شب چله سربازی اب یک
کیا از شب چله ی سربازی عکس دارن
برام بفرستین
تو دومین برنده ی پویش عکس شب چله هایی
یک سفر تنب کوچیک و تنب بزرگ ابوموسی
جایزه شب چله ها
کیا از شب چله ی سربازی عکس دارن
برام بفرستین
تو دومین برنده ی پویش عکس شب چله هایی
یک سفر تنب کوچیک و تنب بزرگ ابوموسی
جایزه شب چله ها
اسماعیل کریمی:
سرو بلند قامت🌳
🌿(شاهکار خلقت در روستای اسفاد)🌿
سروی به روستایم از دور هست پیدا
با قامتی بلند وهمچون عروس زیبا
از دور می درخشد مانند یک ستاره
هر کس که دیده او را ،دلتنگ او،دوباره
بر روی ،شاخه هایش ،مهمان زیاد دارد
او مهربان رعناست،هرکس بیاد دارد!
سروی که یادگار است ،از دوره ی نیاکان
با خاطرات بسیار ، با رازهای شاهان
او از قدیم الایام، بودست ،پدر ومادر!
از بهر نوعروسان،یا حاجیان ،عزاگر!!
بابرگ های سبزش،بخشید رونقی ،ناب
برمحفل عروسی ویا عزای ،ارباب
هرگز نگشته است پیر ،هر روز او جوان است
برشاخه هاش،چون دشت،هفتاد آشیان است
گنجشک وزاغ وکفتر ،بلبل وقمری ،ناز
هرروز می سرایند ،انواع ساز وآواز
برسایه سار ،پهنش هر کس به عیش ونوش است
سرو بلند قامت ،او همچنان خموش است
در روستای اسفاد، هر رهگذر که آید
با سرو وخاطراتش ،هم آشناست،شاید
این سرو پیر برنا،گویا که،شاهکار است
او دردل درختان ،در اوج ،اقتدار است
رازی که در دل اوست،باقصه های زیبا
ازسالیان دور است ،با مردمان دیبا(همچون ابریشم)
ای مردمان خوش قلب ،با او رفیق باشید
این راز وقصه ها را ،لطفا به هم نپاشید
امروز در دل سرو ،گویی شده ست آشوب
مرهم به زخم گیرید،تا حال او شود خوب
این افتخار وعزت این یادگار دوران
جان دوباره گیرد، باشید مرد میدان
باید که سالهای ،بعد از شما بماند
هر نسل که باز آید ،قدر ورا بداند
🌺سروده:فاطمه جعفری 🌺
سرو اسفاد
سفرنامه را چون که ناصرنگاشت
بسی حرمت سرو را پاسداشت
بر اسفاد چو ایشان نمودی گذر
بر آن مسجد و سرو کردی نظر
پس ازچندقرن ازچه کرده نهان
ندیدهست اوازه اش در جهان
چرا اسم سرو سهی را نَبُرد
گمانم که او حق اسفاد خورد
کهنسال تر زو بدین جا که دید
به ایران کجا مثلش امد پدید
ندیدی تو سروی بدینسان بزرگ
تنومند و سرسبز ،عظیم وسترگ
نه شایستهء این ادیب شهیر
کند حذف این خلقت بی نظیر
بگو بر ادیب و به استاد ما
که این سرو را گوشه ای جانما
به تحسین این سرو یونس نوشت
درودش براین خلقت وهرکه کشت
غلامحیدر کریمی
یک کخای ریز
قرمز رنگی بووووووود. ، چی بود
آبو می شستیم بعد می خوردیم
البته تموم حوض ها داشتند
ولی حوض مرحوم پدر بزرگم خیلی به ندرت پیدا می شد
چون هر هفته اب می شد و تصفیه داشت
اگه اسمشو می دونین بگین ...
اوقات فراغت در اسفاد قدیم
با سلام و احترام
در اسفاد قدیم اصلا اوقات فراغت و آسایش یرای دانش آموز وجود نداشت چرا که یک دانش آموز هم پای پدر و مادر به انجام کارهای فراونی مشغول بود.
همان اوایل تعطیلات ، بره بزغاله ها رگا (رها و یا از شیر گرفتن) می شدند و نگهداری و چراندن آنها تا اواخر تابستان برعهده بچه ها بود.
تقریبا همه خانواده ها از این بره بزغاله ها داشتند و هرکدام از دانش آموزان به اتفاق دوستان بصورت گروهی با قاطی کردن بره بزغاله ها به چرای آنها در کوه و دشت می پر داختند.
و اینکار از صبح علی الطلوع آغاز و تا غروب ادامه می یافت.
البته خود این کار و تهیه اقلام و لوازم و خوراکی برای این مدت زمان ، بازی ها و شوخی ها و کار گروهی به ما درس کار و مسولیت و صبر و شکیبایی می آموخت.
در کنار این کار شرکت در جمع آوری محصولات کشاورزی و باغداری و انجام کارهای مربوط به آن از دیگر برنامه های اوقات فراغت بود.
توت تکانی و جمع کردن توت خشک . چیدن زردآلو . انگور . انجیر و انار . چیدن و جمع کردن برگ درختان . چیدن علف و سو کردن خیت های پیاز و گندم و ماش و لوبیا و شلغم و چغندر. جمع کردن پنبه . شرکت در درو گندم و جو و خرمنکوبی و خوابیدن در سر خرمن . کمک در آبیاری باغ و زمین های کشاورزی . رفتن به هیزم و کمک در شاخ کردن تنور و آوردن آب آشامیدنی از پای چنار . نگهداری زمین های ارزن و شلغم با نصب ده وول و مترسک و گذاشتن کاغذ روی پل های خیت . خلت خلت کردن . بردن کیسه های جو برای گوسفندان رمه . شرکت در برف روبی و ریزکردن شلغم و چغندر و درست کردن ترید . خار زنی و انبار بری و چارشاخ زنی و گل ورزنی و سوز کولی و پیاز کنی و هموار کاری دیگر اوقات فراغتی برای ما نمی گذاشت.
و اگر ما احساس مسولیتی و همکاری نداشتیم و گهگهای از زیر کار در می رفتیم باز هم این کارها باید انجام می شد که فقط از عهده پدر و مادر بر می آمد و باز هم سنگین ترین کفه بر روی دوش آنها بود تا زیر چرخ روزگار له نشویم.
منصفانه نیست که اوقات فراغت فانتزی امروز را با آن دوران یکی بدانیم.
درگیر بودن بچه های امروز با گوشی و تبلت و کامپیوتر و شبکه های کودک و دوچرخه و اسکیت و اسکوتر و نقاشی و طراحی و شنا و زبان و غیره قابل مقایسه با فقط یک ساعت درو کردن گندم دیم در گرمای طاقت فرسای کجار و مسیله و خه شه زه ری و دشت خونه نیست .
کمی به بچه هایمان درس مسولیت بیاموزیم حتی پیامبر را هم هنگام تولد به دامان طبیعت فرستادند تا روانشناسی و جامعه شناسی و خداشناسی را با نگاه در آثار پروردگار بهتر بیاموزد و برای تعامل با هم نوعان خود با فرایند اجتماعی شدن آشنا شود .
حالا در کنار این همه کار و تلاش دوران کودکی و نوجوانی، هم یک سری تفریحات برایمان وجود داشت و هم از خوراکی های متفاوتی بهره مند بودیم که این زحمات برایمان شیرین می شد.
شرکت در بازیها و تفریحاتی نظیر تبرک بازی . دار و قه هم . چل چل . ریگ بازی . حلقه دینگو . اهن گروو سیسن گروو. تایر بازی .تشله بازی . کبک گیری با دو در و گرفتن و دنبال کردن پرندگان مثل جل و چقووک و کفتر .خرسواری. تله سنگی . درست کردن تشله . دو در . په لخمون و درست کردن کاردستی هایی نظیر مه له . آسا . زینه په یه . دروازه . چیگ ، که اینها همه سرگرمی های آن دوران بود.
در مدرسه نیز برخی کارها جزء وظایف بچه ها بود .
درست کردن تخته پاک کن نمدی . آوردن گچ و دفترنمره از دفتر . تزیین کلاس در ایام خاص. جارو زدن کلاس و آوردن جارو درمنه و سه ور برای طول سال .و روشن کردن بخاری.
اما خوراکی ها
انار . انجیر . انگور . هندونه و خربزه ته په لزی .کیشته .
و جوز . تخم مرغ و مسکه و سرشیر . ماست چکیده . گورجه و سبزی که با نان تنوری مصرف می شد و نقوچ و چل پک و گوشت داغ و دل بندی و غیره .
خلاصه اون زمان اقتصاد مقاومتی به معنای واقعی در منزل و مدرسه در جریان بود و خودمان تامین کننده همه چیز بودیم اما الان هم با کمک تکنولوژی و صنعت می توانیم بهتر از آن می توانیم باشیم .
کریمی اسفاد 97
درخت جوز مُلک سَوا
درخت جوز در اسفاد قدیم قانونش در حکم یک سفارتخانه بود. یعنی حریم یک درخت جوز در حکم ملک شخصی محسوب فرد می شد .
درخت جوز درختی بسیار بزرگ و پر برکت و پر درآمد بود که جلوه ای بسیار زیبا به باغها و معابر و کوچه باغها داده بود.
جوز یا گردو دوست و شبیه ترین ماده به مغز انسان است و ماده ای بسیار مغزی و سرشار از آهن و کلسیم و فسفر و پتاسیم است.
در اسفاد قدیم تقریبا همه اسفادیها درخت گردو داشتند و توجه و عنایت خاصی به این درخت داشتند.
خوابیدن در زیر این درخت بعلت شاخه های پربار و فراگیر و داشتن دی اکسید کربن زیاد مکروه بود و برگ آن نیز دارای بویی خاص و ضد پشه است و از پوست گردو و تنه درخت و همچنین برگ درخت برای رنگ در رنگرزی استفاده می کردند . گلبرگ درخت که شبیه خوشه انگور است نیز گربه جوز نام داشت.
فصل برداشت گردو اواخر تابستان بود و چون معمولا اکثر درختان مالکیت مشترک داشتند. چیدن گردو و یا جوز ته کنی از آداب و مراسم و هماهنگی خاصی برخوردار بود.
جوز ته کنی از کارهای سخت و پرخطر بود چرا که درخت های جوز کنار جوب های سنگ فرش و همچنین کنار دیوار باغ که پوشیده از سه ور و که دیسک و خار و خاشاک بود ، روئیده بود و از درختان بسیار مرتفع و شاخه سار بلند بود.
آنقدر شاخه های بلند داشت که چیدن گردو با دست و یا بالا رفتن از درخت غیر ممکن بود و چیدن جوز با چوبی صاف و بسیار بلند به نام جوز روئه انجام می گرفت .
هدایت جوز روئه و انداختن گردو ها کار افراد خاصی بود و قدرت بدنی خاصی را می طلبید و کاری دشوار و خسته کننده بود.
بعد از چیدن گردو ها کار شمارش و تقسیم گردوها به تعداد مالکین بر اساس درصد شراکت انجام می شد .
گاهی اوقات همه شرکاء حضور نداشتند و یا از سهمی اندک برخوردار بودند که همین هم برایشان ارسال می شد.
دنبال کردن گردو ها . جمع کردن . پرت شدن گردو ها به سر و کله افراد ، پشت بام ، کوچه ، لای بوته ها ، شاخه ها و در نهایت په سه کردن و انداختن جوز های باقیمانده در بالای شاخه سارها سهم و غنیمت کودکان بود.
و آخرین برنامه مراسم، کندن پوست گردو یا کچل و یا کل کردن آن بود که دست و انگشتان ما رو پیر می کرد و تا چندین روز رنگ و بوی گردو خوراک جان دستان ما می شد.
گردوی کاغذی و اس که لوک اسفاد ، هم منبع غذایی خوبی بود و هم منبع درآمد و همه خانواده ها از آن برخوردار بودند.
در دهه شصت بعلت طرح سیمان کردن جوب ها و قطع ارتباط ریشه درختان با منابع آب ، تمامی درختان زیبای جوز خشک شد و در آن زمان کاش خروجی هایی کوچک، برای آبیاری درختان از جوبهای سیمانی ایجاد می شد تا این اتفاق بسیار تلخ بوجود نیاید.
هر درخت گردو 5 تا 100 هزار گردو داشت که منبع درآمد خوبی برای خانواده ها بود.
امروزه نیز با توجه به وجود باغها و مراتع اسفاد در کوهپایه و کاهش آب قنات ، تنها راه استفاده مفید از آب قنات ، احیاء باغها با احداث حوض و آب انبار و انجام آبیاری قطره ای است و کاشت درختان گردو با روش آبیاری قطره ای در این منطقه بازدهی خوبی خواهد داشت و کمک به اقتصاد خانواده و ترویج اقتصاد مقاومتی خواهد بود.
کریمی اسفاد ۹۶
❌ اطعام ختم سوم ، ممنوع
🔸همانگونه که مستحضرید این روزها هزینه های برگزاری مراسم ترحیم به یک معضل بزرگ تبدیل شده، بدتر اینکه این هزینه ها به یکباره و بدون آمادگی و در شرایطی که خانواده و بستگان متوفی با غم فراوانی دست و پنجه نرم می کنند، نمکی می شود بر زخم شان و مصیبت را دوچندان می کند.
🔸مطابق توافقی که بین برخی از بزرگان و ریش سفیدان در جلسه ای واقع در مسجد شهرک بمرود در تاریخ ۱۴۰۳/۷/۳۰ صورت گرفت، مقرر گردید از تاریخ مذکور به بعد هیچکس حق برگزاری مراسم سوم (سرو ناهار یا شام ) را نخواهد داشت و در صورتی که شخصی درصدد نقض این توافقنامه برآید، ریش سفیدان، بزرگان و متعهدین به این توافقنامه از حضور در مراسم دعوتی خودداری خواهند نمود.
🔸ضمنا در این جلسه مقرر گردید در صورت تمایل افراد و بدون هیچگونه اجباری هزینه های مربوط به دعوتی را در صورت صلاحدید در زمینه های عام المنفعه و به تناسب توان و علایق خود هزینه خواهند کرد.
امید است که با همراهمی شما سروران، پایه گذار فرهنگی نو و کارآمد باشیم.
جمعی از اهالی و ریش سفیدان شهرک بمرود
💯 پایگاه خبری زیرکوه نیوز
🆔 @zirkoohnews
خانوادهای محترم شهریاری و سایر منسوبین معزا 🖤🖤🖤
درگذشت مرحوم مغفور حاج اسماعیل شهریاری
را خدمت شما تسلیت عرض نموده
از درگاه خداوند منان برای آن مرحوم غفران الهی
و برای بازماندگان صبر جمیل و اجر جزیل مسئلت داریم 🖤🖤🖤
تصویر:: اسماعیل کریمی
«خانه دوست کجاست؟»
در فلق بود که پرسید سوار
آسمان مکثی کرد
رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شنها بخشید
و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت:
«نرسیده به درخت
کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است
و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است
میروی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ، سر به در میآ رد
پس به سمت گل تنهایی میپیچی،
دو قدم مانده به گل،
پای فواره جاوید اساطیر زمین میمانی
و تو را ترسی شفاف فرا میگیرد
در صمیمیت سیال فضا، خش خشی میشنوی:
کودکی میبینی
رفته از کاج بلندی بالا، جوجه بردارد از لانه نور
و از او میپرسی
خانه دوست کجاست؟»
سهراب سپهری
✳️ سرباز اسفاد در عمان
میر علی صادقی متولد ۱۳۳۴ فرزند محمد ابراهیم در سال ۱۳۵۳ به سربازی می روند.پس از گذراندن دوره آموزشی در بیرجند و مشهد ( منطقه نخریسی) برای اعزام به کشور عمان راهی خرم آباد می شوند. یک دوره آمادگی کوتاه مدت در خرم آباد برای این گروه در زمینه و آموزش تکمیلی توپخانه گذاشته می شود.سپس با هواپیماهای کوچک ارتش به منطقه ظفار اعزام می شوند.در آن زمان پادشاهی عمان سلطان قابوس بود که گروهی از چریک ها ی جدایی طلب چپ گرا شورش کرده بود تا پادشاهی را از قدرت ساقط نماید. و عمان به دو قسمت عمان شمالی و عمان جنوبی تقسیم شود. رژیم شاه برای حمایت از سلطان قابوس و همچنین کنترل بهتر تنگه هرمز و خلیج فارس نیروهایی را اعزام می نماید. آقای میر علی صادقی مدت ۴ ماه در استان ظفار خدمت می نماید. عمان مدت ۸ سال مشغول این درگیری ها در این منطقه بود.که حضور ایران کمک بزرگی به سلطان قابوس کرد. چرا که بعدا اقرار می کند تاج و تختش را مدیون ایران است. پس از اتمام دوره ماموریت آقای صادقی به همراه تعدادی از رفقا از شهر صلاله عمان که مرکز استان ظفار است. سوغاتی تهیه نموده و به ایران بر می گردند. برای مدت ۴ ماه ماموریت در کشور عمان ماهی ۶۰۰ تومان حق ماموریت دریافت می نمایند. حدود ۱۵۰۰۰ سرباز از ایران در فاصله های زمانی متفاوت به عمان اعزام می شوند. جالب اینکه سربازان ایرانی حق اینکه به خانواده های خود بگویند عمان هستند را نداشتند.ودر صورت ارسال نامه باید آدرس یک پادگانی مثل شیراز را می نوشتند. اگر نه نامه پاره می شد و ارسال نمی شد.امار دقیق سربازان ایرانی که در این درگیری کشته شدند، دقیقا مشخص نیست ولی بر اساس مستندات تاریخی ۷۰۰ کشته میباشد. کشته ها در قبرستانی در تهران به صورت ناشناخته دفن می شدند.
آقای صادقی در جنگ ایران و عراق نیز مدتی به صورت بسیجی به منطقه غرب اعزام می شوند. از جمله در زمان مفقود الاثر شدن سید ابوطالب اسماعیلی ایشان به همراه برادر سید ابوطالب، سید اسماعیل اسماعیلی در رسته امدادی در جبهه حضور داشته اند.
✅ مرتضی حسینی اسفاد
انا لله وانا الیه راجعون ⚫️⚫️⚫️
خانوادههای شفیعی نجفی عابدینی میری وسایر اقوام وابسته
با نهایت تاسف وتاثر درگذشت مادر شهیدگرانقدر محمدرضا شفیعی را خدمت شما تسلیت عرض نموده وبرای آن عزیز سفر کرده از درگاه خداوند غفران الهی و برای بازماندگان صبر جزیل مسئلت داریم
به مناسبت پنجمین سالگرد درگذشت
مرحوم مغفور حاج محمدحسین جعفری فرزند ارشد مرحوم حاج علی محمد جعفری که در فضل و بخشندگی و گشاده رویی همانند پدر مرحوم شان بودند . ایشان فردی بسیار خوش اخلاق ، مهربان ، شوخ طبع و مهمان نواز بودند چهره بشاش و خندان ایشان بیاد همگان ست.
فردی سخاوتمند و بخشنده بودند ، چنانچه کسی به مشکل میخورد و به این بزرگوار مراجعه میکرد فرقی نمیکرد آشنا باشد یا غریبه دست رد به سینه اش نمیزدند و تا جایی که برایشان مقدور بود کمکش میکردند.
با توجه به اینکه دارای ملک و املاک و باغات متعددی در روستا بودند چنانچه کسی را داخل حریم املاکشان میدیدند همانند پدر بزرگوارشان تغییر مسیر میدادند تا کسی متوجه حضورشان نشود .
دست دهنده ایشان همیشه بر سر زبان ها میچرخد .
گرامی میداریم یاد و خاطره این بزرگمرد را
روحشان شاد و یادشان گرامی .
تاریخ فوت :
۹۸/۰۷/۰۵
چگونه و توسط چه کسی راه هوایی برای ماشین های باری خطه شاسکوه به خصوص اسفاد برای اولین دفعه باز شد؟
در سالیان گذشته جاده درست حسابی نبود، جاده خاکی و کم عرض بود.مغازه داران اسفاد که باری را از قاین یا سایر شهرها خریداری می نمودند. این بار می آمد و در قلعه قدیم آبیز پیاده می شد. سپس پشت چهار پایان به سمت دکان های اسفاد می بردند. چون درختان سر به فلک کشیده باغات آبیز که شاخه های آنها روی راه قرار گرفته بود، مانع عبور ماشین های بزرگ باری بود و تاج و باربند آنها گیر می کرد. و باغداران آبیز هم در خصوص رفع این مشکل همکاری زیادی نداشتند. تا اینکه حدود هفتاد سال پیش یک روز که یک ماشین باری که بار آن متعلق به حاج سید ابوتراب اسماعیلی(حسینی نسب) بود ایشان روی تاج ماشین سوار شده و با اره همه شاخ های مزاحم را می برند و چون ایشان در آبیز ملک داشته و با مردم مراوده بیشتری داشتند. کسی متعرض آن سید نشده ، لذا از آن به بعد بار دکان های اسفاد در روستای اسفاد پیاده می گردید.
نویسنده :
مرتضی حسینی اسفاد،خرداد۱۴۰۳
جمعه های من و اسفادِ شعرهایم
مِرَم به پای چنار که دل مَه وَشو
مِبینُم بُرِّ پای لَق ، تَه رِی نَشو
خُو رَه وَر اَو زدن کِر کِر مِخَندَن
جِلو اَو رَه به لَمبَر خُو مِبَندَن
اَرِی منبع بساطِ عشق و حاله
همه لیسکَن که پِندَری شماله
مَه ورگُفتُم مگر مایو نِدَرِن
دوبَرَه بیمدِن بَی خُو بِیَرِن
نوار بُگذاشتَنُ را رَه بِبَستَن
زَنَمَردی اَ وسط را مِرَقصَن
هَنی اونجا بُدُم ، دیدُم هَرَسو
مِیَن یَک بُرِّ از شارِ چِرَغو
همیجوری مِره بالا فشار مَه
کِه تا اُفتَه به دکتر ، سروکار مَه
مَه از پیشون خونه چه گِلَه دَرُم
مِرَم یَک هُمْلَه یِ سر خور بُگذرُم
مگر ای قلعه دهیارِ نِدَرَه
که هیچکِ با اینا کارِ نِدَرَه
و یا اِی کِه دِخَو نَن هر سه شورا
دریغ از ما شِدَه پارا وُ اَورا (آبراه)
اسماعیلی
قوی ترین
صبورترین
موفق ترین
پولدارترین
هم که باشی یه چیزی هست که تو را می آزارد
کوه سینه سوخته هم داریم
عکاس:: خانم مهناز حسنی
منم دارم سلام از توی شَهرود
به شاعرها دهم هم لایک وبدرود
از آن کوه بُنیجی ، دشتها را
نظاره میکنم گلهای اَمرود
زآبیز و زِ ،میر آباد گویم
زِ،بالا بنگرم،تا کوه بمرود
اگرچه من کنون در گلبهارم
یقین دارم که فکرم اونجها بود
گرانی مشکلات اقتصادی
نموده ذوق و طبع شعر نابود
اگر چه مال دنیا چرک دست است
تن ما را به نامردی چه فرسود
دوباره باز ایم سوی دانش
یقین دارم زدانش روحم آسود
دگر یادم نمی آید ، چه گویم
همین چند مصرع اکنون یاد من بود
کریمی
دل ما هم همونجا در کجاره....
گهی شه رود گهی پای چناره.....
گهی در سایه ی مخابراته....
که ریگ های مع عه سر دوقطاره....
همش در گیر اسفادم و لاکن ....
دخو دیدم شو عید از ما گماره....
و مع بیدارشد دیدم گمار نیست .....
صدا بی مه که اوو ار باغ کناره.....
😂😂 یعقوبی هادی
🌹اسفاد من🌹
خبر آمدکه که اسفاد رشت گشته ☘
پر ازلاله میان دشت گشته☘
کلاهش سبزو دامن رنگ،رنگ است☘
به هر سو بنگری ،خیلی قشنگ است ☘
بهارچون، دلنشینش کرده امسال☘
مثال یک نگینش کرده امسال ☘
به زیرکوه نام اسفاد است درخشان☘
به کوه ها،کوه اسفاد است،سامان☘
به آب نقره گونش ،هردمی شکر☘
به،مهر ،مردمونش،هر دمی شکر☘
شده شار ،چراغون،رود کارون☘
زبس که آمده امسال بارون☘
ز،رودش باز ،گل زوفا زند سر☘
کاکوتی وسماروق ریخته ،محشر ☘
مزار آشی ،پر ارغوانش☘
گل زرد وخیارک،میهمانش☘
قنات وآب شیرین وزلالش☘
خداوندا نگه دار از زوالش☘
به کوچه باغهایش،خاطراتست☘
درخت به وانگور وانارست ☘
زانجیرش نگو همچون عسل هست☘
به زرد آلو هزار ویک ،مثل، هست ☘
شکر پاره وشیرین،آبدار ، است ☘
ز،هر نوعش به هر باغی هزار است☘
لواشک های ترد ،دلپذیرش☘
وتو ت وشاه توت،بی نظیرش☘
درختای جوز ، همچون، چتر گشته ☘
زگل ها ،کوچه ها پر عطر گشته☘
ز، عناب وزرشک وسیب وآلو ☘
هلوهای بی مثال ،باغ خالو☘
چواشکولیت اسفاد بی نظیره☘
سه ،چار نوعش، به باغ میرزا امیره☘
ز بادام وگلابی های شیرین ☘
که بر اسفاد باشد یار دیرین☘
خدایا شاکرم بر زعفرانش☘
به گندم ،ارزن وجو،بیکرانش☘
سبسک وذرت وپنبه وکنجد☘
گهیچ ،گیلاس ،آلبالو وسنجد☘
زماش و لوبیا سرشارگشته☘
ز،هر سبزی بگی انبار گشته☘
به بادمجون و گورجه،شنبلیله☘
چه گندم کشت ،شده تا تگ مسیله☘
زهرچه گویمش اسفاد داراست☘
به زیرکوه پرچم اسفاد بالاست☘
که اسفادم بهشتی جاودان است☘
خداوند،بخشش او ،بیکران است☘
تودادی خود نگهدارش،خدایا☘
زسیل وزلزله واز بلایا☘
تقدیم به شما خوبان🌺
فاطمه جعفری ۱۴۰۳/۱/۲۸🌺🌺🌺
خاطرت هست پای چنار بود روزی درختها به قطار
خاطرت هست آب بازی ها شیرجه در جوب خوردن سرما
خاطرت هست گوسفند داشتیم در دویلی سبسک میکاشتیم
تبرک توشله بازی یادت هست بازیهای بچگی به خاطره پیوست
خاطرت هست مدرسه میرفتیم
با کشی سفت کتاب میبستیم
خاطرت هست کلاسهای شلوغ
ظهرها نون و نعناو آب دوغ
خاطرت هست محرمها وغلور مسجد پای چنارعاشوراپرشور
خاطرت هست چیگ وقلبر وخرمن روزگاری که بود وزن به من
خاطرت هست کیشته و عناب
جای آجیل بود نقلهای ناب
شاعر : هادی یعقوبی
هاتف
✅تقدیم به گروه های مجازی اسفاد
سلامی بر گل آوای اسفاد
به جمع خوب و خوش آرای اسفاد
گروه بعد هم اسفاد خبر هست
که جمع خوب و با فضل و هنر هست
چنین اسفاد من گر دور هم بود
که شرمنده ز اوصافش قلم بود
گمانم بانوان دارند گروهی
که بند باشد حیات او به مویی
گروه دیگری فرهنگیان است
که در خواب عمیقی و گران است
نه حرفی ، نه حدیثی و نه آواز
همان پُستی که بوده از سر آغاز
به اسفاد سرو آن باشد قدیمی
کنار باغ عبدی و عظیمی
ندارد بُنجه ای یا آب راهی
ز دور عکسش نماید با سیاهی
همه گویند نوشی از قدیم است
چو برگ سبز شعری از شمیم است
✳️شاعر: مرتضی حسینی اسفاد
درخت شاتویی پای چنار بود
محل خاطرات بی شمار بود
کمر خم بود، ولی پر بار شاتوت
ز لطف و رحمت پروردگار بود
محلش سمت چپ،دیوار مسجد
شاهد لحظه های احتضار بود
درختی پر ثمر و سایه گستر
برای اهل اسفاد افتخار بود
اگر یادت بیاید از قدیما
کمی پایین تر از پای چنار بود
کنار جوی آبی همچو کوثر
ز اجداد و نیاکان یادگار بود
به اطرافش همه اشجار گردو
بهاران بهر مردم سایه سار بود
نمود اقدام به توصیفش مهران
قلم در وصف آن بی اختیار بود
۱۴۰۳/۱/۲۷ مهران
اسفاد من- اسفاد تو- اسفاد ما
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
حاج حسین صیامی
با سلام و احترام
مرحوم حاج حسین صیامی در محل چهارراه قلعه اسفاد زندگی می کردند.
خانه باغ ایشان به طرز زیبایی ساخته شده بود، دیوارهای خشتی و سنگی با حفاظ و پوششی از درختچه های ساور و کدیسک ، که حفاظی بسیار محکم و مقاوم در برابر عبور افراد و حیوانات بود.
در وسط حیاط ایشان حوض آبی بزرگ با پله هایی بسیار زیبا و طاق ضربی زیبا ساخته شده بود که شبیه حوض مسجد جامع قائن بود.
ورودی حوض دارای پله های زیبای شیب دار به سمت پایین و طولانی بود.
حاج حسین صیامی، خیلی تنومند و قد بلند بودند و بسیار زحمت کش، مومن و اهل مطالعه و بحث های علمی و فقهی و تاریخی بودند و همچنین بخشی از منزل ایشان مدتی میزبان دانش آموزان مقطع راهنمائی بود.
ایشان بوسیله تفنگ شکاری که داشتند مهارت خوبی در شکار وحش و زاغ و کبک داشتند.
همچنین ایشان تبحر خاصی در ساخت لوازم کشاورزی و شخم زنی نظیر ماله ، جوغ و دروازه خرمن کوبی داشتند.
همچنین یکی از کارهای بسیار بزرگ ایشان مساحی یا نی زنی زمینهای کشاورزی و یا به قول امروزی ها، تحدید اراضی بود.
اسفادیهای قدیم هرکدام برای اسفاد نقش اجتماعی خاصی داشتند و نسبت به امورات اجتماعی حساس و مسئولیت پذیر بودند.
آرزوی رحمت و رضوان الهی برای مرحوم حاج حسین صیامی داریم.
و همچنین آرزوی سلامتی و موفقیت برای فرزندان ایشان.
پیروز و سربلند باشید
کریمی اسفاد من
کلیک کنید 👇👇👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/937034001C8346ea382d
تصویر سال ۸۸ ، ۸۹
حوض ملا حاجی
در اسفاد قدیم بعلت عدم وجود آب لوله کشی و دسترسی به آب شرب ، یکی از ابتکارات بسیار ارزشمند اسفادیها احداث حوض انبار آب در کوچه باغ ها . معابر و محله های مختلف اسفاد است که جهت استفاده عموم ساخت شده است.
حوض انبار زیرزمینی حدود 70 تا 100 هزار لیتری با دیوار سیمانی و یا ساروج و پوشش سیمانی از ترکیب سیمان و ماسه بادی ( قوم ) ساخته می شد که بدون قیرگونی و ایزوگام ، هیچ گونه نشتی آب به بیرون نداشت.
حوض ملاجی در ابتدای کوچه ملخی و انتهای جوی مه ریمه ( مهریمن ) توسط ملا حاجی از طایفه ابراهیمی و مددی احداث شده اند.
مرحوم ملاحاجی فردی مهربان . بی آزار و مومن بودند که در منزل مرحوم محمد ابراهیم ابراهیمی زندگی می کردند. ایشان بعلت ناتوانی از ناحیه پا ، قادر به انجام فعالیت و کار کشاورزی نبودند و هر روز جلو درب حیاط و سایه درخت می نشستند و کوچک که بودیم وقتی از آنجا رد می شدیم به ایشان سلام می دادیم.
آب حوض ملاحاجی ، خنک ، گوارا و در دسترس بود.
پله های این حوض رو به قبله و وسیع و داری شیب کند بود و همچنین شیر آب نیز دارای فشار کم بود و کودکان نیز بدون ترس از افتادن در پاشیری و فشار شیر آب می توانستند آب بنوشند.
در دسترس بودن و همچنین تهیه آب مصرفی منزل از این حوض و نوشیدن و رفع تشنگی خود به خود مارا وادار می کرد که ضمن سلام به ساحت حضرت اباعبدالله ، برای خود مرحوم ملاحاجی و پدر مادر ایشان خدابیامرزی بفرستیم.
امروزه با تعبیه و نصب آبسردکن می توان این امر خیر را ادامه داد و با احیاء حوض انبار ها به توسعه گردشگری کمک نمود.
کریمی اسفاد
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و دوم تیر ۱۳۹۶ ساعت 2:7 توسط اسماعیل کریمی
اگه ساعت یک شبه حالت بده اعصابت خورده
ببین چی حال دلتو خوب می کنه همون کارو بکن
می بینی یه بچه گیر می ده به اسباب بازیش من فقط همین ماشین می خوام گریه میکنه آروم قرار نداره تا بهش می دی آروم می شه انگار دنیا رو بهش دادی
اگه ساعت ۲ شب می خوای بری قبرستون سرخاک بابات حالت خوب می شه برو
اگه دوست داری بالای این درخت عکس بگیری پشت سرت خورشید طلوع کنه ساعت ۵و نیم صبحه انجام بده
یه عکاس ۲۷ روز مستمر دوربین کار می زاره تا عکس ماه رو بین دو درخت بگیره
هر کی از دور ببینش می گه این مشکل داره مگه قراره با حرف مردم زندگی کنه
این درخت یک شاخه داشت به سمت ابیز یه شاخه خشک شده
بیست سال قبل الان هر موقع این عکس می بینم احساس خوبی بهم دست می ده
دوست داشتم برم رو شاخه دراز بکشم عکس بگیرم خیلی کار سخت و خطرناکی بود ولی دوست داشتم انجام بدم
این کارو کردم
هرکاری که حالت خوب می شه مستمر انجام بده دیگه اون تو ذهنت می مونه بعد یک ماه دیگه از ذهنت پاک نمی شه و می تونه از رویاهای خوب تو باشه تو بیست روز طناب بزن تو بیست روز برو کوه ورزش کن فوتبال بازی کن کتاب بخون ووو
برای کارهای خوبت احساس می کنی داری به خودت پاداش می دی احساس خوبی داری
این درخت خاصی که می بینی اینجاست خیلی متفاوته این درخت باباش تهرانی بوده اما بیخیال می شه میاد روستا ، ترجیح می ده تو روستا زندگی کنه تا ولنجک تهران باشه ریشه اش بیابی تو ایران هم نمی تونی پیداش کنی وِلی ترجیح میده زمستون سرد کویری رو تحمل کنه تا تو باغ فرح باشه تک و تنها
وقتی نیمه اول زندگی ت همه با سختی و مشقت گذشت دیگه صدای ضبط ماشین اگه بهترین آهنگ هم باشه اذیتت می کنه این یعنی ۴۰ رو رد کردی و پخته شدی
دیگه هیچی برات مهم نیست
آرامش سکوت تنهایی طبیعت
من از ملک پدر کردم جدایی
گرفتم با غریبان آشنایی
غریبان خصلت خوبی ندارند
که اول خوب آخر بی وفایی
شرکت تعاونی اسفاد
یکی از مراکزی که در اسفاد منشاء خدمات فراوانی برای مردم اسفاد بوده است شرکت تعاونی مصرف اسفاد است که از همان اوایل انقلاب توزیع اقلام و لوازم و مواد خوراکی کوپنی قند و روغن و شکر توسط آقای حاج حسن ابراهیمی صورت گرفته است.
مکان اولیه شرکت تعاونی یک اتاق در منزل آقای میرزا حسن واحدی بود که باوجود مشکلات فراوان و کمبود جای مناسب به مکان فعلی در شهرک جدید اسفاد منتقل شد که با حذف مواد کوپنی، دیگر خدماتی ارائه نمی کند.
ایشان مردی سختکوش ، مردم دار و خوش برخورد همراه با گفتن اصطلاحاتی نظیر پسر خاله و رفیق است که بیشتر اوقات خارج از برنامه ساعت کاری به مردم خدمات فراوانی ارائه نموده است چرا که خیلی از اوقات افراد بصورت انفرادی برای باز نمودن درب شرکت تعاونی به درب منزل ایشان مراجعه می نمودند که مشکلات خاص خودش داشت. از خصوصیات دیگر ایشان تبحر خاص در حساب و کتاب و استفاده از چرتکه است.
به هر حال رسیدگی به امورات عمومی مشکلات خاص خودش را دارد
برای ایشان و خانواده محترمشان آرزوی سلامتی و بهروزی داریم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
اسماعیل کریمی اسفاد 96
اسفاد قدیم
بفکرم آمد از اسفاد گویم
زخلاق جهان امداد جویم
۰ولیکن نقص درگفتار افتاد
شدم سرگشته ومجروح وبیمار
گرانیهامراهم گیج کرده
هزاران شایعه ترویج کرده
۰ دگر حسی برای من نمانده
مرا معبود سوی خویش خوانده
۰اگر چه نت مرا زین جا نرانده
ولیکن کور سو امید مانده
بگویم اول از اسفاد و بامش
زان قلعه وزان خشتای خامش
زشاسکوه و مزار آشی آن
زمسجد پای چنار وکاشی آن
زجویِ زین و از کشمون ماشی
زمیلاکو که شاسکو را داداشی
زهوهوی شغال و از وحوشش
زسیخل آن رقیب سختکوشش
زکشمونا وان سرو وچنارش
زان اب قنات بی مثالش
زکیچه تنگ وباغای انارش
زآن پای چنار وکوهسارش
زلاخای سنگوا وناز کبکش
بنازم کوچه باغ ان راه وسبکش
دوباره گویم از ان مردمانش
زپیر و کودک و مرد و زنانش
زسنت های دیرین کهن نیز
لباس های زمستانی وپاییز
همان کارخونه های ذوب اهن
که بوده گرم کارش مرد وهم زن
جلک ریسی و هم کرباس بافی
قلایی از مس وقالیچه بافی
نخ قالیچه ها را رنگکردن
وآویزان و یعنی چنگ کردن
برای مسکه مَشکی ساختن از پوست
به همکاری قوم، همسایه ودوست
زبهر آرد جفت آسیابی
اوآخر برقی اول بوده آبی
برای اسب نعل وزین چرمی
نه سرما مشکلش باشد نه گرمی
چقل وچیگ می ساختند ز، روده
نه وابسته و نه محتاج بوده
هم اکنو ن می شود الگو یشان کرد
بسی کار ها کپی از رویشان کرد
گمانم میشود کاری دگر کرد
زمنفی بد گمانی هم حذر کرد
دوباره بهر آبادی انجا
یکی از حرفه ها را کرد سرپا
توکل بر خدای حی دادار
زداید رخوت و سستی زبیکار
۰خداوندا به روح ما جلا ده
به سعی ما به جان ما صفاده
به دادار و بحق ال طاها
تو وضع کار ما را خوب بنما
به دهداری بده چند تا دلاری
زبهسازی جو ی سیمان لاری
۰تواسکمبل بده بر تگ مسیله
نما حوض عوض را تو وسیله
۰توبرگردان به رود ان بید مشکش
شود سرسبز درختان تمشکش
۰به غال گرگ بده ان شله اش را
به پی باغو بده ته شله اش را
تویونس را بده روشن ضمیری
نما همسایه اش غفار میری
شاعر غلام حیدر کریمی
دایی جان روحت شاد می دونم جات بهشته
که جز خوبی وخنده شادی چیزی نداشتی
