اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

اسفاد ای سرزمین مادری من چه می کنی با دستهای خسته روح شکسته چه می کنی
درد است در فراق من از حال و روز تو شهر سکوت در و دیوار شکسته چه میکنی
روزی و روزگاری و حال و هوای تو شور اشتیاق بر مزار شهیدان چه می کنی
آن باغ های خرم و شیر دلان تو ان کوچه باغ عام و مردان ادیبت چه می کنی

بایگانی

۱۳۸ مطلب با موضوع «داستان های واقعی عرفانی خالقی اسفاد» ثبت شده است

همه آدمها قلب دارند اما وجدان ؟؟؟؟

يكشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۸:۰۴ ب.ظ

۰ نظر ۰۹ ارديبهشت ۰۳ ، ۲۰:۰۴
محمدعلی خالقی

خوب و بد همیشه با هم معنا داره ، اسفاد وطنم

شنبه, ۲۵ فروردين ۱۴۰۳، ۰۲:۴۷ ب.ظ

۰ نظر ۲۵ فروردين ۰۳ ، ۱۴:۴۷
محمدعلی خالقی

خاطرات خدمت ، هاچ بک

جمعه, ۲۴ فروردين ۱۴۰۳، ۰۸:۱۷ ب.ظ

یه خاطره  بگم  ازخدمت 
خدمت خیلی دلگیره 
زمان ما هرسه ماه م رفتیم مرخصی 
یه‌روز که داشتم می رفتم مرخصی با خودم گفتم چی می شد الان یک سوای بیاد منو تا خود آزادی سوا کنه اونم مجانی 
تو گیر داد بودم یک هاچ بک اومد واستاد 
سه نفر گردن چماق و لات  تو ماشین بودن رفتم که سوار شم دل دل می کردم سوارشدم . دل به دریا 
یکی از عقب پیاده شد من بین دو نفر سوار شدم  ، گفتم حتما دوست داره کناره پنجره باشه ، آقا تا خود آزادی سیستم تا ته باز اینا زیک نزدن 
من ترسیده بودم تو دلم دعا می خوندم 
باور کن یک ساعت اگه اینا یک کلمه حرف زدن ، خلاصه دستا پر خال کوبی عقاب و عقرب و زهر مار همه با آستین کوتاه قلدر و چماق 
آقا با هزار  بد بختی و دعا رسیدیم آزادی پیاده شدم کیفمو آوردم بیرون که بهش پول بدم ، با لاتی لحجه تهرانی گفت برو دادش ، برو خوش باش 
یه طرف ترس یه طرف خوشحال که پول نگرفت  ، می خوام بگم مرام و معرفتی که سوته دلان و لات ها دارن  هیشکی نداره 

از اون روز من هرموقع مسافر سرباز می بینم سوارش می کنم براش این داستانو تعریف می کنم ، بعدقسمت آخر رو وامیستم تا پولشو در بیاره بعد بگم ...
.
۲۲ سال قبل اون از من پول نگرفت من هم ازت نمی گیرم تا تو ذهنت مهر محبت کاشته شه

۰ نظر ۲۴ فروردين ۰۳ ، ۲۰:۱۷
محمدعلی خالقی

خواب کسی رو ببین که بهت فکر می کنه

دوشنبه, ۲۰ فروردين ۱۴۰۳، ۱۲:۱۷ ب.ظ

۰ نظر ۲۰ فروردين ۰۳ ، ۱۲:۱۷
محمدعلی خالقی

دعا درگاه خداوند

شنبه, ۱۱ فروردين ۱۴۰۳، ۰۱:۱۵ ب.ظ

پروردگارا 

آرامشی در روح و جسم  و افکارم عطا کن 

که حضورت را ....

در هیچ غم و غصه ای 

هیچ عیبی 

و هیچ قلب شکسته ای 

 

احساس نکنم 

امین یا رب العالمین

 

وقتی فکرم مشکل داشته باشه احساس گناه میاد سراغم 

وقتی عیب داشته باشم دستم کج باشه دزد باشم هزار جنایت می کنم 

خداوندا قلب هیچ پدر و مادری رو نشکن که تو خانه ی سالمند بخوان زندگی کنن 

فکر و شعور نباشه تموم روح و جسمت تموم اجزای بدنت فلجه 

یا زندانی هستی یا داعشی ویا آواره  خیابان یا بهتربن ویلاتو به مفت فروختی 

دعای من به پروردگار اول فکرمو درست کن

نزار اشتباه بکنم بعد بگم خدایا این مشکلو بیا حل کن 

سلامتی عقلی بهترین دعا در درگاه خداوند 

امین 

 

 

۰ نظر ۱۱ فروردين ۰۳ ، ۱۳:۱۵
محمدعلی خالقی

خلال دندون

پنجشنبه, ۹ فروردين ۱۴۰۳، ۰۲:۳۲ ق.ظ

وقتی قوطی کبریتو  بعد نهار باز کردم تا دندونهامو  خلال بزنم . گروهبانمان گفت اونا چیه ، گفتم:: خلال دندون انابی ،  گفت نشنیدم ، گفتم با ما باشی خیلی چیزا می شنوی گفت بده ببینم ، درب قوطی رو باز کردم دستمو بالا گرفتم همه رو ریختم رو میز   یکی رو برداشت و با دستای لاغر و کشیدش لمس کرد و گفت چقدر قشنگ و محکمه ، گفتم قابل نداره گفت این قوطی رو بده به من ، تقدیم شما 

برام مهم نبود بر عکس برام خیلی هم جذاب و پر انرژی بود . 

 

اوقات بیکاریم و می تونستم بیشتر بگذرونم 

 

تو محوطه ی پادگان چند درخت اناب کهن بود که شاخه هاش کمی آزرده بودند و یا می شه گفت پیر ، با وجود ان همه سرباز طفلکی در سختی فقر به سر می بردند کسی نبود یکم اب بهشون بده ، سعی می کردم تو یه ساعتی از درخت برم بالا که کسی نباشه 

اما همیشه کلاغ هایی که گردو می خورند و طعم و لذتشو احساس نمی کنن به پستم می خوردن (راجب کلاغ صحبت نمی کنم  )

بعصی مواقع آدما وقتی یه کاری رو نمی تونن انجام بدن و یا درک کنن ، حسودیشون رو ابراز می کنن. اما وقتی برنده می شی و هیشکی تشویقت نمی کنه برات مفهوم با تجربه ای داره 

اینم یه حس عجیبیه که خدا داده بهمون ، 

مثل غم شادی ناراحتی کینه غصه  خشم احساسهای درونی و ذاتی وو

 

هر کی ازکنارم  رد می شد می گفت چیکار داری میکنی سر درخت اناب خشک و خالی  ، آخه فصلش نبود هیچ  ، حتی یدونه برگم نداشت 

مثل این می مونه که بری تو یک زمین فوتبال تنهایی بازی کنی 

یا بری سینما و هیشکی نباشه تنهایی پت و مت ببینی 

فرز کن یک نفر تو رو ببینه تک و تنها  بین هزار صندلی نشستی و داری فیلم می بینی 

فرض کن تو یک شهر مردمش در فقر بدبختی مشقت و گرونی دارن زندگی می کنند نون گندم پیدا نم شه بخورن بعد سران شهر و اعیان نشستن شتر تنوری اعرابی می خورند .

