 

حرف مردم زیاد توجه نکن 

موفقیت یعنی درلحظه  زندگی کردن  اونچه بهت انرژی می ده 

تو می تونی یکانگشتر بدل بندازی یا یک انگشتر فیروزه نیشابور اصل جفتش  مشخص نمی شه ولی کدوم بهت انرژی میده  ،مهمه  ؟! بله داداش  تو لحظه های زندگی ات موفقی 

 

۰ نظر ۰۶ آبان ۰۲ ، ۱۸:۰۲
محمدعلی خالقی

فصل گل زعفران

شنبه, ۶ آبان ۱۴۰۲، ۰۴:۳۳ ب.ظ

                       فصل گلها

هفته بگذشته روز از نو شد

شنبه اش آشکار می بینم

چون گل زعفران رسیده کنون

من خزان را بهار می بینم

همه در جنب وجوش همه مشغول 

از صغار وکبار می بینم

وقت کار است استراحت نیست

همه بی اختیار می بینم

خانه گل هرکجا که بینی گل

گل به هر کشتزار می بینم

مرد و زن پشت درب نانوایی

 اول صبح قطار می بینم

چیدن وباز کردن گل را 

کار لیل و النهار می بینم

چون رسد بیست وپنجم عقرب

همه جا انفجار می بینم

هرکه خوابش برد سحر گاهان

روز او زهر  ،مار می بینم

در سر چار راه و هم جاده

ظرف گل بی شمار  می بینم

کمک از آشنا وفرزندان

همچنان اضطرار می بینم

اجتماعی سحر ز ماشین ها

زیر باغ کنار  می بینم

دل به دل نیست اندر این اسفاد

جملگی بی قرار می بینم

کارگر کارمند و بازاری
 
من به ماشین سوار می بینم

 گل خریدن به ۱۸ عقرب

به ز بورس و دلار می بینم

جُوُ ، مَریمه  و، سَر تَخ اقامیر

من چنان پامنار می بینم

زعفران کجار اسفاد را

مایه افتخار می بینم

گر چه  مرغوب تر زآن نَبُود

درجه یک عیار می بینم

هر چه برکت تو بینی از اسفاد

من ز پای چنار می. بینم

درکویری به وسعت دریا

چون نگینی زیار می بینم

چون ز  بالای کوه ،نظر فکنم

دشت را گل عذار می بینم 

آن همه سبزی و طراوت را 

لطف آن کردگار می بینم
 
بیش ازاین من  سخن،  نمیگویم

یک سخن را هزار می بینم

تا که یونس دلش به اسفاد است

قلب او استوار می بینم
شاعر یونس کریمی 

۰ نظر ۰۶ آبان ۰۲ ، ۱۶:۳۳
محمدعلی خالقی

جناب آقای حجت قاسمی

پنجشنبه, ۴ آبان ۱۴۰۲، ۱۰:۵۷ ق.ظ

خدای مهربانم

در این صبح زیبای ملکوتی

برای دوستان و عزیزانم

سلامتی، نشاط، دلخوشی

عاقبت بخیری، عشق و محبت

خواستارم

امیدوارم زندگیتون

پر از عطر خدا باشد  

۰ نظر ۰۴ آبان ۰۲ ، ۱۰:۵۷
محمدعلی خالقی

شعر آقای یونس کریمی

چهارشنبه, ۳ آبان ۱۴۰۲، ۱۰:۱۵ ق.ظ

روانباشد اگر ذهن را دچار کنی

دل از خزان بزدایی و پس بهار کنی

اگر که فکر کنی شاید این درست باشد

تمام ثروت خود را فقط ،دلار کنی

نگه نکن به من خسته دل  کنون ای دوست

بدون سر وصدا زن سه  یا چهار کنی


کنون که کشور همسایه گشته ویزا مفت

رواست منزل سوم به ان دیار کنی 

وانزمان که دکل روی خانه ات باشد

هزار وصد شبکه ،پشت هم قطار کنی

 اگرکه خون شده اَسوَد برای غلضت ان

روی به ساوه وآنجا زن اختیار کنی 

وآن زمان  کنی از بهر درد خود چاره

دوباغ ارث  زآن  دشت پر انار کنی

وچون که وضع مزاج تو  خوب وعالی شد

هوس  به دامنه کوه و ابشار کنی 

ویا که سیب دماوند را اگر بینی

دگر نه فکر قهستان وسبزوار کنی

سفر نما تو به هر گوشه گوشه ایران 

که تا به اصل و وجود خود ، افتخار کنی

ویا برو به سنندج تویار کرد بگیر

قدم بران دمن ودشت ولاله زار کنی 

برو بخواب که خواب از سرت زده بیرون

تورا چه گشته. ، چنین فکر نابکار کنی

چوصبح اید  و هیئت رود به داخل شهر 

سزد که  راه خود انگاه استوار کنی 

به شرکتم من وتا صبح بر سر کارم

  چوصبح شد تو مگر فکر کار وبار کنی

منم روم دوسه ساعت بخوابم  و سزصبح

گروه سر زده  بینم که تو چکا ر کنی 

شهادت است و روم صبح زود من مشهد 

ضمانتم شه خوبان؛ به کردگار کنی
 
رضاست ضامن اهو ویار مظلومان

به استان حریمش تو افتخار کنی

 زروی صدق وصفا دست گیر بر سینه

