اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

اسفاد ای سرزمین مادری من چه می کنی با دستهای خسته روح شکسته چه می کنی
درد است در فراق من از حال و روز تو شهر سکوت در و دیوار شکسته چه میکنی
روزی و روزگاری و حال و هوای تو شور اشتیاق بر مزار شهیدان چه می کنی
آن باغ های خرم و شیر دلان تو ان کوچه باغ عام و مردان ادیبت چه می کنی

بایگانی

۹ مطلب در بهمن ۱۴۰۳ ثبت شده است

 گویند آرامگاه فلان آدم جای دلبازیست درخت و سایه دارد سر نبش است 2بر اینکه چه فرقی میکند نمیدانم اما بعد از 120 سال لطفا مرا جایی حوالی ته کلاس درس دبیرستانم دفن کنید.

جای آدم های باصفا . همان ها که شاید کمتر دکتر و مهندس میشوند ، اما گلهای مهم میزنند ، مغازه شکلات فروشی باز میکنند ، بهترین مدافع روی تور جهان میشوند ، جیگرکی دایر میکنند ، قوی ترین مرد دنیا میشوند یا یک پیک موتوری خوش قول و باحال که 5 دقیقه ای آدم را از شر ترافیک فراری میدهد و به یک قرار مهم آن سر شهر میرساند یا شاید فیلم ساز میشود یا نقاش .

ته کلاس جای آدم های باصفاست همانها که از هیچ ، مایه ی خنده میسازند و یک عمر خاطره بامزه ، از همان خاطره ها که هرجایی نمیشود تعریفشان کرد.

پوستشان کلفت است قبول اما لابلای همین پوست کلفت ، خونی به رگها دارند که تعریف معرفت است ، تعریف غیرت .

ته کلاس جای غیرتی هاست! 

دکلمه احسان عبدی پور

 

 

 

 

ما عادت داشتیم صندلی هامون رو دو پایه  تکیه به دیوار بدیم   و پاهامون  رو  آونگ کنیم ، گاهی به پشت می افتادیم و ساعتها می خندیدیم 

گاهی زیر پایه ی صندلی رو با یک لگد خالی می کردیم 

عاشق پاک کردن بودیم و با قلم نی و دوات لذت می بردیم 

برای آنکه جوهر دواتمون تموم نشه و یا خشک بود از دوات بغل دستی استفاده می کردیم و سر پاکن و دوات دعوا ، زود آشتی می کردیم و گاهی اشک می ریختیم

 

شادی می ماند  

به سلامتی ته کلاسی ها 

محمد علی خالقی 

 

  • محمدعلی خالقی

 

یکی از دوستان بهم ادکلون هدیه داد یاد موضوعی افتادم ....

 

 گاهی برای اینکه لباس و بدنمون بوی خوش بده از عطر یا ادکلن استفاده می کنیم . بهترین عطر رو انتخاب می کنیم با گرون ترین قیمت 

اما بعد چندساعت دیگه بوشو احساس نمی کنیم   / اطرافیانمون بوشو حس می کنند  و لذت می برن ،یعنی اینکه شاید بوش تا دو سه روز هم رو لباسمون بمونه ولی برای اطرافیانمون 

ارث و میراث هم دقیقا همینه ، ما شب روز  زحمت می کشیم تا اینکه در  رفاه و آرامش باشیم ،سعی می کنیم برای خودمون  زندگی مرفهی بسازیم ،تا نگاه می کنیم 

می بینیم سن و سالی  ازمون گذشته و پیرشدیم 

نه لذت بردیم ،نه زندگی کردیم ،آرزوی یک شب غذای درست حسابی به دلمون موند ،هتل نرفتیم و چادر رو ترجیح دادیم  ،مسافرت نرفتیم تا پولامون خرج نشه  ، گاهی دلمون برای یک بستنی لک می زد،و گاهی حسرت یک کافی شاب یا اسکول نبات آرزو بود  ،برای خرید یک دوچرخه فردا و فرداهایی رو آرزو داشتیم و هزاران دروغ هایی رو به بچه هامون بهانه می کردیم ، چرخ و فلک پارک خراب بود و استخر شنا آبش آلوده ،به بهانه های جور واجور خودمون رو قانع می کردیم ،تا زندگی مرفه تری رو داشته باشیم 

اکنون در سن ۶۵ سالگی آرزوهامون رو به گورستان چال می کنیم و چنگ می زنیم به حسرت تنهایی هامون که کاش جوانی می کردیم و ساندویچ رو با سس نوشابه می خوردیم 

کاش کنار یک پرس کوبیده یک ماست یک بارمصرف و زیتون پرورده بود 

می گم امانت دار خوبی هستیم 

و عطر امروز ما مثال اموالمون بوی خوبی می ده 

البته برای وارثانی که به فکر کفن و دفنمون هستند که هزینه شو تفکیک کردیم یا نه 

 

  • محمدعلی خالقی

  • محمدعلی خالقی

سلام ای بهترینم
هنوز عاشقترینم
اگر از آشیونه دور دورم
غم عشقت تو قلبم مونده با من
از اون خوابی که اسمش زندگی بود
همون عشق و همون غم مونده با من
نگیر این عشقو از من
که میمیرم به غربت
دلم با درد این عشق
یه عمره کرده عادت
تو ویرون من یه سرگردون
فلک کارش همینه

  • محمدعلی خالقی