یا عینک دودی  بزنی گندم ها رو علف ببینی  حس گاو بودن بهت دست بده 

یه چیزی که تفاوت داشته باشه ولش کن خخخ

 

ما پول خلال که نداشتیم بدیم مجبور بودیم خلال اناب استفاده کنیم 

 

درخت اناب خشک غیر خار و سوزن هیچی نداشت با مشقت خاراشو می کندم و می زاشتم تو قوطی کبریت ، خیلی هم بد جدا می شد .

هرکی هم رد می شد مثل همون دوربین و عکاس بین دو درخت و ماه بود ،  می گفت مشکل داری داداش بالای درخت اناب خشک چیکار می کنی 

برام مهم نبود . چون لذتشو چشیده بودم وقتی گروهبان اونقدر خوشحال شد 

علف باید به دهن بزه شیرین بیاد 

باعث می شه تو یک کار تشویق بشی حال خوبی داشته باشی 

بعضی از اتفاقات و بازی های زندگی حال خوبی نداره اما پایان قشنگی داره 

پایان خلال های انابی باعث شد تا خیلی از اتفاقات خاص و نشدنی رو به شدنی حال خوبم ترجیح بدم وروزهای خاطره ساز گذشته مو  امروز تکرار کنم و تقدیم کنم با لبخندی به شما دوستای خوبی که دارین اینو می خونین 

 

کلمات کلیدی 

پانوشت

دندون باید زرد باشه خخ

دندون باید کج و ملج  باشه خخ

گوش باید پرچرک باشه خخ

دماغ باید قندیل داشته باشه  خخ

اگه تو خونه داری دندوناتو با خلال یا نخ دندون تمیز می کنی وقتی اون گوشتای بوقلمون سهمیه ای رو از لای دندون میاری بیرون و دوربرت چند نفر نشستن ، اصلا حال بهم زن نیست بهشون نشون بده بعدبا شلوارت یا آستین پیرهنت تمیز کن 

خجالت نکش که خلالتم

با ما باشی خیلی چیزا یاد می گیری ، چیش

 

 

 

 

 

۰ نظر ۰۹ فروردين ۰۳ ، ۰۲:۳۲
محمدعلی خالقی

قیاس در تئوری و عملی

شنبه, ۲۶ اسفند ۱۴۰۲، ۰۸:۵۴ ب.ظ

یه معلم ریاضی جواب سوال دینی چرا از مرگ می ترسیم برایش مبهمه
 
یه خلبان بالگرد از ضد یخ ماشین پراید چی می دونه 

عملی ستون مهره خفاش در تئوری برای  معلم فیزیک قابل درک نیست 

انسان های که در رفاه کامل هستند 
هیچ موقع  پول یارانه و قدرت خرید دفتر و قلم ادمای مستضعف براشون مفهوم نیست 

تجربه ی سختی های زندگی 
دریا رفته را آن داند که قسمت  ژرف  کف دریا را در تاریکی کاوش کرده است

یه روز تو یک شرکت مهندس بخش اومد 
گفت تو کتاب این جوری خوندیم 
گفتم این پیچ باز نمی شه 
گفت بزار ببینم این به چپ باز می شه 
گفتم بازش کن 
می خواستم امتحانش کنم 
هرکار کرد نتونست باز کنه 
گفتم شعله یا آتیش هست اینجا 
گرمش کردم با اشاره باز شد 
دیگه ول کن من نبود 

بعضی مواقع اون چیزی که تو کتابا نوشتن   با عملیش تفاوت داره

۰ نظر ۲۶ اسفند ۰۲ ، ۲۰:۵۴
محمدعلی خالقی

پیر مرد ویلچری

شنبه, ۲۶ اسفند ۱۴۰۲، ۰۴:۴۰ ب.ظ

در راه آرا به همراه خانواده بودم تا آنها را به محل ببرم  
پیرمردی را دیدم که در روز برفی درسراشیبی  ویلچرش را به پشت کرده است و خیز خیز پایین می آید تا سر نخورد 
چند دقیقه ای مروت کردم  و او همچنان تقلا می کرد 
چند ماشینی بدون توجه پیرمرد برای رای دادن راهشان ادامه دادن که سرعت زیاد ماشین باعث خیس شدن پیرمرد شد 

 از ماشین پیاده شدم و او را تا درب مدرسه همراهی کردم 
تو را چه به رای دادن پیرمرد 
پیرمرد گفت: پسرم مجبورم 
ومن سکوت کردم 

 می دانی چیست 
همراهی تو از انتخاب کسی که هویتش برای من در ظاهر ریا  و درباطن جفا باشد از  صد تا رای برای من لذت بخش تر است 
برو خدا به همراهت باشد پسرم 
💐👌👌

۰ نظر ۲۶ اسفند ۰۲ ، ۱۶:۴۰
محمدعلی خالقی

اونگ شکست در زندگی یعنی پیروزی شکست را بپذیریم

پنجشنبه, ۲۴ اسفند ۱۴۰۲، ۰۷:۳۰ ب.ظ

از این کوچه خاطرات زیادی دارم 

تو عصر خودش بهشتی  بود 

این قدر سرسبز و رویایی بود که وقتی گذر می کردم

نمی خواستم تموم بشه 

فقط ترس این کوچه برای من چون چند دفعه خارپشت و مار دیده بودم  دلهره داشت 

شبها  زوزه ی گرگ تنها صدایی بود که به زیبایی دلهرهات می چسبید . 

 

 

 

۰ نظر ۲۴ اسفند ۰۲ ، ۱۹:۳۰
محمدعلی خالقی

عقرب کوهی

شنبه, ۱۹ اسفند ۱۴۰۲، ۰۷:۳۶ ب.ظ

ما ایکیوسانها خخخ غلط نکن  همیشه دنبال یک حرکت متفاوت بودیم ، که کسی اون کارو نکرده باشه ، 

خدمت،  آبیک بودم زاغه مهمات تو کوه بود . یه کوه برهوت یه کوه پر درد ، از خدمت هم فقط همون سه ماه اولش دلچسبه ، بقیه ش همش الکیه ، همه تو آموزشی وزن کم می کردند من بر عکس همه ، ده کیلو اضاف کردم  گردنم شده بود مثل بوفالو ، نه که ورزشکار بودم ، استعدادم در پل قوم و زمین‌های زعفرونی که همیشه پشتک می زدم کور شده بود .