ارادت ته دل را تو آشکار کنی

سلام ده به امام رئوف ای یونس

به لطف ومرحمت او تو اعتبار کنی

شاعر یونس کریمی 

۰ نظر ۰۳ آبان ۰۲ ، ۱۰:۱۵
محمدعلی خالقی

زعفران اسفاد

دوشنبه, ۱ آبان ۱۴۰۲، ۱۲:۵۹ ب.ظ
اسفاد مهد زعفران زیرکوه
اسفاد همانطور که از لحاظ فرهنگی . اجتماعی . دینی و مذهبی همیشه پیشرو بوده است از لحاظ صنعت و کشاورزی نیز منحصر به فرد بوده است محصولات کشاورزی و صنعتی اسفاد تا مور ( مرو ) و سرخس و هرات رفته است .
می توان گفت اسفاد اولین نقطه کشت زعفران در منطقه زیرکوه است .
وجود آب شیرین و زمین مرغوب باعث شده است که این روستا از قدیم از رونق فراوانی برخوردار باشد.
اولین بار مرحوم حاج محمد نوروزی پیاز زعفران را از منطقه مهموئی قائن به اسفاد می آورد و به کاشت زعفران می پردازد.
اوایل زعفران ارزشمند نبود و همه زعفران نداشتند و همچنین پر کردن گل یک دور همی تفریحی بود و اگر هم دستمزدی در کار بود به این صورت بود که هم وزن زعفران گل پر شده ، گل دریافت می کردند و  فروش زعفران نیز در بیرجند می گرفت. حاج محمد نورزی فردی مومن . متعهد .بسیار زحمتکش و متبحر در کار کشاورزی بود که حتی تا آخرین لحظات عمر به کار پر برکت کشاورزی مشغول بود و  ما اسفادی ها باید به خودمون افتخار کنیم که از اولین زعفران کاران منطقه زیرکوه هستیم.
کشت زعفران تحول مهمی در منطقه ایجاد کرده است و باعث بالارفتن سطح درآمد مردم منطقه و اشتغال زایی شده است و حتی صدور پیاز زعفران از سال ۶۳ به منطقه تربت حیدریه از منطقه زیرکوه بویژه اسفاد بوده است. خشکسالی دهه گذشته، زلزله و کاهش آب قنات موجب رکود در بخش تولید زعفران شده است اما با افزایش آب قنات و گسترش امکانات زیربنایی و صنعتی شدن کشاورزی ، کشت زعفران دوباره رونق گرفته است .
امروز با اصلاح نظام آبیاری و زمین های کشاورزی و صنعتی کردن آبیاری و مکانیزه کردن روشهای برداشت محصول می توان در بخش تولید زعفران رونق ایجاد نمود تا موجبات رفاه و درآمد منطقه فراهم شود.
گسترش ارتباطات اسفادیها از کلانشهرها به اسفاد و  امکانات زیربنایی اسفاد و رونق  ساخت و ساز بهتر است به کمک تولید بخش کشاورز بیاید تا میزان راندمان تولید بالا رود. حتی اسفادیهای مقیم مشهد و قائن و بیرجند بهتر است در بخش پر کردن گل زعفران همکاری نمایند و کانونهایی برای توزیع گل زعفران تشکیل شود. انشاالله که همکاری همگانی موجب رونق اقتصادی اسفاد و محرومیت زایی بشود.
                         کریمی اسفاد
۱۳۹۷
۰ نظر ۰۱ آبان ۰۲ ، ۱۲:۵۹
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۰۱ آبان ۰۲ ، ۱۲:۰۶
محمدعلی خالقی

کلاغ جیک ، کلجیک

شنبه, ۲۹ مهر ۱۴۰۲، ۰۲:۱۱ ب.ظ
سفر دو روزه به اسفاد از زبان آقای محمود عظیمی
 
تعطیلات عاشورا و تاسوعای حسینی را امسال هم به رسم ادب به اسفاد رفتیم البته در نبود اینترنت و قطعی ارتباط با شما .
اسفاد با گرمای طاقت فرسا و گردو خاک آزار دهنده اش جاتون خالی، خوب بود . حضور بستگان ، همشهریان و آشنایان اسفادی از اقصی نقاط کشور برای شرکت در سوگواری سرور و سالار شهیدان و زیارت اهل قبور اسفاد و صله‌ی رحم و دیدارها که تازه می‌شد. اگر چه کَلَجیکا (کلاغ‌جیک‌ها) نمی‌گذاشتن صبح‌ها بخوابیم اما توی این دو سه روز صداشون برای ما عادی شده بود هر روز قبل نماز صبح پشت پنجره برامون قج قج می‌کردند یادمه قدیما وقتی کلجیک قج قج می‌کرد می گفتند انشالله خوش خبر باشی.
خدا بیامرزد مرحومه خانم نساء وقتی صدای قج‌قج کلجیکا بلند می‌شد می‌گفت خبر خوشی داری یک بار دیگه ، دوباره قج‌قج می‌کرد. ما هم همین جمله را گفتیم که تعدادشون زیاد شد و دیگه آبشاری قج‌قج نثارمون می‌کردند :
قجقجقجقجقجقجقجقجقجقجقجقج
 
