روزها تکراری روزگار کرده دورنگ
جمعه, ۳ اسفند ۱۳۹۷، ۰۱:۳۰ ق.ظ
هر سحر بانگ دلم می زنه زنگ
می درخشد در این آینه ننگ
هر شب آن اختر شب تاب دلم
مرحمی است تا که بشیند غم و رنج
می درخشد پس این پرده غمناک و سیه
روزگاری نیرنگ
از غبار مه آلوده به رنج
به ستوه آمده ام از شب تنگ
شاخه های گل یاس
سر به بالین سحر
از ملال تب و درد و غم خود
زرد از رخ به تمنا شده سنگ
خانه های شهرم
خالی از نبض زمان
دگر از هیچ خبر نیست
قاصدک نیست در این کلبه ی غم
روزها هر روزش تکراری
روزگار است در این زخم دلم
شده است حیله و نیرنگ و دورنگ
شاعر :::خالقی (عرفان)
۰ نظر
۰۳ اسفند ۹۷ ، ۰۱:۳۰