چرا دایی ها این قدر دوست داشتنی اند
یه روزی میاد میام و می بوسمت
«وطنم اسفاد»
عشق اسفاد در اذهان شکوفا بادا
مهر ودوستی در افکار هویدا بادا
مردمش اهل دل ودر همه جا ورد زبان
این دهِ خوش صفت از عیب مبرا بادا
همه شادند ،ندارند غم و اندوه به دل
عمر عزت نصیب و به درازا بادا
گذرانندشب خویش به صد شور وشَعَف
اینشب و شوروشعف چون شب یلدا بادا
بر سر چشمه نشینند، نگرند آب روان
یارب این آب روان، جاری و پویا بادا
هر پگاه می شنویم صوت هَزار وقُمری
این نواهای خوش الحان ، گوارا بادا
مردمش اهل عمل ، صادقند ودور زدَغَل
چون مصمم بشوند ، مُلزَم الاجرا بادا
نام اسفاد نکو است و نکو خواهد ماند
نیکنامی و وفایش، محفل آرا بادا
وصف اسفاد نگنجد بخیالت مهران
مردمانش همه کس اهل مدارا بادا
۱۴۰۲/۱۰/۱جمعه
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
درگذشت مادر بزرگوارتان را به شما
و خانواده محترمتان تسلیت عرض نموده
برایشان از درگاه خداوند متعال مغفرت و برای شما
و سایر بازماندگان صبر جمیل و اجر جزیل خواهانم
روحش شاد
آقای اسفاد (1)
سلام به همه شما
در حدود سن ۴ تا ۵ سالگی یک بار به سختی بیمار شده بودم... آن سال ها دوا و دکتر مانند امروز در دسترس نبود. نزدیکترین درمانگاه در حاجی آباد بود و بقیه روستاها هیچ کدام نه دکتر، نه خانه بهداشت، نه ماشین و نه جاده ای که آنها را به درمانگاه برساند نداشتند.
آن راه طولانی را هم که نمی شد تنها رفت. مسیرهای سر راست امروزی را فراموش کنید. جاده قدیم راه باریکه ای مالرو بود که از پایین کوه، روستاهای قدیم اسفاد و آبیز و حاجی آباد را به هم وصل می کرد. وضع روستاهای میرآباد و فندخت و ... هم که بدتر و راه آنها دورتر بود.
باید چند نفر همراه می شدند تا آن راه را در سرما و برف و باران زمستان طی کنند و بیمار را به دکتر برسانند. گاه همه این مسیر را می رفتی اما الاغ ها نمی توانستند از رودخانه حاجی آباد رد شوند آن وقت اول مصیبت بود. و بدتر از آن، می شد که این راه را با آنهمه مشقت بروی و بگویند دکتر نیست. من از هردو موردی که گفتم، خاطره هایی دارم.
این وضع اسف بار سبب می شد که مردم از خیر دکتر و شر راه بگذرند و تا می توانند از دوا و درمان محلی استفاده کنند. قدیمی ها انواع گیاهان دارویی و جوشاندنی ها را می شناختند و برای درمان از آنها استفاده می کردند. زخم ها را پنبه داغ می کردند تا خون بند بیاید و اگر زخم جزئی بود با پاشین کمی خاک مشکل حل می شد. شکستگی ها و در رفتگی ها را شکسته بندها جا می انداختند و با "کما" می بستند تا جوش بخورد. اما بعضی وقت ها هم هیچ کدام از دوا و درمون ها اثر نمی کرد. آنوقت باید دست به دامن دعا می شدند.
در اسفاد قدیم چند دعا نویس معروف بودند. یکی از آنها خدابیامرز خوج فداحسین اللهی (پدربزرگ آقایان دلیر) بودند. نفس خوج فداسین گرم و تأثیرگذار بود. چند بار خودم شاهد بودم که دعای ایشان فوری اثر می کرد. اگر توفیقی دست دهد چند خاطره از دعای ایشان را در یادداشت های بعدی خواهم نوشت.
اما آنچه می خواهم بگویم درباره تأثیر دعای «آقا سید مد تقی» است که چند بار برای خودم پیش آمده. تب شدیدی که چند روز گرفتارم کرده بود. کابوس های عذاب آور شبانه را هنوز به یاد دارم و در طول روز هم ساعت ها بیهوش یا نیمه هوشیار بودم. دوا و درمون هیچ اثری نداشت...
پس از خوابی سنگین، یکباره با یک حس خوشایند بیدار شدم. هنوز چشم باز نکرده بودم که با دستم از روی جیب پیراهنم روی سینه چپ، کاغذی را حس کردم. گفتم این چیه؟ مادرم بالای سرم بود. با خوشحالی گفت : دعا...، از جا برخاستم. حالم خوب شده بود. چند دقیقه قبل از آن، آقاسید مدتقی این دعا را برایم نوشته بودند. نفس گرم سید بزرگواری که آن سال ها هر صبح و شام صدای اذانش را از بام محله پایین می شنیدیم، آن روز مرا از آن تب دردناک و کابوس ترس آور نجات داد.
ما مردم این چیزها را خیلی جدی نمی گیریم مگر آنکه حسابی گرفتار شویم. از آن سال ها، بیش از سی سال گذشت. چند سال تحصیل در دانشگاه علوم پزشکی، کار در بیمارستان ها و سروکله زدن با پزشکان مرا با واقعیت های دنیای پزشکی آشنا کرد. اگرچه در دوره کودکی به پزشک دسترسی نداشتم، اما امروز با این همه دسترسی، اعتماد بسیار کمی دارم.
سحرگاه یک روز فرزند خردسالم به خاطر دل درد شدید بیدار شد. سعی کردیم با مراقبت او را تسکین دهیم. اما ادامه درد و استفراغ و بی اشتهایی سبب شد که به بیمارستان برویم. تشخیص اولیه پزشکان این بود که آپاندیسیت است. معاینات و آزمایش و سونوگرافی انجام شد و آپاندیسیت تأیید شد. این کارها تا ساعت حدود 11 شب طول کشید.
وقتی تصمیم پزشکان برای بردن بیمار به اطاق عمل اعلام شد، یکباره بغضم ترکید، می دانستم که اطاق عمل و جراحی آپاندیس برای یک کودک چه گرفتاری هایی دارد. فرصت خواستم. کناری نشستم، با خدای خودم خلوت کردم و ... نذری برای آقاسیدمدتقی در نظر گرفتم. چند دقیقه ای بیشتر طول نکشید.
دیدم حال بچه بهتره. از دکتر خواهش کردم دوباره معاینه کنه... گفتند درد نداره. خواهش کردم دوباره آزمایش رو تکرار کنند. جواب آزمایش اومد. ساعت یک بامداد بود. گفتند نتیجه منفیه. نیازی به عمل نیست... برای احتیاط تا صبح صبر کردیم. پزشک نوبت صبح هم معاینه کرد. گفتند بذارید پزشک فوق تخصص هم ببینه. ساعت نزدیک به 11 صبح بود. پزشک بعد از معاینه گفت بچه به این سرحالی رو چرا دیشب تو بیمارستان نگه داشتند؟!
اونا حیرت کردند ولی من تعجبی نکردم. من سال هاست که روزی ام را از خوان اهل بیت می خورم. آقاسید فقط یک واسطه است. خدا ایشان را برای ما نگه دارد.
+ نوشته شده در بیست و یکم مهر ۱۳۸۹ ساعت توسط مظفر کریمی
باسلام وبادرود واحترام
ای عزیزان دوستان بامرام
روح مردان بزرگ این دیار
هر که باشد بهر مردم افتخار
شاد باد از رحمت و لطف خدا
چون شده ازقید این دنیا رها
خاصه خوا جه باقر ان غواص نیز
روحشان شاد وبه دل ها باد عزیز
او که بوده در سخن اهل ادب
فارسی استاد ودانا ازعرب
راه رفتن چون بزرگان باوقار
احترامش داشت دارا وندار
خاطراتش مانده دراذهان هنوز
او که روشن بود روشن همچو روز
چون سخن امد زمردان بزرگ
ک
آن خردمندان ، ادیبان سترگ
گر که می خواهید مانَد یادگار
عکس وتصویری ،شود پس ماندگار
خوب باشد یک نمایشگاه عکس
اخر هفته برای بحث ودرس
از مفاخر از علوم وازفنون
جمع گردد همچو یک کلکسیون
از مفاخر از ادیبان شاعران
از قدیمی ها وهم از حاضران
هم زاشیائ عتیقه هم سند
هرکه دارد نسخه ای قلم زند
آن چراغ هم گرچه خود یک کیمیاست
لیک مثلش هم کنون در نزد ماست
فکر کنم میدین سوئد جنسش زمس
باشد ازبهر عزیزان ادرس
این سخن ها یونس از مادر شنید
او کلامش را به جان ودل خرید
حرف او بوده زبهر ما درست
من نفهمیدم زایشان حرف سست
شاعر یونس کریمی
مرحوم حاج خانم(همسر حاجی رحیم حاجی زاده)
مرحوم حاجی رحیم حاجی زاده
حاج مهدی آقا حاجی زاده
مرحوم میرزا غلامعلی حاجی زاده
حسین آقا غفاری
روح سه بزرگوار که در تصویر در حیاط نیستند شاد که در مهمانوازی و اخلاق زبانزد هستند
حاج مهدی آقا مرد نمونه وزرات خارجه همیشه سلامت باشند
تصویر محمد علی غفاری
روزهای پرشور انقلاب اسلامی در سال 1357 است. آن سال من کلاس پنجم ابتدایی بودم و می خواهم وقایع آن روزهای اسفاد را از زوایه دید یک کودک 11 ساله بیان کنم.
خدابیامرز حاج محمد علی قاسمی که ساکن تهران بودند، آن روزها به خاطر مسائل انقلاب به اسفاد آمده بودند. اوایل آبان ماه بود و وقت برداشت گل های زعفران. هر روز تعدادی از مردم در گرمای آفتاب «در قلعه» می نشستند و ضمن پرکردن گل یا پشم ریسی با دست، به خبرهای جدید انقلاب گوش می دادند.
آن سال ها اسفاد ـ و هیچ روستای دیگری ـ برق نداشت. وقتی برق نیست، هیچ وسیله برقی دیگری هم نیست. بسیاری از مردم رادیو نداشتند. اندک رادیوهایی که وجود داشت با باتری کار می کرد و البته باید در مصرف باتری هم صرفه جویی می شد.
حاج محمد علی قاسمی، خبرهای جدید را برای مردم شرح می دادند، وقایع انقلاب را که در تهران دیده یا شنیده بودند، بیان می کردند، اعلامیه های جدید و نوارهای جدید را به دست مردم می رساندند و همه این ها باعث شد که شور و حال انقلاب مردم اسفاد را فرا بگیرد. البته باید یاد کنم از برخی روحانیونی که در دهه اول محرم به اسفاد آمدند (مانند شیخ جعفری قاین) و یا برخی جوان هایی که در شهر تحصیل می کردند و همراه خود عکس و اعلامیه های جدید می آوردند.
عزاداری محرم آن سال حال و هوای انقلاب به خود گرفته بود. برای اولین بار به پیشنهاد حاج محمد علی قاسمی، برای مسجد اسفاد بلندگویی خریداری شد. نصف پول بلندگو را خودشان دادند و بقیه ازبین مردم جمع آوری شد. شیرین ترین خاطره من مربوط به موقعی است که صدای نوحه خوانی ها از بلندگو پخش می شد و شور و هیجان کودکانه ما را چند برابر می کرد. در ذهن من آن صحنه ها با چهره حاج محمد علی قاسمی گره خورده است.
پسر ایشان جعفر موقتاً در مدرسه ما ثبت نام کرده بود و همکلاسی ما بود. او مثل بقیه بچه شهری ها خودش را نمی گرفت و به خاطر اخلاق بسیار خوبش، او را خیلی دوست داشتم. به ابتکار او از مدرسه فرار می کردیم و دسته های راه پیمایی تشکیل می دادیم تا آنکه مدرسه تعطیل شد.
یادم می آید که روزهای اول بهمن، که به دستور بختیار فرودگاه را بسته بودند تا امام وارد ایران نشوند، ما هم (مانند بقیه مردم) دو دسته تشکیل داده بودیم. جلوی یکی از دسته ها جعفر قاسمی و دسته دیگر من حرکت می کردیم و این شعارها فریاد می زدیم:
«بیا خمینی وطن انقلابست/نقش مخالفین تو برآبست/دولت بختیار/از کار برکنار/رهبر خمینی (2)»
«بسته برویت دشمنان فرودگاه/بایدشوی ازنقشه شان تو آگاه/دولت بختیار/از کار برکنار/ رهبر خمینی (2)»
آن شور و هیجان ها با پیروزی انقلاب اسلامی در 22 بهمن به اوج خود رسید و شیرینی آن هنوز از خاطرم نرفته است. جعفر را هنوز هم ـ بیش از آن روزها ـ دوست دارم و به روح پاک حاج میرزا محمد علی قاسمی و همه کسانی که قدمی در راه پیروزی انقلاب اسلامی برداشتند، درود می فرستم.
برچسبها: انقلاب اسلامی, حاج محمد علی قاسمی
+ نوشته شده در شانزدهم بهمن ۱۳۹۲ ساعت توسط مظفر کریمی
سلام به اسفادی های عزیز
از قدیم گفته اند آب مایه حیات است.
اسفاد ما دارای یک قنات بزرگ و زیبا که دارای سه شاخه باله گفته ما از سه نحر جاری میشده:
1نهر یا شاخه شاهرود
2نهر شیفکه
3نهر تگ دره گلستان که آن نهر مسدود است. چون بر اثر سیل چاه هایش پرشده و آب آن در تابستان سرد وشیرین وبدون هیچگونه رسوبات سالانه هزاران نفر از راه های دور و نزدیک برای استفاده از این آب گوارا راهی اسفاد می شوند درسایه های درختان سر سبز روستا به استراحت می پردازند.
مدار آب این قنات برهشت شبانه روزاست.
اسامی هشت شبانه روز به این نام ها نامگذاری است
1سر رم 2,دورم 3سررم 4,چهاررم 5پنجرم 6ششرم 7هفترم 8هشت رم .
هر شبانه روز دو طایفه است هر طایفه 127سرقه است هر سرفه یا هر تاس 5.5دقیقه است در قدیم هرطاقه یک میر آب داشت که آب را بین مالکین تقسیم می کرد.
حالا فرق می کند آن زمان میراب طاقه در هر جوب که آب را میبرد اول شرکت آبداری می کردند آخر وقت میرآب را میگرفت آن وقت ساعت نبود یا همه نداشتند یک تاس کوچک بود که وسط آن سوراخ کوچکی بود و یک ظرف بزرگترین بود به گفته مادیگچه متن را آب می کردند و تاس کوچک را وسط ظرف بزرگ میگذاشتند.
آن تاس کوچک تر سوراخ کوچکی که در وسط آن بود پر آب می شد میرفت ته دیگچه میرآب دستش را می برد داخل آب وآن را بیرون میآورد یک تکا ن میداد که آب داخل آن نباشدو بعد می گذاشت داخل دیگچه این می شد یک سره و برای هرسره یک ریگ میگذاشتند.
ادامه دارد....
ارادتمند محمد هادی نوروزی
تشله بازی
تشله ( تیله) بازی شیوه های مختلفی دارد که مدل اسفادی آن کاملترین و جالبترین نوع این بازی از دیدگاه بازیکنان و تماشاگران آشنا با این بازی است .
تشله بازی در اسفاد به دو روش دو نفره و چهار نفره اجرا میشود .
گیم های آن بیست تایی است و هر طرف بازی که زود تر موفق به کسب این بیست امتیاز شود برنده ی این بازی است .
برای بازی ، چهار تا خانه در راستای یک خط راست و به فاصله ی حدود یک متر و با ابعادی که به قول ما یک جوز کَل دار در آن جا بگیرد ، می کَنند که دو خانه مال یک تیم و دو خانه ی دیگر مال تیم حریف است و هر تیم باید دو تا خانه ی خود را حفظ کند در غیر این صورت با از دست دادن هر یک از این خانه ها در هر دَور بازی یک امتیاز به حریف تعلق خواهد گرفت به عنوان مثال اگر در یک دور بازی هر یک از تیمها یک یا هر دو خانه ی حریف را تصاحب کند به ازای هر خانه یک امتیاز خواهد گرفت .
کسب هر امتیاز بواسطه ی تعداد تیرهایی است که هر تیم می زند بعلاوه ی تعداد خانه هایی است که از تیم مقابل تصاحب می کند و نیز امتیاز خاصی به نام " لنکا تیر و تیر " است که می تواند از حریف بگیرد .
هر بازی یا دو نفره است یا چهار نفره ، شیوه ی چهار نفره ی آن را " بلّا بلّا " می گویند یعنی هر تیم دو نفر هستند که این دو نفر با هم بَلّ یا یار و هم تیمی اند و هر بازیکن باید یک تشله داشته باشد .
در بازی دونفره هر بازیکن دو خانه دارد که در هر دور بازی باید بتواند خانه های خود را حفظ کند در غیر این صورت به ازای هر خانه ای که از دست بدهد یک امتیاز نصیب حریف خواهد شد . برای شروع بازی یک نفر تشله ی خود را لب خانه ی اول شون می دهد ( می نشاند ) و نفر دوم از سر تپه همان نقطه ی شروع بازی تشله ی شون داده را هدف می گیرد .
در بازی چهار نفره یک تیم آغاز کننده بازی از سر تپه و تیم دیگر شون دهنده خواهد بود که یک یار تشله اش را در لبه ی خانه ی اول و یار دیگر تشله اش را در لبه ی خانه ی سوم به عنوان هدف شون می دهند .
اصطلاحات عملیاتی که در مراحل بازی وجود دارد :
۱ ) شون دادن : گذاشتن تشله ی یکی از طرفین بازی در لبه ی خانه ی اول به عنوان نشانه( هدف ) تا حریف از سر تپه ، آن را نشانه گیری و بازی را آغاز کند در بازی دو نفره یک نفر از نقطه ای به نام سر تپّه که به فاصله ی خانه ها از هم از خانه ی اول فاصله دارد و نقطه ی شروع بازی است تشله ی خود را به سمت تشله ی حریف و نشانه گیری آن رها میکند که اگر به هدف زد بازی را برای تیر بعدی به حریف دوم یا گرفتن خانه و تیر دوم یا سوم ادامه میدهد و اگر به هدف نزد یار دیگرش همین عمل را انجام میدهد تا اینکه در زدن تیر و یا گرفتن خانه ناموفق شود و نوبت بازی به
بازی کنان حریف برسد .
۲ ) لوکال شدن : برخورد تشله ی شروع بازی از کانون نشانه گیری اولیه یعنی همان سر تپّه به لبه ی خانه ی اول که تشله ی حریف لبه ی آن شون داده شده است(سیبل، نشانه) که با این اتفاق فرجه ی تکرار دوباره شروع بازی به او داده می شود .
۳ ) جرق شدن : برخورد تشله ی یار به یار یا برخورد تشله بعد از تیر به تشله ی خودی یا حریف و یا زدن دو تیر متوالی به یک تشله ی حریف که با این اتفاق امتیازات این مرحله سوخته و بازی دوباره از سر تپه شروع می شود
۴ ) کُچ شدن : اگر بعد از تیر تشله بی اختیار وارد خانه ی تصاحب نشده شود امتیازات این مرحله از بازی سوخته و می گویند کچ شد و بازی مجدد از سر تپه شروع می شود .
۵ ) لنکا تیر و تیر : یک عمل وحرکت ویژه ایست که نصیب هر تیم یا بازیکنی بشود آن تیم یا بازیکن امتیازات و نمرات قابل توجهی کسب خواهد کرد ( توضیح و باز کردن آن نیاز به شرح و کار عملی دارد )
۶ ) برداشت : از من برداشت جمله ایست که وقتی بازیکن احساس خطر میکند فقط به بازی خود یا تیمش در همان دور بازی پایان می دهد .
۷ ) ساق : شکل ، حالت و ژستهای مختلفی ست که تشله را در دست گرفته و به سوی هدف می فرستند که به ساق های بد فرم و ناموفق گیساق می گفتند.
لازم به ذکر است به نشانهگیری حرفهای با دقت نظر خیلی بالا و مثمرثمر می گفتیم ؛
" تَو وَرمِچِنه " !!! که صرفاً این جمله برای نظر شکنی آن بازیگر بود تا نتواند تیر بزند .
احمد عظیمی اردیبهشت ۱۴۰۱
[ دوشنبه هفتم فروردین ۱۴۰۲
شعر و ترانه روید از روستای اسفاد
آبی زلال جوشد از روستای اسفاد
هر تشنه ای که قدر آب حیات داند
یک قطره هم بنوشد از روستای اسفاد
هر بلبلی که در باغ آواز می سراید
گویا که نغمه خواند از روستای اسفاد
جویای فضل و دانش از ارض تا ثریا
درس ادب بجوید از روستای اسفاد
هر غنچه ای که چشمش را باز می نماید
باید قبا بپوشد از روستای اسفاد
هر سالکی که قصد قرب خدا نموده
باید که ره بپوید از روستای اسفاد
آن را که خاطر او از غصه ها ملول است
باید گُلی ببوید از روستای اسفاد
هر کس نداشت جایی ، اسفاد خانه اوست
باید دَری بکوبد از روستای اسفاد
هر جا روی دل تو در بندِ زادگاه است
کس نیست دل بشوید از روستای اسفاد
****
شاعر : مرتضی حسینی اسفاد – مدرس دانشگاه
پسر عموی گلم آقا ابراهیم عزیز برایتان آرزوی سلامتی دارم
حسن آقای گل همکلاسی قدیمی
موفق باشی
سالها پیش پشت اون قله سیا
ما دودر ۰ داشتیم باآقا فرا
احمد ومحمودوچندتایی دگر
که در این کارا همه داشتن جگر
احمد دادی وبعضی بچه ها
داشتن اونها، دودر، اما جدا
داخل ان غالبا چیزی نبود
دائما بودند طلب کار از خدا
دست شان هردم بسوی او دراز
گفته دایم ای خدای چاره ساز
این دودر پرکن تو از کبک وتهی
این دودر باشد چرا دائم تهی
ازچه رو اینک فرا واین حسن
سخت کردن راه بر احمد ومن
پس چرا آنهاهمش هر صبح وشام
کبک را اسان بیاندازند به دام
فکر کردند فکر کردند بیشتر
تا بیابند چاره وراهی دگر
عاقبت یک چاره در کار اوفتاد
چاره ای از آن یکی یار اوفتاد
هردوشان گشتند از این موضوع شاد
ان یکی فکری دگر اورد یاد
چاره این باشد رقض های رقیب
منحرف گردد به سوی ما به شیب
کاسه ی ابی به عنوان تله
ما گذاریم سمت خود با فاصله
چاره کر دند کار خود را زود زود
پس دویدن سوی قلعه سمت رود
حالا شب دوباره برگشتن
امدن خوشحال درشب باچراغ
از میان کوچه دیوارای باغ
گفتن اول بر دودر پاتک زنیم
گر که باشد کبک ان راتک زنیم
تاکه احمد کرد دست درآن دودر
آسمان شد تیره وخاکش به سر
داد فریاداز نهاد او فتاد
کو هراسان گشت وبر خاک اوفتاد
آن یکی گفتا چه شد ای یار من
صبر کن جانا گسست افکار من
آن چه دیدی در دودر ،بگریختی؟
رشته ای بر گردنم اویختی !
گفت تا من در دودر بنمو ده دست
حس نموده مار در انجا نشست
۰مار در این سو وان سو میدوید
تشنه بود وبهر ابی می خزید
مار بودی ایه از بهر خدا ۰
تاکه بنماید تورا از بد جدا
چشم از مال کسان اذیین ببند
هرچه داری کن قناعت پس بخند
روزی ات جای دگر قسمت شده
هرچه اید غیر ازاین ان بد شده
چشم بر مال کسان بربند تا
کبک اید بر دودر لطف خدا
یونس آ این قصه را پایان بده
بهر مردم رو تو اب ونان بده
خواجه یونس کریمی اسفاد
درگذشت مرحومه مغفوره فاطمه غلامعلی زاده.
همسر مرحوم کربلایی میرزا احمد اسدالهی را تسلیت عرض نموده از درگاه خداوند متعال برای مرحومه علو درجات و برای بازماندگان صبر و شکیبایی آرزومندیم.
خاطره ای از دوران کودکی
با سلام و احترام
دوران دبستان بود، کلاس اول دبستان بودم یکی از روزها که روی نیمکت نشسته بودم زیر نیمکت یک پاک کن نو و قشنگ افتاده بود و برداشتم برای خودم و به خانه آوردم و به برادرم گفتم . مظفر من این پاک کن را پیدا کردم. ایشان به محض مشاهده گفت این مال مردم است و فردا حتما ببری سر جاش بگذاری و فردا این کار را انجام دادم و صاحب پاک کن پیدا شد.
در دوران بزرگسالی آن اوایل که در تهران سرکار می رفتنم یک روز یکی از ارباب رجوع یک لباس قشنگ و زیبا برام هدیه آورد من به برادرم نشان دادم گفتم این را برام هدیه آوردند
اما این بار هم نگذاشت آن لباس قشنگ را بپوشم و گفت برو آن هدیه را پس بده و ذائقه خود را با مال مفت و بدون زحمت عادت نده.
و هرکی باید از دسترنج و زحمت خودش باید بخورد. من رفتم پسش دادم
در تمام ایامی که در کنارش بودم درسهای زیادی ازش یاد گرفتم
امروز خیلی جایش برایم خالی است .
امشب سالگرد رفتنش است و یاد و خاطرش همیشه برایم زنده است.
گفتم که فراق تو نبینم دیدم
آمد به سرم از آنچه می ترسیدم
۲۸ اردیبهشت سالگرد آسمانی شدن دکتر کریمی خدمتگذار عرصه رفاه و تامین اجتماعی گرامی باد.
ارادتمند کریمی
درگذشت مرحوم "خواجه اسدالله یاری" را خدمت خانواده یاری و سایر بستگان تسلیت عرض نموده، برای مرحوم علو درجات و برای بازماندگان صبر و شکیبایی آرزومندیم.
انا لله و انا الیه راجعون
خانواده های محترم صادقی(صادق) و سایر بستگان
درگذشت مرحوم مغفور شادروان حاج عباسعلی صادقی را تسلیت عرض نموده برای آن مرحوم غفران الهی و برای بازماندگان صبر و شکیبایی خواستارم.
روحش شاد
زادگاهم ! خدا نگهدارت دل ما زیر خط پرگارت
ما همیشه به یاد تو هستیم گر چه از نان تو نظر بستیم
ابر و باران همیشه مال تو بهترین آب خوش به حال تو
عالمانی بنام داری تو هر چه خوبی ، تمام داری تو
ای زمین همیشه حاصل خیز کمرت راست کن کمی بر خیز
خیز و بنگر دوباره جان داری در تن خسته هم توان داری
آب افزون به لطف حق گردید در تن خسته یک رمق گردید
باز جای قنات زیبا هست چایی آتشی مهیا هست
نبض مردم به حرکت آمده است سوی این قلعه برکت آمده است
باز این دِه دوباره آباد است عشق مردم یقین به اسفاد است
این قنات آب معدنی باشد توت ها مثل بستنی باشد
چون انار بهشت در اسفاد تا همیشه چنین شوی آباد
"مرتضی "گفت قصه اسفاد قصه گل و شاخه شمشاد
شاعر : مرتضی حسینی اسفاد
💖اسفادخبر👇
آنا الله وانا الیه راجعون
درگذشت مرحومه فاطمه عظیمی (همسر مرحوم کربلایی غلام نبی) را خدمت خانواده های داغدار تسلیت عرض نموده از درگاه خداوند متعال برای مرحومه علو درجات و برای بازماندگان صبر و شکیبایی آرزومندیم.
روحش شاد
حاج محمد اقای شهریاری
ایشان یکی از بزرگ مردان نیک روزگار بودن
. این مرد بزرگ کد خدای قلعه اسفاد بودند . انسانی به تمام معنا ابرودار , مهمان نواز , ولوتی منش
خانه این بزرگوار در پای چنار در کنار قنات قلعه بود . خانه ای بزرگ وخشتی که از ورودی یک اتاق مهمانی وصحن حیاط بزرگ و دیوارهای گلی ونشیمن بود . گرچه در ان زمان امورات برق رسانی در قلعه وجود نداشت ولی صدای موتور برق ایشان همیشه در شنود بود . وخاطره اسب اهنی (موتور قدیمی) که اثارش تا بعد زلزله هم در کنار خانه شان نقش زمین بود . رو از یاد نخواهیم برد .
از خدمات ایشان به مردم حل وفصل مشکلات , انجام امورات عروسی , حنا کردن دست وپای داماد , پوشاندن لباس داماد , وکد خدایی بود
این بزرگوار دارای سه فرزند پسر که ارشدشان خواجه حاج تیمور واقا شهریار واقا رضا می باشند .
برای امرزش روح ان مرحوم وسلامتی خانوادشان صلواتی می فرستیم
خالقی ،غفاری
در زمانهای قدیم به دلایلی از قبیل فقر مالی ، عدم دسترسی
آسان به شهر ها و حتی دیگر کشورها و نبود یا کمبود صنایع تولیدی در داخل کشور ، دستیابی به وسایل اسباب بازی کمتر بود لذا بازیها طوری طراحی می شد که یا نیازی به وسیله و ابزار بازی نبود یا اگر هم نیاز به ابزار بود ، این
ابزار حاصل تفکر و هنر دستان خودشان بود .
مثل توشله که با سنگ درست می کردند .
این بازیها آنقدر منظری زیبا و دیدنی داشت که بواسطه ی
استقبال تماشاچیان ، عدم محدودیت سنی و افتخار حضور بزرگترها ، ازدحام بینندگان هر لحظه رو به فزونی بود .
مثلاً می دیدی که مردی با شصت سال سن همراه جوانان
پانزده ساله و با شور و شوق کودکانه بازی می کند و بازی آنها را گرم و جذاب می نماید . این بازیها در کنار درس ، کار
کشاورزی و هزاران مشغله ی دیگر ، هم یک ورزش و هم یک تفریح بجا و ضروری بود تا خستگی جسمی و روحیِ همه ی اقشار بخصوص جوانان را بزداید و یا موجب تخلیه انرژی شده آنان را بجای انحرافات به مسیر درست زندگی سوق دهد بعلاوه که همه حکمت آموز بود .
۱) شَ کُر بازی
۲) کوت توشله خراب : ارتقاء تفحص
۳) ریگ بازی : ممارست تردستی و قاپیدن
۴) قطار بازی : ارتقاء قدرت تمرکز فکری
۵) دارِ قهم
۶) چِش ور بستنک : تمرکز حس شنوایی در رسیدن به هدف
۷) حاجی نمکَو نمک بِسَو
۸) توشله بازی : بالا بردن تمرکز نشانه روی
۹) تبرک بازی
۱۰) تَپ تپ خمیر
۱۱) درنه بغل دینگ : چیره گی با دقت و تیز هوشی
۱۲) مِخ دُرنه : مغلوب کردن حریف با اراده قوی
۱۳) اُرَنگ اُرَنگ از سرشناسی تا تعقیب و گریز برای تازیانه
۱۴) هفت سنگ : تمرین نشانه گیری در هدف
۱۵) گرگم گله می گیرم : حفظ ارزشهای ملی
۱۶) عمو زنجیر باف
۱۷) القدر دینگَو : دیدن بالا و پایین زندگی دنیا
۱۸) آهنگرو ، سیسینگرو : گرفتن قولنج کمر
۱۹) گل یا پوچ : دقت در انتخاب
۲۰) از ایی کلاهک دودِ میه
۲۱) الک دولک : ارتقاء نشانه روی و برد هدف
۲۲) تیران بازی : تمرین تمرکز و دقت در نشانه روی
۲۳) لی لی : تمرین تعادل در زندگی
۲۴) لخشک بازی: تمرین حفظ تعادل
۲۵) ایی نخودک ایی کشمشک: حرکات کششی بازوها
شانه ها کمر و عضلات شکم
۲۶) باد (تاب تاب عباسی)
۲۷) تایر گلونک
۲۸) اتل متل
۲۹) پَلپَلیس بازی: نرمش پنجه
۳۰) پل پُکَّک: تمرین پرش
۳۱) هردَو هردَو پودینه تخمرغ زرد دینه
۳۲) شاه و وزیر
۳۳) نون بیار کباب ببر: تمرین چابکی
۳۴) وسطی : تمرین همیشه در راس و میدان بودن
۳۵ ) خاله بازی : آیین مهمانداری
۳۶) یه قل دو قل : مشکلات اگر مثل سنگ سخت باشند
یکی یکی از پس آنها بر می آیی.
اگر توجه کنید مقدمات و ابزار همه ی این بازیها در خود اسفاد تهیه می شده ، نیاز به خرید هیچ وسیله بازی نیست و هدف کلی ارتقاء فکری و جسمی است.
احمد عظیمی 1398.2.3
با سلام و احترام
زمان قدیم هم آبادانی بیشتر بود و هم سرسبزی ، اون زمان بارندگی برف و باران خیلی زیاد بود آب قنات زیاد بود . اکثرا در خانه هایشان گاو و گوسفند و مرغ و خروس و سگ و گربه داشتند کشت آبی و دیم رونق داشت گندم و جو آبی و دیم ، کشت من دو ، گاورس ، غوزه و صیفی جات و کشت پاییزه و مزارع بزرگ ارزن زیاد بود و نگهداری آن مزارع هم خاطره انگیز بود. اگر در اسفاد قدیم ،آبادانی و کشت و کار زیاد بود ،به تبع آن پرندگان مهاجم و مزاحم کشت و کار مردم هم زیاد بودند. جدا از آنکه پرندگان از روزی شان بهره مند بودند ، گاهی اوقات هجوم پرندگان به مزارع منجر به نابودی و یا کاهش محصول می شد اینجا بود که بچه های آن دوران وظیفه نگهداری مزارع را بر عهده داشتند تا کشتزارها از شر گنجشک ها و یا چغوکهای مزاحم در امان باشد. مزارع زیبای ارزن بخصوص بعد از آبیاری بسیار خنک و زیبا و پر نشاط بود . ارزن در قدیم از اهمیت خاصی برخوردار بود و نون ارزنی یک نان ویژه و ارزشمند بود علاوه بر آن دانه های ریز ارزن غذایی خوشمزه برای پرندگان،بویژه چغوک ها بود. ارزن اواخر بهار بعد درو گندم و با ریشه گندم کشت می شود و اوایل پاییز با بور شدن و طلایی شدن کم کم برای درو و دروازه شدن آماده می شود. سرسبزی زیبا و رقص خوشه های زیبای ارزن در معرض بادهای تموز ، موجب وسوسه حملات پرندگان می شد. بچه ها در خنکی صبح و بعد از ظهر مشغول فراری دادن چغکوها بودند. چغوک ها پرندگانی کوچک و بامزه و فراوان بودند که وقتی در کنار هم قرار می گرفتند بسیار زیاد و پر سر و صدا و شبیه گرد باد بودند که اگر سنگی به داخل مسیر چغوک ها پرتاب می کردیم چندین چغوک سقوط می کرد و همچنین از ابزارهای متفاوت و مختلفی برای فراری دادن آنها استفاده می کردیم ابزارهایی نظیر ده وول یا مترسک ، پرتاب سنگ با په لخمون ، سر صدا کردن و هو هو کردن و مهمترین ابزار خه لت، خه لت کردن بود خه لت با قوطی های رب و کمپوت.
به این صورت که سنگ های ریز و یک شکل ، داخل قوطی می ریختیم و درب قوطی را تا می زدیم و سپس تکان می دادیم تا ایجاد صدا می کرد تکان دادن و خه لت خه لت کردن چون زمان بر و طولانی بود، هم موجب خسته شدن دست می شد و هم سرو صدای زیاد و طولانی برای خود ما نیز آزار دهنده بود امروزه قوطی های کنسرو و کمپوت را که می بینم یاد چغوک ها و مزارع زیبای ارزن میافتم .
به هر حال نسل قدیم پرتلاش و باهوش بودند و شگردهای خاصی برای کسب و کارشان داشتند نسل امروز هم باهوش تر از قدیم میزان تولیدات را چند برابر کرده است و همچنان رو به جلو در حال حرکت است به امید روزهای بهتر .
پیروز و سربلند باشید .
احمد عظیمی _ کریمی آوای اسفاد
اناالله وانا علیه راجعون
بدین وسیله درگذشت مرحوم مغفور تازه در گذشته
حاج سید ابراهیم حسینی را به اطلاع تمامی دوستان واشنایان میرساند
مراسم تشیع پیکر این پیر غلام حسینی چهارشنبه مصادف با شهادت امام حسن عسکری مورخه 13 /7 /1401ساعت هشت ونیم تا نه صبح حرم مطهر رضوی وبعد از طواف به سمت بهشت رضا بلوک 40 میباشد
حضور شما نیکان باعث تسلی خاطر بازماندگان وشادی روح ان عزیز سفر کرده میباشد،
یکی دیگر از بزرگان سفر کرده , میرزا حاج غلام حیدر قاسمی می باشند .
فردی با ایمان , خدا ترس , اهل مسجد ومنبر واهل نصیحت وپند دادن مردم بودند .
این مرد بزرگ یک شبانه روز اب از قنات اسفاد داشتند که ایشان را به یک کار افرین موفق وپیروز تبدیل کرده بود .
در زمان قدیم که دادگاه و پاسگاهی نبود وودسترسی به ان مشکل بود
ایشان ریاست خانه انصاف بودن که همان شورای حل واختلاف امروزی می باشد .
وحل دعوا می کردند . خانه ایشان در جوار کوچه حوض ملاحاجی که همه شما خاطره ان و کوچه باغها رابه خاطر دارید . در همسایگان اقایان مرحوم حاجی میرزا حسن وحاجی حسین علی غفاری ومددی وباقری واقع بود .که با هم برادر وار وبدون حاشیه زندگی می کردند .
خشت خشت خانها ومزارع وکوچه باغها , مهربانی وپشتکار این بزرگ مرد را فراموش نخواهد کرد . چرا که مردی به تمام معنا شکیبا وزحمتکش بودند .
ثمره سالها زندگانی ایشان دو دختر وسه پسر به نامهای حاج غلامعلی , حاج محمد هادی , وحاج محمد بود که پسر بزرگ وبزرگ خاندان قاسمی وزنده دار نام پدر که خدمات زیادی برای مردم روستا انجام داده اند . که از این بزرگوار هم در اتی خواهیم پرداخت .
جهت امرزش حاج غلامحیدر و سلامتی خانواده محترمشان صلوات
نویسنده ,, محمد علی غفاری
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
گُر وه شی - سُ مه رووق gor va shi - so ma roogh
باسلام و احترام
طبیعت اسفاد هم نعمت های خاص خودش را دارد در فصل زیبای بهار چنانچه بارندگی زیاد باشد معمولا ، روز بعد از بارندگی می توان قارچ پیدا کرد آن هم قارچ طبیعی که هم ساخته دست انسان نیست و هم طعم ولذت خاصی دارد و این همان قارچی است که اسفادیها به آن سُ مه رووق ، گُر وه شی یا ته بل که می گویند.