بگذریم . اب یک قزوین همش تکرار وتکرار تکرار بود. صبح تا دو دفتر منشی بودم ، بعداظهر بیکار  خیلی دلگیر و آشفته بود . یه دوستی داشتم به نام مهدی بلبل ، تموم اهنگ ها ایرج مهدیان حفظ بود . خیلی حال می کردم باهاش ، هر صبح میومد دفتر که منو فلان برجک بنداز منم چون دوستش داشتم هر چی می گفت گوش می کردم . یه خودکار بود بیل که نمی زدیم . زیر میزی هم در کار نبود . تنها دوستی که داشتم مهدی بود و واکمنم  بعضی موقع ها هم  می رفتم باند متروکه فرودگاه  پایین پادگان ، یه سکوی بزرگ نیم کیلومتری بود که پاهامو می تونسم آویزون کنم  و اتوبان را تماشا کنم  شبا ساعت ۸ اینا می رفتیم  خیلی قشنگ بود .  اره  به شب نشینی خرچنگ های مردابی  از این جا شروع شد خخخخ اتوبوس ها و ماشین ها در گذر بودن براشون دست تکون می دادم . فاصله شون  ازم دور بود . روحشون هم از من خبر نداشت . ولی حالم با دست تکان دادن خوش بود .

فکر می کردم کی این خدمت لعنتی تکراری تموم بشه من با یک اتوبوس بشینم برم وسط میدون آزادی یه جیغ و هورا از ته دل بکشم . رو چمن ها دراز بکشم و حال کنم، 

مهدی بلبل ، خیلی با هم حال می کردیم اخلاق مون به هم می خورد صدای قشنگی داشت برام می خوند می رفتیم کوه دور می زدیم . می رقصید برام ، در اوج غم اندوه ظاهر شادی داشت ، می گن یارو ستاره داره ،خلاصه  می گذروندیم هر جوری بود . 

نه که همش در تکراربودیم  همش تنهایی دلگرفتگی  دوری پدر و مادر ، جناب سروان ، زور گفتن وووو این جور چیزا ....

بعد از تایم اداری می رفتم دنبال مهدی بر می داشتمش می رفتیم کوه گردی در حوزه ی  نگهبانی'  اونم مثل من بود پنج گانه یعنی اینکه تو یک لحظه حواسش به چند جا بود . یه روز گفت این سوراخ ها رو می بینی ؟ گفتم چیه گفت لونه ی عقرب 

گفتم عاشقشم ، یکم اب ریختم تو لونه تابستون بود،  گرم، میومدن بیرون 

اینا رو می گرفتیم تو شیشه می ذاشتیم می بردیم پاسگاه ، هربرجک یک پاسگاه داشت . بهشون اب می دادیم مگس می دادیم و سوسک و .....

حال می کردیم  .حالمون خوش بود با این کارا 

این مهدی پدر صلوات دم شون رو قطع می کرد . می ذاشت تو قوطی کبریت  می گفتم چرا دمشون رو قطع می کنی گفت بعدا بهت می گم . چون با تموم وجود که با هم دوست بودیم .اعتماد نداشت بهم .یه ترسی داشت فکر می کرد به جناب سروان می گم ، دیگه قرار نیست وقتی با کسی دوست هستی تموم کاسه کوسه تو بهش بگی بله کار خوبی می کرد . به کوهی تکیه کن که تکیه گاه تو باشه نه اینکه پر عقرب و عنکبوت سیاهه ، یا می گه تو اوج اعتماد به من کردی خیانت

ما تا چند ماهی هر روز می رفتم کوه و عقرب بازی 

بعد یه مدت گفتم یا بهم می گی یا پا مرغی می برمت تا دم برجک شوخی خخخ

گفت اینا سمه سم  مخم هنگ کرد ، یعنی چی  گفت ،، اینا رو خشک می کنم سیگاری بار می زنم می کشم . حالا اینجا که بچه نیست . دیگه روشو وا کردم .

یه بار زدم چیزی نفهمیدم ولی اون همیشه می زد .پرسیدم چرا می زنی 

گفت نبین دارم برات می خونم ، نبین خوشم ، با هم می خندیم و کیف می کنیم 

تو که از من خبر نداری  دو سه ساعت میای و بعد میری  تو دفترت و....

من باید تا صبح با این برجک لعنتی سر کنم وقتی می رم خونه هزار مشکل دیگه 

بی پولی  کرایه راه ندارم پول غذا ندارم  با خانواده مشکل دارم 

قرار نیست تو اینا رو بدونی  ، ولی این سیگاری که می بینی می کشم التیام تمام این دردامه  (گل امروزی و بنگ ) بی خیالم می کنه ، سکوت کردم .......

این موادی که می بنین جوانهای امروزی می کشن و شما تجربه شو ندارین  بنگ ، گل ، تریاک وووو

همشون تو داروخانه ها هست و تمام شما دوستای گلم تا حالا چند بار مصرف کردین 

ولی خودتون خبر ندارین دکتر که نمیاد روشو وا کنه برات ،  اگه دیدی دکتر یه قرص از وسط شکست بهت داد یعنی مواد بهت داد  . موقعی این کارو می کنه که بفهمه تو یک ایکیوسانی در غیر این صورت روال طبیعی خودش طی می کنه  می گه صبح یکی ، عصر یکی ...تمام

بله اینجوریاست تعجب کردین  اعلام پاکی کنید  خخخ

وقتی استرس و بی‌خوابی داری گلوت قفله غذا نمی تونی بخوری می ری دکتر بهت دارو می ده یه سرچ بزن ضررشو می فهمی 

از تریاک و شیشه هم بدتر ، بگذریم 

 

دیگه از اون روز بیشتر دوست داشتنی شد برام  مهدی بلبل خدا نگهدارت باشه هر جا هستی

بعضی از بچه ها ترخیص می شدن حقوقشون می موند دست ما    یکی رو می فرستادیم فقط یک امضا می زد ، می دادیم به اینا ،  براشون غذای آشپزخونه می بردم .وووو

 

اینم از این

  حال دلتو خوب کن 

حتی اگه قرار باشه به عقرب های کوهی اب بدی 

چرا که دمشون پادزهر خیلی درداست 

آبیک قزوین  خاطرات ماندگار 

 

 

کلمات کلیدی 

تو اوج اعتماد به من  کردی خیانت

اگه قرار باشه برای کسی کاری انجام بدی و می تونی انجام بده 

قرار نیست از کسی که سیگار می کشه بدت بیاد که تو سالمی 

عقرب کوهی التیام دردها 

دیش دیش بنگ بنگ  توهمات کوهی  بی خیالی  آرامش 

گل بنگ بی خیالی   التیام دردها 

اما توصیه نمی شود 

 

 

۰ نظر ۱۹ اسفند ۰۲ ، ۱۹:۳۶
محمدعلی خالقی

به یاد مرحوم حاج غلامعلی عباسپور روحش شاد

شنبه, ۵ اسفند ۱۴۰۲، ۰۵:۱۲ ب.ظ

 

تایمی از زندگیت رو با افراد بالای ۷۰ سال و زیر ۵ سال بگذرون 

هدیه بده هدیه بگیر انرژی مثبت باش 

۰ نظر ۰۵ اسفند ۰۲ ، ۱۷:۱۲
محمدعلی خالقی

عجایب اتفاق

شنبه, ۲۸ بهمن ۱۴۰۲، ۰۸:۴۷ ب.ظ

گوشی روگذاشتم پیش دخترم  شش ماهه است 

گوشی بیش از صدتا اهنگ داشت 

رفتم چایی بریزم 

یدفعه دیدم اهنگ دختر ازمرتضی جوان پخش شد  

این آهنگ مابین صدتا اهنگ بود

داشتم ذوق مرگ می شدم 

از این اتفاقها چند دفعه برات پیش اومده 

 

