اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

اسفاد ای سرزمین مادری من چه می کنی با دستهای خسته روح شکسته چه می کنی
درد است در فراق من از حال و روز تو شهر سکوت در و دیوار شکسته چه میکنی
روزی و روزگاری و حال و هوای تو شور اشتیاق بر مزار شهیدان چه می کنی
آن باغ های خرم و شیر دلان تو ان کوچه باغ عام و مردان ادیبت چه می کنی

بایگانی

۲۶ مطلب در بهمن ۱۴۰۲ ثبت شده است

طنز انتخاباتی

دوشنبه, ۳۰ بهمن ۱۴۰۲، ۰۶:۲۳ ب.ظ

 

انتخابات شده شکّر و روغن بدهید
"خلق را وعده پوچ سر خرمن بدهید"

به جوان وعده حلّ تب بیکاری و فقر
پیر را مژده آبادی میهن بدهید

کودکان مژده بادبادک و تاب و لَخشَک
نوجوان را دو عدد ریگ و فلاخَن بدهید

مژده مدرسه و دکتر و بیمارستان
قول آسفالتِ رهِ نوده و سورَند بدهید

مژده مسجد و دانشکده و راه آهن
وعده رفع گرفتاری مسکن بدهید

قول اینترنت ارزان و پل و ورزشگاه
قول استخر و فرودگاه که حتما" بدهید

به یکی مژده دهیاری قرقیزآباد
به یکی قول مدیر کلی کدکن بدهید

وعده رفع گرانی و تورم را هم
به تمنای دل پیر فروتن بدهید

کدخدا را دوسه هکتار زمین تجریش
به رعیت کوپن خربزه و قَن بدهید

گره از کار فرو بسته شان بگشایید
به همه وام چهار درصد مسکن بدهید

عده ای را به کباب بره دلخوش سازید 
به یکی وام تریلیاردی و اسکن بدهید

نیمه شب دور ز چشمان رعیت گاهی
خانِ ده را دو سه تا قوطی روغن بدهید

به یکی قول جواز دو سه تا کارخانه
به یکی هم بشود قول ستَروَن بدهید

ناخوشان مژده ارزانی درمان و دوا
و وفور سُرم و شربت و واکسن بدهید

مرغ را دانه به گوسفند سبوس و یونجه
جوجه را مژده ارزانی ارزن بدهید

هر که را رد شود از جانب بانکی فورا"
وام کم بهره بی سفته و ضامن بدهید

به مدیر متملق دو برابر پاداش
پاچه خواران سمج را دو سه تا وَن بدهید

کاسه لیسان محل را دسر و مرغ و کباب
باغ سبزینه نشان عمو هوتن بدهید

الکی هم که شده پشت تریبون گاهی
"وعده کنترل قیمت آهن بدهید"

تا که تاثیر کند قول شما بر همه کس
وعده ها را همگی روکش شرعا" بدهید

شرح این قصه ما مثنوی هفتاد و دو من
به من هفتاد و دو من کاغذ کاربن بدهید

خشتک شاعر بیچاره اگر جرجر شد
به وی از روی ترحّم نخ و سوزن بدهید

همه بذل و کرم را که همی رفت و گذشت
ز حالا تا دهه اول اسفن(د) بدهید

 

لَخشَک: جای لیز خوردن 

عظیمی 

 

 

رای ندادن مرگ زنبور سیاه دم کندوی عسل 

رای دادن  شکر و شیر به زنبور عسل

تو پیام ها همیشه سو تفاهم هایی پیش میاد 

هر کسی همشهری شو دوست داره و اصل چیز دیگه است

 

 

 

۰ نظر ۳۰ بهمن ۰۲ ، ۱۸:۲۳
محمدعلی خالقی

برادران قنبری و پدر بزرگوارشان

يكشنبه, ۲۹ بهمن ۱۴۰۲، ۰۹:۰۱ ب.ظ

۰ نظر ۲۹ بهمن ۰۲ ، ۲۱:۰۱
محمدعلی خالقی

عجایب اتفاق

شنبه, ۲۸ بهمن ۱۴۰۲، ۰۸:۴۷ ب.ظ

گوشی روگذاشتم پیش دخترم  شش ماهه است 

گوشی بیش از صدتا اهنگ داشت 

رفتم چایی بریزم 

یدفعه دیدم اهنگ دختر ازمرتضی جوان پخش شد  

این آهنگ مابین صدتا اهنگ بود

داشتم ذوق مرگ می شدم 

از این اتفاقها چند دفعه برات پیش اومده 

 

****************

 

 

یروز تو قرآن دنبال یک آیه بودم که خیلی قابل تامل و درک بود  بعد چندروز خواستم دوباره همون آیه رو بخونم 

تا قرآن باز کردم دقیقا همون آیه اومد 

-------------------------------------------------

 

یکی از دوستام بنده خدا لاغر شده بود بهش گفتم یه چیزی بگم ناراحت نمی شی 

گفت بگو  گفتم خیلی لاغر شدی گفت چند وقتیه عفونت ادراری گرفتم رفتم دکتر بهم دارو داد خدا رو شکر بهترم ولی ده کیلو کم کردم 

گفت محمد سلامتی بهترین نعمته تا خدا نخواد هیچ موجودی نم میره 

یه ضرب المثل هم گفت  ضرب المثل فارسی؛ به مالت نناز به شبی بند است، به حسنت نناز به تبی بند است 

 

گفتم هر کسی لیاقت این هدیه رو نداره به هرکسی هم نمی دم چون دوستت دارم می خوام بهت بدم .