روزهای پس از بارندگی های زیاد، می توان این نعمت خداوند را بچینیم . در دامنه کوه ، و در حاشیه رودخانه ها و جویبار ها و بخصوص در اطراف بوته گیاهی به نام گرواش به راحتی دیده می شود . این قار چ به رنگ زرد کم رنگ و یا سفید است که به دلیل اینکه بیشتر در کنار بوته ای به نام گُرواش می رویید به گر وه شی نیز مشهور است. نوعی کوچک از خانواده قارچ که خیلی هم خوش مزه است، در زیر برگ گیاهی رشد می کند که این قارچ به ته بل که مشهور است.

البته چون اسفاد از نعمت بارندگی کم برخوردار است قارچ زیادی در آنجا نیست و معمولا قارچ در مناطق پربارش بیشتر می روید.
شایان ذکر است نوعی هاگ شبیه خانواده قارچ در بیابان های اسفاد بخصوص در تپه های ماسه ای یا پل های قوم می روید که هم شبیه سر اردک است که به اردک و یا آردک مشهور است.
این هاگ به اندازه 10سانتیمتر و به رنگ سفید شیری است و یا هم شبیه و همرنگ آرد، که غذایی کاملا خوشمزه است.

البته چیدن و جمع کردن قارچ در اسفاد صرفه اقتصادی ندارد و فقط جنبه تفریحی دارد چرا که دیدن مناظر زیبای طبیعت در فصل بهار شور وشعف خاصی به انسان می دهد.

+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و پنجم فروردین ۱۳۹۵ ساعت 23:10 توسط اسماعیل کریمی |
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
دومین سالگرد مرحوم مغفور میرزا حسینعلی قاسمی اسفاد را تسلیت عرض می نماییم
روحش شاد
و یادش گرامی
بزرگان اسفاد
درگذشت مرحومه خیرالنساء عبدلی مادر شهید علی حسینی را خدمت خانواده های داغدار تسلیت عرض نموده، از درگاه خداوند متعال برای مرحومه مغفرت الهی، و برای بازماندگان صبر و شکیبایی آرزومندیم.
روحش شاد
حاج حسن ابراهیمی
یکی از مراکزی که در اسفاد منشاء خدمات فراوانی برای مردم اسفاد بوده است شرکت تعاونی مصرف اسفاد است که از همان اوایل انقلاب توزیع اقلام و لوازم و مواد خوراکی کوپنی قند و روغن و شکر توسط آقای حاج حسن ابراهیمی صورت گرفته است.
مکان اولیه شرکت تعاونی یک اتاق در منزل آقای میرزا حسن واحدی بود که باوجود مشکلات فراوان و کمبود جای مناسب به مکان فعلی در شهرک جدید اسفاد منتقل شد که با حذف مواد کوپنی، دیگر خدماتی ارائه نمی کند.
ایشان مردی سختکوش ، مردم دار و خوش برخورد همراه با گفتن اصطلاحاتی نظیر پسر خاله و رفیق است که بیشتر اوقات خارج از برنامه ساعت کاری به مردم خدمات فراوانی ارائه نموده است چرا که خیلی از اوقات افراد بصورت انفرادی برای باز نمودن درب شرکت تعاونی به درب منزل ایشان مراجعه می نمودند که مشکلات خاص خودش داشت. از خصوصیات دیگر ایشان تبحر خاص در حساب و کتاب و استفاده از چرتکه است.
به هر حال رسیدگی به امورات عمومی مشکلات خاص خودش را دارد
برای ایشان و خانواده محترمشان آرزوی سلامتی و بهروزی داریم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
اسماعیل کریمی

فرهنگ سلام
سلام به معنی سلامتی و اظهار محبت و نشانه صفا و صمیمیت بین افراد در جوامع مختلف است.
سلام نامی از نام های خداوند است و بیش از چهل بار در قرآن آمده است.
پیامبر گرامی ما در مواجهه با افراد فقیر و غنی و بزرگ و کوچک در سلام کردن همیشه پیشقدم بودند.
سلام کردن ۷۰ حسنه دارد که ۶۹ حسنه برای سلام کننده است .
در اسفاد قدیم و جدید همه اسفادیها به همدیگر سلام و خدا قوت می دهند.
کوچک به بزرگ . بزرگ به بزرگ و زن به مرد به همدیگر سلام می دهند و اظهار محبت و تواضع خود را هنگام رد شدن از کنار همدیگر اعلام می دارند.
متاسفانه این موضوع در شهرهای بزرگ و کلانشهرها ،کمرنگ و غیر ممکن شده است روزانه هزاران نفر در پیاده روها بدون هیچ واکنشی از کنار همدیگر رد می شوند و از نعمت تحیت و سلام محروم شده اند .
شایسته است هنگام ورود به برخی مکانها ، پارک ها و کوچه های محل و مناطق مربوط به خودمان ،به بزرگ ترها و بازنشسته ها سلام بکنیم
بخصوص بازنشسته هایی که پاتوق شان درب منزل خودشون است .
به آنها سلام کنیم حتی اگر ناشناس باشند.
سلام یک دستور الهی و قرآنی است.
ان الله و ملائکه یصلون علی النبی یا ایها الذین آمنوا صلو علیه و سلموا تسلیما.
در پایان سلام و درود ما به شما اسفادیهای عزیز در جای جای ایران اسلامی.
پایدار باشید .
کریمی آوای اسفاد
خاطرات منقرضه
دوشنبه, ۳ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۰۱:۳۳ ق.ظ
محمدعلی خالقی
۱ نظر
بنشین با هم کمی گپی زنیم
از قدیما و اون جوونا نگذریم
گر بگم از بهرت ای دوست پیر مشی
گر بود رویت سفید قرمز مشی
روزی بود و روزگاری داشتیم
گو گله و خر گله می داشتیم
هر که دو تا گو مداش کیف می داش
گر ماست و سر شیر فراوو می داش
یا اگر مرغ وخروس هم می داش
قد قدان تخمرغ به زنبیل می داشت
خیت پیاز سیرموک و کاه یادش بخیر
بزغاله و شیخ روا یادش بخیر
کلب پیاز علف کرده سو مزنی
داس مایی یا گو خوره گو مزنی
سیم داغ ! گو موخوره یا بیارم
صبر کو یک سیم سرخ بیارم
سر صبح یک انار ترش بیار
تا ده مین خیتا توره خو بنیا
یا که انار مبره یک سیم وپکنیک ره بیار
عجبا ای روزگار باز ده کجار
گندم سر زعفرو او ره بیار
پی باغو ره او دادم فردا عمله درم
خر و جقد وماله یک رسمون کم درم
چه سواری داره ده ری مله یک پایه
شاشا پل ره بگی ترگز اناری مایه
خرا هم مونده شدن پیزور ببن قب نکنه
گردن اور محکم بگی زن صحبخور مایه
بگذریم پل خیت هم ، موشی شده
موتور اژ ، یا هم ، پنج کیلویی کاه مایه
یادمه موتور اومه ده جو کرتی قرش اژ
باز مترسم که همو موش عینکی مر مایه
اگر ای بار دگه و موتور اژ و روغن چل
ا همو موش و همو غرش اژ و مه بم
کلکو کنده شده گور صحب خور مایه
بخدا مونده شدم وگر نه تا صبح بریتو
اقدر حرف مزدم ولی یه اما داره
حرفوکه حرف میره اوسونه داستان مایه
خالقی در اسفاد وطنم
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
ته شله مکانی استراتژیک در اسفاد محسوب میشود از چند جهت :
اول بخاطر اینکه بعد از راه در قلعه که هم اکنون آسفالت شده بعنوان دومین مسیر اصلی برای دسترسی شهرک به پای چنار استفاده میشود که این مسیر به راه پی قلعه معروف است.
دوم وجود بخش بزرگی از مزارع در اطراف این راه که وجود جوی آب همراه با درختان توت در سرتاسر این راه به آن زیبایی خاصی بخشیده است.
سوم به دلیل وجود خرمنگاه های گندم و جو که البته تعدادی از این خرمن ها در پیزاد قاضی هم وجود دارد.
ته شله زمینی مسطح با ارتفاعات کم، پایین وبالا شیب دار می باشد که مختص خرمنگاه ها صورت می گرفت و عمومی محسوب می شود که هر کس جایگاه خاص خودش را از قدیم و ایام دارد وچون از محیطی تقریبی در معرض باد می باشد از این مهم برخوردار گشته و در زمان اسفاد قدیم جایگاهی با تلنگری نو برای عصر امروز فراهم کرده که شاید برای نسل امروز ناشناخته باشد و انسان را به سوی عشق محبت و صفا سوق می دهد
وشاید قدیمی ها با هر بار عبور از این مجاورت به یاد خاطرات و کلماتی مانند خداقوت چیگ دروازه خر وگاو ریسمان جوال و گندم جو ماش خرجین و واز همه مهمتر اجداد و پدران و مادرانی که امروز در جمع ما نیستند بیفتند
چهارمین دلیلی که به این محل اهمیت بخشید ایجاد منبع آب شرب شهرک اسفاد هست
این منبع زمینی و بتنی به متراژ تقریبا ده در پنج و عمق چهار و پنج متر که از بتن سخت و فشرده در دهه 60 ساخته شد و مدت کمی از آب چاه عمیقی که در مجاور همین محل حفر شده بود تغذیه می شد که احتمال بر تامین اب شهرک و همین طور اگر عملی می شد برای مزارع هم قابل استفاده بود که میسر نشد و هم اکنون از آّب اسفدن تأمین می شود. یادی کنیم از مرحوم حاج میرزاحسین نظرجانی (پدر دهیار فعلی) که زمان ساخت این منبع منزلشان در ته شله واقع بود و همکاری موثری در ساخت منبع داشتند.
داستان چاه و دردسرهای حفر آن و خشک شدن آب آن و انتقال موتور دیزل و تانکر آن تراژدی است که از آن فقط اتاقکی به یادگار مانده است. چاهی که برای اسفادیها آب نداشت شاید برای شرکت حفاری نان داشت.
نگارش احمد محمدی
اقا سید محمد تقی موسوی معروف به آقای اسفاد از خادمین و نام داران مسجد اسفاد بودند .
که در تاریخ :۱۳/۱۱/۹۲ در روستای اسفاد به رحمت الهی پیوست .
ایشان مردی نیکو ، محبوب و دوست داشتنی . و همین طور همسر ایشان مرحومه کشور واحدی مادری مهمان نواز و مهربان بودند .که هر دو انها آسمانی شده اند .
امروزه مردم زیرکوه از ایشان به نامی نیکو یاد می کنند .و کمتر کسی باید باشد که این مرد را به شهرت آقایی نشناسد.
چنانچه اسفاد قلب زیرکوه را منطقه ای منتخب جهت گردشگری و تفریح انتخاب نموده اید .
آرامگاه این مرد بزرگ را از یاد نبرید . چرا که ناجی هر امید بی امید است .
روحش شاد یادش گرامی
پنجشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۶، ۰۹:۴۳
دنیای زندونی
وقتی ازم دوری دنیام چه دلگیره
تو اینو می دونی برات که میمیره
شبهای بی خوابی چشمای گریونی
بی تو غم انگیزه شبهای مهتابی
اینو می دونی من ازت می خوام برگردی دوباره
اینو می دونی من ازت می خوام بمونی دوباره
خاموش بی روحه یه قلب دیونه
مرگ است این خونه دیوار می دونه
برگرد به این خونه دوری یه زندونه
دردو همش درده یه راه می مونه
اینو می دونی من ازت می خوام برگردی دوباره
اینو می دونی من ازت میخوام بمونی دوباره
شاعر : محمد علی خالقی (عرفان)
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
صبح یک روز قشنگ
هر روز با صدای قوقولوی خروس و جیک جیک گنجشکان بیدار می شدم
پدر بزرگم تمام حیواناتش را اسم می گذاشت و انها را با اسمشان صدا می کرد . اسم خروسش جعفر بود .پرده ای گل دوزی شده که عکس چند عدد گل و گلدان و ایه ای از قران که در بالای ان حلالی گلدوزی شده بود را کنار می زنم پنجره ی دولنگه ی چوبی که از شرق به سمت خورشید باز می شود زنجیرش را بر میخ کوبیده دیوار اونگ می کنم
افشانی سرخ رنگ از طلوع خورشید هر روز از کوههای مشرق (کوه های بمرود )در اطرافش رنگین می شد . پشت کوه افغانستان امروزی و سرزمین ایران کهن بود .
پنجره ای دو لنگه از غرب به سمت قبله منظره زیبایی از باغستان و خانه همسایه را نمایش می دهد . نمای زیبای شاسکوه و میلاکوه بر قامت ابادی نشان قدرت و استواری سایه اش را هر روز بر ده می پوشاند
درختان بزرگ انار انجیر گردو و انگور طبیعت دل انگیزی را به رخ می کشد
تعدادی انار اونگی و داسی در شکاف دیوار آویزان است
صدای جغدی که هر روز بر روی بام بلند با صدای ناهنجار و خاص خودش گردنش را بالا و پایین می اورد .
از طبقه بالا به طبقه همکف نزدیک به ده پله گلی و شیب دار که موقع پایین امدن به تسریع می افزاید .احشام در طبقه همکف بودند و طبقه بالا نشیمن بود .
درب طویله را باز می کنم تعدادی گوسفند و گاوی با صدای نرم و مهربان سعی می کند بیرون گریزد . سطلی را بر می دارم و در ب چوبی یک لنگه باغ را که با صدای خشک قیژ قیژ در یک پاشنه می چرخد باز می کنم نگاهی به پایین و بالای کوچه می اندازم جوب ابی روان در یک متری درب باغ جاری است . و در کنار درب باغ , حوض ابی است که هر پنج روز از اب قنات سریز می شود .
تعدادی زنبور زرد لانه ای در بالای حوض تعبیه کردند و بازیگوشی کودکانه گاهی بر لانه جسارت می کند . بدنم گویا به زهر زنبور عادت کرده هر چند گاهی سر و صورتم را می گزیدند . روزی از روزها که زنبور دستم را گزیده بود پدرم دستم را می مکید و مقداری گل بر روی ان می گذاشت گرچه کودکی نامفهوم بودم و این برایم همیشه سوال بود ولی بعد از نیش زدن و چند دقیقه با گلی که بر روی زخمم می گذاشتم از درد خبری نبود .
ترجیح می دهم سطل را از جوب اب پر کنم . سطل را در جوب می گذارم سبزه های اطراف جوب به حدی زیاد است که اب را در خود گم کرده است صدای جیرجیرک و حرکت حلزونها در میان سبزه ها به چشم می خورد . سطل اب را در کنار گاو می گذارم . کمتر از دو دقیقه سطل اب پنج لیتری را با ولع تمام سر می کشید و گاهی هنوز پوزش را به علامت تشنگی به ته سطل می مالد .
ظرفی از جنس جیر لاستیک ، که قسمت وسط ان بریده شده بود را از سطل اب پر می کردم تا بعد از کاه خوردن تشنه نمانند .
پدرم مقدمات دوشیدن گاو را فراهم می کند و من در ان فاصله از درخت انجیری زرد بالا می روم تا در شاخهای ان خود را سواری دهم و گاهی هم چند تا انجیر رسیده له شده را در دهانم می گذارم .
همان که در شاخهای انجیر تاب می خوردم پیرمردی با فرزندش را در پایین دست می بینم که یونجهای درو شده را در خورجین گذاشته و ان را دو نفره بالای الاغ می گذارند . مقداری یونجه روی زمین را در بین بار و دو طرف خورجین پهن می کنند
پیرمردی عصا به دست در سه راهه سنگاجی کنار درخت توتی نشسته و به گذر اب می پردازد .
صدای گنجشکان و انبوهی از پرندگان به گوش می رسد . گوساله ای بازیگوش در فضای باغ بالا و پایین می پرد و تعدادی مرغ و خروس مشغول تغذیه هستند . صدای مردی سوار بر الاغ از دور دست می اید دیوار باغ به اندازه قد یک انسان از سنگ و گل و خاشاک پوشیده شده است . چند تا زن بقچه ای از لباس را بر روی سرشان حمل می کنند و در کنار جوب اب به شستن انها می پردازند . دیوار باغ و درختان برای خشک کردن لباسها مناسب ترین مکان برای پهن کردن است . بادی ملایم لباسها را تکان می دهد و تعدادی از لباس ها را بر روی زمین می اندازد .
امار جمعیت ده بیش از دویست خانوار در محیطی که قلعه نامیده می شد در مساحت سه هکتار , خانه هایی دو الی سه طبقه چسبیده به هم و فشرده زندگی می کنند . کثیر انها جهت ادامه ی حیات همین روال را سپری می کنند , زندگی ارام , بدون دغدغه و نیرنگ
انجا زادگاهمان بود وطن اجدادی سرزمینی که در ان چشم به جهان گشوده ایم ولی امروز دست بی رحم سرنوشت بر ان تقدیر جدایی افکند و روزگاری نا مروت همه رو در هم پاشید .
کاش هر دل درد پنهانی نداشت خالقی اسفاد وطنم
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
سرو خمره ای و تاریخی اسفاد
هویت یک منطقه به ظرفیت های انسانی و طبیعی آن محل است . والحمدلله روستای اسفاد از این دو نعمت سرشار است. جا دارد از همسایگان این درخت کهنسال تقدیر و تشکر نماییم که سالها در حفظ و نگهداری آن کوشش فراوانی نموده اند و اگر در محیط متروک و عمومی بود شاید تاکنون اثری از او باقی نمی ماند. اما هفته گذشته فرصت شد دوباره شکوه و عظمت این پدیده را از نزدیک مشاهده نمودم. لذا نکته ای را یاد آوری می نمایم که امیدوارم مفید باشد.
وآن اینکه در فاصله نیم متری این میراث ماندگار و گران سنگ دیگدانی درست کرده بودند برای چای آتشی و این کار برای پوسته ی فرسوده و آماده حریق این درخت کار خطرناکی به شمار می رود. امید است با دقت بیشتر در حفظ میراث فرهنگی کوشا باشیم.
مرتضی حسینی اسفاد_خرداد ۱۴۰۰۳
🍀 سپاس از توجه شما
این درخت شاهدی زنده از دوران گذشته اسفاد است.
زنده از آن جهت که هنوز مختصر شاخ و برگی سبز بر قامت کهن و تنومند آن باقی است.
او سرگذشت نیاکان ماست. فراز و فرودهای اسفاد را دیده. خشکسالی ها و ترسالی ها، قحطی ها و فراوانی ها، سیل، زلزله، صاعقه و... را تجربه کرده و از همه جان سالم به در برده ولی در مقابل نامهربانی های انسانها مقاومت نخواهد کرد.
سرو نماد زندگی و جاودانگی است.
و این سرو نماد "اسفاد" است، آن را پاس بداریم.
احمد محمدی
پدران زحمت کش دیروز
با سلام و احترام
در قدیم که نه برق بود و نه نفت و نه روشنایی ، آنچه موجب گرما و روشنایی خانه می شد آتش بود و پدر تنها فردی بود که وظیفه اش روشن نگه داشتن آتش خانه بود.
گرمای آتش، نور و روشنایی و امنیت را به خانه می آورد و برای همین بود که ایرانیان قدیم آن را مهم و مقدس می دانستند .
در اسفاد قدیم پدران در مقایسه با امروز تلاش مضاعف داشتند
- تامین هیزم پخت و پز و پخت نان وهیزم زمستان آن هم از مسافت طولانی بیابان با الاغ . تامین چوب و کنده از باغستان و کوه.
_ تهیه علوف . برگ سبز و خشک درختان برای گاو و گوسفندان.
- کشاورزی و باغداری و کاشت و برداشت گندم . جو . ارزن . ماش . عدس لوبیا و پنبه و زعفران و هرس واصلاح درختان و شیار زمینها و بیل زنی باغ و پای درختان و کود پاشی و سوز کولی زمینهای زعفران . .
- آبیاری باغ و زمینهای کشاورزی در سرمای زمستان و گرمای تابستان.
- حمایت مادی و عاطفی و معنوی فرزندان بعنوان ستون اصلی خانواده . تلاش برای تحصیل . رفع موانع مادی و ایجاد رفاه و آسایش به اندازه وسع مالی و همراهی فرزندان با تامین هزینه های مالی برای تحصیل در خارج از اسفاد .
- ساخت و انجام کارهایی نظیر خرمنکوبی با دروازه و کوبیدن خرمن . خوابیدن سرخرمن . گمار رمه . دوختن گوسفندان . چراندن گوسفندان . ساخت کرسی . کندن و ریز کردن شلغم و چغندر . ترید و کاه جو برای گوسفندان . درووش و چیدن پشم گوسفندان . بردن گوسفندان به محل رمه و گل کاری پشت بام . انداختن برف و تهیه خیک و سه ور برای پوشاندن سقف آغل حیوانات .
_ بافت جوراب و کلاه پشمی . بافت ریسمان مویی . درست کردن تنور و کرسی گلی . دیوار کردن باغ . خارزنی . هموارکاری .خاک بری و انبار بری زمین های کشاورزی.
- خلاصه سنگین ترین وظیفه بر عهده پدر بود بخصوص در فصل برداشت زعفران که پدر از همه جلوتر بود و وقتی ما در خواب بودیم او لوازم و وسایل را آماده می کرد و چراغ توری را نفت می کرد و در آخرین مرحله در سحرگاه نوبت ما بود تا بیدار شویم.
پدر از همه جلو تر بود و سنگین ترین وظیفه رو بدوش می کشید.
به دستان پینه بسته پدران اسفاد که همه هویت و اعتبار ما از آنهاست بوسه می زنیم و آرزوی سلامتی و عاقبت بخیری برای همه پدران اسفاد داریم
و به استناد آیه قرآن بال و پر خود را برای آنها می گشاییم.
اسماعیل کریمی اسفاد
با کمال تاسف باخبر شدیم که چندی پیش خانم نساء چهره ی آشنای اسفادیها و میرآبادیها دار فانی را وداع و به سوی معبود ابدی اش شتافته است.
مرحومه نساء همسر اکبر کریمی الله رسانی و مادر غلامعلیِ نابیناست . نام فامیلی اش را نمیدانم فقط میدانم او فرزند حسن نوه ی عباس معروف به نسای حسن عباس بود که همراه تنها فرزندش غلامعلی در همان اوایل زندگی مشترک از شوهر جدا شده و تنها زندگی میکردند و بجز یک خانه در قلعه ی بالاجنب منزل مرحوم حاج محمدنوروزی گویا ملک و درآمدی نداشته و در مقابل خدمات ارزنده ای که برای اسفادیها بخصوص در مجالس شادی و عزا انجام می داد مزد ناچیز یا خرجی می گرفت و به سختی زندگی میگذراند بعد از مدتی زندگی در اسفاد در ده ، پانزده سال اخیر به اتفاق فرزندش غلامعلی به شهرستان قاین مهاجرت نمود و با مرثیه خوانی و درویشیِ غلامعلی در مسیر خیابان و میدان امام خمینیِ این شهر و دریافت کمکهای مردم گذران زندگی مینمود . مرحومه ی منظور بسیار ساده ، ساده زیست و بی آزار بود که به جرات میتوان گفت او در طول حیات خود هیچکس را رنجیده و آزرده خاطر نکرده و همه از او به نیکی یاد میکنند تا اینکه چندی قبل بر اثر کهولت و بیماری دعوت حق را لبیک گفت و آسمانی شد . لذا بر خود لازم دانستم به پاس خدمات ارزنده ی این بزرگوار و حقوق احیاناً محقق نشده ی ایشان به اتفاق ، هم یادی کرده باشیم و هم به روح پاک آن مرحومه فاتحه و صلواتی نثار کنیم . مطمئناً او آمرزیده است و در نزد خالق هستی جایگاه قابلی دارد اگر این گفته را تایید میکنید جهت شادی روح آن عزیز آسمانی با هم بخوانیم :
فاتحه مع الصلوات
با تشکر احمد عظیمی
میرزا نقی شفیعی مردی بسیار بشاش و خوش صحبت بودند که همیشه در لحظه ی حضور دیدار خنده بر لبان ایشان نقش می بست ویکی از خصوصیات اخلاقی ایشان ان بود که عاشق تفریح بودند . یادمه ما بچه بودیم در سفرهای نوروزی ایشان اوقات خود را بیشتر به پیاده روی و کوهنوردی می گذراند . و در تکاپوی قارچ محلی بسیار زیرک و کنجکاو بودند . روزی از روزها یادمه یک دونه قارچی به اندازه نیم کیلو در دشت اسفدن پیدا کرده بودند . و برای ما بچه ها بسیار خاطره انگیز بود .
روحش شاد یادش گرامی
به یاد روزهای خوش زندگی لبخند بهترین هدیه است تا به بقای عمر بیفزاید .
بیایید تا این لبخند را به همدیگر هدیه کنیم .
درگذشت مرحوم حاج غلامحسین واحدی
درگذشت مرحوم حاج غلامحسین واحدی را به خانوادههای داغدار تسلیت عرض نموده از درگاه خداوند متعال برای آن مرحوم مغفرت الهی و برای بازماندگان صبر و شکیبایی آرزومندم
از راست ابراهیم خالقی نوزده سالگی
عرفان خالقی چهار سالگی
محمد علی خالقی یازده سالگی
به مناسبت درگذشت روح الله رجایی اسفاد ، فعال فرهنگی و سردبیر روزنامه جام جم
ای جام جم هنر رجایی
ای معدن پر گُهر رجایی
رفتی و بسوخت در فرافت
بیگانه و هم پدر رجایی
فرزانه ی روستای اسفاد
رفتی تو به این سفر رجایی
لعنت همه بر کووید نوزده
گل چید چو گل پسر رجایی
تقدیر شده چنین ، برادر
گرچه شکند کمر ، رجایی
روح اله باغ آرزوها
پاییز در این سحر رجایی
مردان خدا همیشه هستند
نام آور پر ثمر رجایی
عمر کم تو چو مختصر شد
طبع من و این اثر رجایی
از داغ تو "مرتضی" حزین است
جانسوز در این خبر رجایی
شاعر:مرتضی حسینی اسفاد
رئیس دانشکده فنی قاین
اسفادپرغرورمن ای قلب زیرکوه
بیرون بریز غصه ی باکس نگفته را
لای پرچین کوچه باغها ،لای سنگ فرش های قدیمی، دانه دانه خاطراتشان دربوته ی کوچک علفی روی دیوار سربرآورده وباتوسخن می گوید-همان ها که روزی بودندوبودنشان گرچه تکرارنشداما تکراری نبود حتی میشوداین را درپینه های بسته شده برساقه ی درختانی که روزی براثربچگی های روزگارزخمی برتنشان نشسته بودواکنون چونان کودکی که زیر دستان پرازمحبت پدری قدکشیده وتنومندگشته است دید.
بین شاخه های انگوری که هنوزهم گردن برافراشته اند تادرکشاکش پس کوچه هاردپایی پیداکنندازآنان که اوج رایادشان دادند.
درصدای قیج قیج دربهای چوبی که نگاه کولون هایشان درانتظارزن همسایه میخکوب شده است.
درتن بی رمق درختان توت وگردویی که سالهاپای خاطرات پیرمردان خسته، نگاه ازنگاهشان برنداشتند.آنان خودبرکت بودندکه وقتی رفتند دامن دامن برکات زمین هم با آنهارفت.آنهاخوددعابودندکه آسمان درتسخیربالهایشان بود.
می بینی انگشتان کشیده شده روی دیوارهای کاهگلی را؟- همان هاکه ماننددانه های ترکخورده ی تسبیح باهرنفسشان قداست معبودرابه رخ خاک میکشند-اکنون درسکوتی غم انگیز،ازناگفته هایشان می گویند!
چشمانت را اگرببندی حس میکنی بوی ترکیب کاه وگل را.
خوب که گوش کنی می شنوی صدای آشنایی که دردل شب فریادسیراب شدن گندم زارش رافریادمیکندتاصبحدم خورشیدرادرافق خوشه های طلایی خرمنش شرمسارکند.
هنوزهم صدای تق تق خمیربین دستان زیبای مادرت روی تنورداغ مهربانی اش روح یخ زده ات رانوازش می دهد .
یادت هست حسنک کجایی !چقدزندگی اش شبیه زندگی مابود!
روزهای بارانی درس آش وکشکهای مادرت رامرورکن.!
داسی که دستهای پدرت باآن تاول میزدتاسبدسبداناروبادام وسیب به دستانت هدیه کند...
زنبورها وبچه گنجشک هاخاطراتشان رادرچوب دستی وتیرکمان های تو مرورمی کنند.
کوچه های خاکی پراست ازصدای قهقهه هایت وقتی ازپشت دیوارقایم باشک هایت سرک میکشی.
چشم هایت راببند.بازنکن.همه هستند.کسی نرفته است.
تاده بشماروچشم هایت رابازکن.
حالامیتوانی بیایی .ولی آهسته ترقدم بردارشاید جای پای دوستانت زیرگامهایت گم شود...
نویسنده: بانو احمدزاده"ستاره سحری"
باغ کبله قلی
با سلام و احترام
باغ کبله قلی که هم اکنون متعلق به آقایان براتی و کاظمی است از باغ هایی است که از قبل عید تا بعد از برداشت گلهای زعفران سرسبز بود. این باغ در مسیر مدرسه ما بچه های قلعه بود و در فصل بهار با شکوفه های زیبایش و در تابستان و پاییز با سرسبزی اش،چشم نواز بود. در این باغ که در اصل زمین زعفران است فقط روی پل های خیت زعفران درخت بادام کاشته شده است . درخت بادام درختی مقاوم برای مناطق خشک و کوهستانی است که درزمستان تا منهای ۲۰ درجه مقاوم و گرمای تابستان نیز برای رسیدن بادام لازم است. بادام درختی بسیار عالی و سود آور است فقط در فصل بهار با هوای سرد آسیب پذیر است و با کاشت بادام دیرگل این مشکل نیز حل شدنی است. بادام خواص غذایی بسیار بالایی دارد.
امروز اسفاد نیازمند تلاش بیشتر و همه گانی برای عمران و آبادانی است. زمین های مرغوب و فراوان اسفاد ظرفیت های خوبی برای کاشت درخت بادام است.
باغ کبله قلی نمونه ای از کشت دو محصول زعفران و بادام است تا از آب و زمین اسفاد بهره وری مناسب انجام شود. علاوه بر این باغ ، باغ کنار و مناطقی از دامنه سلیمونی درخت بادام مشاهده می شود. امروز شایسته است برای مقاوم سازی اقتصاد اسفاد و رونق و آبادانی و بالا بردن سطح درآمد اسفادیها از این ظرفیت، بخوبی استفاده شود . علاوه بر سرسبزی، تقریبا تمام فصل از میوه بسیار سود آور و مقاوم و ماندگاری بالای این میوه می توان استفاده نمود. امروز درخت بادام پر محصول و اصلاح شده و دیرگل در مراکز جهاد کشاورزی وجود دارد. اسفاد نیازمند برندسازی محصولات است. هم اکنون آبیزی ها در محصولاتی نظیر عناب موفق بوده اند.
منتظر نظرات دوستان و دانش آموختگان و کارشناسان رشته کشاورزی هستیم
موفق و پایدار باشید
ارادتمند کریمی اسفاد
خانواده های محترم رضایی بهاری منش وسایر فامیل وابسته با نهایت تاسف درگذشت مرحومه مغفوره خانم گلستان رضایی را تسلیت عرض نموده وبرای ان مرحومه علو درجات وبرای بازماندگان صبر و شکیبایی مسالت دارم ما را در غم خود شریک بدانید
اسفاد»، روستایی است در شهرستان زیرکوه استان خراسان جنوبی، روستایی در دامن کوه. از شرق به بیابان و از غرب به کوهستان می خورد. فقط یک راه دارد که از شمال و جنوب روستا می گذرد. اسفاد، ایوانی خوش آب و هواست مشرف به حیاط خانه همسایه، افغانستان.
این روستا برای ما همین چند خط توصیف است که از نقشه های جغرافیایی و پایگاه های اینترنتی دست می دهد یا نهایتش همان چند جمله که یکی از اهالی روستا برایمان تعریف کرده است: روستایی کوهستانی و خوش آب و هواست که اکثر روزهای سال هوای مطبوع دارد... اما اسفاد برای مرحوم روح الله رجایی چیزی بیشتر از این چند جمله است. اسفاد برای مرحوم روح الله رجایی صدای لالایی بی بی حدیقه است. مرحوم روح الله رجایی در طول سی و چند سال زندگی با برکتش خیلی از قله های موفقیت را فتح کرد. خیلی از کوه های بلند جهان صدایش را پژواک دادند. اما همچنان وقتی چشم هایش را می بست سرش را روی زانوی بی بی حدیقه می دید و دست نوازش بی بی را لای موهایش حس می کرد و نسیم کوهستانی اسفاد به صورتش می نواخت.
مرحوم روح الله رجایی، گوشه ای از وصیت نامه اش را در شبکه های مجازی به اشتراک گذاشته بود با این مضمون که می دانم برای دوستانم سخت است و می دانم احتمالا کمتر کسی آنجا به سراغم می آید، اما دوست دارم پس از مرگم پیکرم را در قبرستان روستای اسفاد کنار قبر بی بی حدیقه دفن کنید. حالا که با توجه به شرایط ویژه کرونایی امکان انتقال پیکر و خاکسپاری در روستای اسفاد نبود و پیکر مرحوم رجایی با استفتاء از مرجع تقلیدش در قطعه نام آوران بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد، مردم اسفاد در اولین شب جمعه پس از فوت در قبرستان روستا گرد آمدند و یک قبر نمادین برای مرحوم رجایی کنار قبر بی بی حدیقه ساختند و کنارش نشستند به مراسم سوگواری و روضه و توسل.
مراسمی که به همت مردم با وفا و معرفت منطقه تدارک دیده شد و از امام جمعه تا نماینده مردم و فرمانده سپاه و مسوولان شهرستان برای گرامیداشت یاد و خاطره روح الله سنگ تمام گذاشتند.
پدر مرحوم رجایی در پیامی از مردم اسفاد تقدیر کرده که بخشی از آن چنین است:
...مرگ جوان خیلی جانکاه و تحمل آن بسی دشوار است که بهترین جگرگوشه پدری جلوی چشمان پدرش جان دهد. فکر می کنم تنها آرامشی که می تواند این گونه ابتلائات را کاهش دهد یادآوری شهادت اشبه الناس به رسول الله (ص) علی اکبر (ع) است...
حالا مرحوم روح الله رجایی در دامن کوه های اسفاد سر بر زانوی بی بی حدیقه گذاشته و با لبخند به بی بی می گوید: سری را که اکنون به زانوی توست / همه قله های جهان می شناسند.
به رسم کهن،یادمیکنیم از آنها که وقت و مکانشان از ما جداست
به یاد آن عشق های باربسته
فاتحه ای ره توشه میکنیم
⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️
بِسم الله الرحمن الرحیم
وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ،الَّذینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ.
قطعاً ما شما را به چیزى از ترس و گرسنگى و کاهش اموال و نفوس و فرزندان مى آزماییم. و تو ـ اى پیامبر ـ به شکیبایان نوید ده.
همانان که چون پیشامد ناگوارى به آنان برسد مى گویند: ما از آنِ خداییم و به سوى او بازمى گردیم.
(سوره بقره آیه۱۵۵و۱۵۶)
⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️
باسلام واحترام
با نهایت تاسف و تاثردرگذشت پدری مهربان وفداکارمحب اهل بیت مرحوم مغفورکربلایی حسین علی قاسمی رابه اطلاع آشنایان و اسفادیهای عزیز می رسانیم .
⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️
از درگاه ایزدمنان طلب رحمت وغفران الهی برای آن مرحوم وصبری جزیل برای بازماندگان داریم.
بی تو تهران چیست آیا از بلندی دیده ای
آسمانی تیره ،برجی کج دماوندی کثیف
اُف بر تهران که ما را در فراق عزیزانمان به سوگ نشاند. اسفاد در فراق فرزانگانی می سوزد که کتاب عمر آنها در تهران بسته شد؛ دکتر مظفر کریمی اسفاد آن محقق توانا و مدیر کل مدبر حوزه ستادی به تعبیر وزیر وقت دایره المعارف تامین اجتماعی و دکترروح الله رجایی اسفاد دایره المعارف روزنامه نگاری و علوم ارتباطات سر دبیر فرزانه روزنامه جام جم
دانشمندانی که عشق به وطن و زادگاه ، این اسفاد نازنین در کلام و قلمشان موج می زد. در این خزان غمبار باید گفت . یاران چه غریبانه رفتند از این خانه!
هم سوخته شمع ما هم سوخته پروانه! مرحوم کریمی در اندیشه آبادانی اسفاد و مرحوم رجایی که در وصیتی اشاره داشت. مرا در کنار قبر بی بی جانم در اسفاد به خاک سپارید.
ای جام جم هنر رجایی
ای معدن پر گُهر رجایی
روح اله باغ آرزوها
کردی تو چرا سفر رجایی؟
سفرنامه های بی نظیر روح الله در اربعین حسینی خود روضه ای است که دل آدم را جلا می دهد. آری !
هلابیکم یا زوار الحسین
در گذشته تهران بی وفا و نامرد سه جوان از خاندان قلی زاده و عقیل صادقی را از ما گرفته بود. و این بار با نهایت بی رحمی ، ما را در فراق فرهیخته ای گریان نمود که باید گفت . اُف بر تو روزگار نامراد و نامرد در این غروب دلگیر تهران این باغ خزان زده باید زمزمه نمود.
ای ساربان آهسته ران کآرام جانم می رود!
آن دل که با خود داشتم با دلستانم می رود
در این گرمای تابستان شعله های هجران یاران سفر کرده طاقت فرساست .در گردش روزگار با هر نفس وداع گلی یادگار ماند. اکنون که در سراچه تخیل و احساس گام می زنم یاد یاران بهاری را ارج نهاده و به روح بلند آنها درود و تحیت می فرستم.
نویسنده : مرتضی حسینی اسفاد
مدرس دانشگاه _ مرداد۹۹
حاج حسن ابراهیمی
یکی از مراکزی که در اسفاد منشاء خدمات فراوانی برای مردم اسفاد بوده است شرکت تعاونی مصرف اسفاد است که از همان اوایل انقلاب توزیع اقلام و لوازم و مواد خوراکی کوپنی قند و روغن و شکر توسط آقای حاج حسن ابراهیمی صورت گرفته است.
مکان اولیه شرکت تعاونی یک اتاق در منزل آقای میرزا حسن واحدی بود که باوجود مشکلات فراوان و کمبود جای مناسب به مکان فعلی در شهرک جدید اسفاد منتقل شد که با حذف مواد کوپنی، دیگر خدماتی ارائه نمی کند.
ایشان مردی سختکوش ، مردم دار و خوش برخورد همراه با گفتن اصطلاحاتی نظیر پسر خاله و رفیق است که بیشتر اوقات خارج از برنامه ساعت کاری به مردم خدمات فراوانی ارائه نموده است چرا که خیلی از اوقات افراد بصورت انفرادی برای باز نمودن درب شرکت تعاونی به درب منزل ایشان مراجعه می نمودند که مشکلات خاص خودش داشت. از خصوصیات دیگر ایشان تبحر خاص در حساب و کتاب و استفاده از چرتکه است.
به هر حال رسیدگی به امورات عمومی مشکلات خاص خودش را دارد
برای ایشان و خانواده محترمشان آرزوی سلامتی و بهروزی داریم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
اسماعیل کریمی