****************

 

 

یروز تو قرآن دنبال یک آیه بودم که خیلی قابل تامل و درک بود  بعد چندروز خواستم دوباره همون آیه رو بخونم 

تا قرآن باز کردم دقیقا همون آیه اومد 

-------------------------------------------------

 

یکی از دوستام بنده خدا لاغر شده بود بهش گفتم یه چیزی بگم ناراحت نمی شی 

گفت بگو  گفتم خیلی لاغر شدی گفت چند وقتیه عفونت ادراری گرفتم رفتم دکتر بهم دارو داد خدا رو شکر بهترم ولی ده کیلو کم کردم 

گفت محمد سلامتی بهترین نعمته تا خدا نخواد هیچ موجودی نم میره 

یه ضرب المثل هم گفت  ضرب المثل فارسی؛ به مالت نناز به شبی بند است، به حسنت نناز به تبی بند است 

 

گفتم هر کسی لیاقت این هدیه رو نداره به هرکسی هم نمی دم چون دوستت دارم می خوام بهت بدم .

این قرآن جیبی تقدیم  به شما برام دعا کن 

باز کردم  یک آیه خوندم  براش  نوشته بود تا خداوند نخواد هیچ موجودی نخواهد مرد

دقیقا همین حرفی که خودش گفت 

 

حالا تو بگو .......؟؟

۰ نظر ۲۸ بهمن ۰۲ ، ۲۰:۴۷
محمدعلی خالقی

 

برج ایفل باشه از شهر پاریس امواجش همه رو خوابونده 

به به چه قدر زیباست

چه آرامشی 

آدمایی که  این پایین می بینی چراغ شون روشنه 

خانه های قشنگی که می بینی چقدر زیبا ساخته شده 

این منظره ی زیبا ساخته دست بشر حاصل قرنها درد و رنج آزگار است

اگه سرشون رو بالشته می خوان از خستگی کل روزشون لذت ببرن

یا دارن تو گوشی شون از یه کلیپ طنز ، لبخند می زنن 

باید با کفش هاشون راه بری تا دردشون رو بفهمی  

طبقه پایین تایتانیک یادته خاکی و با صفا 

قیافه نگیر ساده باش سر صحبت وا کن برو جلو چیزای جالبی دستت میاد  

به اندازه ی که همه چیز از این بالا زیباست اون پایین خبری نیست فقط دلاشون دریاست  

باید بری سر سفره شون بشینی تا سفره های رنگین رو نقاشی کنی 

اگه می خوای آدرنالینت بره بالا حتما اینکارو بکن 

 

وقتی تماشاگر گود زورخانه ای عرق به پیشانی ت نشسته قلبت تند تند می زنه

فکر می کنی می تونی حریفتو شکست بدی 

در صورتی که این طوری نیست  همه چیز از دور قشنگه 

 

آرامش سکوت چراغ  آدرنالین سفره های رنگین 

 

 

۰ نظر ۲۸ بهمن ۰۲ ، ۱۷:۴۴
محمدعلی خالقی

سرسیخ هاچ بک

چهارشنبه, ۲۵ بهمن ۱۴۰۲، ۱۱:۵۷ ب.ظ

داشتم تو جاده با سرعت بالا می رفتم ، یه هاچ بک عجول سوبالا سوبالا  از عقب می زد تو چشم ، دیدی بعضی ها فکر می کنن جاده مال باباشونه 

 اول عصبی شدم  بعد بهش راه دادم .با خودم گفتم  اون نمی فهمه من که نباید مثل اون باشم  ازم سبقت گرفت پشت سرش گازو چسبوندم گفتم یکم  سیخش کنم 

منم هم رانندگی ام تعریف نباشه بدک نیست خخ  دوستام می دونن ۱۸ ثانیه گاراژدارا و پارک ملت ، سرسیخش کردم  ولی سبقت نمی گرفتم طوری که تصور کنه من نمیتونم ازش جلو بزنم ،  بزار برگ برنده دستش باشه 

حال می کرد واسه خودش منم هولش می دادم  به خیالش اونم راه نمی داد 

رفتیم پشت چراغ قرمز گفتم شیشه تو بده پایین  داد پایین  یک  لایک بهش نشون دادم  گفتم دمت گرم ،دوتا خانم هم پشت سرش نشسته بودن  امپرش رفت رو هزار  هردو مون خخخ

 داشت پرواز می کرد  انرژی گرفتن و انرژی دادن نیروی عجیبیه حتما امتحان کنید 

چراغ سبز شد طوری گازو  گرفت فکر کنم  موتور ماشینش پیاده شد،خخخخ

سیصد مترجلوتر ایستگاه اتوبوس بود .  اتوبوس داشت مسافر پیاده می کرد

قبل اینکه برسیم یه حسی بهم  می گفت الان یک  نفرو می زنه ، داشتم دعا می کردم اتفاقی نیفته 

با سرعت ۶۰ تا داش رد می شد یعنی نیم مترمونده بود که خنده اش تبدیل به گریه بشه نزدیک بود بزنه به یه خانمی خدا رو  شکر کردم و سرعتمو کم کردم وقتی اتوبوس مسافرو پیاده می کنه دقت کردی  بعضی ها از جلو اتوبوس می خوان برن اون ور خیاباون

 

اگر خدای نکرده اتفاقی می افتاد  بنده خدا دست و پاش می شکست مقصر کی بود 

۵۰ درصد این حادثه من بودم  بعضی جاها باید کوتاه اومد سکوت کرد ،سکوت یعنی قهر آژیر قرمز  سرسیخ کردن اشتباهه ،فکرنکن تو از این حادثه قسر در رفتی  قرار باشه اتفاق بیفته اگه تو انفرادی باشی هیچکی کارتم نداشته باشه  کلمه عذاب وجدان تو رو می کشه 

دیدی یارو تو سن ۲۵  س فوتبالیسته تو زمین  فوتباله سکته می زنه 

دیدی رئیس جمهور پشت میکروفن مرگ میاد سراغش  

 

 همیشه تو خیابون لاین وسط بهترین انتخابه  اگه کسی از اون ور خیابون پشت درخت بود یهویی اومد بتونیم کنترل کنیم 

یا اینکه هر موقع تو شهریا اتوبان دارین تو لاین کم حرکت می کنین هرنوع ماشینی که جلو به هرعلت ترمز زده حواستون باشه معمولا این ماشین بزرگا که اصلا جلوشون دید نداره  شاید بچه ای بزرگ سالی متوجه نباشه و خدای نکرده بخواد بره اون ورخیابون 