از قدیم گفته‌اند دستی را که نمی‌توان برید باید بوسید !
اینه که دیگه مجبور شدیم
باهاشون دوست بشیم و
با صداشون بسازیم
اونقدر عادی شد که حتی
براشون شعر هم گفتم؛
 
کلجیک
 
 
صدای خور از هوا کِردی کلَجیک
سحر مار زابرا کِردی کلَجیک
بنَگذاشتی دِخو شُم کلّه یِ صُب
ز بس که سر صدا کِردی کلَجیک
بگفتُم لب فرو بند تا دخَو شُم
المشنگه به پا کِردی کلَجیک
بترسیدی ز گربه‌ی مَادر عباس
ولی بر ما جفا کردی کلَجیک
بگفتُم خوش خبر بی، تا خموش شی
تو بد تر از قضا کردی کلَجیک
با این قجقجقجای اول صبح
چنین بلوا به پا کردی کلَجیک
علاجِ تور مِده گربه ی خدیجه
عروسی خور عزا کردی کلَجیک
 
۱۴۰۲/۵/۶
🍃💐😂😂😂
۰ نظر ۲۹ مهر ۰۲ ، ۱۴:۱۱
محمدعلی خالقی

معرفی حاج محمد کلوخ اسداللهی اسفاد

شنبه, ۲۲ مهر ۱۴۰۲، ۱۱:۰۵ ق.ظ

 

دراین قسمت به معرفی شخصیت وخدمات آقای حاج محمد کلوخ اسداللهی می پردازیم:
جناب حاج محمد کلوخ اسداللهی متولد روستای میرآباد هستند ولی به علت اینکه خانم ایشان اصالتا اسفادی هستند بعد از ازدواج در اسفاد ساکن شدند و خوشبختانه ایام زیادی را در همسایگی این عزیز بسر بردیم.
از ویژگی های خوب ایشان مهربانی ، راستگویی ، اهل ایمان واهل کارو تلاش وکسب روزی حلال است.
ایشان جزءمعدود افرادی بو دندکه ماشین داشتند .در اوایل انقلاب که در اسفاد تعداد ماشین انگشت شمار بود ایشان وانت تویوتا داشتندکه این خود در جهت رفاه حال همشهریان موثر بود.
البته ایشان یک موتور جوش بنزینی میلر آمریکایی هم داشتند و یکی از کلاس های مدرسه قدیم روبروی منزل ما کارگاه جوشکاری ایشان بود.
بچه ها مشتاق طرز روشن شدن این دستگاه بودند موقعی که دستگاه روشن می شد بچه ها که اغلب محل بازی و ورزش شون هم همین مدرسه قدیمی بوددور ایشان حلقه می زدند ومحو تماشای این صحنه می شدند..برای روشن شدن این دستگاه یک طناب به دور پروانه که جلوی دستگاه بود دور می خورد و با کشیدن سرعتی این طناب پروانه به چرخش می آمد وموتور روشن می شد.
البته چه چشم هایی که بر اثر نگاه کردن دزدکی بچه ها به برق جوشکاری درد می گرفت وعلتش این بود که در اوایل تعداد کمی از مردم عینک داشتند و اگر کسی عینک طبی میزد خیلی به قول امروزی ها با کلاس بود. خیلی از بچه ها آرزوی عینکی شدن را داشتند تا بتونن با عینکشون قیافه بگیرن. اونا تو کتابا و ا ز مردم شنیده بودند که برق جوشکاری باعث ضعیف شدن چشما میشه به خاطر همین دور ازچشم پدر و مادر  وحاجی کلوخ به تماشای جوشکاری می پرداختند.
اما به هر حال کار جوشکاری کار سختی بودکه این بزرگوار با تلاش زیاد در خدمت مردم بودند. بیشتر مردم به خاطر جوش دادن ادوات کشاورزی خود مثل چارشاخ، بیل ،خیش گاواهن ،فرغون و تبر و دیگر ابزار آلات به ایشان مراجعه می کردند.
ایشان در جلسات مذهبی ودر نماز جماعت و محافل قرآنی حضور فعال دارند ودر ضمن یکی از فرزندانشان طلبه هستند.
به نظر می رسد یکی دو سالی است که این بزرگوار از بیماری قلبی رنج می برند. به پاس این همه خدمت رسانی به  اهالی روستا برای بهبود ی وسلامتی کامل ایشان صلوات می فرستیم.