سلام خدمت اقا رضای گل مدیریت وب اسفاد خبر
تصویر عروسی اقای ابراهیم دلیر می باشد
حدود سالهای شش هفت سالگی بنده یعنی سال ۱۳۶۷
از راست اقای حسن مصطفایی هم دوره ای دوران خدمت سلام عرض می کنم به این دوست عزیز ، حسین اسحاقی محمد علی خالقی و اگه اشتباه نکنم اقای محمد رضا انصاری پشت سر من هم اقای کریم پور
از گذر نام کدام شهید به خانه می رسیم
کوچه ی شهید شفیعی
خوشا انان که با نام شهید به خانه می رسند . خوشا انان که کوچه ی خاطرات به نام شان گره می خورد .
کوچه شهید شفیعی
کوچه ی خانه ی ماست
تنها یاد و نام انها همین خواهد بود که یادشان زنده بماند .هر موقع بر سر این کوچه می رسم یاد ونامش برایم تداعی می شود . بغضی در گلویم حبس می شود و لرزه ای به اندامم می اید .
کوچه ی شهید شفیعی پلاک یک
خاطراتی چون اینه ، قران و بستن بند پوتین برایم تکرار می شود . بوسه ی مادر و لبخندی که با دستی تکان می خورد و قدمهایی که به سوی روشنایی ارام ارام بر می دارد . چه عاشقانه
خوشا به سعادتت منزلت مبارک شهید شفیعی اسفاد
خدایا من عاشقم عاشق تو
پیروز باشید در پناه شهیدان
خانواده های محترم احمدی راد،عباس نژاد،انصاری و سایر فامیل وابسته درگذشت مرحوم مغفور کربلائی حسین احمدی راد را تسلیت عرض میکنم
وبرای آن عزیز سفر کرده رحمت و غفران الهی وبرای بازماندگان صبر جمیل و اجر جزیل خواستارم مارا در غم خود شریک بدانید
روحش شاد و یادش گرامی
◾️روحالله رجایی اسفاد
سردبیر روزنامه جامجم صبح امروز دوشنبه ۳۰ تیر، بهدلیل ابتلا به ویروس کرونا درگذشت.
🔹رجایی چند هفته پیش اعلام کرد تست کرونایش مثبت شده و از ابتدای هفته گذشته به محل روزنامه جام جم نرفت. او سپس تحت درمان قرار گرفت و پیامی تصویری هم در فضای مجازی درباره مبارزه با کرونا منتشر کرد.
🔹رجایی پیش از سردبیری روزنامه جامجم، دبیر بخش اجتماعی روزنامه همشهری و روابط عمومی سازمان هلال احمر کشور بود.
روحش شاد
مزار آشی از مکان های زیارتی و سیاحتی اسفاد است که در دامنه قله مزار آشی قرار دارد که در انتهای مزارع و کشتمان شیران و سلیمانی واقع شده است.
در زمان قدیم بر فراز این قله زیبا که از خاک سرخ و جنس سنگی و صخره ای است قلعه قدیم اسفاد قرار داشت که در زیر این قله راه و دالانی وجود داشته که بالای کوه را به دم قنات وصل می کرد و هم اکنون نیز آثار آن وجود دارد.
ظلم و ستم و خفقان زمان خلفای عباسی باعث شد تا تعدادی از امام زادگان به نقاط دور دست و دور از دسترس عباسیان مهاجرت کنند و به کار تبلیغ مذهب تشیع علوی بپردازند.
و بر همین اساس در منطقه زیرکوه نیز مزار و قدمگاه های فراوانی از سلاله اهل بیت وجود دارد.
البته گاهی اوقات انسانها از ترس سختی های روزگار نیز به عناصر طبیعت متوسل می شدند.
مکان مزار آشی یک سنگ صخره ای بزرگ است که به قول قدیمی ها اثر پنجه انسان بر روی آن وجود دارد و از دل این سنگ درختی زیبا روییده است که اسفادیها در پای این درخت با پختن آش و نذر آش و با گره زدن نخ و پارچه به این درخت برای رفع حاجات به این مکان متوسل می شوند.
در چند سال گذشته به همت آقای حسین غفاری ضمن ساخت بنایی در این محل ، راه و جاده ای تقریبا مفید برای دسترسی بهتر به این مکان احداث شده است.
با توجه به اینکه این مکان دارای چشم انداز و غروب بسیار زیبا و مشرف به انجیر های سلیمانی و در جوار قله زیبای سیاه و قلعه کوه و همچنین نزدیک به پای چنار واقع شده است
شایسته است استراحت گاه و راهی مناسب و مکانی بزرگ تر جهت توسعه گردشگری برای این مکان ایجاد شود.
و همچنین پیشنهاد می شود تیمی از جوانان و بسیج تشکیل شود تا راه و دالان زیرزمینی از سر قله تا پای چنار جهت گردشگری و کشف آثار باستانی شناسایی و بازگشایی شود.
کریمی آوای اسفاد
حس موسیقی شارستان
آب در شارستان جاری بود
کوه در سبزه ی دانایی بود
شار از لذت شوق می لغزید
حس موسیقی دل پیدا بود
بوته را شادی بود
بلبلی بی دانش می نوشید
دختری زیبا رو پا بر آب می شویید
گاه هر تنهایی شیدا بود
قلعه ای بر یک اوج
نبض سعادت می داشت
آسمانش مهتاب
مادری بر یک بام فال ستاره می چید
مهر او جاری بود
دست او جادو بود
تا که آن شارستان جاری بود
لذت نور چراغ می تابید
قلعه بیداری بود
شاعر :خالقی
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
وقتی کوچیک بودیم فکر می کردیم این ضایعات خودجوش در جوب ها بوجود میاد .
اما امروز از بزرگان می شنویم این تیکه اهن های کوچیک که در دوران کودکی نوعی پازل بازی بود و با اشکال مختلف انها بازی می کردیم و حسابی کیف می کردیم .
همان ضایعات کارخانه های اهن ریزی اسفاد بود .
دقیق مشخص نیست چجوری این ضایعات از جوب ها سر درمی اورد . اما احتمال بر شستشو و یا گداختن اهن و یا همان ضربه زدن تیکه هایی جدا شده و از خروجی کارخانه ها به اب روان جاری می شد .
نقل بود افرادی این ضایعات رو جمع اوری می کردند و دوباره به کارخانه جهت ذوب شدن می بردند .
معلوم نیست این ضایعات دستان کدام شیر مردان پاک و نیک روزگار را بوسه زده است
ما در اینجا به بعضی از ضرب المثل های رایج اسفاد که البته بیشتر در سطح منطقه رایج است اشاره می کنیم :

او ور خیت داره (عجله دارد)
شرشر او خور مفهمه (فقط حرف خودشو میزنه)
اوره ور نخود دارم (اختیار خود دارم)
چخور او که نمیه نو خو میه (اگر چه آب داخل چاه مال چاه کن نیست اما از چاه کنی منفعت می برد)
او در خونه گلوک که دختر خله خلوکه (نیاز به شرح ندارد)
بچه ملا نیمه ملا مبو
دیوال ل(را) موش
دم کارد وپشت کارد
بدنجو به یک شو سرما مکنه
روی بز راببین شیر بز را بخور
رضا بگرو (مرحوم ملا رضای عبدی موقعی که متوجه مطلبی می شد در پاسخ به طرف مقابل بجای اینکه بگوید متوجه گفتار شما شدم می گفت: رضا بگرو رضا د بمرود بگرو)
گو ملا مششمیر(نقل شده فردی به این نام گاوی داشته که خوردنش بابقیه گاوهامتفاوت بوده و هرچه صاحبش به او آذوقه می داده سیر نمیشده.البته اکنون به افراد دست وپاچلوفتی گفته می شود)
تاسگ نبینه وق نکنه
گوش ودم کندن سگ وقتی داره(این ضرب المثل بوی تلافی کردن وانتقام گرفتن میده)
شرشر او از ناهمواری زمینه
شیهه اسبون تو از همت گاون منه
هون زری به هون چوبی سروکارداره
کو به کو نمرسه آدم به آدم مرسه
بیتو کلب تره ی خو بنکاشتم
بره مدی خو بنیردی
موسی گربه ر پیش کن
بره نر از کاردو
د خوردَ شاپلنگه دِ کردَ موش لنگه
دو صدمن استخوان خواهد که صدمن بار بردارد
سرکه اگه تروشه به طلبیدن خو میرزه
تف هر که دِدهن خودو شیرینه
اگه از پدر خری نماند پسر اسب نکند
از قاطر ورسیدن پیر تو که نو ورگو مَدَرمَ اسبو
دگ بی یقلوی ورمگه ری تو سیا
پلوسفی بی اُفتَبه ورمگه تو دو سوراخ داری
موش اقال خو نمشو جرو ور دم خو مبنده
دِ شو تَریک گربه سمور مِتَبه
لاف دِ غریبی گوزِ دِ تریکی
چوپو باید گرگر دِ تَ استین خو داشته بو
یک من آردمار صد من پتیر کردی
بزِ بکشتم دمب نداشت
گو مابزایی دو گوساله
بز ور پَچی خو مش ور پَچی خو
مظلوم دره ظالم خونه
بازی بازی با دم شیر هم بازی
پیز گربه به دنبه نمرسه ورمگه شوره
از او گلوک مهی مگیره
رخنه از باغ گشادتر شده
رسمو تنک مکو
دَم بُخور dam bo khor
با سلام و احترام
در اسفاد قدیم برای نرم کردن و کوبیدن خوشه گندم و جداسازی دانه گندم از کاه از روشهای مختلفی استفاده می نمودند:
روش دستی : به این صورت که با کوبیدن چوبی بلند به خوشه های گندم و نرم شدن خوشه گندم کاه از دانه جدا می شد اما هم کیفیت بالایی نداشت و هم زحمت فراوانی داشت و هم کار به کندی صورت می گرفت.
دروازه : یک نوع خرمنکوب دست ساز چوبی مستطیلی بود که شبیه درب کوچک قدیمی بود و یک چهارچوب اصلی داشت و بین آن از چوب های باریک به شکلی خاص و موازی و منحنی بافته یا پر شده بود. در قدیم برای اینکه به چوب انحنا بدهند ، چوب تر و تازه را زیر سنگ یا شی سنگینی قرار می دادند تا به هرشکلی که بخواهند انحنا پیدا کند و یا کج شود. و این دروازه را به دنبال دو راس الاغ می بستند و ضمن هدایت الاغ ها ، با چرخیدن مداوم و طولانی بر روی گندم ها آنها را خرد و نرم می کردند تا کاه از دانه جدا شود.
خرمنکوب : خرمنکوب از 50-40 سال پیش مورد استفاده قرار می گیرد و به این صورت است که با اتصال به تراکتور و چرخیدن پره های داخل آن باعث نرم شدن خوشه های گندم می شود.

