اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

اسفاد ای سرزمین مادری من چه می کنی با دستهای خسته روح شکسته چه می کنی
درد است در فراق من از حال و روز تو شهر سکوت در و دیوار شکسته چه میکنی
روزی و روزگاری و حال و هوای تو شور اشتیاق بر مزار شهیدان چه می کنی
آن باغ های خرم و شیر دلان تو ان کوچه باغ عام و مردان ادیبت چه می کنی

بایگانی

۱۰۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۹ ثبت شده است

غروب دل انگیز زیبای اسفاد

چهارشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۳:۲۷ ب.ظ

 

 

تصویر داوود قنبری اسفاد 

۱ نظر ۳۱ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۵:۲۷
محمدعلی خالقی

 

      بزرگان اسفاد 

۱ نظر ۳۰ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۰:۵۹
محمدعلی خالقی

تصویر از بهار 98روستای اسفاد

سه شنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۲:۵۳ ق.ظ

۰ نظر ۳۰ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۰:۵۳
محمدعلی خالقی

مش بند . اسفاد قدیم

دوشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۴:۱۴ ب.ظ

مش بند mesh band

باسلام و احترام
شبانی و چوپانی یکی از مشاغل مهم و مرسوم قدیم بوده است .
گوسفند داری یک از مشاغل بسیار مهم و  پربرکت است و اسفادیهای قدیم علاوه بر کشاورزی دامدار هم بودند و تقریبا همه خانواده ها گوسفند داشتند.
 سختی تامین علوفه و کار سخت نگهداری گوسفند در خانه باعث شده است که گوسفندان برای چرا، توسط چوپان به صحرا بروند و فقط در فصل زمستان در خانه نگهداری   بشوند.
تهیه غذای چوپان . ده یک و گماری سهم  مالک گوسفندان است
هر ده گوسفند یک بار نوبت گماری می شود
و گماری همان دستیار و همراه و کمک کننده به چوپان است که هم برای مساعدت و محافظت از گوسفندان در برابر خطرات حیوانات  کوه و صحرا و هم برای بردن غذا چوپان با او همراه می شود.
سخت ترین دوران چوپانی فصل بهار است که تقریبا بصورت شبانه روزی با وجود رطوبت و بارندگی زیاد ، گوسفندان به چرا می روند و فقط ۴ ساعت از صبح برای شیردوشی به پیلو یا محل استراحت می آیند.
کار همراهی  با چوپان بعنوان گماری سختیها و لذت های خاص خودش را دارد.
هی کردن گوسفند . درست کردن گنده با آرد و آب . بستن زنگوله . نگه داشتن چپ رمه . و هوشیاری در مقابل حیوانات وحشی از جمله این کارهاست.
پس طی مسافت طولانی و چراندن گوسفندان تا پاسی از شب ، گوسفندان خسبانده می شوند و گماری به همراه چوپان بعد از درست کردن آتش و خواندن چند بیت فراقی ،به صرف چای و شام می پردازد و در نهایت ضمن سرجمع کردن گوسفندان دور هم و هوشیار کردن سگ ها نسبت به اطراف ، به جهت رعایت احتیاط دست خود را با طناب به دست یکی از گوسفندان گره می زند تا چنانچه گرگ به گله زد و گوسفندان رم کردند فرار میش  باعث بیداری چوپان بشود.
پدر مادر های اسفاد قدیم  که شبانه  بر پشت بام می خوابیدند از این تکنیک برای محافظت از بچه استفاده می کردند تا از پشت بام به پایین نیافتند و دستشان را با طناب به دست خود می بستند.
صبحگاهان بعد از خواندن نماز و درست کردن چایی ، چوپان رمه را کش می دهد و گماری هم مشغول کندن هیزم برای گرمای خانه است و سرانجام گوسفندان با شور و شعف و سر و صدا برای شیر دوشی و شیردادن بچه هایشان به پیلو می رسند.
کار شبانی کار بسیار پر برکت ، سخت ، و آموزنده است .
اکثرا پیامبران الهی چوپان بودند و از تربیت گوسفندان درسها آموخته اند و به تربیت انسانها رسیده اند
نگه داشتن چپ گوسفندان موجب نظارت و کنترل و رشد آنها می شوند .
گوسفند هایی که جلو هستند حرکت شان کند و گوسفندهایی که عقب هستند جلو میافتند و این کار بطور مداوم تکرار می شود و گوسفندان به طرزی زیبا به دور چوپان می چرخند.
محوریت جامعه انسانی نیز به رهبر و هدایت کننده نیاز دارد تا تعادل در روابط و مناسبت های انسانی برقرار شود.
و لکم فیها جمال حین تریحون و حین تسرحون.
و برای شما شادابی و نشاط و زیبایی است هنگامی که گوسفندان را با  با خود صحرا می برید و بر می گردانید.
اینجانب نیز چند بار توفیق داشته ام تا بعنوان گماری به صحرا بروم و در زیبایی شب های کویر به تماشای ستارگان بپردازم.
موفق و موید باشید اسفادیهای عزیز
                    اسماعیل کریمی آوای اسفاد