انرژی از انرژی بگو  وا ووو   خخخ

یه روز تو  مدرسه  یکی از بچه ها سرسیخم کرد یه مشت زدم به پیشونی یکی از دوستام  بچه بودیم و نادان پیشونیش به اندازه یه تشله سنگی زد بیرون 

همینجا معذرت می خوام  اگه این پیام  می خونی دوستت دارم 

می بوسمت 😘😘⚘️⚘️⚘️  

بعد راحت نمی شه از کنار این جورمسائل گذشت توپ بنداز بالا صد چرخ می خوره بر می گرده یه روز هم واسه تو هست 

اگه من دارم اینا رو می گم دلیلی نداره منیتی نیست 

حرف من اینه دانشته هایتان را بگور نبرید 

شاید دلیل لبخند کسی باشه 

یا هم تجربه ای 

 

 

۰ نظر ۲۵ بهمن ۰۲ ، ۲۳:۵۷
محمدعلی خالقی

انار شیرین

چهارشنبه, ۲۵ بهمن ۱۴۰۲، ۱۱:۳۹ ب.ظ

بچه که بودم وقتی درب چوبی یه لنگه ی باغو باز می کردم اولین کاری که می کردم یه درخت انجیر کهنه بود که خودمو تاب می دادم بعد سراغ درخت انار شیرین دانه درشت می رفتم 

 

انار کوچیکو باز می کردم تا بزرگاشو بعدا بخورم فکر می کردم حیفه 

یکی بود شکلات دو ساله داشت سنگ شده بود یا آدامس خرسی قدیمی بود برچسب داشت بچه های قدیم تو چمدون نگه می داشتن

  انار از وسط نصف می کردم  اول قسمت کوچیکشو می خوردم که سهم بزرگه بهم حال بده آخر بخورم همون صحنه یا داداش میومد ازت می گرفت یا بابات یا دوستت 

اگه یادته تو خماریش بمون  تو یک آینده نگر بودی ولی از نوع ....

حساب پس‌انداز امروز جواب نمی ده 

معروف ترین آدما الان زیر خاکن و وارث هایی بر مزارشان کولی می خوانند 

درست استفاده کن جوونی کن 

همیشه تیکه بزرگه و بهتره رو  اول بخور  

اگه ساندویچ تو نصف می کنی تو آینده نگری ولی بزرگه شو اول بخور کوچیکه شو ببخش سفت بگیری سفت میاد شل بگیری شل میاد 

جیبتو باز بزار بزار اکسیژن بهش برسه نزار خفه بشه 

اگه سهمیه ی مورچه هارو حفظ کردی سنجاب ها برایت بذر خواهند کاشت 

اگه از دست گنجشکها مترسک در مزرعه گذاشتی  موش‌ها نخواهند گذاشت بچه هاشون گرسنه بمانند 

 

تفریح کمپ طبیعت قارچ سمی سگ باوفا  مورچه های کارگر  کلاغ های نگران 

تصویر محمد رضا خالقی 

 

 

۰ نظر ۲۵ بهمن ۰۲ ، ۲۳:۳۹
محمدعلی خالقی

قارچ های سمی

چهارشنبه, ۲۵ بهمن ۱۴۰۲، ۱۰:۵۸ ب.ظ

به اتفاق خانواده یه روز در ییلاق طرقبه اتراق کردیم 

چشم انداز گلکوهی زیبا در شارستانی رویایی  نظرم را جلب کرد . طبیعت تنها دوستیه که رفاقتش پابرجاست هیچ طبیعتی حال دلتو بد نمی کنه چه بهارش چه زمستون و پائیزش

درکنار جوب آبی روان نشسته بودم که ناگهان چشم به تعدادی قارچ افتاد 

یکی یکی کندم  تا چند تای دیگه هم پیدا کردم  خیلی ذوق کرده بودم 

تقریب دو کیلویی می شد به خیال کودکی هایم در دامنه‌ی کوهستان شاسکوه و میلاکوه قدم می زدم 

 طبیعت بکر  و رویایی  شارستانی زیبا با درختان  گیلاس سیب و ،  با خوشحالی که کلی قارچ جمع کردم به  کمپ رفتم 

گفتم قارچ پیدا کردم  یکی از اهالی از دور  گفت  همشون سمی اند برو دستاتو بشور که مریض نشی  خورد تو ذوقم خیلی ناراحت شدم  به قیافه قارچ ها نمی خورد چون هم از داخل سفید بودن  هم بیرون 

یاد  کودکی هام افتادم وقتی گنجشک می زدیم تنها چیزی که برام مهم بود این بود که تیرم به کجاش اصابت کرده  اگه بال یا پاش بود خوشحال می شدم چون زنده ماندنش صد درصدبود 

ولی وقتی به قلبش می خورد  درجا می مردند خیلی ناراحت  می شدم 

داستان قارچ های سمی خیلی منو ناراحت کرد  اما اون روز بخیر گذشت با تفاوت تامل امروز که .......

قارچهای سمی مثل آدمهای سمی می مونن که تو زندگی انتخاب می کنیم 

اونا رو از صفحه زندگی تون حذف کنین  قبل اینکه بهترین روزهای زندگی تون رو  خراب کنین 

زیاد منفی باف نیستم  اما خیلی ساده است انتخاب تو از آدمای بزرگ و محبوب کهحال دلتو خوب  می کنن یا اینکه آدمای سمی که حال دلتو بد  کنن 

به کوهی تکیه کن تا تکیه گاه تو باشه نه اینکه پرعقرب و عنکبوت سیاهه ؟؟ !!

  طرقبه خالقی اسفاد 92

عصای حضرت موسی باشه 

چال صورت چی می گه 

 

۰ نظر ۲۵ بهمن ۰۲ ، ۲۲:۵۸
محمدعلی خالقی

زخم زنبور

سه شنبه, ۲۴ بهمن ۱۴۰۲، ۱۱:۰۶ ب.ظ

 

زیادی محبت سر گیجه میاره توقعو می بره بالا 

شعور چند تا سیم فاز میخواد که بعضی از این زنبورها ندارند 

داشتیم به زنبورها شکر می دادیم 

نیش مون زدند 

مادربزرگم گفت اشکال نداره 

دارویه بدنت قوی می شه 

گفتم یعنی چی  گفت زهر که وارد بدنت بشه بدنت نسبت به میکروب ها مقاوم  می شه  دیگه مریض نمی شی 

گفتم پس بزار یکم دیگه  بهشون شکر بدم خخ گفت نه دیگه این دفعه سوراخ سوراخ می کنن گفتم ،

من عاشق زمین خوردنم چون تجربه هاشو دوست دارم  مدرک عملی بهتر از تئوری 

تجربه هایی که تو بیست سال زندگی ام کسب کردم  همشون برام سنگ و زخمو موفقیته که امروز زندگی تو رقم می زنه تا بتونی خیلی چیزارو از زندگی یت حذف انتخاب کنی 

شاید سرنوشت هرکسی مشخص نباشه چون اون بالایی تصمیم می گیره  اما می تونست از این بدتر باشه 

همین که تا ۴۰ سالم اومدیم خدا رو شکر همش  ۳۰ سال دیگه تاپایان خدمت نبود . 