این قرآن جیبی تقدیم  به شما برام دعا کن 

باز کردم  یک آیه خوندم  براش  نوشته بود تا خداوند نخواد هیچ موجودی نخواهد مرد

دقیقا همین حرفی که خودش گفت 

 

حالا تو بگو .......؟؟

۰ نظر ۲۸ بهمن ۰۲ ، ۲۰:۴۷
محمدعلی خالقی

 

برج ایفل باشه از شهر پاریس امواجش همه رو خوابونده 

به به چه قدر زیباست

چه آرامشی 

آدمایی که  این پایین می بینی چراغ شون روشنه 

خانه های قشنگی که می بینی چقدر زیبا ساخته شده 

این منظره ی زیبا ساخته دست بشر حاصل قرنها درد و رنج آزگار است

اگه سرشون رو بالشته می خوان از خستگی کل روزشون لذت ببرن

یا دارن تو گوشی شون از یه کلیپ طنز ، لبخند می زنن 

باید با کفش هاشون راه بری تا دردشون رو بفهمی  

طبقه پایین تایتانیک یادته خاکی و با صفا 

قیافه نگیر ساده باش سر صحبت وا کن برو جلو چیزای جالبی دستت میاد  

به اندازه ی که همه چیز از این بالا زیباست اون پایین خبری نیست فقط دلاشون دریاست  

باید بری سر سفره شون بشینی تا سفره های رنگین رو نقاشی کنی 

اگه می خوای آدرنالینت بره بالا حتما اینکارو بکن 

 

وقتی تماشاگر گود زورخانه ای عرق به پیشانی ت نشسته قلبت تند تند می زنه

فکر می کنی می تونی حریفتو شکست بدی 

در صورتی که این طوری نیست  همه چیز از دور قشنگه 

 

آرامش سکوت چراغ  آدرنالین سفره های رنگین 

 

 

۰ نظر ۲۸ بهمن ۰۲ ، ۱۷:۴۴
محمدعلی خالقی

سرسیخ هاچ بک

چهارشنبه, ۲۵ بهمن ۱۴۰۲، ۱۱:۵۷ ب.ظ

داشتم تو جاده با سرعت بالا می رفتم ، یه هاچ بک عجول سوبالا سوبالا  از عقب می زد تو چشم ، دیدی بعضی ها فکر می کنن جاده مال باباشونه 

 اول عصبی شدم  بعد بهش راه دادم .با خودم گفتم  اون نمی فهمه من که نباید مثل اون باشم  ازم سبقت گرفت پشت سرش گازو چسبوندم گفتم یکم  سیخش کنم 

منم هم رانندگی ام تعریف نباشه بدک نیست خخ  دوستام می دونن ۱۸ ثانیه گاراژدارا و پارک ملت ، سرسیخش کردم  ولی سبقت نمی گرفتم طوری که تصور کنه من نمیتونم ازش جلو بزنم ،  بزار برگ برنده دستش باشه 

حال می کرد واسه خودش منم هولش می دادم  به خیالش اونم راه نمی داد 

رفتیم پشت چراغ قرمز گفتم شیشه تو بده پایین  داد پایین  یک  لایک بهش نشون دادم  گفتم دمت گرم ،دوتا خانم هم پشت سرش نشسته بودن  امپرش رفت رو هزار  هردو مون خخخ

 داشت پرواز می کرد  انرژی گرفتن و انرژی دادن نیروی عجیبیه حتما امتحان کنید 

چراغ سبز شد طوری گازو  گرفت فکر کنم  موتور ماشینش پیاده شد،خخخخ

سیصد مترجلوتر ایستگاه اتوبوس بود .  اتوبوس داشت مسافر پیاده می کرد

قبل اینکه برسیم یه حسی بهم  می گفت الان یک  نفرو می زنه ، داشتم دعا می کردم اتفاقی نیفته 

با سرعت ۶۰ تا داش رد می شد یعنی نیم مترمونده بود که خنده اش تبدیل به گریه بشه نزدیک بود بزنه به یه خانمی خدا رو  شکر کردم و سرعتمو کم کردم وقتی اتوبوس مسافرو پیاده می کنه دقت کردی  بعضی ها از جلو اتوبوس می خوان برن اون ور خیاباون

 

اگر خدای نکرده اتفاقی می افتاد  بنده خدا دست و پاش می شکست مقصر کی بود 

۵۰ درصد این حادثه من بودم  بعضی جاها باید کوتاه اومد سکوت کرد ،سکوت یعنی قهر آژیر قرمز  سرسیخ کردن اشتباهه ،فکرنکن تو از این حادثه قسر در رفتی  قرار باشه اتفاق بیفته اگه تو انفرادی باشی هیچکی کارتم نداشته باشه  کلمه عذاب وجدان تو رو می کشه 

دیدی یارو تو سن ۲۵  س فوتبالیسته تو زمین  فوتباله سکته می زنه 

دیدی رئیس جمهور پشت میکروفن مرگ میاد سراغش  

 

