اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

اسفاد ای سرزمین مادری من چه می کنی با دستهای خسته روح شکسته چه می کنی
درد است در فراق من از حال و روز تو شهر سکوت در و دیوار شکسته چه میکنی
روزی و روزگاری و حال و هوای تو شور اشتیاق بر مزار شهیدان چه می کنی
آن باغ های خرم و شیر دلان تو ان کوچه باغ عام و مردان ادیبت چه می کنی

بایگانی

۱۱ مطلب در دی ۱۳۹۹ ثبت شده است

۲۶
دی

 اسفاد قدیم 

  • ۱ نظر
  • ۲۶ دی ۹۹ ، ۲۳:۰۴
  • ۹۰ نمایش
  • محمدعلی خالقی

  • ۰ نظر
  • ۲۴ دی ۹۹ ، ۰۶:۰۸
  • ۶۹ نمایش
  • محمدعلی خالقی

داستان 

کودکی هفت و هشت ساله بودم که شیطنت کودکی ام  گل کرده بود .  مادرم گفت برو مرغا رو از اغول شان بیرون کن  و ببین چند دانه تخم گذاشتند اگه پنج تا بود سه تا را برای همسایه مان ببر و دوتاش را بذار یخچال

 چه زمانی بود صفا و صمیمیت و مهربانی برای همه بود دلها پاک بود . از همسایه بغلی  نان قرض می گرفتیم تخم مرغ می دادیم .  اش می دادیم و غیر ممکن بود کاسه ای که از خانه همسایه برمی گشت خالی باشد . 

رفتم و مرغا رو بیرون کردم دیدم چهار دانه تخم گذاشتند . سه تاشو برداشتم و بدو بدو  پا لخت خودمو به درب خانه همسایه رساندم . درب و محکم زدم و تخم مرغ ها رو روی زمین کنار درب گذاشتم و پشت دیوار قایم شدم . تا عکس و العمل همسایه رو ببینم . با خودم فکر می کردم وقتی دربو باز کنن می گن این تخم مرغا این جا چیکار می کنه و من کلی کیف خواهم کرد . از پشت دیوار داشتم نگاه می کردم که درب باز شد و همسایه  یه نگاه به این ور و اون ور کرد کسی رو ندید پاشو گذاشت بیرون که افتاد روی تخم مرغا و همشون شکست و من کلی ناراحت شدم و حتی خودمو نشون ندادم و گریه کنان و خجل به خانه باز گشتم . وقتی داستانو واسه مادرم  تعریف کردم ‌. مادرم گفت اشکالی نداره فردا دوباره می بری و من از خجالتی که داشتم نتونسنم  فرداش هم ببرم . 

بله این بود داستان شیرین کودکی  روستایی که 

همیشه واسه شمردن تخم مرغا لحظه شماری می کردم 

و همیشه برداشتن اون شکلاتی که ته کاسه ی برگشتی بود برایم شیرین بود 

و چه زیبا بود خط زیبایی یا علی روی کاسه اش همسایه 

که چه زود دیر می شود . یادش بخیر 

ناگفته نماند حتما با خودتون می گین این تصویر چه ربطی به این موضوع داره 

  یکی از دوستان  تصویر فوق قاتل تخم مرغای من بود . 

  • ۲ نظر
  • ۱۵ دی ۹۹ ، ۲۱:۵۴
  • ۹۶ نمایش
  • محمدعلی خالقی