۰ نظر ۲۹ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۶:۱۴
محمدعلی خالقی

تصاویر زیبا اسفاد زیبا

يكشنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۹:۲۲ ب.ظ

۰ نظر ۲۸ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۱:۲۲
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۲۸ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۱:۱۷
محمدعلی خالقی

دکتر مظفر کریمی اسفاد

يكشنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۱:۰۹ ق.ظ

با سلام و احترام
ضمن گرامیداشت پنجمین  سال درگذشت  مرحوم دکتر مظفر کریمی در این فصل بهار،که برایمان خزان شده است
گرامی می داریم یاد و خاطره برادر عزیزمان را که وجودش برایمان پر از مهر و عطوفت بود.
دکتر مظفر کریمی در 1346 در روستای اسفاد منطقه زیرکوه قائنات متولد شد.
تحصیلات متوسطه را در دبیرستان شریعتی قائن ، سپس عازم جبهه های جنگ حق علیه باطل شد و در سنگرهای مختلف نظیر تخریب چی در مصاف با دشمنان نظام جمهوری اسلامی ایران تلاش نمود  و نیز تحصیلات عالی را در دوره لیسانس و فوق لیسانس در دانشگاه علوم پزشکی ایران و دوره دکتری را در دانشگاه علوم تحقیقات تهران طی نمود.
برخی از رزومه و سوابق کاری ایشان به شرح ذیل است.
_ طرح بیمه اجتماعی روستائیان و عشایر
-طرح بیمه های فراگیر تامین اجتماعی
-مدیر کل بیمه های اجتماعی وزارت کار تعاون رفاه.
- مدیر کل امور بیمه شدگان تامین اجتماعی.
- مدیر گروه استخدامی وزارت کار تعاون رفاه.
مسئول برنامه ششم توسعه تامین اجتماعی .
- مسئول موسسه مطالعات اجتماعی مجلس در مرکز پژوهشهای مجلس.
-پژوهشگر مرکز تحقیقات استراتژیک مصلحت نظام _ شرکت انشارات علمی فرهنگی تامین اجتماعی و موسسه فرهنگی هنری آتیه.
- نماینده سازمان ملل در اجرای طرح فقر زدایی در تامین اجتماعی.
- از بنیانگذاران معاونت درمان تامین اجتماعی.
- رئیس بیمارستان 22 بهمن نیشابور در سال 69 و 70.
- مشاور و کارشناس ارشد معاونت فنی درآمد سازمان تامین اجتماعی.
- مشاور نایب رئیس هیات مدیره سازمان تامین اجتماعی .

مشاور و کارشناس ارشد معاونت فرهنگی سازمان تامین اجتماعی.
_ عضو انجمن مددکاری اجتماعی ایران.
_ تالیف دو اثر دانشگاهی در زمینه بیمه های اجتماعی در ایران و جهان و بیمه درمان روستائیان
و سرانجام شاگرد دبیرستان شریعتی قائنات در روز سه شنبه ۲۸ اردیبهشت ماه ۱۳۹۴ به لقاء الله پیوست 
حباب وار برای زیارت رخ یار سری کشیم و نگاهی کنیم و آب شویم.

