اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

اسفاد ای سرزمین مادری من چه می کنی با دستهای خسته روح شکسته چه می کنی
درد است در فراق من از حال و روز تو شهر سکوت در و دیوار شکسته چه میکنی
روزی و روزگاری و حال و هوای تو شور اشتیاق بر مزار شهیدان چه می کنی
آن باغ های خرم و شیر دلان تو ان کوچه باغ عام و مردان ادیبت چه می کنی

بایگانی

۹۵ مطلب با موضوع «معرفی مکان های اسفاد» ثبت شده است

 

 

 

یک کخای ریز 

قرمز رنگی بووووووود.  ، چی بود 

آبو می شستیم بعد می خوردیم 

البته تموم حوض ها داشتند 

ولی حوض مرحوم پدر بزرگم خیلی به ندرت پیدا می شد 

چون هر هفته اب می شد و تصفیه داشت 

اگه اسمشو می دونین بگین ...

 

  • محمدعلی خالقی

اوقات فراغت در اسفاد قدیم
با سلام و احترام
در اسفاد قدیم اصلا اوقات فراغت و آسایش یرای دانش آموز وجود نداشت چرا که یک دانش آموز هم پای پدر و مادر به انجام کارهای فراونی مشغول بود.
همان اوایل تعطیلات ، بره بزغاله ها رگا (رها و یا از شیر گرفتن) می شدند و نگهداری و چراندن آنها تا اواخر تابستان برعهده بچه ها بود.
تقریبا همه خانواده ها از این بره بزغاله ها داشتند و هرکدام از دانش آموزان به اتفاق دوستان بصورت گروهی با قاطی کردن بره بزغاله ها به چرای آنها در کوه و دشت می پر داختند.
و اینکار از صبح علی الطلوع آغاز و تا غروب ادامه می یافت.
البته خود این کار و تهیه اقلام و لوازم و خوراکی برای این مدت زمان ، بازی ها و شوخی ها و کار گروهی به ما درس کار و مسولیت و صبر و شکیبایی می آموخت.
در کنار این کار شرکت در جمع آوری محصولات کشاورزی و باغداری و انجام کارهای مربوط به آن از دیگر برنامه های اوقات فراغت بود.
توت تکانی و جمع کردن توت خشک . چیدن زردآلو . انگور . انجیر و انار . چیدن و جمع کردن برگ درختان . چیدن علف و سو کردن خیت های پیاز و گندم و ماش و لوبیا و شلغم و چغندر. جمع کردن پنبه . شرکت در درو گندم و جو و خرمنکوبی و خوابیدن در سر خرمن . کمک در آبیاری باغ و زمین های کشاورزی . رفتن به هیزم و کمک در شاخ کردن تنور و آوردن آب آشامیدنی از پای چنار . نگهداری زمین های ارزن و شلغم با نصب ده وول و مترسک و گذاشتن کاغذ روی پل های خیت . خلت خلت کردن . بردن کیسه های جو برای گوسفندان رمه . شرکت در برف روبی و ریزکردن شلغم و چغندر و درست کردن ترید . خار زنی و انبار بری و چارشاخ زنی و گل ورزنی و سوز کولی و پیاز کنی و هموار کاری دیگر اوقات فراغتی برای ما نمی گذاشت.
و اگر ما احساس مسولیتی و همکاری نداشتیم و گهگهای از زیر کار در می رفتیم باز هم  این کارها باید انجام می شد که فقط از عهده پدر و مادر بر می آمد و باز هم سنگین ترین کفه بر روی دوش آنها بود تا زیر چرخ روزگار له نشویم.
منصفانه نیست که اوقات فراغت فانتزی امروز را با آن دوران یکی بدانیم.
درگیر بودن بچه های امروز با گوشی و تبلت و کامپیوتر و شبکه های کودک و دوچرخه و اسکیت و اسکوتر و نقاشی و طراحی و شنا و زبان و غیره قابل مقایسه با فقط  یک ساعت درو کردن گندم دیم  در گرمای طاقت فرسای کجار و مسیله و خه شه زه ری  و دشت خونه نیست .
کمی به بچه هایمان درس مسولیت بیاموزیم حتی پیامبر را هم هنگام تولد به دامان طبیعت فرستادند تا روانشناسی و جامعه شناسی و خداشناسی را با نگاه در آثار پروردگار بهتر بیاموزد و برای تعامل با هم نوعان خود با فرایند اجتماعی شدن آشنا شود .
حالا در کنار این همه کار و تلاش دوران کودکی و نوجوانی، هم یک سری تفریحات برایمان  وجود داشت و هم از خوراکی های متفاوتی  بهره مند بودیم که این زحمات برایمان شیرین می شد.
شرکت در بازیها و تفریحاتی نظیر تبرک بازی . دار و قه هم . چل چل . ریگ بازی . حلقه دینگو . اهن گروو سیسن گروو. تایر بازی .تشله بازی . کبک گیری با دو در و گرفتن و دنبال کردن پرندگان مثل جل و چقووک و کفتر  .خرسواری. تله سنگی . درست کردن تشله . دو در . په لخمون و درست کردن کاردستی هایی نظیر مه له . آسا . زینه په یه . دروازه . چیگ ،  که اینها همه سرگرمی های آن دوران بود.
در مدرسه نیز برخی کارها جزء وظایف بچه ها بود .
درست کردن تخته پاک کن نمدی . آوردن گچ و دفترنمره از دفتر . تزیین کلاس در ایام خاص. جارو زدن کلاس و آوردن جارو درمنه و سه ور برای طول سال .و روشن کردن بخاری.
اما خوراکی ها
انار . انجیر . انگور . هندونه و خربزه ته په لزی .کیشته .
و  جوز . تخم مرغ و مسکه و سرشیر . ماست چکیده . گورجه و سبزی که با نان تنوری مصرف می شد و نقوچ و چل پک و گوشت داغ و دل بندی و غیره .
خلاصه اون زمان اقتصاد مقاومتی به معنای واقعی در منزل و مدرسه در جریان بود و خودمان تامین کننده همه چیز بودیم اما الان هم با کمک تکنولوژی و صنعت می توانیم بهتر از آن  می توانیم باشیم . 
 کریمی اسفاد   97

  • محمدعلی خالقی

درخت جوز  مُلک سَوا

درخت جوز  در اسفاد قدیم قانونش در حکم یک سفارتخانه بود. یعنی حریم  یک درخت جوز در حکم ملک شخصی محسوب فرد  می شد .

درخت جوز درختی بسیار بزرگ و پر برکت و پر درآمد بود که جلوه ای بسیار زیبا به باغها و معابر و کوچه باغها داده بود.

جوز یا گردو دوست و شبیه ترین ماده به مغز انسان است و ماده ای بسیار مغزی و سرشار از آهن و کلسیم و فسفر و پتاسیم است.

در اسفاد قدیم تقریبا همه اسفادیها درخت گردو داشتند و توجه و عنایت خاصی به این درخت داشتند.

خوابیدن در زیر این درخت بعلت شاخه های پربار و فراگیر و داشتن دی اکسید کربن زیاد مکروه بود و  برگ آن نیز  دارای بویی خاص و ضد پشه است و از پوست گردو و تنه درخت و همچنین برگ درخت برای رنگ در رنگرزی استفاده می کردند . گلبرگ درخت که شبیه خوشه انگور است نیز گربه جوز نام داشت.


فصل برداشت گردو اواخر تابستان بود و چون معمولا اکثر درختان مالکیت مشترک داشتند. چیدن گردو و یا جوز  ته کنی  از آداب و مراسم و هماهنگی خاصی برخوردار بود.

جوز ته کنی از کارهای سخت و پرخطر بود چرا که درخت های جوز کنار جوب های سنگ فرش و همچنین کنار دیوار باغ که پوشیده از سه ور و که دیسک و خار و خاشاک بود ، روئیده بود و از درختان بسیار مرتفع و شاخه سار بلند بود.


آنقدر شاخه های بلند داشت که چیدن گردو با دست و یا بالا رفتن از درخت غیر ممکن بود و چیدن جوز با چوبی صاف و بسیار بلند به نام  جوز روئه  انجام می گرفت .

هدایت جوز روئه و انداختن گردو ها کار افراد خاصی بود و قدرت بدنی خاصی را می طلبید و کاری دشوار و خسته کننده بود.

 بعد از چیدن گردو ها کار شمارش و تقسیم گردوها به تعداد مالکین بر اساس درصد شراکت انجام می شد . 

گاهی اوقات همه شرکاء حضور نداشتند و یا از سهمی اندک برخوردار بودند که همین هم برایشان ارسال می شد.

دنبال کردن گردو ها . جمع کردن . پرت شدن گردو ها به سر و کله افراد ، پشت بام ، کوچه ، لای بوته ها ، شاخه ها و در نهایت په سه کردن و انداختن جوز های باقیمانده در بالای شاخه سارها سهم و غنیمت  کودکان بود.


و آخرین برنامه مراسم، کندن پوست گردو یا کچل و یا کل کردن آن بود که دست و  انگشتان ما رو پیر می کرد و تا چندین روز رنگ و بوی گردو خوراک جان دستان ما می شد.

 گردوی کاغذی و اس که لوک اسفاد ، هم منبع غذایی خوبی بود و هم منبع درآمد و همه خانواده ها از آن برخوردار بودند.

در دهه شصت بعلت طرح سیمان کردن جوب ها و قطع ارتباط ریشه درختان با منابع آب ، تمامی درختان زیبای جوز خشک شد و در آن زمان کاش خروجی هایی کوچک،  برای آبیاری درختان از جوبهای سیمانی ایجاد می شد تا این اتفاق بسیار تلخ بوجود نیاید.

هر درخت گردو  5 تا 100 هزار گردو داشت که منبع درآمد خوبی برای خانواده ها بود.


امروزه نیز با توجه به وجود  باغها و مراتع اسفاد در کوهپایه  و کاهش آب قنات ، تنها راه استفاده مفید از آب قنات ، احیاء باغها با احداث حوض و آب انبار و انجام آبیاری قطره ای است و کاشت درختان گردو با روش آبیاری قطره ای در این منطقه بازدهی خوبی خواهد داشت و کمک به اقتصاد خانواده و ترویج اقتصاد مقاومتی خواهد بود.
کریمی اسفاد ۹۶

  • محمدعلی خالقی

 

صد شکر ، که زادگاهمان اسفاد است
 ما را شب و روز ، ذکر او در یاد است

عمریست که با خوب و بدش خو کردیم
از خلق  بریدیم  و  به  او  رو  کردیم

ناخوانده ، همیشه میهمانش شده ایم
در وقت غمش ، رفیق جانش شده ایم

چون  مادر مهربان ، گشوده  آغوش
ما هم چو پدر ، نصیحت او در گوش

در غربت  اگر ، ز هجر او می نالیم
با  سرو چمانِ  او ، به خود می بالیم

در کلِّ جهان ، به هر کجا  آبادیست
من شک نکنم ، که بانِیَش اسفادیست

اسماعیلی ۱۴۰۲/۹/۸💐💐💐

  • محمدعلی خالقی

جوابیه  برای شاعر آبیز

ای سیخلان که طبع شما گرمی و تب است
وقت پیاز خوردن تان  نیمه ی  شب  است
آن  تیغ های  تیز  که  جای   سپر    شده
جائی که خورد، ذهن بگوید که عقرب است
اخلاق  و  شعر ضابطه  دارد ،  برای   خود
نه این خزعبلات  که از جهل  بر   لب است
این بحث ها  نداشت ، برای  تو  آب  و نان
این مردمی که جمله ز یک دین و مذهب است
ما  هم   شهید  داده    برای    نظام    خود
جانم  فدای  رهبر  خوبان  و  مکتب  است
گفتی  شغال،  جد من  و  تو  ز آدم  است
نابخردی و خیره سری این چه مطلب است ؟
شاعر !  چراغ   راه    برای   نجات    بود !
گفتند عده ای که چنان ماه و کوکب است
شاعر  همیشه   درد    جوامع   به  دفترش
او را نه حرص جاه و جلالی و منصب است
ما  هم  به  جان  هم  که  بیفتیم  ناگهان 
بازار  و  کار   اهل دغل هم   مرتب  است
دارد کلیله  ،  دمنه  حکایت   به  صفحه ای
خر از برای خاطر  آن دو ، چو   مرکب است
در هر نوشته  حرمت  خود  را   نگاه  دار !
شاعر همیشه  لحن  کلامش مودب است


شاعر : مرتضی حسینی اسفاد
esfadnews.blogfa.com

  • محمدعلی خالقی

جمعه های من و اسفادِ شعرهایم

مِرَم به پای چنار که دل مَه وَشو
مِبینُم بُرِّ پای لَق ، تَه رِی نَشو
خُو رَه وَر اَو زدن کِر کِر مِخَندَن
جِلو اَو رَه به لَمبَر خُو مِبَندَن
اَرِی منبع بساطِ عشق و حاله
همه لیسکَن که پِندَری شماله
مَه ورگُفتُم مگر مایو نِدَرِن
دوبَرَه بیمدِن بَی خُو بِیَرِن
نوار بُگذاشتَنُ را رَه بِبَستَن
زَنَمَردی اَ وسط را مِرَقصَن
هَنی اونجا بُدُم ، دیدُم هَرَسو
مِیَن یَک بُرِّ از شارِ چِرَغو
همیجوری مِره بالا فشار مَه
کِه تا اُفتَه به دکتر ، سروکار مَه
مَه از پیشون خونه چه گِلَه دَرُم
مِرَم یَک هُمْلَه یِ سر خور بُگذرُم
مگر ای قلعه دهیارِ نِدَرَه
که هیچکِ با اینا کارِ نِدَرَه
و یا اِی کِه دِخَو نَن هر سه شورا
دریغ از ما شِدَه پارا وُ اَورا (آبراه)

