حوض ملاجی ،
یک کخای ریز
قرمز رنگی بووووووود. ، چی بود
آبو می شستیم بعد می خوردیم
البته تموم حوض ها داشتند
ولی حوض مرحوم پدر بزرگم خیلی به ندرت پیدا می شد
چون هر هفته اب می شد و تصفیه داشت
اگه اسمشو می دونین بگین ...
یک کخای ریز
قرمز رنگی بووووووود. ، چی بود
آبو می شستیم بعد می خوردیم
البته تموم حوض ها داشتند
ولی حوض مرحوم پدر بزرگم خیلی به ندرت پیدا می شد
چون هر هفته اب می شد و تصفیه داشت
اگه اسمشو می دونین بگین ...
اوقات فراغت در اسفاد قدیم
با سلام و احترام
در اسفاد قدیم اصلا اوقات فراغت و آسایش یرای دانش آموز وجود نداشت چرا که یک دانش آموز هم پای پدر و مادر به انجام کارهای فراونی مشغول بود.
همان اوایل تعطیلات ، بره بزغاله ها رگا (رها و یا از شیر گرفتن) می شدند و نگهداری و چراندن آنها تا اواخر تابستان برعهده بچه ها بود.
تقریبا همه خانواده ها از این بره بزغاله ها داشتند و هرکدام از دانش آموزان به اتفاق دوستان بصورت گروهی با قاطی کردن بره بزغاله ها به چرای آنها در کوه و دشت می پر داختند.
و اینکار از صبح علی الطلوع آغاز و تا غروب ادامه می یافت.
البته خود این کار و تهیه اقلام و لوازم و خوراکی برای این مدت زمان ، بازی ها و شوخی ها و کار گروهی به ما درس کار و مسولیت و صبر و شکیبایی می آموخت.
در کنار این کار شرکت در جمع آوری محصولات کشاورزی و باغداری و انجام کارهای مربوط به آن از دیگر برنامه های اوقات فراغت بود.
توت تکانی و جمع کردن توت خشک . چیدن زردآلو . انگور . انجیر و انار . چیدن و جمع کردن برگ درختان . چیدن علف و سو کردن خیت های پیاز و گندم و ماش و لوبیا و شلغم و چغندر. جمع کردن پنبه . شرکت در درو گندم و جو و خرمنکوبی و خوابیدن در سر خرمن . کمک در آبیاری باغ و زمین های کشاورزی . رفتن به هیزم و کمک در شاخ کردن تنور و آوردن آب آشامیدنی از پای چنار . نگهداری زمین های ارزن و شلغم با نصب ده وول و مترسک و گذاشتن کاغذ روی پل های خیت . خلت خلت کردن . بردن کیسه های جو برای گوسفندان رمه . شرکت در برف روبی و ریزکردن شلغم و چغندر و درست کردن ترید . خار زنی و انبار بری و چارشاخ زنی و گل ورزنی و سوز کولی و پیاز کنی و هموار کاری دیگر اوقات فراغتی برای ما نمی گذاشت.
و اگر ما احساس مسولیتی و همکاری نداشتیم و گهگهای از زیر کار در می رفتیم باز هم این کارها باید انجام می شد که فقط از عهده پدر و مادر بر می آمد و باز هم سنگین ترین کفه بر روی دوش آنها بود تا زیر چرخ روزگار له نشویم.
منصفانه نیست که اوقات فراغت فانتزی امروز را با آن دوران یکی بدانیم.
درگیر بودن بچه های امروز با گوشی و تبلت و کامپیوتر و شبکه های کودک و دوچرخه و اسکیت و اسکوتر و نقاشی و طراحی و شنا و زبان و غیره قابل مقایسه با فقط یک ساعت درو کردن گندم دیم در گرمای طاقت فرسای کجار و مسیله و خه شه زه ری و دشت خونه نیست .
کمی به بچه هایمان درس مسولیت بیاموزیم حتی پیامبر را هم هنگام تولد به دامان طبیعت فرستادند تا روانشناسی و جامعه شناسی و خداشناسی را با نگاه در آثار پروردگار بهتر بیاموزد و برای تعامل با هم نوعان خود با فرایند اجتماعی شدن آشنا شود .
حالا در کنار این همه کار و تلاش دوران کودکی و نوجوانی، هم یک سری تفریحات برایمان وجود داشت و هم از خوراکی های متفاوتی بهره مند بودیم که این زحمات برایمان شیرین می شد.
شرکت در بازیها و تفریحاتی نظیر تبرک بازی . دار و قه هم . چل چل . ریگ بازی . حلقه دینگو . اهن گروو سیسن گروو. تایر بازی .تشله بازی . کبک گیری با دو در و گرفتن و دنبال کردن پرندگان مثل جل و چقووک و کفتر .خرسواری. تله سنگی . درست کردن تشله . دو در . په لخمون و درست کردن کاردستی هایی نظیر مه له . آسا . زینه په یه . دروازه . چیگ ، که اینها همه سرگرمی های آن دوران بود.
در مدرسه نیز برخی کارها جزء وظایف بچه ها بود .
درست کردن تخته پاک کن نمدی . آوردن گچ و دفترنمره از دفتر . تزیین کلاس در ایام خاص. جارو زدن کلاس و آوردن جارو درمنه و سه ور برای طول سال .و روشن کردن بخاری.
اما خوراکی ها
انار . انجیر . انگور . هندونه و خربزه ته په لزی .کیشته .
و جوز . تخم مرغ و مسکه و سرشیر . ماست چکیده . گورجه و سبزی که با نان تنوری مصرف می شد و نقوچ و چل پک و گوشت داغ و دل بندی و غیره .
خلاصه اون زمان اقتصاد مقاومتی به معنای واقعی در منزل و مدرسه در جریان بود و خودمان تامین کننده همه چیز بودیم اما الان هم با کمک تکنولوژی و صنعت می توانیم بهتر از آن می توانیم باشیم .
کریمی اسفاد 97
درخت جوز مُلک سَوا
درخت جوز در اسفاد قدیم قانونش در حکم یک سفارتخانه بود. یعنی حریم یک درخت جوز در حکم ملک شخصی محسوب فرد می شد .
درخت جوز درختی بسیار بزرگ و پر برکت و پر درآمد بود که جلوه ای بسیار زیبا به باغها و معابر و کوچه باغها داده بود.
جوز یا گردو دوست و شبیه ترین ماده به مغز انسان است و ماده ای بسیار مغزی و سرشار از آهن و کلسیم و فسفر و پتاسیم است.
در اسفاد قدیم تقریبا همه اسفادیها درخت گردو داشتند و توجه و عنایت خاصی به این درخت داشتند.
خوابیدن در زیر این درخت بعلت شاخه های پربار و فراگیر و داشتن دی اکسید کربن زیاد مکروه بود و برگ آن نیز دارای بویی خاص و ضد پشه است و از پوست گردو و تنه درخت و همچنین برگ درخت برای رنگ در رنگرزی استفاده می کردند . گلبرگ درخت که شبیه خوشه انگور است نیز گربه جوز نام داشت.
فصل برداشت گردو اواخر تابستان بود و چون معمولا اکثر درختان مالکیت مشترک داشتند. چیدن گردو و یا جوز ته کنی از آداب و مراسم و هماهنگی خاصی برخوردار بود.
جوز ته کنی از کارهای سخت و پرخطر بود چرا که درخت های جوز کنار جوب های سنگ فرش و همچنین کنار دیوار باغ که پوشیده از سه ور و که دیسک و خار و خاشاک بود ، روئیده بود و از درختان بسیار مرتفع و شاخه سار بلند بود.
آنقدر شاخه های بلند داشت که چیدن گردو با دست و یا بالا رفتن از درخت غیر ممکن بود و چیدن جوز با چوبی صاف و بسیار بلند به نام جوز روئه انجام می گرفت .
هدایت جوز روئه و انداختن گردو ها کار افراد خاصی بود و قدرت بدنی خاصی را می طلبید و کاری دشوار و خسته کننده بود.
بعد از چیدن گردو ها کار شمارش و تقسیم گردوها به تعداد مالکین بر اساس درصد شراکت انجام می شد .
گاهی اوقات همه شرکاء حضور نداشتند و یا از سهمی اندک برخوردار بودند که همین هم برایشان ارسال می شد.
دنبال کردن گردو ها . جمع کردن . پرت شدن گردو ها به سر و کله افراد ، پشت بام ، کوچه ، لای بوته ها ، شاخه ها و در نهایت په سه کردن و انداختن جوز های باقیمانده در بالای شاخه سارها سهم و غنیمت کودکان بود.
و آخرین برنامه مراسم، کندن پوست گردو یا کچل و یا کل کردن آن بود که دست و انگشتان ما رو پیر می کرد و تا چندین روز رنگ و بوی گردو خوراک جان دستان ما می شد.
گردوی کاغذی و اس که لوک اسفاد ، هم منبع غذایی خوبی بود و هم منبع درآمد و همه خانواده ها از آن برخوردار بودند.
در دهه شصت بعلت طرح سیمان کردن جوب ها و قطع ارتباط ریشه درختان با منابع آب ، تمامی درختان زیبای جوز خشک شد و در آن زمان کاش خروجی هایی کوچک، برای آبیاری درختان از جوبهای سیمانی ایجاد می شد تا این اتفاق بسیار تلخ بوجود نیاید.
هر درخت گردو 5 تا 100 هزار گردو داشت که منبع درآمد خوبی برای خانواده ها بود.
امروزه نیز با توجه به وجود باغها و مراتع اسفاد در کوهپایه و کاهش آب قنات ، تنها راه استفاده مفید از آب قنات ، احیاء باغها با احداث حوض و آب انبار و انجام آبیاری قطره ای است و کاشت درختان گردو با روش آبیاری قطره ای در این منطقه بازدهی خوبی خواهد داشت و کمک به اقتصاد خانواده و ترویج اقتصاد مقاومتی خواهد بود.
کریمی اسفاد ۹۶
صد شکر ، که زادگاهمان اسفاد است
ما را شب و روز ، ذکر او در یاد است
عمریست که با خوب و بدش خو کردیم
از خلق بریدیم و به او رو کردیم
ناخوانده ، همیشه میهمانش شده ایم
در وقت غمش ، رفیق جانش شده ایم
چون مادر مهربان ، گشوده آغوش
ما هم چو پدر ، نصیحت او در گوش
در غربت اگر ، ز هجر او می نالیم
با سرو چمانِ او ، به خود می بالیم
در کلِّ جهان ، به هر کجا آبادیست
من شک نکنم ، که بانِیَش اسفادیست
اسماعیلی ۱۴۰۲/۹/۸💐💐💐
جوابیه برای شاعر آبیز
ای سیخلان که طبع شما گرمی و تب است
وقت پیاز خوردن تان نیمه ی شب است
آن تیغ های تیز که جای سپر شده
جائی که خورد، ذهن بگوید که عقرب است
اخلاق و شعر ضابطه دارد ، برای خود
نه این خزعبلات که از جهل بر لب است
این بحث ها نداشت ، برای تو آب و نان
این مردمی که جمله ز یک دین و مذهب است
ما هم شهید داده برای نظام خود
جانم فدای رهبر خوبان و مکتب است
گفتی شغال، جد من و تو ز آدم است
نابخردی و خیره سری این چه مطلب است ؟
شاعر ! چراغ راه برای نجات بود !
گفتند عده ای که چنان ماه و کوکب است
شاعر همیشه درد جوامع به دفترش
او را نه حرص جاه و جلالی و منصب است
ما هم به جان هم که بیفتیم ناگهان
بازار و کار اهل دغل هم مرتب است
دارد کلیله ، دمنه حکایت به صفحه ای
خر از برای خاطر آن دو ، چو مرکب است
در هر نوشته حرمت خود را نگاه دار !
شاعر همیشه لحن کلامش مودب است
شاعر : مرتضی حسینی اسفاد
esfadnews.blogfa.com
جمعه های من و اسفادِ شعرهایم
مِرَم به پای چنار که دل مَه وَشو
مِبینُم بُرِّ پای لَق ، تَه رِی نَشو
خُو رَه وَر اَو زدن کِر کِر مِخَندَن
جِلو اَو رَه به لَمبَر خُو مِبَندَن
اَرِی منبع بساطِ عشق و حاله
همه لیسکَن که پِندَری شماله
مَه ورگُفتُم مگر مایو نِدَرِن
دوبَرَه بیمدِن بَی خُو بِیَرِن
نوار بُگذاشتَنُ را رَه بِبَستَن
زَنَمَردی اَ وسط را مِرَقصَن
هَنی اونجا بُدُم ، دیدُم هَرَسو
مِیَن یَک بُرِّ از شارِ چِرَغو
همیجوری مِره بالا فشار مَه
کِه تا اُفتَه به دکتر ، سروکار مَه
مَه از پیشون خونه چه گِلَه دَرُم
مِرَم یَک هُمْلَه یِ سر خور بُگذرُم
مگر ای قلعه دهیارِ نِدَرَه
که هیچکِ با اینا کارِ نِدَرَه
و یا اِی کِه دِخَو نَن هر سه شورا
دریغ از ما شِدَه پارا وُ اَورا (آبراه)
اسماعیلی
قوی ترین
صبورترین
موفق ترین
پولدارترین
هم که باشی یه چیزی هست که تو را می آزارد
کوه سینه سوخته هم داریم
✅تقدیم به گروه های مجازی اسفاد
سلامی بر گل آوای اسفاد
به جمع خوب و خوش آرای اسفاد
گروه بعد هم اسفاد خبر هست
که جمع خوب و با فضل و هنر هست
چنین اسفاد من گر دور هم بود
که شرمنده ز اوصافش قلم بود
گمانم بانوان دارند گروهی
که بند باشد حیات او به مویی
گروه دیگری فرهنگیان است
که در خواب عمیقی و گران است
نه حرفی ، نه حدیثی و نه آواز
همان پُستی که بوده از سر آغاز
به اسفاد سرو آن باشد قدیمی
کنار باغ عبدی و عظیمی
ندارد بُنجه ای یا آب راهی
ز دور عکسش نماید با سیاهی
همه گویند نوشی از قدیم است
چو برگ سبز شعری از شمیم است
✳️شاعر: مرتضی حسینی اسفاد
حوض ملا حاجی
در اسفاد قدیم بعلت عدم وجود آب لوله کشی و دسترسی به آب شرب ، یکی از ابتکارات بسیار ارزشمند اسفادیها احداث حوض انبار آب در کوچه باغ ها . معابر و محله های مختلف اسفاد است که جهت استفاده عموم ساخت شده است.
حوض انبار زیرزمینی حدود 70 تا 100 هزار لیتری با دیوار سیمانی و یا ساروج و پوشش سیمانی از ترکیب سیمان و ماسه بادی ( قوم ) ساخته می شد که بدون قیرگونی و ایزوگام ، هیچ گونه نشتی آب به بیرون نداشت.
حوض ملاجی در ابتدای کوچه ملخی و انتهای جوی مه ریمه ( مهریمن ) توسط ملا حاجی از طایفه ابراهیمی و مددی احداث شده اند.
مرحوم ملاحاجی فردی مهربان . بی آزار و مومن بودند که در منزل مرحوم محمد ابراهیم ابراهیمی زندگی می کردند. ایشان بعلت ناتوانی از ناحیه پا ، قادر به انجام فعالیت و کار کشاورزی نبودند و هر روز جلو درب حیاط و سایه درخت می نشستند و کوچک که بودیم وقتی از آنجا رد می شدیم به ایشان سلام می دادیم.
آب حوض ملاحاجی ، خنک ، گوارا و در دسترس بود.
پله های این حوض رو به قبله و وسیع و داری شیب کند بود و همچنین شیر آب نیز دارای فشار کم بود و کودکان نیز بدون ترس از افتادن در پاشیری و فشار شیر آب می توانستند آب بنوشند.
در دسترس بودن و همچنین تهیه آب مصرفی منزل از این حوض و نوشیدن و رفع تشنگی خود به خود مارا وادار می کرد که ضمن سلام به ساحت حضرت اباعبدالله ، برای خود مرحوم ملاحاجی و پدر مادر ایشان خدابیامرزی بفرستیم.
امروزه با تعبیه و نصب آبسردکن می توان این امر خیر را ادامه داد و با احیاء حوض انبار ها به توسعه گردشگری کمک نمود.
کریمی اسفاد
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و دوم تیر ۱۳۹۶ ساعت 2:7 توسط اسماعیل کریمی
تشله بازی
تشله ( تیله) بازی شیوه های مختلفی دارد که مدل اسفادی آن کاملترین و جالبترین نوع این بازی از دیدگاه بازیکنان و تماشاگران آشنا با این بازی است .
تشله بازی در اسفاد به دو روش دو نفره و چهار نفره اجرا میشود .
گیم های آن بیست تایی است و هر طرف بازی که زود تر موفق به کسب این بیست امتیاز شود برنده ی این بازی است .
برای بازی ، چهار تا خانه در راستای یک خط راست و به فاصله ی حدود یک متر و با ابعادی که به قول ما یک جوز کَل دار در آن جا بگیرد ، می کَنند که دو خانه مال یک تیم و دو خانه ی دیگر مال تیم حریف است و هر تیم باید دو تا خانه ی خود را حفظ کند در غیر این صورت با از دست دادن هر یک از این خانه ها در هر دَور بازی یک امتیاز به حریف تعلق خواهد گرفت به عنوان مثال اگر در یک دور بازی هر یک از تیمها یک یا هر دو خانه ی حریف را تصاحب کند به ازای هر خانه یک امتیاز خواهد گرفت .
کسب هر امتیاز بواسطه ی تعداد تیرهایی است که هر تیم می زند بعلاوه ی تعداد خانه هایی است که از تیم مقابل تصاحب می کند و نیز امتیاز خاصی به نام " لنکا تیر و تیر " است که می تواند از حریف بگیرد .
هر بازی یا دو نفره است یا چهار نفره ، شیوه ی چهار نفره ی آن را " بلّا بلّا " می گویند یعنی هر تیم دو نفر هستند که این دو نفر با هم بَلّ یا یار و هم تیمی اند و هر بازیکن باید یک تشله داشته باشد .
در بازی دونفره هر بازیکن دو خانه دارد که در هر دور بازی باید بتواند خانه های خود را حفظ کند در غیر این صورت به ازای هر خانه ای که از دست بدهد یک امتیاز نصیب حریف خواهد شد . برای شروع بازی یک نفر تشله ی خود را لب خانه ی اول شون می دهد ( می نشاند ) و نفر دوم از سر تپه همان نقطه ی شروع بازی تشله ی شون داده را هدف می گیرد .
در بازی چهار نفره یک تیم آغاز کننده بازی از سر تپه و تیم دیگر شون دهنده خواهد بود که یک یار تشله اش را در لبه ی خانه ی اول و یار دیگر تشله اش را در لبه ی خانه ی سوم به عنوان هدف شون می دهند .
اصطلاحات عملیاتی که در مراحل بازی وجود دارد :
۱ ) شون دادن : گذاشتن تشله ی یکی از طرفین بازی در لبه ی خانه ی اول به عنوان نشانه( هدف ) تا حریف از سر تپه ، آن را نشانه گیری و بازی را آغاز کند در بازی دو نفره یک نفر از نقطه ای به نام سر تپّه که به فاصله ی خانه ها از هم از خانه ی اول فاصله دارد و نقطه ی شروع بازی است تشله ی خود را به سمت تشله ی حریف و نشانه گیری آن رها میکند که اگر به هدف زد بازی را برای تیر بعدی به حریف دوم یا گرفتن خانه و تیر دوم یا سوم ادامه میدهد و اگر به هدف نزد یار دیگرش همین عمل را انجام میدهد تا اینکه در زدن تیر و یا گرفتن خانه ناموفق شود و نوبت بازی به
بازی کنان حریف برسد .
۲ ) لوکال شدن : برخورد تشله ی شروع بازی از کانون نشانه گیری اولیه یعنی همان سر تپّه به لبه ی خانه ی اول که تشله ی حریف لبه ی آن شون داده شده است(سیبل، نشانه) که با این اتفاق فرجه ی تکرار دوباره شروع بازی به او داده می شود .
۳ ) جرق شدن : برخورد تشله ی یار به یار یا برخورد تشله بعد از تیر به تشله ی خودی یا حریف و یا زدن دو تیر متوالی به یک تشله ی حریف که با این اتفاق امتیازات این مرحله سوخته و بازی دوباره از سر تپه شروع می شود
۴ ) کُچ شدن : اگر بعد از تیر تشله بی اختیار وارد خانه ی تصاحب نشده شود امتیازات این مرحله از بازی سوخته و می گویند کچ شد و بازی مجدد از سر تپه شروع می شود .
۵ ) لنکا تیر و تیر : یک عمل وحرکت ویژه ایست که نصیب هر تیم یا بازیکنی بشود آن تیم یا بازیکن امتیازات و نمرات قابل توجهی کسب خواهد کرد ( توضیح و باز کردن آن نیاز به شرح و کار عملی دارد )
۶ ) برداشت : از من برداشت جمله ایست که وقتی بازیکن احساس خطر میکند فقط به بازی خود یا تیمش در همان دور بازی پایان می دهد .
۷ ) ساق : شکل ، حالت و ژستهای مختلفی ست که تشله را در دست گرفته و به سوی هدف می فرستند که به ساق های بد فرم و ناموفق گیساق می گفتند.
لازم به ذکر است به نشانهگیری حرفهای با دقت نظر خیلی بالا و مثمرثمر می گفتیم ؛
" تَو وَرمِچِنه " !!! که صرفاً این جمله برای نظر شکنی آن بازیگر بود تا نتواند تیر بزند .
احمد عظیمی اردیبهشت ۱۴۰۱
[ دوشنبه هفتم فروردین ۱۴۰۲
شعر و ترانه روید از روستای اسفاد
آبی زلال جوشد از روستای اسفاد
هر تشنه ای که قدر آب حیات داند
یک قطره هم بنوشد از روستای اسفاد
هر بلبلی که در باغ آواز می سراید
گویا که نغمه خواند از روستای اسفاد
جویای فضل و دانش از ارض تا ثریا
درس ادب بجوید از روستای اسفاد
هر غنچه ای که چشمش را باز می نماید
باید قبا بپوشد از روستای اسفاد
هر سالکی که قصد قرب خدا نموده
باید که ره بپوید از روستای اسفاد
آن را که خاطر او از غصه ها ملول است
باید گُلی ببوید از روستای اسفاد
هر کس نداشت جایی ، اسفاد خانه اوست
باید دَری بکوبد از روستای اسفاد
هر جا روی دل تو در بندِ زادگاه است
کس نیست دل بشوید از روستای اسفاد
****
شاعر : مرتضی حسینی اسفاد – مدرس دانشگاه
در زمانهای قدیم به دلایلی از قبیل فقر مالی ، عدم دسترسی
آسان به شهر ها و حتی دیگر کشورها و نبود یا کمبود صنایع تولیدی در داخل کشور ، دستیابی به وسایل اسباب بازی کمتر بود لذا بازیها طوری طراحی می شد که یا نیازی به وسیله و ابزار بازی نبود یا اگر هم نیاز به ابزار بود ، این
ابزار حاصل تفکر و هنر دستان خودشان بود .
مثل توشله که با سنگ درست می کردند .
این بازیها آنقدر منظری زیبا و دیدنی داشت که بواسطه ی
استقبال تماشاچیان ، عدم محدودیت سنی و افتخار حضور بزرگترها ، ازدحام بینندگان هر لحظه رو به فزونی بود .
مثلاً می دیدی که مردی با شصت سال سن همراه جوانان
پانزده ساله و با شور و شوق کودکانه بازی می کند و بازی آنها را گرم و جذاب می نماید . این بازیها در کنار درس ، کار
کشاورزی و هزاران مشغله ی دیگر ، هم یک ورزش و هم یک تفریح بجا و ضروری بود تا خستگی جسمی و روحیِ همه ی اقشار بخصوص جوانان را بزداید و یا موجب تخلیه انرژی شده آنان را بجای انحرافات به مسیر درست زندگی سوق دهد بعلاوه که همه حکمت آموز بود .
۱) شَ کُر بازی
۲) کوت توشله خراب : ارتقاء تفحص
۳) ریگ بازی : ممارست تردستی و قاپیدن
۴) قطار بازی : ارتقاء قدرت تمرکز فکری
۵) دارِ قهم
۶) چِش ور بستنک : تمرکز حس شنوایی در رسیدن به هدف
۷) حاجی نمکَو نمک بِسَو
۸) توشله بازی : بالا بردن تمرکز نشانه روی
۹) تبرک بازی
۱۰) تَپ تپ خمیر
۱۱) درنه بغل دینگ : چیره گی با دقت و تیز هوشی
۱۲) مِخ دُرنه : مغلوب کردن حریف با اراده قوی
۱۳) اُرَنگ اُرَنگ از سرشناسی تا تعقیب و گریز برای تازیانه
۱۴) هفت سنگ : تمرین نشانه گیری در هدف
۱۵) گرگم گله می گیرم : حفظ ارزشهای ملی
۱۶) عمو زنجیر باف
۱۷) القدر دینگَو : دیدن بالا و پایین زندگی دنیا
۱۸) آهنگرو ، سیسینگرو : گرفتن قولنج کمر
۱۹) گل یا پوچ : دقت در انتخاب
۲۰) از ایی کلاهک دودِ میه
۲۱) الک دولک : ارتقاء نشانه روی و برد هدف
۲۲) تیران بازی : تمرین تمرکز و دقت در نشانه روی
۲۳) لی لی : تمرین تعادل در زندگی
۲۴) لخشک بازی: تمرین حفظ تعادل
۲۵) ایی نخودک ایی کشمشک: حرکات کششی بازوها
شانه ها کمر و عضلات شکم
۲۶) باد (تاب تاب عباسی)
۲۷) تایر گلونک
۲۸) اتل متل
۲۹) پَلپَلیس بازی: نرمش پنجه
۳۰) پل پُکَّک: تمرین پرش
۳۱) هردَو هردَو پودینه تخمرغ زرد دینه
۳۲) شاه و وزیر
۳۳) نون بیار کباب ببر: تمرین چابکی
۳۴) وسطی : تمرین همیشه در راس و میدان بودن
۳۵ ) خاله بازی : آیین مهمانداری
۳۶) یه قل دو قل : مشکلات اگر مثل سنگ سخت باشند
یکی یکی از پس آنها بر می آیی.
