اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

اسفاد ای سرزمین مادری من چه می کنی با دستهای خسته روح شکسته چه می کنی
درد است در فراق من از حال و روز تو شهر سکوت در و دیوار شکسته چه میکنی
روزی و روزگاری و حال و هوای تو شور اشتیاق بر مزار شهیدان چه می کنی
آن باغ های خرم و شیر دلان تو ان کوچه باغ عام و مردان ادیبت چه می کنی

بایگانی

۷۲ مطلب در آبان ۱۴۰۳ ثبت شده است

قلب یخی

سه شنبه, ۲۹ آبان ۱۴۰۳، ۱۲:۳۶ ب.ظ

یه تابوت رنگی یه قصر قشنگی؛ برایم بسازین در آغوش تنگی!
بگید تا پرستو یه آهی براره؛ تو میلاد مرگم ترانه بکاره…
ز دلتنگیم آشیونه بسازید، واسه خاطراتم یه خونه بسازید…
شبای حنایی ببنده، که خون دل از رنگ چشمام نخنده!
اذون کبوتر تو گوشم بگویید؛ نماز مسافر شکسته بخونید
بگیرید یه مهمونی بی صدایی؛ کباب دل و شربتی از جدایی!
یه آهنگ شادی بگید تا قناری برایم بخونه واسه یادگاری…
خدایا چه وقته جدایی و درده؛ دلم تنگ تنگه تنم سرد سرده!
خدایا چه وقته جدایی و درده؛ به زخم نگاهی نگاهم شکسته
نگاهی که گاهی به من دل نبسته…
اگه میشه کز تب اگه ساده بودم؛ خدا هم میدونه که دلداده بودم!
ز دلتنگی ام آشیونه بسازید؛ واسه خاطراتم یه خونه بسازید…
یه تابوت رنگی یه قصر قشنگی؛ برایم بسازین در آغوش تنگی!
خدایا چه وقته جدایی و درده؛ دلم تنگ تنگه تنم سرد سرده
خدایا چه وقته جدایی و درده…
ز دلتنگی ام آشیونه بسازید؛ واسه خاطراتم یه خونه بسازید…
یه تابوت رنگی یه قصر قشنگی؛ برایم بسازین در آغوش تنگی
خدایا چه وقته جدایی و درده؛ دلم تنگ تنگه تنم سرد سرده!
بودیم و کسی پاس نمیداشت که هستیم…
باشد که نباشیم بدانند که بودیم…
امروزه کسی محرم اسرار کسی نیست!
ما تجربه کردیم کسی یار کسی نیست!​

ا

 

۰ نظر ۲۹ آبان ۰۳ ، ۱۲:۳۶
محمدعلی خالقی

زبان سست سر سبز را می دهد بر باد

دوشنبه, ۲۸ آبان ۱۴۰۳، ۱۱:۴۳ ق.ظ

یارو پای گاوش پیچ می خوره 

دام پزشک میاد 

می گه اگه تا فردا خوب شد که شد اگه نشد سرشو ببر 

گوسفند که تو طویله بود فهمید 

 

شب گوسفند به گاوه می گه بلند  شو و گر نه سرتو فرد می برند 

گاوه هم با اسرار گوسفنده بلند می شه ، تا خودشو نگه داره 

فردا صاحبش میاد 

می بینه گاوه بلند شده و حالش خوبه

از خوشحالی گوسفندو قربانی می کنه 

 

نتیجه یعنی اینکه 

دخالت تو کار خدا یا فضولی 

زبان سست سر سبز را می دهد بر باد 

 

۰ نظر ۲۸ آبان ۰۳ ، ۱۱:۴۳
محمدعلی خالقی

قربانی

دوشنبه, ۲۸ آبان ۱۴۰۳، ۰۹:۱۹ ق.ظ

 

 

آخه این چه کاریه سر صبح 😔😔😔😔

 

گفت گوسفند مال قربانیه

گفت حالا که گوسفند مال قربانی‌ه

برق حیاط رو  روشن بزار 

شاید نوری باشد برای همسایه ات 

بعد از داستان ماهی قزل آلا 

فهمید چی می گم 

۰ نظر ۲۸ آبان ۰۳ ، ۰۹:۱۹
محمدعلی خالقی

دیکته

دوشنبه, ۲۸ آبان ۱۴۰۳، ۰۶:۳۷ ق.ظ

با خودم دارم حرف می زنم 

 

همه مون تو زندگی اشتباهاتی داشتیم 

حالا بگو ...

بزرگترین اشتباه زندگیت چی بود؟؟

 

تو هم می تونی 

از خودت سوال کن 

و روی یه برگه بنویسو پاک نویس کن در وصیت نامه زندگیت 

تا اشتباه تو تکرار نکنی 

       

 

                        یه تابوت رنگی یه قصر قشنگی 

                         برایم بسازین در آغوش تنگی 

 

۰ نظر ۲۸ آبان ۰۳ ، ۰۶:۳۷
محمدعلی خالقی

ما سه نفریم

دوشنبه, ۲۸ آبان ۱۴۰۳، ۰۶:۱۹ ق.ظ

وقتی دارم چیزی تایپ می کنم 

یا فکر می کنم 

می بینم که ما سه نفریم 

یکی خودم و دیگری اونی که با خودم حرف می زنم 

که گاهی با خودم خنده ام می گیره 

و دیگری خدایی که مرا همراهی می کند 

ما سه نفریم 

۰ نظر ۲۸ آبان ۰۳ ، ۰۶:۱۹
محمدعلی خالقی

سلام به سحر خیز های آنلاین

دوشنبه, ۲۸ آبان ۱۴۰۳، ۰۶:۰۹ ق.ظ

۰ نظر ۲۸ آبان ۰۳ ، ۰۶:۰۹
محمدعلی خالقی

بابا گوشت داد

دوشنبه, ۲۸ آبان ۱۴۰۳، ۰۵:۴۷ ق.ظ

مدیر مدرسه می گفت خیلی باهوشه 

ولی  خیلی فضول و کنجکاوه

معلم پای تخته سیاه نوشت 

بابا نان داد 

گفت آقا اجازه 

بابا گوشت داد  

پسر بازیگوش 

۰ نظر ۲۸ آبان ۰۳ ، ۰۵:۴۷
محمدعلی خالقی

دید شاهی به زمین نان می داد

يكشنبه, ۲۷ آبان ۱۴۰۳، ۱۱:۰۴ ق.ظ

دیشب یه خوابی عجیب دید 

 

با دانش آموزان و یکی از معلمین بزرگوار درمقطع ابتدایی بودند 

معلم عکس یک چادر رو با طناب هایی کشید که به زمین کوبیده شدند 

گفت عزیزان من  به این تخته سیاه و این عکس توجه کنید 

درس امروز ما اینه 

با این جمله بسازین 

یکی از اون ته گفت 

آقا اجازه ؟؟؟

دید شاهی به زمین نان می داد 

همه زدن زیر خنده خخخخخ

 

 

 

۰ نظر ۲۷ آبان ۰۳ ، ۱۱:۰۴
محمدعلی خالقی

 

۰ نظر ۲۷ آبان ۰۳ ، ۰۴:۱۱
محمدعلی خالقی

حوض ملاجی ،

يكشنبه, ۲۷ آبان ۱۴۰۳، ۰۳:۴۱ ق.ظ

 

 

 

یک کخای ریز 

قرمز رنگی بووووووود.  ، چی بود 

آبو می شستیم بعد می خوردیم 

البته تموم حوض ها داشتند 

ولی حوض مرحوم پدر بزرگم خیلی به ندرت پیدا می شد 

چون هر هفته اب می شد و تصفیه داشت 

اگه اسمشو می دونین بگین ...

 

۰ نظر ۲۷ آبان ۰۳ ، ۰۳:۴۱
محمدعلی خالقی

رفیقان ، دوستان ده ها گروهن

شنبه, ۲۶ آبان ۱۴۰۳، ۰۴:۳۲ ق.ظ

به یکی از دوستای املاکی شاهنامه زنگ زدم 
گفتم سلام علیکم ، گفت بفرمایید 
گفتم آقا ببخشید یک ساختمون ۵۰۰ متری دو طبقه  میخوام که ویوش به سمت دریا باشه یک درخت بید مجنون بزرگ  هم داشته باشه 
خودم بالا بشینم پایین رو هم می خوام گاوداری بزنم دارین 
خندید و گفت بله که داریم 
گفتم میدان  هفت خانم ، من اینجا شش خان بیشتر نمی بینم کجایی شما ، یکیش کمه ، گفت خان خودتی 
خندیدیم و شناخت 
گفتم مغازه کجاست  گفت شاهنامه ۵
گفتم گوشی دستت الان ۱ ام ، ۳ ام و اینم ۵
گفتم الان سر ۵ ام همین که زده حسن زاده درش بسته است  ، همینه ؟؟
گفت آره گفتم مغازه یه گل کم داره 
گفت گل!!!! ، گفتم آره،  گفت گل چی ؟؟؟
گفتم خودت دیگه ، مگه گل نیستی 
گفت گیجم کردی برادر 
من نیستم. گفتم خودم می دونم که نیستی ؟؟؟

گلها همیشه و هر جایی نیستند . 

