- ۱۳ نظر
- ۱۹ شهریور ۹۷ ، ۰۳:۰۸
آسیمه سر رسیدی از غربت بیابان دلخسته دیدمت در آوار خیس باران وا مانده در تبی گنگ ناگه به من رسیدیمن خود شکسته از خود در فصل نا امیدی در برکهء دو چشمت نه گریه و نه خنده گم کرده راه شب را سرگشته چون پرنده من ره به خلوت عشق هر گز نبرده بودم پیدا نمیشدی تو شاید که مرده بودم پیدا نمیشدی تو شاید که مرده بودم من با تو خو گرفتم از خنده ات شکفتم چشم تو شاعرم بود تا این ترانه گفتم در خلوت سرایم یک باره پر کشیدی آن گاه ای پرنده بار دگر پریدی در خلوت سرایم یک باره پر کشیدی آن گاه ای پرنده بار دگر پریدی
آسیمه سر
خدایا شکرت که با وجود دنیایی که پیوسته در حال تغییر است، هنوز هم زیباییها و نعمتهای بیشماری در اطراف ما حضور دارند. شکرگزاری و قدردانی از تو، فرصتی برای تأمل در زیباییهای پنهان زندگی و درک عمق ارزشهای واقعی که به ما ارزانی داشتهای، میباشد. این شکرگزاری، یادآوری است به ما که حتی جزئیات کوچک زندگی نظیر نفس کشیدن، لبخند زدن، و لحظات گرم خانوادگی نعمتهایی هستند که باید قدردانی شوند. در این نوشتار، به بررسی و سپاس این نعمتهای خدادادی خواهیم پرداخت و دلایل فراوانی که برای شکرگزاری داریم را مورد تأمل قرار میدهیم، تا شکر و سپاس خود را به درستی به جا آوریم.
خروجی یک حیوان یا انسان
چی می تونه باشه
که نقش مهمی در رشد حیاتی گیاهی داره
و این چرخه باید بچرخه
چرا انسان ها عاشق می شوند
عاشق فرد کسی یا چیزی
چرا غم ها سراغ انسانها میاد
چرا غمگین می شویم
چرا وابستگی بوجود میاد
رسیدن به کمال انقضا ندارد
تو چشمام نگاه کن و دستت وبذار تودستم
غم ورو سیاه کن و دستت رو بذار تو دستم
اگه ابر بارون بشه بارون بی امون بشه
دل و سرپناه کن و دستتو بذار تو دستم
تو چشام نگاه کن ودست وبذار تو دستم
غم وروسیاه کن و دستت وبذار تو دستم
عزیزم پربزن وهوا رو عاشقونه کن
دست توکفتر عشق دستامو آشیونه کن
دست من یه سبزه زار دست تو پیک بهار
بهار دستت داده گل تودست من هزار هزار
توچشام نگاه کن ودستتو بذار تودستم
غم وروسیاه کن ودستتو بذار تو دستم
بوی گل اومده طلایه دار دستت
گل به گل وا شده همه بهاره دستت
رنگارنگ همه رنگ شکفته دارم گل عشق
یه سبد بچینم واست بیارم گل عشق
آسمون که یک زمون دل عاشقا رو می شکست
چی شده که اومده من وتورو داده دست به دست
اگه که سرده هوا نگاه تو آتیشم شده
نفست پیرهن تن واسه دل عاشقم شده
گل دستاتو بیار باغ دست من بکار
من وباغبون کن و سرت وبذار رو شونه ام
ابرا رو روون کن و سرت وبذار رو شونه ام
منو همزبون کن و سرت وبذار رو شونه ام
عزیزم پر بزن وهوا رو عاشقونه کن
دست توکفتر عشق دستام و آشیونه کن
دست من یه سبزه زار دست تو پیک بهار
بهار دستت داده گل تو دست من هزار هزار
تو چشام نگاه کن و دستتو بذار تو دستم
غم ورو سیاه کن و دستت وبذار تو دستم
شاد باش
آمد گفت فندک داری گفتم بفرمائید
سیگارشو روشن کرد / فندک گذاشت تو جیبش رفت
به هوای اینکه متوجه نشدم
بعضی وقتا خوب متوجه می شیم ما ادما فقط حوصله نداریم با اینا کل کل کنیم
بعدشم باید بعضی ها رو یه چیزی داد که فقط برن
بعد چند روز دوباره اومد
گفت فندک داری
گفتم دارم /گاز هم داره شعله اش هم میزون میزونه
ولی آدمو می سوزونه
بهتم نمی دم
می دونی چرا
چون دوستت دارم داداش و وقت ارزش داره
وقتتو اینجا تلف نکن
برو به کارت برس
سریع هم فقط برو که از سرویس جا نمونی
رفت که دوباره بیاد بگه آتیش داری
این درسته !!!!!؟؟؟؟؟؟
کودکان دارای ارتعاشات لطیف و مثبتی هستند و وقتی مشغول بازی با کودکان میشویم ،ارتعاشات جذب ثروت و سلامتی در وجود ما افزایش می یابد. کودکان برندگان بالفطره هستند و هنوز ارتعاشات ” ترس و تردید و نمیشه و نمی تونی ” در ایشان شکل نگرفته است و با بازی با کودکان از ارتعاشات عالی ایشان در ما هم اثر خواهد کرد. از بهترین زمانهای قانون جذب و تجسم خلاق و ارسال موج مثبت به هستی ،هنگام بازی با کودکان عزیزمان است.
