گویند آرامگاه فلان آدم جای دلبازیست درخت و سایه دارد سر نبش است 2بر اینکه چه فرقی میکند نمیدانم اما بعد از 120 سال لطفا مرا جایی حوالی ته کلاس درس دبیرستانم دفن کنید.
جای آدم های باصفا . همان ها که شاید کمتر دکتر و مهندس میشوند ، اما گلهای مهم میزنند ، مغازه شکلات فروشی باز میکنند ، بهترین مدافع روی تور جهان میشوند ، جیگرکی دایر میکنند ، قوی ترین مرد دنیا میشوند یا یک پیک موتوری خوش قول و باحال که 5 دقیقه ای آدم را از شر ترافیک فراری میدهد و به یک قرار مهم آن سر شهر میرساند یا شاید فیلم ساز میشود یا نقاش .
ته کلاس جای آدم های باصفاست همانها که از هیچ ، مایه ی خنده میسازند و یک عمر خاطره بامزه ، از همان خاطره ها که هرجایی نمیشود تعریفشان کرد.
پوستشان کلفت است قبول اما لابلای همین پوست کلفت ، خونی به رگها دارند که تعریف معرفت است ، تعریف غیرت .
ته کلاس جای غیرتی هاست!
دکلمه احسان عبدی پور
ما عادت داشتیم صندلی هامون رو دو پایه تکیه به دیوار بدیم و پاهامون رو آونگ کنیم ، گاهی به پشت می افتادیم و ساعتها می خندیدیم
گاهی زیر پایه ی صندلی رو با یک لگد خالی می کردیم
عاشق پاک کردن بودیم و با قلم نی و دوات لذت می بردیم
برای آنکه جوهر دواتمون تموم نشه و یا خشک بود از دوات بغل دستی استفاده می کردیم و سر پاکن و دوات دعوا ، زود آشتی می کردیم و گاهی اشک می ریختیم
شادی می ماند
به سلامتی ته کلاسی ها
محمد علی خالقی
- ۰ نظر
- ۰۱ بهمن ۰۳ ، ۱۷:۱۷