فقط تو بهار  شکوفا می شن 

 

۰ نظر ۲۶ آبان ۰۳ ، ۰۴:۳۲
محمدعلی خالقی

شیر زن آشفته بازار

شنبه, ۲۶ آبان ۱۴۰۳، ۰۴:۰۸ ق.ظ

 

رفته بودم جمعه بازار دور دور 

داشتم ایرپاد ها رو نگاه می کردم  دیدم ،

فروشنده از کیفیت و قابلیت هاش داشت توضیح می داد 

بچه اش هم داشت گریه می کرد 

اون تو این آشفته بازار سعی می کرد منو قانع کنه  تا جنسش رو بفروش برساند 

گفتم همینو بده ، بعد هم بچه تو ساکت کن 

وقتی بچه شو ساکت کرد گفتم که یک نگاه به دور و برت بکن  می دونستی شجاع ترین شیر زنی که امروز دیدم تو این گرگ بازار تو بودی ، گاهی باید به روزگار لعنتی لبخند زد.  

روزت خوش 

یه ایرپاد تو جیبم بود بهش نشون دادم ، گفت این که روش زده کالیفورنیا  خخخ

الکی می گی ،  

اشک های زیبای دخترت الماس‌ه

۰ نظر ۲۶ آبان ۰۳ ، ۰۴:۰۸
محمدعلی خالقی

اوقات فراغت در اسفاد قدیم، اسماعیل کریمی

پنجشنبه, ۲۴ آبان ۱۴۰۳، ۱۲:۳۱ ب.ظ

اوقات فراغت در اسفاد قدیم
با سلام و احترام
در اسفاد قدیم اصلا اوقات فراغت و آسایش یرای دانش آموز وجود نداشت چرا که یک دانش آموز هم پای پدر و مادر به انجام کارهای فراونی مشغول بود.
همان اوایل تعطیلات ، بره بزغاله ها رگا (رها و یا از شیر گرفتن) می شدند و نگهداری و چراندن آنها تا اواخر تابستان برعهده بچه ها بود.
تقریبا همه خانواده ها از این بره بزغاله ها داشتند و هرکدام از دانش آموزان به اتفاق دوستان بصورت گروهی با قاطی کردن بره بزغاله ها به چرای آنها در کوه و دشت می پر داختند.
و اینکار از صبح علی الطلوع آغاز و تا غروب ادامه می یافت.
البته خود این کار و تهیه اقلام و لوازم و خوراکی برای این مدت زمان ، بازی ها و شوخی ها و کار گروهی به ما درس کار و مسولیت و صبر و شکیبایی می آموخت.
در کنار این کار شرکت در جمع آوری محصولات کشاورزی و باغداری و انجام کارهای مربوط به آن از دیگر برنامه های اوقات فراغت بود.
توت تکانی و جمع کردن توت خشک . چیدن زردآلو . انگور . انجیر و انار . چیدن و جمع کردن برگ درختان . چیدن علف و سو کردن خیت های پیاز و گندم و ماش و لوبیا و شلغم و چغندر. جمع کردن پنبه . شرکت در درو گندم و جو و خرمنکوبی و خوابیدن در سر خرمن . کمک در آبیاری باغ و زمین های کشاورزی . رفتن به هیزم و کمک در شاخ کردن تنور و آوردن آب آشامیدنی از پای چنار . نگهداری زمین های ارزن و شلغم با نصب ده وول و مترسک و گذاشتن کاغذ روی پل های خیت . خلت خلت کردن . بردن کیسه های جو برای گوسفندان رمه . شرکت در برف روبی و ریزکردن شلغم و چغندر و درست کردن ترید . خار زنی و انبار بری و چارشاخ زنی و گل ورزنی و سوز کولی و پیاز کنی و هموار کاری دیگر اوقات فراغتی برای ما نمی گذاشت.
و اگر ما احساس مسولیتی و همکاری نداشتیم و گهگهای از زیر کار در می رفتیم باز هم  این کارها باید انجام می شد که فقط از عهده پدر و مادر بر می آمد و باز هم سنگین ترین کفه بر روی دوش آنها بود تا زیر چرخ روزگار له نشویم.
منصفانه نیست که اوقات فراغت فانتزی امروز را با آن دوران یکی بدانیم.
درگیر بودن بچه های امروز با گوشی و تبلت و کامپیوتر و شبکه های کودک و دوچرخه و اسکیت و اسکوتر و نقاشی و طراحی و شنا و زبان و غیره قابل مقایسه با فقط  یک ساعت درو کردن گندم دیم  در گرمای طاقت فرسای کجار و مسیله و خه شه زه ری  و دشت خونه نیست .
کمی به بچه هایمان درس مسولیت بیاموزیم حتی پیامبر را هم هنگام تولد به دامان طبیعت فرستادند تا روانشناسی و جامعه شناسی و خداشناسی را با نگاه در آثار پروردگار بهتر بیاموزد و برای تعامل با هم نوعان خود با فرایند اجتماعی شدن آشنا شود .
حالا در کنار این همه کار و تلاش دوران کودکی و نوجوانی، هم یک سری تفریحات برایمان  وجود داشت و هم از خوراکی های متفاوتی  بهره مند بودیم که این زحمات برایمان شیرین می شد.
شرکت در بازیها و تفریحاتی نظیر تبرک بازی . دار و قه هم . چل چل . ریگ بازی . حلقه دینگو . اهن گروو سیسن گروو. تایر بازی .تشله بازی . کبک گیری با دو در و گرفتن و دنبال کردن پرندگان مثل جل و چقووک و کفتر  .خرسواری. تله سنگی . درست کردن تشله . دو در . په لخمون و درست کردن کاردستی هایی نظیر مه له . آسا . زینه په یه . دروازه . چیگ ،  که اینها همه سرگرمی های آن دوران بود.
در مدرسه نیز برخی کارها جزء وظایف بچه ها بود .
درست کردن تخته پاک کن نمدی . آوردن گچ و دفترنمره از دفتر . تزیین کلاس در ایام خاص. جارو زدن کلاس و آوردن جارو درمنه و سه ور برای طول سال .و روشن کردن بخاری.
اما خوراکی ها
انار . انجیر . انگور . هندونه و خربزه ته په لزی .کیشته .
و  جوز . تخم مرغ و مسکه و سرشیر . ماست چکیده . گورجه و سبزی که با نان تنوری مصرف می شد و نقوچ و چل پک و گوشت داغ و دل بندی و غیره .
خلاصه اون زمان اقتصاد مقاومتی به معنای واقعی در منزل و مدرسه در جریان بود و خودمان تامین کننده همه چیز بودیم اما الان هم با کمک تکنولوژی و صنعت می توانیم بهتر از آن  می توانیم باشیم . 
 کریمی اسفاد   97

۰ نظر ۲۴ آبان ۰۳ ، ۱۲:۳۱
محمدعلی خالقی

نان بیات

پنجشنبه, ۲۴ آبان ۱۴۰۳، ۱۲:۲۸ ب.ظ

گفته بود 
سوپر محل جنب نانوایی بود 
نانوایی همیشه شلوغ بود 
هیچ موقع تحمل شلوغی و تجمع رو نداشت
ترجیحا همیشه از سوپر نان می خرید
سوپر هم نان هایش همیشه تازه و نرم بود 
یک روز که نان خریده بود، نانش بیات بود او اعتراض کرد 

بقال گفت چند ساله داری از من نون می گیری صدات در نیومد با یک نون بیات خشمتو نشون دادی برادر 
کارهای خوب هیچ موقع به چشم نمیاد 
کافیه یه بار با یه حرکت اشتباه دوربریات رو بشناسی