 همیشه تو خیابون لاین وسط بهترین انتخابه  اگه کسی از اون ور خیابون پشت درخت بود یهویی اومد بتونیم کنترل کنیم 

یا اینکه هر موقع تو شهریا اتوبان دارین تو لاین کم حرکت می کنین هرنوع ماشینی که جلو به هرعلت ترمز زده حواستون باشه معمولا این ماشین بزرگا که اصلا جلوشون دید نداره  شاید بچه ای بزرگ سالی متوجه نباشه و خدای نکرده بخواد بره اون ورخیابون 

انرژی از انرژی بگو  وا ووو   خخخ

یه روز تو  مدرسه  یکی از بچه ها سرسیخم کرد یه مشت زدم به پیشونی یکی از دوستام  بچه بودیم و نادان پیشونیش به اندازه یه تشله سنگی زد بیرون 

همینجا معذرت می خوام  اگه این پیام  می خونی دوستت دارم 

می بوسمت 😘😘⚘️⚘️⚘️  

بعد راحت نمی شه از کنار این جورمسائل گذشت توپ بنداز بالا صد چرخ می خوره بر می گرده یه روز هم واسه تو هست 

اگه من دارم اینا رو می گم دلیلی نداره منیتی نیست 

حرف من اینه دانشته هایتان را بگور نبرید 

شاید دلیل لبخند کسی باشه 

یا هم تجربه ای 

 

 

۰ نظر ۲۵ بهمن ۰۲ ، ۲۳:۵۷
محمدعلی خالقی

انار شیرین

چهارشنبه, ۲۵ بهمن ۱۴۰۲، ۱۱:۳۹ ب.ظ

بچه که بودم وقتی درب چوبی یه لنگه ی باغو باز می کردم اولین کاری که می کردم یه درخت انجیر کهنه بود که خودمو تاب می دادم بعد سراغ درخت انار شیرین دانه درشت می رفتم 

 

انار کوچیکو باز می کردم تا بزرگاشو بعدا بخورم فکر می کردم حیفه 

یکی بود شکلات دو ساله داشت سنگ شده بود یا آدامس خرسی قدیمی بود برچسب داشت بچه های قدیم تو چمدون نگه می داشتن

  انار از وسط نصف می کردم  اول قسمت کوچیکشو می خوردم که سهم بزرگه بهم حال بده آخر بخورم همون صحنه یا داداش میومد ازت می گرفت یا بابات یا دوستت 

اگه یادته تو خماریش بمون  تو یک آینده نگر بودی ولی از نوع ....

حساب پس‌انداز امروز جواب نمی ده 

معروف ترین آدما الان زیر خاکن و وارث هایی بر مزارشان کولی می خوانند 

درست استفاده کن جوونی کن 

همیشه تیکه بزرگه و بهتره رو  اول بخور  

اگه ساندویچ تو نصف می کنی تو آینده نگری ولی بزرگه شو اول بخور کوچیکه شو ببخش سفت بگیری سفت میاد شل بگیری شل میاد 

جیبتو باز بزار بزار اکسیژن بهش برسه نزار خفه بشه 

اگه سهمیه ی مورچه هارو حفظ کردی سنجاب ها برایت بذر خواهند کاشت 

اگه از دست گنجشکها مترسک در مزرعه گذاشتی  موش‌ها نخواهند گذاشت بچه هاشون گرسنه بمانند 

 

تفریح کمپ طبیعت قارچ سمی سگ باوفا  مورچه های کارگر  کلاغ های نگران 

تصویر محمد رضا خالقی 

 

 

۰ نظر ۲۵ بهمن ۰۲ ، ۲۳:۳۹
محمدعلی خالقی

قارچ های سمی

چهارشنبه, ۲۵ بهمن ۱۴۰۲، ۱۰:۵۸ ب.ظ

به اتفاق خانواده یه روز در ییلاق طرقبه اتراق کردیم 

چشم انداز گلکوهی زیبا در شارستانی رویایی  نظرم را جلب کرد . طبیعت تنها دوستیه که رفاقتش پابرجاست هیچ طبیعتی حال دلتو بد نمی کنه چه بهارش چه زمستون و پائیزش

درکنار جوب آبی روان نشسته بودم که ناگهان چشم به تعدادی قارچ افتاد 

یکی یکی کندم  تا چند تای دیگه هم پیدا کردم  خیلی ذوق کرده بودم 

تقریب دو کیلویی می شد به خیال کودکی هایم در دامنه‌ی کوهستان شاسکوه و میلاکوه قدم می زدم 

 طبیعت بکر  و رویایی  شارستانی زیبا با درختان  گیلاس سیب و ،  با خوشحالی که کلی قارچ جمع کردم به  کمپ رفتم 

گفتم قارچ پیدا کردم  یکی از اهالی از دور  گفت  همشون سمی اند برو دستاتو بشور که مریض نشی  خورد تو ذوقم خیلی ناراحت شدم  به قیافه قارچ ها نمی خورد چون هم از داخل سفید بودن  هم بیرون 

یاد  کودکی هام افتادم وقتی گنجشک می زدیم تنها چیزی که برام مهم بود این بود که تیرم به کجاش اصابت کرده  اگه بال یا پاش بود خوشحال می شدم چون زنده ماندنش صد درصدبود 

ولی وقتی به قلبش می خورد  درجا می مردند خیلی ناراحت  می شدم 

داستان قارچ های سمی خیلی منو ناراحت کرد  اما اون روز بخیر گذشت با تفاوت تامل امروز که .......

