اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

اسفاد ای سرزمین مادری من چه می کنی با دستهای خسته روح شکسته چه می کنی
درد است در فراق من از حال و روز تو شهر سکوت در و دیوار شکسته چه میکنی
روزی و روزگاری و حال و هوای تو شور اشتیاق بر مزار شهیدان چه می کنی
آن باغ های خرم و شیر دلان تو ان کوچه باغ عام و مردان ادیبت چه می کنی

بایگانی

۴۸ مطلب در فروردين ۱۴۰۴ ثبت شده است

  • ۰ نظر
  • ۳۱ فروردين ۰۴ ، ۰۳:۲۵
  • محمدعلی خالقی

 

هر لباس حرمت دارد 

گویند...

هرکه در این سرا درآید
نانش دهید و از ایمانش مپرسید

چه آنکس که بدرگاه باری تعالی به جان ارزد
البته بر خوان بوالحسن به نان ارزد

شیخ ابوالحسن خرقانی

کی باورش میشه این دیدگاه یک انسانی بوده که تو قرن چهارم هجری میزیسته

 

  • ۲ نظر
  • ۳۰ فروردين ۰۴ ، ۱۰:۰۶
  • محمدعلی خالقی

  • ۰ نظر
  • ۲۹ فروردين ۰۴ ، ۱۱:۱۸
  • محمدعلی خالقی

 

 

حیات گیاهی 

 

  • ۰ نظر
  • ۲۹ فروردين ۰۴ ، ۰۱:۱۲
  • محمدعلی خالقی

  • ۰ نظر
  • ۲۸ فروردين ۰۴ ، ۱۸:۰۶
  • محمدعلی خالقی

پشت به کوه واستادی برادر 

درست نیست 

کوه حرمت داره 

خودم می دونم 

اول اینکه پشتمو خالی نمی کنه 

دوم اینکه به اسم کوچیک صداش می زنم 

با هم شیشیم 

شیطون می گه 

بزنم این ابرارو پاره پاره کنم ببینم اون پشت چه خبره  خخ



اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir

  • ۰ نظر
  • ۲۷ فروردين ۰۴ ، ۱۴:۰۱
  • محمدعلی خالقی

  • ۰ نظر
  • ۲۷ فروردين ۰۴ ، ۱۱:۴۰
  • محمدعلی خالقی

  • ۰ نظر
  • ۲۷ فروردين ۰۴ ، ۱۱:۱۸
  • محمدعلی خالقی

شلام خوفی 

می گم که همه تون معلم داشتین و درس خوندین 

اگه من معلم بودم 

به نظر شما معلم چی بودم 

 راست بگین  دروغ نگین ها 

من خودم فکر می کنم معلم ریاضی بهم بخوره 

نه ریاضی با جذر ۲۵ مشکل دارم

پس همون دینی / دینی هم که کتابو همیشه مثل کبری خانم زیر بارون جا می ذاشتم 

خوب پس تعلیمات اجتماعی چطوره / یکم قابل هضمه 

خب اینم که راستی  با اجتماع مشکل دارم 

میگم ورزش فکر کنم خوب باشه 

 فوتبال و شطرنج شاه و وزیر / سرباز و فیل  /اسب سواری 

خوبه عالیه زدی به خال 

راستی یه اسب  بود مال خدابیامرز چی شد کشتنش بابا حیوون به حیوون رحم می کنه ما که انسانیم ارشد مخلوقات اون اسب چی شد 

داستان فیل نادر شاه که رو قالی چاپ شد  اونم که الان کسی قالی دست باف استفاده نمی کنه که ببافنش

یعنی بگین که اگه برگردیم عقب دل طوقی واسه کی پر می زنه 

خوبی های انسانهای خوب  بدبخت شون می کنه

 

می گفت که برین یکم درس بخونین خیلی خوبه / ما که نخوندیم برین بخونین 

سینما تعطیل شد 

آخر نمایشا عوض شد

روزنامه هم که دیگه چاپ نمی شه

چیکار کنیم 

خودنویس طلا ندارین اینا رو کسی بنویسه چاپ کنه 

 

 

 

 