با خودمم 

ببخش کاکو منو  خخخ

۰ نظر ۲۴ آبان ۰۳ ، ۱۲:۲۸
محمدعلی خالقی

جناب میرزای جهان شاد ، طاهر قاسمی پسر دایی عزیز

پنجشنبه, ۲۴ آبان ۱۴۰۳، ۰۸:۲۷ ق.ظ

۰ نظر ۲۴ آبان ۰۳ ، ۰۸:۲۷
محمدعلی خالقی

قنات اسفاد ، صدای آب سلامت روان

پنجشنبه, ۲۴ آبان ۱۴۰۳، ۰۴:۲۷ ق.ظ

۰ نظر ۲۴ آبان ۰۳ ، ۰۴:۲۷
محمدعلی خالقی

آهنگی زیبا از عارف دان کن

چهارشنبه, ۲۳ آبان ۱۴۰۳، ۰۹:۲۳ ق.ظ

نشسته ام باز کنار تو آومدی سراغم
نگاه تو روشن شبای بی چ،راغم
صدای من وقتی قصه داره۰۹۰
که رنگ چشم تو غصه داره
شب من و تو باز دوباره انتظاره
نگاه تو رنگ بوسه داره
لبای من گرم و بی قراره
سکوت شب یه آسمون و یک ستاره
بارون گل شاد خواب ستاره
به انتظاره بغض ابر پاره پاره
تا قلب آسمون میبارم با تو تنها
فصل من و تو باز رسیده روی ابرا
کنار تو آروم میام پا میزارم
چراغی تو دست شبا جا میزارم
که روشن بمونه آسمون بی ستاره
به شوق تو عهدی با چشمات میبندم
دوباره به این عشق به این دل میخندم
قصه ی عشق بازی چرخ روزگاره
نشسته ام باز کنار تو آومدی سراغم
نگاه تو روشن شبای بی چراغم
صدای من وقتی قصه داره
که رنگ چشم تو غصه داره
شب من و تو باز دوباره انتظاره
نگاه تو رنگ بوسه داره
لبای من گرم و بی قراره
کنار تو آروم میام پا میزارم
چراغی تو دست شبا جا میزارم
که روشن بمونه آسمون بی ستاره
به شوق تو عهدی با چشمات میبندم
دوباره به این عشق به این دل میخندم
قصه ی عشق بازی چرخ روزگاره

۰ نظر ۲۳ آبان ۰۳ ، ۰۹:۲۳
محمدعلی خالقی

آب‌نبات چوبی

سه شنبه, ۲۲ آبان ۱۴۰۳، ۰۶:۴۰ ب.ظ

گفت آب‌نبات چوبی نداری 

گفت نه با سرش هم اشاره می کرد ، نه

دیدم داره گریه می کنه خخخ

رفتم آوردم براش 

گفت :::::

خانه ی گرگ بدون استخون نیست 

گفت هیچ موقع استاد رو به چالش نکش  خخخخخ

۰ نظر ۲۲ آبان ۰۳ ، ۱۸:۴۰
محمدعلی خالقی

فال امروز حافظ شماره ۱۷۱

سه شنبه, ۲۲ آبان ۱۴۰۳، ۱۱:۳۵ ق.ظ

۰ نظر ۲۲ آبان ۰۳ ، ۱۱:۳۵
محمدعلی خالقی

هادی چوپان

سه شنبه, ۲۲ آبان ۱۴۰۳، ۱۰:۵۴ ق.ظ

رفتم سوئیچ ماشینو درست کنم یکم خورده شده بود 

یارو فکر کرد حالیم نیست .

گفت این کد داره باید مچ بشه و ووو

گفتم خووووب می شه توضیح بدی ۲ نمره بهت می دم  خخ

یه نگاه کرد و گفت می خوای همین برنجی شو تنها برات عوض کنم ،گفتم درسته باشه 

گفتم یچیزی بگم تحصیلات یک برگه است 

تجربه مهمترین درس زندگی 

یه پیچ هایی من وا کردم که مهندس شرکت نتونست باز کنه 

داشت کارشو انجام می داد یکی وارد شد 

بهش گفت من تو رو مهندس کردم  خندیدیم خخخخ

گفتم یه چیزی بگم بخندین 

هادی چوپان تو مستر المپیک اسمشو کامیون نمی تونست حمل کنه یارو پشت تریبون می گفت 

هادی چووووووووووپااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااان

 

هادی گفت از موقعی که اسممو اینجوری صدا زدی 

معروف شدی 

همه زدن زیر خنده خخخخخ

خنده ارزانترین آنتی بیوتیک و مسکن دردهاست 

 

۰ نظر ۲۲ آبان ۰۳ ، ۱۰:۵۴
محمدعلی خالقی

تصاویر زیبای اسفاد، رسول رستاخیز

سه شنبه, ۲۲ آبان ۱۴۰۳، ۰۷:۴۸ ق.ظ

۰ نظر ۲۲ آبان ۰۳ ، ۰۷:۴۸
محمدعلی خالقی

آهنگی زیبا از رضا صادقی ، حوا

سه شنبه, ۲۲ آبان ۱۴۰۳، ۰۲:۱۰ ق.ظ

محاله عشقم کم بشه گاهی اگه سردم بشه♬♫
سختم بشه هر چی که رشتم پنبه شه
از تو که دل نمیبرم ♬♫
هواتو دارم یه تنه تویی که از تو آینه
چشمات به من زل میزنه منی که عمری با منه♬♫
از تو که دل نمیبرم
من و بارون من و دریا منو دیوونه فرض کن♬♫
گاهی جای من آدم و با حوا عوض کن


واسه اینکه مثل من کم نیاری کم نذاری♬♫
یه دل داری یه دل دیگه رو قرض کن
واسه دلگرمی دنیام یه وقتا خیالی نیست که قهوم سرد میشه♬♫
یه کفش آهنی پا کرده قلبم گاهی محکم تر از یک مرد میشه
من و بارون من و دریا منو دیوونه فرض کن♬♫
گاهی جای من آدم و با حوا عوض کن
واسه اینکه مثل من کم نیاری کم نذاری♬♫
یه دل داری یه دل دیگه رو قرض کن

───┤ ♩♬♫♪♭ ├───

 

این آهنگها رو  فرض کنین خودتون دارین از گوگل دانلود می کنین و

چون هر کسی یه برداشتی داره 

یکی به خودش می گیره 

یکی به کسی. یکی به خدا ، یکی به زمانه ، یکی از دردش وووو

۰ نظر ۲۲ آبان ۰۳ ، ۰۲:۱۰
محمدعلی خالقی

با درود و سلام به همراهان عزیز

سه شنبه, ۲۲ آبان ۱۴۰۳، ۰۱:۲۹ ق.ظ

با سلام و درود به حامیان این رسانه 

من با هیچکی هیچ خصومتی ندارم 

 

اینجا هم صفحه شخصی منه که آمیخته شده با زادگاه من

اگه چیزی هم می نویسم و کمی حبابی صحبت می کنم 

طرز گفتارم همینه

اگه از گروه ها اومدم بیرون چون طرز صحبت کردنم متفاوته گفتم کسی دلخور نشه  

دلم صافه ، همتون همشهریان من هستین و همه تون رو دوست دارم 

این طرز گفتار من کمی مخدوشه که به زمانه ربط داره نه کسی یا شخصی  ، الان خیلی ها این جوری اند ، روزگار سخت شده دیگه قبول کنین 

هرکی می گه نه دروغ می گه ، پولدارشم می ناله 

بازیگرشم می ناله ، خاننده و شاعرش هم درد دارند 

شما یک خاننده پیدا کنین که از زمانه درد نداشته باشه 

همه مون مشکل داریم چرا بهترین خاننده ی جهان باید اون ور کره زمین باشه و نتونه بیاد تو کشورش ، اصلا بگو چرا رفته 

الان می شه بگین تعطیلات آخر هفته رو چجوری می گذرونین 

آبشار نیاگارا یا جزیره لوفوتن 

ازهمه تون سپاس گذارم 

موفق و پیروز باشید  ❤️❤️❤️💐💐💐💐

۰ نظر ۲۲ آبان ۰۳ ، ۰۱:۲۹
محمدعلی خالقی

عنکبوت

سه شنبه, ۲۲ آبان ۱۴۰۳، ۰۱:۰۱ ق.ظ

- الْعَنْکَبُوتِ‌ (آیه ۴۱ سوره عنکبوت)

(مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِیاءَ کَمَثَلِ‌ الْعَنْکَبُوتِ‌ اتَّخَذَتْ بَیْتاً وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ‌ الْعَنْکَبُوتِ‌ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ‌) 

[۳]