قارچهای سمی مثل آدمهای سمی می مونن که تو زندگی انتخاب می کنیم 

اونا رو از صفحه زندگی تون حذف کنین  قبل اینکه بهترین روزهای زندگی تون رو  خراب کنین 

زیاد منفی باف نیستم  اما خیلی ساده است انتخاب تو از آدمای بزرگ و محبوب کهحال دلتو خوب  می کنن یا اینکه آدمای سمی که حال دلتو بد  کنن 

به کوهی تکیه کن تا تکیه گاه تو باشه نه اینکه پرعقرب و عنکبوت سیاهه ؟؟ !!

  طرقبه خالقی اسفاد 92

عصای حضرت موسی باشه 

چال صورت چی می گه 

 

۰ نظر ۲۵ بهمن ۰۲ ، ۲۲:۵۸
محمدعلی خالقی

زخم زنبور

سه شنبه, ۲۴ بهمن ۱۴۰۲، ۱۱:۰۶ ب.ظ

 

زیادی محبت سر گیجه میاره توقعو می بره بالا 

شعور چند تا سیم فاز میخواد که بعضی از این زنبورها ندارند 

داشتیم به زنبورها شکر می دادیم 

نیش مون زدند 

مادربزرگم گفت اشکال نداره 

دارویه بدنت قوی می شه 

گفتم یعنی چی  گفت زهر که وارد بدنت بشه بدنت نسبت به میکروب ها مقاوم  می شه  دیگه مریض نمی شی 

گفتم پس بزار یکم دیگه  بهشون شکر بدم خخ گفت نه دیگه این دفعه سوراخ سوراخ می کنن گفتم ،

من عاشق زمین خوردنم چون تجربه هاشو دوست دارم  مدرک عملی بهتر از تئوری 

تجربه هایی که تو بیست سال زندگی ام کسب کردم  همشون برام سنگ و زخمو موفقیته که امروز زندگی تو رقم می زنه تا بتونی خیلی چیزارو از زندگی یت حذف انتخاب کنی 

شاید سرنوشت هرکسی مشخص نباشه چون اون بالایی تصمیم می گیره  اما می تونست از این بدتر باشه 

همین که تا ۴۰ سالم اومدیم خدا رو شکر همش  ۳۰ سال دیگه تاپایان خدمت نبود . 

یک اسفند تولدم مبارک پیش پیش 💐💐💐🍁🍁🍁🍁

 

 

۰ نظر ۲۴ بهمن ۰۲ ، ۲۳:۰۶
محمدعلی خالقی

مواظب بچه ها باشیم

سه شنبه, ۲۴ بهمن ۱۴۰۲، ۱۲:۱۲ ب.ظ

  مادری می گفت دیروز بچه ی ۳ ساله ام از بالای پشت بوم افتاد پایین  دست و پاش شکست الان هم بیمارستانه تو کماست

گفتم شما کجا بودی ؟ داشت بازی می کرد گفت می خوام پرواز کنم  منم داشتم ذوق می کردم با کاراش یه دفعه دیدم پرواز کرد  فکر میکردم شوخی می کنه ؟؟

۸۰ درصد تربیت ونگهداری بچه ها دست خانماست آقایون که بیشتر سرکارند 

اگه بچه  دوست دارین  باید مسئولیت پذیر باشین ، بچه چی می دونه پرواز چیه یا وقتی دستش خودکار یا قاشق یا پاکن می دین اگه چشمشو در آورد یا خورد  نگین چی شد 

وقتی بچه تازه راه افتاده رو مبل خونه بپر بپر می کنه ذوق نکنین اتفاق لحظه ای پیش میاد یه دفعه دیدی پرید با سر اومد رو موکت 

بابایی بچه شو به هوا پرتاب می کرد وقت تو اوج لذت و خوشحالی هستی اگه نمی تونی مهارش کنی بیفته بعد بچه ات تا آخر عمر معلولیت ذهنی داره به دوستاش چی بگه 

زمان به گذشته بازنخواهد گشت ،درنگ دیروز معنایی ندارد 

ما آدم بزرگا  تا ۸۰ سالگی اشتباه می کنیم بچه ها رو نمی دونم 

 

هیچ کس کامل نیست اما می تونیم عاقل باشیم 

بچها شیرینی زندگی ان  مواظبشون باشیم 

 

۰ نظر ۲۴ بهمن ۰۲ ، ۱۲:۱۲
محمدعلی خالقی

یاد نام شهید حاج غلام حسن نظرجانی جاوید

سه شنبه, ۲۴ بهمن ۱۴۰۲، ۱۰:۰۷ ق.ظ

۰ نظر ۲۴ بهمن ۰۲ ، ۱۰:۰۷
محمدعلی خالقی

به گفته هایت عمل داشته باش نه اعتقادت

دوشنبه, ۲۳ بهمن ۱۴۰۲، ۱۲:۳۸ ب.ظ

چراغ قرمزو باید صبر داشت تا سبز شدن 

چایی داغ نمی شه خورد 

تا صبح شدن باید منتظر طلوع ماند 

صبر تاریکی یک روزنه روشنایی است 

زمان بزرگترین نیروی الهی 

نقاش کائنات 👌👌

 