اگر توجه کنید مقدمات و ابزار همه ی این بازیها در خود اسفاد تهیه می شده ، نیاز به خرید هیچ وسیله بازی نیست و هدف کلی ارتقاء فکری و جسمی است.
احمد عظیمی 1398.2.3
با سلام و احترام
زمان قدیم هم آبادانی بیشتر بود و هم سرسبزی ، اون زمان بارندگی برف و باران خیلی زیاد بود آب قنات زیاد بود . اکثرا در خانه هایشان گاو و گوسفند و مرغ و خروس و سگ و گربه داشتند کشت آبی و دیم رونق داشت گندم و جو آبی و دیم ، کشت من دو ، گاورس ، غوزه و صیفی جات و کشت پاییزه و مزارع بزرگ ارزن زیاد بود و نگهداری آن مزارع هم خاطره انگیز بود. اگر در اسفاد قدیم ،آبادانی و کشت و کار زیاد بود ،به تبع آن پرندگان مهاجم و مزاحم کشت و کار مردم هم زیاد بودند. جدا از آنکه پرندگان از روزی شان بهره مند بودند ، گاهی اوقات هجوم پرندگان به مزارع منجر به نابودی و یا کاهش محصول می شد اینجا بود که بچه های آن دوران وظیفه نگهداری مزارع را بر عهده داشتند تا کشتزارها از شر گنجشک ها و یا چغوکهای مزاحم در امان باشد. مزارع زیبای ارزن بخصوص بعد از آبیاری بسیار خنک و زیبا و پر نشاط بود . ارزن در قدیم از اهمیت خاصی برخوردار بود و نون ارزنی یک نان ویژه و ارزشمند بود علاوه بر آن دانه های ریز ارزن غذایی خوشمزه برای پرندگان،بویژه چغوک ها بود. ارزن اواخر بهار بعد درو گندم و با ریشه گندم کشت می شود و اوایل پاییز با بور شدن و طلایی شدن کم کم برای درو و دروازه شدن آماده می شود. سرسبزی زیبا و رقص خوشه های زیبای ارزن در معرض بادهای تموز ، موجب وسوسه حملات پرندگان می شد. بچه ها در خنکی صبح و بعد از ظهر مشغول فراری دادن چغکوها بودند. چغوک ها پرندگانی کوچک و بامزه و فراوان بودند که وقتی در کنار هم قرار می گرفتند بسیار زیاد و پر سر و صدا و شبیه گرد باد بودند که اگر سنگی به داخل مسیر چغوک ها پرتاب می کردیم چندین چغوک سقوط می کرد و همچنین از ابزارهای متفاوت و مختلفی برای فراری دادن آنها استفاده می کردیم ابزارهایی نظیر ده وول یا مترسک ، پرتاب سنگ با په لخمون ، سر صدا کردن و هو هو کردن و مهمترین ابزار خه لت، خه لت کردن بود خه لت با قوطی های رب و کمپوت.
به این صورت که سنگ های ریز و یک شکل ، داخل قوطی می ریختیم و درب قوطی را تا می زدیم و سپس تکان می دادیم تا ایجاد صدا می کرد تکان دادن و خه لت خه لت کردن چون زمان بر و طولانی بود، هم موجب خسته شدن دست می شد و هم سرو صدای زیاد و طولانی برای خود ما نیز آزار دهنده بود امروزه قوطی های کنسرو و کمپوت را که می بینم یاد چغوک ها و مزارع زیبای ارزن میافتم .
به هر حال نسل قدیم پرتلاش و باهوش بودند و شگردهای خاصی برای کسب و کارشان داشتند نسل امروز هم باهوش تر از قدیم میزان تولیدات را چند برابر کرده است و همچنان رو به جلو در حال حرکت است به امید روزهای بهتر .
پیروز و سربلند باشید .
احمد عظیمی _ کریمی آوای اسفاد
یکی دیگر از بزرگان سفر کرده , میرزا حاج غلام حیدر قاسمی می باشند .
فردی با ایمان , خدا ترس , اهل مسجد ومنبر واهل نصیحت وپند دادن مردم بودند .
این مرد بزرگ یک شبانه روز اب از قنات اسفاد داشتند که ایشان را به یک کار افرین موفق وپیروز تبدیل کرده بود .
در زمان قدیم که دادگاه و پاسگاهی نبود وودسترسی به ان مشکل بود
ایشان ریاست خانه انصاف بودن که همان شورای حل واختلاف امروزی می باشد .
وحل دعوا می کردند . خانه ایشان در جوار کوچه حوض ملاحاجی که همه شما خاطره ان و کوچه باغها رابه خاطر دارید . در همسایگان اقایان مرحوم حاجی میرزا حسن وحاجی حسین علی غفاری ومددی وباقری واقع بود .که با هم برادر وار وبدون حاشیه زندگی می کردند .
خشت خشت خانها ومزارع وکوچه باغها , مهربانی وپشتکار این بزرگ مرد را فراموش نخواهد کرد . چرا که مردی به تمام معنا شکیبا وزحمتکش بودند .
ثمره سالها زندگانی ایشان دو دختر وسه پسر به نامهای حاج غلامعلی , حاج محمد هادی , وحاج محمد بود که پسر بزرگ وبزرگ خاندان قاسمی وزنده دار نام پدر که خدمات زیادی برای مردم روستا انجام داده اند . که از این بزرگوار هم در اتی خواهیم پرداخت .
جهت امرزش حاج غلامحیدر و سلامتی خانواده محترمشان صلوات
نویسنده ,, محمد علی غفاری
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
فرهنگ سلام
سلام به معنی سلامتی و اظهار محبت و نشانه صفا و صمیمیت بین افراد در جوامع مختلف است.
سلام نامی از نام های خداوند است و بیش از چهل بار در قرآن آمده است.
پیامبر گرامی ما در مواجهه با افراد فقیر و غنی و بزرگ و کوچک در سلام کردن همیشه پیشقدم بودند.
سلام کردن ۷۰ حسنه دارد که ۶۹ حسنه برای سلام کننده است .
در اسفاد قدیم و جدید همه اسفادیها به همدیگر سلام و خدا قوت می دهند.
کوچک به بزرگ . بزرگ به بزرگ و زن به مرد به همدیگر سلام می دهند و اظهار محبت و تواضع خود را هنگام رد شدن از کنار همدیگر اعلام می دارند.
متاسفانه این موضوع در شهرهای بزرگ و کلانشهرها ،کمرنگ و غیر ممکن شده است روزانه هزاران نفر در پیاده روها بدون هیچ واکنشی از کنار همدیگر رد می شوند و از نعمت تحیت و سلام محروم شده اند .
شایسته است هنگام ورود به برخی مکانها ، پارک ها و کوچه های محل و مناطق مربوط به خودمان ،به بزرگ ترها و بازنشسته ها سلام بکنیم
بخصوص بازنشسته هایی که پاتوق شان درب منزل خودشون است .
به آنها سلام کنیم حتی اگر ناشناس باشند.
سلام یک دستور الهی و قرآنی است.
ان الله و ملائکه یصلون علی النبی یا ایها الذین آمنوا صلو علیه و سلموا تسلیما.
در پایان سلام و درود ما به شما اسفادیهای عزیز در جای جای ایران اسلامی.
پایدار باشید .
کریمی آوای اسفاد
ته شله مکانی استراتژیک در اسفاد محسوب میشود از چند جهت :
اول بخاطر اینکه بعد از راه در قلعه که هم اکنون آسفالت شده بعنوان دومین مسیر اصلی برای دسترسی شهرک به پای چنار استفاده میشود که این مسیر به راه پی قلعه معروف است.
دوم وجود بخش بزرگی از مزارع در اطراف این راه که وجود جوی آب همراه با درختان توت در سرتاسر این راه به آن زیبایی خاصی بخشیده است.
سوم به دلیل وجود خرمنگاه های گندم و جو که البته تعدادی از این خرمن ها در پیزاد قاضی هم وجود دارد.
ته شله زمینی مسطح با ارتفاعات کم، پایین وبالا شیب دار می باشد که مختص خرمنگاه ها صورت می گرفت و عمومی محسوب می شود که هر کس جایگاه خاص خودش را از قدیم و ایام دارد وچون از محیطی تقریبی در معرض باد می باشد از این مهم برخوردار گشته و در زمان اسفاد قدیم جایگاهی با تلنگری نو برای عصر امروز فراهم کرده که شاید برای نسل امروز ناشناخته باشد و انسان را به سوی عشق محبت و صفا سوق می دهد
وشاید قدیمی ها با هر بار عبور از این مجاورت به یاد خاطرات و کلماتی مانند خداقوت چیگ دروازه خر وگاو ریسمان جوال و گندم جو ماش خرجین و واز همه مهمتر اجداد و پدران و مادرانی که امروز در جمع ما نیستند بیفتند
چهارمین دلیلی که به این محل اهمیت بخشید ایجاد منبع آب شرب شهرک اسفاد هست
این منبع زمینی و بتنی به متراژ تقریبا ده در پنج و عمق چهار و پنج متر که از بتن سخت و فشرده در دهه 60 ساخته شد و مدت کمی از آب چاه عمیقی که در مجاور همین محل حفر شده بود تغذیه می شد که احتمال بر تامین اب شهرک و همین طور اگر عملی می شد برای مزارع هم قابل استفاده بود که میسر نشد و هم اکنون از آّب اسفدن تأمین می شود. یادی کنیم از مرحوم حاج میرزاحسین نظرجانی (پدر دهیار فعلی) که زمان ساخت این منبع منزلشان در ته شله واقع بود و همکاری موثری در ساخت منبع داشتند.
داستان چاه و دردسرهای حفر آن و خشک شدن آب آن و انتقال موتور دیزل و تانکر آن تراژدی است که از آن فقط اتاقکی به یادگار مانده است. چاهی که برای اسفادیها آب نداشت شاید برای شرکت حفاری نان داشت.
نگارش احمد محمدی
اقا سید محمد تقی موسوی معروف به آقای اسفاد از خادمین و نام داران مسجد اسفاد بودند .
که در تاریخ :۱۳/۱۱/۹۲ در روستای اسفاد به رحمت الهی پیوست .
ایشان مردی نیکو ، محبوب و دوست داشتنی . و همین طور همسر ایشان مرحومه کشور واحدی مادری مهمان نواز و مهربان بودند .که هر دو انها آسمانی شده اند .
امروزه مردم زیرکوه از ایشان به نامی نیکو یاد می کنند .و کمتر کسی باید باشد که این مرد را به شهرت آقایی نشناسد.
چنانچه اسفاد قلب زیرکوه را منطقه ای منتخب جهت گردشگری و تفریح انتخاب نموده اید .
آرامگاه این مرد بزرگ را از یاد نبرید . چرا که ناجی هر امید بی امید است .
روحش شاد یادش گرامی
سرو خمره ای و تاریخی اسفاد
هویت یک منطقه به ظرفیت های انسانی و طبیعی آن محل است . والحمدلله روستای اسفاد از این دو نعمت سرشار است. جا دارد از همسایگان این درخت کهنسال تقدیر و تشکر نماییم که سالها در حفظ و نگهداری آن کوشش فراوانی نموده اند و اگر در محیط متروک و عمومی بود شاید تاکنون اثری از او باقی نمی ماند. اما هفته گذشته فرصت شد دوباره شکوه و عظمت این پدیده را از نزدیک مشاهده نمودم. لذا نکته ای را یاد آوری می نمایم که امیدوارم مفید باشد.
وآن اینکه در فاصله نیم متری این میراث ماندگار و گران سنگ دیگدانی درست کرده بودند برای چای آتشی و این کار برای پوسته ی فرسوده و آماده حریق این درخت کار خطرناکی به شمار می رود. امید است با دقت بیشتر در حفظ میراث فرهنگی کوشا باشیم.
مرتضی حسینی اسفاد_خرداد ۱۴۰۰۳
🍀 سپاس از توجه شما
این درخت شاهدی زنده از دوران گذشته اسفاد است.
زنده از آن جهت که هنوز مختصر شاخ و برگی سبز بر قامت کهن و تنومند آن باقی است.
او سرگذشت نیاکان ماست. فراز و فرودهای اسفاد را دیده. خشکسالی ها و ترسالی ها، قحطی ها و فراوانی ها، سیل، زلزله، صاعقه و... را تجربه کرده و از همه جان سالم به در برده ولی در مقابل نامهربانی های انسانها مقاومت نخواهد کرد.
سرو نماد زندگی و جاودانگی است.
و این سرو نماد "اسفاد" است، آن را پاس بداریم.
احمد محمدی
اسفادپرغرورمن ای قلب زیرکوه
بیرون بریز غصه ی باکس نگفته را
لای پرچین کوچه باغها ،لای سنگ فرش های قدیمی، دانه دانه خاطراتشان دربوته ی کوچک علفی روی دیوار سربرآورده وباتوسخن می گوید-همان ها که روزی بودندوبودنشان گرچه تکرارنشداما تکراری نبود حتی میشوداین را درپینه های بسته شده برساقه ی درختانی که روزی براثربچگی های روزگارزخمی برتنشان نشسته بودواکنون چونان کودکی که زیر دستان پرازمحبت پدری قدکشیده وتنومندگشته است دید.
بین شاخه های انگوری که هنوزهم گردن برافراشته اند تادرکشاکش پس کوچه هاردپایی پیداکنندازآنان که اوج رایادشان دادند.
درصدای قیج قیج دربهای چوبی که نگاه کولون هایشان درانتظارزن همسایه میخکوب شده است.
درتن بی رمق درختان توت وگردویی که سالهاپای خاطرات پیرمردان خسته، نگاه ازنگاهشان برنداشتند.آنان خودبرکت بودندکه وقتی رفتند دامن دامن برکات زمین هم با آنهارفت.آنهاخوددعابودندکه آسمان درتسخیربالهایشان بود.
می بینی انگشتان کشیده شده روی دیوارهای کاهگلی را؟- همان هاکه ماننددانه های ترکخورده ی تسبیح باهرنفسشان قداست معبودرابه رخ خاک میکشند-اکنون درسکوتی غم انگیز،ازناگفته هایشان می گویند!
چشمانت را اگرببندی حس میکنی بوی ترکیب کاه وگل را.
خوب که گوش کنی می شنوی صدای آشنایی که دردل شب فریادسیراب شدن گندم زارش رافریادمیکندتاصبحدم خورشیدرادرافق خوشه های طلایی خرمنش شرمسارکند.
هنوزهم صدای تق تق خمیربین دستان زیبای مادرت روی تنورداغ مهربانی اش روح یخ زده ات رانوازش می دهد .
یادت هست حسنک کجایی !چقدزندگی اش شبیه زندگی مابود!
روزهای بارانی درس آش وکشکهای مادرت رامرورکن.!
داسی که دستهای پدرت باآن تاول میزدتاسبدسبداناروبادام وسیب به دستانت هدیه کند...
زنبورها وبچه گنجشک هاخاطراتشان رادرچوب دستی وتیرکمان های تو مرورمی کنند.
کوچه های خاکی پراست ازصدای قهقهه هایت وقتی ازپشت دیوارقایم باشک هایت سرک میکشی.
چشم هایت راببند.بازنکن.همه هستند.کسی نرفته است.
تاده بشماروچشم هایت رابازکن.
حالامیتوانی بیایی .ولی آهسته ترقدم بردارشاید جای پای دوستانت زیرگامهایت گم شود...
نویسنده: بانو احمدزاده"ستاره سحری"
حاج حسن ابراهیمی
یکی از مراکزی که در اسفاد منشاء خدمات فراوانی برای مردم اسفاد بوده است شرکت تعاونی مصرف اسفاد است که از همان اوایل انقلاب توزیع اقلام و لوازم و مواد خوراکی کوپنی قند و روغن و شکر توسط آقای حاج حسن ابراهیمی صورت گرفته است.
مکان اولیه شرکت تعاونی یک اتاق در منزل آقای میرزا حسن واحدی بود که باوجود مشکلات فراوان و کمبود جای مناسب به مکان فعلی در شهرک جدید اسفاد منتقل شد که با حذف مواد کوپنی، دیگر خدماتی ارائه نمی کند.
ایشان مردی سختکوش ، مردم دار و خوش برخورد همراه با گفتن اصطلاحاتی نظیر پسر خاله و رفیق است که بیشتر اوقات خارج از برنامه ساعت کاری به مردم خدمات فراوانی ارائه نموده است چرا که خیلی از اوقات افراد بصورت انفرادی برای باز نمودن درب شرکت تعاونی به درب منزل ایشان مراجعه می نمودند که مشکلات خاص خودش داشت. از خصوصیات دیگر ایشان تبحر خاص در حساب و کتاب و استفاده از چرتکه است.
به هر حال رسیدگی به امورات عمومی مشکلات خاص خودش را دارد
برای ایشان و خانواده محترمشان آرزوی سلامتی و بهروزی داریم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
اسماعیل کریمی

مزار آشی از مکان های زیارتی و سیاحتی اسفاد است که در دامنه قله مزار آشی قرار دارد که در انتهای مزارع و کشتمان شیران و سلیمانی واقع شده است.
در زمان قدیم بر فراز این قله زیبا که از خاک سرخ و جنس سنگی و صخره ای است قلعه قدیم اسفاد قرار داشت که در زیر این قله راه و دالانی وجود داشته که بالای کوه را به دم قنات وصل می کرد و هم اکنون نیز آثار آن وجود دارد.
ظلم و ستم و خفقان زمان خلفای عباسی باعث شد تا تعدادی از امام زادگان به نقاط دور دست و دور از دسترس عباسیان مهاجرت کنند و به کار تبلیغ مذهب تشیع علوی بپردازند.
و بر همین اساس در منطقه زیرکوه نیز مزار و قدمگاه های فراوانی از سلاله اهل بیت وجود دارد.
البته گاهی اوقات انسانها از ترس سختی های روزگار نیز به عناصر طبیعت متوسل می شدند.
مکان مزار آشی یک سنگ صخره ای بزرگ است که به قول قدیمی ها اثر پنجه انسان بر روی آن وجود دارد و از دل این سنگ درختی زیبا روییده است که اسفادیها در پای این درخت با پختن آش و نذر آش و با گره زدن نخ و پارچه به این درخت برای رفع حاجات به این مکان متوسل می شوند.
در چند سال گذشته به همت آقای حسین غفاری ضمن ساخت بنایی در این محل ، راه و جاده ای تقریبا مفید برای دسترسی بهتر به این مکان احداث شده است.
با توجه به اینکه این مکان دارای چشم انداز و غروب بسیار زیبا و مشرف به انجیر های سلیمانی و در جوار قله زیبای سیاه و قلعه کوه و همچنین نزدیک به پای چنار واقع شده است
شایسته است استراحت گاه و راهی مناسب و مکانی بزرگ تر جهت توسعه گردشگری برای این مکان ایجاد شود.
و همچنین پیشنهاد می شود تیمی از جوانان و بسیج تشکیل شود تا راه و دالان زیرزمینی از سر قله تا پای چنار جهت گردشگری و کشف آثار باستانی شناسایی و بازگشایی شود.
کریمی آوای اسفاد
حس موسیقی شارستان
آب در شارستان جاری بود
کوه در سبزه ی دانایی بود
شار از لذت شوق می لغزید
حس موسیقی دل پیدا بود
بوته را شادی بود
بلبلی بی دانش می نوشید
دختری زیبا رو پا بر آب می شویید
گاه هر تنهایی شیدا بود
قلعه ای بر یک اوج
نبض سعادت می داشت
آسمانش مهتاب
مادری بر یک بام فال ستاره می چید
مهر او جاری بود
دست او جادو بود
تا که آن شارستان جاری بود
لذت نور چراغ می تابید
قلعه بیداری بود
شاعر :خالقی
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
وقتی کوچیک بودیم فکر می کردیم این ضایعات خودجوش در جوب ها بوجود میاد .
اما امروز از بزرگان می شنویم این تیکه اهن های کوچیک که در دوران کودکی نوعی پازل بازی بود و با اشکال مختلف انها بازی می کردیم و حسابی کیف می کردیم .
همان ضایعات کارخانه های اهن ریزی اسفاد بود .
دقیق مشخص نیست چجوری این ضایعات از جوب ها سر درمی اورد . اما احتمال بر شستشو و یا گداختن اهن و یا همان ضربه زدن تیکه هایی جدا شده و از خروجی کارخانه ها به اب روان جاری می شد .
نقل بود افرادی این ضایعات رو جمع اوری می کردند و دوباره به کارخانه جهت ذوب شدن می بردند .
معلوم نیست این ضایعات دستان کدام شیر مردان پاک و نیک روزگار را بوسه زده است
نوشته شده در شنبه بیستم خرداد ۱۳۹۱ ساعت 19:4 توسط حسین اسداللهی | نظرات
عسل ها ومثل های اسفاد(سری دوم )
عسل ها و مثل های اسفاد
اشتر گردن خور بشکسته تا به صحب خو ضرر رسونه
هر که از نون گربه بترسه خونه اور موش ور مدره
درد کَسو مِخِ دِ دیوال
هیچ گربه د را خدا موش نمگیره
یَکِ باید غصه بخوره که اگر زنو بمره خَهَر زنه نداشته بو
هر چی کو بلنده را ار پایو نه
گپ از گپ شو
بدنجون بد ر افت نه
فکر نان کن که خربزه آ باست
گرگ ر دوخته یاد دن دریده یاد دره
پشه چشی نو که فشار خونو بو
نه سر پیازم نه ته پیاز
اگر صد سال در مشکی کنی دوغ همان دوغ است همان دوغ
عیسی به دین خو موسی به دین خو
کافر همه را به کیش خود پندارد
مظلوم دره ظالم خونه
دِر (دیر) د درو شدی زید پشته خور میی
سر سر ر نمشنسه پا پا رِ
هر که د ده مَرده از ده به درم مرده
یک نخود د آش انداز
دنیا دیده به از دنیا خورده
به قله (قلعه) کورا که رسیدی تو هم چشای خور ور هم کُ
پز عالی جیب خالی
داشتم داشتم حساب نه دارم دارم حسابه
جایی که همه دزدند تو دزد چپو گر باش
کار کن ر یک نو کاردون ر دو نو ر=را
نو مخورم راست مکنم (درست) نو مخورم خراب مکنم
چاه کنده مشو ته دول پره مشو
خور از رسمون پوده اویزو مکنه
مَ (من) از تو دو پرهه بیشتر پره کردم
هیچ که ور نمگه دوغ م تروشه
گو پیر پندونه دخو مبینه
بر در مزنه که دیوال گوش کنه
خر ما از کرگی دمب نداشت
حرف حق تلخه
هیچ گرگِ د در قال خو شکار نمکنه
ما خو از تو نمدونم اما لنگه خروس ر که مبینم ور تو دل به شک مشم
تا نکنی در جوال ور نگی که ۶۴
کلید باغ مردم باید همیشه اِ تَ کیسه اِدم بو
خز گربه تاکلیدو نه
حساب به دینار بخشش به خروار
حساب حساب کاکا بردر
جق د ک.. پشه ی همچو بگو که بگنجه
چقوک بچه مدر خور جیک جیک یاد مده
سی یم بالای خمسی
شب رفتن بی بی از بیچادریست
کاه که از تو نبو کَ دو(کاه دان) خو از تو بو
خر همو خرو پلونو عوض شده
همو خر سیاهو همو کیله جو
یک سوزن بر خو تَ کو یَک جوَلدوز بر رفیق خو
قربون برم خدا ر یک بوم دو سرا ره ایسر سرا تبستو او سر سرا زمستو
به خر گفتند روز چند فرسخ راه مِ ری گفت هرچه آقاجوالدوز امر کنند
بری بی عار ور گفتند درخت اَ پی سر تو سوز کردَ ور گو سَیی سر مَ
آخوند مفت دیده بری کره خرون خو هم دعا وَمستونه
یارو اَ مین ارزه کرون سرای مسازه
یارو رسمون مفت بینه خور خفه مکنه
شریک دزد است و رفیق قافله
نو ده و فرمو ده
مهمو مهمو ر نمبینه صحب خونه هر دو رِ
تو که روغه ندشتی بیچی دِمه مکشتی
گذر پوست به دباغ خونه مفته
پسر عموی بدینگو یک من دوغ وصد من او
باتشکر از آقایان عبدالحسین و حسن صادقی
به یاد نقوچ و مرور چرخه ی رسیدن به نان تنوری اسفاد
با گذشت زمان و پیشرفت صنعت و تکنولوژی ، شیوه ی زندگی مردم از سنتی به ماشینی تغییر کرده و به سرعت در مسیر صنعتی شدن به پیش می رود . در این میان زندگی کشاورزان و روستائیان نیز از این تغیرات بی نصیب نبوده و گهگاه آنان را درحسرت دستیابی به زندگی سنتی و بویژه مواد غذایی سالم و مرغوب شان می رنجاند .
در اسفاد قدیم پخت نان از تولید گندم و تهیه آرد تا رسیدن به سفره ی خانواده همه ی مراحل آن کار دست و بازوی اعضای خانواده و حاصل آن نانی سالم و بهداشتی و بدون هیچگونه اسراف و دور ریز بود. آن روزها خبری از نان خشک و کپک زده و چرخیِ نمکی نبود.
کشاورز پس از برداشت گندم آن را در کندوهایی که آن هم ساخته دست خودشان بود ذخیره می نمود. کندو مخزنی گلی بود و از نوعی خاک قرمز که چسبندگی بسیار بالایی داشت ساخته می شد و به آن کندیک می گفتند. کندیک بیضی شکل بوده و گاهاً ظرفیتی تا نیم تن داشت که آن را ایستاده و روی سه پایه از جنس خودش ثابت می کردند.