برادر عزیزم
گفتم که فراق تو نبینم دیدم
            آمد به سرم از آنچه می ترسیدم.
نوحی به هزار سال یک طوفان دید
            من نوح نی ام هزار طوفان دیدم
                       
                     از آرشیو آوای اسفاد

۰ نظر ۲۸ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۱:۰۹
محمدعلی خالقی

پنجمین سالگرد دکتر مظفر کریمی اسفاد

شنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۲:۴۹ ب.ظ

اردیبهشت ،  ماه    خزان   مظفر  است             دکتر برای بیمه  همانند یک  سر است
فرزانه ای که عمر خودش را تلاش کرد              تامین اجتماعی از این باغ ، بی بر است
از  بیمه  او  نوشت کتابی    به   روزگار              آن نکته های خوب که مانند گوهر است
با شعر خویش روح به  اسفاد می دمید               آبادی   وطن  ز  غباری  که   باور است
 آرام  در   بهشت   رضا  (ع)  آرمید  او                 نزدیک قبر  عارف نامی  که سرور است
میرزا  جواد  ، مرد  خدا    از   نوادری                 در  آسمان  معرفت  او  مثل  اختر است
 یک  شهر گریه  کرد  برای  نبودنت                  این  مرثیه  برای  غروب تو  بهتر است
در  سالگرد  رفتن  مردی  از  این دیار              چشمان  غم گرفته من باز هم  تَر  است
او  عاشق  وطن که  مثالش  ندیده ام                  روی  مزار دسته گل  یاس و احمر است
دارد" شمیم" خاطره  از  خُلق  نیک  او             هرگز نرفته قامت سروی که در براست
 