اسماعیلی

  • محمدعلی خالقی

قوی ترین 

صبورترین 

موفق ترین 

پولدارترین 

هم که باشی یه چیزی هست که تو را می آزارد 

کوه سینه سوخته هم داریم 

  • محمدعلی خالقی

✅تقدیم به گروه های مجازی اسفاد
سلامی بر گل آوای اسفاد
به جمع خوب و خوش آرای اسفاد
گروه بعد هم اسفاد خبر هست
که جمع خوب و با فضل و هنر هست
چنین اسفاد من گر دور هم بود
که شرمنده ز اوصافش قلم بود
گمانم بانوان دارند گروهی 
که بند باشد حیات او به مویی
گروه دیگری فرهنگیان است
که در خواب عمیقی و گران است
نه حرفی ، نه حدیثی  و نه آواز
همان پُستی که بوده از سر آغاز
به  اسفاد سرو آن باشد قدیمی
کنار باغ عبدی و عظیمی
ندارد بُنجه ای یا آب راهی
ز دور عکسش نماید با سیاهی
همه گویند نوشی از قدیم است
چو‌ برگ سبز شعری از شمیم است
✳️شاعر: مرتضی حسینی اسفاد

  • محمدعلی خالقی

حوض ملا حاجی
در اسفاد قدیم بعلت عدم وجود آب لوله کشی و دسترسی به آب شرب ، یکی از ابتکارات بسیار ارزشمند اسفادیها احداث حوض انبار آب در  کوچه باغ ها . معابر و محله های مختلف اسفاد است که جهت استفاده عموم ساخت شده است.
حوض انبار زیرزمینی حدود 70 تا  100 هزار لیتری  با دیوار سیمانی و یا ساروج و پوشش سیمانی از ترکیب سیمان و ماسه بادی ( قوم ) ساخته می شد که بدون قیرگونی و ایزوگام ، هیچ گونه نشتی آب به بیرون نداشت.
حوض ملاجی در ابتدای کوچه ملخی و انتهای جوی مه ریمه ( مهریمن ) توسط ملا حاجی از طایفه ابراهیمی و مددی احداث شده اند.
مرحوم ملاحاجی فردی مهربان . بی آزار و مومن بودند که در منزل مرحوم محمد ابراهیم ابراهیمی زندگی می کردند. ایشان بعلت ناتوانی از ناحیه پا ، قادر به انجام فعالیت و کار کشاورزی نبودند و هر روز جلو درب حیاط  و سایه درخت می نشستند و کوچک که بودیم وقتی از آنجا رد می شدیم به ایشان سلام می دادیم.
آب حوض ملاحاجی ، خنک ،  گوارا و در دسترس بود.
پله های این حوض رو به قبله و وسیع و داری شیب کند بود و همچنین شیر آب نیز دارای فشار کم بود و کودکان نیز بدون ترس از افتادن در پاشیری و فشار شیر آب می توانستند آب بنوشند.
در دسترس بودن و همچنین تهیه آب مصرفی منزل از این حوض و نوشیدن و رفع تشنگی خود به خود مارا وادار می کرد که ضمن سلام به ساحت حضرت اباعبدالله ، برای خود مرحوم  ملاحاجی و پدر مادر ایشان خدابیامرزی بفرستیم.
امروزه  با تعبیه و نصب آبسردکن می توان این امر خیر را ادامه داد و با احیاء حوض انبار ها به توسعه گردشگری کمک نمود.
                             کریمی اسفاد

+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و دوم تیر ۱۳۹۶ ساعت 2:7 توسط اسماعیل کریمی

  • محمدعلی خالقی
 
👇👇
===============
بُوَد اسفادِ من، قلبی تپنده...
به زیرکوهی که باشد، عشق بنده
 
صفایش را ندارد، هیچ جایی...
بدونِ آن نباشد، هیچ صفایی
 
خوشااسفاد ووضعِ بی مثالش
به شاسکوه و صفایِ با جلالش
 
بُوَد آبِ قناتش، زمزمِ دل
چو زمزم گشته آنهم مرهمِ دل
 
ز کشمونش بهاران لاله خیزد
ز جانم از فراقش ناله خیزد
 
اگر بینی مزارِ آشیش را
زدل عاشق شوی آن ساقیش را
 
ندارم من بجزء سودایِ اسفاد
دلم خواهد ز بس آوایِ اسفاد
 
ز پِیزَی پل، مَرِیمَه، تا دَوِیلی
ز آقامیر و نوتاق و رئیسی
 
از آبشارِ چراغان، تا بیابان
از آن باغِ سلیمانی تا حَد افغان
 
ز میرآباد، تا آبیز و کَجارش
ز کوه ودشت وکشمون و مزارش
 
همه جایش بُوَد خوشنام و دلباز
بُوَد اسفادِ من، زیبا و مهناز
 
جوانانش همه پر شور هستند
ز دستِ ناکسان، رنجور هستند
 
زنانش، جملگی زهرا خصالند
عفیف و با حیاء و با کمالند
 
چو مولایم علی، مردانِ اسفاد
عزیز و مُنجلی، رِندانِ اسفاد
 
صفایِ زادگاهم چون بهشت است
محلِ مردمِ نیکو سرشت است
 
اگر دارد خدا خُلدِ برینی
منم دارم بهشتِ نازنینی
 
خلیلا...! افتخاری شد نصیبت
سراسرعشق وشادی شدنصیبت
===============
🌺 شاعر: خلیل اسفادی، هفتم بهمن
  • محمدعلی خالقی

تشله بازی

تشله ( تیله) بازی شیوه های مختلفی دارد که مدل اسفادی آن کاملترین و جالبترین نوع این بازی از دیدگاه بازیکنان و تماشاگران آشنا با این بازی است .

تشله بازی در اسفاد به دو روش دو نفره و چهار نفره اجرا میشود .
گیم های آن بیست تایی است و هر طرف بازی که زود تر موفق به کسب این بیست امتیاز‌ شود برنده ی این بازی است .
برای بازی ، چهار تا خانه در راستای یک خط راست و به فاصله ی حدود یک متر و با ابعادی که به قول ما یک جوز کَل دار در آن جا بگیرد ، می کَنند که دو خانه مال یک تیم و دو خانه ی دیگر مال تیم حریف است و هر تیم باید دو تا خانه ی خود را حفظ کند در غیر این صورت با از دست دادن هر یک از این خانه ها در هر دَور بازی یک امتیاز به حریف تعلق خواهد گرفت به عنوان مثال اگر در یک دور بازی هر یک از تیمها یک یا هر دو خانه ی حریف را تصاحب کند به ازای هر خانه یک امتیاز خواهد گرفت .
کسب هر امتیاز بواسطه ی تعداد تیرهایی است که هر تیم می زند بعلاوه ی تعداد خانه هایی است که از تیم مقابل تصاحب می کند و نیز امتیاز خاصی به نام " لنکا تیر و تیر " است که می تواند از حریف بگیرد .
هر بازی یا دو نفره است یا چهار نفره ، شیوه ی چهار نفره ی آن را " بلّا بلّا " می گویند یعنی هر تیم دو نفر هستند که این دو نفر با هم بَلّ یا یار و هم تیمی اند و هر بازیکن باید یک تشله داشته باشد .
در بازی دونفره هر بازیکن دو خانه دارد که در هر دور بازی باید بتواند خانه های خود را حفظ کند در غیر این صورت به ازای هر خانه ای که از دست بدهد یک امتیاز نصیب حریف خواهد شد . برای شروع بازی یک نفر تشله ی خود را لب خانه ی اول شون می دهد ( می نشاند ) و نفر دوم از سر تپه همان نقطه ی شروع بازی تشله ی شون داده را هدف می گیرد .
در بازی چهار نفره یک تیم آغاز کننده بازی از سر تپه و تیم دیگر شون دهنده خواهد بود که یک یار تشله اش را در لبه ی خانه ی اول و یار دیگر تشله اش را در لبه ی خانه ی سوم به عنوان هدف شون می دهند .

اصطلاحات عملیاتی که در مراحل بازی وجود دارد :

۱ ) شون دادن : گذاشتن تشله ی یکی از طرفین بازی در لبه ی خانه ی اول به عنوان نشانه( هدف ) تا حریف از سر تپه ، آن را نشانه گیری و بازی را آغاز کند در بازی دو نفره یک نفر از نقطه ای به نام سر تپّه که به فاصله ی خانه ها از هم از خانه ی اول فاصله دارد و نقطه ی شروع بازی است تشله ی خود را به سمت تشله ی حریف و نشانه گیری آن رها میکند که اگر به هدف زد بازی را برای تیر بعدی به حریف دوم یا گرفتن خانه و تیر دوم یا سوم ادامه میدهد و اگر به هدف نزد یار دیگرش همین عمل را انجام میدهد تا اینکه در زدن تیر و یا گرفتن خانه ناموفق شود و نوبت بازی به
بازی کنان حریف برسد .

۲ ) لوکال شدن : برخورد تشله ی شروع بازی از کانون نشانه گیری اولیه یعنی همان سر تپّه به لبه ی خانه ی اول که تشله ی حریف لبه ی آن شون داده شده است(سیبل، نشانه) که با این اتفاق فرجه ی تکرار دوباره شروع بازی به او داده می شود .

۳ ) جرق شدن : برخورد تشله ی یار به یار یا برخورد تشله بعد از تیر به تشله ی خودی یا حریف و یا زدن دو تیر متوالی به یک تشله ی حریف که با این اتفاق امتیازات این مرحله سوخته و بازی دوباره از سر تپه شروع می شود
۴ ) کُچ شدن : اگر بعد از تیر تشله بی اختیار وارد خانه ی تصاحب نشده شود امتیازات این مرحله از بازی سوخته و می گویند کچ شد و بازی مجدد از سر تپه شروع می شود .
۵ ) لنکا تیر و تیر : یک عمل وحرکت ویژه ایست که نصیب هر تیم یا بازیکنی بشود آن تیم یا بازیکن امتیازات و نمرات قابل توجهی کسب خواهد کرد ( توضیح و باز کردن آن نیاز به شرح و کار عملی دارد )
۶ ) برداشت : از من برداشت جمله ایست که وقتی بازیکن احساس خطر میکند فقط به بازی خود یا تیمش در همان دور بازی پایان می دهد .

۷ ) ساق : شکل ، حالت و ژستهای مختلفی ست که تشله را در دست گرفته و به سوی هدف می فرستند که به ساق های بد فرم و ناموفق گیساق می گفتند.

لازم به ذکر‌ است به نشانه‌گیری حرفه‌ای با دقت نظر خیلی بالا و مثمرثمر می گفتیم ؛
" ‌تَو وَرمِچِنه " !!! که صرفاً این جمله برای نظر شکنی آن بازیگر بود تا نتواند تیر بزند .

‌‌‌‌‌احمد عظیمی اردیبهشت ۱۴۰۱

[ دوشنبه هفتم فروردین ۱۴۰۲

  • محمدعلی خالقی

 

 

شعر و ترانه روید از روستای اسفاد

آبی زلال جوشد از روستای اسفاد

هر تشنه ای که قدر آب حیات داند

یک قطره هم بنوشد از روستای اسفاد

هر بلبلی که در باغ آواز می سراید

گویا که نغمه خواند از روستای اسفاد

جویای فضل و دانش از ارض تا ثریا

درس ادب بجوید از روستای اسفاد

هر غنچه ای که چشمش را باز می نماید

باید قبا بپوشد از روستای اسفاد

هر سالکی که قصد قرب خدا نموده

باید که ره بپوید از روستای اسفاد

آن را که خاطر او از غصه ها ملول است

باید گُلی ببوید از روستای اسفاد

هر کس نداشت جایی ، اسفاد خانه اوست

باید دَری بکوبد از روستای اسفاد

هر جا روی دل تو در بندِ زادگاه است

کس نیست دل بشوید از روستای اسفاد

****

شاعر : مرتضی حسینی اسفاد – مدرس دانشگاه

  • محمدعلی خالقی


در زمانهای قدیم به دلایلی از قبیل فقر مالی ، عدم دسترسی
آسان به شهر ها و حتی دیگر کشورها و نبود یا کمبود صنایع تولیدی در داخل کشور ، دستیابی به وسایل اسباب بازی کمتر بود لذا بازیها طوری طراحی می شد که یا نیازی  به وسیله و ابزار‌ بازی نبود یا اگر هم نیاز به ابزار بود ، این 
ابزار حاصل تفکر و هنر دستان خودشان بود . 
مثل توشله  که با سنگ درست می کردند . 
این بازیها آنقدر منظری زیبا و دیدنی داشت که بواسطه ی 
استقبال تماشاچیان ، عدم محدودیت سنی و افتخار حضور بزرگترها ، ازدحام بینندگان هر لحظه رو به فزونی‌ بود .
مثلاً می دیدی که مردی با شصت‌ سال سن همراه جوانان 
پانزده ساله و با شور و شوق کودکانه بازی می کند و بازی آنها را گرم و جذاب می نماید . این بازیها در کنار درس ، کار 
کشاورزی و هزاران مشغله ی دیگر ، هم یک ورزش و هم یک تفریح بجا و ضروری بود تا خستگی جسمی و روحیِ همه ی اقشار بخصوص جوانان را بزداید و یا موجب تخلیه انرژی شده آنان را بجای انحرافات به مسیر درست زندگی سوق دهد بعلاوه که همه حکمت آموز بود .

۱) شَ کُر  بازی
۲) کوت توشله خراب : ارتقاء تفحص
۳) ریگ بازی : ممارست تردستی و قاپیدن 
۴) قطار بازی : ارتقاء قدرت تمرکز فکری
۵) دارِ قهم
۶) چِش ور بستنک : تمرکز حس شنوایی در رسیدن به هدف
۷) حاجی نمکَو   نمک بِسَو
۸) توشله بازی : بالا بردن تمرکز نشانه روی
۹) تبرک بازی
۱۰) تَپ تپ خمیر
۱۱) درنه بغل دینگ : چیره گی با دقت و تیز هوشی 
۱۲) مِخ دُرنه : مغلوب کردن حریف با اراده قوی
۱۳) اُرَنگ اُرَنگ از سرشناسی تا تعقیب و گریز  برای تازیانه
۱۴) هفت سنگ : تمرین نشانه گیری در هدف
۱۵) گرگم گله می گیرم : حفظ ارزشهای ملی
۱۶) عمو زنجیر باف
۱۷) القدر دینگَو : دیدن بالا و پایین زندگی دنیا
۱۸) آهنگرو ، سیسینگرو : گرفتن قولنج کمر
۱۹) گل یا پوچ : دقت در انتخاب
۲۰) از ایی کلاهک دودِ میه
۲۱) الک دولک :  ارتقاء نشانه روی و برد هدف
۲۲) تیران بازی : تمرین تمرکز و دقت در نشانه روی
۲۳) لی لی : تمرین تعادل در زندگی
۲۴) لخشک بازی: تمرین حفظ تعادل
۲۵) ایی نخودک ایی کشمشک: حرکات کششی بازوها
 شانه ها کمر و عضلات شکم
۲۶) باد (تاب تاب عباسی)
۲۷) تایر گلونک
۲۸) اتل  متل
۲۹) پَلپَلیس بازی: نرمش‌ پنجه
۳۰) پل پُکَّک: تمرین پرش
۳۱) هردَو هردَو پودینه   تخمرغ زرد دینه
۳۲) شاه و وزیر
۳۳) نون بیار کباب ببر: تمرین چابکی
۳۴) وسطی‌ : تمرین همیشه در راس و میدان بودن
۳۵ ) خاله بازی : آیین مهمانداری
۳۶) یه قل دو قل : مشکلات اگر مثل سنگ سخت باشند
 یکی یکی از پس آنها بر می آیی.

