روزی هیتلر وقتی مسکو را آتیش زد
سه تا از سردارای مهمشو /نیرو هوایی دریایی زمینی رو صدا می زنه می گه یه سوال می کنم جواب بدین
این مسکو رو آتیش زدیم کجای کاره
اولین سردارش گفت فکر کنم شروع کاره
دست زد رو دوشش گفت آفرین سردار خوشحال شد لبخند زد
درجه شو کند گفت اینو بزارین سرباز صفر دیگه از این غلطا نکنه
دومی رو که سردار نیرو هوایی بود گفت نظر تو چیه این آتیش به نظرت کجای کار بود / سردار گفت این گفت شروع کار / من بگم پایان کار فکر کنم خوب باشه / گفت قبله عالم به سلامت باد پایان کار / اینم دست زد رودوشش گفت آفرین سردار کیف کرد درجه شو کند گفت این به درد سفوری می خوره بفرستین بره شهرداری جارو بزنه
سوم رو گفت تو بگو سومی که ترسیده بود گفت قبله عالم به سلامت ما غلط کردیم خودت یه دستوری بده من حرفی ندارم نمی خوام درجه مو از دست بدم
وقتی می گم هیتلر هوشمند بود /
گفت این شروعی ایست برای آغاز
شاعری می گه پایان هر نقطه پیروز گاه قشنگی ایست
شاعری می گه در نهایت بی نهایت هم به پایان می رسد
یوسف گم گشته روزی هم به کنعان می رسد
هی هیتلر 🤚🤚🤚🤚🤚🤚 خخخخخ