شاعر : مرتضی حسینی اسفاد (شمیم)-  نویسنده و مدرس دانشگاه

28 اردیبهشت چهارمین سالروز عروج ملکوتی دکتر کریمی
روحش شاد و یادش ماندگار

۰ نظر ۲۷ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۴:۴۹
محمدعلی خالقی

اسفاد چرخه رسیدن به نان تنوری

جمعه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۱:۰۸ ب.ظ

به یاد نقوچ و مرور چرخه ی رسیدن به نان تنوری اسفاد
با گذشت زمان و پیشرفت صنعت و تکنولوژی ، شیوه ی زندگی مردم از سنتی به ماشینی تغییر کرده و به سرعت در مسیر صنعتی شدن به پیش می رود . در این میان زندگی کشاورزان و روستائیان نیز از این تغیرات بی نصیب نبوده و گهگاه آنان را درحسرت دستیابی به زندگی سنتی و بویژه مواد غذایی سالم و مرغوب شان می رنجاند .
در اسفاد قدیم پخت نان از تولید گندم و تهیه آرد تا رسیدن به سفره ی خانواده همه ی مراحل آن کار دست و بازوی اعضای خانواده و حاصل آن نانی سالم و بهداشتی و بدون هیچگونه اسراف و دور ریز بود. آن روزها خبری از نان خشک و کپک زده و چرخیِ نمکی نبود.
 کشاورز پس از برداشت گندم آن را در کندوهایی که آن هم ساخته دست خودشان بود ذخیره می نمود. کندو مخزنی گلی بود و از نوعی خاک قرمز که چسبندگی بسیار بالایی داشت ساخته می شد و به آن کندیک می گفتند. کندیک بیضی شکل بوده و گاهاً ظرفیتی تا نیم تن داشت که آن را ایستاده و روی سه پایه از جنس خودش ثابت می کردند. 
خاک مخصوص آن همان خاکی بود که با آن تنور درست 
می شد . استاد آن را چند روز خیسانده و خوب ورز می داد تا کندو ترک برندارد و با مهارت خاصی کندو را آماده می کرد و پس از خشک شدن از آن برای ذخیره گندم استفاده میشد.
  کندیک حکم یک سیلوی گندم را داشت این کندیکها سرِ پا و یا در دل دیوار کار گذاشته می شد. البته آن زمان به جهت چند طبقه بودن خانه ها و استفاده از تیرهای چوبی سنگین و نیز بکار بردن گل و خشت خام ، عرض دیوارها به بیش از یک متر هم می رسید . یک سرِ کندیک درب بارگیری آن بود و در سر دیگر آن شبکه ای کوچک برای تخلیه ایجاد می شد . کندیک ، گندم را سرد و بهداشتی و بدور از هرگونه رطوبت با حفظ شرایط دمائی مناسب جهت  ماندگاری عالی نگه می داشت . ولی صنعتگران سازنده ی سیلو نتوانستند با الگو برداری از نیاکان ما  این شرایط را در سیلو ایجاد‌ کنند . بعنوان مثال مشکلاتی نظیر راهیابی انواع پرندگان و حشرات و به تبع آن فضولات آنها ، نفوذ باران و گرد و خاک و رسانا بودن در برابر دمای خورشید و ... را در اغلب سیلوها می توان مشاهده کرد .
تهیه خمیر و پخت نان که کار بانوان بود با نیروی بدنی و در حرارت مستقیم آتش، کاری بسیار سخت و طاقت فرسا بود. برای تهیه ی خمیر و پخت نان مرغوب وجود خمیره (خمیر مایه) ضروری بود . خمیره همان مایه خمیر طبیعی کاملاً سالم و بهداشتی بود که از خمیر قبلی که سه الی چهار روز پیش درست شده بود لای سفره ی آردی که از تار و پود پنبه بافته می شد نگه  می داشتند . خمیر را در تغار سفالی بزرگ تهیه و پس از ورآمدن آن چانه می کردند . چانه ها را روی تخته ی مخصوصِ حمل خمیر  به مطبخ حمل می کردند. حالا نوبت شاخ کردن تنور بود. یعنی آتش کردن تنور با هیزم تا جایی که دیواره آن از شدت تافتن سفید گردد که اگر به این دمای بالا نمی رسید خمیر به تنور نمی چسبید و می افتاد . با تافتن تنور مادر آستین تنوری را به دست پوشیده و وارد سخت ترین مرحله کاری اش‌می شد‌. "اَستی تنوری" یک نوار پارچه ای پهن ، بلند و مقاوم در برابر آتش بود که آن را دور دست خود از مچ تا آرنج می پیچیدند تا دستشان از حرارت در امان باشد. مادر سر در تنوری داغ و تافته و پر از آتش می برد‌ بطوری که دست و صورتش مثل آتش تنور برافروخته میشد. بی منت خودش می سوخت تا فرزندش گرسنه نباشد . مادر اینجا هم در این شرایط سخت باز در اندیشه شاد کردن فرزندش بود و برایش نقوچ می پخت . نقوچ قرص نانی در اندازه ای خیلی کوچک بود که در خمیرش انواع روغن حیوانی ،جیزغاله ،سبزیجات ، زیره و دیگر دانه ها و ادویه های معطراستفاده می شد و برای خوشحال نمودن بچه ها می پختند.حالا که نقوچ را شناختیم بهتر است که کلوچ را هم به نسل امروزی بشناسانیم .کلوچ به نانی می گفتند که بسته به شرایط نامناسب آرد و خمیر یا دمای نامناسب تنور از دیواره ی تنور‌ جدا شده و روی آتش تنور می افتاد که قسمتی از آن می سوخت و قسمتی خام می ماند و قابل استفاده نبود . 
                                                                   ‌ ‌‌‌‌         احمدعظیمی۱۳۹۸/۱/۲۶

۱ نظر ۲۶ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۳:۰۸
محمدعلی خالقی

سرو کهنسال اسفاد

جمعه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۹:۲۹ ب.ظ

۰ نظر ۲۶ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۱:۲۹
محمدعلی خالقی

 

اسفاد قدیم 

۰ نظر ۲۶ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۶:۵۲
محمدعلی خالقی

خواب شب

جمعه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۱:۰۷ ق.ظ

 

گاهی واقعیت های زندگی مثل پرده ی سینما واضح و روشن با یه فایل کامل ویدیو یی توی خواب ادم اکران میشه 

نمیدونم این خصلت رو تمام  انسانها دارن یا در بعضی افراد این موقعیت اتفاق می افتد.

یک فایل کامل از یک ویدیو   رو براتون  می‌نویسم شاید براتون ترحمی بود یا یک تلنگریی

 

دیشب با مادرم به دیدار یکی از اقوام رفته بودیم 

من مادرم بودیم و حسن  و زهرا  و مادرش 

در گوشه ای  از خانه  کز کرده بودم و به  حرفها و مجلس گوش می کردم .

خانه ای بود از بافت قدیم دوطبقه 

در قسمت پایین سالن تماشا گر پلهایی زیبا و گلی  بودم 

زهرا جارویی به دست داشت و در حالی که داشت قسمت بالای خانه را جارو می کرد حسن را به پشت خود بسته بود و با مشقت زیادی او را حمل می کرد .  حسن و زهرا خواهر برادر بودند. 