خاک مخصوص آن همان خاکی بود که با آن تنور درست
می شد . استاد آن را چند روز خیسانده و خوب ورز می داد تا کندو ترک برندارد و با مهارت خاصی کندو را آماده می کرد و پس از خشک شدن از آن برای ذخیره گندم استفاده میشد.
کندیک حکم یک سیلوی گندم را داشت این کندیکها سرِ پا و یا در دل دیوار کار گذاشته می شد. البته آن زمان به جهت چند طبقه بودن خانه ها و استفاده از تیرهای چوبی سنگین و نیز بکار بردن گل و خشت خام ، عرض دیوارها به بیش از یک متر هم می رسید . یک سرِ کندیک درب بارگیری آن بود و در سر دیگر آن شبکه ای کوچک برای تخلیه ایجاد می شد . کندیک ، گندم را سرد و بهداشتی و بدور از هرگونه رطوبت با حفظ شرایط دمائی مناسب جهت ماندگاری عالی نگه می داشت . ولی صنعتگران سازنده ی سیلو نتوانستند با الگو برداری از نیاکان ما این شرایط را در سیلو ایجاد کنند . بعنوان مثال مشکلاتی نظیر راهیابی انواع پرندگان و حشرات و به تبع آن فضولات آنها ، نفوذ باران و گرد و خاک و رسانا بودن در برابر دمای خورشید و ... را در اغلب سیلوها می توان مشاهده کرد .
تهیه خمیر و پخت نان که کار بانوان بود با نیروی بدنی و در حرارت مستقیم آتش، کاری بسیار سخت و طاقت فرسا بود. برای تهیه ی خمیر و پخت نان مرغوب وجود خمیره (خمیر مایه) ضروری بود . خمیره همان مایه خمیر طبیعی کاملاً سالم و بهداشتی بود که از خمیر قبلی که سه الی چهار روز پیش درست شده بود لای سفره ی آردی که از تار و پود پنبه بافته می شد نگه می داشتند . خمیر را در تغار سفالی بزرگ تهیه و پس از ورآمدن آن چانه می کردند . چانه ها را روی تخته ی مخصوصِ حمل خمیر به مطبخ حمل می کردند. حالا نوبت شاخ کردن تنور بود. یعنی آتش کردن تنور با هیزم تا جایی که دیواره آن از شدت تافتن سفید گردد که اگر به این دمای بالا نمی رسید خمیر به تنور نمی چسبید و می افتاد . با تافتن تنور مادر آستین تنوری را به دست پوشیده و وارد سخت ترین مرحله کاری اشمی شد. "اَستی تنوری" یک نوار پارچه ای پهن ، بلند و مقاوم در برابر آتش بود که آن را دور دست خود از مچ تا آرنج می پیچیدند تا دستشان از حرارت در امان باشد. مادر سر در تنوری داغ و تافته و پر از آتش می برد بطوری که دست و صورتش مثل آتش تنور برافروخته میشد. بی منت خودش می سوخت تا فرزندش گرسنه نباشد . مادر اینجا هم در این شرایط سخت باز در اندیشه شاد کردن فرزندش بود و برایش نقوچ می پخت . نقوچ قرص نانی در اندازه ای خیلی کوچک بود که در خمیرش انواع روغن حیوانی ،جیزغاله ،سبزیجات ، زیره و دیگر دانه ها و ادویه های معطراستفاده می شد و برای خوشحال نمودن بچه ها می پختند.حالا که نقوچ را شناختیم بهتر است که کلوچ را هم به نسل امروزی بشناسانیم .کلوچ به نانی می گفتند که بسته به شرایط نامناسب آرد و خمیر یا دمای نامناسب تنور از دیواره ی تنور جدا شده و روی آتش تنور می افتاد که قسمتی از آن می سوخت و قسمتی خام می ماند و قابل استفاده نبود .
احمدعظیمی۱۳۹۸/۱/۲۶
این محل را اسفادیها خوب باید به یاد داشته باشند
سر سنگجی
سر سنگاجی پاتوق بزرگان و ریش سفیدان قلعه بود و گاهی آبدارها در انجا اتشی روشن می کردند و دفتر تجمع مردانی بزرگ و به انتظار اب بند ابدارها بود .
شبهای انتظار در اینجا برای ابیاری هنوز اهنگ طبیعتش در گوشم می زنگد . صدای جیر جیرکها ،صدای مرغ شب ، صدای ابی جاری نسیم خنک بهاری و نور زیبای ستارگان و قرص ماه قشنگ
وقتی شب را در خلوت زیبایی طبیعت به نظاره ی اسمان زیبا می نشستیم . دنیا در نگاهی دیگر رقم می خورد . خداوند را در نزدیک ترین فاصله احساس می کردیم . و زندگی با زلال اب جاری با زیبایی رنگ خدا جریان داشت .
چه شبهایی را که بر بالین این سنگ جوله ها به صبح در انتظار خوابیدم .
فقط برای این لحضه هاست که تا امروز قلبم می تپد .
اسفادو دوست داری ؟ بامن بیا ، حالت خوب میشه :
اسفاد قدیم با همه سادگی و کاستی هایش حسرت به دلها
گذاشته است :
*قنات سرشار از آب و تمام باغات و مزارع سرسبز بودند
آب قنات شامل ۸ طاقه که با اعداد ۱ تا ۸ و پسوند رَم متمایز اند و به ترتیب سر رم ،دوی رم ... و در نهایت
هشتِ رم خوانده می شوند و هر شبانه روز به دو طاقه ی شب وطاقه ی روز تقسیم و نوبتهای شب و روز جابجا
می شود . هرطاقه ۱۳۲سره آب داشت و یک میرتا .
۱۲۷ سره آب سهمِ شرکا و۵ سره سهم میرتا می باشد.
میرتا تاس و سره ای داشت که آب را بین شرکا تقسیم میکرد .
او از احترام خاصی برخوردار بود وخود نیز بسیار محترم.
*تمام حوض انبارها ، مملو از آب بودند و خانه باغ ،سکونتگاه هرخانواده بود .
برق نبود و برای روشنایی چراغ مَندَوی و پی کم کم از چراغهای نفتی اعم از گردسوز ، لمپا ، چراغ بادی ، چراغ موشی و در اوج پیشرفت ، بعضاً چراغ توری داشتند .
برای خوراک پزی ، آتش و دیگدان بود و بعدها به چراغ والُر ، علاءالدین ، پُرمز و فرِ نفتی ارتقا یافت .
ماشین لباسشویی و پودر رختشویی نبود و خانمهای زحمتکش کنار آب روان با دست و صابونِ بیرجندی رخت می شُستند .
*دیوارها وحصارها برای حیوانات وحشی بود ومردم با هم راحت و خصوصی .
*عطر دیوار های باران خورده کاهگلی مشام هر رهگذری را نوازش می کرد.
*مردم دست و دل باز و رویشان گشاده و بشّاش بود.
*درختان از بار زیاده ، می شکستند و سبد های پر از میوه بود که خانه به خانه می گشت .
* تنور اکثرِ خانه ها ، هر روز روشن بود و بوی خوش نان داغ محلی در اطراف می پیچید و همسایه حداقل به همسایه نان تازه می داد .
*مردم مستقل زندگی می کردند و مایحتاج شان نتیجه ی خود آنها بود و اگر جاده هم بسته می شد، روستا تمام آنچه برای گذران اهالی نیاز بود را تولید می کرد.
*گوگله ای داشتیم وهرکسی به ازای هر گاو یک گُمارِ گوگله را به عهده میگرفت و همینطور خرگله ای .
*جوی های آب ، سیمانی نبودند و درختان مسیر آب سر به فلک کشیده ، باطراوت و پر از میوه بوده و طعم تشنگی نمی فهمیدند .
*میوه ها از نظر صاحبان اشجار برای عموم حلال بودند و انگار کلاغ ها هم این را میدانستند که از بالای درخت برای عابران گردو می انداختند.
*اسفاد ۴ کارخانه ریخته گری داشت به مالکیت آقایان :
۱-مرحوم حاج محمد تقی عظیمی
۲-مرحوم خواجه میرزا علی خالقی
۳-مرحوم خواجه سعادت قلی موسائی
۴-مرحوم خواجه اسدالله اسداللهی
گفتنیست که این مالکان کارآفرین هر کدام از تهیه چوب و سوختن زغال از کوه گرفته تا کار در کارخانه و حمل با الاغ به روستاهای دوردست جهت فروش،حداقل چهل نفر کارگر داشتند .
*بلندگو نبود ولی موءزن سالخورده با آوای نحیف و دلنشینش به موقع بالای بام اذان میگفت.
*کارت تبریک و تسلیت نبود ولی پیک محترم مان به موقع بر سر مجالس غم وشادی آماده بود شفائی و زنده تک تک خانه ها دعوت می کرد.
*دود گُلخَن حمام در آسمان نویدِپاکی و ایمان بود.
*قیژ قیژ درب چوبی سرا،نوید آمدن پدر از کشتمان بود آتشونی ها برقرار بود و در عین نبود امکانات امروزی،مردم بی نیازو سر زنده.
*ایثار،انفاق وازخود گذشتگی بیشتر بود و سالانه بر موقوفات روستا افزوده می شد.
*ماشین آلات کشاورزی نبود و گاو و خرهای جُقی ، عملیات کاشت ، داشت و برداشت را به شانه می کشیدند.
*بهموقع زمینها بنفش از گل زعفران و بامها چیده از کووتهای سبز و مخروطی شکل کنجد بود.
*اسفاد قدیم دارای چند ده حوض انبار و کر هایی بود که آبهای وقفی در آن جاری میشد تا عموم از آن استفاده کنند.
*مدرسه های پرشور اسفاد قدیم و مدارس خالی کنونی قابل مقایسه نیست.
*بجای کیف ، توبره بودو بجای ساک مسافرتی بقچه.
* بجای کفشهای آنچنانی چپت ،موتوری ، گالش و چبلیت بود و لباسها ،کلاه هاوجورابها تولید ملی و هنر دستان خودشان که از کرباس وپشم گوسفند درست می شد.
*وسیله ی نقلیه نبود ولی اسب و زین وخر و خورجین آماده ی سرویس دهی حتی برای راه های دور به دیگر کشورها جهت مداوای مریض،تحصیل علم و سفر حج !
*تبلیغ زندگی بهتر در تعداد فرزند نبود و در هرخانه چند بچه قد ونیم قد در کنار خانواده مشغول کار بودند نه نگران کار . *مادر ها هم دوش پدرها کار بیرون را به دوش میکشیدند.
*وجود گله های زیاد احشام و رقابت بین مراتع وجود داشت *در تابستان کشتمان قرق بود و روستا قرقبان داشت ، فردی با هیبت وشکوه و فعال و با جذبه که اکنون نه از آن گله ها ی بسیار خبری هست و نه رقابتی وجود دارد .
*شکارچیِ گرگ گله حقِ کلّه گرگی می گرفت و حالا حکمِ زندان .
*صیادان به حکم نیاز یا تفریح گوشت شکارمی خوردند و اکنون حسرت شکار .
*قدیم تفریحات پَل پُکَّک ، دار وقهم ، ریگ بازی و غیره بود اما الان پلی استیشن،تبلت،موبایل و تلگرام .
خلاصه بگم خوش بودیم و آرام و بی دغدغه زندگی می گذراندیم که ای کاش 《همگی را با همگان 》 داشتیم .
آبیاری در اسفاد قدیم ( وه بن هو )
با سلام و احترام
آبیاری در اسفاد برای خودش آداب و قوانین خاصی دارد
در اسفاد قدیم زمان سهمیه آبیاری یک نفر را با استفاده از ظرفی کوچک به نام سره اندازه گیری می کردند به این ترتیب که کاسه ای کوچک که دارای سوراخ کوچکی بود به آب می انداختند و وقتی این کاسه پر می شد یک سهم محاسبه می شد .
امروزه سره آب را با استفاده از ساعت و دقیقه اندازه می گیرند و هر سره آب 6 دقیقه است که نیم سره برابر با سه دقیقه و چهاریک سره ، یک و نیم دقیقه است.
معمولا تقسیم آب در هر طاقه 24 ساعت، بر عهده میرآب است.
و میرآب تقریبا در محل تلاقی و تقسیم حضور دارد و آب را تحویل می دهد.
با توجه به اینکه مسیر های آبیاری و کشتزارها متفاوت است و آبیاری ممکن است در مسیرهای مختلف و طولانی انجام بگیرد در این مواقع وقتی که نوبت آبگیری تمام می شود با حضور در محل بستن آب و یا از طریق موبایل به نفر بعدی اعلام می گردد و آب به نفر بعدی تحویل می گردد.
اما در اسفاد قدیم که موبایل و ماشین و موتور نبود ، اسفادیها برای اعلام اینکه آبگیری تمام شده و نفر بعدی باید آب را ببندد از تکنیک صدای شغال استفاده می کردند و با ایجاد سر و صدا و گفتن هو هو به نفر بعدی اعلام می کردند که آب را باید تحویل نفر بعدی شود و این فرد نیز با گفتن هو هو این کار را به درستی انجام می داد.
اما نکته جالب اینجاست که وقتی صدای هو هو بلند می شد کلیه افرادی که در آن مسیر و وسط راه بودند این صدا را تکرار می کردند تا صدا به صدا برسد. و این یک همیاری و همکاری و یک احساس مسولیت و یک کار خودجوش بود و بالاخره صدا به نفر اصلی که صاحب آب بود می رسد و آب به نفر بعدی تحویل می شد.
در آبیز از این تکنیک استفاده نمی شد و آبیزی ها برای اطلاع نفر بعدی ، با ایجاد گرد و خاک و به باد دادن خاک نفر بعدی را مطلع می کردند
و این کار هنگام شب و در صورت نوزیدن باد و یا قرار گرفتن در باغ و درختان امکان پذیر و قابل رویت نبود.
اینکه آبیزی ها به اسفادیها شغال و اسفادیها به آبیزی ها سیخول می گویند شاید بخاطر همین موضوع است .
اما امروز با اختراع موبایل این تکنیک ها بی اثر شده است و فقط اسم و رسم آن باقی مانده است.
کریمی آوای اسفاد
بیست سومین سالگرد زلزله 76 زیرکوه قاینات
افسانه من
تازه چشمهایم به خواب رفته بود . هوا خیلی گرم ومقارن ساعت ۲:۲۰ دقیقه بعداظهراردیبهشت ماه ۱۳۷۶بود . صدایی ارام و کودکانه در گوشم میس کال میزد .دایی دایی فکر میکردم خواب میبینم تا اینکه دستهایی نرم ولطیف به ارامی چادری که روی خودم پهن کرده بودم رو کنار زد ولبخندی عاشقانه نگاهم. را به خود به گیرا کشاند.
دایی دایی دایی
با اینکه خستگی تموم وجودم را گرفته بود گفتن جان دایی چی میگی
دایی یه گنجشک تو خونه مون لونه کرده میای برام بگیری
باشه دایی فردا میام
اخ جون و خوشحالی از وجودش موج میزد ورفت
شب قبل با رویای کودکانه خود با هم نقاشی می کشیدیم نقاشیهای خوب وقشنگ یک اسمون پر ستاره با یک درخت سیب وابرهایی با ماه قشنگ
بدوبدو و صدای خنده هاش از من دور تر ودورتر میشد . من دوباره به خواب رفتم . فردای ان روز یعنی 20/2/76 نزدیک ظهر من تازه از مدرسه اومده بودم خسته ومانده مادر داشت مقدمات نهار را فراهم میکرد نهار ماکارانی بود بعداز خوردن نهار نزدیک ساعت ۱۲:۲۷ دقیقه بود که صدایی در گوش همچون صدای صاعقه یا رعد وبرق طنین افکند وزمین شروع به لرزیدن کرد به سرعت به همراه مادر خود را به خیابان رساندیم ونشتیم وچشم بستیم دوالی سه دقیقه نگذشته بود, مهیب گرد وغبار تمام اطراف رو فرا گرفته وصدایی نالها از هر کوچه خیابانی به گوش میرسید. ان روز به سیاهی شب تبدیل شده بود و دیگر هیچ چیز زیبایی خودش را نداشت همه جا تار وسیاه بود وپس لرزها هم چنان ادامه داشت . تا چشم باز کردم دیگر نه گنجشکی بود و نه دفتر نقاشی ونه ماه درختی ,,,,,
بیست و سومین فاجعه دردناک زلزله 76 را به تمامی کسانی که عزیزانشان را از دست داده اند تسلیت می گوییم .
خالقی اسفاد
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
🌹تیرهای چوبی ودستان پدر فرشته نجات جانمان🌹
بیستم اردیبهشت ماه یادآور خاطره ای تلخ وغم بار برای من است
حدود ساعت ۹صبح من در حاجی آباد خانه مرحومه خواهرم بودم و از ایشان خواستم بامن به اسفاد بیاد اما چون همسرش سر کار بود قبول نکرد و قول داد بعد از ظهر خواهد آمد
حدود ساعت ۱۲ من ویکی دیگر از اعضای خانواده داخل اتاق بودیم که صدای مهیب همراه با تکون هایی شدید اتاق رو مانند گندم داخل الک زیرورو کرد 😢
از جا بلند شدم که برم بیرون اما امان نداد و ساختمان بر سرمان خراب شد تیرهای چوبی سقف که ماموریت داشتند جانمان را حفظ کنند از یک سر تکیه به دیوار زدند ومابه فاصله یک متری آن روی زمین قرار داشتیم وحدود ۲۰سانتی متر خاک آوار روی دو نفرمان قرار داشت😞 چون از زندگی قطع امید کردم به قصد گفتن شهادتین دهان باز کردم اما پر از خاک شد و موفق نشدم 😤
در مدت کوتاهی تمام مدت زندگی گذشته ام بصورت فیلمی کوتاه مرور شد- با چشم و دهان بسته اما گوش باز صدای پدر و مادر را می شنیدم که در پی پیدا کردن مان بودند🤐
بادستان خالی اما پر احساس و توانمند هر دو نفرمان رااز زیر آوار بیرون کشیدند هردو مجروح-یکی را بوسیله روفرشی به کنار جاده واز آنجا به بیمارستان تربیت حیدریه اعزام کردند -من هم با پای لنگان سری به همسایگان دور وبر زدم 🤕 صحنه ای عجیب و باور نکردنی 😨 پس از گذشت حدود ۲۰دقیقه که از زیر آوار بیرون آمده بودم به جز درختان و تیر های چوبی برق هیچ چیز سر پا نبود -به سفارش زنان همسایه اذان گفتم سپس نماز آیات خواندیم _هرکس به دنبال گم شده اش بود (پدر-مادر-فرزند) احشام داخل طویله ها همه ازبین رفته بودند -قنات خشک شده بود_جنازه ها بخاطر نبود آب و سر در گمی مردم تا فردای آن روز بر زمین ماند
شب هنگام پزشکی از منطقه خواف آمد وبه همراه بهیار اسفاد مجروحان حادثه رو سر پایی معالجه کرد -در آن روز انگار دنیا برای من و افرادی نظیر من به پایان رسیده بود 😶 خواهرم از آوار فرار کرده بود اما به خاطر نجات جان دختر خود و دختر برادر شوهرش به سمت خانه بر میگردد که خشم طبیعت به هیچ کدام امان زندگی نمی دهد😭. در بیستم اردیبهشت ماه سال ۷۶ تعداد ۲۴ نفر از عزیزان مان در اسفاد به رحمت خدا رفتند (روحشان شاد) ببخشید که شاید باعث رنجش خاطر بعضی از دوستان شده باشم
✍ قنبری✍
با سلام و احترام
در بحث پذیرایی و مراسم مربوط به اموات خدمت اسفادیهای محترم عرض کنیم که
در این شرایط بیماری کورونا همه ما مشاهده کردیم که خیلی از آداب و رسوم غلط که صرفا مربوط به احترام به زنده ها هست را می توان به راحتی کنار گذاشت.
امروز یکی از مشکلات مهم جامعه ما هزینه های مربوط به اموات است جدا از کفن و دفن ، هزینه مجلس ترحیم . سوم . چهلم . سالگرد . برات . نوروزی . محرمی که این مراسم ، بعید می دانم در شرایط اموات ما تاثیرگذار باشد و این نفع آنچنانی نیست که در آن شرایط روحی دیگران نیز ببرند.
پذیرایی در مساجد. غذای ختم تقریبا اسراف است و مورد استقبال واقع نمی شود
اگر بخواهیم نگاه دینی و شرعی به موضوع داشته باشیم این موضوع اصلا مطابق با دین و شرع نیست
بعد از جنگ موته وقتی جعفر ابن ابی طالب شهید می شود پیامبر اکرم ( ص ) سه روز برای دلجویی به منزل این شهید می روند و برای خانواده اش غذا می برند و از آنها پذیرایی می کنند
خب روش اسلامی همین است.
امروز همه چیز برعکس شده ،در مراسم عروسی و شاباش که نباید پول بدهیم ، پول بر سر داماد می ریزیم و در مراسم اموات که باید با کمک های معنوی و روحی و مادی باید از یک فردی که عزیزی را از دست داده است و در آن شرایط روحی حوصله هیچ کاری را ندارد،
می رویم و می خوریم و بر می گردیم و آنها را با هزینه های سنگین رها می کنیم.
آیا همین هزینه از دست دادن یک فرد عزیز در خانواده کم هزینه ای است ؟
به همین جهت در این خصوص به محضر بزرگان اسفاد و اسفادیهای محترم جهت تصمیم گیری پیشنهاداتی ارائه می گردد.
- حذف مراسم مجلس ترحیم و یا تقلیل آن به یک روز.
_ حذف مجلس غذای ختم روز سوم.
- حذف پذیرایی های روز تدفین
- حذف مراسم سالگرد و تقلیل آن به یک پذیرایی ساده.
- حذف مراسم نوروزی . محرمی . برات و غیره.
حذف اینگونه مراسم هیچ ضرری برای هیچکس ندارد چون برای همه هست.
پیشنهاد می شود چنانچه قرار است برای اموات مان خیرات کنیم در آن ایام نباشد و به ایام دهه محرم و افطاری ماه رمضان که بسیار بسیار ثواب دارد منتقل شود.
پیشنهاد می گردد چنانچه اصرار بر هزینه است، پول این هزینه به محرومین و مساجد و کارهای خیر اختصاص یابد.
پیشنهاد می گردد صندوقی تهیه گردد که روز مجلس ترحیم به صاحبان عزا بصورت نقدی کمک شود البته که اگر مراسم حذف شود دیگر نیاز به این کمک هم نیست.
پیشنهاد می شود کمک و شاباش عروسی حذف و به این مراسم اختصاص داده شود.
از بزرگان اسفاد انتظار می رود مشارکت بیشتری در خصوص اینجور تصمیم گیری ها داشته باشند تا این آداب و رسوم هزینه بر حذف شود.
منتظر نظرات ارزشمندان شما بزرگان ، کلیه اعضاء گروه در این خصوص هستیم.
شایسته است چنانچه یک مسئله با اجماع عمومی و نظر بزرگان حل شد بصورت سند و مدرک محکم ثبت شود تا دوباره به هم نخورد.
با عرض پوزش از تصدیع وقت
کریمی آوای اسفاد
############################################################################################################$########
با سلام
کاملا نظرات شما بجا و شایسته است . و این عمل جز خرجی مازاد بر دوش خانواده مرحوم نخواهد داشت .
هر چند که این رسم در ایران ما محترم و مورد تقدیر است . اما به قول برادر عزیزمان جناب کریمی گر هزینه ای جهت اموات می خواهد انجام شود همان را به افراد نیازمند که به خرج نان شبشان مانده اند کمک کنید . به ایتام به فقرا به خانه ی خدا به زلزله زدگان . بی خانه ها یا هزینه یک زوج تازه داماد .
شاید در خانواده ای غنی این رسم به انها شهرت و اوازه بدهدو خم به ابروی طرف نیاید . که این باب را هم همین خانواده ها باز کرده اند . اما در یک خانواده ضعیف این هزینه بسیار متعارف نمی باشد .
می توانستیم بیشتر به این موضوع بپردازیم . اما این موضوع گوشی شنوا می خواهد . همان که بماند و گفت بس است . عقیده ها متفاوت است و به سختی تغییر می کنند .
ممنونم از جناب کریمی به موضوع بسیار بسیار ارزشمندی اشاره فرمودید . موفق باشید .
خالقی ..
یه زمانی می گفتیم جاده پی قلعه و جاده ی در قلعه
این همان جاده ی در قلعه است که امروز به همت مردم و دهیار روستا جهت سهولت رفت وامد به پای چنار اسفالت گردید . و زیبایی خودش را دوچندان کرد .
امروزه توریست های زیادی رو این منطقه زیبا و قشنگ به خود مجذوب کرده است که از این طبیعت بکر و زیبا استفاده می کنند .
در بحث خودکفایی اسفادقدیم می پردازیم به بخش کشاورزیِ مردم که تمام مایحتاج شان را خودتولیدمیکردند.
حبوبات،غلات،سبزیجات،فرنگی جات،میوه ها و آزوقه ی دامها همه حاصل دسترنج خودشان بود و اضافه بر مصرف خود را به فروش می رساندند. تهیه ی نان ارزنی،نان جو و بعدها نان گندم که قوت اصلی آنها بود،در همه ی مراحل از تولید تا مصرف را خود بر عهده داشتند.بجایابزار آلات کشاورزی و در حمل و نقل و مسافرتها حتی سفرهای خارج کشور مانند سفر حج ،درمان بیمارهای خاص و تحصیل علم از نیروی انسانی وحیوانات استفاده میکردند.در کنار کشاورزی، دامپروری نیز بود تا حتی به همسایه هم نیازی نداشته باشند. گاو ،گوسفند،اسب،شتر،الاغ وطیوری مثل مرغ وخروس وکبوتر و...پرورش میدادند.نه اینکه به سبکهای پیشرفته ی امروزی پرورشگاه،تولید،بازاریاب وبازار فروش داشته باشند بلکه در حدّ استفاده ی خود بود تا در تهیه ی انواع گوشت و فراورده های لبنی و پوشاک بی نیاز باشند گاوها را برای شخم زمین جُغی میکردند و از اسب و شتر والاغ برای باربری و جابجاییها بهره می بردند.خانمها علاوه بر امور خانه تخصصهای حرفه ای چون قالیبافی و پارچه بافی داشتند.پارچه های کرباس ،برای تهیه ی لباس ، آن هم نه به شیوه های مدرن کارخانه جات امروزی بلکه با دستگاههای قدیمی و مبتدی که از نی و چوب نخ ساخته می شد. از پشم گوسفندان برای تهیه ی کلاه، دستکش و جوراب و... استفاده می شد .در یک جمله ی ساده بگویم : "مایحتاج شان تولید ملّی بود" . تولید از خرید شان خیلی خیلی بیشتر بود و ارز آوری و حفظ آن را بر خروج و از دست دادن آن مقدّم می دانستند یا بهتر است بگویم : " شعار سران و سیاستمداران امروزی دنیا روخوانی و اندیشه ی پدران و نیاکانِ من و شمایی است که چندین و چند سال پیش با کمترین امکانات تحصیلی و رفاهی و بدور از زندگی شهری در کنج روستا زندگی میگذراندند " که این جای بسی افتخار و بالندگی دارد.