یک اسفند تولدم مبارک پیش پیش 💐💐💐🍁🍁🍁🍁

 

 

۰ نظر ۲۴ بهمن ۰۲ ، ۲۳:۰۶
محمدعلی خالقی

مواظب بچه ها باشیم

سه شنبه, ۲۴ بهمن ۱۴۰۲، ۱۲:۱۲ ب.ظ

  مادری می گفت دیروز بچه ی ۳ ساله ام از بالای پشت بوم افتاد پایین  دست و پاش شکست الان هم بیمارستانه تو کماست

گفتم شما کجا بودی ؟ داشت بازی می کرد گفت می خوام پرواز کنم  منم داشتم ذوق می کردم با کاراش یه دفعه دیدم پرواز کرد  فکر میکردم شوخی می کنه ؟؟

۸۰ درصد تربیت ونگهداری بچه ها دست خانماست آقایون که بیشتر سرکارند 

اگه بچه  دوست دارین  باید مسئولیت پذیر باشین ، بچه چی می دونه پرواز چیه یا وقتی دستش خودکار یا قاشق یا پاکن می دین اگه چشمشو در آورد یا خورد  نگین چی شد 

وقتی بچه تازه راه افتاده رو مبل خونه بپر بپر می کنه ذوق نکنین اتفاق لحظه ای پیش میاد یه دفعه دیدی پرید با سر اومد رو موکت 

بابایی بچه شو به هوا پرتاب می کرد وقت تو اوج لذت و خوشحالی هستی اگه نمی تونی مهارش کنی بیفته بعد بچه ات تا آخر عمر معلولیت ذهنی داره به دوستاش چی بگه 

زمان به گذشته بازنخواهد گشت ،درنگ دیروز معنایی ندارد 

ما آدم بزرگا  تا ۸۰ سالگی اشتباه می کنیم بچه ها رو نمی دونم 

 

هیچ کس کامل نیست اما می تونیم عاقل باشیم 

بچها شیرینی زندگی ان  مواظبشون باشیم 

 

۰ نظر ۲۴ بهمن ۰۲ ، ۱۲:۱۲
محمدعلی خالقی

به گفته هایت عمل داشته باش نه اعتقادت

دوشنبه, ۲۳ بهمن ۱۴۰۲، ۱۲:۳۸ ب.ظ

چراغ قرمزو باید صبر داشت تا سبز شدن 

چایی داغ نمی شه خورد 

تا صبح شدن باید منتظر طلوع ماند 

صبر تاریکی یک روزنه روشنایی است 

زمان بزرگترین نیروی الهی 

نقاش کائنات 👌👌

 

 

۰ نظر ۲۳ بهمن ۰۲ ، ۱۲:۳۸
محمدعلی خالقی

حرمت و احترام بهت شخصیت می ده

چهارشنبه, ۱۸ بهمن ۱۴۰۲، ۰۴:۵۱ ب.ظ

 

به این تصویر دقت کن 

دو تا چوب بی جان در موازات هم  زیبا 

دو تا درخت توت در موازات هم قشنگ 

دو تا دیوار سنگی در موازات چیدمان خاص 

دو دیوار سیمانی ساخته ی بشر در جریان آب جاری

دو انسان در فاصله‌ی حرمت و احترام یعنی شخصیت

کائنات همیشه از بهترین معلمان ما خواهند  بود 

اگه دو تا درخت با هم ترکیب بشن می بینی درخ توت گلابی داد و درخت سنجد گیلاس  این چرا شبیه کاکتوس خارداره  حتما زرشک بوده  اب انار خورده ،چه می دونم بشر هرجا دست بزنه خرابکاری می کنه 

 آدما همه کار می کنن اگه موز قرمز شد و بادمجون سبز تو بازار نباید تعجب کنی 

دوتا چوب در موازات هم هیچ موقع به هم آسیب نمی زنن 

اما موقعی که داری کلبه می سازی هزاران درخت شکسته و زخمی می شن 

یک اب جاری موقعی زیباست که گل‌آلود نکنی 

اگه می خوای بهت احترام بزارن حریم داشته باش مواظب حرف زدنت باش 

یک حرف اشتباه  احترام تو می شکنه ، تو جمع قرار گرفتی  تحت تاثیر قرار گرفتی  سمت خوبی داری  ماموری  کاندید شدی  شورایی  برج خلیفه مال توست بوکسر جهانی فوتبالیستی  خودتو گم نکن ، حق و ناحق نکن  ،بزرگ و کوچیک نکن  یه روز میاد هیچ دکتر و هیچ بیمارستانی  نتونن دردتو بگن و اون موقع

شاتوت می شه  شلغم 

هیچ برفی  ۵۰ متر نخواهد آمد  

هیچ موقع باران ۵ مترنبارید 

هیچ درختی ۵۰۰ متر نشد 

هیچ مورچه ای به اندازه خرس ندیدم 

هیچ گرگی بره نشد  غیر انسان 

هیچ بهاری سفید نشد 

بعضی چشمها شبیه گربه است مثاله 

احمقا رو می گن الاق 

نادان می گن گاو 

گوسفند ضرب المثل 

می گن هار شده مثل سگ 

اینا همش درس عبرت برای انسان 

نذار تشبیه به حیوان بشی 

نذار با بی احترامی بهت عادت کنن 

 

کائنات نظم دارد  ابر باران  رویش  فصل ها پائیز  زمستان 

فقط ما آدما داریم همه چیزو خراب می کنیم 

احترام بزار تا بهت احترام بزارن 

 

 

۱ نظر ۱۸ بهمن ۰۲ ، ۱۶:۵۱
محمدعلی خالقی

فراتر از زمان

سه شنبه, ۱۰ بهمن ۱۴۰۲، ۰۹:۱۵ ق.ظ

بعضی آدما فراتر از زمانشونن 

متفاوت از آدمای دیگه 

ضریب هوشی قوی دارند 

مثل بچه های پیش فعال 

یکی قدرت بدنی قوی داره مثل یک کارگر افغانی 

باید بهش کلنگ بدی بگی  زمین سوراخ کن 

اون کار خودشو انجام می ده  به هیچی فکر نمیکه چون از زوربازوش استفاده می‌کنه

یکی از فکر وعقلش استفاده می کنه سیاست داره 

یک بمب می زاره کوهو جاده می کنه 

آدمای که سیاست دارند متفاوتند 

با آدمای معمولی فرق دارند 

اگه ادمای معمولی ده پله می رند بالا  تو زندگی شون موفقند 

َشاید آنها با نخ بادکنک بدون پله برن بالا

فریدون فرخزاد فراتر از زمان خودش بود 

محمدعلی کلی رو دست نداشت هیچ موقع با وجود بدن و بازوی قوی ازشون  استفاده نمی کرد  حریفشو خسته می کرد یا جا خالی می داد 