اگر توجه کنید مقدمات و ابزار همه ی این بازیها در خود اسفاد تهیه می شده ، نیاز به خرید هیچ وسیله بازی نیست و هدف کلی ارتقاء فکری و جسمی است.

                                  احمد عظیمی    1398.2.3

  • محمدعلی خالقی

با سلام و احترام
زمان قدیم هم آبادانی بیشتر بود و هم سرسبزی ، اون زمان بارندگی برف و باران خیلی زیاد بود آب قنات زیاد بود . اکثرا در خانه هایشان  گاو و گوسفند و مرغ و خروس و سگ و گربه داشتند کشت آبی و دیم رونق داشت گندم و  جو آبی و دیم  ، کشت  من دو ، گاورس ، غوزه و صیفی جات و کشت پاییزه و مزارع بزرگ ارزن زیاد بود و نگهداری آن مزارع  هم خاطره انگیز بود. اگر در اسفاد قدیم ،آبادانی و کشت و کار زیاد بود ،به تبع آن پرندگان مهاجم و مزاحم کشت و کار مردم هم زیاد بودند. جدا از آنکه پرندگان از روزی شان بهره مند بودند ، گاهی اوقات هجوم پرندگان به مزارع منجر به نابودی و یا کاهش محصول می شد اینجا بود که بچه های آن دوران وظیفه نگهداری مزارع را بر عهده داشتند تا کشتزارها از شر گنجشک ها و یا چغوکهای مزاحم در امان باشد. مزارع زیبای ارزن بخصوص بعد از آبیاری بسیار خنک و زیبا و پر نشاط بود . ارزن در قدیم از اهمیت خاصی برخوردار بود و نون ارزنی یک نان ویژه و ارزشمند بود علاوه بر آن دانه های ریز ارزن غذایی خوشمزه برای پرندگان،بویژه چغوک ها بود. ارزن اواخر بهار بعد درو گندم و با ریشه گندم کشت می شود و اوایل پاییز با بور شدن و طلایی شدن کم کم برای درو و دروازه شدن آماده می شود. سرسبزی زیبا و رقص خوشه های زیبای ارزن در معرض بادهای تموز ، موجب وسوسه حملات پرندگان می شد. بچه ها در  خنکی صبح و بعد از ظهر مشغول فراری دادن چغکوها بودند. چغوک ها پرندگانی  کوچک و بامزه و فراوان بودند که وقتی در کنار هم قرار می گرفتند بسیار زیاد و پر سر و صدا و شبیه گرد باد بودند که اگر سنگی به داخل مسیر  چغوک ها پرتاب می کردیم چندین چغوک سقوط می کرد و همچنین  از ابزارهای متفاوت و مختلفی برای فراری دادن آنها استفاده می کردیم ابزارهایی نظیر ده وول یا مترسک ، پرتاب سنگ با په لخمون ، سر صدا کردن و هو هو کردن و مهمترین ابزار خه لت، خه لت کردن بود خه لت با قوطی های رب و کمپوت.
به این صورت که سنگ های ریز و یک شکل ، داخل قوطی می ریختیم و درب قوطی را تا می زدیم و سپس تکان می دادیم تا ایجاد صدا می کرد تکان دادن و خه لت  خه لت  کردن چون زمان بر و طولانی بود، هم موجب خسته شدن دست می شد و هم سرو صدای زیاد و طولانی برای خود ما نیز آزار دهنده بود امروزه قوطی های کنسرو و کمپوت را که می بینم یاد چغوک ها و مزارع زیبای ارزن میافتم .
به هر حال نسل قدیم پرتلاش و باهوش بودند و شگردهای خاصی برای کسب و کارشان داشتند نسل امروز هم باهوش تر از قدیم میزان تولیدات را چند برابر کرده است و همچنان رو به جلو در حال حرکت است به امید روزهای بهتر .
پیروز و سربلند باشید .
     احمد عظیمی  _ کریمی آوای اسفاد

  • محمدعلی خالقی

 

یکی دیگر از بزرگان سفر کرده , میرزا حاج غلام حیدر قاسمی می باشند . 

فردی با ایمان , خدا ترس , اهل مسجد ومنبر واهل نصیحت وپند دادن مردم بودند . 

این مرد بزرگ  یک شبانه روز اب از قنات اسفاد داشتند که ایشان را به یک کار افرین موفق وپیروز تبدیل کرده بود . 

در زمان قدیم که دادگاه و پاسگاهی نبود وودسترسی به ان مشکل بود 

ایشان ریاست خانه انصاف بودن که همان شورای حل واختلاف امروزی می باشد . 

وحل دعوا می کردند . خانه ایشان در جوار کوچه حوض ملاحاجی که همه شما خاطره ان و کوچه باغها رابه خاطر دارید . در همسایگان اقایان مرحوم حاجی میرزا حسن وحاجی حسین علی غفاری ومددی وباقری واقع بود .که با هم برادر وار وبدون حاشیه زندگی می کردند . 

خشت خشت خانها ومزارع وکوچه باغها , مهربانی وپشتکار این بزرگ مرد را فراموش نخواهد کرد . چرا که مردی به تمام معنا شکیبا وزحمتکش بودند  . 

ثمره سالها زندگانی ایشان دو دختر وسه پسر به نامهای حاج غلامعلی , حاج محمد هادی , وحاج محمد بود که پسر بزرگ وبزرگ خاندان قاسمی وزنده دار نام پدر که خدمات زیادی برای مردم روستا انجام داده اند . که از این بزرگوار هم در اتی خواهیم پرداخت .

جهت امرزش حاج غلامحیدر و سلامتی خانواده محترمشان صلوات 

نویسنده ,, محمد علی غفاری



اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir

  • محمدعلی خالقی

فرهنگ سلام

سلام به معنی سلامتی و اظهار محبت و نشانه صفا و صمیمیت بین افراد در جوامع مختلف است.
سلام نامی از نام های خداوند است و بیش از چهل بار در قرآن آمده است.
پیامبر گرامی ما در مواجهه با افراد فقیر و غنی و بزرگ و کوچک در سلام کردن همیشه پیشقدم بودند.
سلام کردن ۷۰ حسنه دارد که ۶۹ حسنه برای سلام کننده است .
در اسفاد قدیم و جدید همه اسفادیها به همدیگر سلام و خدا قوت می دهند.
کوچک به بزرگ . بزرگ به بزرگ و زن به مرد به همدیگر سلام می دهند و اظهار محبت و تواضع خود را هنگام رد شدن از کنار همدیگر اعلام می دارند.
متاسفانه این موضوع در شهرهای بزرگ و کلانشهرها ،کمرنگ و غیر ممکن شده است روزانه هزاران نفر در پیاده روها بدون هیچ واکنشی از کنار همدیگر رد می شوند و از نعمت تحیت و سلام محروم شده اند .
شایسته است هنگام ورود به برخی مکانها ، پارک ها و کوچه های محل و مناطق  مربوط به خودمان ،به بزرگ ترها و بازنشسته ها سلام بکنیم
بخصوص بازنشسته هایی که پاتوق شان درب منزل خودشون  است .
به آنها سلام کنیم حتی اگر ناشناس باشند.
سلام یک دستور الهی و قرآنی است.
ان الله و ملائکه یصلون علی النبی یا ایها الذین آمنوا صلو علیه و سلموا تسلیما.
در پایان سلام و درود ما به شما اسفادیهای عزیز در جای جای ایران اسلامی.
پایدار باشید .
                 کریمی آوای اسفاد

  • محمدعلی خالقی

 

ته شله مکانی استراتژیک در اسفاد محسوب می‌شود از چند جهت :
اول بخاطر اینکه بعد از راه در قلعه که هم اکنون آسفالت شده بعنوان دومین مسیر اصلی برای دسترسی شهرک به پای چنار استفاده می‌شود که این مسیر به راه پی قلعه معروف است.
دوم وجود بخش بزرگی از مزارع در اطراف این راه که وجود جوی آب همراه با درختان توت در سرتاسر این راه به آن زیبایی خاصی بخشیده است.
سوم به دلیل وجود خرمنگاه های گندم و جو  که البته تعدادی از این خرمن ها در پیزاد قاضی هم وجود دارد.

ته شله زمینی مسطح با ارتفاعات کم، پایین وبالا شیب دار می باشد که مختص خرمنگاه ها صورت می گرفت و عمومی محسوب می شود که هر کس جایگاه خاص خودش را از قدیم و ایام دارد وچون از محیطی تقریبی در معرض باد می باشد از این مهم برخوردار گشته و در زمان اسفاد قدیم جایگاهی با  تلنگری نو برای عصر امروز فراهم کرده که شاید برای نسل امروز ناشناخته باشد و انسان را به سوی عشق محبت و صفا سوق می دهد
وشاید قدیمی ها با هر بار عبور از این مجاورت به یاد خاطرات و کلماتی مانند خداقوت چیگ  دروازه  خر وگاو ریسمان جوال  و گندم جو ماش خرجین و واز همه مهمتر اجداد و پدران و مادرانی که امروز در جمع ما  نیستند بیفتند
چهارمین دلیلی که به این محل اهمیت بخشید ایجاد منبع آب شرب شهرک اسفاد هست
این منبع زمینی و بتنی به متراژ تقریبا ده در پنج و عمق چهار و پنج متر که از بتن سخت و فشرده در دهه 60 ساخته شد و مدت کمی از آب چاه عمیقی که در مجاور همین محل حفر شده بود تغذیه می شد که احتمال بر تامین اب شهرک و همین طور اگر عملی می شد برای مزارع هم قابل استفاده بود که میسر نشد و هم اکنون از آّب اسفدن تأمین می شود. یادی کنیم از مرحوم حاج میرزاحسین نظرجانی (پدر دهیار فعلی) که زمان ساخت این منبع منزلشان در ته شله واقع بود و همکاری موثری در ساخت منبع داشتند.
داستان چاه و دردسرهای حفر آن و خشک شدن آب آن و انتقال موتور دیزل و تانکر آن تراژدی است که از آن فقط اتاقکی به یادگار مانده است.  چاهی که برای اسفادیها آب نداشت شاید برای شرکت حفاری نان داشت.
       نگارش احمد محمدی 

 

  • محمدعلی خالقی

 

اقا سید محمد تقی موسوی معروف به آقای اسفاد از خادمین و نام داران مسجد اسفاد بودند . 

که در تاریخ :۱۳/۱۱/۹۲ در روستای اسفاد به رحمت الهی پیوست . 

ایشان مردی نیکو ، محبوب و دوست داشتنی . و همین طور همسر ایشان مرحومه کشور واحدی مادری مهمان نواز و مهربان بودند .که هر دو انها آسمانی شده اند .

امروزه مردم زیرکوه از ایشان به نامی نیکو یاد می کنند .و کمتر کسی باید باشد که این مرد را به شهرت آقایی  نشناسد. 

چنانچه اسفاد قلب زیرکوه را منطقه ای منتخب جهت گردشگری و تفریح انتخاب نموده اید . 

آرامگاه این مرد بزرگ را از یاد نبرید . چرا که ناجی هر امید بی امید است .

 

روحش شاد یادش گرامی  

  • محمدعلی خالقی

سرو خمره ای و تاریخی اسفاد
هویت یک منطقه به ظرفیت های انسانی و طبیعی آن محل است . والحمدلله روستای اسفاد از این دو نعمت سرشار است. جا دارد از همسایگان این درخت کهنسال تقدیر و تشکر نماییم که سالها در حفظ و نگهداری آن کوشش فراوانی نموده اند و اگر در محیط متروک و عمومی بود شاید تاکنون اثری از او باقی نمی ماند. اما هفته گذشته فرصت شد دوباره  شکوه و عظمت این پدیده را از نزدیک مشاهده نمودم. لذا نکته ای را یاد آوری می نمایم که امیدوارم مفید باشد.
وآن اینکه در فاصله نیم متری این میراث ماندگار و گران سنگ دیگدانی درست کرده بودند برای چای آتشی و این کار برای پوسته ی فرسوده و آماده حریق این درخت  کار خطرناکی به شمار می رود. امید است با دقت بیشتر در حفظ میراث فرهنگی  کوشا باشیم.
مرتضی حسینی اسفاد_خرداد ۱۴۰۰۳

 

🍀 سپاس از توجه شما

 این درخت شاهدی زنده از دوران گذشته اسفاد است. 
زنده از آن جهت که هنوز مختصر شاخ و برگی سبز بر قامت کهن و تنومند آن باقی است.
او سرگذشت نیاکان ماست.  فراز و فرودهای اسفاد را دیده. خشکسالی ها و ترسالی ها،  قحطی ها و فراوانی ها، سیل،  زلزله، صاعقه و... را تجربه کرده و از همه جان سالم به در برده ولی در مقابل نامهربانی های انسانها مقاومت نخواهد کرد.
سرو نماد زندگی و جاودانگی است.
و این سرو نماد "اسفاد" است، آن را پاس بداریم.