  • ۰ نظر
  • ۲۵ فروردين ۰۴ ، ۲۲:۴۰
  • محمدعلی خالقی

  • ۰ نظر
  • ۲۵ فروردين ۰۴ ، ۱۲:۵۶
  • محمدعلی خالقی

ساعت ۴:۴۴ دقیقه صبحه  می خوام یه موضوعی رو بگم 

خیلی وقته مخمو درگیر کرده اما گفتم شاید یه رمزه یا محرمانه باشه بین من و اون بالایی /  ولی الان میخوام بگم. اگه این موضوع بین  شما یا کسی  اتفاق می یفته تو با خودت وخدای خود دعوت شدی  / تو به درک کائنات نزدیک تر شدی 

یک سری اعداد هستند خاص 

هفت هشت سال قبل این موضوع رو برام یکی عنوان کرد /  زیاد توجه نکردم

اما اکنون خیلی برام جالب و جذابه 

شاید .....

بیشتر از شعور حیوانی / حیات گیاهی / آبزیان و نجوم /  مدیتیشن کوه و یا خاک 

اینم یه نوع فرکانس مثبته دیگه

 

نظرتون در مورد اعداد چیست 

اعتقاد دارین یا نه 

 

عدد ۱۱۱ این عدد 

بیش از یکساله رو مخمه

 

پلاک ماشین وبلاگ تعداد بازدیدها و یا لایک در اینستاگرام

ساعت ۱و ۱۱ و خیلی جاهای دیگه 

 تلفظشو وان وان وان می خونم یعنی تنهای تنهای تنها 

حروف ابجد سرچ زدم تا معنی شو دریابم 

به جواب رسیدم 

شما چطور 

بگو چی عددی دوست داری 

 چرا باید یک عدد همش برات در تکرار باشه 

 

چرا ۱۱۳ یا ۱۱۰ نمی شه

 

 

 

 

 

 

  • ۰ نظر
  • ۲۵ فروردين ۰۴ ، ۰۴:۵۸
  • محمدعلی خالقی

  • ۲ نظر
  • ۲۴ فروردين ۰۴ ، ۲۰:۴۱
  • محمدعلی خالقی

  • ۰ نظر
  • ۲۴ فروردين ۰۴ ، ۱۶:۵۲
  • محمدعلی خالقی

تو حیرانی در این هنگامه، من هم از تو حیرانتر
تو در آغاز آبادی، منم هر لحظه ویرانتر
در این بن بست ظلمانی، رهایی را چه میدانی؟
فرار از خود به سوی هم، و یا از هم گریزانتر
--- ---
اگر از راه برگردیم سراپا حسرت دردیم
اگر از راه برگردیم سراپا حسرت دردیم
گذشتن، مرگ؛ ماندن، درد کدامینند آسانتر؟
--- ---
کدامین پیک را گویند
که من هم از تو می جویم
کدامین پیک را گویند
که من هم از تو می جویم
نشانت را و ماندم بی خبر در آن پریشانتر
--- ---
در این تنهایی ممتد فقط دست تو بر در زد
ندیدم از تو ای دیرآمده ناخوانده مهمانتر
در این تنهایی ممتد فقط دست تو بر در زد
ندیدم از تو ای دیرآمده ناخوانده مهمانتر

تو حیرانی در این هنگامه، من هم از تو حیرانتر
تو در آغاز آبادی، منم هر لحظه ویرانتر
در این بن بست ظلمانی، رهایی را چه میدانی؟
فرار از خود به سوی هم، و یا از هم گریزانتر

 

  • ۰ نظر
  • ۲۳ فروردين ۰۴ ، ۰۵:۲۷
  • محمدعلی خالقی

 

 

دور پارک ملت می دویدیم    یاد باز باران با ترانه افتادم / می دویدیم می چریدیم همچو آهو 

یه رفیق داشتیم مربی ورزش باید جلوش لنگ می نداخت 

روزای که ما شب تا صبح بیدار بودیم روزا تا لنگ ظهر خواب 

اون بر عکس ما بود  شبا می خوابید کله ی سحر پارک و ورزش سالن بود 

مث ما دهلی نبود 

یه روز  رفتم باهاش پارک ملت / شروع کردیم به دویدن (روز اول )