با عرض پوذش از بزرگوارن مطالب فوق جهت اطلاع نسل جدید بود.
احمد عظیمی اسفاد
سلام و احترام
اسفادیهای قدیم چون از رژیم غذایی سالم ، طبیعی و ارگانیک برخودار بودند از دندانهای بسیار محکم و سالم برخوردار بودند اما بعلت عدم مراقبت از دندانها گاهی اوقات گرفتار دندان درد بودند.
بعلت نبود امکانات امروزی درد دندان واقعا دردآور و سخت بود و عفونت دندان موجب ورم قسمت های مختلف صورت می شد.
برای مقابله با درد دندان و تسکین درد اسفادیهای قدیم از مسکن های فراوانی استفاده می نمودند از جمله جک زردآلو . دود دادن دندان . پیه بز . بز انجیر . صمغ درخت کاج و غیره .
اما اگر این مسکن ها کارساز نبود مجبور بودند دندان را بکشند و این کار بدون داروی بی حسی و با انبر دست انجام می شد که واقعا رنج آور بود.
یکی دیگر از روشهای درد های دندان روشی به نام کخ کولوو و یا کشتن کرم های دندان بود.
اسفادیهای قدیم معتقد بودند مینای دندان توسط کرم ها خورده می شود که باعث درد می شود و باید این کرم ها از مینای دندان خارج شوند و این کار توسط مردان و زنان متبحر انجام می شد بدینصورت که ظرفی آب جلو دهان طرف روی زمین می گذاشتند و با دود کردن گیاه اسپخ انگور ، این دود را به فضای دهان می رساندند و با رسیدن این دود به اطراف دندانها کرمها از دندان خارج می شدند.
اسفادیها در قدیم بجای مسواک های امروزی از چوب مسواک که در اسفاد نیز وجود دارد و چوب صندل برای مسواک زدن استفاده می نمودند و بجای خمیر دندان بسیار مضر امروزی از ترکیب زغال و نمک برای ضد عفونی و شستن و سفید کردن دندان ها استفاده می نموده اند.
امروزه نیز استفاده از همین ترکیب برای مسواک زدن توصیه می شود چرا که شیرینی موجود در خمیر دندان موجب خرابی دندان می شود و مضرات آن از منافع آن بیشتر است.
پایدار باشید
کریمی آوای اسفاد
+ نوشته شده در دوشنبه نهم آذر ۱۳۹۴ ساعت 11:21 توسط اسماعیل کریمی | نظرات
مشاغل و سرگرمی های اسفاد قدیم
باسلام و احترام
اسفاد قدیم علاوه بر کارهای روزمره امروز،از جمله کشاورزی و دامداری و تجارت ،یک سری مشاغل و سرگرمی های دیگر نیز در آن دوران داشته اند که امروز کمتر در بین مردم مشاهده می شود.
1-پرورش ابریشم و ابریشم بافی با استفاده از کرم ابریشم با تغذیه برگ درختان غیر پیوندی یا کُخی .
2-تهیه گچ از کوره های گچ سوزی واقع در سرخستون میرآباد و پوشوون شه روود.
3-تهیه آهن شخم زنی ، چارشاخ، بیل ، کلنگ ، داس و سوپاس.
4- بافتن سبدهایی با چوب درخت خیک یا بادام کوهی مثل شیل و سفته قوت.
5-تهیه نخ از پشم گوسفند با جلک و چرخ نخریسی برای بافت ریسمان ، کلاه و جوراب و شال گردن ( گرده پِچ)
6-رنگرزی و رنگ نخهای بافتنی با استفاده از ترکیب رنگ و برگ درختان.
7- تهیه ماده ای شوینده به نام اِشخار مثل تاید باسوختن بوته ای خار که مواد سفید کننده، برای شستن لباس بود و کار سخت و طاقت فرسایی بود که هم اکنون ضرب المثل آن وجود دارد.
8-تهیه پتیر ، نان جو و نان ارزنی.
9-کرباس بافی ، بافت قطیفه،گلدوزی برای رو انداز و رو لحافی، زیلو ، خورجین ، خاک کَش ، پلاس .
10-تهیه آرد گندم و جو با آسیابهای آبی.
11- تهیه تنور ، کلی (کرسی گلی) و سوت گلی از خاک تنور به رنگ قرمز از بازه خاک تنور
12-آوردن هیرم از بیابان جهت پخت نان.
13-چیدن کثیر ، بنه و انجیر کوهی و آویشن وزیره .
وخلاصه اسفادی های قدیم در آن محیط منسجم و متمرکز و دوست داشتنی برا ی خودشان دورانی داشته اند و دستاوردها و هنرهای زیبایی بوجود آورده اند.
پخت نان در اسفاد قدیم
با سلام و احترام
پخت نان در اسفاد قدیم که توسط زنان خانه دار انجام می شد کاری بسیار سخت و دشوار بود وعوارض جسمی زیادی در پی داشت که هنوز تبعات آن در بین زنان اسفاد و مادر های مان وجود دارد ، از سردرد و میگرن ، کمردرد و پادرد به خاطر گرم و سرد شدن بدن و غیره .
به هر حال پخت نان با مراحل خاصی همراه بود که به طور اختصار به آن اشاره ممی شود :
1- تهیه هیزم از بیابان توسط مردان : هیزم طاغ ، اس کَم بُل ، تِ رِخ ، قَم بَ ری و کنده بنه و درختان .
2- تهیه خمیر : این کار چندین ساعت قبل با مخلوط کردن آرد با آب ولرم (شیر گرم ) انجام می شد و پس از اضافه کردن مایه خمیر قبلی که خشک بود ، در روی سفره تنور ،خمیر ورز داده می شد و چند ساعت می ماند تا ور بیاد یا آماسیده بشود. بعد خمیر از داخل تغار برداشته می شد و بصورت جداگانه به حالت گرد در می آمد و بر روی تخته تنور قرار می گرفت.

3- شاخ کردن تنور : شاخ کردن یا روشن کردن آتیش تنور توسط مادر و یا فرزندان با نظارت مادر انجام می شد و آنقدر این آتیش روشن می ماند که اول تنور در اثر حرارت سیاه می شد و بعد قرمز و و در نهایت سفید می شد و تنور آماده پختن نان می شد.

4- در این مرحله مادر دستش را با آستین تنوری ( اَس تی تنور ) می پوشاند و پس از خیس کردن دست و پاشیدن آب به محوطه تنور ، نانها را به دیوار تنور می چسباند.
حرارت دیواره تنور و آتیش های کف تنور، واقعا غیر قابل تحمل بود و گاهی وقتها بعضی خمیر ها از دیواره تنور بر می گشت و روی آتیش و زغالهای قرمز کف تنور می افتاد و سوخته و کلوچ می شد. برای جابجایی آتیش از کفگیر استفاده می کردند که از سوراخی که در پایین تنور به نام خول بود انجام می شد.
با هر تنور حدودا 30-20 نان پخته می شد و گاهی هم برای بچه ها خمیر های کوچکی به دیواره تنور می زدند که بسیار خوشکل و خوشمزه بود و نَ قووچ نام داشت.
پختن نان ارزنی ، جو ، قَ لِفی و چِل پَک نیز مرسوم بود. این نان ها روی تابه ( ته وه ) و چِل پک و ق لفی داخل قابلمه با روغن پخته می شد . برای خوشمزه کردن نان هم ، گاهی کنجد ، روغن ، بادیوون و جیج غاله و سیاه دانه به آن اضافه می کردند.
پختن نان همراه با لوازمی بود که حتی این لوازم در جهیزیه عروس نیز موجود بود : سفره تنور ، آستین تنوری ، تخته تنور ، آتیش کش و کفگیر و تشت .
از خدای متعال می خواهیم که دست های مهربان مادرانمان که بر آتش تنور تابید، تا نانی گرم و خوشمزه برایمان تهیه شود را از آتش جهنم محفوظ بدارد .
درود می فرستیم به همه مادران زحمت کش و مهربان اسفاد .
مرا گر دولت عالم ببخشند برابر با نگاه مادرم نیست
کریمی اسفاد
گُر وه شی - سُ مه رووق gor va shi - so ma roogh
باسلام و احترام
طبیعت اسفاد هم نعمت های خاص خودش را دارد در فصل زیبای بهار چنانچه بارندگی زیاد باشد معمولا ، روز بعد از بارندگی می توان قارچ پیدا کرد آن هم قارچ طبیعی که هم ساخته دست انسان نیست و هم طعم ولذت خاصی دارد و این همان قارچی است که اسفادیها به آن سُ مه رووق ، گُر وه شی یا ته بل که می گویند.

روزهای پس از بارندگی های زیاد، می توان این نعمت خداوند را بچینیم . در دامنه کوه ، و در حاشیه رودخانه ها و جویبار ها و بخصوص در اطراف بوته گیاهی به نام گرواش به راحتی دیده می شود . این قار چ به رنگ زرد کم رنگ و یا سفید است که به دلیل اینکه بیشتر در کنار بوته ای به نام گُرواش می رویید به گر وه شی نیز مشهور است. نوعی کوچک از خانواده قارچ که خیلی هم خوش مزه است، در زیر برگ گیاهی رشد می کند که این قارچ به ته بل که مشهور است.

البته چون اسفاد از نعمت بارندگی کم برخوردار است قارچ زیادی در آنجا نیست و معمولا قارچ در مناطق پربارش بیشتر می روید.
شایان ذکر است نوعی هاگ شبیه خانواده قارچ در بیابان های اسفاد بخصوص در تپه های ماسه ای یا پل های قوم می روید که هم شبیه سر اردک است که به اردک و یا آردک مشهور است.
این هاگ به اندازه 10سانتیمتر و به رنگ سفید شیری است و یا هم شبیه و همرنگ آرد، که غذایی کاملا خوشمزه است.

البته چیدن و جمع کردن قارچ در اسفاد صرفه اقتصادی ندارد و فقط جنبه تفریحی دارد چرا که دیدن مناظر زیبای طبیعت در فصل بهار شور وشعف خاصی به انسان می دهد.

+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و پنجم فروردین ۱۳۹۵ ساعت 23:10 توسط اسماعیل کریمی |
هزوم کشو
یکی از مراسم های زیبای قبل از عروسی در اسفاد قدیم رسم هزوم کشو(آوردن هیزم از بیابان) بوده است.
در زمان گذشته به علت اینکه وسایل گرمایشی و پخت وپز کمتری وجود داشته وحتی نفت هم کمیاب بوده مردم مجبور بودند برای تهیه غذا وپخت و پزشان و گرم کردن منزل از هیزم استفاده کنند .در واقع هیزم یکی از نیازهای ضروری هر خانواده بوده است.

به هر حال در مراسم عروسی نیز می بایست هیزم کافی جمع آوری می شد تا درپختن نان و آشپزی وگرم شدن مردم در زمستان استفاده شود.
حدود 10الی 15 روز مانده به مراسم عروسی خانواده داماد، 20 نفر مرد(که اغلب کارشان همین بود) را به همراه 60 خر به بیابان می فرستادند تا هیزم بیاورند (که بیشتر از بوته تاق و کنده تاق بود) .
مراسم هیزم کشو با شادی همراه بود. موقعی که بارهای الاغ ها بار می شد واز بیابان به سمت روستا در حرکت بودند جوانان برای استقبال ازکاروان هیزم به همراه دف ودیره و خواندن اشعار، ترانه وسرصوت های محلی وشادی کنان به سمت بیابان حرکت می کردند که گاهی اوقات تا جای حوض ملا نجف یا دم ریگ برای استقبال می رفتندوسپس پیشاپیش این کاروان به سمت روستا می آمدند. در روستا نیز مردان وزنان با دود کردن اسپند وذکر صلوات از بارهای هیزم استقبال می کردند.
خلاصه اینکه مراسم عروسی در گذشته خیلی شاد برگزار می شد تا جایی که برای مراسم هزوم کشو هم شادی می کردند.
از این بارهای هیزم حدود 10 الی 15خر (بار) هیزم به منزل داماد می رفت و همین مقدار را هم به خانه عروس می فرستادند. بقیه بارهای هیزم به عنوان تحفه وهدیه به بزرگان روستا از جمله کدخدا واقوام وخویشان و...داده می شد.
برچسبها: اسفاد, هزوم کشو
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و دوم تیر ۱۳۹۵ ساعت 19:46 توسط حسین اسداللهی
با سلام و احترام
نسل قدیم اسفاد در تربیت فرزندان روشها و شگردهای خاصی داشتند
جدا از اینکه وراثت . محیط .خود بر تربیت انسان بسیار تاثیر گذار است
اسفادیها جدا از این تاثیرات روشهای مختلفی در تربیت بچه ها داشتند
دین و مذهب .فرهنگ غنی اسفاد و الگوهای مهم ، ابزارها و روشهای دیگر از جمله تهدید . تشویق . تنبیه . ترس . زور و تحکم . مقایسه و داستان ها و افسانه ها از روشهای مهم تربیتی بود
یکی از روشهای تربیتی ترساندن بچه ها از محیط های خطرناک بوسیله موضوعات غیر واقعی و غیر مجسم نظیر آل و یا مه در شوکله بود
به اصطلاح امروزی مه در شوکله همان نیروی جاذبه است که انسان را از بلندی به طرف خود می کشاند
اینکه پشت بام . داخل حوض و یا فلان محل مه در شوکله دارد به این خاطر بود که بچه ها از آن محل ترسانده شوند.
امروز تحکم و زورگویی و ترساندن جای خود را به مشورت و شناخت و وقت بیشتر به آموزش و پرورش بچه ها داده است
بچه های امروز شجاع تر . کنجکاوتر و بسیار پرسشگر هستند و به همین جهت اون دیوار احترام قدیم را به هم ریخته اند
بچه های قدیم جرات ابراز وجود و پرسش گری نداشتند اگرچه احترام وجود داشت
البته در روشهای قدیم و نوین تربیتی افراط و تفریط وجود دارد که می توان با پیروی از الگوهای تربیتی قرآنی و دینی این مشکل را حل نمود
پیامبران و امامان و روش برخورد آنها با کودکان و فرزندان بهترین الگوی ما هستند تا آنجا که در حال رکوع و سجود ملاحظه بچه ها را داشتند.
پیروز و سربلند باشید.
کریمی آوای اسفاد
انکس در انجا که افریده شده زادگاه او به شمار می اید . و مهری چون مهر مادری و عشق و علاقه در او ایجاب می کند میهن خویش را دوست بدارد .
این نوعی رویداد عاطفی و ذاتی در وجود انسان رشد می کند و تا اخر حیات عمر با او همرا است .
شاخهایی این پیوند را محکمتر می سازد مثل خاطرات کودکی خاطره هایی که ذهن هیچ وقت انها را پاک نمی کند و یا روزهای شیرین , خانه های خشتی و اجدادی , اهل قبور اجدادی , خاطراتی مانند نورزهای بهاری چهار شنبه سوری ها , مراسمات محرم عاشورا تاسوعای حسینی و..
ما مفتخریم حتی بر دهاتی بودنمان و این عنوان را شاید در بهترین سمت , شهر یا بهترین جای اروپا با بهترین امکانات روزشان ترجیح بدیم و این افتخار را همچنان بر زبان عنوان می کنیم .
اما هر داستان انچه در پایان دارد ان معمایی ایست که می ماند . روستاها بعلت موقعیت مکانی دور افتاده و یا کمبود بودجه , عدم مدیریت و تفکر فکری اساتید , و ولخرجی های نامساعد , بودجه هایی که اختصاص داده می شود و اما معلوم نیست در چه راه هایی خرج می شود . امروزه جای رشدشان را سلب کرده است . و من که خودم و اجدادم به زادگاه خویش افتخار دارم امروز که فرزندم پا به دنیای رنگین خودش می گذارد هیچ منیتی بر این داستان ندارد چرا که سالهاست دور از وطن افتاده ایم وسالی یک بار اگر خدا یاری کند در چنین تعطیلاتی عیدانه یا تابستانه پا به میهن خویش می سپاریم و یا انهایی که هنوز فرهنگ روستا را رنگین و پر رونق نگه می دارند و هنوز با اب و خاک گلی, زیستن را تجربه میکنند باز هم فرزندش منیتی بر زادگاهش نخواهند داشت . چرا که انجا افریده نشده اند .
چرا که انچه در رشد روستاها باید اتفاق بیفتد امروزه نمی افتد و جوانان به دلایلی شهر ها را ترجیح می دهند .
مثل تدریس در شهرها , اموزشگاههای مختلف بیمارستانها , و شغلهایی که مربوط به شهرها می شود .
بعضی از اساتید دو پهلویی را می بینیم (تلویزیونی )یا دو جانبه که ترجیح می دن فرزندانشان در کشورهای خارجه زاده شوند و مهر و موم کشور خارجه بر شناسنامه شان حک شود .
می خواهم بگویم انها چگونه می توانن ایران را میهن خویش بدارند و یا کشور خویش را حفظ سازند .
ایا امروزه در این عصر کسی هست موقعیت زادگاه خود را اسفاد اعلام بدارد .
اما متولدین ۱۳۰۰داریم تا ۱۳۶۲که خودم یکی از انها هستم و به یقین می گویم من و ما زاده ی اسفادیم .
درود بر اسفاد درود بر وطن
آن روزها که وسایل ارتباطی امروز وجود نداشت، جارچی تنها وسیله ارتباطی روستا به حساب می آمد. دعوت برای مراسم عروسی یا دفن و ختم مردگان، اعلام اشیاءگمشده یا پیدا شده، قرق کشتمان و اعلام همه خبرهای دیگری که باید به گوش همه مردم می رسید، به عهده او بود.
خدابیامرز حسن صادقی، که مردم اسفاد او را حسن مدسین (حسن محمدحسین)می خواندند، از قدیم این نقش را بر عهده داشت و در عرف روستا، دشتبو (دشتبان) خوانده می شد. اسفاد قدیم که به درستی آن را قلعه اسفاد می خواندند - و در کتابهای تاریخی هم به نام قلعه ثبت شده است - از خانه هایی پیوسته و متصل به هم تشکیل می شد که دالان هایی سرپوشیده، قسمت های مختلف آن را به هم مرتبط می ساخت.
تنها، کوچه اصلی قلعه که از پایین (زیر قلعه)، تا پای چنار ادامه داشت ، روباز بود و همه مکانهای عمومی مانند مدرسه، آسیاب، حوض پایین (آب انبار عمومی) ، مسجد پایین، مسجد بالا، حوض بالا، حمام، آسیاب آبی، و ... به ترتیب، در طول این کوچه بنا شده بود و کوچه های فرعی سرپوشیده از آن منشعب می شدند.
با آنکه روستا کوچک بود، اما دسترسی به همه خانه ها از طریق این کوچه های سرپوشیده و پیچ در پیچ کار آسانی نبود. هرگاه قرار بود مردم برای مراسم عروسی دعوت شوند، ملاحسن (و گاه برادر مرحومش کربلایی محمد) به نیابت از صاحب مجلس به یک یک خانه ها سر می زد و از جلوی درب منزل آنها را دعوت می کرد. خودش مردها را دعوت می کرد و همسرش زن ها را . همین کار برای مراسم ختم (پُرسه) هم تکرار می شد. البته علاوه بر این دعوت، برای بزرگان روستا و فامیل نزدیک عروس یا داماد، باید بزرگترهای خانواده عروس و داماد هرکدام شخصاٌ دعوت می کردند.
آن روزها قلعه اسفاد در دو طبقه بنا شده بود. طبقه اول مخصوص نگهداری دامها و علوفه بود و طبقه دوم برای زندگی اهالی. پیوستگی خانه ها به حدی بود که رفت و آمد عادی مردم در پشت بام ها و تجمع آنها در آنجا برای گپ زدن آسان بود.
غروب هر روز، اغلب مردم به پشت بام قلعه می رفتند. به هر سو نگاه می کردی، می توانستی گروههای چند نفری را ببینی . پیرزن هایی که در حال قلیان کشیدن گپ می زدند، دخترانی که گل دوزی می کردند، پسرهایی که با سروصدای زیاد به تیله بازی (تٌشله بازی) سرگرم بودند و جوان هایی که با ضبط صوتی در دست، آهسته قدم می زدند.
موقع اذان، از چند گوشه بام روستا، بانگ اذان بلند می شد. به طور همزمان چند مؤذن با فاصله ای کمتر از 200 متر، اذان می گفتند و مردم آرام آرام پشت بام را ترک می گفتند.
تابستانها، مردم پشت بام می خوابیدند... خاطره های شیرین پشت بام را نمی توانم فراموش کنم... آسمان بسیار کوتاه به نظر می آمد و ستاره ها بسیار روشن و درخشان بودند. ماه را به آسانی می توانستی حس کنی. ما بچه ها آزاد بودیم که هرجا دلمان می خواست و تا هر وقت می خواستیم، بازی کنیم. در دنیای کودکی دقایقی طولانی به ماه خیره می شدیم تا خانه خدا را در داخل آن پیدا کنیم و یا سهم خودمان را از ستاره ها بچینیم ...
پاسی از شب که می گذشت و هر خانواده ای در جای خود قرار می گرفت، اگر خبر تازه ای وجود داشت، یا چیزی گمشده یا پیدا شده بود، ملاحسن دشتبان آن را اعلام می کرد. لازم نبود فریاد بزند. در سکوت شب روستا، به راحتی می شد از هر نقطه ای صدای او را شنید. طنین صدایش را از حدود 35 سال پیش هنوز به خاطر دارم... خوبست از برادر مرحومش کربلایی محمد هم (که او را کبلمٌد می خواندند) یاد کنم که او هم همین نقش را داشت.
ملاحسن، بجز این نقش، مسئولیت اداره حمام قدیم را هم بر عهده داشت که البته آن حمام خزینه ای قدیمی، از دوره کودکی من، حدود 35 سال پیش، تعطیل شد. من استفاده از آن حمام را در سنین 3 تا 4 سالگی به زحمت به یاد دارم.
هرسال، شب عید که مردم پلو می پختند، رسم بود که از هر خانواده یک بشقاب غذا به خانه دشتبان برود. در یک شب، ده ها بشقاب پلو به خانه آن بنده خدا سرازیر می شد و نمی دانم که آن خانواده با این همه غذای پخته چه می کردند!
بعد از زلزله سال ۱۳۵۸و بازسازی روستا، آن آداب و رسوم از میان رفت اما دشتبان، نقش خبررسان را برای مراسم عروسی و عزا و مانند آن، ادامه داد. او همچنین، آچار فرانسه ای برای مردم بود که برخی از کارهای خدماتی آنها را هم انجام می داد و مهمترین کار او در روستای جدید، چرخاندن حمام جدید روستا بود...
زندگی او و همسر مرحومش، پایان دردناکی داشت. در زلزله سال 1376، همسر ملاحسن، فداکارانه برای نجات بچه هایش از بیرون خانه به درون رفت و پس از آنکه همه بچه ها را به بیرون فرستاد، خود زیر آوار ماند... ملاحسن هم که برای مراقبت از بچه های کوچکش، چند سال بعد ازدواجی دوباره داشت، در شهریور سال 1385، به هنگام بازگشت از یک عروسی در راه مشهد به اسفاد، دچار سانحه تصادف شد و درگذشت.
آن دو به نظر من به گردن اسفادی ها حق بزرگی داشتند .
با ذ کر صلوات و فاتحه نثار روحشان می کنیم .
دکتر کریمی اسفاد
فرآیند خرمنکوبی از ابتدای تابستان که با خرمن جو شروع میشود تا اوایل زمستان که خرمن ماش و لوبیا، پایان بخش این کارناوال زیبا هست ادامه دارد،سوار شدن روی دروازه و خرمن کوبی سنتی از آرزوهای ما بچه ها بود و بعدها هم که خرمن کوبی صنعتی جریان داشت قرار گرفتن در جلوی خرمنکوب و تخلیه زیر بخور و همچنین تهیه آب برای رادیاتور تراکتور از عمده فعالیت های نوجوانان بود. چه شبهایی که بنده شخصا در سر خرمن خوابیدم و خاطرات زیبایی که در همسایگی خرمن داشتیم. نیمه های شب که جریان باد برعکس شده و شوباد شروع میشد انگار طلوعی دوباره برای خرمن نشینان بود صدای قلبر و چقل و چیگ از گوشه و کنار به گوش میرسید و نوای زیبای دوبیتی های محلی در دل شب گوش نواز هر رهگذری بود. صبحدم نیز که جریان باد قطع شده و هوا خنک بود نوبت جاکردن ملو کاه و کیسه گندم و حمل آن با الاغ به منازل بود خط قرمز خرمن، پیش باد بود که ما کوچکترها گاهی اوقات بدون ملاحظه از روی آن رد میشدیم و خیلی وقت ها هم تنبیه میشدیم پیش باد با شاخه هایی از مشبد و درمنه احاطه شده بود و کاهی که از پیش باد رد میشد چندان کاربردی نداشت چون خیلی نرم و اصطلاحا خاک کاه بود کجر هم درشت ترین قسمت کاه بود که تنها با چقل گرفته میشد و برای خوراک الاغ کاربرد داشت قلبر که سوراخ های کوچک تری نسبت به چقل داشت برای چرخش گندم و گرفتن خاک و تخم گیاهان هرز از گندم،کاربرد داشت.