احمد محمدی 

  • محمدعلی خالقی

  • محمدعلی خالقی

اسفادپرغرورمن ای قلب زیرکوه
بیرون بریز غصه ی باکس نگفته را
لای پرچین کوچه باغها ،لای سنگ فرش های قدیمی، دانه دانه خاطراتشان دربوته ی کوچک علفی روی دیوار سربرآورده وباتوسخن می گوید-همان ها که روزی بودندوبودنشان گرچه تکرارنشداما تکراری نبود حتی میشوداین را درپینه های بسته شده برساقه ی درختانی که روزی براثربچگی های روزگارزخمی برتنشان نشسته بودواکنون چونان کودکی که زیر دستان پرازمحبت پدری قدکشیده وتنومندگشته است دید.
بین شاخه های انگوری که هنوزهم گردن برافراشته اند تادرکشاکش پس کوچه هاردپایی پیداکنندازآنان که اوج رایادشان دادند.
درصدای قیج قیج دربهای چوبی که نگاه کولون هایشان درانتظارزن همسایه میخکوب شده است.
درتن بی رمق درختان توت وگردویی که سالهاپای خاطرات پیرمردان خسته، نگاه ازنگاهشان برنداشتند.آنان خودبرکت بودندکه وقتی رفتند دامن دامن برکات زمین هم با آنهارفت.آنهاخوددعابودندکه آسمان درتسخیربالهایشان بود.
می بینی انگشتان کشیده شده روی دیوارهای کاهگلی را؟- همان هاکه ماننددانه های ترکخورده ی تسبیح باهرنفسشان قداست معبودرابه رخ خاک میکشند-اکنون درسکوتی غم انگیز،ازناگفته هایشان می گویند!
چشمانت را اگرببندی حس میکنی بوی ترکیب کاه وگل را.
خوب که گوش کنی می شنوی صدای آشنایی که دردل شب فریادسیراب شدن گندم زارش رافریادمیکندتاصبحدم خورشیدرادرافق خوشه های طلایی خرمنش شرمسارکند.
هنوزهم صدای تق تق خمیربین دستان زیبای مادرت روی تنورداغ مهربانی اش روح یخ زده ات رانوازش می دهد .
یادت هست حسنک کجایی !چقدزندگی اش شبیه زندگی مابود!
روزهای بارانی درس آش وکشکهای مادرت رامرورکن.!
داسی که دستهای پدرت باآن تاول میزدتاسبدسبداناروبادام وسیب به دستانت هدیه کند...
زنبورها وبچه گنجشک هاخاطراتشان رادرچوب دستی وتیرکمان های تو مرورمی کنند.
کوچه های خاکی پراست ازصدای قهقهه هایت وقتی ازپشت دیوارقایم باشک هایت سرک میکشی.
چشم هایت راببند.بازنکن.همه هستند.کسی نرفته است.
تاده بشماروچشم هایت رابازکن.
حالامیتوانی بیایی .ولی آهسته ترقدم بردارشاید جای پای دوستانت زیرگامهایت گم شود...
نویسنده: بانو احمدزاده"ستاره سحری"

 

  • محمدعلی خالقی

حاج حسن ابراهیمی

یکی از مراکزی که در اسفاد منشاء خدمات فراوانی برای مردم اسفاد بوده است شرکت تعاونی مصرف اسفاد است که از همان اوایل انقلاب توزیع اقلام و لوازم و مواد خوراکی کوپنی  قند و روغن و شکر  توسط آقای حاج حسن ابراهیمی صورت گرفته است.
مکان اولیه شرکت تعاونی یک اتاق در منزل آقای  میرزا حسن واحدی بود که باوجود مشکلات فراوان و کمبود جای مناسب به مکان فعلی در شهرک جدید اسفاد منتقل شد که با حذف مواد کوپنی، دیگر خدماتی ارائه نمی کند.
ایشان مردی سختکوش ، مردم دار و خوش برخورد همراه با گفتن اصطلاحاتی نظیر پسر خاله و رفیق است که بیشتر اوقات خارج از برنامه ساعت کاری به مردم  خدمات فراوانی ارائه نموده  است چرا که خیلی از اوقات افراد بصورت انفرادی برای باز نمودن  درب شرکت تعاونی به درب منزل ایشان مراجعه می نمودند که مشکلات خاص خودش داشت. از خصوصیات دیگر  ایشان تبحر خاص در حساب و کتاب و استفاده از  چرتکه  است.
به هر حال رسیدگی به امورات عمومی مشکلات خاص خودش را دارد
برای ایشان و خانواده محترمشان آرزوی سلامتی و بهروزی داریم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد. 
 اسماعیل کریمی  

  • محمدعلی خالقی

  • محمدعلی خالقی

 

مزار آشی از مکان های زیارتی و سیاحتی اسفاد  است که در دامنه قله مزار آشی قرار دارد که در انتهای مزارع و کشتمان شیران و سلیمانی واقع شده است.
در زمان قدیم بر فراز این قله زیبا که از خاک سرخ و جنس سنگی و صخره ای است قلعه قدیم اسفاد قرار داشت که در  زیر این قله راه و دالانی  وجود داشته که بالای کوه را به دم قنات وصل می کرد و هم اکنون نیز آثار آن وجود دارد.
ظلم و ستم و خفقان زمان خلفای عباسی باعث شد تا تعدادی از  امام زادگان به نقاط دور دست و دور از دسترس عباسیان مهاجرت کنند و به کار تبلیغ مذهب تشیع علوی بپردازند.
و بر همین اساس در منطقه زیرکوه نیز مزار و قدمگاه های  فراوانی از سلاله اهل بیت وجود دارد.
البته گاهی اوقات انسانها از ترس سختی های روزگار نیز به عناصر طبیعت متوسل می شدند.
مکان مزار آشی  یک سنگ صخره ای بزرگ است  که به قول قدیمی ها اثر پنجه انسان بر روی آن وجود دارد و از دل این سنگ درختی زیبا روییده است که اسفادیها در پای این درخت با پختن آش و نذر آش و با گره زدن  نخ و پارچه به این درخت برای رفع حاجات به این مکان متوسل می شوند.
در چند سال گذشته به همت آقای حسین غفاری ضمن ساخت بنایی در این محل ، راه و جاده ای  تقریبا مفید برای دسترسی بهتر به این مکان احداث شده است.
با توجه به اینکه این مکان دارای چشم انداز و غروب بسیار زیبا و مشرف به انجیر های سلیمانی و در جوار قله زیبای سیاه و قلعه کوه  و همچنین نزدیک به پای چنار واقع شده  است
شایسته است استراحت گاه و راهی مناسب و مکانی بزرگ تر جهت توسعه گردشگری برای این مکان ایجاد شود.
و همچنین پیشنهاد می شود تیمی از جوانان و بسیج تشکیل شود تا راه و دالان زیرزمینی از سر قله تا پای چنار جهت گردشگری و کشف آثار باستانی شناسایی و بازگشایی شود.
                              کریمی آوای اسفاد

  • محمدعلی خالقی

                               حس موسیقی شارستان

 

 

آب در شارستان جاری بود 

کوه در سبزه ی دانایی بود 

شار از لذت شوق می لغزید 

حس موسیقی دل پیدا بود 

                            بوته را شادی بود 

                            بلبلی بی دانش می نوشید 

دختری زیبا رو پا بر آب می شویید

    گاه هر تنهایی شیدا بود 

    قلعه ای بر یک اوج 

    نبض سعادت می داشت 

    آسمانش مهتاب 

مادری بر یک بام فال ستاره می چید 

مهر او جاری بود 

دست او جادو بود 

        تا که آن شارستان جاری بود 

        لذت نور چراغ می تابید 

        قلعه بیداری بود 

                      شاعر :خالقی 

 



اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir

  • محمدعلی خالقی

  • محمدعلی خالقی

وقتی کوچیک بودیم فکر می کردیم این ضایعات خودجوش در جوب ها بوجود میاد . 

اما امروز از بزرگان می شنویم این تیکه اهن های کوچیک که در دوران کودکی نوعی پازل بازی بود و با اشکال مختلف انها بازی می کردیم و حسابی کیف می کردیم . 

همان ضایعات کارخانه های اهن ریزی اسفاد بود . 

دقیق مشخص نیست چجوری این ضایعات از جوب ها سر درمی اورد . اما احتمال بر شستشو و یا گداختن اهن و یا همان ضربه زدن تیکه هایی جدا شده و از خروجی کارخانه ها به اب روان جاری می شد ‌ .

نقل بود افرادی  این ضایعات رو جمع اوری می کردند و دوباره به کارخانه جهت ذوب شدن می بردند . 

معلوم نیست این ضایعات دستان کدام شیر مردان پاک و نیک روزگار را بوسه زده است 

 

 

  • محمدعلی خالقی

 نوشته شده در شنبه بیستم خرداد ۱۳۹۱ ساعت 19:4 توسط حسین اسداللهی  | نظرات
عسل ها ومثل های اسفاد(سری دوم )

عسل ها و مثل های اسفاد
اشتر گردن خور بشکسته تا به صحب خو ضرر رسونه
هر که از نون گربه بترسه خونه اور موش ور مدره
درد کَسو مِخِ دِ دیوال  
هیچ گربه د را خدا موش نمگیره
یَکِ  باید غصه بخوره که اگر زنو بمره خَهَر زنه نداشته بو
هر چی کو بلنده را ار پایو نه
گپ از گپ شو
بدنجون بد  ر  افت  نه
فکر نان کن که خربزه آ باست
گرگ  ر  دوخته یاد دن دریده یاد دره
پشه چشی نو که فشار خونو بو
نه سر پیازم نه ته پیاز
اگر صد سال در مشکی کنی دوغ همان دوغ است همان دوغ
عیسی به دین خو موسی به دین خو
کافر همه را به کیش خود پندارد
مظلوم دره ظالم خونه
دِر (دیر) د درو شدی زید پشته خور میی
سر سر  ر  نمشنسه پا پا رِ
هر که د ده مَرده  از ده به  درم  مرده
یک نخود د آش انداز
دنیا دیده به از دنیا خورده
به  قله (قلعه) کورا  که  رسیدی  تو هم چشای خور ور هم  کُ
پز عالی جیب خالی
داشتم داشتم حساب نه دارم دارم حسابه
جایی که همه دزدند تو دزد چپو گر باش
کار کن  ر  یک نو  کاردون  ر  دو نو   ر=را
نو مخورم راست مکنم (درست) نو مخورم خراب مکنم
چاه کنده مشو ته دول پره مشو
خور از رسمون پوده اویزو مکنه
مَ (من) از تو  دو پرهه بیشتر پره کردم
هیچ که ور نمگه دوغ م تروشه 
گو پیر پندونه دخو مبینه
بر در مزنه که دیوال گوش کنه
خر  ما  از کرگی دمب نداشت
حرف حق تلخه
هیچ گرگِ  د در قال خو شکار نمکنه
ما خو از تو نمدونم اما لنگه خروس ر که مبینم  ور  تو دل به شک مشم
تا نکنی در جوال ور  نگی  که ۶۴
کلید باغ مردم باید همیشه اِ  تَ کیسه  اِدم  بو
خز گربه تاکلیدو  نه
حساب به دینار  بخشش  به خروار
حساب حساب کاکا بردر
جق د ک..  پشه ی  همچو بگو که بگنجه
چقوک بچه مدر خور جیک جیک یاد مده
سی یم بالای خمسی
شب رفتن بی بی از بیچادریست
کاه که از تو نبو کَ دو(کاه دان) خو از تو بو
خر همو خرو پلونو عوض  شده
همو خر سیاهو همو کیله جو
یک سوزن بر خو تَ کو   یَک  جوَلدوز بر رفیق خو
قربون برم خدا ر یک بوم دو سرا ره ایسر سرا تبستو او سر سرا زمستو
به خر گفتند روز چند فرسخ راه مِ ری گفت هرچه آقاجوالدوز امر کنند
بری بی  عار  ور گفتند  درخت اَ پی سر تو سوز کردَ  ور گو سَیی سر مَ
آخوند مفت دیده بری کره خرون خو هم دعا وَمستونه
یارو اَ  مین ارزه  کرون  سرای  مسازه
یارو رسمون  مفت  بینه خور خفه مکنه
شریک دزد است و رفیق قافله
نو  ده  و  فرمو  ده
مهمو   مهمو  ر نمبینه   صحب  خونه  هر  دو   رِ
تو  که  روغه  ندشتی  بیچی  دِمه   مکشتی
گذر پوست به دباغ خونه مفته
پسر  عموی  بدینگو  یک من دوغ  وصد من او
باتشکر از آقایان عبدالحسین و حسن صادقی