بغضی عجیب گلویم را گرفته بود و یکریز در درونم مرا می فشرد . همگی زل زده بودند و مرا تماشا می کردند ولی چیزی نمی گفتند 

این ماجرا همین طور ادامه داشت و حرف های  مادر زهرا و مادرم هم تمامی نداشت .

تا این که جارو تمام شده بود و حسن  در گوشه ای نشت وبا حسرتی عجیب مرا نیم نگاهی می کرد و دوباره در خودش پنهان می شد 

بغضم دیگه داشت می ترکید و صدای در هم شکستنم هم به گوش بقیه رسید .و مفهوم نامفهومی هویدا شد . 

مادرم پرسید چی شده تو را  ؟  من که اشک از چشمانم  می بارید نمیتونستم صحبت کنم نه این که نتونم حرف بزنم بغضم اجازه حرف زدن نمی داد .حسن هم همچنان نگاه های معنی دارش کم کم واضحتر میشد  اما  در خودش خجالت هایی پوشیده  انکار می کرد .

 من هم فکر می کردم خودم را گم کرده ام با هزار بد بختی تونستم یک کلمه بگم از  مادرم پرسیدم کجا هستیم .

این که می بینم حقیقت دارد همه زدن زیر خنده یعنی چی کجا هستیم میهمانی  هستیم . خونه حسن 

سر و صورتم دریایی از اشک شده بود رفتم کنار حسن ودستشو فشردم و بغلش  کردم سکوت سرشار از ناگفته ای که حسن با نگاه معصومش داشت را شکستم و صدای گریه مو بردم بالا تا جایی که عقده دلم خالی شد و گفتم نمیتونم ببینم حسن ی که تا دیروز با هم هم بازی بودیم و در رفاقت هیچ چیز کم نگذاشتیم .

نمیتونم ببینم امروز نمیتونه دست وپا شو تکون بده ویا بیاد پیشم بشینه و درد دل کنه ومن اون گوشه بشینم وتماشاش کنم

اخه دست پاشو از دست داده بود 

دستی بر روی دوشم خورد و بلند شدم اشکامو پاک کردم ولی حق حق گریه ام امان نمی داد سکوت شب را در خود شکسته دیدم وفریاد این همه گریه و زاری دیگر در بیداریم واقعیتی نداشت. 

اما حق حق گریه بعد بیداری هم  هنوز ادامه داشت . 

خالقی اسفاد 



اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir 

۰ نظر ۲۶ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۱:۰۷
محمدعلی خالقی

ارامگاه مرحوم حاجیه عصمت غفاری اسفاد

پنجشنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۸:۵۷ ب.ظ

۰ نظر ۲۵ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۰:۵۷
محمدعلی خالقی

ارامگاه خیر انسا خالقی اسفاد

پنجشنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۸:۵۲ ب.ظ

۰ نظر ۲۵ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۰:۵۲
محمدعلی خالقی

ارامگاه خواجه میرزا محمد خالقی

پنجشنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۸:۴۸ ب.ظ

 

۱ نظر ۲۵ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۰:۴۸
محمدعلی خالقی

حوض مرحوم ملجی

پنجشنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۱:۳۲ ب.ظ

۰ نظر ۲۵ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۳:۳۲
محمدعلی خالقی

تصاویر بهاری نوروز 99

چهارشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۹:۴۱ ب.ظ

۰ نظر ۲۴ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۱:۴۱
محمدعلی خالقی

کوچه باغ اسفاد (کوچه باغ وزیر )

چهارشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۲:۵۱ ب.ظ

۰ نظر ۲۴ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۲:۵۱
محمدعلی خالقی

دعای جوشن کبیر ، خدایا مارا به بزرگی خودت ببخش

سه شنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۱:۳۸ ب.ظ

۱ نظر ۲۳ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۳:۳۸
محمدعلی خالقی

اسفاد با کوله باری خاطره

سه شنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۷:۵۰ ب.ظ

۰ نظر ۲۳ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۹:۵۰
محمدعلی خالقی

esfadvatanam.blog.ir , اسفاد وطنم

سه شنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۲:۰۷ ب.ظ

۰ نظر ۲۳ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۴:۰۷
محمدعلی خالقی

مرحوم حاج غلام حیدر قاسمی اسفاد

سه شنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۱:۵۰ ب.ظ

 

اسفاد قدیم 

بزرگان اسفاد

۰ نظر ۲۳ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۳:۵۰
محمدعلی خالقی

اسفاد قدیم عکس از اقای محمد رضا خالقی اسفاد

دوشنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۰:۲۱ ب.ظ

۰ نظر ۲۲ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۲:۲۱
محمدعلی خالقی

سر سنگجی اسفاد

دوشنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۵:۱۳ ب.ظ

 

این محل را اسفادیها خوب باید به یاد داشته باشند 

سر سنگجی 

سر سنگاجی پاتوق بزرگان و ریش سفیدان قلعه بود و گاهی آبدارها در انجا اتشی روشن می کردند و دفتر  تجمع  مردانی بزرگ و  به انتظار اب بند ابدارها بود . 