برچسب‌ها: اسفاد

+ نوشته شده در سه شنبه بیست و نهم تیر ۱۳۹۵ ساعت 20:26 توسط حسین اسداللهی

۰ نظر ۲۲ مهر ۰۲ ، ۱۱:۰۵
محمدعلی خالقی

تجربه مهمترین درس زندگی

جمعه, ۲۱ مهر ۱۴۰۲، ۱۲:۵۱ ب.ظ

۰ نظر ۲۱ مهر ۰۲ ، ۱۲:۵۱
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۲۰ مهر ۰۲ ، ۱۶:۴۳
محمدعلی خالقی

زادگاهم اسفاد باصفا

چهارشنبه, ۱۹ مهر ۱۴۰۲، ۱۱:۴۳ ق.ظ
 
👇👇
===============
بُوَد اسفادِ من، قلبی تپنده...
به زیرکوهی که باشد، عشق بنده
 
صفایش را ندارد، هیچ جایی...
بدونِ آن نباشد، هیچ صفایی
 
خوشااسفاد ووضعِ بی مثالش
به شاسکوه و صفایِ با جلالش
 
بُوَد آبِ قناتش، زمزمِ دل
چو زمزم گشته آنهم مرهمِ دل
 
ز کشمونش بهاران لاله خیزد
ز جانم از فراقش ناله خیزد
 
اگر بینی مزارِ آشیش را
زدل عاشق شوی آن ساقیش را
 
ندارم من بجزء سودایِ اسفاد
دلم خواهد ز بس آوایِ اسفاد
 
ز پِیزَی پل، مَرِیمَه، تا دَوِیلی
ز آقامیر و نوتاق و رئیسی
 
از آبشارِ چراغان، تا بیابان
از آن باغِ سلیمانی تا حَد افغان
 
ز میرآباد، تا آبیز و کَجارش
ز کوه ودشت وکشمون و مزارش
 
همه جایش بُوَد خوشنام و دلباز
بُوَد اسفادِ من، زیبا و مهناز
 
جوانانش همه پر شور هستند
ز دستِ ناکسان، رنجور هستند
 
زنانش، جملگی زهرا خصالند
عفیف و با حیاء و با کمالند
 
چو مولایم علی، مردانِ اسفاد
عزیز و مُنجلی، رِندانِ اسفاد
 
صفایِ زادگاهم چون بهشت است
محلِ مردمِ نیکو سرشت است
 
اگر دارد خدا خُلدِ برینی
منم دارم بهشتِ نازنینی
 
خلیلا...! افتخاری شد نصیبت
سراسرعشق وشادی شدنصیبت
===============
🌺 شاعر: خلیل اسفادی، هفتم بهمن
۰ نظر ۱۹ مهر ۰۲ ، ۱۱:۴۳
محمدعلی خالقی

زلزله

يكشنبه, ۱۶ مهر ۱۴۰۲، ۰۳:۵۹ ب.ظ

هرکه  خواند  سوره  زلزال  را  
پس  رها  یابد  کنون  از  زلزله

چون که ارامش دهدذکر خدا
پس بگیرد او زمنزل فاصله

اندمک ارام با ان گوشی اش

 او خبرگیرد زقوم وسلسله 

گردداو اگه زحال قوم وخویش 

او بجا ارد  ز  ارحامش   ،صله


پس بگویددرمناجات ودعا

ای خدا ویا علی یا فاطمه

از خرافه ،شایعه گردد جدا

پشت گوش اندازد او هر شایعه

چون که پایان یابد آن پس لرزه ها

باز  گردد   منزل ،او با  عائله

هچو قبل  ارام گردد بهر او

باز گردد او به جمع قافله
 
پس اگر هشدار را فهمید او

خط کشد هم  دور کار  باطله

یونس کریمی 

 

 

۰ نظر ۱۶ مهر ۰۲ ، ۱۵:۵۹
محمدعلی خالقی

خاطرت دکتر مظفرکریمی از آقای دعا

چهارشنبه, ۱۲ مهر ۱۴۰۲، ۰۶:۵۵ ب.ظ

آقای اسفاد (1)
سلام به همه شما

در حدود سن ۴ تا ۵ سالگی یک بار به سختی بیمار شده بودم... آن سال ها دوا و دکتر مانند امروز در دسترس نبود. نزدیکترین درمانگاه در حاجی آباد بود و بقیه روستاها هیچ کدام نه دکتر، نه خانه بهداشت، نه ماشین و نه جاده ای که آنها را به درمانگاه برساند نداشتند.

آن راه طولانی را هم که نمی شد تنها رفت. مسیرهای سر راست امروزی را فراموش کنید. جاده قدیم راه باریکه ای مالرو بود که از پایین کوه، روستاهای قدیم اسفاد و آبیز و حاجی آباد را به هم وصل می کرد. وضع روستاهای میرآباد و فندخت و ... هم که بدتر و راه آنها دورتر بود.