  • محمدعلی خالقی

به یاد نقوچ و مرور چرخه ی رسیدن به نان تنوری اسفاد
با گذشت زمان و پیشرفت صنعت و تکنولوژی ، شیوه ی زندگی مردم از سنتی به ماشینی تغییر کرده و به سرعت در مسیر صنعتی شدن به پیش می رود . در این میان زندگی کشاورزان و روستائیان نیز از این تغیرات بی نصیب نبوده و گهگاه آنان را درحسرت دستیابی به زندگی سنتی و بویژه مواد غذایی سالم و مرغوب شان می رنجاند .
در اسفاد قدیم پخت نان از تولید گندم و تهیه آرد تا رسیدن به سفره ی خانواده همه ی مراحل آن کار دست و بازوی اعضای خانواده و حاصل آن نانی سالم و بهداشتی و بدون هیچگونه اسراف و دور ریز بود. آن روزها خبری از نان خشک و کپک زده و چرخیِ نمکی نبود.
 کشاورز پس از برداشت گندم آن را در کندوهایی که آن هم ساخته دست خودشان بود ذخیره می نمود. کندو مخزنی گلی بود و از نوعی خاک قرمز که چسبندگی بسیار بالایی داشت ساخته می شد و به آن کندیک می گفتند. کندیک بیضی شکل بوده و گاهاً ظرفیتی تا نیم تن داشت که آن را ایستاده و روی سه پایه از جنس خودش ثابت می کردند. 
خاک مخصوص آن همان خاکی بود که با آن تنور درست 
می شد . استاد آن را چند روز خیسانده و خوب ورز می داد تا کندو ترک برندارد و با مهارت خاصی کندو را آماده می کرد و پس از خشک شدن از آن برای ذخیره گندم استفاده میشد.
  کندیک حکم یک سیلوی گندم را داشت این کندیکها سرِ پا و یا در دل دیوار کار گذاشته می شد. البته آن زمان به جهت چند طبقه بودن خانه ها و استفاده از تیرهای چوبی سنگین و نیز بکار بردن گل و خشت خام ، عرض دیوارها به بیش از یک متر هم می رسید . یک سرِ کندیک درب بارگیری آن بود و در سر دیگر آن شبکه ای کوچک برای تخلیه ایجاد می شد . کندیک ، گندم را سرد و بهداشتی و بدور از هرگونه رطوبت با حفظ شرایط دمائی مناسب جهت  ماندگاری عالی نگه می داشت . ولی صنعتگران سازنده ی سیلو نتوانستند با الگو برداری از نیاکان ما  این شرایط را در سیلو ایجاد‌ کنند . بعنوان مثال مشکلاتی نظیر راهیابی انواع پرندگان و حشرات و به تبع آن فضولات آنها ، نفوذ باران و گرد و خاک و رسانا بودن در برابر دمای خورشید و ... را در اغلب سیلوها می توان مشاهده کرد .
تهیه خمیر و پخت نان که کار بانوان بود با نیروی بدنی و در حرارت مستقیم آتش، کاری بسیار سخت و طاقت فرسا بود. برای تهیه ی خمیر و پخت نان مرغوب وجود خمیره (خمیر مایه) ضروری بود . خمیره همان مایه خمیر طبیعی کاملاً سالم و بهداشتی بود که از خمیر قبلی که سه الی چهار روز پیش درست شده بود لای سفره ی آردی که از تار و پود پنبه بافته می شد نگه  می داشتند . خمیر را در تغار سفالی بزرگ تهیه و پس از ورآمدن آن چانه می کردند . چانه ها را روی تخته ی مخصوصِ حمل خمیر  به مطبخ حمل می کردند. حالا نوبت شاخ کردن تنور بود. یعنی آتش کردن تنور با هیزم تا جایی که دیواره آن از شدت تافتن سفید گردد که اگر به این دمای بالا نمی رسید خمیر به تنور نمی چسبید و می افتاد . با تافتن تنور مادر آستین تنوری را به دست پوشیده و وارد سخت ترین مرحله کاری اش‌می شد‌. "اَستی تنوری" یک نوار پارچه ای پهن ، بلند و مقاوم در برابر آتش بود که آن را دور دست خود از مچ تا آرنج می پیچیدند تا دستشان از حرارت در امان باشد. مادر سر در تنوری داغ و تافته و پر از آتش می برد‌ بطوری که دست و صورتش مثل آتش تنور برافروخته میشد. بی منت خودش می سوخت تا فرزندش گرسنه نباشد . مادر اینجا هم در این شرایط سخت باز در اندیشه شاد کردن فرزندش بود و برایش نقوچ می پخت . نقوچ قرص نانی در اندازه ای خیلی کوچک بود که در خمیرش انواع روغن حیوانی ،جیزغاله ،سبزیجات ، زیره و دیگر دانه ها و ادویه های معطراستفاده می شد و برای خوشحال نمودن بچه ها می پختند.حالا که نقوچ را شناختیم بهتر است که کلوچ را هم به نسل امروزی بشناسانیم .کلوچ به نانی می گفتند که بسته به شرایط نامناسب آرد و خمیر یا دمای نامناسب تنور از دیواره ی تنور‌ جدا شده و روی آتش تنور می افتاد که قسمتی از آن می سوخت و قسمتی خام می ماند و قابل استفاده نبود . 
                                                                   ‌ ‌‌‌‌         احمدعظیمی۱۳۹۸/۱/۲۶

  • محمدعلی خالقی

  • محمدعلی خالقی

  • محمدعلی خالقی

 

این محل را اسفادیها خوب باید به یاد داشته باشند 

سر سنگجی 

سر سنگاجی پاتوق بزرگان و ریش سفیدان قلعه بود و گاهی آبدارها در انجا اتشی روشن می کردند و دفتر  تجمع  مردانی بزرگ و  به انتظار اب بند ابدارها بود . 

شبهای انتظار در اینجا برای ابیاری هنوز اهنگ طبیعتش  در گوشم  می زنگد . صدای جیر جیرکها  ،صدای مرغ شب ، صدای ابی جاری نسیم خنک بهاری و نور زیبای  ستارگان و قرص ماه قشنگ 

وقتی  شب را در خلوت زیبایی طبیعت به نظاره ی اسمان زیبا می نشستیم . دنیا در نگاهی دیگر رقم می خورد .  خداوند را در نزدیک ترین فاصله احساس می کردیم . و زندگی با زلال اب جاری  با زیبایی رنگ خدا جریان داشت . 

چه شبهایی را که بر بالین این سنگ جوله ها به صبح در انتظار  خوابیدم . 

فقط برای این لحضه هاست که تا امروز قلبم می تپد . 

 

  • محمدعلی خالقی

اسفادو دوست داری ؟ بامن بیا ، حالت خوب میشه :

اسفاد قدیم با همه سادگی و کاستی هایش حسرت به دلها
گذاشته است :
*قنات سرشار از آب و تمام باغات و مزارع سرسبز بودند 
آب قنات شامل ۸ طاقه که با اعداد  ۱ تا ۸  و پسوند رَم متمایز اند و به ترتیب سر رم ،دوی رم  ... و در نهایت 
هشتِ رم خوانده می شوند و هر شبانه روز به دو طاقه ی شب وطاقه ی روز تقسیم و نوبتهای شب و روز جابجا
می شود . هرطاقه ۱۳۲سره آب داشت و یک میرتا . 
۱۲۷ سره آب سهمِ شرکا و۵ سره سهم میرتا می باشد.
میرتا تاس و سره ای داشت که آب را بین شرکا تقسیم میکرد .
او از احترام خاصی برخوردار بود وخود نیز بسیار محترم.
*تمام حوض انبارها ، مملو از آب بودند و خانه باغ ،سکونتگاه هرخانواده بود .
برق نبود و برای روشنایی چراغ مَندَوی و پی  کم کم از چراغهای نفتی اعم از گردسوز ، لمپا ، چراغ بادی ، چراغ موشی و در اوج پیشرفت ، بعضاً چراغ توری داشتند .
 برای خوراک پزی ، آتش و دیگدان بود و بعدها به چراغ والُر ، علاءالدین ، پُرمز و فرِ نفتی ارتقا یافت .
ماشین لباسشویی و پودر رختشویی نبود و خانمهای زحمتکش کنار آب روان با دست و صابونِ بیرجندی رخت می شُستند .
*دیوارها وحصارها برای حیوانات وحشی بود ومردم با هم راحت و خصوصی .
*عطر دیوار های باران خورده کاهگلی مشام هر رهگذری را نوازش  می کرد. 
*مردم دست و دل باز و رویشان گشاده و بشّاش بود.
*درختان از بار زیاده ، می شکستند و سبد های پر از میوه بود که خانه به خانه می گشت .
* تنور اکثرِ خانه ها ، هر روز روشن بود و بوی خوش نان داغ محلی در اطراف می پیچید و همسایه حداقل به همسایه نان تازه می داد .
*مردم مستقل زندگی می کردند و مایحتاج شان نتیجه ی خود آنها بود و اگر جاده هم بسته می شد، روستا تمام آنچه برای گذران اهالی نیاز بود را تولید می کرد.
*گوگله ای داشتیم وهرکسی به ازای هر گاو یک گُمارِ گوگله را به عهده میگرفت و همینطور خرگله ای .
*جوی های آب ، سیمانی نبودند و درختان مسیر آب سر به فلک کشیده ، باطراوت و پر از میوه بوده و طعم تشنگی نمی فهمیدند .
*میوه ها از نظر صاحبان اشجار برای عموم حلال بودند و انگار کلاغ ها هم این را میدانستند که از بالای درخت برای عابران گردو می انداختند.
*اسفاد ۴ کارخانه ریخته گری داشت به مالکیت آقایان : 
۱-مرحوم حاج محمد تقی عظیمی 
۲-مرحوم خواجه میرزا علی خالقی 
۳-مرحوم خواجه سعادت قلی موسائی
۴-مرحوم خواجه اسدالله اسداللهی
گفتنیست که این مالکان کارآفرین هر کدام از تهیه چوب و سوختن زغال از کوه گرفته تا کار در کارخانه و حمل با الاغ به روستاهای دوردست جهت فروش،حداقل چهل نفر کارگر داشتند .
 *بلندگو نبود ولی موءزن سالخورده با آوای نحیف و دلنشینش به موقع بالای بام اذان میگفت.
*کارت تبریک و تسلیت نبود ولی پیک محترم مان به موقع بر سر مجالس غم وشادی آماده بود شفائی و زنده تک تک خانه ها دعوت می کرد.
*دود گُلخَن حمام در آسمان نویدِپاکی و ایمان بود.
*قیژ قیژ درب چوبی سرا،نوید آمدن پدر از کشتمان بود آتشونی ها برقرار بود و در عین نبود امکانات امروزی،مردم بی نیازو سر زنده.
*ایثار،انفاق وازخود گذشتگی بیشتر بود و سالانه بر موقوفات روستا‌ افزوده می شد.
*ماشین آلات کشاورزی نبود و گاو و خرهای جُقی ، عملیات کاشت ، داشت و برداشت را به شانه می کشیدند.
*به‌موقع زمینها بنفش از گل زعفران و بامها چیده از کووتهای سبز و مخروطی شکل کنجد بود.
*اسفاد قدیم دارای چند ده حوض انبار  و کر هایی بود که آبهای وقفی در آن جاری میشد تا عموم از آن استفاده کنند.
*مدرسه های پرشور اسفاد قدیم و مدارس  خالی کنونی قابل مقایسه نیست.
*بجای کیف ، توبره بودو بجای ساک مسافرتی بقچه.
* بجای کفشهای آنچنانی چپت ،موتوری ، گالش و چبلیت بود و لباسها ،کلاه هاوجورابها تولید ملی و هنر دستان خودشان که از کرباس وپشم گوسفند درست می شد.
*وسیله ی نقلیه نبود ولی اسب و زین وخر و خورجین آماده ی سرویس دهی حتی برای راه های دور به دیگر کشورها جهت مداوای مریض،تحصیل علم و سفر حج !
*تبلیغ زندگی بهتر در تعداد فرزند نبود و در هرخانه چند بچه قد ونیم قد در کنار خانواده مشغول کار بودند نه نگران کار . *مادر ها هم دوش پدرها کار بیرون را به دوش میکشیدند.
*وجود گله های زیاد احشام و رقابت بین مراتع وجود داشت *در تابستان کشتمان قرق بود و روستا قرقبان داشت ، فردی با هیبت وشکوه و فعال و با جذبه که اکنون نه از آن گله ها ی بسیار خبری هست و نه رقابتی وجود دارد . 
*شکارچیِ گرگ گله حقِ کلّه گرگی می گرفت و حالا حکمِ زندان .
*صیادان به حکم نیاز یا تفریح گوشت شکارمی خوردند و اکنون حسرت شکار . 
*قدیم تفریحات پَل پُکَّک ، دار وقهم ، ریگ بازی و غیره بود اما الان پلی استیشن،تبلت،موبایل و تلگرام .
خلاصه بگم خوش بودیم و آرام و بی دغدغه زندگی می گذراندیم که ای کاش 《همگی را با همگان 》 داشتیم .

  • محمدعلی خالقی

 

آبیاری در اسفاد قدیم ( وه بن هو ) 

با سلام و احترام
آبیاری در اسفاد برای خودش آداب و قوانین خاصی دارد
در اسفاد قدیم زمان سهمیه آبیاری یک نفر را با استفاده از ظرفی کوچک به نام سره  اندازه گیری می کردند به این ترتیب که کاسه ای کوچک که دارای سوراخ کوچکی بود به آب می انداختند و وقتی این کاسه پر می شد یک سهم محاسبه می شد .
امروزه سره آب را با استفاده از ساعت و دقیقه  اندازه می گیرند و هر سره آب 6 دقیقه است که نیم سره برابر با سه دقیقه و چهاریک سره ، یک و نیم دقیقه است.
معمولا تقسیم آب در هر طاقه 24 ساعت، بر عهده میرآب است.
و میرآب تقریبا در محل تلاقی و تقسیم حضور دارد و آب را تحویل می دهد.
با توجه به اینکه مسیر های آبیاری و کشتزارها متفاوت است و آبیاری  ممکن است در مسیرهای مختلف و طولانی انجام بگیرد در این مواقع وقتی که  نوبت آبگیری تمام می شود با حضور در محل بستن آب و یا از طریق موبایل به نفر بعدی اعلام می گردد و آب به نفر بعدی تحویل می گردد.
اما در اسفاد قدیم که موبایل و ماشین و موتور نبود ، اسفادیها برای اعلام اینکه آبگیری تمام شده و نفر بعدی باید آب را ببندد از تکنیک صدای شغال استفاده می کردند و با ایجاد سر و صدا و گفتن  هو   هو  به نفر بعدی اعلام می کردند که آب را باید تحویل نفر بعدی شود و این فرد نیز با گفتن  هو     هو   این کار را به درستی انجام می داد.
اما نکته جالب اینجاست که وقتی صدای هو  هو  بلند می شد کلیه افرادی که در آن مسیر و وسط راه  بودند این صدا را تکرار  می کردند تا صدا به صدا برسد. و این یک همیاری و همکاری و یک احساس مسولیت و یک کار خودجوش بود و بالاخره صدا به نفر اصلی که صاحب آب بود می رسد و آب به نفر بعدی تحویل می شد.
در آبیز از این تکنیک استفاده نمی شد و آبیزی ها برای اطلاع نفر  بعدی ، با ایجاد  گرد و خاک و به باد دادن خاک نفر بعدی را مطلع می کردند
و این کار هنگام شب و در صورت نوزیدن باد و یا قرار گرفتن در باغ و درختان امکان پذیر و قابل رویت نبود.
اینکه آبیزی ها به اسفادیها شغال و اسفادیها به آبیزی ها سیخول می گویند شاید بخاطر همین موضوع است .

اما امروز با اختراع موبایل این تکنیک ها بی اثر شده است و فقط اسم و  رسم آن باقی مانده است.
                               کریمی آوای اسفاد 

  • محمدعلی خالقی

بیست سومین سالگرد زلزله 76 زیرکوه قاینات

افسانه من

تازه چشمهایم به خواب رفته بود . هوا خیلی گرم ومقارن ساعت ۲:۲۰ دقیقه بعداظهراردیبهشت ماه ۱۳۷۶بود . صدایی ارام و کودکانه در گوشم میس کال میزد .دایی دایی فکر میکردم خواب میبینم تا اینکه دستهایی نرم ولطیف به ارامی چادری که روی خودم پهن کرده بودم رو کنار زد ولبخندی عاشقانه نگاهم. را به خود به گیرا کشاند.