شبهای انتظار در اینجا برای ابیاری هنوز اهنگ طبیعتش  در گوشم  می زنگد . صدای جیر جیرکها  ،صدای مرغ شب ، صدای ابی جاری نسیم خنک بهاری و نور زیبای  ستارگان و قرص ماه قشنگ 

وقتی  شب را در خلوت زیبایی طبیعت به نظاره ی اسمان زیبا می نشستیم . دنیا در نگاهی دیگر رقم می خورد .  خداوند را در نزدیک ترین فاصله احساس می کردیم . و زندگی با زلال اب جاری  با زیبایی رنگ خدا جریان داشت . 

چه شبهایی را که بر بالین این سنگ جوله ها به صبح در انتظار  خوابیدم . 

فقط برای این لحضه هاست که تا امروز قلبم می تپد . 

 

۰ نظر ۲۲ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۷:۱۳
محمدعلی خالقی

از راست اقای جواد واحدی ، محمد علی خالقی ،مهدی صادقی

دوشنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۳:۱۰ ب.ظ

۰ نظر ۲۲ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۵:۱۰
محمدعلی خالقی

اسفادو دوست داری ؟ بامن بیا ، حالت خوب میشه :

اسفاد قدیم با همه سادگی و کاستی هایش حسرت به دلها
گذاشته است :
*قنات سرشار از آب و تمام باغات و مزارع سرسبز بودند 
آب قنات شامل ۸ طاقه که با اعداد  ۱ تا ۸  و پسوند رَم متمایز اند و به ترتیب سر رم ،دوی رم  ... و در نهایت 
هشتِ رم خوانده می شوند و هر شبانه روز به دو طاقه ی شب وطاقه ی روز تقسیم و نوبتهای شب و روز جابجا
می شود . هرطاقه ۱۳۲سره آب داشت و یک میرتا . 
۱۲۷ سره آب سهمِ شرکا و۵ سره سهم میرتا می باشد.
میرتا تاس و سره ای داشت که آب را بین شرکا تقسیم میکرد .
او از احترام خاصی برخوردار بود وخود نیز بسیار محترم.
*تمام حوض انبارها ، مملو از آب بودند و خانه باغ ،سکونتگاه هرخانواده بود .
برق نبود و برای روشنایی چراغ مَندَوی و پی  کم کم از چراغهای نفتی اعم از گردسوز ، لمپا ، چراغ بادی ، چراغ موشی و در اوج پیشرفت ، بعضاً چراغ توری داشتند .
 برای خوراک پزی ، آتش و دیگدان بود و بعدها به چراغ والُر ، علاءالدین ، پُرمز و فرِ نفتی ارتقا یافت .
ماشین لباسشویی و پودر رختشویی نبود و خانمهای زحمتکش کنار آب روان با دست و صابونِ بیرجندی رخت می شُستند .
*دیوارها وحصارها برای حیوانات وحشی بود ومردم با هم راحت و خصوصی .
*عطر دیوار های باران خورده کاهگلی مشام هر رهگذری را نوازش  می کرد. 
*مردم دست و دل باز و رویشان گشاده و بشّاش بود.
*درختان از بار زیاده ، می شکستند و سبد های پر از میوه بود که خانه به خانه می گشت .
* تنور اکثرِ خانه ها ، هر روز روشن بود و بوی خوش نان داغ محلی در اطراف می پیچید و همسایه حداقل به همسایه نان تازه می داد .
*مردم مستقل زندگی می کردند و مایحتاج شان نتیجه ی خود آنها بود و اگر جاده هم بسته می شد، روستا تمام آنچه برای گذران اهالی نیاز بود را تولید می کرد.
*گوگله ای داشتیم وهرکسی به ازای هر گاو یک گُمارِ گوگله را به عهده میگرفت و همینطور خرگله ای .