یه سیصد متری باهاش دوییدم 

گفتم داداش تو که می دونی ما دهلی هستیم 

یواش تر برو هنوز گرم نشده فیس مارو در آوردی 

نه بدو حال می ده 

گفتم نمی تونم یواش برو بهت می گم 

بزار با هم حال کنیم حرف بزنیم 

حرف گوش کن نبود بنده خدا 

گفتم حالا که گوش نمی کنی برو هیش کار نمی شه 

ازم جلو افتاد 

شروع از قسمت ورودی ازاد شهر بود 

اونایی که پارک ملت مشهد دوییدن می دونن 

قسمت خط پایان سربالایی داره 

که می خواد به ورودی آزاد شهر بخوره 

خودمو بهش رسوندم 

گفتم سلام  چه خبر تنهایی خوش می گذره 

گفت بدو اینجا سربالایی یه کم نیاری 

گفتم پس بدو  بریم 

من بدو اون بدو / میگ میگ 

گفتم بدو دیگه زیاد شد سرعت خیلی زیاد 

نگاش می کردم عقب افتاد

گفتم بدو دیگه 

گفت داداش چیزی زدی 

گفتم رفیق نه والا بدو دیگه حال می ده  بدو 

اون بدو من بدو 

نتونست بهم برسه 

کم آورد یه آهنگی بود از معین می گفت تو حیرانی در این هنگامه من هم از تو حیرانتر

به پایان رسیدیم گفت چیز میزی  زدی / نفس نفس 

گفتم داداش من که بهت گفتم دهلی ام 

یواش برو بزار با هم بریم 

حال کنیم حرف بزنیم گوش نکردی 

کاش بودی فیلم می گرفتی 

 

رفیق بعضی ها مرد به دنیا میان 

بعضی ها هم زمونه مردشون می کنه  

رفیقتو بین راه ول نکن پیاده شو با هم بریم 

حالا اونجا جو گیر شده بود خخخخ

ولی به رفاقتمون قسم. ندیدم مثلش 

رفیق یدونه ای / می خوامت بامرام بامعرفت 

یه جاهایی بدردم خورد که خانواده به دردت نخورد 

آره یادمه بوس بوس 

بهش می گفتم اسی پلنگ 

راستی اون روز من دهلی نبودم از مریخ اومده بودم فضایی خخ

می گم نون چی داری می خوری 

اون پایین / آره راستی اون زمان زمان شاه خدابیامرز نون گندم پیدا نمی شد نون جو می خوردیم  با آب 

مگه تو زمان شاه هم بودی / آره اون تهش رسیده بودیم. ته مانده به مای بدبخت رسید همه رو خورد و برد دزدید 

شوخی نکن نه شوخی نمی کنم 

 

 

 

 

 

 

آدم فضایی شاخدار باشه 

  • ۰ نظر
  • ۲۳ فروردين ۰۴ ، ۰۴:۳۶
  • محمدعلی خالقی

برای هر درد 

هر زخم هر حرف 

یه گل بکار 

ببین خدا چه دل بزرگی بهت می ده 

کمک کن 

همسفره یه آواره شو 

محبت بکار 

دیوانه شو 

آدمای معمولی با تو فرق می کنند 

دلت بزرگ می شه مثل دریا 

 

  • ۰ نظر
  • ۲۲ فروردين ۰۴ ، ۰۱:۵۳
  • محمدعلی خالقی

  • ۰ نظر
  • ۲۲ فروردين ۰۴ ، ۰۱:۴۸
  • محمدعلی خالقی

  • ۰ نظر
  • ۲۱ فروردين ۰۴ ، ۲۱:۴۳
  • محمدعلی خالقی

پشت به کوه واستادی برادر 

درست نیست 

کوه حرمت داره 

خودم می دونم 

اول اینکه پشتمو خالی نمی کنه 

دوم اینکه به اسم کوچیک صداش می زنم 

با هم شیشیم 

شیطون می گه 

بزنم این ابرارو پاره پاره کنم 

 