 

۰ نظر ۲۳ بهمن ۰۲ ، ۱۲:۳۸
محمدعلی خالقی

تا باشه جمع باشه نه منها

شنبه, ۲۱ بهمن ۱۴۰۲، ۰۳:۵۱ ب.ظ

۰ نظر ۲۱ بهمن ۰۲ ، ۱۵:۵۱
محمدعلی خالقی

حرمت و احترام بهت شخصیت می ده

چهارشنبه, ۱۸ بهمن ۱۴۰۲، ۰۴:۵۱ ب.ظ

 

به این تصویر دقت کن 

دو تا چوب بی جان در موازات هم  زیبا 

دو تا درخت توت در موازات هم قشنگ 

دو تا دیوار سنگی در موازات چیدمان خاص 

دو دیوار سیمانی ساخته ی بشر در جریان آب جاری

دو انسان در فاصله‌ی حرمت و احترام یعنی شخصیت

کائنات همیشه از بهترین معلمان ما خواهند  بود 

اگه دو تا درخت با هم ترکیب بشن می بینی درخ توت گلابی داد و درخت سنجد گیلاس  این چرا شبیه کاکتوس خارداره  حتما زرشک بوده  اب انار خورده ،چه می دونم بشر هرجا دست بزنه خرابکاری می کنه 

 آدما همه کار می کنن اگه موز قرمز شد و بادمجون سبز تو بازار نباید تعجب کنی 

دوتا چوب در موازات هم هیچ موقع به هم آسیب نمی زنن 

اما موقعی که داری کلبه می سازی هزاران درخت شکسته و زخمی می شن 

یک اب جاری موقعی زیباست که گل‌آلود نکنی 

اگه می خوای بهت احترام بزارن حریم داشته باش مواظب حرف زدنت باش 

یک حرف اشتباه  احترام تو می شکنه ، تو جمع قرار گرفتی  تحت تاثیر قرار گرفتی  سمت خوبی داری  ماموری  کاندید شدی  شورایی  برج خلیفه مال توست بوکسر جهانی فوتبالیستی  خودتو گم نکن ، حق و ناحق نکن  ،بزرگ و کوچیک نکن  یه روز میاد هیچ دکتر و هیچ بیمارستانی  نتونن دردتو بگن و اون موقع

شاتوت می شه  شلغم 

هیچ برفی  ۵۰ متر نخواهد آمد  

هیچ موقع باران ۵ مترنبارید 

هیچ درختی ۵۰۰ متر نشد 

هیچ مورچه ای به اندازه خرس ندیدم 

هیچ گرگی بره نشد  غیر انسان 

هیچ بهاری سفید نشد 

بعضی چشمها شبیه گربه است مثاله 

احمقا رو می گن الاق 

نادان می گن گاو 

گوسفند ضرب المثل 

می گن هار شده مثل سگ 

اینا همش درس عبرت برای انسان 

نذار تشبیه به حیوان بشی 

نذار با بی احترامی بهت عادت کنن 

 

کائنات نظم دارد  ابر باران  رویش  فصل ها پائیز  زمستان 

فقط ما آدما داریم همه چیزو خراب می کنیم 

احترام بزار تا بهت احترام بزارن 

 

 

۱ نظر ۱۸ بهمن ۰۲ ، ۱۶:۵۱
محمدعلی خالقی

آینه عبرت

چهارشنبه, ۱۸ بهمن ۱۴۰۲، ۰۱:۳۷ ب.ظ

 

هیچ شخص و هیچ موجودی  نامبروان  نخواهد ماند 

ظاهرو قضاوت نکن 

هیچ باغچه ای بدون کرم نیست 

یک انار رو باز می کنی ،صددانه یاقوت منظم کنارهم 

اون ته می بینی یک کرم داره زندگی میکنه 

اون کرمه هم باز می بینی کرم داره 

هیچکس کامل و مطلق نیست 

اتفاقاتی که درزندگی انسان رخ می دهد

آنقدر تکرار و تکرار و تکرار خواهد شد 

تا خود را بنگری و بیاراستی 

یه روز بلند می شی می بینی گاوت مرده 

 یه روز کامپیوتر ماشینت دزد می زنه 

یه روز عشقت ، بچه ات رو از دست خواهی داد

صبح  بلند شدی دیدی زیر گلوت غده  زده  

یه مامور  ۲۹ سال خدمت میکنه تو شهر کنار زن و بچه 

یک سال دیگه داره بازنشت بشه می گه برم لب مرز پول بیشتری در بیارم 

لب مرز بیشتر در میارن  ،  طمعه دیگه ، با تیر می زنن یک جفت کفش سایز ۴۵ میاد درخانت

وقتی تو رویاهات تصورشو نمی کنی با هلیکوپتر یا بوئینگ ۵۹۷ می ری مسافرت 

با هلیشات دیدی تو رو زدن

زمین گرده برای همه هست فرقی نمی کنه     من تو او 

تنها کسی که رهبر این همه حرف و سخنه خداست  

اینو موقعی خواهی فهمید که اتفاقات بد در تکرارو تکرار تکرار برایت خواهد افتاد

آینه عبرت  

 

 

 

۰ نظر ۱۸ بهمن ۰۲ ، ۱۳:۳۷
محمدعلی خالقی

سگ با وفا قسمت ۲

سه شنبه, ۱۷ بهمن ۱۴۰۲، ۰۱:۴۷ ب.ظ

 

 

داستان سگ با وفا

سال ها پیش مدتی را در جایی بیابان گونه بسر می بردم. عزیزی چهار دیواری خود را در آن بیابان در اختیار من قرار داد.