(مَثَل کسانى که غیر از خدا را اولیاى خود برگزیدند، مَثَل عنکبوت است که خانه‌اى براى خود انتخاب کرده؛ در حالى که سست‌ترین خانه‌ها خانه عنکبوت است اگر مى‌دانستند

 

ما از حیوانات به درک الهی می رسیم 

 

 

۰ نظر ۲۲ آبان ۰۳ ، ۰۱:۰۱
محمدعلی خالقی

اواز جیر جیرک

سه شنبه, ۲۲ آبان ۱۴۰۳، ۱۲:۴۶ ق.ظ

شنیده بودم جیر جیرک ها سه روز عمر می کنند 

یک خانه مجردی داشتم حسابی ۲۰ قاسم آباد

چون کنجکاو بودم 

یه جیرجیرک گرفتم با یکم سبزی و کاهو بردم خانه 

رو سنگ اپن زیر یک سبد گنده گذاشتم 

گفتم باید مطمئن بشم عمرش چقده 

 

یک هفته من این جیر جیرک رو داشتم  خخخ

بعضی از دوستان میومدن می دیدن خنده شون می گرفت 

کیا یادشونه بگن ؟؟؟ 

یک شب محمد قارونی اومد خونه و شب موند 

شب همین که برق رو خاموش می کردم 

این شروع می کرد به آواز خوندن 

من که عادت داشتم باهاش 

محمد قارونی ساعت ۴ صبح بود گفت اینو خاموش کن نمی تونم بخوابم 

گفتم  بزار تو حموم برق روشن کن ،  تو خواب بودم 

صبح بلند شدم دیدم کشته اش 😔😔😔

هر چی به دهنم اومد بهش گفتم  

 

از اون قضیه  دوازده سالی می گذره 

یک ماه قبل دیدم شماره محمد قارونی رو گوشیم داره زنگ می زنه 

تا جواب دادم گفت:: سلام ملخ 

چون به همه می گفتم ملخ تیکه کلامم بود 

گفت ، یه جیر جیرک داشتی یادته 

گفتم خووووووووب خخخ 

گفت دهنت سرویس یه جایی بودم یه جیرجیرک دیدم یاد تو افتادم 

گفتم خدا رو شکر که باعث شد یاد ما کنی 

کلی با هم حال کردیم خندیدیم خخخ

دلیل لبخند باش ،،، همین 

حالا بگین عمر جیر جیرک چقده ؟؟؟

 

۰ نظر ۲۲ آبان ۰۳ ، ۰۰:۴۶
محمدعلی خالقی

انرژی

سه شنبه, ۲۲ آبان ۱۴۰۳، ۱۲:۲۴ ق.ظ

تو هر شهر و روستا ، یک سنگ گنده هست 

که مردم بهش اعتقادات خاصی دارند 

هم یک خانه که معمولا بهش می گن امام زاده 

یک چیز بالا مقام 

تو یک فیلم بود کارگردان فیلم مجید مجیدی 

برای یک فیلم یک کار خیر کرد که بعدا معروف شد 

انرژی می گیره آدم وقتی اینا رو می بینه 

از سنگ  چوب  کوه ازهرچیزی که 

حال دلتو خوب میکنه اون کارو بکن 

مثلا قدیم می رفتن  مزار آشی 

یا درخت سرو میر آباد 

یا شاهرود 

انرژی یعنی همین 

۰ نظر ۲۲ آبان ۰۳ ، ۰۰:۲۴
محمدعلی خالقی

ماهی قزل الا

دوشنبه, ۲۱ آبان ۱۴۰۳، ۰۱:۱۰ ب.ظ

گفتم دو تا قزل بده 

تازه از تو آب در آورد گذاشت تو سبد 

داشتم ادویه بر می داشتم که با چوب زد تو سرش 

گفتم نزن داداش نزن ، چون بلندگفتم ترسید 

چرا می کشی ؟؟؟

بزار خودش بمیره 

گفت یرب طول می کشه

گفتم اشکال نداره 

منی که با سرعت ۱۰۰ تا تو اتوبان می رم پروانه میاد جلوم ترمز می گیرم ، چجوری تحمل کنم تو با چوب می زنی تو سر ماهی 

گفت به خدا شرمنده واسه همه همین جوری می کشیم 

گفتم نکن بابا نکن

گفت ببخشید نمی دونستم روح لطیفی داری 😔😔😔

۱ نظر ۲۱ آبان ۰۳ ، ۱۳:۱۰
محمدعلی خالقی

شانه ات مرده 😔😔😔😔

دوشنبه, ۲۱ آبان ۱۴۰۳، ۱۱:۴۵ ق.ظ

یکی از دوستای سوته دل اومد شانه مو بوس کرد 

قبلا برای ترک کمکش کرده بودم 

باز لغزش کرده 

گفت محمد من آدم نمی شم 

گفتم خدا بزرگه 

اگه خودت بخوای می شه 

ازش سوال کردم 

چرا شانه مو بوس کردی 

گفت شانه ات مرده 

رفتم تو خودم 

صحبت با سینه سوخته ها خیلی سنگین و پردرده 

محسن چنبری خدا برات درست کنه 

 

یه روز دیگه داشتم باهاش صحبت می کردم 

یک خلیته هم از لباس و کارتن خوابی داشت 

یکی از دور اومد گفت چی داری داداش 

گفتم دل و جگر پاره 

دل سوخته 

غم و غصه 

نفهمید چی می گم 

زد رو دوشم گفت درست گفتی 

 

 

۱ نظر ۲۱ آبان ۰۳ ، ۱۱:۴۵
محمدعلی خالقی

قوشمه ی عقاب

دوشنبه, ۲۱ آبان ۱۴۰۳، ۱۱:۱۰ ق.ظ

با این همه شعر و وری که من میگم 

یکی بود بهم گفت عقاب 

خوشحال شدم و کیف کردم

الان که پر و بال مو نگاه میکنم 

می بینم بالی ندارم 

تموم پرهام ریخته 

و باهاش قوشمه درست کردم

آهنگی بر تسکین دردها 

۰ نظر ۲۱ آبان ۰۳ ، ۱۱:۱۰
محمدعلی خالقی

صبح بخیر هم وطن

دوشنبه, ۲۱ آبان ۱۴۰۳، ۱۰:۳۸ ق.ظ

 

قبلا سعی می کردم تو هر شرایطی 

به دوربین لبخند بزنم 

 

جدیدا هر کار می کنم 

نمی شه ؟؟؟!!!

اینه ها هم دروغ گو شدن 

یا چینی 

 

یه روز با عمو رفتم عروسی 

شلوار کار پوشید 

گفتم این چیه دیگه پوشیدی 

گفت یک قدم حرکت بعدی تو نزار بفهمند 

 

۰ نظر ۲۱ آبان ۰۳ ، ۱۰:۳۸
محمدعلی خالقی

چشای تو نور کوچه باغ روزه
چشای من ظلمت شب نیازه
با هم دیگه راز و نیازی داشتیم
حکایت دور و درازی داشتیم
با هم دیگه راز و نیازی داشتیم
حکایت دور و درازی داشتیم

اما پس از اون آشنایی
اون هم دلی اون هم زبانی
از گرد راه اومد جدایی

رفتی و چشم به رام گذاشتی
تو این قفس تنهام گذاشتی
حالا نمیدونم کجایی

کاشکی یکی بود ما رو با هم آشتی می داد
کاشکی چشامون باز تو چشم هم می افتاد
امروز اگه تاریک و خاموش و سیاهه
فردا که شد دنیا پر از خورشید و ماهه
امروز اگه تاریک و خاموش و سیاهه
فردا که شد دنیا پر از خورشید و ماهه

اما پس از اون آشنایی
اون هم دلی اون هم زبانی
از گرد راه اومد جدایی

رفتی و چشم به رام گذاشتی
تو این قفس تنهام گذاشتی
حالا نمیدونم کجایی

کاشکی یکی بود ما رو با هم آشتی می داد
کاشکی چشامون باز تو چشم هم می افتاد
امروز اگه تاریک و خاموش و سیاهه
فردا که شد دنیا پر از خورشید و ماهه
امروز اگه تاریک و خاموش و سیاهه
فردا که شد دنیا پر از خورشید و ماهه
امروز اگه تاریک و خاموش و سیاهه
فردا که شد دنیا پر از خورشید و ماهه

