- ۱ نظر
- ۱۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۴:۱۵
در قسمت غربی اسفاد کوهی به نام کوه مزار اشی واقع شده که روزگارانی مردمی در سر این کوه زندگانی می کردند که امروزه مردم آنجا را به شهرت قلعه کوه می نامند .
مساحت ساخته شده روی کوه به تقریب هشتصد متر می رسد . قدمت پیشین این قلعه نامشخص است .که هیچ کس زندگی در ان مکان را به یاد ندارد و در هیچ مقوله ای بیان نشده است
جایگاه قلعه کوه یکی از بهترین اقامتگاه ها جهت اسکان بوده که دور تا دور آن خالی و دره می باشد که دیدگاه خوبی به تمام نقاط جهت حملات ناگهانی دشمن و اشرار بوده است.
این قلعه اولین اقامت گاه اسفاد بوده که به علت موقعیت صعب العبورش منتخب شده است
ارتفاع ان از پای کوه تا قله به 250 تا 300 متر می رسد .
آثار باقی مانده و مخروبه مشهود امروز که همچنان نمایان است نشان از ده پانزده خانوار می باشد که خانه های سنگی زیر کوهی و بالا ی کوه تعبیه شده است
بعضی از جایگاه خانه ها امروزه به دست افرادی سود جو
و فرصت طلب به حفاری در آمده که محل حفاریها مشخص است . علت حفاریها بدلیل غنائم قدیمی و قدمتی می باشد .
رجال کهن امروزی عرض می دارند در عصر کهن از قلعه کوه تنلی به قنات در زیر خاک حفاری شده که دست رسی آنها را به اب آسان کرده بود که تا قبل از زلزله 59 همچنان قسمتی از ان پابرجا بوده و امروزه دیگر هیچ آثاری از ان نیست و با خاک یکسان شده است .
کاش این اثار در درجه خودش محفوظ گردد چرا که در جایگاه خود جز آثاری مهم می باشد.
خالقی اسفاد
در روزگاران پیشین، شغلی بنام خوشه چینی وجود داشت. آنها که دست شان تنگ بود و خرمن و مزرعه ای نداشتند، پشت سر دِروگر ها راه میرفتند و خوشه های جامانده را از زمین بر میداشتند و گاها صاحب مزرعه به دروگران دستور میداد که شلخته درو کنند تا چیزی هم گیر خوشه چین ها بیاید. حافظ نیز در شعرى چنین میفرماید :
ثوابت باشد ای دارای خرمن
اگر رحمی کنی بر خوشه چینی
دستفروشان «خوشه چین» های روزگار ما هستند، آنهایى که در این هوای سرد چشم دارند به اینکه از جیب ما «اسکناسی» بیرون بیاید و چیزی از بساط مختصرشان بخریم. گاهی لازم است شلخته درو کنیم و شلخته خرج کنیم ...
سالها پیش که برق نبود حس خوبی داشتیم . خاطره ها بسیار جذاب تر و رویایی تر بود با نور فانوس درس می خواندیم , مشق می نوشتیم با چراغ توری به استقبال گلهای زعفران می رفتیم برای روشن شدنش توری داشت که با بخار الکل گرم می شد و با نفتیکه داخل محفظه بسته گرم و بخار می شد توسط تلمبه دستی به سوزن باریک با فشار قابل اشتعال بود و روشن می شد
وقتی از دور دست ها نوری به چشم می خورد خبری از دوست رفیق و یا میهمانی بود . نور زیبای چراغ توری در بزم میهمانی ها عروسی ها و تعزیه خوانی ها بسیار ماندگار و دل انگیز بود وقتی نورش کم میشد پمپ کوچکی داشت که با چند تلمبه به روشناییش می افزود . چراغ بادی بهترین یار و یاور در دل تاریکی ها و کوچه باغ ها بود ابیارها هر کدام دارای یک چراغ بودند و دایره ای گرد دور هم می نشستند که محل پاتوقشان در سر سه کیچه سر سنگاجی و سر تخت اقا میر بود
نور چراغ هایشان مجلس را گرم و تماشایی داشت و شب را به صبح با داستانهای قدیمی یشان خستگی تمام شب را از تن بیرون می ریخت
گرد سوز هم همان طور که از نامش پیداست وسیله ای با روشنایی کامل بود که هنوز در خانه های امروزی خودنمایی می کند
چراغ موشی وسیله ای بسیار ساده و اختراعی متفکر بود که از یک مخزن شیشه ای نفت با یک فتیله درست می شد که در دالون ها و بسیاری از خانه ها موجود بود که عطر ماندگارش هیچ گاه از مشامم بیرون نمی رود
خاطرات همیشه زنده اند یادش بخیر
صدای قار و قار کلاغی نظرم را به سویش جلب کرد
درخت آلوچه ، لانه ی کلاغ را در شاخهای پر بار و برش پنهان کرده بود
کلاغ با رعب و وحشت به این طرف و ان طرف می پرید
صدای قار و قار کلاغ ، کلاغهای دیگر را هم به آنجا کشاند
از درخت بالا رفتم لانه ای در لابلای شاخهای انبوهی از خار وخاشاک و گل تعبیه شده بود تعداد شش عدد تخم خال خالی رنگی و قشنگ خود نمایی می کرد خواستم تخمها را بردارم که یهو زیر پایم خالی شد و شاخه ای بزرگ شکست
اومدم پایین از یه طرف شاخه ی شکسته و طرف دیگر حس وحال کلاغهای نگران مرا آزرده خاطر داشت . شاخه ی شکسته را برداشتم و خود را با خوردن چند گورجه سبز مشغول کردم و کم کم از لانه دور شدم صدای کلاغ ها آرام گرفت
ولی هنوز وجدانم ناراحت بود
وقتی با خود اندیشه کردم دیدم ادمها طبیعت را خراب می کنند و همین طور زندگی را ، زندگی کلاغی که به انتظار جوجه هایش شب را به صبح روی تخم هایش می خوابد تا از آنها مواظبت کند آن روز حال خوبی نداشتم فردای آن روز جهت اطمینان خاطر غیر مستقیم نگاهی به لانه کردم و بسیار خوشحال شدم چرا که مادرش بر روی تخمهایش ارام خوابیده بود
کاش می فهمیدیم حس سارها و سوسک ها توی تورها و تارها چگونه است
کاش می فهمیدم حس قورباغه ها در نگاه مارها چگونه است
کاش می فهمیدیم حس برگهای سبز در خزان و بهترین بهارها چگونه است
کاش می فهمیدیم حس کلاغ ها در تخریب ما انسانها چگونه است
و کاش می فهمیدیم حس ما انسانها در این هم شکارها و ویرانها چگونه است
تدوین ؛:::محمد علی خالقی