دایی دایی دایی 

با اینکه خستگی تموم وجودم را گرفته بود گفتن جان دایی چی میگی 

دایی یه گنجشک تو خونه مون لونه کرده میای برام بگیری 

باشه دایی فردا میام 

اخ جون و خوشحالی از وجودش موج میزد ورفت 

شب قبل با رویای کودکانه خود با هم نقاشی می کشیدیم نقاشیهای خوب وقشنگ یک اسمون پر ستاره با یک درخت سیب وابرهایی با ماه  قشنگ

بدوبدو  و صدای خنده هاش از من دور تر ودورتر میشد . من دوباره به خواب رفتم . فردای ان روز یعنی 20/2/76 نزدیک ظهر من تازه از مدرسه اومده بودم خسته ومانده مادر داشت مقدمات نهار را فراهم میکرد نهار ماکارانی بود بعداز خوردن نهار نزدیک ساعت ۱۲:۲۷ دقیقه بود که صدایی در گوش همچون صدای صاعقه یا رعد وبرق طنین افکند وزمین شروع به لرزیدن کرد به سرعت به همراه مادر خود را به خیابان رساندیم ونشتیم وچشم بستیم دوالی سه دقیقه نگذشته بود, مهیب گرد وغبار تمام اطراف رو فرا گرفته وصدایی نالها از هر کوچه خیابانی به گوش میرسید. ان روز به سیاهی شب تبدیل شده بود و دیگر هیچ چیز زیبایی خودش را نداشت همه جا تار وسیاه بود وپس لرزها هم چنان ادامه داشت . تا چشم باز کردم  دیگر نه گنجشکی بود و نه دفتر نقاشی ونه ماه درختی ,,,,,

بیست و سومین فاجعه دردناک زلزله 76 را به تمامی کسانی که عزیزانشان را از دست داده اند تسلیت می گوییم .

خالقی اسفاد 


اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir

  • محمدعلی خالقی

🌹تیرهای چوبی ودستان پدر فرشته نجات جانمان🌹
بیستم اردیبهشت ماه یادآور خاطره ای تلخ وغم بار برای من است 
حدود ساعت ۹صبح من در حاجی آباد خانه مرحومه خواهرم بودم و از ایشان خواستم بامن به اسفاد بیاد اما چون همسرش سر کار بود قبول نکرد و قول داد بعد از ظهر خواهد آمد
حدود ساعت ۱۲ من ویکی دیگر از اعضای خانواده داخل اتاق بودیم  که صدای مهیب همراه با تکون هایی شدید اتاق رو مانند گندم داخل الک زیرورو کرد  😢 
از جا بلند شدم که برم بیرون اما امان نداد و ساختمان بر سرمان خراب شد تیرهای چوبی سقف که ماموریت داشتند جانمان را حفظ کنند از یک سر تکیه به دیوار زدند ومابه فاصله یک متری آن روی زمین قرار داشتیم وحدود ۲۰سانتی متر خاک آوار روی دو نفرمان قرار داشت😞 چون از زندگی قطع امید کردم به قصد گفتن شهادتین دهان باز کردم اما پر از خاک شد و موفق نشدم 😤 
در مدت کوتاهی تمام مدت زندگی گذشته ام بصورت فیلمی کوتاه مرور شد- با چشم و دهان بسته اما گوش باز صدای پدر و مادر را می شنیدم که در پی پیدا کردن مان بودند🤐
بادستان خالی اما پر احساس و توانمند هر دو نفرمان رااز زیر آوار بیرون کشیدند هردو مجروح-یکی را بوسیله روفرشی به کنار جاده واز آنجا به بیمارستان تربیت حیدریه اعزام کردند -من هم با پای لنگان سری به همسایگان دور وبر زدم 🤕 صحنه ای عجیب و باور نکردنی 😨 پس از گذشت حدود ۲۰دقیقه که از زیر آوار بیرون آمده بودم به جز درختان و تیر های چوبی برق هیچ چیز سر پا نبود -به سفارش زنان همسایه اذان گفتم سپس نماز آیات خواندیم _هرکس به دنبال گم شده اش بود (پدر-مادر-فرزند) احشام داخل طویله ها همه ازبین رفته بودند -قنات خشک شده بود_جنازه ها بخاطر نبود آب و سر در گمی مردم تا فردای آن روز بر زمین ماند 
  شب هنگام پزشکی از منطقه خواف آمد وبه همراه بهیار اسفاد مجروحان حادثه رو سر پایی معالجه کرد -در آن روز انگار دنیا برای من و افرادی نظیر من به پایان رسیده بود  😶 خواهرم از آوار فرار کرده بود اما به خاطر نجات جان دختر خود و دختر برادر شوهرش به سمت  خانه بر میگردد که خشم طبیعت به هیچ کدام امان زندگی نمی دهد😭. در بیستم اردیبهشت ماه سال ۷۶ تعداد ۲۴ نفر از عزیزان مان در اسفاد به رحمت خدا رفتند (روحشان شاد) ببخشید که شاید باعث رنجش خاطر بعضی از دوستان شده باشم 
✍ قنبری✍

  • محمدعلی خالقی

با سلام و احترام
در بحث پذیرایی و مراسم مربوط به اموات خدمت اسفادیهای محترم عرض کنیم که
در این شرایط بیماری کورونا همه ما مشاهده کردیم که خیلی از آداب و رسوم غلط که صرفا مربوط به احترام به زنده ها هست را می توان به راحتی کنار گذاشت.
امروز یکی از مشکلات مهم جامعه ما هزینه های مربوط به اموات است جدا از کفن و دفن ، هزینه مجلس ترحیم . سوم . چهلم . سالگرد . برات . نوروزی . محرمی که این مراسم ، بعید می دانم در شرایط اموات ما تاثیرگذار باشد و این نفع آنچنانی نیست که در آن شرایط روحی دیگران نیز ببرند.
پذیرایی در مساجد. غذای ختم تقریبا اسراف است و مورد استقبال واقع نمی شود
اگر بخواهیم نگاه دینی و شرعی به موضوع داشته باشیم این موضوع اصلا مطابق با دین و شرع نیست
بعد از جنگ موته وقتی جعفر ابن ابی طالب شهید می شود پیامبر اکرم ( ص ) سه روز برای دلجویی به منزل این شهید می روند و برای خانواده اش غذا می برند و از آنها پذیرایی می کنند
خب روش اسلامی همین است.
امروز همه چیز برعکس شده ،در مراسم عروسی و شاباش که نباید پول بدهیم ، پول بر سر داماد می ریزیم و در مراسم اموات که باید با کمک های معنوی و روحی و مادی باید از یک فردی که عزیزی را از دست داده است و در آن شرایط روحی حوصله هیچ کاری را ندارد،
می رویم و می خوریم و بر می گردیم و آنها را با هزینه های سنگین رها می کنیم.
آیا همین هزینه از دست دادن یک فرد عزیز در خانواده کم هزینه ای است ؟
به همین جهت در این خصوص به محضر بزرگان اسفاد و اسفادیهای محترم جهت تصمیم گیری پیشنهاداتی ارائه می گردد.
- حذف مراسم مجلس ترحیم و یا تقلیل آن به یک روز.
_ حذف مجلس غذای ختم روز سوم.
- حذف پذیرایی های روز تدفین
- حذف مراسم سالگرد و تقلیل آن به یک پذیرایی ساده.
- حذف مراسم نوروزی . محرمی . برات و غیره.
حذف اینگونه مراسم هیچ ضرری برای هیچکس ندارد چون برای همه هست.
پیشنهاد می شود چنانچه قرار است برای اموات مان خیرات کنیم در آن ایام نباشد و به ایام دهه محرم و افطاری ماه رمضان که بسیار بسیار ثواب دارد منتقل شود.
پیشنهاد می گردد چنانچه اصرار بر هزینه است، پول این هزینه به محرومین و مساجد و کارهای خیر اختصاص یابد.
پیشنهاد می گردد صندوقی تهیه گردد که روز مجلس ترحیم  به صاحبان عزا  بصورت نقدی کمک شود البته که اگر مراسم حذف شود دیگر نیاز به این کمک هم نیست.
پیشنهاد می شود کمک و شاباش عروسی حذف و به این مراسم اختصاص داده شود.
از بزرگان اسفاد انتظار می رود مشارکت بیشتری در خصوص اینجور تصمیم گیری ها داشته باشند تا این آداب و رسوم هزینه بر حذف شود.

منتظر نظرات ارزشمندان شما بزرگان ، کلیه اعضاء گروه در این خصوص هستیم.
شایسته است چنانچه یک مسئله با اجماع عمومی و نظر بزرگان حل شد بصورت سند و مدرک محکم ثبت شود تا دوباره به هم نخورد.
با عرض پوزش از تصدیع وقت 
                        کریمی آوای اسفاد

############################################################################################################$########

 

 

با سلام 

 

 

کاملا نظرات شما بجا و شایسته است . و این عمل جز خرجی مازاد بر دوش خانواده مرحوم  نخواهد داشت . 

هر چند که این رسم در ایران ما محترم و مورد تقدیر است . اما به قول برادر عزیزمان جناب کریمی گر هزینه ای جهت اموات می خواهد انجام شود همان را به افراد نیازمند که  به خرج نان شبشان مانده اند کمک کنید . به ایتام به فقرا  به خانه ی خدا  به زلزله زدگان . بی خانه ها یا هزینه یک زوج تازه داماد . 

شاید در خانواده ای غنی  این رسم به انها شهرت و اوازه بدهدو خم به ابروی طرف نیاید .  که این باب را هم همین خانواده ها باز کرده اند . اما در  یک خانواده ضعیف این هزینه بسیار متعارف نمی باشد .  

می توانستیم بیشتر به این موضوع بپردازیم . اما این موضوع گوشی شنوا می خواهد . همان که بماند و گفت  بس است .  عقیده ها متفاوت است و به سختی تغییر می کنند . 

ممنونم از جناب کریمی به موضوع بسیار بسیار ارزشمندی اشاره فرمودید  . موفق باشید . 

 

خالقی ..

  • محمدعلی خالقی

 

    یه زمانی می گفتیم جاده پی قلعه و جاده ی در قلعه 

این همان جاده ی در قلعه است که امروز به همت مردم  و دهیار روستا جهت سهولت رفت وامد به پای چنار اسفالت گردید . و زیبایی خودش را دوچندان کرد .

 امروزه توریست های زیادی رو این منطقه زیبا و قشنگ به خود مجذوب کرده است که از این طبیعت بکر و زیبا استفاده می کنند  . 

 

  • محمدعلی خالقی

  • محمدعلی خالقی
 سلام و احترام یکی از مسائل و مشکلات کنونی اسفاد بحث راههاست. گشایش راهها موجب پیشرفت و گسترش ارتباطات و هموار نمودن موانع پیشرفت است. امروزه جایگزین شدن ابزار و ماشین آلات کشاورزی از جمله تراکتور و تیلر و حذف حیواناتی که برای شخم زمین های کشاورزی استفاده می شده اند باعث شده است تا جاده های مالرو جای شان را به جاده های ماشین رو بدهند. و شوارع و راهها و کوچه باغ های سنتی اسفاد به علت ظرفیت پایین اجازه تردد به خودروها و ماشین های کشاورزی نخواهند داد. خشکسالی . کم شدن آب قنات و تخریب دیوارها و کوچه باغها و کم ارزش بودن باغها و زمین ها و همچنین بروز شدن و روشن شدن افکار عمومی می تواند دلایلی باشد تا تغییراتی در راهها و کوچه باغها ایجاد شود. احداث راه پای چنار نمونه ای خوب و مطلوب از همت عمومی اسفادیها بود که هم اکنون نیز جریان دارد. عبور خودروها . موتورسیکلت و تراکتور و تیلر از کوچه باغها ،امنیت . آسایش و رفاه و پیشرفت را به دنبال خواهد داشت. دسترسی  سریع و آسان به زمین ها و باغها . حمل سریع و آسان محصولات . و رفاه و آسایش پدران و مادران ما و صدها منافع دیگر  از تبعات گشایش راهها ست. به منظور تسهیل در امر رفت و آمد در زمینهای کشاورزی از شرق به غرب و شمال به جنوب و یا برعکس پیشنهاد می شود کوچه های بزرگ قدیمی از شرق به غرب به همدیگر متصل شود : ۱-  از جاده آسفالت کل جوی دویلی تا دهانه کوچه رئیسی و به سمت سر میر محمدی و در انتها مسجد قلعه. ۲ - از مسجد قلعه به سمت حوض ملاحاجی بصورت مستقیم تا راه کنار رود کنار . ۳ از راه کنار رود باغ حاجی خداد بصورت مستقیم به سمت باغ آقای ملایی  و اتصال به‌ کوچه غل مه لی و اتصال به راه پای چنار. ۴ از دهانه کوچه رئیسی بصورت مستقیم به سمت پای چنار. ۵ از پوته خیک بصورت مستقیم و اتصال جاده ته نو از پشت باغ کنار به قبرستان پای چنار. ۶ راه ته شه له بصورت مستقیم و اتصال به پای چنار منتظر نظرات و پیشنهادات اسفادیهای محترم بخصوص بزرگان و دست اندرکاران  هستیم. هر چند ممکن است این موضوع امکان پذیر نباشد اما طرح مسائل و مشورت در باره رفع موانع با بزرگان و قدیمی ها و بیان دلیل و برهان و حذف برخی خواسته ها در جهت پیشبرد کارها  موجب بهبود شرایط و مشکلات در آینده خواهد بود . منتظر نظرات و پیشنهادات شما اسفادیهای محترم هستیم. اسماعیل کریمی اسفاد
   
   
   

 

  • محمدعلی خالقی

 