*جوی های آب ، سیمانی نبودند و درختان مسیر آب سر به فلک کشیده ، باطراوت و پر از میوه بوده و طعم تشنگی نمی فهمیدند .
*میوه ها از نظر صاحبان اشجار برای عموم حلال بودند و انگار کلاغ ها هم این را میدانستند که از بالای درخت برای عابران گردو می انداختند.
*اسفاد ۴ کارخانه ریخته گری داشت به مالکیت آقایان : 
۱-مرحوم حاج محمد تقی عظیمی 
۲-مرحوم خواجه میرزا علی خالقی 
۳-مرحوم خواجه سعادت قلی موسائی
۴-مرحوم خواجه اسدالله اسداللهی
گفتنیست که این مالکان کارآفرین هر کدام از تهیه چوب و سوختن زغال از کوه گرفته تا کار در کارخانه و حمل با الاغ به روستاهای دوردست جهت فروش،حداقل چهل نفر کارگر داشتند .
 *بلندگو نبود ولی موءزن سالخورده با آوای نحیف و دلنشینش به موقع بالای بام اذان میگفت.
*کارت تبریک و تسلیت نبود ولی پیک محترم مان به موقع بر سر مجالس غم وشادی آماده بود شفائی و زنده تک تک خانه ها دعوت می کرد.
*دود گُلخَن حمام در آسمان نویدِپاکی و ایمان بود.
*قیژ قیژ درب چوبی سرا،نوید آمدن پدر از کشتمان بود آتشونی ها برقرار بود و در عین نبود امکانات امروزی،مردم بی نیازو سر زنده.
*ایثار،انفاق وازخود گذشتگی بیشتر بود و سالانه بر موقوفات روستا‌ افزوده می شد.
*ماشین آلات کشاورزی نبود و گاو و خرهای جُقی ، عملیات کاشت ، داشت و برداشت را به شانه می کشیدند.
*به‌موقع زمینها بنفش از گل زعفران و بامها چیده از کووتهای سبز و مخروطی شکل کنجد بود.
*اسفاد قدیم دارای چند ده حوض انبار  و کر هایی بود که آبهای وقفی در آن جاری میشد تا عموم از آن استفاده کنند.
*مدرسه های پرشور اسفاد قدیم و مدارس  خالی کنونی قابل مقایسه نیست.
*بجای کیف ، توبره بودو بجای ساک مسافرتی بقچه.
* بجای کفشهای آنچنانی چپت ،موتوری ، گالش و چبلیت بود و لباسها ،کلاه هاوجورابها تولید ملی و هنر دستان خودشان که از کرباس وپشم گوسفند درست می شد.
*وسیله ی نقلیه نبود ولی اسب و زین وخر و خورجین آماده ی سرویس دهی حتی برای راه های دور به دیگر کشورها جهت مداوای مریض،تحصیل علم و سفر حج !
*تبلیغ زندگی بهتر در تعداد فرزند نبود و در هرخانه چند بچه قد ونیم قد در کنار خانواده مشغول کار بودند نه نگران کار . *مادر ها هم دوش پدرها کار بیرون را به دوش میکشیدند.
*وجود گله های زیاد احشام و رقابت بین مراتع وجود داشت *در تابستان کشتمان قرق بود و روستا قرقبان داشت ، فردی با هیبت وشکوه و فعال و با جذبه که اکنون نه از آن گله ها ی بسیار خبری هست و نه رقابتی وجود دارد . 
*شکارچیِ گرگ گله حقِ کلّه گرگی می گرفت و حالا حکمِ زندان .
*صیادان به حکم نیاز یا تفریح گوشت شکارمی خوردند و اکنون حسرت شکار . 
*قدیم تفریحات پَل پُکَّک ، دار وقهم ، ریگ بازی و غیره بود اما الان پلی استیشن،تبلت،موبایل و تلگرام .
خلاصه بگم خوش بودیم و آرام و بی دغدغه زندگی می گذراندیم که ای کاش 《همگی را با همگان 》 داشتیم .