باید چند نفر همراه می شدند تا آن راه را در سرما و برف و باران زمستان طی کنند و بیمار را به دکتر برسانند. گاه همه این مسیر را می رفتی اما الاغ ها نمی توانستند از رودخانه حاجی آباد رد شوند آن وقت اول مصیبت بود. و بدتر از آن، می شد که این راه را با آنهمه مشقت بروی و بگویند دکتر نیست. من از هردو موردی که گفتم، خاطره هایی دارم.

این وضع اسف بار سبب می شد که مردم از خیر دکتر و شر راه بگذرند و تا می توانند از دوا و درمان محلی استفاده کنند. قدیمی ها انواع گیاهان دارویی و جوشاندنی ها را می شناختند و برای درمان از آنها استفاده می کردند. زخم ها را پنبه داغ می کردند تا خون بند بیاید و اگر زخم جزئی بود با پاشین کمی خاک مشکل حل می شد. شکستگی ها و در رفتگی ها را شکسته بندها جا می انداختند و با "کما" می بستند تا جوش بخورد. اما بعضی وقت ها هم هیچ کدام از دوا و درمون ها اثر نمی کرد. آنوقت باید دست به دامن دعا می شدند.

در اسفاد قدیم چند دعا نویس معروف بودند. یکی از آنها خدابیامرز خوج فداحسین اللهی (پدربزرگ آقایان دلیر) بودند. نفس خوج فداسین گرم و تأثیرگذار بود. چند بار خودم شاهد بودم که دعای ایشان فوری اثر می کرد. اگر توفیقی دست دهد چند خاطره از دعای ایشان را در یادداشت های بعدی خواهم نوشت.

اما آنچه می خواهم بگویم درباره تأثیر دعای «آقا سید مد تقی» است که چند بار برای خودم پیش آمده. تب شدیدی که چند روز گرفتارم کرده بود. کابوس های عذاب آور شبانه را هنوز به یاد دارم و در طول روز هم ساعت ها بیهوش یا نیمه هوشیار بودم. دوا و درمون هیچ اثری نداشت...

پس از خوابی سنگین، یکباره با یک حس خوشایند بیدار شدم. هنوز چشم باز نکرده بودم که با دستم از روی جیب پیراهنم روی سینه چپ، کاغذی را حس کردم. گفتم این چیه؟ مادرم بالای سرم بود. با خوشحالی گفت : دعا...، از جا برخاستم. حالم خوب شده بود. چند دقیقه قبل از آن، آقاسید مدتقی این دعا را برایم نوشته بودند. نفس گرم سید بزرگواری که آن سال ها هر صبح و شام صدای اذانش را از بام محله پایین می شنیدیم، آن روز مرا از آن تب دردناک و کابوس ترس آور نجات داد.

 

ما مردم این چیزها را خیلی جدی نمی گیریم مگر آنکه حسابی گرفتار شویم. از آن سال ها، بیش از سی سال گذشت. چند سال تحصیل در دانشگاه علوم پزشکی، کار در بیمارستان ها و سروکله زدن با پزشکان مرا با واقعیت های دنیای پزشکی آشنا کرد. اگرچه در دوره کودکی به پزشک دسترسی نداشتم، اما امروز با این همه دسترسی، اعتماد بسیار کمی دارم.

سحرگاه یک روز فرزند خردسالم به خاطر دل درد شدید بیدار شد. سعی کردیم با مراقبت او را تسکین دهیم. اما ادامه درد و استفراغ و بی اشتهایی سبب شد که به بیمارستان برویم. تشخیص اولیه پزشکان این بود که آپاندیسیت است. معاینات و آزمایش و سونوگرافی انجام شد و آپاندیسیت تأیید شد. این کارها تا ساعت حدود 11 شب طول کشید.

وقتی تصمیم پزشکان برای بردن بیمار به اطاق عمل اعلام شد، یکباره بغضم ترکید، می دانستم که اطاق عمل و جراحی آپاندیس برای یک کودک چه گرفتاری هایی دارد. فرصت خواستم. کناری نشستم، با خدای خودم خلوت کردم و ... نذری برای آقاسیدمدتقی در نظر گرفتم. چند دقیقه ای بیشتر طول نکشید.

دیدم حال بچه بهتره. از دکتر خواهش کردم دوباره معاینه کنه... گفتند درد نداره. خواهش کردم دوباره آزمایش رو تکرار کنند. جواب آزمایش اومد. ساعت یک بامداد بود. گفتند نتیجه منفیه. نیازی به عمل نیست... برای احتیاط تا صبح صبر کردیم. پزشک نوبت صبح هم معاینه کرد. گفتند بذارید پزشک فوق تخصص هم ببینه. ساعت نزدیک به 11 صبح بود. پزشک بعد از معاینه گفت بچه به این سرحالی رو چرا دیشب تو بیمارستان نگه داشتند؟!

اونا حیرت کردند ولی من تعجبی نکردم. من سال هاست که روزی ام را از خوان اهل بیت می خورم. آقاسید فقط یک واسطه است. خدا ایشان را برای ما نگه دارد.