۰ نظر ۲۱ آبان ۰۳ ، ۰۸:۲۷
محمدعلی خالقی

طنز کیچه ی تنگ

دوشنبه, ۲۱ آبان ۱۴۰۳، ۰۷:۴۵ ق.ظ

دوستان سلام 

کیچه تنگ بعلت کمبود آب و خشکسالی های متمادی 

نیاز به تعدادی کرم ابریشم جهت پروانه شدن 

و جیرجیرک های خوش آواز 

و جوبی طبیعی  حاوی سبزه و پونه با مارهایی خوش خت و خال 

که با درختانی سر پوشیده از گرو و تاک و بید مجنون 

و آواز قو 

با جغد شب گرد دارد 

 

لطفا حمایت کنید تا برای آبادی روستا بکوشیم 

جهت طنز ۲۲ بهمن تقدیم به برادران صادقی 

یک عدد گرگ پیر هم برای زوزه ی شبانه نیازمندیم  تا به دلهرهای شبانه بچسبه 

دل مردم اگه تونستی شاد کنی  پرودگار دلتو ازهرگونه گناه و حاشیه پاک خواهد کرد 

 

 

۰ نظر ۲۱ آبان ۰۳ ، ۰۷:۴۵
محمدعلی خالقی

بازی شطرنج

دوشنبه, ۲۱ آبان ۱۴۰۳، ۰۴:۳۷ ق.ظ

سلام به وقت شبانگاهی اسفاد وطنم یا صبحگاهی 

وقتی می خوابم مغزم اتصالی می کنه تق تق تق تق یه دفعه یه چیزایی میاد تو ذهنم   می گم لال از دنیا نرم شما هم یه چیزایی یاد بگیرین 

بازی شطرنج  یک بازی معروف و جهانیه که مخ ها توش شرکت می کنند ، یک انسان طبیعی نمی تونه این رشته رو انتخاب کنه ..

توش اسب ،فیل ، رخ ،  وزیر هست با سربازای بد بخت که خط  مقدم سپر  هستند 

توی این بازی کسایی که لیاقت شخصیتی برجسته دارین 

اگه نمی تونین تو یک جمع ، گروه ، هرچیزی که آزارتان می ده واستین و نمی تونین تحمل کنین خودتون رو حذف کنین 

شما لیاقت بهترینا هستین چرا خودتون رو آزار می دین و یا باعث دلخوری بعضی ها بشویم 

فیل ، اسب حیوانی نجیبی هستند و همه جا می تونن برن 

من خودم اگه خداوند می خواست منو حیوون می آفرید دوست داشتم یا سگ باشم یا اسب 

شاه هم که تو بازی شطرنج  اون ته با سیاست و محافظ هاش حال می کنه

چرا وزیرش هم که مثل سمینوف به همه جا می تونه مانور بده 

اگه اون مکان که هستین یا هرچیزی که بخواد اذیت بشین اگه اونا رو نمی تونین حذف کنین  خودتون رو محدود کنید .

تحت تاثیرات فضای مجازی واقع نشین 

یکی دستش شکسته داره گدایی می کنه. یکی فلج مادر زادیه یکی صورتشو اسید پاشیدن، مشکل مردم به ما چه ربطی داره ، اینا وسیله آن جهت آگاهی از طرف پروردگار 

قرار نیست که همه مون سالم باشیم ، 

باید کر و کور باشیم تا درس عبرت بشه برای بقیه 

وگر نه همیشه خنگ می موندیم 

پروردگار اسکول رو چرا آفرید،  همین رو شما بگین ....

منتظرم 

اگه شما هم مثل من شبا خوابتون نمی بره ، اگه نماز می خونین که بخونین بهتر 

اگه نماز نمی خونین لااقل یک پنج دقیقه تو این سکوت مطلق و آرامش با خداتون

یک حرفی بزنین 

۰ نظر ۲۱ آبان ۰۳ ، ۰۴:۳۷
محمدعلی خالقی

کله پاچه ، مغز

يكشنبه, ۲۰ آبان ۱۴۰۳، ۰۷:۳۸ ب.ظ

گفت چی می خوری 

گفت :: مغز 

گفت:: فقط مغز 

گفت فقط مغز 

گفت ::::: گوسفند !!!!

گفتم ، چرا 

گفت مغز نداری 

گفتم پس چرا به آدما می گن گوسفند 

کارتو دادم بهش  گفتم حساب کن 

گفت ۱۳۶۲ 

گفتم از کجا می دونی 

گفت من همه کارتا رو حفظم 

گفتم مغز زیاد می خوری 

خندید خخخ

گفت نادرشاه  رو می شناختی 

خندید و کیف کرد خخخ

گفت هیتلر رو چی 

گفت گمشو بیرون  خخخخ

نمی دونم چرا ناراحت شد ،

هی ی ی  هیتلر 😉😏

۰ نظر ۲۰ آبان ۰۳ ، ۱۹:۳۸
محمدعلی خالقی

نماد پروانه

يكشنبه, ۲۰ آبان ۱۴۰۳، ۱۱:۰۳ ق.ظ

پروانه ها موجودات زیبا و باشکوهی هستند که از یک کرم به یک حشره بالدار تبدیل می‌شوند که روی بال های نازک کاغذی خود یک عالمه رنگ های زیبا دارند. 

با گذشت زمان، فرهنگ‌ها، مذاهب و افراد مختلف معانی متفاوتی را از این حشره رنگارنگ استنباط کرده و پروانه را به نمادی زیبا و جامع تبدیل کرده‌اند. برخی از نمادهای مهم و مرتبط با پروانه ها عبارتند از:

نماد تاب آوری و استقامت

تجدید حیات

دگرگونی

رستاخیز

تغییر دادن

امید

زندگی

پروانه ها پیام آوران روح هستند. دیدن مکرر آنها تصادفی نیست و نباید حضور آنها را نادیده بگیرید. نیروهای الهی برای شما پیامی دارند. با توجه به آن، احتمالاً از خود می پرسید که وقتی پروانه می بینید چه معنایی دارد؟ در زیر پاسخ خود را خواهید یافت.

اگر همیشه پروانه‌ها را می‌بینید، می‌تواند به این معنی باشد که برای تغییرات عظیم یا حتی برای یک تحول در زندگی خود آماده هستید. پروانه ها به عنوان نمادی از تحول در زندگی انسان شناخته می شوند. شما نباید ظاهر آنها را در دنیای خود نادیده بگیرید، سعی کنید از حوزه زندگی خود آگاه باشید که از نظر شما مستلزم تغییرات مطلق است.

۰ نظر ۲۰ آبان ۰۳ ، ۱۱:۰۳
محمدعلی خالقی

صبح تون پرانرژی

يكشنبه, ۲۰ آبان ۱۴۰۳، ۰۸:۲۵ ق.ظ

۰ نظر ۲۰ آبان ۰۳ ، ۰۸:۲۵
محمدعلی خالقی

این آهنگ دان کن خیلی قشنگه ، محمد اصفهانی

يكشنبه, ۲۰ آبان ۱۴۰۳، ۰۴:۲۸ ق.ظ

───┤ ♩♬♫♪♭ ├───

نمی خواستم؛ خورشیدوُ ازت بگیرم… نمی خواستم؛ آسمونت ابری باشه…●♪♫
نمی خواستم که چشات، بارونی و سرد…●♪♫
سهمِ تو؛ گریه باشه… بی صبری باشه…●♪♫
آرزوم بوده که آسمون توو شبهات؛ برا تو یه سقفِ پر ستاره باشه●♪♫
روی تاقچه؛ ماه برات مثلِ یه آیینه! کهکشونا هم برات، گهواره باشه…●♪♫
نازنین؛ من اگه تاریکم، غمی نیست…●♪♫
تو به فردا ها؛ به روشنی، بیاندیش…●♪♫
همه ی پنجره ها؛ ارزونیه تو… به جهانی خوب و دیدنی، بیاندیش●♪♫
نمی خواستم؛ خورشیدوُ ازت بگیرم… نمی خواستم؛ آسمونت ابری باشه…●♪♫

 

من با این آهنگ دو روز درد کشیدم 

با چند تا از دوستان عروسی بودیم 

صدای ضبط ماشین خیلی زیاد بود 

فلکه نعلبکی قاین چایی خورده بودن   و با سرعت ۱۰۰ تا به جدول زدیم 

پنج نفر  تو ماشین بودیم 

ما رو بردن بیمارستان 

من کتفم در رفته بود و ورم کرده بود 

دکتر هم چون پنجشنبه جمعه بود نبود 

و تا صبح شنبه من درد کشیدم 

تا این که صبح شنبه منو بیهوش کردن و دستمو جا زدن 

اون شب تا صبح این آهنگ ملایم از تریبون بیمارستان  تسکین درد بود  

به یاد دوستان 

ا ج

ی م

م خ

ر غ 

اگه یادتونه  اینم به افتخار شما  خخخ

 