یک محوطه بزرگ با یک سرپناه و یک سگ. سگ پیر و قوی هیکلی که برای بودن در آن محیط خلوت و ناامن دوست مناسبی به نظر می رسید.

ما مدتی با هم بودیم . من بخشی از غذای خود را با او سهیم می شدم و او مرا از دزدان شب محافظت می کرد.

تا روزی که آن سگ بیمار شد.به دلیل نامعلومی بدن او زخم بزرگی برداشت و هر روز  زخمش بیشتر و بیشتر می شد . انقدر که کرم برداشت. دامپزشک، درمان او را بی اثر دانست و گفت که نگه داری او بسیار خطرناک است و باید کشته شود.

صاحب سگ نتوانست این کار را بکند. از من خواست که او را از ملک بیرون کنم تا خود در بیابان بمیرد.

من او را بیرون کردم. ابتدا مقاومت می کرد، ولی وقتی دید مصر هستم، رفت و هیچ نشانی از خود باقی نگذاشت. هرگز او را ندیدم.

تا این که روزی برگشت از سوراخی مخفی وارد شده بود، این راه اختصاصی او بود. بدون آن زخم وحشتناک. او زنده مانده بود و برخلاف انچه فکر می کردیم  هیچ اثری از آن زخم باقی نمانده بود.

نمی دانم چه طور و یا چگونه و یا غذا از کجا تهیه کرده بود؛ اما فهمیده بود که چرا باید آنجا را ترک می کرد و اکنون که دیگر بیمار و خطرناک نبود ، بازگشته بود.

در آن نزدیکی چهاردیواری دیگری بود که نگهبانی داشت و چند روز بعد از بازگشت سگ، آن نگهبان را ملاقات کردم و او چیزی به من گفت که تا عمق وجودم را لرزاند.

او گفت که سگ در آن اوقاتی که بیرون شده بود، هر شب  پشت درب تا صبح نگهبانی می داده و صبح پیش از این که کسی متوجه حضورش بشود، آنجا را ترک مینمود هرشب این داستان ادامه داشته …

من نتوانستم از سکوت آن بیابان چیزی بیاموزم؛ اما عشق و قدرشناسی آن سگ و بی کرانگی قلبش مرا در خودشکست ، او همیشه از استادان من خواهد بود.

راوی :::: نگهبان 

نگاشت خالقی  ۹ آبان ۹۷



اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir

۰ نظر ۱۷ بهمن ۰۲ ، ۱۳:۴۷
محمدعلی خالقی

شرکت تعاونی روستای اسفاد

دوشنبه, ۱۶ بهمن ۱۴۰۲، ۱۱:۰۰ ب.ظ

شرکت تعاونی اسفاد
یکی از مراکزی که در اسفاد منشاء خدمات فراوانی برای مردم اسفاد بوده است شرکت تعاونی مصرف اسفاد است که از همان اوایل انقلاب توزیع اقلام و لوازم و مواد خوراکی کوپنی  قند و روغن و شکر  توسط آقای حاج حسن ابراهیمی صورت گرفته است.
مکان اولیه شرکت تعاونی یک اتاق در منزل آقای  میرزا حسن واحدی بود که باوجود مشکلات فراوان و کمبود جای مناسب به مکان فعلی در شهرک جدید اسفاد منتقل شد که با حذف مواد کوپنی، دیگر خدماتی ارائه نمی کند.
ایشان مردی سختکوش ، مردم دار و خوش برخورد همراه با گفتن اصطلاحاتی نظیر پسر خاله و رفیق است که بیشتر اوقات خارج از برنامه ساعت کاری به مردم  خدمات فراوانی ارائه نموده  است چرا که خیلی از اوقات افراد بصورت انفرادی برای باز نمودن  درب شرکت تعاونی به درب منزل ایشان مراجعه می نمودند که مشکلات خاص خودش داشت. از خصوصیات دیگر  ایشان تبحر خاص در حساب و کتاب و استفاده از  چرتکه  است.
به هر حال رسیدگی به امورات عمومی مشکلات خاص خودش را دارد
برای ایشان و خانواده محترمشان آرزوی سلامتی و بهروزی داریم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد. 