 

+ نوشته شده در بیست و یکم مهر ۱۳۸۹ ساعت توسط مظفر کریمی

۰ نظر ۱۲ مهر ۰۲ ، ۱۸:۵۵
محمدعلی خالقی

صبح شکر گزاری

چهارشنبه, ۱۲ مهر ۱۴۰۲، ۰۲:۲۸ ب.ظ

 خدایا شکرت   

خدایا شکرت

از اینکه بندگانت را به طریقی آفریدی تا وسیله باشند 

برای راهنمای ،برای درس عبرت ،برای پیشرفت

 برای محبت  برای عشق و عاطفه 

 برای تفکر،  شکرگزاری 

برای مانع بودن و ترقی 

برای اخلاق وانسآنیت  برای ترحم 

خدایا آنچه خودت صلاح آن دانی همان کن 

بنده خوب بهت انرژی می ده درس می ده و بنده ی بد هم بهت 

درس خود نگری خودشناسی  پیشرفت ،فاصله  تعامل و آدم شناسی می آموزد 

خدایا شکرت   آدما وسیله اند برای پیشرفت و ترقی 

چه خوب و چه بد  

گرنگه دارمن آن است که من می دانم ؟؟؟

خدا همیشه باهاته

 

صبح تون پرنشاط 

۰ نظر ۱۲ مهر ۰۲ ، ۱۴:۲۸
محمدعلی خالقی

سنگین متن

سه شنبه, ۱۱ مهر ۱۴۰۲، ۱۰:۱۶ ب.ظ

۰ نظر ۱۱ مهر ۰۲ ، ۲۲:۱۶
محمدعلی خالقی

مفاخر اسفاد

يكشنبه, ۹ مهر ۱۴۰۲، ۱۲:۰۸ ب.ظ

باسلام وبادرود واحترام

ای عزیزان دوستان بامرام

روح مردان بزرگ این دیار

هر که باشد بهر مردم افتخار

شاد باد از رحمت و لطف خدا

چون شده ازقید این دنیا رها

خاصه خوا جه باقر ان غواص نیز

روحشان شاد وبه دل ها باد عزیز

او که بوده در سخن اهل ادب

فارسی استاد ودانا ازعرب

راه رفتن چون بزرگان باوقار

احترامش داشت دارا وندار

خاطراتش مانده دراذهان هنوز

او که روشن بود روشن همچو روز


چون سخن امد زمردان بزرگ
ک
آن خردمندان  ، ادیبان سترگ

گر که می خواهید مانَد یادگار

عکس وتصویری ،شود پس ماندگار

خوب باشد یک نمایشگاه عکس

 اخر هفته برای بحث ودرس

از مفاخر  از علوم وازفنون

جمع گردد همچو یک کلکسیون

از مفاخر از ادیبان شاعران 

از قدیمی ها وهم از حاضران

هم زاشیائ عتیقه هم سند

هرکه دارد نسخه ای  قلم زند

آن چراغ هم گرچه خود یک کیمیاست

لیک مثلش هم کنون در نزد ماست

فکر کنم میدین سوئد جنسش زمس 

باشد ازبهر عزیزان ادرس

این سخن ها یونس از مادر شنید

او کلامش را به جان ودل خرید‌

حرف او بوده زبهر ما درست 

من نفهمیدم زایشان حرف سست

شاعر یونس کریمی 

۰ نظر ۰۹ مهر ۰۲ ، ۱۲:۰۸
محمدعلی خالقی

جارچیان اسفاد

شنبه, ۸ مهر ۱۴۰۲، ۰۵:۵۱ ب.ظ

ملاحسن ،کربلایی محمد صادقی 

جارچیان اسفاد
آن روزها که وسایل ارتباطی امروز وجود نداشت، جارچی تنها وسیله ارتباطی روستا به حساب می آمد. دعوت برای مراسم عروسی یا دفن و ختم مردگان، اعلام اشیاءگمشده یا پیدا شده، قرق کشتمان و اعلام همه خبرهای دیگری که باید به گوش همه مردم می رسید، به عهده او بود.
خدابیامرز حسن صادقی، که مردم اسفاد او را حسن مدسین (حسن محمدحسین)می خواندند، از قدیم این نقش را بر عهده داشت و در عرف روستا، دشتبو (دشتبان) خوانده می شد. اسفاد قدیم که به درستی آن را قلعه اسفاد می خواندند - و در کتابهای تاریخی هم به نام قلعه ثبت شده است - از خانه هایی پیوسته و متصل به هم تشکیل می شد که دالان هایی سرپوشیده، قسمت های مختلف آن را به هم مرتبط می ساخت.
تنها، کوچه اصلی قلعه که از پایین (زیر قلعه)، تا پای چنار ادامه داشت ، روباز بود و همه مکانهای عمومی مانند مدرسه، آسیاب، حوض پایین (آب انبار عمومی) ، مسجد پایین، مسجد بالا، حوض بالا، حمام، آسیاب آبی، و ... به ترتیب، در طول این کوچه بنا شده بود و کوچه های فرعی سرپوشیده از آن منشعب می شدند.