اسفاد خبر
اسفاد همانطور که از لحاظ فرهنگی . اجتماعی . دینی و مذهبی همیشه پیشرو بوده است از لحاظ صنعت و کشاورزی نیز منحصر به فرد بوده است محصولات کشاورزی و صنعتی اسفاد تا مور ( مرو ) و سرخس و هرات رفته است .
می توان گفت اسفاد اولین نقطه کشت زعفران در منطقه زیرکوه است .
وجود آب شیرین و زمین مرغوب باعث شده است که این روستا از قدیم از رونق فراوانی برخوردار باشد.
اولین بار مرحوم حاج محمد نوروزی پیاز زعفران را از منطقه مهموئی قائن به اسفاد می آورد و به کاشت زعفران می پردازد.


(یاد و خاطره مرحوم حاج محمدنوروزی و مرحومه همسرشان را گرامی میداریم)
اوایل زعفران ارزشمند نبود و همه زعفران نداشتند و همچنین پر کردن گل یک دور همی تفریحی بود و اگر هم دستمزدی در کار بود به این صورت بود که هم وزن زعفران گل پر شده ، گل دریافت می کردند و فروش زعفران نیز در بیرجند می گرفت. حاج محمد نورزی فردی مومن . متعهد .بسیار زحمتکش و متبحر در کار کشاورزی بود که حتی تا آخرین لحظات عمر به کار پر برکت کشاورزی مشغول بود و ما اسفادی ها باید به خودمون افتخار کنیم که از اولین زعفران کاران منطقه زیرکوه هستیم.
کشت زعفران تحول مهمی در منطقه ایجاد کرده است و باعث بالارفتن سطح درآمد مردم منطقه و اشتغال زایی شده است و حتی صدور پیاز زعفران از سال ۶۳ به منطقه تربت حیدریه از منطقه زیرکوه بویژه اسفاد بوده است. خشکسالی دهه گذشته، زلزله و کاهش آب قنات موجب رکود در بخش تولید زعفران شده است اما با افزایش آب قنات و گسترش امکانات زیربنایی و صنعتی شدن کشاورزی ، کشت زعفران دوباره رونق گرفته است .
امروز با اصلاح نظام آبیاری و زمین های کشاورزی و صنعتی کردن آبیاری و مکانیزه کردن روشهای برداشت محصول می توان در بخش تولید زعفران رونق ایجاد نمود تا موجبات رفاه و درآمد منطقه فراهم شود.
گسترش ارتباطات اسفادیها از کلانشهرها به اسفاد و امکانات زیربنایی اسفاد و رونق ساخت و ساز بهتر است به کمک تولید بخش کشاورز بیاید تا میزان راندمان تولید بالا رود. حتی اسفادیهای مقیم مشهد و قائن و بیرجند بهتر است در بخش پر کردن گل زعفران همکاری نمایند و کانونهایی برای توزیع گل زعفران تشکیل شود. انشاالله که همکاری همگانی موجب رونق اقتصادی اسفاد و محرومیت زایی بشود.
کریمی آوای اسفاد

با سلام و احترام
از قشنگ ترین کارهایی که در اسفاد قدیم انجام می شد اجرای تئاتر یا نمایش کمدی و دراماتیک برای عموم مردم بود و معمولا 22 بهمن روز جشن پیروزی انقلاب اسلامی اجرا می شد.
اوج این کار ، زمان جنگ و در محل مدرسه قدیم یا انجمن اسلامی، که بالاتر از چهار راه و روبروی منزل آقای شهریاری بود برگزار می شد ، تمرین بازیگران ، تهیه لباس گریم و ساختن سن نمایش با نیمکت های چوبی و کشیدن چادری بر روی چارچوب آن ، کار ی واقعا سخت در آن محیط باز و سرد بود. بعضی وقتها پایه های شل و ول نیمکتها باعث حرکت سن می شد. و از همه هیجان انگیز تر پرده متحرک جلو سن بود.
از چند روز قبل بچه ها منتظر اجرای نمایش بودند و در صبح روز اجرای نمایش ، همزمان با پخش سرودهای انقلابی مثل 22بهمن و الله الله و بوی گل و سوسن ... و مادر مادر ، به سمت محل اجرا حرکت می کردیم.
مردم از زن و مرد در آن محیط باز و سرد زمستانی جمع می شدند و به محض کنار رفتن پرده نمایش برنامه ها شروع می شد.
تلاوت قرآن ، اجرای سخنرانی و سرود و دکلمه و در نهایت که بخش مهم و اصلی برنامه ها بود اجرای نمایشنامه های طنز و آموزنده بود.
اسفادی ها بیشتر به نمایشنامه های کوتاه و طنز علاقه دارند و به علت اخلاق شوخ طبعی که دارند استعداد و توانایی اجرای این نمایش تقریبا برای اکثر افراد وجود دارد.
اجرا با لهجه شیرین اسفاد آن هم با آن گریم های خنده دار و آن ابتکار عمل ها واقعا لذت بخش است. یادم میاد در یکی از آن نمایش ها ، یکی از بازیگران رفت روی سن و با لهجه شیرین اسفاد گفت : (صبا برفتم به هه زم کمر مه بشکه ) . و یا شیرین کاری ها، نمایش دکتر و پزشک و مسابقات ماست خوری و برگردان شعر ، شادی فراوانی در وجودمان ایجاد می کرد که تا سال آینده شیرینی اش در کام ما همچنان می ماند.
از مشهورترین نمایشنامه هایی که تاکنون به روی صحنه رفته است می توان به نمایشنامه های بلال حبشی ، ابوذر ، قیس ابن مصهر صیداوی، و عالم قبر اشاره نمود.
به هر حال اجرای نمایش زنده آن هم با آن کمبود امکانات ،کاری بسیار سخت بود و فقط عشق و علاقه به این کار بود که باعث می شد بازیگران ، نمایشنامه های به این قشنگی را یک شبه و از یک یا دوشب قبل آماده می کردن که این کار، واقعا قابل تحسین است.
اینجانب خودم در کارهای نمایشی زیادی حضور داشتم و از نزدیک با مشکلات تهیه و اجرای آن ،آشنا هستم اما هم اکنون، باز هم حاضرم بخصوص در مشهد ، در مناسبت ها با یک گروه ثابت و فعال این کار را ادامه بدهیم.
اسماعیل کریمی
با سلام و احترام
شیوه های نوین آبیاری در اسفاد
افزایش جمعیت . مهاجرت معکوس اسفادیها از شهر به روستا . تسهیل راهها و ارتباطات اجتماعی و تغییرات نظام سنتی به مدرن و بهره وری پایین .باعث شده است رویکرد و نگرش جوانان نسبت به استفاده از ابزار های مدرن در بخش کشاورزی نسبت به قدیم تغییر کند .
هم اکنون زمین های موات و بایر زیادی در اسفاد و حومه وجود دارد که آباد کردن این زمین ها تاثیر فراوانی در آبادی منطقه . محیط زیست . اشتغال زایی . گسترش بخش گردشگری و بالا بردن سطح درامد مردم منطقه خواهد داشت.
تسطیح اراضی . اصلاح نظام آبیاری سنتی و کشاورزی احتیاج به فکر و تلاش جهادی دارد.
وجود تپه های ماسه ای و آب شیرین منطقه باعث خاک حاصلخیز و کاشت تقریبا بیشتر محصولات کشاورزی شده است
اما با وجود کاشت محصولات نظیر زعفران . زرشک . انگور . گندم . جو . چغندر قند . کلزا . هندوانه و خربزه و سایر میوه ها و صیفی جات ،
هنوز یک برند خاص بجز زعفران در منطقه نظیر باغ های زیتون رودبار . باغ های گردوی مهدیشهر سمنان و باغ های سیب ارومیه و غیره با وجود همجواری با کشور افغانستان وجود ندارد تا تحول و شکوفایی در سطح عمومی منطقه بوجود آورد
نظام سنتی کشاورزی و اخلاق سنتی کشاورزان موانعی بر سر راه این کار است.
امروزه می توان در هریک از باغ و زمین های کشاورزی استخر و حوض انبار احداث نمود و بهره وری محصولات را بالا برد.
جمع شدن جوی آب قدیم و استفاده از لوله های آب ، برای انتقال آب به نقاط دور دست و غیر آب گیر از جمله این موارد است.
پیاده کردن آبیاری قطره ای و بارانی . جایگزین کردن لوازمی برای باز و بسته کردن مسیر آب به جای برق و جوب ضروری است
این روش ها علاوه بر بهره وری موجب آسانی کار برای پدران سالخورده ما خواهد بود.
و حتی می توان حجم آبی که از قنات در شب آبیاری می شود در چندین استخر مثلا ۸ استخر دویست هزار لیتری ذخیره نمود تا کل آبیاری در روز انجام شود
چرا که زمین های اسفاد بعلت کوهپایه بودن از شیب خوبی برای فشار آب برخوردار است.
حجم آب قنات ما از ساعت ده شب تا ۶ صبح اگر ذخیره شود کم تر از دومیلیون بشکه نفت روی نفتکش های بزرگ است.
امید است دست اندرکاران . جوانان شهر گشته اسفاد و مدیران و بزرگان و مسئولین اسفاد در حال و آینده فکری برای بهره وری و تسهیل امور برای خودمان و پدران سالخورده مان و آینده گان بکنند.
آب قنات اسفاد از گواراترین آبهای ایران است
و همین آب ماهانه میلیون ها لیتر در شب های زمستان به ریگ بیابان فرو میرود که می توان این آب گوارا را برای فصل بهار در همان بیابان ذخیره نمود و همان منطقه را تبدیل به باغهایی سرسبز کرد و با کاشت زمین های بیابان برای کل استان دامپروری نمود.
همه چیز را همگان دانند
منتظر نظرات ارزشمند شما هستیم
پایدار و سربلند باشید.
کریمی آوای اسفاد
هم اکنون اسفاد در سکوتی آرام و ملال آور سپری می کند . اکثر خانه ها به خانه سالمندان مبدل می باشد . مردم زندگی سخت و اندوه گینی را سپری می کنند
گاهی سالخودهایی را می بینی در کنار مخابرات و یا مسجد بصورت مجمعی گرد آمده اند و با توجه به فصل زعفران به شخم زدن مزارع و خارزنی می پردازند . فعلا مقدمات آماده سازی زعفران فرا رسیده اکثرا زمینها برای شخم زدن از تیلر و دستگاهای نوین استفاده می کنند ولی گاهی هم از بستن چهار پایان و هفت شاخ و چهار شاخ استعمال می شود . مردم سخت در کارو تلاشن ، با افزایش اب ساکنان شهرهای مشهد و تهران و حومه با تعطیلات هفته و مرخصی فعالیت بیشتری دارند . کیشمان طرف ابیز کثیر مزارع زیر کشت رفته و کماکم به کیشمان ان طرف رود می پردازند .
فروش سبزی و انار و میوه در شهر حاجی آباد منبع ناچیزی جهت درآمد برای اسفادیهای مقیم می باشد . که برای همه یک جنبه عمومی دارد
چه فرهنگی و باز نشته و چه جوان و کشاورز ،این نوعی خوش بینی و خوشایندی است .
فروش انار در شهر حاجی آباد به پنج تا شش تومان می رسد
فروش پیاز سه هزار تومان می باشد
اناب مرغوب کیلویی 20 هزار تومان و درجه یک تا 25 به فروش می رسد
زعفران نگین مثقالی 42 و دسته 32 هزار تومان است
اب لوله کشی طبق قبل هنوز با مشکل قطع و وصل از معضل اصلی روستا می باشد .
اواسط تابستان موقع برداشت گندم و جو بود . من دروی گندم با داس اصلا دوست نداشتم چرا که کاری بسی سخت و ملال آوری بود .
بارها با داس انگشتان خود را می بریدم . گاهی به حالت ایستاده و بیشتر نشسته مسیر طولانی را پشت سر می گذاشتم . بعد مدتی جهت رفع خستگی که کمر خود را راست میکردم با وزش بادی ملایم به پشتم که حسابی عرق کرده بود احساس درد و سرما می کردم برای همین به بهانه های مختلف از زیر کار در می رفتم ودر کنار زمینی که از برآمدگی بیشتر خاک بر خوردار بود به پشت دراز می کشیدم تا کمر دردم خوب شود . یا به بهانه چایی اتیشی از زیر بار شانه خالی می کردم .البته بزرگترها اصلن اصراری به کار کردن ما بچه ها نداشتند . اما دوست داشتیم و کمک می کردیم .
وقتی از زیر بار در می رفتم آنها از غیبت مان آگاه بودند و با اشاره ی سر به رفتار من می خندیدند . به هر حال چون کاری سخت و دشوار بود بیشتر وقتها کارهای ساده تر مثل بغل کردن و جمع کردن گندم ها را انجام می دادیم
مسیر خرمنگاه تا کشتزار نسبتا دور بود و بزرگترها گندم های جمع اوری شده را با ریسمانی می بستند و با انداختن طناب از روی ان و گره زدن تبدیل به باری دولنگه می شد که هر لنگه آن در یک طرف الاغ قرار می گرفت و برای من که در بین بار سوار می شدم و سواری می گرفتم لذت بخش بود که با چوب دستی کوچکی که همیشه همراهم بود الاغ را به خرمنگاه هدایت می کردم . البته گاهی بار گندم به یک طرف کشیده می شد و من خود را در طرف دیگر بار می انداختم تا بار میزان شود یا گاهی با سنگ هایی که در طرف بار که از وزن کمتر برخوردار بود به میزان بار می پرداختم .و این جذاب بود چرا که هم موقع رفتن به خرمنگاه سواره بودم و هم موقع برگشت . در بین راه جوب ها و درختان کجی بودند که راه را بند می آوردند و باعث خوردن یک طرف بار و گیر کردن باری می شد بعنوان مثال راهی که از کنار خانه کبله علی و ملا رضا می گذشت و گاهی هم شاخ و برگ افتاده ای که از داخل باغ به کوچه آویزان بود به سرم می خورد روزی چند باری را به خرمنگاه می بردم که حدودا تا قبل از نهار ظهر به پنج و شش باری می رسید . پافشاری زیاد و تاختن الاغ بیچاره سخت اورا می ازرد و من هم جهت این که در تسریع کار افزوده باشم در موقع برگشت باشلاق زدن الاغ را می تاختم تا زودتر برسم .
برای آخرین مسیر سوار الاغ شدم و در راه برگشت به کشتزار پنج شش بار با شلاق محکم به الاغ می زدم و الاغ بیچاره هر بار پاهای خودش را بلند می کرد تا شلاق به او برخورد نکند . ندایی در درونم می گفت دیگه بسه گناه داره
بیشتر از این نمی تونه بدو همین که در حال شلاق زدن بودم نمی دونم که چطور شد که شلاق دور زد و به چشم چپم برخورد کرد همه چیز در دیدگاهم تار و سیاه شد و تا ساعتها جلوی خود را تار می دیدم و این بود که نفرین الاغ باعث صدمه خوردن چشمم شد . و زان پس به آرامی و طبق روال به راهم ادامه می دادم.
گاهی این قدر الاغ خسته می شد که آخرین راه را برای در رفتن از زیر بار و فشار کار و گرسنگی خسپاندن خودش بود جایی که همیشه به ان مکان آرامش می گرفت خاکی نرم و رس بود که می نشست و دیگر بلند نمی شد .
این هم خاطره ای بود از نفرین الاغ
مشکلات امروزه و فشار زندگی خاطرات کودکی را از یاد برده گرچه می دانم تمامی شما دوستان و آشنایان از این خاطرات بیشتر از ما گذرانده اید و بیشتر می دانید . اما گاهی تداعی خاطرات باعث دلگرمی و لبخندی بر لبانمان می شود که امیدواریم این لبخند برایتان مستدام باشد .
پیروز و سربلند باشید
هر روز با صدای قوقولوی خروس و جیک جیک گنجشکان بیدار می شدم
پدر بزرگم تمام حیواناتش را اسم می گذاشت و انها را با اسمشان صدا می کرد . اسم خروسش جعفر بود .پرده ای گل دوزی شده که عکس چند عدد گل و گلدان و ایه ای از قران که در بالای ان حلالی گلدوزی شده بود را کنار می زنم پنجره ی دولنگه ی چوبی که از شرق به سمت خورشید باز می شود زنجیرش را بر میخ کوبیده دیوار اونگ می کنم
افشانی سرخ رنگ از طلوع خورشید هر روز از کوههای مشرق (کوه های بمرود )در اطرافش رنگین می شد . پشت کوه افغانستان امروزی و سرزمین ایران کهن بود .
پنجره ای دو لنگه از غرب به سمت قبله منظره زیبایی از باغستان و خانه همسایه را نمایش می دهد . نمای زیبای شاسکوه و میلاکوه بر قامت ابادی نشان قدرت و استواری سایه اش را هر روز بر ده می پوشاند
درختان بزرگ انار انجیر گردو و انگور طبیعت دل انگیزی را به رخ می کشد
تعدادی انار اونگی و داسی در شکاف دیوار آویزان است
صدای جغدی که هر روز بر روی بام بلند با صدای ناهنجار و خاص خودش گردنش را بالا و پایین می اورد .
از طبقه بالا به طبقه همکف نزدیک به ده پله گلی و شیب دار که موقع پایین امدن به تسریع می افزاید .احشام در طبقه همکف بودند و طبقه بالا نشیمن بود .
درب طویله را باز می کنم تعدادی گوسفند و گاوی با صدای نرم و مهربان سعی می کند بیرون گریزد . سطلی را بر می دارم و در ب چوبی یک لنگه باغ را که با صدای خشک قیژ قیژ در یک پاشنه می چرخد باز می کنم نگاهی به پایین و بالای کوچه می اندازم جوب ابی روان در یک متری درب باغ جاری است . و در کنار درب باغ , حوض ابی است که هر پنج روز از اب قنات سریز می شود .
تعدادی زنبور زرد لانه ای در بالای حوض تعبیه کردند و بازیگوشی کودکانه گاهی بر لانه جسارت می کند . بدنم گویا به زهر زنبور عادت کرده هر چند گاهی سر و صورتم را می گزیدند . روزی از روزها که زنبور دستم را گزیده بود پدرم دستم را می مکید و مقداری گل بر روی ان می گذاشت گرچه کودکی نامفهوم بودم و این برایم همیشه سوال بود ولی بعد از نیش زدن و چند دقیقه با گلی که بر روی زخمم می گذاشتم از درد خبری نبود .
ترجیح می دهم سطل را از جوب اب پر کنم . سطل را در جوب می گذارم سبزه های اطراف جوب به حدی زیاد است که اب را در خود گم کرده است صدای جیرجیرک و حرکت حلزونها در میان سبزه ها به چشم می خورد . سطل اب را در کنار گاو می گذارم . کمتر از دو دقیقه سطل اب پنج لیتری را با ولع تمام سر می کشید و گاهی هنوز پوزش را به علامت تشنگی به ته سطل می مالد .
ظرفی از جنس جیر لاستیک ، که قسمت وسط ان بریده شده بود را از سطل اب پر می کنم تا بعد از کاه خوردن تشنه نمانند
پدرم مقدمات دوشیدن گاو را فراهم می کند و من در ان فاصله از درخت انجیری زرد بالا می روم تا در شاخهای ان خود را سواری دهم و گاهی هم چند تا انجیر رسیده له شده را در دهانم می گذارم .
همان که در شاخهای انجیر تاب می خورم پیرمردی با فرزندش را در پایین دست می بینم که یونجهای درو شده را در خورجین گذاشته و ان را دو نفره بالای الاغ می گذارند . مقداری یونجه روی زمین را در بین بار و دو طرف خورجین پهن می کنند
پیرمردی عصا به دست در سه راهه سنگاجی کنار درخت توتی نشسته و به گذر اب می پردازد .
صدای گنجشکان و انبوهی از پرندگان به گوش می رسد . گوساله ای بازیگوش در فضای باغ بالا و پایین می پرد و تعدادی مرغ و خروس مشغول تغذیه هستند . صدای مردی سوار بر الاغ از دور دست می اید دیوار باغ به اندازه قد یک انسان از سنگ و گل و خاشاک پوشیده شده است . چند تا زن بقچه ای از لباس را بر روی سرشان حمل می کنند و در کنار جوب اب به شستن انها می پردازند . دیوار باغ و درختان برای خشک کردن لباسها مناسب ترین مکان برای پهن کردن است . بادی ملایم لباسها را تکان می دهد و تعدادی از لباس ها را بر روی زمین می اندازد .
امار جمعیت ده بیش از دویست خانوار در محیطی که قلعه نامیده می شد در مساحت سه هکتار , خانه هایی دو الی سه طبقه چسبیده به هم و فشرده زندگی می کنند کثیر انها جهت ادامه ی حیات همین روال را سپری می کنند , زندگی ارام , بدون دغدغه و نیرنگ
انجا زادگاهمان بود وطن اجدادی سرزمینی که در ان چشم به جهان گشوده ایم ولی امروز دست بی رحم سرنوشت بر ان تقدیر جدایی افکند و روزگاری نا مروت همه رو در هم پاشید .
کاش هر دل درد پنهانی نداشت خالقی اسفاد وطنم
تعداد کارگاه اهن ریزی که قبلا هم به ذکر بیان پرداخته شده
کارگاه اهن ریزی میرزا عباس قلی قاسمی
کارگاه اهن ریزی خواجه میرزا علی خالقی
هنوز بقایای کارگاه وهمچنین بعضی از وسایل وابزار کار موجود است
کارگاه سنتی اهن ریزی خواجه سعادت قلی موسای(اسباب شخم زنی)
کارگاه آهن ریزی میرزا حسین احمدی
البته اینها تااوایل دهه 50میباشد وبعد از آن به شرح زیر است :
از بالای روستا
حاج محمداقای شهریاری خرید وفروش احشام مانند گوسفند . شتر وغیره وهمچنین دارنده اولین ماشین روستا که یه جیپ بود
حاج میرزا محمد خالقی خرید و فروش قالیچه گوسفند ,موتور ,
حاجی عباس غلامعلی زاده خرید وفروش گوسفند واولین گله دار روستا
از پی قلعه حاج محمد کلوخ قنبری گارگاه قالی بافی واولین آموزشگاه قالی بافی در روستا
حاج محمد صادق اکبری کارگاه قنادی ابتدادر منزل باغ سرای شان کوچه پی قلعه وبعد در منزل مرحوم کاظمی و بعد کربلایی محمد صادقی وبعد هم منزل حاج حسینعلی کاظمی
میرزا ابراهیم خالقی خواربار فروشی وپارچه فروشی ابتدا در منزل پی قلعه وبعد در مغازه حاج اسماعیل شمسی در قلعه
حاج عباس عابدینی بزازی دوره گرد
اقای حاج محمد نوروزی در ساخت وساز ادوات کشاورزی
اقای غلام محمد اسماعیلی خواربار فروشی در مغازه سر منزلشان
اقای خواجه اسدالله یاری خواربار فروشی روبری خانه کربلایی حیدر عابدینی که اواخر در شهرک جدید بود
ابزار کشاورزی ملا عباس عبدی ( اره , چاقو , داس و غیره)
حاج میرزا حسن حسنی آسیاب
حاجی محمد ناظر عطایی خرید وفروش ملک خودرو ,زعفران , گوسفند , شتر وگاو اولین تاجر به تمام معنا
خواجه اسماعیل شهریاری خواربار فروشی
کربلایی غلامحسن اسداللهی خواربار فروشی
حاج محمد رضا ظاهری خواربار فوشی
اقای حاج محمد کلوخ اسداللهی اولین جوشکاری ودرب وپنجره سازی
حاج غلام نبی شهریاری خواربار فروشی
موارد بالا تا اوایل دهه 70 وبعضی ها بعد ازان نیز فعال بودند
واما بعد از دهه 70تا دهه90
اقای محمد کاظمی خواربار فروشی
اقای مهدی شهریاری خواربار فروشی منزل اقای شمسی وهم اکنون در شهرک فعالیت دارند
اقای رجب قلی زاده خواربار فروشی
این چند مورد در زیر قلعه بودند واما از اواخر دهه60 که شهرک نشینی شروع شد ومردم به شهرک جدید نقل مکان کردند موارد زیر برای خدمت به همشهریان راه اندازی شد
اقای ملاحسن صادقی حمام دار نمونه ومتصدی فروش نفت وبه قدرت می توان گفت در سطح زیرکوه نمونه ای بی نظیر چون خدمت زیادی به مردم روستا نمود .
اقای حبیب شهریاری موتور سازی
اقای رضا اسحاقی جوشکاری وموتور سازی وآپاراتی
برادران شهریاری خواربار فروشی
اقای محمد تقی واحدی خواربار فروشی
اقایان نوروزی خواربار فروشی غظنفر وحاج رضا وبعد ها نیز هادی اقا هنوز هم حاج رضا در کار خرید وفروش ماشین وهادی اقا نیز ادویه مشغولند
اقایان علیپور اقا صادق واقا اسماعیل در کار خرید وفروش وتعمیر موتور سیکلت
اقای قلی زاده اولین نانوای اسفاد که به نام خانمشان بود و این نان تنوری بود که مردم سفارشاتشان را از قبل می دادند. و در مغازه میفروخت (بیشتر به مغازه غلام رضا می شناختند )
اقای محمد اقای قاسمی وحاج محمد حسن محمد حسینی نانوایی هنوز به صورت مجزا فعالیت دارند
اقای حیدر حسنی خواربار فروشی
حاج حسن ابراهیمی شرکت تعاونی روستایی وصندوق تعاون روستا (بچه خاله )
این شرحی بود بر کسبه اسفاد در چند دهه ی اخیر
نگارش , محمد رضا خالقی
با توجه به نظرات دوستان و ارتقا به زیر پرداخته می شود
…………………………………………………………………………
کارگاه قنادی حاج آقای اکبری ابتدا پی قلعه سپس منزل مرحوم کاظمی، بعد منزل مرحوم صادقی و در نهایت منزل خودشان در انتهای شهرک.