۰ نظر ۲۰ آبان ۰۳ ، ۰۴:۲۸
محمدعلی خالقی

گوش کن ببین چی نمی گم

يكشنبه, ۲۰ آبان ۱۴۰۳، ۰۴:۱۴ ق.ظ

ما همه مون تو زندگی اشتباهاتی می کنیم 

هیچ کس بدون نقص نیست 

مگه امام زاده ایم ما .... که بدون نقص باشیم 

جنگ راه بندازیم و خونریزی  دنبال مال و منال  

هزار کار خوب می کنیم به چشم نمیاد 

دنبال یک کار اشتباه یا یک حرفیم

ولش کن  ، رهاش کن بره ، به شیر می گن سلطان جنگل چقدر بوفالو ، ماموت کشته  ، اما یه روز می شه ، شیری که روی گاز می جوشد ، زمین گرده دیگه 

این قانون کارماست 

گاهی باید برای آرامش 

گوش کرد ببین چی نمی گم 

کیا شبا خوابشون نمی بره 

تبریک می گم به سیاهی خوش آمدی 

تو به خدا خیلی نزدیکی 

 

 

۰ نظر ۲۰ آبان ۰۳ ، ۰۴:۱۴
محمدعلی خالقی

عزرائیل

يكشنبه, ۲۰ آبان ۱۴۰۳، ۰۲:۴۰ ق.ظ

 

گفته بود که ....

گفت بابا میای پانتومیم بازی کنیم 

گفتم حسش نیست ،  ولی بازی 

داشت بازی می کرد 

گفتم فرشته 

گفت عالی بود 

گفت بابا اگه فرشته بودی 

کدوم فرشته بودی 

گفتم قبض روح 

خندید و تشویق کرد 

گفتم حرف خنده داری زدم ؟؟!!

گفت نه  :::

چون تو گوش  دوستم گفتم الان می گه عزرائیل  

با هم خندیدیم خخخخ

 

۰ نظر ۲۰ آبان ۰۳ ، ۰۲:۴۰
محمدعلی خالقی

نوافن

يكشنبه, ۲۰ آبان ۱۴۰۳، ۰۲:۲۰ ق.ظ

نشست تو ماشین 

گفت اشکال نداره سیگار روشن کنم 

گفتم دو تا روشن کن 

گفت تو که ورزش می کنی 

سیگار هم می کشی 

 

گفتم همه مون می دونیم که سیگار ضرر داره 

خیلی از بازیگرا و ورزشکارا رو دیدم که سیگار می کشن 

اما التیام  خیلی از درداست 

حال دلتو خوب کن حتی اگه قرار باشه به عقرب های 

کوهی اب بدی 

گفت این یعنی چی ؟؟

گفتم دنبالشو نگیر کاکو 🙂😔

نوافن 

۰ نظر ۲۰ آبان ۰۳ ، ۰۲:۲۰
محمدعلی خالقی

بلال حیوانی

شنبه, ۱۹ آبان ۱۴۰۳، ۰۳:۴۹ ب.ظ

گفته بود 

یارو از تو ماشین داد می زد اقا آدرس فلان‌جا کجاست 

داشتم با گوشی بازی می کردم 

جواب شو ندادم 

یعنی نه این که ندم 

احترام احترام میاره بیا پایین داد زدنت چیه 

اومد پایین دو تا بلال هم آورد داد بهم 

گفتم حالا شد 

خوشحال شدم 

بعد پرسید آقا فلان آدرس کجاست 

بلند شدم از جام و بهش آدرس دادم 

گفتم از تو ماشین داری داد می زنی بعد توقع داری کسی جوابتو بده 

آدرس کجا رو می خوای ؟؟

از این جا برو به آدرست می رسی 

بلال ها رو داد بهم و رفت گفت اینا رو هم بگیر سرخ کن بخور 

گفتم ممنون 

بلال رو گذاشتم رو آتیش سرخ شد خوردم بلا نسبت خر نمی خورد 

بعد نگاه کردم دیدم بلال حیوانی داده بهم  خخ

خنده ای کردم و سری تکان ، 

از دست این آدما  

---------------------------

گفت دیوانه رو تعریف کن 

گفت اون که من کشیدم تو کشیدی 

گفت من فقط سیگار می کشم 

گفتم درست گفتی ؟؟؟

این یعنی دیوانه 

۰ نظر ۱۹ آبان ۰۳ ، ۱۵:۴۹
محمدعلی خالقی

از شکفتن ها لبا لب می شوم

شنبه, ۱۹ آبان ۱۴۰۳، ۰۸:۳۹ ق.ظ

۰ نظر ۱۹ آبان ۰۳ ، ۰۸:۳۹
محمدعلی خالقی

نیایش صبح گاهی

شنبه, ۱۹ آبان ۱۴۰۳، ۰۵:۳۰ ق.ظ

پاییز هزار رنگ 

خداوندا خداوندا خدایا

تویی برتر تویی یکتا خدایا

منم بنده تویی مولا خدایا

توهستی آفریننده خدایا

تویی غفار و بخشنده خدایا

دل از مهر تو آکنده خدایا

الهی حق پیغمبر(ص) آمین

به آل پاک آن سرور آمین

نگهدار امت و رهبر آمین

تو ای معبود بی‌همتا آمین

نما یاری مرا مولا آمین

بگیر دستم در آن دنیا آمین

مران ما را از این درگاه آمین

 

۰ نظر ۱۹ آبان ۰۳ ، ۰۵:۳۰
محمدعلی خالقی

سلام وقت بخیر جمعه پائیزی تون جمع

جمعه, ۱۸ آبان ۱۴۰۳، ۱۲:۳۸ ب.ظ

۰ نظر ۱۸ آبان ۰۳ ، ۱۲:۳۸
محمدعلی خالقی

جمع صمیمی مرتضی حسینی و دوستان

پنجشنبه, ۱۷ آبان ۱۴۰۳، ۰۶:۲۳ ب.ظ

۰ نظر ۱۷ آبان ۰۳ ، ۱۸:۲۳
محمدعلی خالقی

صبح زعفرانی بخیر

پنجشنبه, ۱۷ آبان ۱۴۰۳، ۱۰:۳۰ ق.ظ

۰ نظر ۱۷ آبان ۰۳ ، ۱۰:۳۰
محمدعلی خالقی

تمام منی

پنجشنبه, ۱۷ آبان ۱۴۰۳، ۰۵:۰۰ ق.ظ

۰ نظر ۱۷ آبان ۰۳ ، ۰۵:۰۰
محمدعلی خالقی

به من فکر کن ، داریوش اقبالی ، عاشقانه ها

چهارشنبه, ۱۶ آبان ۱۴۰۳، ۰۷:۴۹ ب.ظ

 

دلم با توئه فکر چیزی نباش
خودم غصه‌هاتو به جون می‌خرم
تو رو با خودم هر کجا که بگی
تو رو سمت لبخند و گل می‌برم

تمام منی، کم نشو، کم نیار
با این روزگار و غمش تا نکن
امیدم تویی از ته دل بخند
نگاهت رو از گریه دریا نکن

اجازه نده ابر بی‌حوصله
لب مرز خنده بباره بره
به روز سیاه و شب شک نباز
بگو ناامیدی بذاره بره

به روزای خوبی که پیش منی 
به آینده‌ای تازه و دیدنی 
به سقفی که پر میشه از روشنی 
به من فکر کن 

تو قلب منی که نفس میزنی 
کنار تن من توی پیرهنی 
واسه اینکه باور کنی از منی 
به من فکر کن 

من‌و قله کن، عشق‌و بالا ببر
به دنیا بگو فاتح من شدی
بدون تو این زندگی مرگ بود
دلیلی برای نمردن شدی

تو این دوره از حیله و حرف و رنگ
کنار توئم با یه حس قشنگ
اگه عاشقی با غرورت بجنگ
به من فکر کن

منم از بد لحظه‌ها دلخورم
منم گاهی از آدما می‌برم
شبیه تو از درد بودن پرم
به من فکر کن

به روزای خوبی که پیش منی 
به آینده‌ای تازه و دیدنی 
به سقفی که پر میشه از روشنی 
به من فکر کن 

تو قلب منی که نفس میزنی 
کنار تن من توی پیرهنی 
واسه اینکه باور کنی از منی 
به من فکر کن 