با آنکه روستا کوچک بود، اما دسترسی به همه خانه ها از طریق این کوچه های سرپوشیده و پیچ در پیچ کار آسانی نبود. هرگاه قرار بود مردم برای مراسم عروسی دعوت شوند، ملاحسن (و گاه برادر مرحومش کربلایی محمد) به نیابت از صاحب مجلس به یک یک خانه ها سر می زد و از جلوی درب منزل آنها را دعوت می کرد. خودش مردها را دعوت می کرد و همسرش زن ها را . همین کار برای مراسم ختم (پُرسه) هم تکرار می شد. البته علاوه بر این دعوت، برای بزرگان روستا و فامیل نزدیک عروس یا داماد، باید بزرگترهای خانواده عروس و داماد هرکدام شخصاٌ دعوت می کردند.
آن روزها قلعه اسفاد در دو طبقه بنا شده بود. طبقه اول مخصوص نگهداری دامها و علوفه بود و طبقه دوم برای زندگی اهالی. پیوستگی خانه ها به حدی بود که رفت و آمد عادی مردم در پشت بام ها و تجمع آنها در آنجا برای گپ زدن آسان بود.
غروب هر روز، اغلب مردم به پشت بام قلعه می رفتند. به هر سو نگاه می کردی، می توانستی گروههای چند نفری را ببینی . پیرزن هایی که در حال قلیان کشیدن گپ می زدند، دخترانی که گل دوزی می کردند، پسرهایی که با سروصدای زیاد به تیله بازی (تٌشله بازی) سرگرم بودند و جوان هایی که با ضبط صوتی در دست، آهسته قدم می زدند.
موقع اذان، از چند گوشه بام روستا، بانگ اذان بلند می شد. به طور همزمان چند مؤذن با فاصله ای کمتر از 200 متر، اذان می گفتند و مردم آرام آرام پشت بام را ترک می گفتند.
تابستانها، مردم پشت بام می خوابیدند... خاطره های شیرین پشت بام را نمی توانم فراموش کنم... آسمان بسیار کوتاه به نظر می آمد و ستاره ها بسیار روشن و درخشان بودند. ماه را به آسانی می توانستی حس کنی. ما بچه ها آزاد بودیم که هرجا دلمان می خواست و تا هر وقت می خواستیم، بازی کنیم. در دنیای کودکی دقایقی طولانی به ماه خیره می شدیم تا خانه خدا را در داخل آن پیدا کنیم و یا سهم خودمان را از ستاره ها بچینیم ...
پاسی از شب که می گذشت و هر خانواده ای در جای خود قرار می گرفت، اگر خبر تازه ای وجود داشت، یا چیزی گمشده یا پیدا شده بود، ملاحسن دشتبان آن را اعلام می کرد. لازم نبود فریاد بزند. در سکوت شب روستا، به راحتی می شد از هر نقطه ای صدای او را شنید. طنین صدایش را از حدود 35 سال پیش هنوز به خاطر دارم... خوبست از برادر مرحومش کربلایی محمد هم (که او را کبلمٌد می خواندند) یاد کنم که او هم همین نقش را داشت.
ملاحسن، بجز این نقش، مسئولیت اداره حمام قدیم را هم بر عهده داشت که البته آن حمام خزینه ای قدیمی، از دوره کودکی من، حدود 35 سال پیش، تعطیل شد. من استفاده از آن حمام را در سنین 3 تا 4 سالگی به زحمت به یاد دارم.
هرسال، شب عید که مردم پلو می پختند، رسم بود که از هر خانواده یک بشقاب غذا به خانه دشتبان برود. در یک شب، ده ها بشقاب پلو به خانه آن بنده خدا سرازیر می شد و نمی دانم که آن خانواده با این همه غذای پخته چه می کردند!
بعد از زلزله سال ۱۳۵۸و بازسازی روستا، آن آداب و رسوم از میان رفت اما دشتبان، نقش خبررسان را برای مراسم عروسی و عزا و مانند آن، ادامه داد. او همچنین، آچار فرانسه ای برای مردم بود که برخی از کارهای خدماتی آنها را هم انجام می داد و مهمترین کار او در روستای جدید، چرخاندن حمام جدید روستا بود...
زندگی او و همسر مرحومش، پایان دردناکی داشت. در زلزله سال 1376، همسر ملاحسن، فداکارانه برای نجات بچه هایش از بیرون خانه به درون رفت و پس از آنکه همه بچه ها را به بیرون فرستاد، خود زیر آوار ماند... ملاحسن هم که برای مراقبت از بچه های کوچکش، چند سال بعد ازدواجی دوباره داشت، در شهریور سال 1385، به هنگام بازگشت از یک عروسی در راه مشهد به اسفاد، دچار سانحه تصادف شد و درگذشت.