مرحوم حاج محمد نوروزی مغازه بقالی متصل به منزلشان هم داشتند که درب فلزی قرمز رنگی داشت.
پایین تر از مغازه مرحوم نوروزی مغازه حاج حسینعلی عظیمی با درب چوبی بزرگ و پایین تر از آن و روبروی منزل مرحوم ملارجب عابدینی مغازه حاج میرزا محمد، پدر اینجانب و آقای یاری، بدون هیچ فاصله ای وجود داشت که در حقیقت یک منطقه تجاری بود و متصل به محل سکونت نبود در اینجا درخت توت خمیده مرحوم کربلایی محمد ملکی هم بود که سایه خنک آن پاتوق مشتریان و آسیاب بان بود.
روبروی منزل مرحوم کربلایی حیدر(بره) مغازه آقای شهریاری که بعدها به آقای ابوذر غفاری واگذار شد از ابتکارات آقای غفاری یخچال ویترینی بود که گویا نفتی بود و نیازی به برق نداشت و کمپوت های خنک را اولین بار ایشان وارد اسفاد نمودند.
مغازه کربلایی غلامحسن اسدالهی بیشتر ظروف پلاستیکی بود و مغازه حاج محمدرضا ظاهری هم بیشتر لوازم منزل بود.
مغازه های برادران جعفری، آقای هادی یعقوبی و آقای جعفر یوسفپور هم در شهرک مربوط به دهه اخیر است و در قلعه بالایی هیچ مرکز تجاری وجود ندارد
رضا اسماعیلی
……………………………………………………………………
ماشا الله به حافظه ی آقا محمدرضا
یادمه در شهرک جدید که راه افتاد آقای محمد میری هم مدتی کنار منزلشان مغازه داشتند. همچنین بچه های دایی تون کربلایی حسینعلی قاسمی که منزلشون در مجاورت شرکت تعاونی بود.
احمد محمدی
مزار (به معنی زیارتگاه) ریشه در اعتقادات دینی ما ایرانیان دارد که در ایران پیش از اسلام نیز به نامهای دیگری وجود داشته است. بجز حرم امامان معصوم علیهم السلام، که کعبه عشق و ارادت شیعیان است، مکان های دیگری نیز به عنوان مزار شناخته می شود که محل دفن امامزادگان و دیگر بزرگان دین است و یا ممکن است نشانه ای از آنان داشته باشد، مانند قدمگاه حضرت امام رضا (ع) در نیشابور که نشان حضور و استقرار ایشان در آن مکان است. در مجموع مزارها بهانه ای است برای عشق ورزیدن و ابراز ارادت به بزرگان دین و راهنمایان انسان.
اگر این جمله آخر را به عنوان فلسفه مزار بپذیریم، هر مکان یا نشانه ای که ما را به یاد خدا اندازد و بهانه ای شود که با او درد دل کنیم و فرمانهای او را به خود و دیگران یادآوری نماییم، می تواند مزار باشد.
مزار آشی در اسفاد نیز از جمله این مزار هاست که محل دفن کسی نیست اما نشانه ای از قدرت خداوند است :
در شیب تند قله ای که به نام همین مزار خوانده می شود، سنگی بزرگ و کروی شکل به تنه باریک یک درخت وحشی تکیه داده و در حالی که زیر پای آن خالی بوده و هر آن می توانسته است سقوط کند، سالهاست که همان جا قرار گرفته است.
طی این سالهای طولانی، باران و برف تغییرات بسیاری در دامنه و قله این کوه و دیگر کوههای همجوار آن ایجاد کرده و زلزله های این دو دهه سنگ ها و صخره های زیادی را از بالای کوه به پایین پرت کرده است. به طوری که دهانه ابتدایی شاهرود و ادامه آن تا سنگابها و دره گلستو، کاملا با ۱۵ سال پیش متفاوت است، اما سنگ مزار همچنان بر جای خود ایستاده است.
نمی خواهم این وضعیت سنگ مزار را به مقدسات ربط دهم و مردم اسفاد هم چنین اعتقادی ندارند. اما هر چه هست، این سنگ در گذشته های نه چندان دور، بهانه ای بود تا خانواده ها را از درون منزل به دامنه کوه بکشاند. آن روزها مسافرت رفتن و زیارت امام هشتم (ع) در مشهد به آسانی امروز نبود. رفتن به مزار شاسکوه هم از عهده هرکسی ساخته نبود. مزار آشی فرصت مناسبی را فراهم می کرد که برخی درد دل ها با خدا گفته شود.
در آنجا آش نذری می پختند، دعا می خواندند، از خدا حاجت می خواستند و به درختی که تکیه گاه سنگ است، تکه پارچه ای گره می زدند تا حاجت شان برآورده شود. البته امروز دیگر مزار آشی رونق گذشته را ندارد ... بدرود تا بعد.
اسفاد قدیم
هنوز شهرک بنا نشده بود.
ابتدای اسفاد یک تقاطع بود و به نوعی دروازه ی ورودی روستا.یک چهارراه استراتیژیک ، که از سمت شمال از راه بوته ی خیک و حوض نیکبخت به آبیز و از شرق به دیمه زار اسفاد و روستای چاه پایاب و از سمت جنوب از راه قدیم گوگری به میرآباد وصل میشد. غرب چهارراه ورودی اسفاد بود که به دو قله ی معروف شاسکوه و میلاکوه منتهی می شد.در یک حاشیه ی چهارراه مدرسه ی راهنمایی قرار داشت.این مدرسه اهدایی موقت مرحوم حاج حسین صیامی بود.مردی با ایمان ، خیّر ، قاری قرآن با اطلاعات عمومی بالا که برای تاسیس مدرسه راهنمایی ، منزل خود را چندین سال رایگان در اختیار عموم قراردادند تا زمینه ی پایه گذاری و تاسیس این پایه ی آموزشی در اسفاد فراهم شده باشد.(خدایشان بیامرزد).روبرو ، مغازه آقای حاج مصطفی ابراهیمی و کنار آن بعدها مغازه ی آقایان شهریاری وپائین تر آن مغازه ی آقای رجب قلیزاده بود. بهترین خاطره ی این چهار راه ورود و خروج مینی بوس های مسافربری اسفاد-قاین و ماشینهای کاسبان دوره گرد به روستا بود که در این میان کَبله شیخ عباس از همه وفادارتر و مداوم تر بود.به سمت بالا که می رفتی به کارگاه قنادی سنتی مرحوم حاج محمد صادق اکبری می رسیدی که دو پله از کوچه پائین تر بود . کارگاهی با دیگهای مسی بزرگ ، سینی های قالبگیری قند ، یک فر بزرگ و سایر ابزار مخصوص و سنتی، که این کارگاه پر آوازه بعدها به ملک مرحوم کربلایی محمد صادقی انتقال یافت .روبروی قنادی آب انباری بود معروف به کُر ، که مقداری از آب وقف روستا جهت گَوگله و دیگر حیوانات در آن ذخیره می شد و یک درخت توت ِ نه چندان خوش احوال آنجا به سختی زندگی میگذراند و روبروی آن مغازه ی آقای کاظمی .
به واسطه ی این کُر و اینکه اینجا پایین قلعه بود اینجا را سرِ کُر یا زِرقلعه می گفتند . بعداز اینجا مغازه آقای کربلایی غلام نبی شهریاری بود . مغازه ای با درب دو لنگه ای توسی رنگ چوبی که یک درب ورودی هم به حیاط ایشان داشت.بعدِ ایشان منزل آقای حاج محمد کلوخ اسدالهی بود. مردی صبور ، آرام و مشتریمدار که درکنارکشاورزی ،بنزین فروشی و کارگاه جوشکاری داشتند و صدای دیزل هندلی آن نوید حضور مقرر و راه اندازی کار مشتریان را می داد . درست روبروی این کارگاه جوشکاری واحدصنفی آقا ظاهری بود که نسبت به سایر مغازه ها مجهز تر می نمود و درخت توتی با تنه ای ناودونی شکل وسط کوچه خودنمائی می کرد.بعداز این درخت ، کوچه سه الی چهار متر عریض تر میشد و این پهنای وسیع تا منزل مرحوم کربلایی حیدر عابدینی ادامه داشت. در ابتدای این پهنای وسیع منزل و نجاری مرحوم حاج غلامرضا نجفی بود، مردی بسیار سخت کوش و متبحر و مجرب که در عصر خود شناخته شده بودند. متبحر گفتم چونکه هر کاری بدستشون می چسبید و در خیلی کارها استاد بودند از جمله در شکار با اسلحه ی شکاری و " دو در" و "حلقه مو" و نیز تله ی دو بال که برای حیوانات دزد و مخرب مانند سیخل ، روباه و شغال بکار میرفت.
حرفه ی نجّاری بعد از کشاورزی شغل دوم ایشان بود که در نبود امکانات پیشرفته ی امروزی با ابزاری مختصر و مقدماتی از قبیل ارّه درشت بُری ، تیشه ، پَرما(دریل دستی)،اسکنه(موقار) و چکش کارهای بزرگی انجام
می دادند و وسایلی از قبیل دربهای چوبی ، نردبان ، دروازه خرمنکوبی ، چَیگ ، جُق ، ماله ، اسباب گَورونی یا شخم زمین ، بافت انواع سبد ، سَفته قوت ، شیل و قفسِ پرنده از مهارتها و هنرهای دستی ایشان بود .در چند قدمی نجاری مغازه آقای اسدالهی و ربروی ایشان اولین مدرسه ی رسمی آموزش و پرورش در اسفاد بود که برای متولدین تا دهه۵۰ پر از خاطره است.خاطرات درس در چادر،خاطره با شهیدان اسماعیلی،حسینی و شفیعی و زیر توپ زدنها که مرسومترین بازی بود. روبروی مدرسه مغازه آقای شهریاری بود که بعدها به آقای غفاری واگذار شد. در ادامه ی مسیر به آسیاب گازوئیلی می رسیدی که گویا صدای تپ تپ آن هنوز بر مخ منِ همسایه می کوبد. اینجا به چند دلیل پاتوق جوانان آن روزهابود : ۱) وجود درخت توت تنومند و نه چندان شاقولِ مرحوم ملا خالقداد با سایه ای خنک و دلنشین که می شد سرپا روی تنه اش راه رفت. ۲) حضور مداوم آقای اسماعیل حسنی متصدی آسیاب بعنوان بهترین همدم اهالی . ۳) وجود سه باب مغازه آقایان یاری،اسماعیلی و غفاری مجاور هم . همه ی اینها زمینه های یک پاتوق پر رونق بودند . در چند قدمی آنها مغازه حاج حسینعلی عظیمی محل خرید و فروش قالیچه با معیار اَیاق ، فروش انواع پارچه،لوازم التحریر،زعفران و گل زعفران،ارزن،پیازتخم،چغندرتخم وسایر بذرهای مرغوب بود.سپس مغازه آقای نوروزی و در ادامه ی کوچه مغازه آقای حاج حسن ابراهیمی،مردی صبور و با گذشت که در ناملایمات اخلاقی از کوره در نمیرفت و همه ی اسفادیها پسرخاله و دختر خاله اش بودند،همان که سالها متصدی شرکت تعاونی اسفاد بود.برایش آرزوی توفیق داریم.-
نویسنده :احمد عظیمی
سلام خدمت اسفادیهای عزیز
در ایام کهن اسفاد قدیم همچنان روزهایی چون بهار امسال بهار98 سالهایی بر پیکر خود بهارستان را تجربه می کرد که در نگاشت هایی دوستان عشق و خاطرات کهن را به قلم در آوردند
نگارش شاهرود قدیم که مراتب تکمیلی در پیشینه ی همین سایت موجود است به تالیف در امده همچنان قدیم مثل امسال به دیدن رود می رفتیم و واقعا تماشایی بود که صدای شار تا دوردست ها می امد
فصل بهار چند سالی ، قبل از سال 76 در اسفاد همچنان زیبایی و شور شوق را بر خلقت کائنات رنگارنگ و زیبا می کرد انگار نقاش چیره دست با قلم زیبایش جلوه ای از بهار را نقاشی می کرد
همه جا همچون بهشت زیبا بود هر چیزی لذت خودش را داشت کوه دشت دره باغها مزارع درختان گل ها شکوفه ها و بوی بهار که هر حیوانی را از خانه به بیرون می کشید.
در هر کوچه باغ ها و مزارع صداهای دلنواز هم شهریهایمان به گوش می رسید سر هر کوچه باغ صاحبان باغها بر لب جوب اب لذت حیات و بهار را در سکوت و آرامش تجربه می کردند
امروز از اون سالهای دیرین سالهاست که همچنین بهاری پیکرش را گلگون نکرده بود با شروع مکرر باران از ابتدای سال آرزویی دوباره تکرار در دلمان زنده شد دیروز بعلت شدت شدید باران شاهرود اسفاد جان گرفت و با غرش خود سکوت شاسکوه را در هم شکست و خاطرات گذشته کهن را باری دیگر تداعی کرد
امسال خداوند نعمتش را افزون کرد و خیر و برکت را به بندگانش اعطا نمود
و این تجربه را برای حامیانش که تا به امروز اهش را به دل آرزو داشتند به حضور تجربه کردند و ان ایام گذشته که بهترین ایام و خاطره های مردم عزیز بود امروز به رویت وحضور دیدند که اگر خداوند بخواهد کویر و دشت هم می تواند بهشت باشد
بعد از چند سال نوروز 1398 سال بهار سال زیبایی و شکوفایی بهشتی دوباره اسفاد را به دامن خود شکفت و بهاری رنگارنگ و زیبا را برای بندگانش به نقاشی کشید
یادی از درگذشتگان (1)
درگذشت تأثر انگیز مرحوم حاج محمد رضا آخوندی را به همه همولایتی ها و بخصوص خانواده و بازماندگان داغدارش تسلیت می گویم.ایشان با آنکه بخش عمده ای از زندگی اش را در تهران گذراند، اما خاطره آهنگ خوش اذان گفتنش بر بام اسفاد قدیم فراموش شدنی نیست. از جناب آقای سعید جمالیان که این موضوع را یادآوری کردند، بسیار ممنونم. برای روح آن مرحوم آرزوی مغفرت و رحمت می کنم و برای بازماندگان محترمش از درگاه خداوند آرزوی صبر دارم. اما این موضوع بهانه ای شد برای یادآوری بخشی از خاطرات اسفاد قدیم.
شاید ریشه نام فامیلی آقایان آخوندی نیز برای شما جالب باشد. در اسفاد قدیم، به مکتبدار ده که به کودکان آموزش قرآن می داد، آخوند می گفتند. خدابیامرز، پدر آقایان آخوندی چنین جایگاهی داشت. من دوره ایشان را درک نکرده ام اما در کودکی بارها نام آخوند میرزا مسیح و آخوند ملاوهاب را از زبان مادربزرگم به نیکی شنیده ام. ایشان برای آنها تقدس ویژه ای قائل بود. آن دو در تربیت قرآن خوانها و احیای فرهنگ قرآنی در اسفاد قدیم نقش مؤثری داشته اند.
اگر توجه کنیم که در آن دوران مدرسه به سبک امروز وجود نداشته و تنها راه باسواد شدن مردم همین مکتب قرآن بوده است، می توانیم نقش آخوندها را در آموزش عمومی و ترویج فرهنگ دینی بیشتر درک کنیم.
در دوران کودکی ما نیز ، با آنکه مدرسه ها به سبک جدید وجود داشت، اما مکتب قرآن همچنان پابرجا بود. آخوند ما، مرحوم کبله (کربلایی) خدایار عاجزی بود که من بخش زیادی از موفقیتم را در زندگی، مدیون ایشان و همسرشان هستم. شاید شرح بیشتری از این موضوع برای شما هم جالب باشد:
در حدود پنج سالگی ام، یک روز دوست همبازیم آقای محمد علی شفیعی، که همسایه دیوار به دیوارمان بود، مرا با خود به محل مکتبخانه برد. آن روز مکتب تعطیل بود اما با توضیحات ممدعلی، ترس من از مکتب تا حدود زیادی ریخت. تا آنکه در صبح یک روز زمستانی، هنگامی که از خواب بیدار شدم، از پدرم شنیدم که قرار است به مکتب بروم. خوشم نیامد. یواشکی از خانه بیرون رفتم به منزل عمویم (خدابیامرز خواجه اسحاق) پناه بردم و در زیر کرسی پنهان شدم. اما دقایقی بعد پیدایم کردند و پس از کمی مقاومت، راضی شدم که به مکتب بروم. خانه آخوند در باغستان بود و با قلعه فاصله ای نسبتاٌ طولانی داشت.
اولین برخورد آخوند با من بسیار صمیمانه بود. ایشان مراسم معارفه را با یک دعا شروع کرد و سپس با چند تعارف شیرین، دلهره ام را از بین برد. پیش از آن، حمد و سوره و نماز را از پدر بزرگم (خدابیامرز خواجه حیدر) و بی بی یاد گرفته بودم. دیدن بعضی از افراد آشنا در بین شاگردان مکتب، بخصوص همسایه ام محمد علی فردوسی، که چندسالی از من بزرگتر و بسیار مهربان بود، به من روحیه ای مضاعف داد و اولین روز مکتب را به خوبی شروع کردم .
اما روزهای بعد همه چیز عادی شد و بخصوص از وقتی که آقای فردوسی که دوره اش را تمام کرده بود، دیگر نیامد، مکتب برای من وضعیتی غریبانه به خود گرفت. علاقه چندانی به یاد گرفتن نداشتم. با بچه های همسن و سالم نمی توانستم رفیق شوم و مسیر رفت و برگشت به خانه برای من بسیار دلهره آور بود.
برنامه درسی مکتب با مدرسه های امروزی به کلی متفاوت بود. در هر وقت از سال می توانستی وارد مکتب شوی و دوره آموزشی به طور انفرادی، را از اول شروع کنی. برنامه درسی هرکس از دیگری جدا بود و هرکس متناسب با استعداد و تلاش خود پیش می رفت. درس با تمرین حروف الفبا و حروف ابجد آغاز می شد. قواعد اعراب را که یاد می گرفتی، می توانستی جزء سی ام را از آخر (سوره های کوچک) شروع کنی. هر درس را که خوب از بر می شدی، اجازه می یافتی که درس بعدی را بخوانی. سوره «عم»، آخرین سوره سی پاره (جزء سی ام) به منزله امتحان نهایی در یک مرحله بود که با اتمام آن، اجازه ورود به درس قرآن داده می شد.
از درسهای آن روزها فقط دو خاطره به یاد دارم که هرکدام می توانست بر زندگیم تأثیری نامطلوب بگذارد. نخست از سوره «الطارق». آخوند از من خواسته بود که این سوره را شب در منزل مرور کنم و من نخوانده بودم. هنگامی که در پاسخ آخوند که از من پرسید؛ دیشب این سوره را خوانده ای، با سادگی و صراحت گفتم نه، ایشان سیلی محکمی به صورتم زد. این سیلی از نظر من پاسخ راستگویی ام بود و مرا به شدت آزرده خاطر کرد.
خاطره بعدی مربوط به سوره «عبس» است. در نبود آخوند، مبصر کلاس مسئولیت اداره مکتب را بر عهده گرفته بود. در مقابل مبصر ترس و دلهره کمتری داشتم. به همین دلیل از او خواستم که درس عبس را از من امتحان بگیرد. تنها دو اشتباه داشتم که وقتی یاد گرفتم، به من اجازه داد سوره بعدی که «والنازعات» بود، شروع کنم. شروع درس والنازعات برای من بسیار هیجان آور بود زیرا که تنها یک درس به پایان «سی پاره» مانده بود و در واقع به امتحان نهایی می رسیدم.
آخوند که آمد، با خوشحالی نزدش رفتم و گفتم که سوره عبس را در حضور مبصر خوانده ام و او به من اجازه داده که والنازعات را شروع کنم. آخوند گفت دوباره بخوان . چشمانم سیاهی رفت. دلهره تمام وجودم را گرفت. بی اختیار گفتم : حالا که فراموش کرده ام ... همه بچه ها خندیدند و آخوند با سیلی محکمی پاسخم را داد. حسابی توی ذوقم خورده بود. دوباره از درس بیزار شدم...
بالاخره مدتی گذشت. سیپاره به انتها رسید و قرآن را آغاز کردم. هنوز دو صفحه بیشتر از قرآن نخوانده بودم که اتفاق دیگری افتاد و مسیر زندگیم را تغییر داد. امروز حدود 35 سال از آن روز می گذرد و من تأثیر آن روز را در همه موفقیت هایم حس کرده ام.
در هوای معتدل بهار، کلاس در فضای باغ تشکیل می شد. بچه ها در سایه درخت ها نشسته بودند و هرکس جداگانه درس را زمزمه می کرد. آخوند برای انجام کاری بیرون رفته بود و اداره مکتب را به همسرش سپرده بود. اسماعیل ملکی (دوست صمیمی و قدیمی ام که اکنون دبیر آموزش و پرورش هستند)، مبصر ما بود. همسر آخوند از ما خواست که هر سئوالی داریم از مبصر بپرسیم.
من احساس کردم که در غیاب آخوند درس را بهتر می فهمم. دو صفحه اول قرآن را خواندم و تنها دو کلمه را از مبصر پرسیدم. بقیه را به نظر خودم درست خوانده بودم. این موضوع را با خوشحالی به همسر آخوند گفتم و ایشان، بدون اینکه مرا امتحان کند، از بچه ها خواست که همه برایم کف بزنند ...
هیجان تمام وجودم را گرفته بود. اعتماد به نفس عجیبی پیدا کرده بودم. نمی دانم از آن به بعد چه شد اما روزهای بعد را به یاد می آورم که قرآن را با صوت بلند می خواندم و آخوند تحسینم می کرد. گاه اتفاق می افتاد که ایشان در کنار کوچه باغ، رهگذری را نگه دارد و قرآن خواندنم را به او نشان دهد.
خبر در بین همه آشناها پیچیده بود که فلانی با این سن کم، قرآن را با صوت می خواند. هر روز با پدرم صوت قرآن را تمرین می کردم... دوره قرآن را به سرعت تمام کردم و روزی که وارد مدرسه شدم، پیشاپیش، می توانستم درس ها را به خوبی بخوانم. بچه های سال دوم و سوم دورم جمع می شدند و با تعجب درسها از من می پرسیدند. یادم می آید که از کل کتاب فارسی اول، پیش از آنکه درس را شروع کنیم، تنها چند کلمه را که در آن حروف ویژه فارسی (گ، ژ ، چ ، پ) بود، بلد نبودم...
این شرح طولانی را از این جهت گفتم که تأثیر یک تشویق بجا را در زندگی خود یادآوری کرده باشم. نمونه چنین تشویق های تأثیرگذاری را در زندگی خود و دیگران بسیار دیده ام.
بار دیگر به روح همه درگذشتگانی که از آنها نام بردم و من توفیقات خودم را در زندگی مدیون آنها هستم، درود می فرستم و برای آنها که زنده اند، آرزوی سلامت و توفیق و طول عمر دارم.
+ نوشته شده در پنجم آبان ۱۳۸۶ ساعت توسط مظفر کریمی
عکس فوق خاطراتی از اسفاد کهن یادآور بیان ذیل است
این حوض در آخرین سالهای دهه هفتاد به انقضای خودش خاتمه داد و دیگر کاربردی مصرفی نداشت هر چند امروز اثارش به یادگار نقش زمین است
اولین کشت های دیم در بیابان های اسفاد بسیار در شرایط سخت و دشوار بود توسط چهارپایان کل این مسیر را در رفت اما بودند و کل آن زمینها را با الاق و گاو شخم می زدند برداشت آنها با دست انجام می شد که ماهها به طول می انجامید
در زمان قدیم از خار و خاشاک آغل درست می کردند
بعد از مدتی چادر روانه شد . وسیله ای ایمن تر و بهتر از آغل و سایه بان بود که از ورود حشرات و خزندگان یا حیوانات وحشی در امان تر بود
من یک سفر چهار روزه از کودکی جهت گندم درو به یاد دارم که در خاطرات کودکی ام این چهار روز گویا یکسال به طول انجامید
معمولا چند خانواده نزدیک با هم در کشت گندم شراکت داشتند
پدرم با حاج حسین علی عظیمی و خواجه غلام علی عظیمی و فرزندانشان در کشت شریک بودیم و با هم همکاری می کردنیم در قدیم همت و پشتکار اقوام و خویشان بیشتر بود و پیشرفت کار هم در تسریع بیشتری صورت می گرفت
بدون همت دوستان کار پیشرفتی نداشت و خسته کننده بود
این حوض گاهی بعلت بفور برف و باران تا اواخر تابستان اب داشت
تفکر خوردن آب حوض در این عصر و زمان اصلا قابل فهم نیست
اما چگونه مردم کهن از این اب استفاده می کردند و هیچ نوع مریضی به سراغشون نمیومد .
به یاد دارم تو اتوبوس چهل نفر آدم با یک لیوان آب می خوردند و هیچ نمی شد اما امروز با این تشکیلات بهداشتی و ماسک و .. چه عزیزانی رو از دست دادیم
اطراف این حوض همیشه صدایی از حضور پرندگان و حشرات در شنود بود
زنبورهای قرمز مجال اب خوردن نمی دادند
خاطرات کودکی از برگشت این سفر چهار روزه به آبادی برایم گویا افتخار بزرگی بود آفتابی گرم و سوزان سر و صورت مان را سوزانده بود .
کشت گندم و برداشت آن در ان زمان مشقت های زیادی داشت
خاطرات اسفاد قدیم همچنان مانگار و زیاد است و کتابها حرف هم از گفتنش کم می آورد
یادش بخیر
خالقی اسفاد
درخت جوز در اسفاد قدیم قانونش در حکم یک سفارتخانه بود. یعنی حریم یک درخت جوز در حکم ملک شخصی محسوب فرد می شد .