۰ نظر ۱۶ آبان ۰۳ ، ۱۹:۴۹
محمدعلی خالقی

نادرشاه و قورباغه هایی که خاموش شدند

سه شنبه, ۱۵ آبان ۱۴۰۳، ۱۱:۰۹ ب.ظ

یه روز نادر شاه با یارانش در حمله به هندوستان به جنگلی  بیتوته می کند، جان پناهی در کنار برکه ای بزرگ  ، (رودخانه ای ) برای اتراق را انتخاب می کند تا شب را بگذراند 

شباهنگام که وقت خوابیدن فرا  بگرفت او و یارانش از صدای قور قور قورباغه ها در امان نبودن 

جیر جیرکهای مزاحم هم قورباغه ها را همراهی می کردند 

یکی از یاران نادر گفت با این وجود که نمی توان خوابید و یا از حمله دشمن در امن بود . اندیشه ای کن نادر 

نادر گفت گوسفندانی را که سر بریدین روده هایشان را بیاورید  و در برکه بریزین ، یارانش گفتند این چه اندیشه ایست 

نادر گفت کاری که گفتم را انجام دهید 

یاران روده های گوسفندان را آوردند ، نادر گفت تیکه تیکه کنید و در آب بیندازید . آنها این کار را کردند ، بعدی چند دقیقه قورباغه ها آرام گرفتند ، همه در شگفت بودند که این چه خاموشی بود .

 

کاش می فهمیدیم  حس قورباغه ها در نگاه مارها چگونه است 

 

پانوشت 

کلاغ ها قار قار می کنند 

جیر جیرکها جیر جیر 

جنگل مال پرنده هاست 

کوه را زنده بزاریم 

پائیز هزار رنگ از راه رسید 

و کلاغ های مهاجری را در حال کوچ می بینم 

درخت دانا خالی از پوشاک شد 

و شاخه های عریانش با لانه ی کلاغی تنها 

نمی دانم کلاغ ها برای چه قارقار می کنند 

شاید از برای یک زندگی تازه یا خانه ی پوشالی 

تدوین و نگاشت خالقی عرفان 

 

۰ نظر ۱۵ آبان ۰۳ ، ۲۳:۰۹
محمدعلی خالقی

جناب میرزا ، علی قاسمی و امیر حسین قاسمی اسفاد

سه شنبه, ۱۵ آبان ۱۴۰۳، ۰۵:۴۴ ب.ظ

۰ نظر ۱۵ آبان ۰۳ ، ۱۷:۴۴
محمدعلی خالقی

بهترین دوستان در قلبها هستند

سه شنبه, ۱۵ آبان ۱۴۰۳، ۱۰:۵۴ ق.ظ

۰ نظر ۱۵ آبان ۰۳ ، ۱۰:۵۴
محمدعلی خالقی

۰ نظر ۱۴ آبان ۰۳ ، ۱۰:۲۰
محمدعلی خالقی

چوب گنگ و بی صدا

شنبه, ۱۲ آبان ۱۴۰۳، ۰۷:۲۹ ب.ظ

پروردگارا اگر تو را برای ورود به بهشت می خواهم فرشته ای شمشیر به دست بفرست تا درهای بهشت را بر من ببندد 

و اگر تو را از این بخواهم که از دوزخ بترسم 

مرا به دوزخ بینداز 

اما اگر تو را برای خودم دوست می دارم آغوشت را باز کن و مرا بپذیر 

 

 

۰ نظر ۱۲ آبان ۰۳ ، ۱۹:۲۹
محمدعلی خالقی

شبهای اسفاد 🔥🔥🔥🌠🌌

چهارشنبه, ۹ آبان ۱۴۰۳، ۱۲:۳۴ ب.ظ

۰ نظر ۰۹ آبان ۰۳ ، ۱۲:۳۴
محمدعلی خالقی

 

 

                  آیا ماهی ها هم گریه می کنند 

 

 

۰ نظر ۰۸ آبان ۰۳ ، ۱۸:۱۲
محمدعلی خالقی

قلب جهان

سه شنبه, ۸ آبان ۱۴۰۳، ۰۲:۳۰ ق.ظ

۰ نظر ۰۸ آبان ۰۳ ، ۰۲:۳۰
محمدعلی خالقی

شکل آواز پریها

دوشنبه, ۷ آبان ۱۴۰۳، ۱۰:۳۵ ق.ظ

۰ نظر ۰۷ آبان ۰۳ ، ۱۰:۳۵
محمدعلی خالقی

کاش می شد آسمون رو بوسید

يكشنبه, ۶ آبان ۱۴۰۳، ۰۵:۱۴ ب.ظ

p

۰ نظر ۰۶ آبان ۰۳ ، ۱۷:۱۴
محمدعلی خالقی

قهرمان بانوی اسفاد ، فاطمه عباسی

يكشنبه, ۶ آبان ۱۴۰۳، ۰۹:۰۵ ق.ظ

۰ نظر ۰۶ آبان ۰۳ ، ۰۹:۰۵
محمدعلی خالقی

دریچه آه می کشد

شنبه, ۵ آبان ۱۴۰۳، ۰۷:۱۴ ب.ظ

۰ نظر ۰۵ آبان ۰۳ ، ۱۹:۱۴
محمدعلی خالقی

به زیبایی وطن

شنبه, ۵ آبان ۱۴۰۳، ۱۱:۴۶ ق.ظ

۰ نظر ۰۵ آبان ۰۳ ، ۱۱:۴۶
محمدعلی خالقی

آقای دادی اسفاد

شنبه, ۵ آبان ۱۴۰۳، ۱۱:۳۷ ق.ظ

۰ نظر ۰۵ آبان ۰۳ ، ۱۱:۳۷
محمدعلی خالقی

🔹 بعد از روستای بمرود این بار نوبت روستاهای چشمه بید،همت آباد و چاه الله داد بود.

🔹اطعام ختم سوم و هفتم ممنوع❌

👈مطابق توافقی که بین برخی از بزرگان و ریش سفیدان روستاهای همت آباد،چشمه بید و چاه الله داد صورت گرفت، مقرر گردید از تاریخ ۱۴۰۳/۰۸/۰۴ به بعد هیچکس حق برگزاری مراسم  سوم و هفتم (سرو ناهار یا شام ) را نخواهد داشت و در صورتی که شخصی درصدد نقض این توافقنامه برآید، ریش سفیدان، بزرگان و متعهدین به این توافقنامه از حضور در مراسم دعوتی خودداری خواهند نمود.

🔸ضمنا در این جلسه مقرر گردید در صورت تمایل افراد و بدون هیچگونه اجباری هزینه های مربوط به دعوتی را در صورت صلاحدید در زمینه های عام المنفعه و به تناسب توان و علایق خود هزینه خواهند کرد👏

امید است که با همراهی شما سروران، پایه گذار فرهنگی نو و کارآمد باشیم.

جمعی از اهالی و ریش سفیدان روستای همت آباد،چشمه بید و چاه الله داد

💯 پایگاه خبری زیرکوه نیوز
🆔 @zirkoohnews

۰ نظر ۰۴ آبان ۰۳ ، ۲۱:۱۲
محمدعلی خالقی

مروری به گذشته

جمعه, ۴ آبان ۱۴۰۳، ۰۵:۱۱ ب.ظ

۰ نظر ۰۴ آبان ۰۳ ، ۱۷:۱۱
محمدعلی خالقی

حجت قاسمی اسفاد ،

جمعه, ۴ آبان ۱۴۰۳، ۱۱:۲۹ ق.ظ

فلکه ضد قدیم مشهد چند تا ستون داشت  کی می دونه 

۰ نظر ۰۴ آبان ۰۳ ، ۱۱:۲۹
محمدعلی خالقی

درخت جوز  مُلک سَوا

درخت جوز  در اسفاد قدیم قانونش در حکم یک سفارتخانه بود. یعنی حریم  یک درخت جوز در حکم ملک شخصی محسوب فرد  می شد .

درخت جوز درختی بسیار بزرگ و پر برکت و پر درآمد بود که جلوه ای بسیار زیبا به باغها و معابر و کوچه باغها داده بود.

جوز یا گردو دوست و شبیه ترین ماده به مغز انسان است و ماده ای بسیار مغزی و سرشار از آهن و کلسیم و فسفر و پتاسیم است.

در اسفاد قدیم تقریبا همه اسفادیها درخت گردو داشتند و توجه و عنایت خاصی به این درخت داشتند.