  در بحث خودکفایی اسفادقدیم می پردازیم به بخش کشاورزیِ مردم که تمام مایحتاج شان را خودتولیدمیکردند.    
 حبوبات،غلات،سبزیجات،فرنگی جات،میوه ها و آزوقه ی دامها همه حاصل دسترنج  خودشان بود و اضافه بر مصرف خود را به فروش می رساندند. تهیه ی نان ارزنی،نان جو  و بعدها نان گندم که قوت اصلی آنها بود،در همه ی مراحل از تولید تا مصرف را خود بر عهده داشتند.بجای‌ابزار آلات کشاورزی و در حمل و نقل و مسافرتها حتی سفرهای خارج کشور مانند سفر حج ،درمان بیمارهای خاص و تحصیل علم از نیروی انسانی وحیوانات استفاده میکردند.در کنار کشاورزی، دامپروری نیز بود تا حتی به همسایه هم نیازی نداشته باشند. گاو ،گوسفند،اسب،شتر،الاغ وطیوری مثل مرغ وخروس وکبوتر و...پرورش می‌دادند.نه اینکه به سبکهای پیشرفته ی امروزی پرورشگاه،تولید،بازاریاب وبازار فروش داشته باشند بلکه در حدّ استفاده ی خود بود تا در تهیه ی انواع گوشت و فراورده های لبنی و پوشاک بی نیاز باشند گاوها را‌ برای شخم زمین جُغی میکردند و از اسب و شتر والاغ برای باربری و جابجاییها  بهره می بردند.خانمها علاوه بر امور خانه تخصصهای حرفه ای چون قالیبافی و پارچه بافی داشتند.پارچه های کرباس ،برای تهیه ی لباس ، آن هم نه به شیوه های مدرن کارخانه جات امروزی بلکه با دستگاههای قدیمی و مبتدی که از نی و چوب نخ ساخته می شد. از پشم گوسفندان برای تهیه ی کلاه، دستکش و جوراب و... استفاده می شد .در یک جمله ی ساده بگویم :  "مایحتاج شان تولید ملّی بود" . تولید از خرید شان خیلی خیلی بیشتر بود و ارز آوری و حفظ آن را بر خروج و از دست دادن آن مقدّم می دانستند یا بهتر است بگویم :  " شعار سران و سیاستمداران امروزی دنیا روخوانی و اندیشه ی پدران و نیاکانِ من و شمایی است که چندین و چند سال پیش با کمترین امکانات تحصیلی و رفاهی و  بدور از زندگی شهری  در کنج روستا زندگی میگذراندند "   که این جای بسی افتخار و بالندگی دارد.
با عرض پوذش از بزرگوارن مطالب فوق جهت اطلاع نسل جدید بود.   
احمد عظیمی اسفاد

 

 

 

  • محمدعلی خالقی

 

 

 

سلام و احترام
اسفادیهای قدیم چون از رژیم غذایی سالم ، طبیعی و ارگانیک برخودار بودند از دندانهای بسیار محکم و سالم برخوردار بودند اما بعلت عدم مراقبت از دندانها گاهی اوقات گرفتار دندان درد بودند.
بعلت نبود امکانات امروزی درد دندان واقعا دردآور و سخت بود و عفونت دندان موجب ورم قسمت های مختلف صورت می شد.
برای مقابله با درد دندان و تسکین درد اسفادیهای قدیم از مسکن های فراوانی استفاده می نمودند از جمله جک زردآلو . دود دادن دندان . پیه بز . بز انجیر . صمغ درخت کاج و غیره .
اما اگر این مسکن ها کارساز نبود مجبور بودند دندان را بکشند و این کار بدون داروی بی حسی و با انبر دست انجام می شد که واقعا رنج آور بود.
یکی دیگر از روشهای درد های دندان روشی به نام کخ کولوو و یا کشتن کرم های دندان بود.
اسفادیهای قدیم معتقد بودند مینای دندان توسط کرم ها خورده می شود که باعث درد می شود و باید این کرم ها از مینای دندان خارج شوند و این کار توسط مردان و زنان متبحر انجام می شد بدینصورت که ظرفی آب جلو دهان طرف روی زمین می گذاشتند و با دود کردن گیاه اسپخ انگور ، این دود را به فضای دهان می رساندند و با رسیدن این دود به اطراف دندانها کرمها از دندان خارج می شدند.
اسفادیها در قدیم بجای مسواک های امروزی از چوب مسواک که در اسفاد نیز وجود دارد و چوب صندل برای مسواک زدن استفاده می نمودند و بجای خمیر دندان بسیار مضر امروزی از ترکیب زغال و نمک برای ضد عفونی و شستن و  سفید کردن دندان ها استفاده می نموده اند.
امروزه نیز استفاده از همین ترکیب برای مسواک زدن توصیه می شود چرا که شیرینی موجود در خمیر دندان موجب خرابی دندان می شود و مضرات آن از منافع آن بیشتر است.
         پایدار باشید 
                 کریمی آوای اسفاد

  • محمدعلی خالقی

+ نوشته شده در دوشنبه نهم آذر ۱۳۹۴ ساعت 11:21 توسط اسماعیل کریمی  | نظرات

مشاغل و سرگرمی های اسفاد قدیم

باسلام و احترام
اسفاد قدیم علاوه بر کارهای روزمره امروز،از جمله کشاورزی و دامداری و تجارت ،یک سری مشاغل و سرگرمی های دیگر نیز در آن دوران داشته اند که امروز کمتر در بین مردم مشاهده می شود. 
1-پرورش ابریشم و ابریشم بافی با استفاده از کرم ابریشم با تغذیه برگ درختان غیر پیوندی یا کُخی . 
2-تهیه گچ از کوره های گچ سوزی واقع در سرخستون میرآباد و پوشوون شه روود. 
3-تهیه آهن شخم زنی ، چارشاخ، بیل ، کلنگ ، داس و سوپاس. 
4- بافتن سبدهایی با چوب درخت خیک یا بادام کوهی مثل شیل و سفته قوت. 
5-تهیه نخ از پشم گوسفند با جلک و چرخ نخریسی برای بافت ریسمان ، کلاه و جوراب و شال گردن ( گرده پِچ) 
6-رنگرزی و رنگ نخهای بافتنی با استفاده از ترکیب رنگ و برگ درختان.
7- تهیه ماده ای  شوینده به نام اِشخار مثل تاید باسوختن بوته ای خار که مواد سفید کننده، برای شستن لباس بود و کار سخت و طاقت فرسایی بود که هم اکنون ضرب المثل آن وجود دارد. 
8-تهیه پتیر ، نان جو و نان ارزنی. 
9-کرباس بافی ، بافت قطیفه،گلدوزی برای رو انداز و رو لحافی، زیلو ، خورجین ، خاک کَش ، پلاس . 
10-تهیه آرد گندم و جو با آسیابهای آبی. 
11- تهیه تنور ، کلی (کرسی گلی) و سوت گلی از خاک تنور به رنگ قرمز از بازه خاک تنور
12-آوردن هیرم از بیابان جهت پخت نان.
13-چیدن کثیر ، بنه و انجیر کوهی و آویشن وزیره .
 
وخلاصه اسفادی های قدیم  در آن محیط منسجم و متمرکز و دوست داشتنی برا ی خودشان دورانی داشته اند و دستاوردها و هنرهای زیبایی بوجود آورده اند.

 

 

  • محمدعلی خالقی

 

پخت نان در اسفاد قدیم

با سلام و احترام 
پخت نان در اسفاد قدیم که توسط زنان خانه دار انجام می شد کاری بسیار سخت و دشوار بود وعوارض جسمی زیادی در پی داشت که هنوز تبعات آن در بین زنان اسفاد و مادر های مان وجود دارد ، از سردرد و میگرن ، کمردرد و پادرد به خاطر گرم و سرد شدن بدن و غیره . 
به هر حال پخت نان با مراحل خاصی همراه بود که به طور اختصار به آن اشاره ممی شود : 
1- تهیه هیزم از بیابان توسط مردان : هیزم   طاغ ، اس کَم بُل ، تِ رِخ ، قَم بَ ری و کنده بنه و درختان . 
2- تهیه خمیر : این کار چندین ساعت قبل با مخلوط کردن آرد با آب ولرم (شیر گرم ) انجام می شد و پس از اضافه کردن مایه خمیر قبلی که خشک بود ، در روی سفره تنور ،خمیر ورز داده می شد و چند ساعت می ماند تا ور بیاد یا آماسیده بشود. بعد خمیر از داخل تغار برداشته می شد و بصورت جداگانه به حالت گرد در می آمد و بر روی تخته تنور قرار می گرفت. 

3-  شاخ کردن تنور : شاخ کردن یا روشن کردن آتیش تنور توسط مادر  و یا فرزندان با نظارت مادر انجام می شد و آنقدر این آتیش روشن می ماند که اول تنور در اثر حرارت سیاه می شد و بعد قرمز و و در نهایت سفید می شد و تنور آماده پختن نان می شد.  

4- در این مرحله مادر دستش را با آستین تنوری ( اَس تی تنور ) می پوشاند  و پس از خیس کردن دست و پاشیدن آب به محوطه تنور ، نانها را به دیوار تنور می چسباند. 
حرارت دیواره تنور و آتیش های کف تنور، واقعا غیر قابل تحمل بود و گاهی وقتها بعضی خمیر ها از دیواره تنور بر می گشت و روی آتیش و زغالهای قرمز کف تنور می افتاد و سوخته و کلوچ می شد. برای جابجایی آتیش از کفگیر استفاده می کردند که از سوراخی که در پایین تنور به نام   خول  بود انجام می شد.
با هر تنور حدودا  30-20 نان پخته می شد و گاهی هم برای بچه ها  خمیر های کوچکی به دیواره تنور می زدند که بسیار خوشکل و خوشمزه بود و نَ قووچ  نام داشت.  
پختن نان ارزنی ،  جو  ، قَ لِفی و چِل پَک نیز مرسوم بود. این نان ها روی تابه ( ته وه )  و چِل پک و ق لفی داخل قابلمه با روغن پخته می شد . برای خوشمزه کردن نان هم ، گاهی کنجد ، روغن ، بادیوون و جیج غاله و سیاه دانه به آن اضافه می کردند. 
پختن نان همراه با لوازمی بود که حتی این لوازم در جهیزیه عروس نیز موجود بود : سفره تنور ، آستین تنوری ، تخته تنور ، آتیش کش و کفگیر و تشت . 
از خدای متعال می خواهیم که دست های مهربان مادرانمان که بر آتش تنور تابید، تا نانی گرم و خوشمزه برایمان تهیه شود را از آتش جهنم محفوظ بدارد .  
درود می فرستیم به همه مادران زحمت کش و مهربان اسفاد .  
مرا گر دولت عالم ببخشند                 برابر با نگاه مادرم نیست

کریمی اسفاد 

  • محمدعلی خالقی

گُر وه شی - سُ مه رووق gor va shi - so ma roogh

باسلام و احترام
 
طبیعت اسفاد هم نعمت های خاص خودش را دارد  در فصل  زیبای بهار چنانچه بارندگی زیاد باشد معمولا ، روز بعد از بارندگی می توان  قارچ  پیدا کرد آن هم قارچ طبیعی که هم ساخته دست انسان نیست و هم طعم ولذت خاصی دارد و این همان قارچی است که اسفادیها به آن سُ مه رووق ، گُر وه شی یا ته بل که می گویند.  
                               
  روزهای پس از بارندگی های زیاد، می توان این نعمت خداوند را بچینیم . در دامنه کوه ، و در حاشیه رودخانه ها و جویبار ها و بخصوص در اطراف بوته گیاهی به نام گرواش  به راحتی دیده می شود . این قار چ به رنگ زرد کم رنگ و یا سفید است که به دلیل اینکه بیشتر در کنار بوته ای به نام گُرواش می رویید به گر  وه  شی نیز مشهور است. نوعی کوچک از خانواده قارچ که خیلی هم خوش مزه است، در زیر برگ گیاهی رشد می کند که این قارچ به ته بل که مشهور است. 
                
 البته چون اسفاد از نعمت بارندگی کم برخوردار است قارچ زیادی در آنجا نیست و معمولا قارچ در مناطق پربارش بیشتر می روید.
 شایان ذکر است نوعی هاگ شبیه خانواده قارچ در بیابان های اسفاد بخصوص در تپه های ماسه ای یا پل های قوم می روید که هم شبیه  سر اردک است که  به  اردک و یا آردک   مشهور است.
 این هاگ به اندازه 10سانتیمتر و به رنگ سفید شیری است و یا هم شبیه و همرنگ آرد،  که غذایی کاملا خوشمزه است.    
                                     
البته چیدن و جمع کردن قارچ در اسفاد صرفه اقتصادی ندارد و فقط جنبه تفریحی دارد چرا که دیدن مناظر زیبای طبیعت در فصل بهار شور وشعف خاصی به انسان می دهد.
                 

+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و پنجم فروردین ۱۳۹۵ ساعت 23:10 توسط اسماعیل کریمی  |

  • محمدعلی خالقی

 

هزوم کشو
یکی از مراسم های زیبای قبل از عروسی در اسفاد قدیم رسم هزوم کشو(آوردن هیزم از بیابان) بوده است.
در زمان گذشته به علت اینکه  وسایل گرمایشی و پخت وپز کمتری وجود داشته وحتی نفت هم کمیاب بوده مردم مجبور بودند برای تهیه غذا وپخت و پزشان و گرم کردن منزل از هیزم استفاده کنند .در واقع هیزم یکی از نیازهای ضروری هر خانواده بوده است. 

به هر حال در مراسم عروسی نیز می بایست هیزم کافی جمع آوری می شد تا درپختن نان و آشپزی وگرم شدن مردم در زمستان استفاده شود.
حدود 10الی 15 روز مانده به مراسم عروسی خانواده داماد، 20 نفر مرد(که اغلب کارشان همین بود) را به همراه 60 خر به بیابان می فرستادند تا هیزم بیاورند (که بیشتر از بوته تاق و کنده تاق بود) .
مراسم هیزم کشو با شادی همراه بود. موقعی که بارهای الاغ ها بار می شد واز بیابان به سمت روستا در حرکت بودند جوانان برای استقبال ازکاروان هیزم به همراه دف ودیره و خواندن اشعار، ترانه وسرصوت های محلی  وشادی کنان به سمت بیابان حرکت می کردند که گاهی اوقات تا جای حوض ملا نجف یا دم ریگ برای استقبال می رفتندوسپس پیشاپیش این کاروان به سمت روستا می آمدند. در روستا نیز مردان وزنان با دود کردن اسپند وذکر صلوات از بارهای هیزم استقبال می کردند.
خلاصه اینکه مراسم عروسی در گذشته خیلی شاد برگزار می شد تا جایی که برای مراسم هزوم کشو هم شادی می کردند.
از این بارهای هیزم حدود 10 الی 15خر (بار) هیزم به منزل داماد می رفت و همین مقدار را هم به خانه عروس می فرستادند. بقیه بارهای هیزم به عنوان تحفه وهدیه به بزرگان روستا از جمله کدخدا واقوام وخویشان  و...داده می شد.