درخت جوز درختی بسیار بزرگ و پر برکت و پر درآمد بود که جلوه ای بسیار زیبا به باغها و معابر و کوچه باغها داده بود.
جوز یا گردو دوست و شبیه ترین ماده به مغز انسان است و ماده ای بسیار مغزی و سرشار از آهن و کلسیم و فسفر و پتاسیم است.
در اسفاد قدیم تقریبا همه اسفادیها درخت گردو داشتند و توجه و عنایت خاصی به این درخت داشتند.
خوابیدن در زیر این درخت بعلت شاخه های پربار و فراگیر و داشتن دی اکسید کربن زیاد مکروه بود و برگ آن نیز دارای بویی خاص و ضد پشه است و از پوست گردو و تنه درخت و همچنین برگ درخت برای رنگ در رنگرزی استفاده می کردند . گلبرگ درخت که شبیه خوشه انگور است نیز گربه جوز نام داشت.
فصل برداشت گردو اواخر تابستان بود و چون معمولا اکثر درختان مالکیت مشترک داشتند. چیدن گردو و یا جوز ته کنی از آداب و مراسم و هماهنگی خاصی برخوردار بود.
جوز ته کنی از کارهای سخت و پرخطر بود چرا که درخت های جوز کنار جوب های سنگ فرش و همچنین کنار دیوار باغ که پوشیده از سه ور و که دیسک و خار و خاشاک بود ، روئیده بود و از درختان بسیار مرتفع و شاخه سار بلند بود.
آنقدر شاخه های بلند داشت که چیدن گردو با دست و یا بالا رفتن از درخت غیر ممکن بود و چیدن جوز با چوبی صاف و بسیار بلند به نام جوز روئه انجام می گرفت .
هدایت جوز روئه و انداختن گردو ها کار افراد خاصی بود و قدرت بدنی خاصی را می طلبید و کاری دشوار و خسته کننده بود.
بعد از چیدن گردو ها کار شمارش و تقسیم گردوها به تعداد مالکین بر اساس درصد شراکت انجام می شد .
گاهی اوقات همه شرکاء حضور نداشتند و یا از سهمی اندک برخوردار بودند که همین هم برایشان ارسال می شد.
دنبال کردن گردو ها . جمع کردن . پرت شدن گردو ها به سر و کله افراد ، پشت بام ، کوچه ، لای بوته ها ، شاخه ها و در نهایت په سه کردن و انداختن جوز های باقیمانده در بالای شاخه سارها سهم و غنیمت کودکان بود.
و آخرین برنامه مراسم، کندن پوست گردو یا کچل و یا کل کردن آن بود که دست و انگشتان ما رو پیر می کرد و تا چندین روز رنگ و بوی گردو خوراک جان دستان ما می شد.
گردوی کاغذی و اس که لوک اسفاد ، هم منبع غذایی خوبی بود و هم منبع درآمد و همه خانواده ها از آن برخوردار بودند.
در دهه شصت بعلت طرح سیمان کردن جوب ها و قطع ارتباط ریشه درختان با منابع آب ، تمامی درختان زیبای جوز خشک شد و در آن زمان کاش خروجی هایی کوچک، برای آبیاری درختان از جوبهای سیمانی ایجاد می شد تا این اتفاق بسیار تلخ بوجود نیاید.
هر درخت گردو 5 تا 100 هزار گردو داشت که منبع درآمد خوبی برای خانواده ها بود.
امروزه نیز با توجه به وجود باغها و مراتع اسفاد در کوهپایه و کاهش آب قنات ، تنها راه استفاده مفید از آب قنات ، احیاء باغها با احداث حوض و آب انبار و انجام آبیاری قطره ای است و کاشت درختان گردو با روش آبیاری قطره ای در این منطقه بازدهی خوبی خواهد داشت و کمک به اقتصاد خانواده و ترویج اقتصاد مقاومتی خواهد بود.
کریمی آوای اسفاد
مراکز تجاری و فعالان اقتصادی اسفاد درسالهای 60تا70 «قلعه »
ازپایین قلعه
#پخش فرآورده های نفتی اسفاد مرحوم صادقی
#بقالی اقا رجب قلیزاده
#بقالی مهدی اقا شهریاری
#شرکت تعاونی مصرف اسفاد
#خواروبار فروشی ولوازم قالیچه محمد آقا کاظمی
#خرید و فروش دام سنگین حاجی عطایی و حاجی صادقی
#خواروبار فروشی اقای غلام نبی شهریاری
#لوازم خانگی آقای ظاهری
#کارگاه جوشکاری اقای محمد کلوخ اسداللهی
#میوه فروشی وبقالی اقا ابوذر
#مکز خرید و فروش زعفران .گل .قالیچه. حاجی عطایی
#لوازم التحریر وخرازی اقای یاری
#آسیاب دیزل حاجی حسنی
#خشکباروحبوبات حاج میرزا محمد غفاری
#خشکبار و حبوبات عظیمی واسماعیلی
#عطاری و خواروبار فروشی کربلایی سیدمحمد تقی موسوی
#لوازم خانگی برادران اسداللهی و غلامعلی زاده
#پلاستیک جات ولوازم خانگی اقای محمد حسینی
#تولیدی نبات . آبنبات. قند انقلاب دکتر صادق اکبری
#کارگاه قالی بافی حاج محمد کلوخ قنبری با حداقل ۵نفر بافنده
#همچنین مرکز فرهنگی و کتابخانه شهید صدوقی به مدیریت اقای فردوسی وعبدی
#######################کاسبان سیار.
#حاجی محمد رحیم محمدی
#کربلایی سید معصوم .« متخصص محاسبه متراژ اراضی درخرید و فروش»
#حاج غلامحسین واحدی امور دام
#ملا عباسعبدی تولید دستکش .جوراب. کلاه وشکسته بند
#حاجی عباس عابدینی «بززازی»
#حاج عبدلعلی کریمی خرید و فروش موتور سیکلت « مزدا دو کابین 2000یاش بخیر»
#حاج علی اکبر واحدی «ابزار آلات کشاورزی»
@@@@@@@@@@@@@@@@نگارش داود قنبری ۹۶
یکی دیگر از بزرگان کهن خواجه میرزا علی خالقی بودند
خواجه میرزا علی فرزند عبدلخالق
ایشان مردی زحمتکش مهربان وبی ازار بودند . لطافت گفتاری واعتماد به نفسی که در خود نهفته داشتند . ارتقا وپیشرفت کارشان را دوچندان کرده بود . مثل تمام اهالی ده ایشان هم در کنار کار کشاورزی , کارگاهی راه اندازی کرده بودند که به کارخانه اهن ریزی شهرت داشت
. کار خانه اهن ریزی تشکیل شده بود از یک کوره ودمی وزغالهایی که جهت ذوب اهن از درخت بنه از کوه مهیا می شد که جهت هر بار گداختن کارخانه به هفت خروار تهیه زغال لازم بود وقالب هایی مثل افتابه , هاون , اهن اسباب , همان اهن مثلثی جهت شخم زدن زمین ,
که اهن های شکسته را ذوب می کردند و دوباره در قالب های جدید می ریختند و در کنار کار لهم کاری هم صورت می گرفت ناگفته نماند به روایت ملا غلام علی کریم پور اهن دانه ای ده تومان به فروش می رسید و آهن شکسته را پس می گرفتند و هزینه افراد یک تومان و دو تومان بود که بعلت قاچاق شدن زغال از طرف جنگل بانی جلوگیری شد و کارخانه تعطیل گردید .
تعداد نفراتی که در کارگاه کار می کردند . به چهل نفر شاید بیشتر یا کمتر می رسید که چهار نفر دمی بودن وباقی قالب بند که تعدادی جهت گرم نگه داشتن کوره با زغال وتعدادی هم در راه رفت وبرگشت به کوههای فندخت به نام تگ (مندالی کوه )جهت تهیه زغال و تعدادی هم جهت فروش در روستا های مجاور فعالیت داشتند
ایشان با کوره ای که راه انداخته بودن یک کار افرین موفق وپیروز بودن
چرا که هم منبع درامدی بود وهم افرادی مشغول کار بودند
گرچه مشقت کارهای کشاورزی در زمان قدیم از چشم پوشیده نبود .ولی صبر حوصله و علاقه این مرد را به کار دوچندان کرده بود ودر کنار هم با خوبی وخوشی اوقات خود را سپری می کردند . خانه خشتی وکاهگلی این بزرگوار در پی قلعه سر سنگاجی , ورودی قلعه از سمت ابیز و باغ اناری , حفاظ قلعه رو در بر گرفته بود
حوض خواجه میرزا علی , حوضی عمومی جهت مصرف اهالی ده که تا قبل از زلزله همچنان استوار وپایدار جواب گوی عموم بود که با زلزله ای 76 اثارش نقش زمین شد
ناگفته نماند ایشان خروسی داشتند به نام جعفر والاقی به نام چرتی بره ای به نام هوری وگوساله به نام عبدالله , که با تمرین وتبحری که داشتند هر حیوان با نامش تحت سلطه واطاعت ایشان بود .
ثمره هفتاد سال زندگانی این بزرگوار چهار پسر که یکی در جوانی رحلت یافته و فرزند بزرگ مرحوم حاجی میرزامحمد و بعد میرزا ابراهیم ومیرزاحسین که هم اکنون در بستر بیماری هستند که برایشان ارزوی سلامتی داریم ویک خواهر می باشد .
یادی کنیم از بزرگ مردانی که در ان جا فعالیت داشتند که اکثرشون به رحمت خدا رفته اند مرحوم خواجه حسین صیامی حاجی خداداد حکمتی پور ملا رجب حسینی ملا محمد حسینی کربلایی محمد حسینی. ملا رجب عابدینی ملا غلام علی صادقی ملا غلام علی کریم پور و دیگر افرادی که به رحمت خدا رفتند
روحشان شاد و یادشان گرامی
پوشش گیاهی اسفاد
هم تگای مودره هم زوزخ و دره ی تهی
بهر حاجت ارغوان و خوش مزاری داشتیم
وحشیان و بستر سبز نباتاتش قشنگ
آن فراتر ما زِ مَج یک دیمه زاری داشتیم
مبحث پوشش گیاهی، اسفاد را می توانیم به سه منطقه تقسیم کنیم:
۱)منطقه کوهستانی
۲)منطقه زراعی
۳)منطقه بیابانی
در منطقه کوهستانی و بیابانی از کشت دیم که بگذریم بقیه
خودروو بوده و بر چند نوعِ درختی،درختچه ای وبوته ای می باشند که دوره ی زیستی چند ساله،یک ساله و فصلی دارندوقبلا" با ذکر نام و محل وشرایط زیستی بدان اشاره شد.
اینجا پوشش گیاهی منطقه ی زراعی اسفاد را با هم مرور می کنیم:
پوشش گیاهی این منطقه از اسفاد شامل دو دسته است : ۱)دسته اول که توسط کشاورزان و باغداران کاشت میشود و کاربرد اقتصادی دارند که یا به فروش می رسند و یا جزء سبد غذایی خانواده است.
گیاهان چند ساله شامل درختان میوه و درختان بدون بر هستند که میوه ها عبارتند از انواع انار ترش و شیرین دانه سفید ، دانه سیاه و اُشتردندون ، انواع انگورعسگری،عَلَئی ( اعلایی ) ،حسینی،بوالحسنی و انگورسیاه ، انواع انجیرسیاه ، زرد و سبز ، امرود ، زالزالک ،
انواع سیب،به،انواع آلو و زردآلو،شفتالو ، اشکولیت ، عنّاب،
زرشک ،گهیج ، انواع جوز کاغذی و اسکلوک و انواع بادووم و چاغاله بادووم و تاقوک و ...
درختان بدون میوه هم وجود دارند که جنبه ی تزئینی ، استفاده از چوب و نقش حفاظت از فرسایش خاک و غیره را دارند و عبارتند از کاج ، سرو ، بید و مُشبِد ، چنار ، سپیددار ، ارغَوو ( ارغوان ) و گل صد برگ محمدی.
و گیاهان زراعیِ یکساله ، چندساله و فصلی که عبارتند از زعفران ، گندم ، جو ، ارزن ، گَوَرس ، ذرّت ، ماش ، انواع لوبیا ، نخود ، عدس ، شنبلیله ، سیه دونه ، شو تخم ،
بَدِیو ،اجقوو ، انواع فلفل فرنگ ، دلمه ، سبز ریز خوراکی ، سیب زمینی ، پیاز ، سیر ، شلغم ، چغندر ، زردک ، هویج ، گوجه فرنگی ، بَدِرینگ ، انواع خیار خاقانی ، چنبر و خیارکج ، خربزه ، دستنبو ، هندوانه ، انواع کدو توری ، تنبل ، اُرگنجی و تزئینی و انواع سبزی خوردن ازمحصولات پر بازده اسفاد می باشد.
۲)دسته ی دوم گیاهان خودروو هستند که بعضی خوراکی و بعضی علوفه ای اند از قبیل خورفه ، سَلمه ، زبون چقوک ، لنگ برّه ، سیرموک ، تروشک ، بَلقَس ، سَرتِزَک ، جِغَشَک ، مُشینگ ، پِچک (پیچک) ، گل شقایق ، نیلوفر ، بومَروو ( بومادران ) ، دُرمنه ترکی ، گل بنوشه( بنفشه) ، گل ختمی ، الیده (خاکشیر) ، گل خیارک ، ریش بُز ، لِوه ، شاخ گو ،
اِسپخ انگور، تاج خروس ، خوئینگ ، مُشینگ ، سُخمَرد ، جَودَر ، قیاق ، گندم دِرَست ، بزنجیر ، کَنَو، کنگر و
کَنگر ماس،ته بلگه ،شکرووک،دُرمنه ، قِچ ، کَسه قلور،
گَو کُشَک ، تلخه ، کُده ، لَشووک ، فِرِزگ ، شَشَی خروک ، شَهارگ ، سیرموک ، نون کلاغ ، سفره ی مورچه ، خار اِسپَخ
و بسا گیاهان دیگر که نام خاصی برایشان تعریف نشده ، از جمله گیاهانی هستند که شرایط آب و هوایی اسفاد بستر و زیستگاهی مناسب جهت رشد و نمو آنها را فراهم کرده است.
به پاس حرمت نیاکان " لهجه ی اسفادی " را پاس بداریم
احمد عظیمی اسفاد
منبعی در کنار باغ مرحوم میرزا محمد امین عباسی به متراژ حدودا 12 متر و عمق 4 متر از سیمان تاسیس شده بود که امور اب رسانی روستا انجام می شد. با توجه به مهاجرت مردم از قلعه قدیم بعد از زلزله59 و ساخت و ساز شهرک جدید اسفاد در زیر جاده که مشکل اصلی مردم و اهالی ده همان اب بود این اتفاق صورت گرفت و با هماهنگی های لازم و شورا و رجال قدیم امر اب رسانی با لوله کشی های لازم و منبع تا خود شهرک انجام شد.
که هر شب یا صبح به تایم بیست دقیقه اب رسانی انجام می شد که مسئولیت آن را مرحوم خواجه نظام الهی بر عهده داشتند و دارای چند شیر فلکه که یکی در کنار حمام قدیم و یکی در کنار خانه آقای قضنفر نوروزی و دیگری در کنار حمام جدید که کاری بسیار مسئولیت پذیر و پر زحمت بود را انجام می دادند
یک روز اب به منطقه اول شهرک از سمت ابیز انجام می شد و یک روز قسمت بعدی که گاهی هم به علت کمبود اب ، اب دزدی با باز و بست شیر فلکه ها صورت می گرفت
اب منبع همان اب موقوفه ای بود که از بزرگ مردان روستا از خودشان به یادگار گذاشتند. که حدود چهل سره اب و زمین از موقوفه ای بزرگ مردان می باشد که بعدا از این خیرین بزرگ یاد خواهد شد .
روح مرحوم خواجه نظام الهی شاد خداوند رحمت کند ایشان را.
نگارش خالقی اسفاد
خودکفایی در اسفاد :
در بحث خودکفایی اسفادقدیم می پردازیم به بخش کشاورزیِ مردم که تمام مایحتاج شان را خودتولیدمیکردند. حبوبات،غلات،سبزیجات،فرنگی جات،میوه ها و آزوقه ی دامها همه حاصل دسترنج خودشان بود و اضافه بر مصرف خود را به فروش می رساندند.
تهیه ی نان ارزنی،نان جو و بعدها نان گندم که قوت اصلی آنها بود،در همه ی مراحل از تولید تا مصرف را خود بر عهده داشتند.بجایابزار آلات کشاورزی و در حمل و نقل و مسافرتها حتی سفرهای خارج کشور مانند سفر حج ،درمان بیمارهای خاص و تحصیل علم از نیروی انسانی وحیوانات استفاده میکردند.در کنار کشاورزی، دامپروری نیز بود تا حتی به همسایه هم نیازی نداشته باشند. گاو ،گوسفند،اسب،شتر،الاغ وطیوری مثل مرغ وخروس وکبوتر و...پرورش میدادند.نه اینکه به سبکهای پیشرفته ی امروزی پرورشگاه،تولید،بازاریاب وبازار فروش داشته باشند بلکه در حدّ استفاده ی خود بود تا در تهیه ی انواع گوشت و فراورده های لبنی و پوشاک بی نیاز باشند گاوها را برای شخم زمین جُغی میکردند و از اسب و شتر والاغ برای باربری و جابجاییها بهره می بردند.خانمها علاوه بر امور خانه تخصصهای حرفه ای چون قالیبافی و پارچه بافی داشتند.پارچه های کرباس ،برای تهیه ی لباس ، آن هم نه به شیوه های مدرن کارخانه جات امروزی بلکه با دستگاههای قدیمی و مبتدی که از نی و چوب نخ ساخته می شد.
از پشم گوسفندان برای تهیه ی کلاه، دستکش و جوراب و... استفاده می شد .در یک جمله ی ساده بگویم : "مایحتاج شان تولید ملّی بود" . تولید از خرید شان خیلی خیلی بیشتر بود و ارز آوری و حفظ آن را بر خروج و از دست دادن آن مقدّم می دانستند یا بهتر است بگویم : " شعار سران و سیاستمداران امروزی دنیا روخوانی و اندیشه ی پدران و نیاکانِ من و شمایی است که چندین و چند سال پیش با کمترین امکانات تحصیلی و رفاهی و بدور از زندگی شهری در کنج روستا زندگی میگذراندند " که این جای بسی افتخار و بالندگی دارد.
با عرض پوزش از بزرگوارن مطالب فوق جهت اطلاع نسل جدید بود.
1397/8/11. احمد عظیمی اسفاد
تصویر بالا نمایی نزدیک از درخت بنه چندین ساله است که خودنمایی می کند و ارزش یک بار دیدن را دارد
گرایش افکار کودکانه
این جا جایگاهی ایست که با توجه به اقتضا ی افکار کودکانه و هر فرد ، شهرت و گرایش خودش را در دل هر اسفادی جا کرده بود و همین طور هنوز با توجه به موقعیت اب و هوایی منطقه با وجود خشکسالی های پی در پی و سالهای متمادی سرسبزی خودش را حفظ نگه داشته است
این درخت در نقطه جداسازی اسفاد و روستای مجاور ابیز قرار دارد که شاید سالها یا بیش از نیم قرن است که در این دشت بی اب و علف خودنمایی می کند . هر چند از سایه بوته چیزی نمی روید ولی فرزانه است نامش در نگاشت ولایت واسفاد وطنم به ثبت بماند یادگار چون شایسته این شهرت است و به زیبایی یک الهام
الهامی که شاید سرچشمه قدرتی عظیم در دل بیابان خشک و مرده باشد و این الهام عرفان است عرفان
در صبح سرد
در صبح سرد شال و قبا کرده زعفران
دیدم نشاط و شور به پا کرده زعفران
چون رستخیز از دل خاک آمده برون
از خاک تیره باز دعا کرده زعفران
دارد بنفش می زند از دور این زمین
مرهم برای خاطر ما کرده زعفران
باید نشسته رفت به بالین هر گُلی
در قلب خویش خانه بنا کرده زعفران
این دُر قیمتی است که گویند طلای سرخ
آری ! به قعر خاک طلا کرده زعفران
هرسال می رویم به سر بخت این عزیز
ما را به قدر خویش رضا کرده زعفران
آن رشته های سرخ دلش را که دیده ای
با عطر و رنگ خویش چها کرده زعفران
با این همه مشقت و سختی به خانه رفت
سر پنجه ها ز بعد حنا کرده زعفران
جمع اند دور هم که بخندند غنچه ها
در قصه ای که قدر و بها کرده زعفران
پر می شود که بال و پر صاحبش شود
گرد و غبار خویش هوا کرده زعفران
در یک ردیف دسته شده سرخ و هم سفید
گویند رنج خانه دوا کرده زعفران
خشک می شود که چشم خریدار دل دهد
آن سال خُوش که روی به ما کرده زعفران
آن قدر پیش اهل محله گران بهاست
ما را به وقت خواب صدا کرده زعفران
فر آوری شود ز وجودش هزار چیز
رنگش حضور خود به غذا کرده زعفران
صد قصه داشتی و " شمیم" از تو ذره ای
پاییز ، حساب خویش جدا کرده زعفران
شاعر : مرتضی حسینی اسفاد(شمیم) - مدرس دانشگاه
جشن سره در باغ سره
جشن سره (سرقه ) به زبان اسفادی به معنای جمع شدن و بگو مگو وتاختن اب در اسفاد قدیم بود
در اسفاد قدیم درخت های گردوی بلند قامت و تنومند سرسبزی خاصی به کوچه باغها داده بود این رسم و رسومات هرشب حال وهوای دل انگیزی داشت
وقتی ما کوچیک بودیم خاطرات این مجمع و گرده همایی هر شب در باغ سره پای چنار ،سر تخت آقا میر، سر سنگاجی سر سه کیچه بر پا بود (البته جشن تاس و سره مال سالهای قبل تر بود ) آما گردهمایی ها همچنان برقرار بود
چون آن زمان هنوز ساعت اختراع نشده بود و اب تاختن با دیگ و تاس انجام می شد به شرح توضیح
دیگچه ای بود پر از اب با تاسی که از زیر دارای سوراخ تعبیه شده بود
تاس دارای درجه هایی که به منظور یک سره،نیم سره، و یک چهارم بود اندازه گیری مئ شد .وقتی تاس از اب پر می شد با درجه بندی که روی تاس بود یک سره یا چند سره تاخته می شد و به ته دیگ غرق می شد .دوباره تاس خالی می شد و همین طور برای هر ابیار طبق میزان ابی که داشت به لهجه محلی می تاختند.
واقعا این رسم به عنوان یک نوع جشن بود چرا که این امر در هر طاقه به وسیله میرتاب (کسی که اب را با تاس اندازه می گرفت ) انجام می شد و هر شب یا روز با مجمع بزرگان و مردان قدیمی با داستانهای جذاب و لهجهای شیرین اسفادی شب نشینی ها یی جذاب وپرخاطره بود
در شبانه روز دو اب بند بود . اب بند به معنای تحویل اب و تحویل شیفت (طاقه) از شب به روز و همین طور از روز به شب که به عهده میر تاب بود.
بعلت عدم ساعت در قدیم تحویل شیفت یا اب بند در نماز شوم (وقتی هوا تاریک می شد ) و در صبح با طلوع خورشید اب بند صورت می گرفت
در اسفاد قدیم حدود پنجاه و شصت سال قبل هر طاقه با ذکر بیان در این نگاشت از مرحومین مندرج یادی شد تا بخوانیم با ذکر صلوات بر محمد و ال محمد به روح ناز نینشان
روحشان شاد خالقی اسفاد
میر اب سر رم حاجی سید ابو تراب
میر اب دو رم کربلایی حاجی ابراهیم جوان
میر اب سه رم حاجی عباس غلامعلی زاده
میر اب 4 رم حاجی غلام حیدر قاسمی
میر اب 5 رم حاج علی محمد جعفری
میر اب 6 رم حاج میرزا محمد غفاری
میر اب 7 رم کبله غلام عبدی
میر اب 8 رم خواجه نظام الهی
قرق کیشمان
در فصل بخصوصی از سال در اسفاد قدیم این امر صورت می گرفت
قرق به معنی قدغن کردن یا بازداشتن از دخول و خروج می باشد
مثلا قبل از گلهای زعفران و کشت گندم و خرمنها که هم اکنون مصادف شده با فصل گلهای زعفران که حتما در اسفاد کنونی این امر قابل اجرا هست شاید با تفاوت اجرا و عمل با قرق قدیم .
چرا که قبل از زدن جوانه گلهای زعفران که باعث تخریب و ضرر وزیان در املاک و زراعت مردم و اهالی ده می شد
وقتی علوفه در بیابانها وکوه کمر به اتمام می رسید مردم و چوپانان به جوار باغها و کیشمان روی می آوردند که باعث خسارت به باغ ها و زمینهای مردم می شدند.
و اعتراض مردم را وا می داشت شاید گاهی به جنگ و جدال هم می کشید.
به همین خاطر چاره ای با تامل در بزرگان و ریش سفیدان و شورا و کد خدا مطرح شد به عنوان قرق کیشمان
و از طرف کد خدا و رجال افرادی را جهت انجام مدیریت در امور قرق بانی منتخب می کردند و هزینه ای جهت انجام وظیفه به انها تقدیم می شد .