خوابیدن در زیر این درخت بعلت شاخه های پربار و فراگیر و داشتن دی اکسید کربن زیاد مکروه بود و  برگ آن نیز  دارای بویی خاص و ضد پشه است و از پوست گردو و تنه درخت و همچنین برگ درخت برای رنگ در رنگرزی استفاده می کردند . گلبرگ درخت که شبیه خوشه انگور است نیز گربه جوز نام داشت.


فصل برداشت گردو اواخر تابستان بود و چون معمولا اکثر درختان مالکیت مشترک داشتند. چیدن گردو و یا جوز  ته کنی  از آداب و مراسم و هماهنگی خاصی برخوردار بود.

جوز ته کنی از کارهای سخت و پرخطر بود چرا که درخت های جوز کنار جوب های سنگ فرش و همچنین کنار دیوار باغ که پوشیده از سه ور و که دیسک و خار و خاشاک بود ، روئیده بود و از درختان بسیار مرتفع و شاخه سار بلند بود.


آنقدر شاخه های بلند داشت که چیدن گردو با دست و یا بالا رفتن از درخت غیر ممکن بود و چیدن جوز با چوبی صاف و بسیار بلند به نام  جوز روئه  انجام می گرفت .

هدایت جوز روئه و انداختن گردو ها کار افراد خاصی بود و قدرت بدنی خاصی را می طلبید و کاری دشوار و خسته کننده بود.

 بعد از چیدن گردو ها کار شمارش و تقسیم گردوها به تعداد مالکین بر اساس درصد شراکت انجام می شد . 

گاهی اوقات همه شرکاء حضور نداشتند و یا از سهمی اندک برخوردار بودند که همین هم برایشان ارسال می شد.

دنبال کردن گردو ها . جمع کردن . پرت شدن گردو ها به سر و کله افراد ، پشت بام ، کوچه ، لای بوته ها ، شاخه ها و در نهایت په سه کردن و انداختن جوز های باقیمانده در بالای شاخه سارها سهم و غنیمت  کودکان بود.


و آخرین برنامه مراسم، کندن پوست گردو یا کچل و یا کل کردن آن بود که دست و  انگشتان ما رو پیر می کرد و تا چندین روز رنگ و بوی گردو خوراک جان دستان ما می شد.

 گردوی کاغذی و اس که لوک اسفاد ، هم منبع غذایی خوبی بود و هم منبع درآمد و همه خانواده ها از آن برخوردار بودند.

در دهه شصت بعلت طرح سیمان کردن جوب ها و قطع ارتباط ریشه درختان با منابع آب ، تمامی درختان زیبای جوز خشک شد و در آن زمان کاش خروجی هایی کوچک،  برای آبیاری درختان از جوبهای سیمانی ایجاد می شد تا این اتفاق بسیار تلخ بوجود نیاید.

هر درخت گردو  5 تا 100 هزار گردو داشت که منبع درآمد خوبی برای خانواده ها بود.


امروزه نیز با توجه به وجود  باغها و مراتع اسفاد در کوهپایه  و کاهش آب قنات ، تنها راه استفاده مفید از آب قنات ، احیاء باغها با احداث حوض و آب انبار و انجام آبیاری قطره ای است و کاشت درختان گردو با روش آبیاری قطره ای در این منطقه بازدهی خوبی خواهد داشت و کمک به اقتصاد خانواده و ترویج اقتصاد مقاومتی خواهد بود.
کریمی اسفاد ۹۶

۰ نظر ۰۴ آبان ۰۳ ، ۱۰:۴۵
محمدعلی خالقی

تار و تنهایی شب

پنجشنبه, ۳ آبان ۱۴۰۳، ۰۸:۱۴ ب.ظ

۰ نظر ۰۳ آبان ۰۳ ، ۲۰:۱۴
محمدعلی خالقی

تصویر محمد رضا میری 

۰ نظر ۰۳ آبان ۰۳ ، ۱۲:۱۱
محمدعلی خالقی

سفر به تهران شعر غلام حیدر کریمی

پنجشنبه, ۳ آبان ۱۴۰۳، ۱۰:۴۰ ق.ظ



حال خود را خراب می بینم 
وحشت واضطراب می بینم

بعد ده سال آمدم تهران
همه را بر عتاب  می بینم

نه خبر بود زچادر ومانتو
نه خبر از حجاب میبینم

حال بشنو حکایتی دیگر 
که همینک صواب می بینم

گذرم چون فتاد بر توچال
وضع خیلی خراب می بینم

 هرچه دیدم اشون فشن، دربند
همه را ناصواب می بینم

همچو اصحاب کهف بودم من 
یا که شاید سراب  می بینم

 مرد و زن داخل صف مترو
  همچو ماهی به آب می بینم

دختران  منزوی زدل محزون
پسران دل کباب می بینم

ای وزیر  و  وزارت ارشاد  
نکند بنده  خواب می بینم

در پاسخ به شعر  دوست عزیزم جناب آقای غلامحیدر کریمی اسفاد  متخلص به یونس

بی حجابی به سمت روستاها ، هر دمی با شتاب می بینم
نه نیازی به شهر تهران نیست ، سوژه ها پر لعاب می بینم
گوشی و فیلم ها همه عریان  ،دست هر بچه ای دو گوشی بود
پشت میز کلاس هر ساعت ، دل زده از کتاب می بینم
گفته یونس  که رفته گردش او ، چند روزی  به مقصد توچال
او گزارش نموده اوضاع را درهم و هم خراب می بینم
مانتو و روسری اگر کوتاه ، نیست تقصیر بانوان عزیز
جنس ها کیفیت نداشته کمی ، بعد شستن ز  آب می بینم
برخی از دختران به شکل پسر  ، و پسرها بسان دخترها
این چنین قصه ای به دانشگاه ،  در حضور و  غیاب می بینم
چاک چاک است  و نخ نما گشته نصف شلوار لی همان اول
چسب روی دماغ مد گشته ، خط چشم را عقاب می بینم.


مرتضی حسینی اسفاد

۰ نظر ۰۳ آبان ۰۳ ، ۱۰:۴۰
محمدعلی خالقی

علیرضا حسنی ، محمد علی خالقی قنات استند زیرکوه

چهارشنبه, ۲ آبان ۱۴۰۳، ۰۷:۲۹ ب.ظ

این عکس با n73 گرفته شده 

۰ نظر ۰۲ آبان ۰۳ ، ۱۹:۲۹
محمدعلی خالقی

حاج غلام قاسمی , حسن آقای شهریاری اسفاد

چهارشنبه, ۲ آبان ۱۴۰۳، ۰۱:۴۹ ب.ظ

۰ نظر ۰۲ آبان ۰۳ ، ۱۳:۴۹
محمدعلی خالقی

اطعام ختم سوم ، ممنوع

سه شنبه, ۱ آبان ۱۴۰۳، ۱۰:۲۵ ق.ظ

❌ اطعام ختم سوم ، ممنوع 

🔸همانگونه که مستحضرید این روزها هزینه های برگزاری مراسم ترحیم به یک معضل بزرگ تبدیل شده، بدتر اینکه این هزینه ها به یکباره و بدون آمادگی و در شرایطی که خانواده و بستگان متوفی با غم فراوانی دست و پنجه نرم می کنند، نمکی می شود بر زخم شان و مصیبت را دوچندان می کند.

🔸مطابق توافقی که بین برخی از بزرگان و ریش سفیدان در جلسه ای واقع در مسجد شهرک بمرود در تاریخ ۱۴۰۳/۷/۳۰ صورت گرفت، مقرر گردید از تاریخ مذکور به بعد هیچکس حق برگزاری مراسم  سوم (سرو ناهار یا شام ) را نخواهد داشت و در صورتی که شخصی درصدد نقض این توافقنامه برآید، ریش سفیدان، بزرگان و متعهدین به این توافقنامه از حضور در مراسم دعوتی خودداری خواهند نمود.

🔸ضمنا در این جلسه مقرر گردید در صورت تمایل افراد و بدون هیچگونه اجباری هزینه های مربوط به دعوتی را در صورت صلاحدید در زمینه های عام المنفعه و به تناسب توان و علایق خود هزینه خواهند کرد.

امید است که با همراهمی شما سروران، پایه گذار فرهنگی نو و کارآمد باشیم.

جمعی از اهالی و ریش سفیدان شهرک بمرود

💯 پایگاه خبری زیرکوه نیوز
🆔 @zirkoohnews

۰ نظر ۰۱ آبان ۰۳ ، ۱۰:۲۵
محمدعلی خالقی