این خرمنکوب تقریبا قدیمی بوده چرا که از یک طرف از جلو و دهانه خرمنکوب باید گندم ها به وسیله چند نفر به داخل آن ریخته شود و از زیر و یا خروجی خرمنکوب چند نفردیگر باید گندم های نرم شده که مخلوطی از کاه و دانه شده اند را با عقب کشیدن از زیر خرمنکوب جمع آوری کنند.
در اسفاد به خرمنکوب بُخُور می گویند چونکه هرچی گندم بریزین تو حلقومش همه رو می بلعد و می خورد و نرم کرده پس می دهد. 
شاید یکی از سخت ترین و طاقت فرسا ترین کار، همین کار در دم بخور باشد و آنهم به این دلیل است که کار خرمنکوبی در اوج گرمای تابستان انجام میشود و آن هم در گرمای کویر بخاطر اینکه قبل ازاولین بارندگی باید گندم ها جمع شود و دیگر اینکه گرد و خاک ناشی از خاک و ذرات ریز کاه و خارهای چسبنده سر خوشه گندم در آن گرمای شدید به سر و صورت و بدن انسان می چسبد و بسیار آذار دهنده است و اگر تمام سر و چشم را با پارچه ای بپوشانیم باز هم از این گرد و خاک که شبیه خاک اره است در امان نیستیم.