در صورت مشاهده و عدم اجرا قوانین اموال و گوسفندان انها مصادره و خسارت تعیین می شد که در اسفاد قدیم گوسفندان در نزد شورا نگهداری و در قبال دریافت گوسفندان باید جریمه می پرداختند که این امور به نفع تمامی اهالی ده بود و از خسارت و ضرر زیان در اموال و باغها جلوگیری می شد
خسارتهای نقدی و غیر نقدی که از متخلفین دریافت می شد به عنوان حق الزحمه تقدیم قرق بانان می شد که قرق بانان قدیم با معرف آقایان خواجه نظام دلیر ،حاجی مطلب صادقی ،مرحوم خواجه ابراهیم حسنی ،خواجه اسماعیل حسنی و بودند
خالقی اسفاد
ابخور
ایجاد ابخور های مصنوعی این روزها با همت و پشتکاران محیط زیست و حیات وحش در جوار کوهها و دره ها و هر روستا ، شرب حیوانات کوهی و آزاد را آسان کرده و آن قدر این امر خداپسندانه عملی بوده که حیوانات را تنبل و اهلی تر کرده و دیگر از موجود دوپا ترس ندارند
حدود دوساعت کوهنوردی در بازه خاک تنور یاد و خاطرات کودکی را تداعی کرد . هنوز هم درخت های انجیر کهن و انجیر های سیاه در این دامنه قدمت خود را حفظ نگه داشته و خاک تنور قرمز رنگ آن یاد و نام خود را به بازه خاک تنور به یکی از نام ها و لهجه های اسفادی به ثبت رسانده و اصالت خود را نگه داشته
وجود بز کوهی بیش از دوساعت چرا و قدم زدن با وجود شاخ های بزرگ حرف از منطقه استحفاظی بسیار جالب و دل انگیز بود
این امر با وجود منبع بزرگ در زیر خاک و دو عدد اب خور مصنوعی که از سیمان درست شده می تواند به هر موجود زنده ای حیاتی دوباره بخشد حتی وجود این منبع و ابخور صدای دل نواز زنبور های تخمی و حشرات را در دل کوه آهنگی از گذشته در تجدید تکرار بود
درود بر باعث و بانی و امیدواریم مقبول حق مقرر باشد
مزار اشی اسفاد
مزار آشی
مزار آشی از مکان های زیارتی و سیاحتی اسفاد است که در دامنه قله مزار آشی قرار دارد که در انتهای مزارع و کشتمان شیران و سلیمانی واقع شده است.
در زمان قدیم بر فراز این قله زیبا که از خاک سرخ و جنس سنگی و صخره ای است قلعه قدیم اسفاد قرار داشت که در زیر این قله راه و دالانی وجود داشته که بالای کوه را به دم قنات وصل می کرد و هم اکنون نیز آثار آن وجود دارد.
ظلم و ستم و خفقان زمان خلفای عباسی باعث شد تا تعدادی از امام زادگان به نقاط دور دست و دور از دسترس عباسیان مهاجرت کنند و به کار تبلیغ مذهب تشیع علوی بپردازند.
و بر همین اساس در منطقه زیرکوه نیز مزار و قدمگاه های فراوانی از سلاله اهل بیت وجود دارد.
البته گاهی اوقات انسانها از ترس سختی های روزگار نیز به عناصر طبیعت متوسل می شدند.
مکان مزار آشی یک سنگ صخره ای بزرگ است که به قول قدیمی ها اثر پنجه انسان بر روی آن وجود دارد و از دل این سنگ درختی زیبا روییده است که اسفادیها در پای این درخت با پختن آش و نذر آش و با گره زدن نخ و پارچه به این درخت برای رفع حاجات به این مکان متوسل می شوند.
در چند سال گذشته به همت آقای حسین غفاری ضمن ساخت بنایی در این محل ، راه و جاده ای تقریبا مفید برای دسترسی بهتر به این مکان احداث شده است.
با توجه به اینکه این مکان دارای چشم انداز و غروب بسیار زیبا و مشرف به انجیر های سلیمانی و در جوار قله زیبای سیاه و قلعه کوه و همچنین نزدیک به پای چنار واقع شده است
شایسته است استراحت گاه و راهی مناسب و مکانی بزرگ تر جهت توسعه گردشگری برای این مکان ایجاد شود.
و همچنین پیشنهاد می شود تیمی از جوانان و بسیج تشکیل شود تا راه و دالان زیرزمینی از سر قله تا پای چنار جهت گردشگری و کشف آثار باستانی شناسایی و بازگشایی شود.
کریمی آوای اسفاد
عرفان در شاسکوه و کوه های زیرکوه
بزرگ ترین کوه منطقه زیرکوه شاسکوه می باشد
این کوه از شهرت خاصی در جایگاه خودش و منطقه در خود ایجاد نموده است .
در سایه سار این کوه روستایی به نام اسفاد و روستاهایی واقع می باشد که آبی گوارا و سرد در تابسان و آبی گرم در زمستان از دل این کوه با قدمتی بیش از چندین هزار سال جاری می باشد
این کوه در موقعیت روستاهایی چون اسفاد، مهر آباد، فندخت، بهمن آباد و و در انتها ابیز، نوده ، حاجی اباد بمرود با قنات هایی در هر نقطه در جوار هر روستا جاری می باشد
که چالشی جالب و تفکری عرفانی در جایگاه خود به ثبت گذاشته است
نکته جالب این کوه ها اب گوارا و قنات های چندین هزار ساله می باشد که با توجه به موقعیت جغرافیایی و مناطق سرد زمستانی و گرم تابستانی بدون برف باران با وجود دشت و صحرای سرد و سوزان ، چندین سال است که بر پیکر خود بارانی ندیده ولی همچنان اب قنات ها به قوت خود جاری می باشد
جاده ای که چندین سال با همت جهادی دولت در کنار این کوهها بازسازی و آسفالت شده مسافرتهای عیدانه و تابستانه مردم را هر سال در ویوی این کوه های با عظمت از امتداد کال شور تا انتهای حاجی اباد زیبایی این منطقه را چندین برابر کرده که اگر وجود و زیبایی این کوه بزرگ و طویل نبود این منطقه به صحرای برهوت مبدل بود .
این کوه و منطقه در خراسان جنوبی واقع می باشد.
پشت این کوه روستایی به نام دشت اسفدن و شهر قاین و زیر این کوه در همسایگی صد کیلومتری افغانستان و مرز دوغارون می باشد.
وجود منفعتی این کوهها
منبع ابهای قنات، آبادی و روستاها و جلوگیری از سیل و زلزله که این منطقه در کسل زلزله پانزده بیست ساله که هر چند وقت اتفاق می افتد
به حسن خوبی می باشد
سرپناه و خوراک وجود این خلقت بزرگ خداوندی با وجود درختان و میوه های کوهی شرایط خوبی برای حیواناتی چون بز کوهی ،کبک ،کفتار' پرندگان و خزندگان را فراهم نموده
با همین شرایط کم برف و باران که هر چند سال به ندرت اتفاق می افتد ولی همچنان برقرار و استوار منبع وجود اندک درختان و ابادی و اب قنات ها را برای چندین سال ذخیره و برقرار می باشد و این اتفاقی است که هم اکنون حامیان این اهالی نظاره گر چندین ساله این خشکسالی ولی پایدار اب و ابادی هستیم.
شاید وجود این کوه و گفتنش بر زبان بسیار ساده باشد وبرای ما چیزی غیر متفکر و با عصر حال و تکنولوژی فهم و درک آن پوشیده باشد.
ولی صعود با پای پیاده و اعتکاف در فهم این کوه و پای نهادن در دل کوه تفکر و قدرت ان را سهل تر و اندیشه را بازتر در عظمت و شناخت عرفانی می کند
شاکر این نعمت بزرگ باشیم و نه تنها به این مهم بلکه بر مهماتی در رهسپار جاده عشق و خلقت جهان و عظمت کوههای بی کران در مناظر زیبای الهی تفکری روشن خلوت کنیم
برقرار باشید
خالقی اسفاد
یکی از مراسم های زیبای قبل از عروسی در اسفاد قدیم رسم هزوم کشو(آوردن هیزم از بیابان) بوده است.
در زمان گذشته به علت اینکه وسایل گرمایشی و پخت وپز کمتری وجود داشته وحتی نفت هم کمیاب بوده مردم مجبور بودند برای تهیه غذا وپخت و پزشان و گرم کردن منزل از هیزم استفاده کنند .در واقع هیزم یکی از نیازهای ضروری هر خانواده بوده است.
به هر حال در مراسم عروسی نیز می بایست هیزم کافی جمع آوری می شد تا درپختن نان و آشپزی وگرم شدن مردم در زمستان استفاده شود.
حدود 10الی 15 روز مانده به مراسم عروسی خانواده داماد، 20 نفر مرد(که اغلب کارشان همین بود) را به همراه 60 خر به بیابان می فرستادند تا هیزم بیاورند (که بیشتر از بوته تاق و کنده تاق بود) .
مراسم هیزم کشو با شادی همراه بود. موقعی که بارهای الاغ ها بار می شد واز بیابان به سمت روستا در حرکت بودند جوانان برای استقبال ازکاروان هیزم به همراه دف ودیره و خواندن اشعار، ترانه وسرصوت های محلی وشادی کنان به سمت بیابان حرکت می کردند که گاهی اوقات تا جای حوض ملا نجف یا دم ریگ برای استقبال می رفتندوسپس پیشاپیش این کاروان به سمت روستا می آمدند. در روستا نیز مردان وزنان با دود کردن اسپند وذکر صلوات از بارهای هیزم استقبال می کردند.
خلاصه اینکه مراسم عروسی در گذشته خیلی شاد برگزار می شد تا جایی که برای مراسم هزوم کشو هم شادی می کردند.
از این بارهای هیزم حدود 10 الی 15خر (بار) هیزم به منزل داماد می رفت و همین مقدار را هم به خانه عروس می فرستادند. بقیه بارهای هیزم به عنوان تحفه وهدیه به بزرگان روستا از جمله کدخدا واقوام وخویشان و...داده می شد.
رضا اسماعیلی
انجیر کوهی یا می شه گفت انجیر طبیعی یکی از گونه های انجیر است
این انجیر خودرو می باشد و در مناطق کوهستانی می روید ودر مقابل خشک سالی سرما وباد واب مقاومت زیادی دارد
درخت این انجیر در روزنه کوهها ویا صخره ها می روید
انجیر رسیده ان شیرین و سفت و کمی ترش مزه می باشد
این میوه از قدیمی ترین گونه های گیاهی می باشد و از قدیم برای مردم آشنایی داشت در اسفاد ما بعلت موقعیت آب و هوایی وخشکسالی های مکرر امروزه کمی نادر شده و در اسفاد قدیم این میوه از پررنگ ترین میوه های کوهی بود و پرندگانی چون کبک تهی بلبل و خزندگان علاقه بسیاری به ان داشتند و امروزه هم از درختانی به ندرت هنوز استفاده می شود .
این نوع میوه خوراک مناسبی برای کبک و تهی بوده ودر قدیم در سایه این درخت از وسیله ای به نام دودر جهت به دام انداختن انها استفاده می کردند چرا که این پرنده علاقه وافری به این میوه دارد
محل را برای به دام انداختن کبک ها در دامنه کوه تا پای درختان انجیر به طرز ماهرانه ای از خار و خاشاک تعبیه می کردند تا بتوانند راحت تر انها را شکار کنند .
چوب این درخت هم بسیار مقاوم و قوی می باشد
انجیر خواص بسیار خوبی برای هضم غذا واز طرفداران بسیاری در قدیم وحال برخوردار می باشد
رنگ انجیر کوهی اسفاد معمولا سیاه و پوستی محکم و دانهایی ریز وخوش مزه و انجیر زرد انجیر چغوکی وانواع دیگری هم در باغ ها می توان مشاهده نمود
خالقی اسفاد
ته شله مکانی استراتژیک در اسفاد محسوب میشود از چند جهت :
اول بخاطر اینکه بعد از راه در قلعه که هم اکنون آسفالت شده بعنوان دومین مسیر اصلی برای دسترسی شهرک به پای چنار استفاده میشود که این مسیر به راه پی قلعه معروف است.
دوم وجود بخش بزرگی از مزارع در اطراف این راه که وجود جوی آب همراه با درختان توت در سرتاسر این راه به آن زیبایی خاصی بخشیده است.
سوم به دلیل وجود خرمنگاه های گندم و جو که البته تعدادی از این خرمن ها در پیزاد قاضی هم وجود دارد.
ته شله زمینی صاف با ارتفاعات کم پایین وبالا شیب دار می باشد که مختص خرمنگاه ها صورت می گرفت و عمومی محسوب می شود که هر کس جایگاه خاص خودش را از قدیم و ایام دارد وچون از محیطی تقریبی در معرض باد می باشد از این مهم برخوردار گشته و در زمان اسفاد قدیم جایگاهی برای عصر امروز فراهم کرده که شاید برای نسل امروز ناشناخته باشد و انسان را به سوی عشق محبت و صفا سوق می دهد
وشاید قدیمی ها با هر بار عبور از این مجاورت به یاد خاطرات و کلماتی مانند خداقوت چیگ دروازه خر وگاو ریسمان جوال و گندم جو ماش خرجین و واز همه مهمتر اجداد و پدران و مادرانی که امروز در جمع ما نیستند بیفتند
چهارمین دلیلی که به این محل اهمیت بخشید ایجاد منبع آب شرب شهرک اسفاد هست
این منبع زمینی و بتنی به متراژ تقریبا ده در پنج و عمق چهار و پنج متر که از بتن سخت و فشرده در دهه 60 ساخته شد و مدت کمی از آب چاه عمیقی که در مجاور همین محل حفر شده بود تغذیه می شد که احتمال بر تامین اب شهرک و همین طور اگر عملی می شد برای مزارع هم قابل استفاده بود که موثر نشد و هم اکنون از آّب اسفدن تأمین می شود. یادی کنیم از مرحوم حاج میرزاحسین نظرجانی (پدر دهیار فعلی) که زمان ساخت این منبع منزلشان در ته شله واقع بود و همکاری موثری در ساخت منبع داشتند.
داستان چاه و دردسرهای حفر آن و خشک شدن آب آن و انتقال موتور دیزل و تانکر آن تراژدی است که از آن فقط اتاقکی به یادگار مانده است. چاهی که برای اسفادیها آب نداشت شاید برای شرکت حفاری نان داشت.
نگارش احمد محمدیł
ایستگاه شن و ماسه اسفاد :
سابقه استفاده از شن و ماسه توسط اسفادیها شاید با سابقه ورود سیمان به جمع مصالح ساختمانی برابری می کند چون قبل از ورود سیمان به جمع مصالح ساختمانی آنها برای مکان هایی مانند سقف و بدنه داخلی حوض ها از ساروج استفاده می کردند که به نوع خود ماده ای با چسبندگی قوی و پایدار بود.
بحث اصلی این موضوع ایستگاه شن شویی یا شن ریزی است . این ایستگاه که بصورت اتاقکی شامل دو دیوار از ساخت هایی تخت و محکم و سقف آن که توری یا سرند بوده که در میانه شاهرود (حد فاصل تنگی گاه و آبشار چراغون) که شاهرگ کلیدی اسفاد می باشد واقع شده بود.
طرز استفاده آن به این صورت بوده که بیل مکانیکی ، شن درشت را از بستر رود برداشته و روی سقف می ریزد که توسط توری دانه های ریز جدا شده و به داخل کامیونی که زیر سقف قرار گرفته هدایت می شد.
قبل از احداث شهرک اسفاد در سال 59 اسفادیها بصورت شخصی از شن و ماسه های شاهرود که دانه های های آن نسبت به شن و ماسه هاس امروزی سفید و کیفیت آن خیلی بهتر از ماسه سیاه است استفاده می کردند و با شروع ساخت و ساز شهرک ، مهندسین پیمانکار اقدام به ایجاد این کارگاه در میانه های شاهرود کردند که تمامی شن مورد استفاده برای ساخت خانه های شهرک اسفاد را تأمین می نمود و اکنون آثار آن شامل دیوارهای دو طرف آن باقی است که شاید برای نسل جدید ناشناخته و مورد سوال باشد.
مختصات شاهرود:
نقطه شروع شاهرود دره ای در دامنه کوه های بین اسفاد و میر آباد می باشد و امتداد آن از محل هایی مثل تگ زوزخ ، تنگی گاه ، کوه بنیجی ، چنگ کلاغ ، آبشار چراغان ، لاخ های سنگوها ، دیمه زار مَج ، پَل های خاکستری ، چاه قرقروک، تگ دره ی گلستو ، قله مزار آشی ، و در نهایت قبرستان بالا عبور می کند و در نهایت پس از عبور از میان باغ ها و مزارعی که دو طرف آن قرار گرفته اند به جاده اسفالت منتهی شده و پس از آن بصورت شاخه های فرعی در بیابان اسفاد دیده می شود.
احمد محمدی خالقی
روزگارانی چو بادی در گذر
از قدیم مردان شیر رهگذر
سعدی و حافظ بود مثنوی
ریز علی روباه پنیر نادری
کاخ بود قلعه بود نون جو
در دکان کالا به کالا نون او
شور شادی در تنور و نان داغ
چلپک وجزغاله قلبر وتاغ
بوی جو و بوی نان بوی کما
در قروتی هم چنان گردن چماغ
یادته باهم چنان بازی شدیم
گله را تا صبح گرگ بازی شدیم
یک قرون در خود فاخر بودیم
لیسک و دکون پا لخت بودیم
در بیابان ودرو چادر زدیم
از نفس افتاده در حوض بودیم
در بیابان بود حوضی در کویر
نوش بود در آن چنین این چنین
له لهان قرقر نوش می داشتیم
بیخبر از جلبک و موش داشتیم
اب قناتش همیشه فور فوران
در ته شاهرود چاه غرغران
روزگارانی چو بادی در گذر
از قدیم مردان شیر و رهگذر
بود اسفاد کل زیرکوه استوار
پرچمش آوازه ها و پایدار
قلب من از بوی اسفاد جان داشت
اسفاد در قلب زیرکوه جای داشت
زیرکوه هم شاخه ای از قائن
شاسکوه هم شاخه ساری لایق
بگذریم حرفم ز فوق بسیار است
حرف بز از گفته اش بسیار است
روزگارانی چو بادی در گذر
این چنین بود زندگانی در کویر
مردمی سالار آرام گرد این
این ، بود اسفاد قلب زیرکوه
با شکوه و هم چو کوهی شاسکوه
سنگی بزرگ در دل کوه در قسمت غربی اسفاد واقع شده که برای مردم و اهالی ده مقدس بوده و آن را محبوب ونشانه ای از نقش رد دست و پای پیامبران و امام زاده می دانند
این سنگ در کنار درخت آرزوها واقع می باشد
درختی زیبا و جان دار که عمری عظیم از قرنها قبل دارد و مردم جهت رفع حاجات به درگاه خداوند هر ساله در آن محل پخت اش نذری دارند.و حاجاتشان را برآورده می کنند و با بستن دستمال و قفل به آن دخیل می بندند.
با همت و پشتکار جناب حسین اقای غفاری و همسرشان در چندی سال قبل اتاقی در این محل احداث شد که جهت رفاه مردم جهت پخت اش نذری و احالی روستاهای حومه مورد قبول درگاه حق باشد .
سنت قدیم را حفظ کنیم و این مهم را گوشه ای از نشانهای خداوند پنداریم.
ودر پایان ارزوی سلامتی برای حسین آقای غفاری و همسرشان را از خداوند خواهانیم.
خالقی اسفاد
قلعه اسفاد
سابقه تاریخی و فرهنگی قلعه اسفاد چندان روشن نیست .کتاب تاریخ حافظ ابرو تالیف شهاب الدین عبدالله خوافی قرن نهم ذیل ولایت زیرکوه قاین از توابع قهستان از قریه اسفاد نام برده است این روستا به لحاظ نزدیکی به آبیز که سابقه طولانی داشته و نیز به خاطر داشتن قنات پر آب وموقعیت خاص خود که مسلط بر دشت است دارای سابقه سکونت از اوایل ظهور اسلام و شاید قدیمی تر باشد. بعید نیست در دوره ساسانی ناحیه آبیز و اسفاد که چشمه ها و قناتهای بزرگی داشته مورد توجه فرماندهان وامراواقع شده باشد.
قلعه اسفاد از لحاظ استراتژیکی و صعب العبور بودن اهمیت چندانی نداشته چرا که نسبت به ارتفاعات اطراف به آسانی قابل تسخیر است . احتمال دارد این قلعه در مواقع ضروری و بحرانی که ساکنین احساس خطر می کردند مورد استفاده قرار گرفته زیرا در پایین این تپه و بفاصله 200متری بقایای خانه ها و معماری مسکونی که در حال حاضر بصورت تپه ماهور د رآمده دیده می شود. در اطراف قلعه دیواری از سنگ لاشه و برجهایی وجود داشته که بدین وسیله حفاظت از قلعه را آسانتر می کرده است. اتاقها تماما از سنگ لاشه ساخته شده به وسیله راهروها و درگاهها به هم ارتباط داشته اند.
مردم اسفاد معتقدند از کنار قلعه از بدنه تپه تونلی بوده که قلعه را به قریه قدیمی اسفاد متصل می ساخت.احتمالا این قلعه به چاههای قنات مرتبط بوده و از آن طریق به قلعه قدیمی رفت و آمد داشته اند. شناخت بیشتر آن نیازمند حضور باستانسناسان می باشد.
با توجه به موقعیت روستای اسفاد ونیز بقایای معماری مانده در قلعه تاریخ آن حداقل به حدود 700سال قبل می رسد قطعات سفال لعاب دار پیدا شده به احتمال زیاد در دوره تیموری ساخته شده چون شهاب الدین عبداله خوافی «حافظ ابرو»در قرن نهم از قریه اسفاد یاد کرده است . بنا بر این می توان نتیجه گرفت که قلعه اسفاد در دوره تیمور مسکونی بوده البته نباید حاکمیت مطلق اسماعیلیان را بر ایالت قهستان در قرون پنجم و ششم نادیده گرفت . اهالی محل اظهار می دارند در قسمت قدیمی اسفاد مسجد جامعی بوده که شباهت کاملی به مسجد جامع افین داشته است و در طی دهه اخیر تخریب و به جای آن مسجد جدیدی از آجر ساخته شده است .اگر چنانچه این مسئله صحت داشته باشد قلعه مربوط به دوره سلجوقی است که مردان اسماعیلیه آن را برای مخفی شدن مناسب دانسته اند.
با سلام خدمت دوستان اسفادی
یکی از باشکوه ترین جاهای دیدنی اسفاد شار چراغان و شاهرود می باشد
در پایین تر از این شار سنگی بزرگ به نام لاخ سنگ او که این لاخ همیشه از آب باران تا برج سه لبریز بود و حیوانات چون اهو بز وحشی و پرندگان از آن شرب می کردند
شار چراغان اسفاد در قلب کوهای اسفاد قرار دارد که تفرجگاه خوبی برای اسفادیها و روستاهای همجوار می باشد
این شار از جایگاهی مهم در دل کوه قرار دارد که با وجود باران زیاد و آب راهایی که از نعمت خداوندی برخوردار گشته باعث ازدحام آب باران و وصل به شاهرود می باشد
صدای دل نشین باران را در شاهرود اگر به مناظره بنگرید واقعا دلچسب و رویایی ایست
صدای پرندگان و کبک ها وبلبلها هم دلنشین و آرام بخش می باشد و از ویژگیهای این شار است و در زمان قدیم که بارندگی زیاد بود صدای شار چراغان به نوسازی هم می رسید و چشم انداز زیبایی هم داشت
و با وجود باران زیاد شاهرود به وجود می آمد که دیدن شاهرود هم واقعا زیبایی خودش را داشت.
وبچهای دهه شصت و حتی بزرگسالان هم به دیدن آن می رفتند. که گاهی بعلت باران زیاد شاهرود به نوسازی و بیابانهای اسفاد وکر هم می ریخت.و اسفادیها با لهجه اسفادی می گفتند رود حرکت کرده
ولی روزگاری ایست این شاهرود و شار چراغان آبی به خود ندیده و به خواب رفته است
یادمان هست روزگارانی غلور پخت کرده و نماز باران می خواندیم و خیلی مهربان و دوستانه در سایه این کوه بزرگ که شاسکوه نام دارد زندگی می کردیم
روزهایت را شکر خدای مهربان
آیا دوباره اسفاد را زیبا خواهیم دید
نگارش خالقی اسفاد
سایه مخابرات قلب تپنده اسفاد
با سلام و احترام
بعد از غروب خورشید و سایه زیبای میلاکو و شاسکو و هوای آرام بخش و فرونشستن غبار محلی ،
مکان دوست داشتنی سایه مخابرات و جنب فروشگاه مهدی و علی شهریاری ، پای هر عابر و مسافری را به آنجا باز می کند.
جذبه افراد خاص آنجا ، شوخی ها ، متلک ها و ادبیات جذاب افراد این پاتوق بسیار شگفت انگیز است .
زیر مخابرات در تابستان تا بعد از گلهای زعفران بخاطر سایه اش مشتری فراوانی دارد.
جالب است با چرخش خورشید افراد آنجا نیز از چهار گوشه مخابرات برای استفاده سایه استفاده می کنند.
ریگ بازی ، قطار بازی ، مشاعره ، بحث های سیاسی و جناحی داغ و خبر گرفتن از رم آب قنات و بیابان . گمار رمه ، انتظار آمدن رمه در فصل پاییز.آمار قیمت خرید و فروش گل زعفران . اخبار دایر بودن نانوایی و مراسم خاص و از مراکز تصمیم گیری و تصمیم سازی و مرکز تبادل اخبار و اطلاعات و معلومات عمومی اسفاد است.
البته در نبود تلگرام و تلفن همراه و تلفن ثابت ، مخابرات اولین مرکز ورودی و خروجی اخبار بود و هم اکنون اینترنت و تلفن همراه و تلگرام باعث کسادی کارش شده است.
به هر حال زیر مخابرات و جنب مغازه برادران شهریاری و مغازه جعفر ، بصورت شبانه روز دایر است.
برخی از هم اکنون در حال ذخیره کنده درخت برای آتیش فصل زمستان هستند چرا که تا پاسی از شب این پاتوق برقرار است.
در قدیم هم، پاتوق های پای چنار ، درب قلعه و سرچهارراه بسیار پر رونق و خاطره انگیز بوده است.
برای کلیه اسفادیهای دوست داشتنی پاتوق مخابرات جنب مغازه های حاج آقای ظاهری . برادران شهریاری و آقای جعفر یوسف پور آرزوی سلامتی و بهترین ها داریم.
شما خیلی باحالید دوست تون داریم
کریمی آوای اسفاد