  • ۰ نظر
  • ۲۱ فروردين ۰۴ ، ۰۴:۰۶
  • محمدعلی خالقی

  • ۱ نظر
  • ۲۰ فروردين ۰۴ ، ۱۶:۵۴
  • محمدعلی خالقی

شما فکر نکنین ما الان اومدیم 

ما از دیشب ایجائیم 

کمپ مون اون بالاست 

با لنگ کفش آقا باقر

می گم درس نخونین/  اینجا که بچه نیست 

درس نخونین برین تجربه کسب کنین  / درس به چه درد می خوره 

شاید به مرگ بخوره ولی به درد نمی خوره 

  • ۰ نظر
  • ۱۹ فروردين ۰۴ ، ۲۲:۱۵
  • محمدعلی خالقی

یه روز تو خدمت نگهبان بودم 

تو که گفته بودی منشی بودی ؟؟

خوب حالا یه شب افتخاری  یا تنبیهی /اصلا من نگهبان بودم / ولش کن دیگه دنبال چی می گردی ای بابا اعصاب آدمو خورد می کنند 

پارازیت نده این وسط / حرف دارم می زنم خخخ

آقا..

ُسرد بود تو برجک هم نمی شد بری  یه کیسه شبیه ملو خودمون / پیدا کردم کنار برجک بود رفتم تو و سر اسلحه رو بیرون گذاشتم 

تو خلسه و بیداری  خواب بودم فکر می کردم دارم خواب می بینم / افسر نگهبان هر شب شبی یک بار باید از کنار برجک ها که ۷ تا بود یه سر می زد 

تو خواب بودم احساس می کردم صدای ماشین میاد/  چراغ خاموشم میومد  ۲۰۰ متر مونده بود بلند شدم وسط جاده و گلگدنگ رو کشیدم / جو گیر شده بودم / گفتم الان یه تشویق ۱۵ روزه می ده بهم / به خاطر یه گلگدنگ می خواستی تشویقی بگیری / نه بابا تو چقدر بد فکر می کنی ایست دادم که کوه از خواب بیدار شد /اییییییییییییییییست / سه بار باید ایست می دادیم اگه واستاد که رمز شب می پرسیدیم اگه نگه نمی داشت حق تیر اندازی داشتیم حالا هر کی می خواد  بود ما حق تیر داشتیم 

من تو خواب  و بیداری فکر می کردم خواب دارم می بینم 

سریع بلند شدم مگه کیسه ولم می کرد سرش ریش ریش بود هر کار می کردم به دست و پام پیچیده بود 

خلاصه با هزار دردسر اومدم بیرون و ایست دادم 

چراغ داد / وقتی چراغ می داد باید حواس جمع می رفتیم کنار / دیدم افسر نگهبانه گفت خالقی تویی 

گفتم آره جناب سروان نیرو کم داشتیم من افتخاری واستادم 

با جناب سروان شیش لیگ زیاد می خوردیم تنبک زیاد می زدیم  میومد دفتر پاستور بازی می کردیم / شوخی / هیشکی منو دوست نداشت 

گفت دمت گرم برو بالا بخواب 

گفتم حال می کنم با خودم 

ستاره ها / آواز جیرجیرکها ماه زیبا 

هیشکی نمی تونه مثل من حال کنه   خندید و رفت خخخ

 

رفتم بالا تخت خوابیدم 

یک خوابای رنگینی می دیدم. حال می داد 

تو برجک نوشته بود صبحت بخیر عزیزم 

باز یکی نوشته بود نبود ۳ روز دیگه 

یکی نوشته بود به سلامتی مادر 

یه شمع هم کشیده بود که پروانه دورش می رقصید 

یادش بخیر 

این عکس یاد خدمت و این شعر افتادم 

 

فرض کن آتش به فرمان پر پروانه باشه 

پاسبانها   می فروش     پادگان میخانه باشد 

 

  • ۰ نظر
  • ۱۹ فروردين ۰۴ ، ۰۰:۱۰
  • محمدعلی خالقی

  • ۰ نظر
  • ۱۸ فروردين ۰۴ ، ۱۲:۵۳
  • محمدعلی خالقی

می گم فارغ از آنتن و صدا 

از آدما/  کسی نیست حرف اضافه بزنه بوق بزنه 

آژیر آمبولانس و ۱۱۰ 

چراغ راهنما و ترافیک شهری 

کرایه و قبض جریمه اجباری 

 

این سگ این وسط چی می گه ؟؟؟!!!!