برچسب‌ها: اسفاد, هزوم کشو

+ نوشته شده در سه شنبه بیست و دوم تیر ۱۳۹۵ ساعت 19:46 توسط حسین اسداللهی

  • محمدعلی خالقی


با سلام و احترام
نسل قدیم اسفاد در تربیت فرزندان  روشها و شگردهای خاصی داشتند
جدا از اینکه وراثت . محیط .خود بر تربیت انسان بسیار تاثیر گذار است
اسفادیها جدا از این تاثیرات روشهای مختلفی در تربیت بچه ها داشتند
دین و مذهب .فرهنگ غنی اسفاد و الگوهای مهم ، ابزارها و روشهای دیگر از جمله تهدید . تشویق . تنبیه . ترس . زور و تحکم . مقایسه و داستان ها و افسانه ها از روشهای مهم تربیتی بود
یکی از روشهای تربیتی ترساندن بچه ها از محیط های خطرناک بوسیله موضوعات غیر واقعی و غیر مجسم نظیر آل و یا مه در شوکله بود
به اصطلاح امروزی مه در شوکله همان نیروی جاذبه است که انسان را از بلندی به طرف خود می کشاند
اینکه پشت بام . داخل حوض و یا فلان محل مه در شوکله دارد به این خاطر بود که بچه ها از آن محل ترسانده شوند.
امروز تحکم و زورگویی و ترساندن جای خود را به مشورت و شناخت و وقت بیشتر به آموزش و پرورش بچه ها داده است
بچه های امروز شجاع تر . کنجکاوتر و بسیار پرسشگر هستند و به همین جهت اون دیوار احترام قدیم را به هم ریخته اند
بچه های قدیم جرات ابراز وجود و پرسش گری نداشتند اگرچه احترام وجود داشت
البته در روشهای قدیم و نوین تربیتی افراط و تفریط وجود دارد که می توان با پیروی از الگوهای تربیتی قرآنی و دینی این مشکل را حل نمود
پیامبران و امامان و روش برخورد آنها با کودکان و فرزندان بهترین الگوی ما هستند تا آنجا که در حال رکوع و سجود ملاحظه بچه ها را داشتند.
پیروز و سربلند باشید.
کریمی آوای اسفاد

  • محمدعلی خالقی

انکس در انجا که افریده شده  زادگاه او به شمار می اید . و مهری چون مهر مادری و عشق و علاقه در او ایجاب می کند میهن خویش را دوست بدارد . 

این نوعی رویداد عاطفی و ذاتی در وجود انسان رشد می کند  و تا اخر حیات عمر با او همرا است . 

شاخهایی این پیوند را محکمتر می سازد مثل خاطرات کودکی خاطره هایی که ذهن هیچ وقت  انها را پاک نمی کند و یا روزهای شیرین , خانه های خشتی و اجدادی , اهل قبور اجدادی , خاطراتی مانند  نورزهای بهاری  چهار شنبه سوری ها , مراسمات محرم عاشورا تاسوعای حسینی و..

ما مفتخریم حتی بر دهاتی بودنمان  و این عنوان را شاید در بهترین سمت , شهر یا بهترین جای  اروپا با بهترین امکانات روزشان ترجیح بدیم و این افتخار را همچنان بر زبان عنوان می کنیم . 

اما هر داستان انچه در پایان دارد ان معمایی ایست که می ماند . روستاها بعلت موقعیت مکانی  دور افتاده و یا کمبود بودجه ,  عدم مدیریت و تفکر فکری  اساتید , و ولخرجی های نامساعد , بودجه هایی که اختصاص داده می شود و اما معلوم نیست در چه راه هایی  خرج می شود .  امروزه جای رشدشان را سلب کرده  است . و من که خودم و اجدادم به زادگاه خویش افتخار دارم  امروز که فرزندم پا به دنیای رنگین خودش می گذارد هیچ منیتی بر این داستان ندارد  چرا که  سالهاست دور از وطن  افتاده ایم وسالی یک بار اگر خدا یاری کند در چنین تعطیلاتی عیدانه یا تابستانه  پا به میهن خویش می سپاریم و یا انهایی که هنوز فرهنگ روستا را رنگین و پر رونق نگه می دارند و هنوز با اب و خاک گلی,  زیستن را تجربه میکنند باز هم فرزندش منیتی بر زادگاهش نخواهند  داشت . چرا که انجا افریده نشده اند .

چرا که انچه در رشد روستاها باید اتفاق بیفتد امروزه نمی افتد و جوانان به دلایلی شهر ها را ترجیح می دهند . 

مثل تدریس در شهرها  , اموزشگاههای مختلف   بیمارستانها , و شغلهایی که مربوط به شهرها می شود .

 

بعضی از اساتید دو پهلویی را می بینیم  (تلویزیونی )یا دو جانبه  که ترجیح می دن فرزندانشان در کشورهای خارجه زاده شوند  و مهر و موم کشور خارجه بر شناسنامه شان حک شود . 

می خواهم بگویم انها چگونه می توانن ایران را میهن خویش بدارند و یا کشور خویش را حفظ سازند . 

 

ایا امروزه در این عصر کسی هست موقعیت زادگاه خود را اسفاد اعلام بدارد . 

اما متولدین ۱۳۰۰داریم تا ۱۳۶۲که خودم یکی از انها هستم و به یقین می گویم من و ما زاده ی اسفادیم . 

درود بر اسفاد  درود بر وطن

 

 

 

  • محمدعلی خالقی

آن روزها که وسایل ارتباطی امروز وجود نداشت، جارچی تنها وسیله ارتباطی روستا به حساب می آمد. دعوت برای مراسم عروسی یا دفن و ختم مردگان، اعلام اشیاءگمشده یا پیدا شده، قرق کشتمان و اعلام همه خبرهای دیگری که باید به گوش همه مردم می رسید، به عهده او بود.
    خدابیامرز حسن صادقی، که مردم اسفاد او را حسن مدسین (حسن محمدحسین)می خواندند، از قدیم این نقش را بر عهده داشت و در عرف روستا، دشتبو (دشتبان) خوانده می شد. اسفاد قدیم که به درستی آن را قلعه اسفاد می خواندند - و در کتابهای تاریخی هم به نام قلعه ثبت شده است - از خانه هایی پیوسته و متصل به هم تشکیل می شد که دالان هایی سرپوشیده، قسمت های مختلف آن را به هم مرتبط می ساخت.
     تنها، کوچه اصلی قلعه که از پایین (زیر قلعه)، تا پای چنار ادامه داشت ، روباز بود و همه مکانهای عمومی مانند مدرسه، آسیاب، حوض پایین (آب انبار عمومی) ، مسجد پایین، مسجد بالا، حوض بالا، حمام، آسیاب آبی، و ... به ترتیب، در طول این کوچه بنا شده بود و کوچه های فرعی سرپوشیده از آن منشعب می شدند.
      با آنکه روستا کوچک بود، اما دسترسی به همه خانه ها از طریق این کوچه های سرپوشیده و پیچ در پیچ کار آسانی نبود. هرگاه قرار بود مردم برای مراسم عروسی دعوت شوند، ملاحسن (و گاه برادر مرحومش کربلایی محمد) به نیابت از صاحب مجلس به یک یک خانه ها سر می زد و از جلوی درب منزل آنها را دعوت می کرد. خودش مردها را دعوت می کرد و همسرش زن ها را . همین کار برای مراسم ختم (پُرسه) هم تکرار می شد. البته علاوه بر این دعوت، برای بزرگان روستا و فامیل نزدیک عروس یا داماد، باید بزرگترهای خانواده عروس و داماد هرکدام شخصاٌ دعوت می کردند.
       آن روزها قلعه اسفاد در دو طبقه بنا شده بود. طبقه اول مخصوص نگهداری دامها و علوفه بود و طبقه دوم برای زندگی اهالی. پیوستگی خانه ها به حدی بود که رفت و آمد عادی مردم در پشت بام ها و تجمع آنها در آنجا برای گپ زدن آسان بود.
     غروب هر روز، اغلب مردم به پشت بام قلعه می رفتند. به هر سو نگاه می کردی، می توانستی گروههای چند نفری را ببینی . پیرزن هایی که در حال قلیان کشیدن گپ می زدند، دخترانی که گل دوزی می کردند، پسرهایی که با سروصدای زیاد به تیله بازی (تٌشله بازی) سرگرم بودند و جوان هایی که با ضبط صوتی در دست، آهسته قدم می زدند.
       موقع اذان، از چند گوشه بام روستا، بانگ اذان بلند می شد. به طور همزمان چند مؤذن با فاصله ای کمتر از 200 متر، اذان می گفتند و مردم آرام آرام پشت بام را ترک می گفتند.
      تابستانها، مردم پشت بام می خوابیدند... خاطره های شیرین پشت بام را نمی توانم فراموش کنم... آسمان بسیار کوتاه به نظر می آمد و ستاره ها بسیار روشن و درخشان بودند. ماه را به آسانی می توانستی حس کنی. ما بچه ها آزاد بودیم که هرجا دلمان می خواست و تا هر وقت می خواستیم، بازی کنیم. در دنیای کودکی دقایقی طولانی به ماه خیره می شدیم تا خانه خدا را در داخل آن پیدا کنیم و یا سهم خودمان را از ستاره ها بچینیم ...
     پاسی از شب که می گذشت و هر خانواده ای در جای خود قرار می گرفت، اگر خبر تازه ای وجود داشت، یا چیزی گمشده یا پیدا شده بود، ملاحسن دشتبان آن را اعلام می کرد. لازم نبود فریاد بزند. در سکوت شب روستا، به راحتی می شد از هر نقطه ای صدای او را شنید. طنین صدایش را از حدود 35 سال پیش هنوز به خاطر دارم... خوبست از برادر مرحومش کربلایی محمد هم (که او را کبلمٌد می خواندند) یاد کنم که او هم همین نقش را داشت.
      ملاحسن، بجز این نقش، مسئولیت اداره حمام قدیم را هم بر عهده داشت که البته آن حمام خزینه ای قدیمی، از دوره کودکی من، حدود 35 سال پیش، تعطیل شد. من استفاده از آن حمام را در سنین 3 تا 4 سالگی به زحمت به یاد دارم. 
      هرسال، شب عید که مردم پلو می پختند، رسم بود که از هر خانواده یک بشقاب غذا به خانه دشتبان برود. در یک شب، ده ها بشقاب پلو به خانه آن بنده خدا سرازیر می شد و نمی دانم که آن خانواده با این همه غذای پخته چه می کردند!
     بعد از زلزله سال ۱۳۵۸و بازسازی روستا، آن آداب و رسوم از میان رفت اما دشتبان، نقش خبررسان را برای مراسم عروسی و عزا و مانند آن، ادامه داد. او همچنین، آچار فرانسه ای برای مردم بود که برخی از کارهای خدماتی آنها را هم انجام می داد و مهمترین کار او در روستای جدید، چرخاندن حمام جدید روستا بود...
     زندگی او و همسر مرحومش، پایان دردناکی داشت. در زلزله سال 1376، همسر ملاحسن، فداکارانه برای نجات بچه هایش از بیرون خانه به درون رفت و پس از آنکه همه بچه ها را به بیرون فرستاد، خود زیر آوار ماند... ملاحسن هم که برای مراقبت از بچه های کوچکش، چند سال بعد ازدواجی دوباره داشت، در شهریور سال 1385، به هنگام بازگشت از یک عروسی در راه مشهد به اسفاد، دچار سانحه تصادف شد و درگذشت.
     آن دو به نظر من به گردن اسفادی ها حق بزرگی داشتند . 
با ذ کر صلوات و فاتحه نثار روحشان می کنیم . 
دکتر کریمی اسفاد 

 

  • محمدعلی خالقی

فرآیند خرمنکوبی از ابتدای تابستان که با خرمن جو شروع میشود تا اوایل زمستان که خرمن ماش و لوبیا، پایان بخش این کارناوال زیبا هست ادامه دارد،‌سوار شدن روی دروازه و خرمن کوبی سنتی از آرزوهای ما بچه ها بود و بعدها هم که خرمن کوبی صنعتی جریان داشت قرار گرفتن در جلوی خرمنکوب و تخلیه زیر بخور و همچنین تهیه آب برای رادیاتور تراکتور از عمده فعالیت های نوجوانان بود. چه شبهایی که بنده شخصا در سر خرمن خوابیدم و خاطرات زیبایی که در همسایگی خرمن داشتیم. نیمه های شب که جریان باد برعکس شده و شوباد شروع میشد انگار طلوعی دوباره برای خرمن نشینان بود صدای قلبر و چقل و چیگ از گوشه و کنار به گوش میرسید و نوای زیبای دوبیتی های محلی در دل شب گوش نواز هر رهگذری بود. صبحدم نیز که جریان باد قطع شده و هوا خنک بود نوبت جاکردن ملو کاه و کیسه گندم و حمل آن با الاغ به منازل بود خط قرمز خرمن، پیش باد بود که ما کوچکترها گاهی اوقات بدون ملاحظه از روی آن رد میشدیم و خیلی وقت ها هم تنبیه میشدیم پیش باد با شاخه هایی از مشبد و درمنه احاطه شده بود و کاهی که از پیش باد رد میشد چندان کاربردی نداشت چون خیلی نرم و اصطلاحا خاک کاه بود کجر هم درشت ترین قسمت کاه بود که تنها با چقل گرفته میشد و برای خوراک الاغ  کاربرد داشت قلبر که سوراخ های کوچک تری نسبت به چقل داشت برای چرخش گندم و گرفتن خاک و تخم گیاهان هرز از گندم،کاربرد داشت.
اسفاد خبر 

  • محمدعلی خالقی