به هر حال اینجور کارها را تا تجربه نکنیم سختی آن قابل درک نیست اما خوشبختانه امروز با ورود کامباین و خرمنکوب های همه کاره جدید ، مسئولیت های قدیم از دوش انسان برداشته شده است و این کار هم بسیار راحت و آسان شده است.
+ نوشته شده در یکشنبه پنجم اردیبهشت ۱۳۹۵ ساعت 19:9 توسط اسماعیل کریمی
درگذشت مرحوم حاج علی اکبر واحدی را به خانوادههای داغدار تسلیت عرض نموده از درگاه خداوند متعال برای آن مرحوم مغفرت الهی و برای بازماندگان صبر و شکیبایی آرزومندیم.
روحش شاد
نوشته شده در شنبه بیستم خرداد ۱۳۹۱ ساعت 19:4 توسط حسین اسداللهی | نظرات
عسل ها ومثل های اسفاد(سری دوم )
عسل ها و مثل های اسفاد
اشتر گردن خور بشکسته تا به صحب خو ضرر رسونه
هر که از نون گربه بترسه خونه اور موش ور مدره
درد کَسو مِخِ دِ دیوال
هیچ گربه د را خدا موش نمگیره
یَکِ باید غصه بخوره که اگر زنو بمره خَهَر زنه نداشته بو
هر چی کو بلنده را ار پایو نه
گپ از گپ شو
بدنجون بد ر افت نه
فکر نان کن که خربزه آ باست
گرگ ر دوخته یاد دن دریده یاد دره
پشه چشی نو که فشار خونو بو
نه سر پیازم نه ته پیاز
اگر صد سال در مشکی کنی دوغ همان دوغ است همان دوغ
عیسی به دین خو موسی به دین خو
کافر همه را به کیش خود پندارد
مظلوم دره ظالم خونه
دِر (دیر) د درو شدی زید پشته خور میی
سر سر ر نمشنسه پا پا رِ
هر که د ده مَرده از ده به درم مرده
یک نخود د آش انداز
دنیا دیده به از دنیا خورده
به قله (قلعه) کورا که رسیدی تو هم چشای خور ور هم کُ
پز عالی جیب خالی
داشتم داشتم حساب نه دارم دارم حسابه
جایی که همه دزدند تو دزد چپو گر باش
کار کن ر یک نو کاردون ر دو نو ر=را
نو مخورم راست مکنم (درست) نو مخورم خراب مکنم
چاه کنده مشو ته دول پره مشو
خور از رسمون پوده اویزو مکنه
مَ (من) از تو دو پرهه بیشتر پره کردم
هیچ که ور نمگه دوغ م تروشه
گو پیر پندونه دخو مبینه
بر در مزنه که دیوال گوش کنه
خر ما از کرگی دمب نداشت
حرف حق تلخه
هیچ گرگِ د در قال خو شکار نمکنه
ما خو از تو نمدونم اما لنگه خروس ر که مبینم ور تو دل به شک مشم
تا نکنی در جوال ور نگی که ۶۴
کلید باغ مردم باید همیشه اِ تَ کیسه اِدم بو
خز گربه تاکلیدو نه
حساب به دینار بخشش به خروار
حساب حساب کاکا بردر
جق د ک.. پشه ی همچو بگو که بگنجه
چقوک بچه مدر خور جیک جیک یاد مده
سی یم بالای خمسی
شب رفتن بی بی از بیچادریست
کاه که از تو نبو کَ دو(کاه دان) خو از تو بو
خر همو خرو پلونو عوض شده
همو خر سیاهو همو کیله جو
یک سوزن بر خو تَ کو یَک جوَلدوز بر رفیق خو
قربون برم خدا ر یک بوم دو سرا ره ایسر سرا تبستو او سر سرا زمستو
به خر گفتند روز چند فرسخ راه مِ ری گفت هرچه آقاجوالدوز امر کنند
بری بی عار ور گفتند درخت اَ پی سر تو سوز کردَ ور گو سَیی سر مَ
آخوند مفت دیده بری کره خرون خو هم دعا وَمستونه
یارو اَ مین ارزه کرون سرای مسازه
یارو رسمون مفت بینه خور خفه مکنه
شریک دزد است و رفیق قافله
نو ده و فرمو ده
مهمو مهمو ر نمبینه صحب خونه هر دو رِ
تو که روغه ندشتی بیچی دِمه مکشتی
گذر پوست به دباغ خونه مفته
پسر عموی بدینگو یک من دوغ وصد من او
باتشکر از آقایان عبدالحسین و حسن صادقی
اوقات فراغت ما چگونه گذشت
با سلا م و احترام
با شروع تعطیلات تابستان، بره -بزغاله ها ( خَلومه گل ) از خوردن شیر رها ( رَگا ) می شدند و خَلومه گل از هم می پاشید و چون نگه داری اینها در خونه مشکل بود هر روز این بره بزغاله ها را برا ی چراندن به جاهای دور و نزدیک می بردیم . قبل از طلوع خورشید با باری از خوراکی مثل نان و آب و غذا که داخل توبره بود بیرون میزدیم. مسیرهای ما : حوض سرخدی ، پل دورگگ و پل قوم، گوگری،پیزه پل کلاته، پوشون شه رود، به زه لشکر و خاک تنور ، باغ آخونچه ، و درخت بنه و کال کلوو و نزدیکتر از همه، کشتمون اسفاد بود که آخر تابستون که علف بیابون کم میشد و برداشت محصول انجام میشد به آنجا میرفتیم ،چون قرق بود.
در حین چریدن گوسفندان، تفریحات زیادی داشتیم ، دار و قه هم، تبرک بازی، اَهِن گروو سیسِنگَروو، سربه سر گذاشتن ها و گمار اجباری ، انداختن نشونی با سنگ، شکار پرنده ها با پَ لَخ مون و غیره بود و اونقدر مشغول بازی می شدیم که گاهی اوقات گوسفندان از پیش ما خیلی دور می شدند و زمان هم به سرعت میگذشت
چشم به هم می زدیم غروب می شد و چون هوا تا ساعت هشت و نیم - نه روشن بود تا به خانه می رسیدیم ساعت نه ونیم -ده شب می شد.
اما در این دوران هیچ تفریحی قشنگ تر از شنا در کر مَن دَه لی نبود . بعد از کَش کردن رَمه ، دور از چشمه کَلوون های رمه ، شنا در آن عمق 80 سانتی با اون دور خیز ها که با هم در یک ردیف می ایستادیم و مِی دوو خِز می کردیم و خودمون و وسط آب می انداختیم، دیگه لیش پرت کردن به سمت همدیگر،آب پاشیدن ، شیرجه زدن ها ، شنای بچه ها ی کوچک در کر چه ( کر کوچک ) بعضی وقت ها کلوون های رمه با چوب و سنگ و فحش دنبال ما راه می افتادند > آخه این شنا کردن ما آب را گل آلود می کرد.
بعضی وقتها ساعت 10 شب که خسته و کوفته از مال چروندن می آمدیم بعد از آب دادن گوسفندان می زدیم به آب.
البته این کر فقط برای شنا نبود. شکار پرندگانی مانند جَل ، جَه دی کَل ، سی سِه لنگ، سیه سینه، با پَ لَخ مون، شستن علف و شلغم در آب کر و در زمستون هم روی یخ های کر لَخ شک می کردیم. یادمه یک روز نوخوان ( از آوارگان افغانی جنگ شوروی در افغانستان)با دوچرخه از روی یخ رد شد و وسط یخهای کر به یخ فرو رفت.
آخر تابستون هم کار ما چیدن برگ خشک و تر درختان ، کندن شلغم ، انبار بری ، خار زنی ، پیاز کنی ، دَم بوخور ، و در فصل پاییز در ایام مدرسه ها که در دو نوبت بود ، گاهی هم جمعه ها به هیزم میرفتیم و با بار هایی کوچک از هیزم که مورد تایید پدرم مان نبود این مسیر 12 کیلومتری را پیاده بر میگشتیم.
غروب بعد از تعطیلی مدرسه بعد از ریز کردن شلغم و پر کردن آخورهای گوسفندن با کاه و علف و شلغم ، به بیرون از روستا به استقبال گوسفندان می رفتیم و کنار آتیش با با تشله بازی ، منتظر می ماندیم.
هوا سرد که می شد دیگه گوسفندان در بیابون نمی ماندند . چون گوسفند ها اشتباهی به جایی دیگر نروند روزهای اول با نان و جو و یا علف به دنبال شون می رفتیم تا میسر خونه را یاد بگیرند و بعد که خودشون یاد می گرفتند تنها می آمدند . اون موقع تقربیا همه مردم گوسفند داشتند.و جدا از اون دو کانالی که تلویزیون می گرفت که آنهم نصفش عربی بود همه اینها گوشه ای از اوقات فراغت ما بود اما هیچی قشنگ تر از شنا در کر مَن دَه لی نبود.
به هر حال یادش بخیر آن دوران ، یادش بخیر بچه های سر چارراه ( حسینی و طاهری و کاظمی ومومنی ) ویادش بخیر حمید و روح الله و حسینعلی و براتی ها و واحدی ها و انصاری ها .
یادش بخیر همه بچه هایی که با هم شنا می کردیم.
یادش بخیر همه بچه های باحال اسفاد که اسمتمون از قلم افتاد.
یادش بخیر
دوستتون دارم.
ما خیلی باحالیم.
با سلام و احترام
ضمن گرامیداشت پنجمین سال درگذشت مرحوم دکتر مظفر کریمی در این فصل بهار،که برایمان خزان شده است
گرامی می داریم یاد و خاطره برادر عزیزمان را که وجودش برایمان پر از مهر و عطوفت بود.
دکتر مظفر کریمی در 1346 در روستای اسفاد منطقه زیرکوه قائنات متولد شد.
تحصیلات متوسطه را در دبیرستان شریعتی قائن ، سپس عازم جبهه های جنگ حق علیه باطل شد و در سنگرهای مختلف نظیر تخریب چی در مصاف با دشمنان نظام جمهوری اسلامی ایران تلاش نمود و نیز تحصیلات عالی را در دوره لیسانس و فوق لیسانس در دانشگاه علوم پزشکی ایران و دوره دکتری را در دانشگاه علوم تحقیقات تهران طی نمود.
برخی از رزومه و سوابق کاری ایشان به شرح ذیل است.
_ طرح بیمه اجتماعی روستائیان و عشایر
-طرح بیمه های فراگیر تامین اجتماعی
-مدیر کل بیمه های اجتماعی وزارت کار تعاون رفاه.
- مدیر کل امور بیمه شدگان تامین اجتماعی.
- مدیر گروه استخدامی وزارت کار تعاون رفاه.
مسئول برنامه ششم توسعه تامین اجتماعی .
- مسئول موسسه مطالعات اجتماعی مجلس در مرکز پژوهشهای مجلس.
-پژوهشگر مرکز تحقیقات استراتژیک مصلحت نظام _ شرکت انشارات علمی فرهنگی تامین اجتماعی و موسسه فرهنگی هنری آتیه.
- نماینده سازمان ملل در اجرای طرح فقر زدایی در تامین اجتماعی.
- از بنیانگذاران معاونت درمان تامین اجتماعی.
- رئیس بیمارستان 22 بهمن نیشابور در سال 69 و 70.
- مشاور و کارشناس ارشد معاونت فنی درآمد سازمان تامین اجتماعی.
- مشاور نایب رئیس هیات مدیره سازمان تامین اجتماعی .
مشاور و کارشناس ارشد معاونت فرهنگی سازمان تامین اجتماعی.
_ عضو انجمن مددکاری اجتماعی ایران.
_ تالیف دو اثر دانشگاهی در زمینه بیمه های اجتماعی در ایران و جهان و بیمه درمان روستائیان
و سرانجام شاگرد دبیرستان شریعتی قائنات در روز سه شنبه ۲۸ اردیبهشت ماه ۱۳۹۴ به لقاء الله پیوست
حباب وار برای زیارت رخ یار سری کشیم و نگاهی کنیم و آب شویم.
برادر عزیزم
گفتم که فراق تو نبینم دیدم
آمد به سرم از آنچه می ترسیدم.
نوحی به هزار سال یک طوفان دید
من نوح نی ام هزار طوفان دیدم
از آرشیو آوای اسفاد
اردیبهشت ، ماه خزان مظفر است دکتر برای بیمه همانند یک سر است
فرزانه ای که عمر خودش را تلاش کرد تامین اجتماعی از این باغ ، بی بر است
از بیمه او نوشت کتابی به روزگار آن نکته های خوب که مانند گوهر است
با شعر خویش روح به اسفاد می دمید آبادی وطن ز غباری که باور است
آرام در بهشت رضا (ع) آرمید او نزدیک قبر عارف نامی که سرور است
میرزا جواد ، مرد خدا از نوادری در آسمان معرفت او مثل اختر است
یک شهر گریه کرد برای نبودنت این مرثیه برای غروب تو بهتر است
در سالگرد رفتن مردی از این دیار چشمان غم گرفته من باز هم تَر است
او عاشق وطن که مثالش ندیده ام روی مزار دسته گل یاس و احمر است
دارد" شمیم" خاطره از خُلق نیک او هرگز نرفته قامت سروی که در براست
شاعر : مرتضی حسینی اسفاد (شمیم)- نویسنده و مدرس دانشگاه
28 اردیبهشت چهارمین سالروز عروج ملکوتی دکتر کریمی
روحش شاد و یادش ماندگار
به یاد نقوچ و مرور چرخه ی رسیدن به نان تنوری اسفاد
با گذشت زمان و پیشرفت صنعت و تکنولوژی ، شیوه ی زندگی مردم از سنتی به ماشینی تغییر کرده و به سرعت در مسیر صنعتی شدن به پیش می رود . در این میان زندگی کشاورزان و روستائیان نیز از این تغیرات بی نصیب نبوده و گهگاه آنان را درحسرت دستیابی به زندگی سنتی و بویژه مواد غذایی سالم و مرغوب شان می رنجاند .
در اسفاد قدیم پخت نان از تولید گندم و تهیه آرد تا رسیدن به سفره ی خانواده همه ی مراحل آن کار دست و بازوی اعضای خانواده و حاصل آن نانی سالم و بهداشتی و بدون هیچگونه اسراف و دور ریز بود. آن روزها خبری از نان خشک و کپک زده و چرخیِ نمکی نبود.
کشاورز پس از برداشت گندم آن را در کندوهایی که آن هم ساخته دست خودشان بود ذخیره می نمود. کندو مخزنی گلی بود و از نوعی خاک قرمز که چسبندگی بسیار بالایی داشت ساخته می شد و به آن کندیک می گفتند. کندیک بیضی شکل بوده و گاهاً ظرفیتی تا نیم تن داشت که آن را ایستاده و روی سه پایه از جنس خودش ثابت می کردند.
خاک مخصوص آن همان خاکی بود که با آن تنور درست
می شد . استاد آن را چند روز خیسانده و خوب ورز می داد تا کندو ترک برندارد و با مهارت خاصی کندو را آماده می کرد و پس از خشک شدن از آن برای ذخیره گندم استفاده میشد.
کندیک حکم یک سیلوی گندم را داشت این کندیکها سرِ پا و یا در دل دیوار کار گذاشته می شد. البته آن زمان به جهت چند طبقه بودن خانه ها و استفاده از تیرهای چوبی سنگین و نیز بکار بردن گل و خشت خام ، عرض دیوارها به بیش از یک متر هم می رسید . یک سرِ کندیک درب بارگیری آن بود و در سر دیگر آن شبکه ای کوچک برای تخلیه ایجاد می شد . کندیک ، گندم را سرد و بهداشتی و بدور از هرگونه رطوبت با حفظ شرایط دمائی مناسب جهت ماندگاری عالی نگه می داشت . ولی صنعتگران سازنده ی سیلو نتوانستند با الگو برداری از نیاکان ما این شرایط را در سیلو ایجاد کنند . بعنوان مثال مشکلاتی نظیر راهیابی انواع پرندگان و حشرات و به تبع آن فضولات آنها ، نفوذ باران و گرد و خاک و رسانا بودن در برابر دمای خورشید و ... را در اغلب سیلوها می توان مشاهده کرد .
تهیه خمیر و پخت نان که کار بانوان بود با نیروی بدنی و در حرارت مستقیم آتش، کاری بسیار سخت و طاقت فرسا بود. برای تهیه ی خمیر و پخت نان مرغوب وجود خمیره (خمیر مایه) ضروری بود . خمیره همان مایه خمیر طبیعی کاملاً سالم و بهداشتی بود که از خمیر قبلی که سه الی چهار روز پیش درست شده بود لای سفره ی آردی که از تار و پود پنبه بافته می شد نگه می داشتند . خمیر را در تغار سفالی بزرگ تهیه و پس از ورآمدن آن چانه می کردند . چانه ها را روی تخته ی مخصوصِ حمل خمیر به مطبخ حمل می کردند. حالا نوبت شاخ کردن تنور بود. یعنی آتش کردن تنور با هیزم تا جایی که دیواره آن از شدت تافتن سفید گردد که اگر به این دمای بالا نمی رسید خمیر به تنور نمی چسبید و می افتاد . با تافتن تنور مادر آستین تنوری را به دست پوشیده و وارد سخت ترین مرحله کاری اشمی شد. "اَستی تنوری" یک نوار پارچه ای پهن ، بلند و مقاوم در برابر آتش بود که آن را دور دست خود از مچ تا آرنج می پیچیدند تا دستشان از حرارت در امان باشد. مادر سر در تنوری داغ و تافته و پر از آتش می برد بطوری که دست و صورتش مثل آتش تنور برافروخته میشد. بی منت خودش می سوخت تا فرزندش گرسنه نباشد . مادر اینجا هم در این شرایط سخت باز در اندیشه شاد کردن فرزندش بود و برایش نقوچ می پخت . نقوچ قرص نانی در اندازه ای خیلی کوچک بود که در خمیرش انواع روغن حیوانی ،جیزغاله ،سبزیجات ، زیره و دیگر دانه ها و ادویه های معطراستفاده می شد و برای خوشحال نمودن بچه ها می پختند.حالا که نقوچ را شناختیم بهتر است که کلوچ را هم به نسل امروزی بشناسانیم .کلوچ به نانی می گفتند که بسته به شرایط نامناسب آرد و خمیر یا دمای نامناسب تنور از دیواره ی تنور جدا شده و روی آتش تنور می افتاد که قسمتی از آن می سوخت و قسمتی خام می ماند و قابل استفاده نبود .
احمدعظیمی۱۳۹۸/۱/۲۶
اسفاد قدیم
اسفاد قدیم
بزرگان اسفاد
این محل را اسفادیها خوب باید به یاد داشته باشند
سر سنگجی
سر سنگاجی پاتوق بزرگان و ریش سفیدان قلعه بود و گاهی آبدارها در انجا اتشی روشن می کردند و دفتر تجمع مردانی بزرگ و به انتظار اب بند ابدارها بود .
شبهای انتظار در اینجا برای ابیاری هنوز اهنگ طبیعتش در گوشم می زنگد . صدای جیر جیرکها ،صدای مرغ شب ، صدای ابی جاری نسیم خنک بهاری و نور زیبای ستارگان و قرص ماه قشنگ
وقتی شب را در خلوت زیبایی طبیعت به نظاره ی اسمان زیبا می نشستیم . دنیا در نگاهی دیگر رقم می خورد . خداوند را در نزدیک ترین فاصله احساس می کردیم . و زندگی با زلال اب جاری با زیبایی رنگ خدا جریان داشت .
چه شبهایی را که بر بالین این سنگ جوله ها به صبح در انتظار خوابیدم .
فقط برای این لحضه هاست که تا امروز قلبم می تپد .
اسفادو دوست داری ؟ بامن بیا ، حالت خوب میشه :
اسفاد قدیم با همه سادگی و کاستی هایش حسرت به دلها
گذاشته است :
*قنات سرشار از آب و تمام باغات و مزارع سرسبز بودند
آب قنات شامل ۸ طاقه که با اعداد ۱ تا ۸ و پسوند رَم متمایز اند و به ترتیب سر رم ،دوی رم ... و در نهایت
هشتِ رم خوانده می شوند و هر شبانه روز به دو طاقه ی شب وطاقه ی روز تقسیم و نوبتهای شب و روز جابجا
می شود . هرطاقه ۱۳۲سره آب داشت و یک میرتا .
۱۲۷ سره آب سهمِ شرکا و۵ سره سهم میرتا می باشد.
میرتا تاس و سره ای داشت که آب را بین شرکا تقسیم میکرد .
او از احترام خاصی برخوردار بود وخود نیز بسیار محترم.
*تمام حوض انبارها ، مملو از آب بودند و خانه باغ ،سکونتگاه هرخانواده بود .
برق نبود و برای روشنایی چراغ مَندَوی و پی کم کم از چراغهای نفتی اعم از گردسوز ، لمپا ، چراغ بادی ، چراغ موشی و در اوج پیشرفت ، بعضاً چراغ توری داشتند .
برای خوراک پزی ، آتش و دیگدان بود و بعدها به چراغ والُر ، علاءالدین ، پُرمز و فرِ نفتی ارتقا یافت .
ماشین لباسشویی و پودر رختشویی نبود و خانمهای زحمتکش کنار آب روان با دست و صابونِ بیرجندی رخت می شُستند .
*دیوارها وحصارها برای حیوانات وحشی بود ومردم با هم راحت و خصوصی .
*عطر دیوار های باران خورده کاهگلی مشام هر رهگذری را نوازش می کرد.
*مردم دست و دل باز و رویشان گشاده و بشّاش بود.
*درختان از بار زیاده ، می شکستند و سبد های پر از میوه بود که خانه به خانه می گشت .
* تنور اکثرِ خانه ها ، هر روز روشن بود و بوی خوش نان داغ محلی در اطراف می پیچید و همسایه حداقل به همسایه نان تازه می داد .
*مردم مستقل زندگی می کردند و مایحتاج شان نتیجه ی خود آنها بود و اگر جاده هم بسته می شد، روستا تمام آنچه برای گذران اهالی نیاز بود را تولید می کرد.
*گوگله ای داشتیم وهرکسی به ازای هر گاو یک گُمارِ گوگله را به عهده میگرفت و همینطور خرگله ای .
*جوی های آب ، سیمانی نبودند و درختان مسیر آب سر به فلک کشیده ، باطراوت و پر از میوه بوده و طعم تشنگی نمی فهمیدند .
*میوه ها از نظر صاحبان اشجار برای عموم حلال بودند و انگار کلاغ ها هم این را میدانستند که از بالای درخت برای عابران گردو می انداختند.
*اسفاد ۴ کارخانه ریخته گری داشت به مالکیت آقایان :
۱-مرحوم حاج محمد تقی عظیمی
۲-مرحوم خواجه میرزا علی خالقی
۳-مرحوم خواجه سعادت قلی موسائی
۴-مرحوم خواجه اسدالله اسداللهی
گفتنیست که این مالکان کارآفرین هر کدام از تهیه چوب و سوختن زغال از کوه گرفته تا کار در کارخانه و حمل با الاغ به روستاهای دوردست جهت فروش،حداقل چهل نفر کارگر داشتند .
*بلندگو نبود ولی موءزن سالخورده با آوای نحیف و دلنشینش به موقع بالای بام اذان میگفت.
*کارت تبریک و تسلیت نبود ولی پیک محترم مان به موقع بر سر مجالس غم وشادی آماده بود شفائی و زنده تک تک خانه ها دعوت می کرد.
*دود گُلخَن حمام در آسمان نویدِپاکی و ایمان بود.
*قیژ قیژ درب چوبی سرا،نوید آمدن پدر از کشتمان بود آتشونی ها برقرار بود و در عین نبود امکانات امروزی،مردم بی نیازو سر زنده.
*ایثار،انفاق وازخود گذشتگی بیشتر بود و سالانه بر موقوفات روستا افزوده می شد.
*ماشین آلات کشاورزی نبود و گاو و خرهای جُقی ، عملیات کاشت ، داشت و برداشت را به شانه می کشیدند.
*بهموقع زمینها بنفش از گل زعفران و بامها چیده از کووتهای سبز و مخروطی شکل کنجد بود.
*اسفاد قدیم دارای چند ده حوض انبار و کر هایی بود که آبهای وقفی در آن جاری میشد تا عموم از آن استفاده کنند.
*مدرسه های پرشور اسفاد قدیم و مدارس خالی کنونی قابل مقایسه نیست.
*بجای کیف ، توبره بودو بجای ساک مسافرتی بقچه.
* بجای کفشهای آنچنانی چپت ،موتوری ، گالش و چبلیت بود و لباسها ،کلاه هاوجورابها تولید ملی و هنر دستان خودشان که از کرباس وپشم گوسفند درست می شد.
*وسیله ی نقلیه نبود ولی اسب و زین وخر و خورجین آماده ی سرویس دهی حتی برای راه های دور به دیگر کشورها جهت مداوای مریض،تحصیل علم و سفر حج !
*تبلیغ زندگی بهتر در تعداد فرزند نبود و در هرخانه چند بچه قد ونیم قد در کنار خانواده مشغول کار بودند نه نگران کار . *مادر ها هم دوش پدرها کار بیرون را به دوش میکشیدند.
*وجود گله های زیاد احشام و رقابت بین مراتع وجود داشت *در تابستان کشتمان قرق بود و روستا قرقبان داشت ، فردی با هیبت وشکوه و فعال و با جذبه که اکنون نه از آن گله ها ی بسیار خبری هست و نه رقابتی وجود دارد .
*شکارچیِ گرگ گله حقِ کلّه گرگی می گرفت و حالا حکمِ زندان .
*صیادان به حکم نیاز یا تفریح گوشت شکارمی خوردند و اکنون حسرت شکار .
*قدیم تفریحات پَل پُکَّک ، دار وقهم ، ریگ بازی و غیره بود اما الان پلی استیشن،تبلت،موبایل و تلگرام .
خلاصه بگم خوش بودیم و آرام و بی دغدغه زندگی می گذراندیم که ای کاش 《همگی را با همگان 》 داشتیم .
از راست حاج غلام حیدر اسدالهی خواجه میرزا حسن حسنی حاج حسین علی غفاری خواجه اباذر غفاری حاج ولی الله جعفری
اسفاد قدیم
آبیاری در اسفاد قدیم ( وه بن هو )
با سلام و احترام
آبیاری در اسفاد برای خودش آداب و قوانین خاصی دارد
در اسفاد قدیم زمان سهمیه آبیاری یک نفر را با استفاده از ظرفی کوچک به نام سره اندازه گیری می کردند به این ترتیب که کاسه ای کوچک که دارای سوراخ کوچکی بود به آب می انداختند و وقتی این کاسه پر می شد یک سهم محاسبه می شد .
امروزه سره آب را با استفاده از ساعت و دقیقه اندازه می گیرند و هر سره آب 6 دقیقه است که نیم سره برابر با سه دقیقه و چهاریک سره ، یک و نیم دقیقه است.
معمولا تقسیم آب در هر طاقه 24 ساعت، بر عهده میرآب است.
و میرآب تقریبا در محل تلاقی و تقسیم حضور دارد و آب را تحویل می دهد.
با توجه به اینکه مسیر های آبیاری و کشتزارها متفاوت است و آبیاری ممکن است در مسیرهای مختلف و طولانی انجام بگیرد در این مواقع وقتی که نوبت آبگیری تمام می شود با حضور در محل بستن آب و یا از طریق موبایل به نفر بعدی اعلام می گردد و آب به نفر بعدی تحویل می گردد.
اما در اسفاد قدیم که موبایل و ماشین و موتور نبود ، اسفادیها برای اعلام اینکه آبگیری تمام شده و نفر بعدی باید آب را ببندد از تکنیک صدای شغال استفاده می کردند و با ایجاد سر و صدا و گفتن هو هو به نفر بعدی اعلام می کردند که آب را باید تحویل نفر بعدی شود و این فرد نیز با گفتن هو هو این کار را به درستی انجام می داد.
اما نکته جالب اینجاست که وقتی صدای هو هو بلند می شد کلیه افرادی که در آن مسیر و وسط راه بودند این صدا را تکرار می کردند تا صدا به صدا برسد. و این یک همیاری و همکاری و یک احساس مسولیت و یک کار خودجوش بود و بالاخره صدا به نفر اصلی که صاحب آب بود می رسد و آب به نفر بعدی تحویل می شد.
در آبیز از این تکنیک استفاده نمی شد و آبیزی ها برای اطلاع نفر بعدی ، با ایجاد گرد و خاک و به باد دادن خاک نفر بعدی را مطلع می کردند
و این کار هنگام شب و در صورت نوزیدن باد و یا قرار گرفتن در باغ و درختان امکان پذیر و قابل رویت نبود.
اینکه آبیزی ها به اسفادیها شغال و اسفادیها به آبیزی ها سیخول می گویند شاید بخاطر همین موضوع است .
اما امروز با اختراع موبایل این تکنیک ها بی اثر شده است و فقط اسم و رسم آن باقی مانده است.
کریمی آوای اسفاد
روز بیستم اردیبهشت ماه سال 76من کلاس دوم راهنمایی بودم ظهر ساعت یازده و نیم از مدرسه برگشته بودم من و دو برادر و دو خواهر کوچیکتر از خودم داخل خونه بودیم برادران بزگتر در قاین و بیهود در مدارس شبانه روزی مشغول تحصیل بودند و خدا بیامرز پدرم و خواهر بزرگتر مان برای معالجه دست پدرم (که روز قبل از پشت بام حمام به پایین پرت شده بودن دست ایشان شکسته بود )به بیرجند رفته بودند
ساعت دوازده بود که خدا رحمت کند مادرم از سر رمه به خانه آمده بودن و خسته و کوفته ازاینکه چند ساعتی در زیر گرما بیرون بودند روی زمین افتاده بود و به من که از همه آن جمع حاضر در خانه بزرگتر بودم گفتند پاشو چایی بزار منم برای اجابت امر مادر تا به آشپزخانه رسیدم یک دفعه زمین زیر پایم فقط الک میشد یهو داد زد زلزله و منو برادر کوچیک ترم رو به بیرون هدایت کردو خودش برادر دوساله و خواهر چهار پنج ساله ام را در آغوش گرفت و خواهر هفت ساله دستش را گرفت و به قصد خارج شدن از خانه بیرون می آمد که دست اجل امانش نداد😭😭😭😭😭 و درب سالن هر سه نفر را زیر گرفته و نصف زربی سقف روی در قرار گرفته بود منو داداشم داخل حیاط دراز کشیده و همدیگر رو در آغوش کشیده بودیم و مطمئن بودیم که مادرم و خواهر ها و برادر کوچکم نجات پیدا کردند😔😔😔😔😔اما وقتی از جا بلند شدیم فقط خاک و گردو غبار بود هیچی دیده نمیشد
😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
به سمت در دویدم زیر در را نگاه کردم دیدم مادرم خواهران و برادر دوساله ام رو در آغوش گرفته و تمام ضربه در را سد کرده بود که به بچه ها آسیبی نرسد 😔😔😔😔😔😔
من و برادرم هر چه سعی کردیم که در را بلند کنیم نشد که نشد مثل روز محشر شده بود هرکسی فقط و فقط به فکر خودش بود بعد از چند دقیقه ای خدا وند رحمت کنه همسایه مان کربلایی علی و همسرشان به همراه دختر شان آمدن و کمک کردند تا در رابلند کردیم و پیکر نیمه جان مادرم رو زیر سایه درخت در حیاط مان گذاشتیم و بچه ها رو هم دختر همسایه مان که خدا وند خیرشان بدهد سوار یه وانت کرد و به قاین بردن برای مداوا من ماندم و جنازه بی جان مادرم زیر سایه درخت 😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
بیستم اردیبهشت روز یتیمی ما و خاموشی چراغ خونمون بود و هر ساله یاد و خاطره تلخ آن روز برایم مثل یک فیلم در ذهنم اجرا میشود
خداوند همه عزیزانی که در این روز از تمام منطقه زیر کوه آسمانی شده اند قرین رحمت کنه انشاءالله به حق محمد و آل محمد
ازاینکه یاد و خاطره ای تلخ برای شما عزیزان تداعی شد معذرت خواهی و پوزش می طلبم
ابراهیم صادق فرزند مرحوم ملا حسن
بیست سومین سالگرد زلزله 76 زیرکوه قاینات
افسانه من
تازه چشمهایم به خواب رفته بود . هوا خیلی گرم ومقارن ساعت ۲:۲۰ دقیقه بعداظهراردیبهشت ماه ۱۳۷۶بود . صدایی ارام و کودکانه در گوشم میس کال میزد .دایی دایی فکر میکردم خواب میبینم تا اینکه دستهایی نرم ولطیف به ارامی چادری که روی خودم پهن کرده بودم رو کنار زد ولبخندی عاشقانه نگاهم. را به خود به گیرا کشاند.
دایی دایی دایی
با اینکه خستگی تموم وجودم را گرفته بود گفتن جان دایی چی میگی
دایی یه گنجشک تو خونه مون لونه کرده میای برام بگیری
باشه دایی فردا میام
اخ جون و خوشحالی از وجودش موج میزد ورفت
شب قبل با رویای کودکانه خود با هم نقاشی می کشیدیم نقاشیهای خوب وقشنگ یک اسمون پر ستاره با یک درخت سیب وابرهایی با ماه قشنگ
بدوبدو و صدای خنده هاش از من دور تر ودورتر میشد . من دوباره به خواب رفتم . فردای ان روز یعنی 20/2/76 نزدیک ظهر من تازه از مدرسه اومده بودم خسته ومانده مادر داشت مقدمات نهار را فراهم میکرد نهار ماکارانی بود بعداز خوردن نهار نزدیک ساعت ۱۲:۲۷ دقیقه بود که صدایی در گوش همچون صدای صاعقه یا رعد وبرق طنین افکند وزمین شروع به لرزیدن کرد به سرعت به همراه مادر خود را به خیابان رساندیم ونشتیم وچشم بستیم دوالی سه دقیقه نگذشته بود, مهیب گرد وغبار تمام اطراف رو فرا گرفته وصدایی نالها از هر کوچه خیابانی به گوش میرسید. ان روز به سیاهی شب تبدیل شده بود و دیگر هیچ چیز زیبایی خودش را نداشت همه جا تار وسیاه بود وپس لرزها هم چنان ادامه داشت . تا چشم باز کردم دیگر نه گنجشکی بود و نه دفتر نقاشی ونه ماه درختی ,,,,,
بیست و سومین فاجعه دردناک زلزله 76 را به تمامی کسانی که عزیزانشان را از دست داده اند تسلیت می گوییم .
خالقی اسفاد
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
🌹تیرهای چوبی ودستان پدر فرشته نجات جانمان🌹
بیستم اردیبهشت ماه یادآور خاطره ای تلخ وغم بار برای من است
حدود ساعت ۹صبح من در حاجی آباد خانه مرحومه خواهرم بودم و از ایشان خواستم بامن به اسفاد بیاد اما چون همسرش سر کار بود قبول نکرد و قول داد بعد از ظهر خواهد آمد
حدود ساعت ۱۲ من ویکی دیگر از اعضای خانواده داخل اتاق بودیم که صدای مهیب همراه با تکون هایی شدید اتاق رو مانند گندم داخل الک زیرورو کرد 😢
از جا بلند شدم که برم بیرون اما امان نداد و ساختمان بر سرمان خراب شد تیرهای چوبی سقف که ماموریت داشتند جانمان را حفظ کنند از یک سر تکیه به دیوار زدند ومابه فاصله یک متری آن روی زمین قرار داشتیم وحدود ۲۰سانتی متر خاک آوار روی دو نفرمان قرار داشت😞 چون از زندگی قطع امید کردم به قصد گفتن شهادتین دهان باز کردم اما پر از خاک شد و موفق نشدم 😤
در مدت کوتاهی تمام مدت زندگی گذشته ام بصورت فیلمی کوتاه مرور شد- با چشم و دهان بسته اما گوش باز صدای پدر و مادر را می شنیدم که در پی پیدا کردن مان بودند🤐
بادستان خالی اما پر احساس و توانمند هر دو نفرمان رااز زیر آوار بیرون کشیدند هردو مجروح-یکی را بوسیله روفرشی به کنار جاده واز آنجا به بیمارستان تربیت حیدریه اعزام کردند -من هم با پای لنگان سری به همسایگان دور وبر زدم 🤕 صحنه ای عجیب و باور نکردنی 😨 پس از گذشت حدود ۲۰دقیقه که از زیر آوار بیرون آمده بودم به جز درختان و تیر های چوبی برق هیچ چیز سر پا نبود -به سفارش زنان همسایه اذان گفتم سپس نماز آیات خواندیم _هرکس به دنبال گم شده اش بود (پدر-مادر-فرزند) احشام داخل طویله ها همه ازبین رفته بودند -قنات خشک شده بود_جنازه ها بخاطر نبود آب و سر در گمی مردم تا فردای آن روز بر زمین ماند
شب هنگام پزشکی از منطقه خواف آمد وبه همراه بهیار اسفاد مجروحان حادثه رو سر پایی معالجه کرد -در آن روز انگار دنیا برای من و افرادی نظیر من به پایان رسیده بود 😶 خواهرم از آوار فرار کرده بود اما به خاطر نجات جان دختر خود و دختر برادر شوهرش به سمت خانه بر میگردد که خشم طبیعت به هیچ کدام امان زندگی نمی دهد😭. در بیستم اردیبهشت ماه سال ۷۶ تعداد ۲۴ نفر از عزیزان مان در اسفاد به رحمت خدا رفتند (روحشان شاد) ببخشید که شاید باعث رنجش خاطر بعضی از دوستان شده باشم
✍ قنبری✍
ای سرزمین من
ایران اسفاد
با سلام و احترام
در بحث پذیرایی و مراسم مربوط به اموات خدمت اسفادیهای محترم عرض کنیم که
در این شرایط بیماری کورونا همه ما مشاهده کردیم که خیلی از آداب و رسوم غلط که صرفا مربوط به احترام به زنده ها هست را می توان به راحتی کنار گذاشت.
امروز یکی از مشکلات مهم جامعه ما هزینه های مربوط به اموات است جدا از کفن و دفن ، هزینه مجلس ترحیم . سوم . چهلم . سالگرد . برات . نوروزی . محرمی که این مراسم ، بعید می دانم در شرایط اموات ما تاثیرگذار باشد و این نفع آنچنانی نیست که در آن شرایط روحی دیگران نیز ببرند.
پذیرایی در مساجد. غذای ختم تقریبا اسراف است و مورد استقبال واقع نمی شود
اگر بخواهیم نگاه دینی و شرعی به موضوع داشته باشیم این موضوع اصلا مطابق با دین و شرع نیست
بعد از جنگ موته وقتی جعفر ابن ابی طالب شهید می شود پیامبر اکرم ( ص ) سه روز برای دلجویی به منزل این شهید می روند و برای خانواده اش غذا می برند و از آنها پذیرایی می کنند
خب روش اسلامی همین است.
امروز همه چیز برعکس شده ،در مراسم عروسی و شاباش که نباید پول بدهیم ، پول بر سر داماد می ریزیم و در مراسم اموات که باید با کمک های معنوی و روحی و مادی باید از یک فردی که عزیزی را از دست داده است و در آن شرایط روحی حوصله هیچ کاری را ندارد،
می رویم و می خوریم و بر می گردیم و آنها را با هزینه های سنگین رها می کنیم.
آیا همین هزینه از دست دادن یک فرد عزیز در خانواده کم هزینه ای است ؟
به همین جهت در این خصوص به محضر بزرگان اسفاد و اسفادیهای محترم جهت تصمیم گیری پیشنهاداتی ارائه می گردد.
- حذف مراسم مجلس ترحیم و یا تقلیل آن به یک روز.
_ حذف مجلس غذای ختم روز سوم.
- حذف پذیرایی های روز تدفین
- حذف مراسم سالگرد و تقلیل آن به یک پذیرایی ساده.
- حذف مراسم نوروزی . محرمی . برات و غیره.
حذف اینگونه مراسم هیچ ضرری برای هیچکس ندارد چون برای همه هست.
پیشنهاد می شود چنانچه قرار است برای اموات مان خیرات کنیم در آن ایام نباشد و به ایام دهه محرم و افطاری ماه رمضان که بسیار بسیار ثواب دارد منتقل شود.
پیشنهاد می گردد چنانچه اصرار بر هزینه است، پول این هزینه به محرومین و مساجد و کارهای خیر اختصاص یابد.
پیشنهاد می گردد صندوقی تهیه گردد که روز مجلس ترحیم به صاحبان عزا بصورت نقدی کمک شود البته که اگر مراسم حذف شود دیگر نیاز به این کمک هم نیست.
پیشنهاد می شود کمک و شاباش عروسی حذف و به این مراسم اختصاص داده شود.
از بزرگان اسفاد انتظار می رود مشارکت بیشتری در خصوص اینجور تصمیم گیری ها داشته باشند تا این آداب و رسوم هزینه بر حذف شود.
منتظر نظرات ارزشمندان شما بزرگان ، کلیه اعضاء گروه در این خصوص هستیم.
شایسته است چنانچه یک مسئله با اجماع عمومی و نظر بزرگان حل شد بصورت سند و مدرک محکم ثبت شود تا دوباره به هم نخورد.
با عرض پوزش از تصدیع وقت
کریمی آوای اسفاد
############################################################################################################$########
با سلام
کاملا نظرات شما بجا و شایسته است . و این عمل جز خرجی مازاد بر دوش خانواده مرحوم نخواهد داشت .
هر چند که این رسم در ایران ما محترم و مورد تقدیر است . اما به قول برادر عزیزمان جناب کریمی گر هزینه ای جهت اموات می خواهد انجام شود همان را به افراد نیازمند که به خرج نان شبشان مانده اند کمک کنید . به ایتام به فقرا به خانه ی خدا به زلزله زدگان . بی خانه ها یا هزینه یک زوج تازه داماد .
شاید در خانواده ای غنی این رسم به انها شهرت و اوازه بدهدو خم به ابروی طرف نیاید . که این باب را هم همین خانواده ها باز کرده اند . اما در یک خانواده ضعیف این هزینه بسیار متعارف نمی باشد .
می توانستیم بیشتر به این موضوع بپردازیم . اما این موضوع گوشی شنوا می خواهد . همان که بماند و گفت بس است . عقیده ها متفاوت است و به سختی تغییر می کنند .
ممنونم از جناب کریمی به موضوع بسیار بسیار ارزشمندی اشاره فرمودید . موفق باشید .
خالقی ..
در فصل بهار برای اصلاح پشم گوسفندان یا به اصلاح اسفادی ها بری کردن گوسفندان قبل از بری انها را به شستشو می پردازند تا هم گوسفندان نفسی تازه کنند و هم اصلاح پشم به خوبی انجام شود .
این شوق در ایام قدیم بیشتر به چشم می خورد و چند سالی ایست دیگر این امر کمرنگ شده و یا محل خود را تغییر داده است
یادی از ایام مرور شد .
عالی بود
البته من در این امور اطلاعات تکمیلی ندارم . شاید اوامر دیگری هم بر این موضوع شامل باشد انچه که فکر یاری می کرد به نگاشتن پرداختم
دوستان نظراتی اگه دارند اعلام کنند .
صف نفت
با سلام و احترام
این همه شلوغی و جنب و جوش که در صف نفت اسفاد بود در عسلویه و بریتیش پترولیوم نبود.
بچه های قدیم هم در رفع مشکلات خانواده بسیار موثر بودند و مثل امروز بی تفاوت نبودند.
وقتی از مدرسه تعطیل می شدیم و تانکر های نفت را می دیدیم سریع به پدر مادر ها خبر می دادیم که نفت آمده است.
روز بعد ، صبح زود و قبل از طلوع خورشید صف طولانی گرفتن نفت تشکیل می شد.
ظرف های کوچک و بزرگ با سر و بدون سر . بشکه . گلندهای پلاستیکی و ظروف حلبی با درب های گرد و محکم ، داخل فرغون و یا روی زمین.
اونقدر سر و صدا بود که همه متوجه بودند که نفت آمده است.
هم زن ها مشارکت داشتند و هم مرد ها.
هر خانواده چند ظرف را با طناب و نخ به هم بسته بودند و ظروفی که نخ بسته نبود گاهی اوقات با ظروف نفر جلویی ،جلوتر می رفت.
بعلت اینکه پمپ نفت دستی بود و این کار توسط یک نفر آن هم آقای مرحوم حسن صادقی انجام می شد کار به کندی پیش می رفت و توزیع نفت گاهی اوقات دو روز طول می کشید.
البته گاهی اوقات افراد نیز در کشیدن نفت کمک می کردند تا روند کار تسریع شود و یا حداقل اون ظرف ۱۸ لیتری که سنگین بود را داخل ظروف می ریختند.
ظروف نفت به کندی و زره زره جلو می رفت و افراد در کنار ظروف می نشستند و به گپ و گفت می پرداختند . گاهی اوقات بعضی افراد می رفتند و ظهر می آمدند و جلو کشیدن ظروف را به دیگران می سپردند.
بعضی افراد نیز با سرو صدا و یا مغلطه و پارتی ،بی نوبتی می کردند.
صف نفت اسفاد با همه مشکلاتی که داشت شیرین بود .
اولین بار صف ایستادن مردم ایران در زمان رزم آرا بوجود آمد و امروزه نوبت گیری ها کامپیوتری شده است و یا حداقل اسامی یاداشت می شود.
به هر حال توزیع نفت در آن محیط کوچک نفتی کار سختی بود و مشکلات خاص خودش را داشت .
بوی نفت . پخش شدن نفت به لباس و سر و صورت نمونه ای از مشکلات بود.
امروز نفت جای خود را به گاز طبیعی، این انرژی راحت و پاک داده است.
امید است قدر این سرمایه های ملی و طبیعی که سایر کشورها از آن بی بهره اند را بدانیم.
برای مرحوم آقای حسن صادقی آرزوی رحمت و رضوان الهی داریم و برای فرزندان خونگرمش نیز آرزوی سلامتی و طول عمر باعزت داریم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
و برای آقایان رضا اسحاقی و مهدی نظرجانی و حسن مددی نیز که در توزیع نفت زحمات فراوانی کشیدند آرزوی سلامتی و بهروزی داریم.
پایدار و سربلند باشید.
کریمی آوای اسفاد
یه زمانی می گفتیم جاده پی قلعه و جاده ی در قلعه
این همان جاده ی در قلعه است که امروز به همت مردم و دهیار روستا جهت سهولت رفت وامد به پای چنار اسفالت گردید . و زیبایی خودش را دوچندان کرد .
امروزه توریست های زیادی رو این منطقه زیبا و قشنگ به خود مجذوب کرده است که از این طبیعت بکر و زیبا استفاده می کنند .
روحش شاد
بزرگان اسفاد
بعد از خشکسالی های مکرر در زیرکوه قاینات که این خشکسالی بیش از بیست سال به طول انجامید . نوروز 1398نوروزی کاملا متفاوت بود که منطقه زیرکوه قاینات را زیبایی خاصی فرا گرفت و باران های بهاری با خود سبزه و طراوت را به ارمغان آورد و دل مردم منطقه را شاد کرد و همنچنین نوروز 1399 هم این زیبایی برای دومین سال ادامه داشت و حکمت خداوند بر مردم و اهالی این منطقه بارید . که این خیر و شر است که خداوند بندگان خود را بر آنچه خواهد می ازماید . و امتحان می کند
نفر چهارم از بالا غلام حیدر کریمی
و نفر دوم از پایین احمد محمدی
اسفاد قدیم
مرحوم هاشم کاظمی
روز معلم بر تمام شما روشنگران راه علم و دانش بالخصوص تمامی معلمین بزرگوار اسفاد و معلمین خودم
اقای غفاری حاج هادی ،اقای غفاری حاج الله نظر ، اقای یوسفپور ، حسنی ،نوروزی؛حقجو،بنی اسدی،سروری،غلامی،خانم جوانی،اقای خالقی،فردوسی،و دیگر دوستان که از قلم افتادن
تبریک و تهنیت باد
⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️
بِسم الله الرحمن الرحیم
وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ،الَّذینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ.
قطعاً ما شما را به چیزى از ترس و گرسنگى و کاهش اموال و نفوس و فرزندان مى آزماییم. و تو ـ اى پیامبر ـ به شکیبایان نوید ده.
همانان که چون پیشامد ناگوارى به آنان برسد مى گویند: ما از آنِ خداییم و به سوى او بازمى گردیم.
(سوره بقره آیه۱۵۵و۱۵۶)
⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️
بانهایت تاسف وتاثر در گذشت مرحومه مغفوره خانم مرضیه غلامی (والده کربلایی علی دادی) را به اطلاع دوستان وآشنایان می رساند
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
خانواده های محترم؛
دادی،داوودی،قلیزاده،نوری،عبدی و سایر منسوبین داغدار
مصیبت از دست دادن مادر مرحومه شما را صمیمانه خدمت شما تسلیت عرض نموده،از درگاه ایزدمنان برای آن مرحومه سفر کرده غفران الهی و برای بازماندگان صبری جزیل مسئلت دارم.
شادی روح شهدا،امام شهدا،شهدای مدافع حرم،شهدای سلامت،اموات جمع حاضر
بلاخص شادی روح مرحومه مغفوره منظوره
🏴رحمه الله من قراء الفاتحه مع الصلوات🏴
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
مراسم تشییع وتدفین فردا
پنجشنبه ۹۹/۲/۱۱
در روستای اسفاددبرگزار خواهد گردید
17/1/2008
دیدار از اقای اسفاد همراه با دایی عزیزم میرزا کربلایی حسین علی قاسمی
ان روز یک روز بهاری بود که همراه دایی عزیزم و خانواده به دیدن اقای اسفاد رفتیم . حال اقا بسیار مساعد و خوش بود و بسیار سرحال بودند با هم ساعتها به مصاحبت نشستیم . یاد اسفاد قدیم و یاد خاطراتی از اسفاد کهن برایمان مرور شد . ان روزها خوش بودیم و بیشتر به این اوامر می پرداختیم .
سالانه حتما یک بار ان هم در روزهای اغازین بهار و عید دیدنی به عیادت اقا می رفتیم . نه تنها خانواده ام و مادرم اعتقاد عجیبی به اقا داشتیم . بلکه این عشق در اکثریت مردم روستا رواج بود .
اقا بسیار محبوب و دوست داشتنی بودند .
و امروز چیزی جز یاد و خاطرات ایشان برایمان باقی نمانده
روحش شاد یادش گرامی
خداوند بیامرزد
روزگار غریبی ایست و چه زود می گذرد
در بحث خودکفایی اسفادقدیم می پردازیم به بخش کشاورزیِ مردم که تمام مایحتاج شان را خودتولیدمیکردند.
حبوبات،غلات،سبزیجات،فرنگی جات،میوه ها و آزوقه ی دامها همه حاصل دسترنج خودشان بود و اضافه بر مصرف خود را به فروش می رساندند. تهیه ی نان ارزنی،نان جو و بعدها نان گندم که قوت اصلی آنها بود،در همه ی مراحل از تولید تا مصرف را خود بر عهده داشتند.بجایابزار آلات کشاورزی و در حمل و نقل و مسافرتها حتی سفرهای خارج کشور مانند سفر حج ،درمان بیمارهای خاص و تحصیل علم از نیروی انسانی وحیوانات استفاده میکردند.در کنار کشاورزی، دامپروری نیز بود تا حتی به همسایه هم نیازی نداشته باشند. گاو ،گوسفند،اسب،شتر،الاغ وطیوری مثل مرغ وخروس وکبوتر و...پرورش میدادند.نه اینکه به سبکهای پیشرفته ی امروزی پرورشگاه،تولید،بازاریاب وبازار فروش داشته باشند بلکه در حدّ استفاده ی خود بود تا در تهیه ی انواع گوشت و فراورده های لبنی و پوشاک بی نیاز باشند گاوها را برای شخم زمین جُغی میکردند و از اسب و شتر والاغ برای باربری و جابجاییها بهره می بردند.خانمها علاوه بر امور خانه تخصصهای حرفه ای چون قالیبافی و پارچه بافی داشتند.پارچه های کرباس ،برای تهیه ی لباس ، آن هم نه به شیوه های مدرن کارخانه جات امروزی بلکه با دستگاههای قدیمی و مبتدی که از نی و چوب نخ ساخته می شد. از پشم گوسفندان برای تهیه ی کلاه، دستکش و جوراب و... استفاده می شد .در یک جمله ی ساده بگویم : "مایحتاج شان تولید ملّی بود" . تولید از خرید شان خیلی خیلی بیشتر بود و ارز آوری و حفظ آن را بر خروج و از دست دادن آن مقدّم می دانستند یا بهتر است بگویم : " شعار سران و سیاستمداران امروزی دنیا روخوانی و اندیشه ی پدران و نیاکانِ من و شمایی است که چندین و چند سال پیش با کمترین امکانات تحصیلی و رفاهی و بدور از زندگی شهری در کنج روستا زندگی میگذراندند " که این جای بسی افتخار و بالندگی دارد.
با عرض پوذش از بزرگوارن مطالب فوق جهت اطلاع نسل جدید بود.
احمد عظیمی اسفاد
سلام و احترام
اسفادیهای قدیم چون از رژیم غذایی سالم ، طبیعی و ارگانیک برخودار بودند از دندانهای بسیار محکم و سالم برخوردار بودند اما بعلت عدم مراقبت از دندانها گاهی اوقات گرفتار دندان درد بودند.
بعلت نبود امکانات امروزی درد دندان واقعا دردآور و سخت بود و عفونت دندان موجب ورم قسمت های مختلف صورت می شد.
برای مقابله با درد دندان و تسکین درد اسفادیهای قدیم از مسکن های فراوانی استفاده می نمودند از جمله جک زردآلو . دود دادن دندان . پیه بز . بز انجیر . صمغ درخت کاج و غیره .
اما اگر این مسکن ها کارساز نبود مجبور بودند دندان را بکشند و این کار بدون داروی بی حسی و با انبر دست انجام می شد که واقعا رنج آور بود.
یکی دیگر از روشهای درد های دندان روشی به نام کخ کولوو و یا کشتن کرم های دندان بود.
اسفادیهای قدیم معتقد بودند مینای دندان توسط کرم ها خورده می شود که باعث درد می شود و باید این کرم ها از مینای دندان خارج شوند و این کار توسط مردان و زنان متبحر انجام می شد بدینصورت که ظرفی آب جلو دهان طرف روی زمین می گذاشتند و با دود کردن گیاه اسپخ انگور ، این دود را به فضای دهان می رساندند و با رسیدن این دود به اطراف دندانها کرمها از دندان خارج می شدند.
اسفادیها در قدیم بجای مسواک های امروزی از چوب مسواک که در اسفاد نیز وجود دارد و چوب صندل برای مسواک زدن استفاده می نمودند و بجای خمیر دندان بسیار مضر امروزی از ترکیب زغال و نمک برای ضد عفونی و شستن و سفید کردن دندان ها استفاده می نموده اند.
امروزه نیز استفاده از همین ترکیب برای مسواک زدن توصیه می شود چرا که شیرینی موجود در خمیر دندان موجب خرابی دندان می شود و مضرات آن از منافع آن بیشتر است.
پایدار باشید
کریمی آوای اسفاد
🌙🌙🌙 ماه میهمانی خدا 🌙🌙🌙
السلام ای ماه روزه ماه ناب
داده خالق ارزشی حتی به خواب
ماه برکت ، ماه نعمت ، ماه او
جمع کن بر درگه او آبرو
ماه قرآن ، ماه انفاق و دعا
پهن کرده لطف خود بی ادعا
روزه دارد تندرستی بر بشر
این هم ازالطاف خوب او دگر
ماه جوشن ماه استغفار بود
حسّ خوبِ بندگی در کار بود
قدر هم بر قدر او افزوده است
تا سپیده آفتابی دیده است
روزه در ادیان پیشین سابقه
شد کُتُب فرضی به میزان همه
روزه داری جمله اعضا بهتر است
ارزش این روزه اجری دیگر است
روزه تمرین هزاران خصلت است
ای (شمیم) این ماه ،ماه رحمت است
شاعر : مرتضی حسینی اسفاد
+ نوشته شده در دوشنبه نهم آذر ۱۳۹۴ ساعت 11:21 توسط اسماعیل کریمی | نظرات
مشاغل و سرگرمی های اسفاد قدیم
باسلام و احترام
اسفاد قدیم علاوه بر کارهای روزمره امروز،از جمله کشاورزی و دامداری و تجارت ،یک سری مشاغل و سرگرمی های دیگر نیز در آن دوران داشته اند که امروز کمتر در بین مردم مشاهده می شود.
1-پرورش ابریشم و ابریشم بافی با استفاده از کرم ابریشم با تغذیه برگ درختان غیر پیوندی یا کُخی .
2-تهیه گچ از کوره های گچ سوزی واقع در سرخستون میرآباد و پوشوون شه روود.
3-تهیه آهن شخم زنی ، چارشاخ، بیل ، کلنگ ، داس و سوپاس.
4- بافتن سبدهایی با چوب درخت خیک یا بادام کوهی مثل شیل و سفته قوت.
5-تهیه نخ از پشم گوسفند با جلک و چرخ نخریسی برای بافت ریسمان ، کلاه و جوراب و شال گردن ( گرده پِچ)
6-رنگرزی و رنگ نخهای بافتنی با استفاده از ترکیب رنگ و برگ درختان.
7- تهیه ماده ای شوینده به نام اِشخار مثل تاید باسوختن بوته ای خار که مواد سفید کننده، برای شستن لباس بود و کار سخت و طاقت فرسایی بود که هم اکنون ضرب المثل آن وجود دارد.
8-تهیه پتیر ، نان جو و نان ارزنی.
9-کرباس بافی ، بافت قطیفه،گلدوزی برای رو انداز و رو لحافی، زیلو ، خورجین ، خاک کَش ، پلاس .
10-تهیه آرد گندم و جو با آسیابهای آبی.
11- تهیه تنور ، کلی (کرسی گلی) و سوت گلی از خاک تنور به رنگ قرمز از بازه خاک تنور
12-آوردن هیرم از بیابان جهت پخت نان.
13-چیدن کثیر ، بنه و انجیر کوهی و آویشن وزیره .
وخلاصه اسفادی های قدیم در آن محیط منسجم و متمرکز و دوست داشتنی برا ی خودشان دورانی داشته اند و دستاوردها و هنرهای زیبایی بوجود آورده اند.
پخت نان در اسفاد قدیم
با سلام و احترام
پخت نان در اسفاد قدیم که توسط زنان خانه دار انجام می شد کاری بسیار سخت و دشوار بود وعوارض جسمی زیادی در پی داشت که هنوز تبعات آن در بین زنان اسفاد و مادر های مان وجود دارد ، از سردرد و میگرن ، کمردرد و پادرد به خاطر گرم و سرد شدن بدن و غیره .
به هر حال پخت نان با مراحل خاصی همراه بود که به طور اختصار به آن اشاره ممی شود :
1- تهیه هیزم از بیابان توسط مردان : هیزم طاغ ، اس کَم بُل ، تِ رِخ ، قَم بَ ری و کنده بنه و درختان .
2- تهیه خمیر : این کار چندین ساعت قبل با مخلوط کردن آرد با آب ولرم (شیر گرم ) انجام می شد و پس از اضافه کردن مایه خمیر قبلی که خشک بود ، در روی سفره تنور ،خمیر ورز داده می شد و چند ساعت می ماند تا ور بیاد یا آماسیده بشود. بعد خمیر از داخل تغار برداشته می شد و بصورت جداگانه به حالت گرد در می آمد و بر روی تخته تنور قرار می گرفت.