آروم و قابل اطمینان نشسته کیف می کنه واسه خودش 

 

می گم پروانه نماد آزادیه  / اینجا آزادیه دیگه

تو این کوه بعد آزادی چی می شه / پروانه ها چیکار می کنن 

 

ملخ ها هم اینجا اگه توسط پرنده های گوشت خوار بلعیده بشن حال میکنن / آسوده می میرند / دیگه دغدغه ی سنگ قبر و هزینه مرده شور خانه که ندارند 

بعضی وقتا آدم دلش می خواد سوسک باشه اینجا زندگی کنه 

ها خدا شاهده 

 

  • ۰ نظر
  • ۱۷ فروردين ۰۴ ، ۱۹:۲۴
  • محمدعلی خالقی

  • ۰ نظر
  • ۱۶ فروردين ۰۴ ، ۱۶:۳۷
  • محمدعلی خالقی

  • ۰ نظر
  • ۱۶ فروردين ۰۴ ، ۱۱:۴۷
  • محمدعلی خالقی

  • ۰ نظر
  • ۱۵ فروردين ۰۴ ، ۱۷:۴۹
  • محمدعلی خالقی

  • ۰ نظر
  • ۱۴ فروردين ۰۴ ، ۲۲:۱۳
  • محمدعلی خالقی

 

♪♪ به جز سقف شونت کجا سر بزارم تو دلسوز من باش

♪♪ به جایی رسیدم که راهی ندارم تو دلسوز من باش
–—/♬♩/–—
♪♪ چراغ کدوم شبتن سرپناهه کدوم خونه ای تو
♪♪ عزیز دل من هوادار بغض کدوم شونه ای تو
–—/♬♩/–—

♪♪ برم سمت کی جز تو از بد عشق دلت پیش من نیست

♪♪ دلم مثل حالم پریشونه امشب تو دلسوز من باش
–—/♬♩/–—

♪♪ که از هر طرف غم فراوونه امشب تو دلسوز من باش

♪♪ رو سینت بذاری سر بی قرارو تو دلسوز من باش
–—/♬♩/–—

♪♪ که طاقت ندارم بده روزگارو تو دلسوز من باش

♪♪ برم سمت کی جز تو که از بعد عشق دلت پیش من نیست
–—/♬♩/–—

(♡˙︶˙♡)

به جز سقف شونت کجا سر بزارم

 

  • ۰ نظر
  • ۱۳ فروردين ۰۴ ، ۲۱:۴۱
  • محمدعلی خالقی

  • ۰ نظر
  • ۱۳ فروردين ۰۴ ، ۱۰:۰۸
  • محمدعلی خالقی

  • ۰ نظر
  • ۱۳ فروردين ۰۴ ، ۱۰:۰۳
  • محمدعلی خالقی

  • ۱ نظر
  • ۱۲ فروردين ۰۴ ، ۱۳:۱۱
  • محمدعلی خالقی

  • ۰ نظر
  • ۱۲ فروردين ۰۴ ، ۱۰:۵۵
  • محمدعلی خالقی

  • ۰ نظر
  • ۱۲ فروردين ۰۴ ، ۱۰:۴۷
  • محمدعلی خالقی

  • ۰ نظر
  • ۱۲ فروردين ۰۴ ، ۱۰:۴۶
  • محمدعلی خالقی

  • ۰ نظر
  • ۱۱ فروردين ۰۴ ، ۱۳:۱۹
  • محمدعلی خالقی

تو مسیر میومدم 

تنظیم باد سیار دیدم 

با اینکه تازه میزونش کرده بودم ماشینو

گفتم یه تنظیم باد  بزنم 

 