یا سردار سلیمانی چرا محبوب مردم بود 

کسی که سیاست داره 

راننده تانک نمی شه  یا خلبان 

نمی ره انتهاری ببنده یا با دوشیکا خط مقدم  

 نارنجک به کمر زیر تانک نمی ره ،تانکو می کشونه سمت نارنجک 

بعضی از چرخ ها با آچار باز نمی شن باید با آتیش باز کنی 

آب مویز کشمش مشکل داره  خودشو بخور ، نیازی نیست دو تا لباس اضافه بپوشی

 

سیاست یعنی تفکر تامل   

البته هیچ موقع مدرک و تحصیل با هوش ذکاوت  اشتباه نکنید 

یک خلبان یا یک دکتر می تونه حماقت ترین آدم روی زمین باَشه 

 

این ضرب المثل یعنی چی دستی که نمی شه برید باید بوسید 

 

 

۰ نظر ۱۰ بهمن ۰۲ ، ۰۹:۱۵
محمدعلی خالقی

روایت سگ و گربه

سه شنبه, ۱۰ بهمن ۱۴۰۲، ۰۱:۳۵ ق.ظ

 

سگ و گربه 

می گم که : من و تو مثل همیم 

با وفا و دوست داشتنی 

اما ناراحتم که 

گاهی گم می شیم 

گاهی نجس 

گاهی مثل سگ واق می زنیم و پاچه می گیریم 

گاهی نمک نشناس 

میگم آدما از ما بهترن ها ....کاش سگ و گربه نبودیم 

بجاش آدم بودیم 

راستی چرا من از تو بدم میاد 

چون گاهی مثل سگ هار می شی 

سگ تو روحت 

رونوشت:صاحبت 

خالقی عرفان 

 

 

۰ نظر ۱۰ بهمن ۰۲ ، ۰۱:۳۵
محمدعلی خالقی

سه شنبه, ۱۲ دی ۱۴۰۲، ۰۷:۴۰ ب.ظ

۰ نظر ۱۲ دی ۰۲ ، ۱۹:۴۰
محمدعلی خالقی

چوب خدا صدا نداره

يكشنبه, ۲ مهر ۱۴۰۲، ۰۱:۳۳ ق.ظ

 

یه داستان شنیدم مخم سوت کشید 

خلاصه مطلب 

اقا دامادشو بعلت مشکلات خانوادگی می کشه

و تو چاله ی خونش دفن می کنه 

سی سال از این ماجرا میگذره اب ازاب تکون نمی خوره 

اقا هر شب عذاب وجدان می گیره 

تا حالا به کلمه عذاب وجدان فکرکردی  َ، شاید جزی فکر کردی یا به زبان گفتی ولی تو موقعیت و تجربه اش قرار گرفتی ؟!

اونم سی سال ، اقا هر شب خواب می بینه ، عذاب  داره ، درد می کشه 

تو سن ۶۰ سالگی می ره پاسگاه خودشو معرفی می کنه

می گه سی سال قبل دامادمو کشتم هیچکی خبرنداره تو باغچه ی خونم دفنه برین درش بیارین 

که این عذابه پدر منو در اورده 

بله اینه غذاب وجدان با دست خودت بری  خودتو معرفی کنی  زمین گرده رفیق ، تاس می چرخه همیشه جفتشیش نمیاد .صبر خدا زیاده 

مواظب حرفاتو کارات باش 

داستان واقعی 

۱ نظر ۰۲ مهر ۰۲ ، ۰۱:۳۳
محمدعلی خالقی

دوست رفیق

پنجشنبه, ۲۳ شهریور ۱۴۰۲، ۱۰:۴۲ ب.ظ

 

 

اگه گاهی رفیقت دوستت یک حرفی بهت زد بر خورد بهت سریع جو گیرنشو  برگرد به گذشته ، ببین چی داری ازش ، چیکارا کرده برات ،الو  کجایی بدردت خورده یا نه یا مثل ایرانسل که وقتی شارژ نداری می گه مشترگ گرامی 

گاهی وقت ها ادم شل می زنه پیچ ومهره هاش سرجاش نیست . موتورش اب روغن قاطی کرده  زیادجدی نگیر

گذشته روبه یادبیار روزای بدتو روزایی که زنگ می زدی سریع میومد دنبالت  روزایی که حالت خراب بود.

هرموقع تونستی ۹۹ تا ازخوبی های دوستت رو جبران کنی دنبال یه دونه  حرف منفی ش بآش ، اگر هم یدنده بودی دنبال یه دونه بودی  بهش بدهکاری، خوبی هاشو پرکن 

 

 انگیزشی ، اموزنده ، تشویق ،تحریک

 

۰ نظر ۲۳ شهریور ۰۲ ، ۲۲:۴۲
محمدعلی خالقی

 به اندازه ای پس انداز کن

که عزیزترینت  به خاطر مال دنیا ترکت نکنند

انچنان خرج کن  . که دلی به بزرگی دریا ، سخاوت و بخشندگیت  باشه  

اموال دنیا مال دنیاست 

درست استفاده کردن مهمترین رمز خوشبختی است

 

مادری به خاطر اموال دنیا توسط فرزندانش از خانه اش رانده شد 

خانواده ای از برای مال دنیا سالهاست از غم هجران زجر می کشد

زنی از برای مال دنیا همسرش را ترک نمود .

اگر قرار باشد فرزندان یک خانواده از برای مال دنیا ترکت کنند

بهتر همان است که هیچ پدری ارثی به فرزندش نبخشد . و همه رو خرج خودش و فقرا نماید

خالقی عرفان.

 

۰ نظر ۲۰ خرداد ۰۲ ، ۱۵:۴۹
محمدعلی خالقی

حق الناس در صف گاز خالقی اسفاد

پنجشنبه, ۴ خرداد ۱۴۰۲، ۰۹:۱۹ ب.ظ

 

شنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۸، ۰۵:۴۴ ق.ظ

ان زمان صف گاز برای گاز زدن مشکل و وقت گیر بود چرا که پمپ گاز تازه راه اندازی شده بود . و مردم از بنزین استفاده می کردند  بنزین لیتری صد تومان بود  که یهویی افزایش یافت و لیتری هزار تومان شد . اکثرا با این موضوع اشنایی دارند . صف گاز انقدر شلوغ می شد که گاهی به شمارش انها می پرداختیم و بیش از سی و چهل ماشین تا نوبتمان فاصله بود . بر این اساس گاهی جازدن هم باعث دعواهایی می شد برای چندمین بار هر وقت که می خواستم ماشینم را گاز بزنم بدون نوبت به اپراتور دستگاه مراجعه می کردم چرا که از دوستان صمیمی و نزدیکم بود . و حتی دوستانم را بی نوبت به معرفی می پرداختم . روزی صاحب خانه را برای بردن به جایگاه همراهی کردم.تازه از عملم بسیار خوشنود بودم . هنوز به جایگاه نرسیده بودم بیش از سی ماشین در صف انتظار بودند . لحظه ای صاحب خانه در جایگاه توقف نمود او را به قسمت اپراتور معرفی کردم . و او بدون توجه به من به صف انتظار روانه شد . گفتم چرا حاج اقا نمی رین داخل برین بدون نوبت گاز بزنین اپراتور از دوستانم هست مشکلی نیست . 