  اسماعیل کریمی اسفاد  96

 

 

 

۰ نظر ۱۶ بهمن ۰۲ ، ۲۳:۰۰
محمدعلی خالقی

دوشنبه, ۱۶ بهمن ۱۴۰۲، ۱۱:۱۶ ق.ظ

۰ نظر ۱۶ بهمن ۰۲ ، ۱۱:۱۶
محمدعلی خالقی

سروده بانو حلیمه شهریاری

جمعه, ۱۳ بهمن ۱۴۰۲، ۱۱:۱۵ ق.ظ

❤️خاطرات ِ خوب ❤️/ سروده بانو حلیمه شهریاری

چه خاطرات خوبی بود،قدم زدن تو کوچه ها
دست همو گرفتنو ، خوردن اون کلوچه ها
یادش بخیر دوستای خوب،همدوره های مدرسه
بدو بدو تو کوچه ها ، هرکی که تندتر برسه
یادش بخیر با همدیگه می گفتیم حرف درگوشی
اینجوری یادمون باشه، یا نره به فراموشی
کوچه ها تنگ وکاگلی،دالونا سرپوشیده بود
درختای گردو وسرو،سر به فلک کشیده بود
درختا پر زمیوه بود ، توکوچه باغ پای چنار
شیرین وآبدار وقشنگ ، زردآلو و سیب وانار
یادش بخیر یه قل دوقل ، باسنگ گِرد و قِل قِلی
قایم موشک!سربذاریم، رو دیوارای کاگِلی
بازی های محلّی مون ، اتل متل، الک دولک
چه کِیفی داشت ، جای حرم سوار شدن چرخ وفلک
زندگی یعنی اون روزا ، حال خوش و قهر کردنا
بدون هیچ دلیل خاص ، بلند بلند خندیدنا
دیگه نموند ازاون روزا ، حتی یه خشت کاگلی
ویرانه شد اسفادِ من ، خون شد در اون روز هردلی
سهممون از بچگیا ، فقط همین خاطره هاست
تقصیر ما نیست به خدا ، همش کار فاصله هاست

حلیمه شهریاری اسفاد

🌹۱۴۰۲/۱۰/۲۶🌹

۰ نظر ۱۳ بهمن ۰۲ ، ۱۱:۱۵
محمدعلی خالقی

داستان مورچه های کارگر خالقی اسفاد

چهارشنبه, ۱۱ بهمن ۱۴۰۲، ۱۰:۱۸ ب.ظ

 

روی صندلی چوبی به اتفاق یکی از دوستان نشسته بودیم  و از طبیعت پارک ملت لذت می بردیم . نزدیک عصر بود  سرم را از قسمت بالای صندلی پایین انداختم تا خستگی بدن و شانهایم را دور بریزم . چشمم به تعدادی مورچه افتاد که به ردیف ستونی دنبال هم راه می رفتن  چند ثانیه خیره گشتم تا راهشان را بجویم 

در زیر سبزه های داخل پارک گم شدند وقتی خودمو راست کردم زیر صندلی را دیدم که با نرمه هایی از کیک و شیرینی ازدحام مورچه ها را به خود جلب کرده بود و هر یک از مورچه ها به اندازه توان در دهان گرفته بودند و حمل می کردند  مورچها مدام در رفت و امد بودند تعدادی به ستون در حال رفت و تعدادی در حال برگشت همه شون در حال تلاش بودند مورچه ای را دیدم که بیش از وزنش با خود حمل می کرد و طمع زیاد  او را فرا گرفته بود ستون مورچه ها را دنبال کردم در زیر سبزه های داخل پارک گم شدند سبزه ها را کنار زدم  و انها را یافتم انقدر در ان محل رفت و امد کرده بودند که قسمت سبزه ها از بین رفته بود بیش از هفت و هشت متر بعد از سبزه ها درختی بزرگ و تنومند بود  تا جایی که چشم کار می کرد انها را می دیدم که بدنبال هم از تنه ی درخت بالا می رفتند . مورچه ای را از قسمت شروع دنبال کردم تا قسمت پایان ،  او در جدال  با مشکلات زیادی روبرو می شد در چال و چوله هایی زیادی افتاد از درخت بالا می رفت و می افتاد و دوباره از نو دنبال می کرد ولی هیچ وقت خسته و نامید نمی شد تا به مقصد برسد . تعدادی از مورچه ها در ثانیه های اخر توسط پرندهایی بلعیده می شدند . و پایان ان همه مشقت و تلاش مرگ بود 
به فکر رفتم که امروز زندگی ما انسانها همانند مورچه های کارگر بی ارزش است آدمی در دوران حیات سختی و زحمت می کشد ناگهان فرشته مرگ می اید و او را می برد 
آنچه زحمت کشیده و آنچه از دار دنیا جمع کرده همه هدر می رود . مال ،ثروت ، مونس ، فرزند ، مادر  
همه را تا پای گور با خود می اورد اما آنجا آنها را از او می گیرند و نه چراغی نه مونسی و نه ثروتی  جز ایمان و عمل صالح
تدوین و نگاشت خالقی اسفاد 
داستان : پارک ملت مشهد  ۱۰ آذر ۹۸

اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir

۰ نظر ۱۱ بهمن ۰۲ ، ۲۲:۱۸
محمدعلی خالقی

عکاس فراتر از زمان

چهارشنبه, ۱۱ بهمن ۱۴۰۲، ۱۱:۱۴ ق.ظ

عکاس فراتر از زمان 

حاجاقای فردوسی  

مردی متفاوت ودوست داشتنی 

منزل مرحوم  حاج محمد رحیم محمدی 

روحشان شاد 

یه روز به اتفاق دوستان در جشن پارک ملت حضور داشتیم 

سالن بزرگ سیرک و موزیک 

همه درشادی و هلهله دست می زدند 

همصدا شدن عالی خوبه هم رنگ جماعت بودن 

اما ته سالن بودن همه رو از دور لذت بردن به تجربه اش می ارزه 

منو یاد حاج آقا فردوسی انداخت درجشن میلاد که بدون دست زدن هم می شه لذت برد  گاهی همه چیز از دور قشنگه 