داشت تنظیم می کرد دیدم هر چهار تا لاستیک رو یه فیس باد زد 

یعنی هر لاستیک ۵ تومن 

گفتم دادا خوبی با خنده  / اگه میزونه اضافه نزن باز تو جاده پتک می زنه 

با سر اشاره کرد باشه 

می گم یه چیزی بگم ناراحت نشی ها  / گفت بگو 

گفتم اگه یه لقمه نان واسه زن و بچه ات می بری حلال ببر فیس اضافه نزن 

پتک بزنه از جاده می زنه بیرون خطرناکه ها

چقدر شد گفت ۲۰تومن گفتم بفرمائید 

گفت چون راضی باشی ده تومن رو بهت برمی گردونم 

گفت برام مهم نیست ولی ازت می گیرم که یادت بمونه باید دقت کنی / بعد این صندوق صدقه رو ببین جلوت می ندازم داخل صندوق / رفتم سمت صندوق یادم از مدیر عامل صندوق اومد که ۵۰ درصدشو می گرفت 

گقتم اشتباه شد تو صندوق نمی ندازم می دم به کسی که نیاز داشته باشه / پول کف دستم عرق کرد رفتم تو مغازه یه چسب قطره ای بخرم گفتم چقدر شد گفت ده هزار گفتم تو شهر ما ۳ تومنه / گفت می خندی 

گفتم بده داداش 

 یه  چند تا دل ترک خورده دارم باید چسب بزنم 

فقط سریع بده / من برم 

 

  • ۰ نظر
  • ۱۱ فروردين ۰۴ ، ۱۲:۲۱
  • محمدعلی خالقی

  • ۰ نظر
  • ۱۱ فروردين ۰۴ ، ۰۹:۵۴
  • محمدعلی خالقی

  • ۰ نظر
  • ۱۱ فروردين ۰۴ ، ۰۹:۲۶
  • محمدعلی خالقی

  • ۱ نظر
  • ۱۰ فروردين ۰۴ ، ۱۵:۲۷
  • محمدعلی خالقی

  • ۱ نظر
  • ۰۹ فروردين ۰۴ ، ۱۸:۱۷
  • محمدعلی خالقی

ا

 

عمر آن به ۲۰۰ سال بیشتر یا کمتر می تواند باشد 

 

  • ۰ نظر
  • ۰۷ فروردين ۰۴ ، ۱۹:۳۶
  • محمدعلی خالقی

 

درخت نیاز به صورت قبر مجلل  ندارد

نه گنبد و نه ارامگاه

چون قبلا دفن شده است

 

 

 

  • ۰ نظر
  • ۰۷ فروردين ۰۴ ، ۱۷:۲۶
  • محمدعلی خالقی

  • ۰ نظر
  • ۰۶ فروردين ۰۴ ، ۱۶:۲۲
  • محمدعلی خالقی

ملکا؛ ذکرِ تو گویم که تو پاکی و خدایی / نروم جز به همان ره؛ که توأم راه نمایی●♪♫
همه درگاهِ تو جویم؛ همه از فضل تو پویم / همه توحیدِ تو گویم؛ که به توحید سزایی●♪♫
همه عزی و جلالی؛ همه علمی و یقینی / همه نوری و سروری؛ همه جودی و جزایی●♪♫

ملودی ، تنظیم قطعه ، میکس و مستر : محسن چاوشی
همه غیبی تو بدانی؛ همه عیبی تو بپوشی / همه بیشی تو بکاهی همه کمی تو فزایی●♪♫
نتوان وصفِ تو گفتن؛ که تو در فهم نگنجی / نتوان شبه تو گفتن؛ که تو در وهم نیایی●♪♫
تو زن و جفت نداری؛ تو خور و خفت نداری / احد بی زن و جفتی؛ ملکِ کامروایی●♪♫


بری از خوردن و خفتن؛ بری از شرک و شبیهی / بری از صورت و رنگی؛ بری از عیب و خطایی●♪♫
نتوان وصفِ تو گفتن؛ که تو در فهم نگنجی / نتوان شبه تو گفتن؛ که تو در وهم نیایی●♪♫
نبد این خلق و تو بودی؛ نبود خلق و تو باشی / نه بجنبی، نه بگردی، نه بکاهی، نه فزایی●♪♫
همه عزی و جلالی؛ همه علمی و یقینی / همه نوری و سروری؛ همه جودی و جزایی●♪♫
نتوان وصفِ تو گفتن؛ که تو در فهم نگنجی / نتوان شبه تو گفتن؛ که تو در وهم نیایی●♪♫
نتوان وصفِ تو گفتن؛ که تو در فهم نگنجی / نتوان شبه تو گفتن؛ که تو در وهم نیایی●♪♫