3- شاخ کردن تنور : شاخ کردن یا روشن کردن آتیش تنور توسط مادر و یا فرزندان با نظارت مادر انجام می شد و آنقدر این آتیش روشن می ماند که اول تنور در اثر حرارت سیاه می شد و بعد قرمز و و در نهایت سفید می شد و تنور آماده پختن نان می شد.

4- در این مرحله مادر دستش را با آستین تنوری ( اَس تی تنور ) می پوشاند و پس از خیس کردن دست و پاشیدن آب به محوطه تنور ، نانها را به دیوار تنور می چسباند.
حرارت دیواره تنور و آتیش های کف تنور، واقعا غیر قابل تحمل بود و گاهی وقتها بعضی خمیر ها از دیواره تنور بر می گشت و روی آتیش و زغالهای قرمز کف تنور می افتاد و سوخته و کلوچ می شد. برای جابجایی آتیش از کفگیر استفاده می کردند که از سوراخی که در پایین تنور به نام خول بود انجام می شد.
با هر تنور حدودا 30-20 نان پخته می شد و گاهی هم برای بچه ها خمیر های کوچکی به دیواره تنور می زدند که بسیار خوشکل و خوشمزه بود و نَ قووچ نام داشت.
پختن نان ارزنی ، جو ، قَ لِفی و چِل پَک نیز مرسوم بود. این نان ها روی تابه ( ته وه ) و چِل پک و ق لفی داخل قابلمه با روغن پخته می شد . برای خوشمزه کردن نان هم ، گاهی کنجد ، روغن ، بادیوون و جیج غاله و سیاه دانه به آن اضافه می کردند.
پختن نان همراه با لوازمی بود که حتی این لوازم در جهیزیه عروس نیز موجود بود : سفره تنور ، آستین تنوری ، تخته تنور ، آتیش کش و کفگیر و تشت .
از خدای متعال می خواهیم که دست های مهربان مادرانمان که بر آتش تنور تابید، تا نانی گرم و خوشمزه برایمان تهیه شود را از آتش جهنم محفوظ بدارد .
درود می فرستیم به همه مادران زحمت کش و مهربان اسفاد .
مرا گر دولت عالم ببخشند برابر با نگاه مادرم نیست
کریمی اسفاد
گُر وه شی - سُ مه رووق gor va shi - so ma roogh
باسلام و احترام
طبیعت اسفاد هم نعمت های خاص خودش را دارد در فصل زیبای بهار چنانچه بارندگی زیاد باشد معمولا ، روز بعد از بارندگی می توان قارچ پیدا کرد آن هم قارچ طبیعی که هم ساخته دست انسان نیست و هم طعم ولذت خاصی دارد و این همان قارچی است که اسفادیها به آن سُ مه رووق ، گُر وه شی یا ته بل که می گویند.

روزهای پس از بارندگی های زیاد، می توان این نعمت خداوند را بچینیم . در دامنه کوه ، و در حاشیه رودخانه ها و جویبار ها و بخصوص در اطراف بوته گیاهی به نام گرواش به راحتی دیده می شود . این قار چ به رنگ زرد کم رنگ و یا سفید است که به دلیل اینکه بیشتر در کنار بوته ای به نام گُرواش می رویید به گر وه شی نیز مشهور است. نوعی کوچک از خانواده قارچ که خیلی هم خوش مزه است، در زیر برگ گیاهی رشد می کند که این قارچ به ته بل که مشهور است.

البته چون اسفاد از نعمت بارندگی کم برخوردار است قارچ زیادی در آنجا نیست و معمولا قارچ در مناطق پربارش بیشتر می روید.
شایان ذکر است نوعی هاگ شبیه خانواده قارچ در بیابان های اسفاد بخصوص در تپه های ماسه ای یا پل های قوم می روید که هم شبیه سر اردک است که به اردک و یا آردک مشهور است.
این هاگ به اندازه 10سانتیمتر و به رنگ سفید شیری است و یا هم شبیه و همرنگ آرد، که غذایی کاملا خوشمزه است.

البته چیدن و جمع کردن قارچ در اسفاد صرفه اقتصادی ندارد و فقط جنبه تفریحی دارد چرا که دیدن مناظر زیبای طبیعت در فصل بهار شور وشعف خاصی به انسان می دهد.

+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و پنجم فروردین ۱۳۹۵ ساعت 23:10 توسط اسماعیل کریمی |
هزوم کشو
یکی از مراسم های زیبای قبل از عروسی در اسفاد قدیم رسم هزوم کشو(آوردن هیزم از بیابان) بوده است.
در زمان گذشته به علت اینکه وسایل گرمایشی و پخت وپز کمتری وجود داشته وحتی نفت هم کمیاب بوده مردم مجبور بودند برای تهیه غذا وپخت و پزشان و گرم کردن منزل از هیزم استفاده کنند .در واقع هیزم یکی از نیازهای ضروری هر خانواده بوده است.

به هر حال در مراسم عروسی نیز می بایست هیزم کافی جمع آوری می شد تا درپختن نان و آشپزی وگرم شدن مردم در زمستان استفاده شود.
حدود 10الی 15 روز مانده به مراسم عروسی خانواده داماد، 20 نفر مرد(که اغلب کارشان همین بود) را به همراه 60 خر به بیابان می فرستادند تا هیزم بیاورند (که بیشتر از بوته تاق و کنده تاق بود) .
مراسم هیزم کشو با شادی همراه بود. موقعی که بارهای الاغ ها بار می شد واز بیابان به سمت روستا در حرکت بودند جوانان برای استقبال ازکاروان هیزم به همراه دف ودیره و خواندن اشعار، ترانه وسرصوت های محلی وشادی کنان به سمت بیابان حرکت می کردند که گاهی اوقات تا جای حوض ملا نجف یا دم ریگ برای استقبال می رفتندوسپس پیشاپیش این کاروان به سمت روستا می آمدند. در روستا نیز مردان وزنان با دود کردن اسپند وذکر صلوات از بارهای هیزم استقبال می کردند.
خلاصه اینکه مراسم عروسی در گذشته خیلی شاد برگزار می شد تا جایی که برای مراسم هزوم کشو هم شادی می کردند.
از این بارهای هیزم حدود 10 الی 15خر (بار) هیزم به منزل داماد می رفت و همین مقدار را هم به خانه عروس می فرستادند. بقیه بارهای هیزم به عنوان تحفه وهدیه به بزرگان روستا از جمله کدخدا واقوام وخویشان و...داده می شد.
برچسبها: اسفاد, هزوم کشو
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و دوم تیر ۱۳۹۵ ساعت 19:46 توسط حسین اسداللهی
با سلام و احترام
نسل قدیم اسفاد در تربیت فرزندان روشها و شگردهای خاصی داشتند
جدا از اینکه وراثت . محیط .خود بر تربیت انسان بسیار تاثیر گذار است
اسفادیها جدا از این تاثیرات روشهای مختلفی در تربیت بچه ها داشتند
دین و مذهب .فرهنگ غنی اسفاد و الگوهای مهم ، ابزارها و روشهای دیگر از جمله تهدید . تشویق . تنبیه . ترس . زور و تحکم . مقایسه و داستان ها و افسانه ها از روشهای مهم تربیتی بود
یکی از روشهای تربیتی ترساندن بچه ها از محیط های خطرناک بوسیله موضوعات غیر واقعی و غیر مجسم نظیر آل و یا مه در شوکله بود
به اصطلاح امروزی مه در شوکله همان نیروی جاذبه است که انسان را از بلندی به طرف خود می کشاند
اینکه پشت بام . داخل حوض و یا فلان محل مه در شوکله دارد به این خاطر بود که بچه ها از آن محل ترسانده شوند.
امروز تحکم و زورگویی و ترساندن جای خود را به مشورت و شناخت و وقت بیشتر به آموزش و پرورش بچه ها داده است
بچه های امروز شجاع تر . کنجکاوتر و بسیار پرسشگر هستند و به همین جهت اون دیوار احترام قدیم را به هم ریخته اند
بچه های قدیم جرات ابراز وجود و پرسش گری نداشتند اگرچه احترام وجود داشت
البته در روشهای قدیم و نوین تربیتی افراط و تفریط وجود دارد که می توان با پیروی از الگوهای تربیتی قرآنی و دینی این مشکل را حل نمود
پیامبران و امامان و روش برخورد آنها با کودکان و فرزندان بهترین الگوی ما هستند تا آنجا که در حال رکوع و سجود ملاحظه بچه ها را داشتند.
پیروز و سربلند باشید.
کریمی آوای اسفاد
انکس در انجا که افریده شده زادگاه او به شمار می اید . و مهری چون مهر مادری و عشق و علاقه در او ایجاب می کند میهن خویش را دوست بدارد .
این نوعی رویداد عاطفی و ذاتی در وجود انسان رشد می کند و تا اخر حیات عمر با او همرا است .
شاخهایی این پیوند را محکمتر می سازد مثل خاطرات کودکی خاطره هایی که ذهن هیچ وقت انها را پاک نمی کند و یا روزهای شیرین , خانه های خشتی و اجدادی , اهل قبور اجدادی , خاطراتی مانند نورزهای بهاری چهار شنبه سوری ها , مراسمات محرم عاشورا تاسوعای حسینی و..
ما مفتخریم حتی بر دهاتی بودنمان و این عنوان را شاید در بهترین سمت , شهر یا بهترین جای اروپا با بهترین امکانات روزشان ترجیح بدیم و این افتخار را همچنان بر زبان عنوان می کنیم .
اما هر داستان انچه در پایان دارد ان معمایی ایست که می ماند . روستاها بعلت موقعیت مکانی دور افتاده و یا کمبود بودجه , عدم مدیریت و تفکر فکری اساتید , و ولخرجی های نامساعد , بودجه هایی که اختصاص داده می شود و اما معلوم نیست در چه راه هایی خرج می شود . امروزه جای رشدشان را سلب کرده است . و من که خودم و اجدادم به زادگاه خویش افتخار دارم امروز که فرزندم پا به دنیای رنگین خودش می گذارد هیچ منیتی بر این داستان ندارد چرا که سالهاست دور از وطن افتاده ایم وسالی یک بار اگر خدا یاری کند در چنین تعطیلاتی عیدانه یا تابستانه پا به میهن خویش می سپاریم و یا انهایی که هنوز فرهنگ روستا را رنگین و پر رونق نگه می دارند و هنوز با اب و خاک گلی, زیستن را تجربه میکنند باز هم فرزندش منیتی بر زادگاهش نخواهند داشت . چرا که انجا افریده نشده اند .
چرا که انچه در رشد روستاها باید اتفاق بیفتد امروزه نمی افتد و جوانان به دلایلی شهر ها را ترجیح می دهند .
مثل تدریس در شهرها , اموزشگاههای مختلف بیمارستانها , و شغلهایی که مربوط به شهرها می شود .
بعضی از اساتید دو پهلویی را می بینیم (تلویزیونی )یا دو جانبه که ترجیح می دن فرزندانشان در کشورهای خارجه زاده شوند و مهر و موم کشور خارجه بر شناسنامه شان حک شود .
می خواهم بگویم انها چگونه می توانن ایران را میهن خویش بدارند و یا کشور خویش را حفظ سازند .
ایا امروزه در این عصر کسی هست موقعیت زادگاه خود را اسفاد اعلام بدارد .
اما متولدین ۱۳۰۰داریم تا ۱۳۶۲که خودم یکی از انها هستم و به یقین می گویم من و ما زاده ی اسفادیم .
درود بر اسفاد درود بر وطن
دلم تنگ است برای دیدن یک لحظه ات در خواب
تو را ای سرزمین زاد و اجدادی بهار زندگی
ای وطن عشق پرستوهای عاشق
نازنین بی تو چگونه سر کنم اما هوای تو درون سینه ام خالی
تو را اباد می خواهم
نشستم در درون خانه ای تاریک دلم پر می کشد در باغ و بستان ها شکوفه ارغوان ان کلبه ای خاکی
تو را اباد می خواهم
قاصدک گر می روی ان سو دیار من
پیامی می رسانی این چنین می گفت فلانی
تو را اباد می خواهم
من و کوه امید ارزوهای خیالم
که هورا می کشم از هر نفس در دل امیدی هست
صدایی می رسد هست هست
تو را اباد می خواهم
شاعر خالقی اسفاد