درود بر مردان بزرگ اسفاد 

خاص متفاوت  متمایز 

   حاج محمداقا    دکتر کریمی    حاج ولی الله جعفری 

حاج محمد باقر غفاری  حاجمیرزا حسن حسنی  ملا محمد صادق اسفادی 

حاج هادی غفاری  حاج غلامحیدر قاسمی  ملا حسن صادقی و برادران صادقی 

حاج ناظر عطایی  برادران محمدی  برادران کریمی و پدر بزرگوارشان

وووو

 

۰ نظر ۱۱ بهمن ۰۲ ، ۱۱:۱۴
محمدعلی خالقی

فراتر از زمان

سه شنبه, ۱۰ بهمن ۱۴۰۲، ۰۹:۱۵ ق.ظ

بعضی آدما فراتر از زمانشونن 

متفاوت از آدمای دیگه 

ضریب هوشی قوی دارند 

مثل بچه های پیش فعال 

یکی قدرت بدنی قوی داره مثل یک کارگر افغانی 

باید بهش کلنگ بدی بگی  زمین سوراخ کن 

اون کار خودشو انجام می ده  به هیچی فکر نمیکه چون از زوربازوش استفاده می‌کنه

یکی از فکر وعقلش استفاده می کنه سیاست داره 

یک بمب می زاره کوهو جاده می کنه 

آدمای که سیاست دارند متفاوتند 

با آدمای معمولی فرق دارند 

اگه ادمای معمولی ده پله می رند بالا  تو زندگی شون موفقند 

َشاید آنها با نخ بادکنک بدون پله برن بالا

فریدون فرخزاد فراتر از زمان خودش بود 

محمدعلی کلی رو دست نداشت هیچ موقع با وجود بدن و بازوی قوی ازشون  استفاده نمی کرد  حریفشو خسته می کرد یا جا خالی می داد 

یا سردار سلیمانی چرا محبوب مردم بود 

کسی که سیاست داره 

راننده تانک نمی شه  یا خلبان 

نمی ره انتهاری ببنده یا با دوشیکا خط مقدم  

 نارنجک به کمر زیر تانک نمی ره ،تانکو می کشونه سمت نارنجک 

بعضی از چرخ ها با آچار باز نمی شن باید با آتیش باز کنی 

آب مویز کشمش مشکل داره  خودشو بخور ، نیازی نیست دو تا لباس اضافه بپوشی

 

سیاست یعنی تفکر تامل   

البته هیچ موقع مدرک و تحصیل با هوش ذکاوت  اشتباه نکنید 

یک خلبان یا یک دکتر می تونه حماقت ترین آدم روی زمین باَشه 

 

این ضرب المثل یعنی چی دستی که نمی شه برید باید بوسید 

 

 

۰ نظر ۱۰ بهمن ۰۲ ، ۰۹:۱۵
محمدعلی خالقی

روایت سگ و گربه

سه شنبه, ۱۰ بهمن ۱۴۰۲، ۰۱:۳۵ ق.ظ

 

سگ و گربه 

می گم که : من و تو مثل همیم 

با وفا و دوست داشتنی 

اما ناراحتم که 

گاهی گم می شیم 

گاهی نجس 

گاهی مثل سگ واق می زنیم و پاچه می گیریم 

گاهی نمک نشناس 

میگم آدما از ما بهترن ها ....کاش سگ و گربه نبودیم 

بجاش آدم بودیم 

راستی چرا من از تو بدم میاد 

چون گاهی مثل سگ هار می شی 

سگ تو روحت 

رونوشت:صاحبت 

خالقی عرفان 

 

 

۰ نظر ۱۰ بهمن ۰۲ ، ۰۱:۳۵
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۰۹ بهمن ۰۲ ، ۲۱:۰۰
محمدعلی خالقی

جشن عروسی اسفاد

پنجشنبه, ۵ بهمن ۱۴۰۲، ۰۹:۴۶ ق.ظ

https://s30.picofile.com/file/8471274126/quote_1704586775849.png

۰ نظر ۰۵ بهمن ۰۲ ، ۰۹:۴۶
محمدعلی خالقی

نشانه‌ دل

پنجشنبه, ۵ بهمن ۱۴۰۲، ۰۵:۵۹ ق.ظ

انهایی که قلبهای پاکی دارند 

از برای یک حرف کوچیک می رنجند 

اما زود رنجش ، کوتاهی دارند 

 

قهر بودن برایشان کوتاه است 

  چون گذشت دارند

 

با هرکی تو رابطه نمی رن 

دوستاشون رو سخت انتخاب می کنند اما

رفاقتهاشون پابرجاست  لحظه ای نیست 

 

اکثرشون دی یا اسفندی اند 

آرامش سکوت تنهایی  مهمترین رمز این آدماست 

 

ارزشمند ترین حضورشان فکر مادر سایه پدر 

 

۰ نظر ۰۵ بهمن ۰۲ ، ۰۵:۵۹
محمدعلی خالقی

مجمه برون اسفاد

چهارشنبه, ۴ بهمن ۱۴۰۲، ۱۲:۵۶ ب.ظ

۰ نظر ۰۴ بهمن ۰۲ ، ۱۲:۵۶
محمدعلی خالقی