───┤ ♩♬♫♪♭ ├───

 

  • ۰ نظر
  • ۰۵ فروردين ۰۴ ، ۱۲:۲۳
  • محمدعلی خالقی

صدات از گوش من بیرون نمیره

 

تو میشی اشک و میشینی رو گونم

 

من پژمرده تنها و خسته

 

با بغض تو گلوم واست میخونم

 

میخونم هرگز از یادم نمیری

 

زدی توی وجودم برگ و ریشه

 

دلیل بودنم تنها تو بودی

 

فراموشم نمیشی تا همیشه

 

 

 

من از تو دورم و میدونم اینو

 

نمیگیره کسی جاتو تو قلبم

 

اگه بودی کنارم آرزوم بود

 

بشم پروانه و دورت بگردم

 

میخونم هرگز از یادم نمیری

 

زدی توی وجودم برگ و ریشه

 

دلیل بودنم تنها تو بودی

 

فراموشم نمیشی تا همیشه

 

  • ۰ نظر
  • ۰۱ فروردين ۰۴ ، ۱۸:۱۳
  • محمدعلی خالقی

شب بلند شدم از خواب که اب بخورم تا برقو روشن کردم دیدم ماهی قرمز  تو تنگ داره بال بال می زنه و از دهنش حباب میاد بیرون 

مثل ادما که غرق می شن 

فکر کردم اونم غرق شده / داره می میره 

رفتم نزدیک دیدم نه بابا داره نفس می کشه 

گفتم چی شده داری گریه می کنی 

اشکات داره میاد رو آب 

 

گفت نه 

می خوام رو دست نیوتن بزنم 

 

گفتم چی می گی !!!

گفت هیچی نگو  عدم جذب جاذبه  رو اختراع کردم 

چجوری / گفت حباب ها رو ببین میرن سمت بالا 

خلاف سیب که از درخت افتاد 

دمت گرم من قبلا گفته بودم  ثابت می شه 

گفت  دیدیدیری دیدیری (اهنگ سال نو )

سال نو مبارک 

گفت چه سال چه نویی 

منو گذاشتی تو یک تنگ یه وجبی 

می گی انفرادی قزل حصاره اینجا 

تو اصلا گریه هامو دیدی 

نه جدا دیدی 

رفتم تو خودم 

مگه ماهی هام گریه می کنن

با حیوانات مهربان باشیم 

اگه رفتین مسافرت غذا هوا یادت نره 

 

 

 

  • ۱ نظر
  • ۰۱ فروردين ۰۴ ، ۰۳:۱۸
  • محمدعلی خالقی

دیگه نه از پیام تسلیت خوشم میاد / مرده پرستی 

و نه از پیام تبریک /  

سال هم هیچ موقع نو نیست  مگه اینکه در بدترین شرایط خودت بسازیش

بهار زیباست چون از آن خداست 

نه تغییری تو شب می بینم و نه روز 

 نه تو آسمون و نه تو زمین 

مردم فقط بر اساس اصولی پایبند  دل خوشن وگرنه هیچ خبری نیست 

مگه این دوازده ماه خبری بود که از این به بعد باشه

همین دوروز هم تموم می شه می ره 

بعد چی می شه برگردیم دنبال اجاره خانه ها غم و غصه 

یارو رو دیدم کنار خیابون پاش پیچ خورد افتاد  گفتم کجا می ری چی شده 

گفت اون سطل آشغال تپول نگاه کن می رم اونجا  

گفتم عیده ها  گفت عید مال کله گنده هاست / دزدا / اختلاس گرا 

ما عید نداریم  دو روز سر کار نرم اجارمو چیکار کنم برم پناهنده لبنان شم 

هر موقع آزادی اومد افکارت مغزت آزاد بود نوروزه  

هر موقع 

فقر / دزدی /افکار پلید / آدمای کثیف 

جمع شدن و دلت خوش بود 

نورزه 

با وجود اینا شو روزه 

  • ۱ نظر
  • ۰۱ فروردين ۰۴ ، ۰۱:۵۶
  • محمدعلی خالقی