او در جوابم سکوت کرد و بعدی چندی گفت.حق الناس می دونی چیه ؟جواب این جماعت تو صف را چگونه باید پرداخت . سکوت زبانم را بسته بود و بدنم.خشک شده بود . جرعت حرف زدن نداشتم .و زان پس هر گاه خواستم برای گاز زدن ماشینم به جایگاه بروم سخن مردی بزرگ را تداعی می کردم و صف انتظار را علامت سکوت می دانستم . 

,و حتی چراغ راهنما  , بوغ زدن , سبقت گرفتن و حتی راه رفتن و پیشین گرفتن ,صف نانوایی و.... را حق الناس می دانم

خالقی اسفاد 



اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir

۰ نظر ۰۴ خرداد ۰۲ ، ۲۱:۱۹
محمدعلی خالقی

اسفاد ، کیچه ی تنگ

پنجشنبه, ۷ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۱:۳۶ ق.ظ

 

با توجه به موقعیت جغرافیایی که این روستا به  خود گرفته این روستا از شاخص ها لهجه های شیرین و دوست داشتنی و موقعیت مکانی که در سایه سار شاسکوه واقع شده  اسامی خاص و مکتوبی را به خود اختصاص داده  است 

اگه به اسامی کوچه باغها  دشت و کوهها پرداخته شود باید صدها کتاب هم در  نگارش الفاظ شیرین  نقطه جایگاه های اسفاد ناچیز باشد.

کیچه تنگ همه با این نام اشنا هستیم این کوچه واقع در زیر باغ سالاری و از جنوب به  درخت سرو  تنومند ، درنقطه شروع با مجاورت باغ مرحوم حاج محمد عظیمی و باغ ملا عباس عبدی و امتداد باغ حاج معین ختم می شود 

کمتر کسی باید باشد که خاطرات این کوچه رو از یاد برده باشد 

دارای جوبی حاوی شن وسنگ که در تابستان جایگاهی مطلوبی جهت اتراق  یا  درس خواندن به خود اختصاص داده بود .

درخت های تنومند  قوی  با شاخ برگهای سرسبز سایه بان ان کوچه را مثال چتری پوشش داده بود گاهی عبور نور خورشید از لای برگهای درختان گرمایش به جان ادم روحی تازه می داد . 

سکوت مطلق کوچه آرامش افکار را به سرچ قدر ت ، عظمت خداوند و شگفتیها می کشاند 

صدای گنجشگان و پرندگان ، بوی عطر بهاری و سبزینه ها خلقتی دیگر از قدرت پروردگار و عرفان را به خود جذب می کرد 

خلوت کوچه با جاری اب روان نرمک نرمک در زیر سنگجوله ها و خنکای اب با بوی نمناکش ، گاهی صدای حال و احوال اهالی از دور دست شنود بود

تابستان گرم نوسازی گاهی هوس این کوچه پس کوچها و خنکای اب را به دل می کشاند

کم عرض بودن کوچه عبور راکبان الاغ سوار را به مشکل وگاهی به امتداد یا انتهای کوچه می کشاند 

از خاطرات این کوچه وکوچهای پر خاطره و کودکی هر چه بگیم دیگر از خاطرات ی است که تکرار ندارد .

من خاطره ی  این کوچه و کودکی هایم  بازی  تیر و کمان (پلخمو)

گردو ته کنی  درس خواندن ها وخاطره پسه ی گردو با دوستان را از  یاد نخوام برد

  تجربه این جا مقدم تر از هر خاطره یا رویت حال و هوایی است که حال بر روزگار این کوچه داریم.

خالقی اسفاد وطنم

۲ نظر ۰۷ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۱:۳۶
محمدعلی خالقی

صفات حیوانی و انسانی

يكشنبه, ۴ دی ۱۴۰۱، ۰۲:۳۸ ق.ظ

 

شیر مظهر شجاعت و دلیری است .

انسان از نماد هر حیوان برای شخصیت های خودی استفاده می‌کند . و در واقع در بعضی از اشعار و گفتارها از احساسات و رفتارها یا صفات حیوانات سخن می گوید .

.بعنوان مثال سگ یا اسب از باوفایی   یا شیر نماد شجاعت و دلیری ، 

یک شیر هیچ گاه برای شکار نگران یک گله ی گوسفند نیست همون طور که از قدیم گفتند بهتره یک روز مثل شیر زندگی کنی تا یک عمر مثل گوسفند .

اما چه شیر باشی چه گوسفند 

یک روزی از پای در میای و اون روز روزیه که کفتارهای لاش خور بر مزارت جشن می گیرند .چه چرخش عجیبیه 

 

آدما ذاتشوت می گن مثل حیواناته نمی دونم این قاعده چقدر صادقه 

ولی چقدر خوبه آدم مثل شیر شجاع و با وقار باشه و مثل سگ باوفا و سپاس دار .اما انسان هم روزی می میره 

 حالا انسان شجاع داریم که مثال شیر مرده و انسان ضعیف داریم که مثال گوسفند و انسان بلند پرواز مثال عقاب  

که همه همه باید یه روزی بمیرند . چه باوقار و چه سگ صفت .

آدمی از روز تولد می‌داند که روزی خواهد مرد . 

بله فلسفه ی نگرش این قانون راجع به این دنیا چیست و یا می شه گفت نیست . و مرگ کلی و همگانیه برای هر موجودی که جان دارد . حتی گیاهان و درختان و یا آبزیان 

چرا که انسان حسن عمل را بنگرد.و به سوی عمل صالح بیاندیشد 

اگر انسان می دانست که مرگی نبود چه پیشامدهایی بوجود می آمد.  

این دنیا مقدمه حسن اعمال انسانی برترین موجود زنده دنیای فانی 

نگارش خالقی 

 

۰ نظر ۰۴ دی ۰۱ ، ۰۲:۳۸
محمدعلی خالقی

زیر خاکی دانش

چهارشنبه, ۱ تیر ۱۴۰۱، ۰۴:۰۴ ب.ظ

دانشتهایتان را با خود به گور ببرید 

چرا که امنترین زیر خاکی دانش  خواهد بود 

بخل ، حسود ، کینه 

خالقی (عرفان)

 وقتی بعضی از ادما رو نمی شه هیچ جوری تو دلت راه بدی 

همون هایی هستند که بخل کینه در ذات و ریشه شون رخنه کرده 

انها حتی حرفه و مهارت خود را و انچه را در تفکر دارند با خود به گور می برند . 

این طور شد که فهمیدم که زیر خاکی نمی تونه طلا و سکه باشه بلکه زیر خاکی  دانش هم میشه داشت . بله 

. زمان قدیم بخل و کینه رو می تونستیم تو چشمای طرف ببینیم . 

ولی امروز نیازی به طرف نیست . حتی  از توی پست هایی که میزاری می تونی تشخیص بدی کی برات لایک می زاره و کی خودشو پنهون می کنه ، فضای مجازی هم جالب شده 

 

۰ نظر ۰۱ تیر ۰۱ ، ۱۶:۰۴
محمدعلی خالقی