دکتر کریمی اسفاد

۰ نظر ۰۸ مهر ۰۲ ، ۱۷:۵۱
محمدعلی خالقی

تصاویر و چهرهای ماندگار اسفاد وطنم

شنبه, ۸ مهر ۱۴۰۲، ۰۵:۴۳ ب.ظ

 

مرحوم حاج خانم(همسر حاجی رحیم حاجی زاده)
مرحوم حاجی رحیم حاجی زاده
حاج مهدی آقا حاجی زاده
مرحوم میرزا غلامعلی حاجی زاده
حسین آقا غفاری 
روح سه بزرگوار که در تصویر در حیاط نیستند شاد که در مهمانوازی و اخلاق زبانزد هستند 
حاج مهدی آقا مرد نمونه وزرات خارجه همیشه سلامت باشند

 

تصویر محمد علی غفاری 

۰ نظر ۰۸ مهر ۰۲ ، ۱۷:۴۳
محمدعلی خالقی

خاطرات مرحوم مظفر کریمی و انقلاب

سه شنبه, ۴ مهر ۱۴۰۲، ۰۴:۵۶ ب.ظ

 روزهای پرشور انقلاب اسلامی در سال 1357 است. آن سال من کلاس پنجم ابتدایی بودم و می خواهم وقایع آن روزهای اسفاد را از زوایه دید یک کودک 11 ساله بیان کنم.

خدابیامرز حاج محمد علی قاسمی که ساکن تهران بودند، آن روزها به خاطر مسائل انقلاب به اسفاد آمده بودند. اوایل آبان ماه بود و وقت برداشت گل های زعفران. هر روز تعدادی از مردم در گرمای آفتاب «در قلعه» می نشستند و ضمن پرکردن گل یا پشم ریسی با دست، به خبرهای جدید انقلاب گوش می دادند.

آن سال ها اسفاد ـ و هیچ روستای دیگری ـ برق نداشت. وقتی برق نیست، هیچ وسیله برقی دیگری هم نیست. بسیاری از مردم رادیو نداشتند. اندک رادیوهایی که وجود داشت با باتری کار می کرد و البته باید در مصرف باتری هم صرفه جویی می شد.

حاج محمد علی قاسمی، خبرهای جدید را برای مردم شرح می دادند، وقایع انقلاب را که در تهران دیده یا شنیده بودند، بیان می کردند، اعلامیه های جدید و نوارهای جدید را به دست مردم می رساندند و همه این ها باعث شد که شور و حال انقلاب مردم اسفاد را فرا بگیرد. البته باید یاد کنم از برخی روحانیونی که در دهه اول محرم به اسفاد آمدند (مانند شیخ جعفری قاین) و یا برخی جوان هایی که در شهر تحصیل می کردند و همراه خود عکس و اعلامیه های جدید می آوردند.

عزاداری محرم آن سال حال و هوای انقلاب به خود گرفته بود. برای اولین بار به پیشنهاد حاج محمد علی قاسمی، برای مسجد اسفاد بلندگویی خریداری شد. نصف پول بلندگو را خودشان دادند و بقیه ازبین مردم جمع آوری شد. شیرین ترین خاطره من مربوط به موقعی است که صدای نوحه خوانی ها از بلندگو پخش می شد و شور و هیجان کودکانه ما را چند برابر می کرد. در ذهن من آن صحنه ها با چهره حاج محمد علی قاسمی گره خورده است.

پسر ایشان جعفر موقتاً در مدرسه ما ثبت نام کرده بود و همکلاسی ما بود. او مثل بقیه بچه شهری ها خودش را نمی گرفت و به خاطر اخلاق بسیار خوبش، او را خیلی دوست داشتم. به ابتکار او از مدرسه فرار می کردیم و دسته های راه پیمایی تشکیل می دادیم تا آنکه مدرسه تعطیل شد.

یادم می آید که روزهای اول بهمن، که به دستور بختیار فرودگاه را بسته بودند تا امام وارد ایران نشوند، ما هم (مانند بقیه مردم) دو دسته تشکیل داده بودیم. جلوی یکی از دسته ها جعفر قاسمی و دسته دیگر من حرکت می کردیم و این شعارها فریاد می زدیم:

«بیا خمینی وطن انقلابست/نقش مخالفین تو برآبست/دولت بختیار/از کار برکنار/رهبر خمینی (2)»

«بسته برویت دشمنان فرودگاه/بایدشوی ازنقشه شان تو آگاه/دولت بختیار/از کار برکنار/ رهبر خمینی (2)»

آن شور و هیجان ها با پیروزی انقلاب اسلامی در 22 بهمن به اوج خود رسید و شیرینی آن هنوز از خاطرم نرفته است. جعفر را هنوز هم ـ بیش از آن روزها ـ دوست دارم و به روح پاک حاج میرزا محمد علی قاسمی و همه کسانی که قدمی در راه پیروزی انقلاب اسلامی برداشتند، درود می فرستم.

برچسب‌ها: انقلاب اسلامی, حاج محمد علی قاسمی

+ نوشته شده در شانزدهم بهمن ۱۳۹۲ ساعت توسط مظفر کریمی

۰ نظر ۰۴ مهر ۰۲ ، ۱۶:۵۶
محمدعلی خالقی