۰ نظر ۲۲ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۲:۱۹
محمدعلی خالقی

یک نفر نان داشت اما او چرا دندان نداشت

دوشنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۲:۲۸ ق.ظ

یک نفر کفشی به پا داشت 

یک نفر چوبی به دست پایی نداشت  

سگ برای لقمه ی نانی وفا داشت 

خر که در اخر گندم غرق بود عقلی نداشت   

ان که در اموال دنیا غرق بود  ایمان  نداشت  

    بی نوا می داشت  ایمان  او به تن پیرهن نداشت 

   یک نفر در مجمعی کیف تمسخر می گرفت 

  خنده ای می کرد بر روی رفیق  

   همچون  که خر پالان نداشت 

  حافظی قران را پندار ایمان می نوشت 

   می نوشت اما چو شیطان در عمل ظاهر نداشت 

   یک نفر نان داشت  اما 

    او چرا دندان نداشت .

     خالقی اسفاد 

۰ نظر ۲۲ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۰:۲۸
محمدعلی خالقی

تصویری زیبا و خاطره انگیز اسفاد قدیم

يكشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۰:۲۵ ب.ظ

 

از راست حاج غلام حیدر اسدالهی خواجه میرزا حسن حسنی حاج حسین علی غفاری خواجه اباذر غفاری حاج ولی الله جعفری 

 

اسفاد قدیم 

۰ نظر ۲۱ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۲:۲۵
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۲۱ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۷:۴۳
محمدعلی خالقی

آبیاری در اسفاد قدیم ، وه بن هو

يكشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۲:۳۸ ب.ظ

 

آبیاری در اسفاد قدیم ( وه بن هو ) 

با سلام و احترام
آبیاری در اسفاد برای خودش آداب و قوانین خاصی دارد
در اسفاد قدیم زمان سهمیه آبیاری یک نفر را با استفاده از ظرفی کوچک به نام سره  اندازه گیری می کردند به این ترتیب که کاسه ای کوچک که دارای سوراخ کوچکی بود به آب می انداختند و وقتی این کاسه پر می شد یک سهم محاسبه می شد .
امروزه سره آب را با استفاده از ساعت و دقیقه  اندازه می گیرند و هر سره آب 6 دقیقه است که نیم سره برابر با سه دقیقه و چهاریک سره ، یک و نیم دقیقه است.
معمولا تقسیم آب در هر طاقه 24 ساعت، بر عهده میرآب است.
و میرآب تقریبا در محل تلاقی و تقسیم حضور دارد و آب را تحویل می دهد.
با توجه به اینکه مسیر های آبیاری و کشتزارها متفاوت است و آبیاری  ممکن است در مسیرهای مختلف و طولانی انجام بگیرد در این مواقع وقتی که  نوبت آبگیری تمام می شود با حضور در محل بستن آب و یا از طریق موبایل به نفر بعدی اعلام می گردد و آب به نفر بعدی تحویل می گردد.
اما در اسفاد قدیم که موبایل و ماشین و موتور نبود ، اسفادیها برای اعلام اینکه آبگیری تمام شده و نفر بعدی باید آب را ببندد از تکنیک صدای شغال استفاده می کردند و با ایجاد سر و صدا و گفتن  هو   هو  به نفر بعدی اعلام می کردند که آب را باید تحویل نفر بعدی شود و این فرد نیز با گفتن  هو     هو   این کار را به درستی انجام می داد.
اما نکته جالب اینجاست که وقتی صدای هو  هو  بلند می شد کلیه افرادی که در آن مسیر و وسط راه  بودند این صدا را تکرار  می کردند تا صدا به صدا برسد. و این یک همیاری و همکاری و یک احساس مسولیت و یک کار خودجوش بود و بالاخره صدا به نفر اصلی که صاحب آب بود می رسد و آب به نفر بعدی تحویل می شد.
در آبیز از این تکنیک استفاده نمی شد و آبیزی ها برای اطلاع نفر  بعدی ، با ایجاد  گرد و خاک و به باد دادن خاک نفر بعدی را مطلع می کردند
و این کار هنگام شب و در صورت نوزیدن باد و یا قرار گرفتن در باغ و درختان امکان پذیر و قابل رویت نبود.
اینکه آبیزی ها به اسفادیها شغال و اسفادیها به آبیزی ها سیخول می گویند شاید بخاطر همین موضوع است .

اما امروز با اختراع موبایل این تکنیک ها بی اثر شده است و فقط اسم و  رسم آن باقی مانده است.
                               کریمی آوای اسفاد 

۰ نظر ۲۱ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۲:۳۸
محمدعلی خالقی