اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

اسفاد ای سرزمین مادری من چه می کنی با دستهای خسته روح شکسته چه می کنی
درد است در فراق من از حال و روز تو شهر سکوت در و دیوار شکسته چه میکنی
روزی و روزگاری و حال و هوای تو شور اشتیاق بر مزار شهیدان چه می کنی
آن باغ های خرم و شیر دلان تو ان کوچه باغ عام و مردان ادیبت چه می کنی

بایگانی

۱۱ مطلب در دی ۱۴۰۱ ثبت شده است

 

 

با سلام واحترام

 

#افتخاری_برای_خراسان_جنوبی_اسفاد

✅ انتصاب دکتر ظاهری اسفاد به سمت  "معاون توسعه مدیریت،حقوقی ومنابع اداره کل "  محیط زیست تهران.

برداراجمند

جناب آقای دکترمحمدطاهرظاهری

سلام علیکم

انتصاب به جا وشایسته شما که نشان از درایت،لیاقت،مدیریت انقلابی وکارآمددارد را خدمت شما تبریک عرض نموده،امیدوارم با اتکال به خداوند متعال در تمام مراحل پیش رودر خدمت به مردم موفق وپیروز وسربلند باشید.

      

  • ۰ نظر
  • ۱۹ دی ۰۱ ، ۰۸:۵۶
  • ۷۴ نمایش
  • محمدعلی خالقی

 

تعریف جغرافیایی شاهرود اسفاد 

 

رگی که از منتهی الیه جاده تا ارامستان اسفاد و از ارتفاعات شاسکوه و میلاکوه به مقصد چه په یو و  سیخ و کندله سخن می گوید . خخخ

 

  • ۱ نظر
  • ۱۳ دی ۰۱ ، ۰۵:۵۸
  • ۴۵ نمایش
  • محمدعلی خالقی

مکن کاری که پا بر سنگت آیو 

 

جهان با این فراخی تنگت آیو 

 

چو فردا نامه خوانان نامه خونند 

 

تو وینی نامهء خود ننگت آیو 

 

غم عالم نصیب جان ما بی 

 

بدور ما فراغت کیمیا بی 

 

رسد آخر بدرمان درد هرکس 

 

دل ما بی که دردش بیدوا بی 

 

دو زلفانت گرم تار ربابم 

 

چه میخواهی ازین حال خرابم 

 

ته که با مو سر یاری نداری 

 

چرا هر نیمه شو آیی بخوابم 

 

بیا یک شو منور کن اطاقم 

 

مهل در محنت و درد فراقم 

 

به طاق جفت ابروی تو سوگند 

 

که همجفت غمم تا از تو طاقم 

        

  عزیزا کاسهء چشمم سرایت 

 

میان هردو چشمم جای پایت 

 

از آن ترسم که غافل پا نهی تو 

 

نشنید خار مژگانم بپایت 

 

زدست دیده و دل هر دو فریاد 

 

که هر چه دیده بیند دل کند یاد 

 

بسازم خنجری نیشش ز فولاد 

 

زنم بر دیده تا دل گردد آزاد 

 

بیا تا دست ازین عالم بداریم 

 

بیا تا پای دل از گل برآریم 

 

بیا تا بردباری پیشه سازیم 

 

بیا تا تخم نیکوئی بکاریم 

 

درخت غم بجانم کرده ریشه 

 

بدرگاه خدا نالم همیشه 

 

رفیقان قدر یکدیگر بدانید 

 

اجل سنگست و آدم مثل شیشه 


چرا دایم بخوابی ای دل ای دل 

 

ز غم در اضطرابی ای دل ای دل 

 

بوره کنجی نشین شکر خدا کن 

 

که شاید کام یابی ای دل ای دل 


شب تار و بیابان پرورک بی 

 

در این ره روشنایی کمترک بی 

 

گر از دستت برآید پوست از تن 

 

بیفکن تا که بارت کمترک بی 


مو کز سوته دلانم چون ننالم 

 

مو کز بی حاصلانم چون ننالم 

 

بگل بلبل نشیند زار نالد 

 

مو که دور از گلانم چون ننالم 

باباطاهر

  • ۰ نظر
  • ۱۰ دی ۰۱ ، ۰۱:۰۸
  • ۳۵ نمایش
  • محمدعلی خالقی