وقتی به نقطه ای رسیدی
که تنهایی هاتو
با کوه درخت رودخانه بگذرونی
تو قویترین
بازیگر سینمایی
چون سرابی در کویر چون خیالی دلپذیر
رفته بودی آمدی اما چه دیر
اما چه دیر …
رفتی و آمد بهار بی قرارم بی قرار
خاطراتت را فقط از من مگیر
از من مگیر …
از میان قاب دودی رنگ شیشه
می بریدی از من اما تا همیشه
تا همیشه تا همیشه …
با همه دریا دلی دل را به دریاها زدم
پشت پا بر اصل بی بنیاد این دنیا زدم
با هزاران آرزو با صد هزار شوق و امید
از پس دیروز و امروز ناگهان فردا رسید
ای دریغ از عمر رفته ای دریغ
قصه ابریشم و بیداد تیغ
ای دریغ از عمر رفته ای دریغ
قصه ابریشم و بیداد تیغ
خاطراتم لحظه لحظه رنج موعودم شده
چشمه وقت تشنگی آب گل آلودم شده
همچو ماه آسمان از من گریزان میشوی
مثل شب در ظلمت هر سایه پنهان میشوی
چون سرابی در کویر چون خیالی دلپذیر
رفته بودی آمدی اما چه دیر
اما چه دیر …
رفتی و آمد بهار بی قرارم بی قرار
خاطراتت را فقط از من مگیر
از من مگیر …
از میان قاب دودی رنگ شیشه
می بریدی از من اما تا همیشه
تا همیشه تا همیشه …
با همه دریا دلی دل را به دریاها زدم
پشت پا بر اصل بی بنیاد این دنیا زدم
با هزاران آرزو با صد هزار شوق و امید
از پس دیروز و امروز ناگهان فردا رسید
ای دریغ از عمر رفته ای دریغ
قصه ابریشم و بیداد تیغ
ای دریغ از عمر رفته ای دریغ
قصه ابریشم و بیداد تیغ
تو چه می دانی صف ناخون
پاره کردن کتاب بعد ثلث سوم
خواب مشق های ننوشته
بوی عطر چادر مادر بزرگ
تند خوانی معلم زنگ املا
قلم قلم نی زنگ هنر
دوات خشک شده ی بی جوهر
تو چه می دانی
صدای گاو گرسنه طویله
فانوس بی نفت تو طاقچه ی گلی
بوی کاغذ های رنگی
شادی قلک پول
تو چه می دانی چیست
کودکی هایمان چه تند گذشت
هر لباس حرمت دارد
گویند...
هرکه در این سرا درآید
نانش دهید و از ایمانش مپرسید
چه آنکس که بدرگاه باری تعالی به جان ارزد
البته بر خوان بوالحسن به نان ارزد
شیخ ابوالحسن خرقانی
کی باورش میشه این دیدگاه یک انسانی بوده که تو قرن چهارم هجری میزیسته
پشت به کوه واستادی برادر
درست نیست
کوه حرمت داره
خودم می دونم
اول اینکه پشتمو خالی نمی کنه
دوم اینکه به اسم کوچیک صداش می زنم
با هم شیشیم
شیطون می گه
بزنم این ابرارو پاره پاره کنم ببینم اون پشت چه خبره خخ
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
شلام خوفی
می گم که همه تون معلم داشتین و درس خوندین
اگه من معلم بودم
به نظر شما معلم چی بودم
راست بگین دروغ نگین ها
من خودم فکر می کنم معلم ریاضی بهم بخوره
نه ریاضی با جذر ۲۵ مشکل دارم
پس همون دینی / دینی هم که کتابو همیشه مثل کبری خانم زیر بارون جا می ذاشتم
خوب پس تعلیمات اجتماعی چطوره / یکم قابل هضمه
خب اینم که راستی با اجتماع مشکل دارم
میگم ورزش فکر کنم خوب باشه
فوتبال و شطرنج شاه و وزیر / سرباز و فیل /اسب سواری
خوبه عالیه زدی به خال
راستی یه اسب بود مال خدابیامرز چی شد کشتنش بابا حیوون به حیوون رحم می کنه ما که انسانیم ارشد مخلوقات اون اسب چی شد
داستان فیل نادر شاه که رو قالی چاپ شد اونم که الان کسی قالی دست باف استفاده نمی کنه که ببافنش
یعنی بگین که اگه برگردیم عقب دل طوقی واسه کی پر می زنه
خوبی های انسانهای خوب بدبخت شون می کنه
می گفت که برین یکم درس بخونین خیلی خوبه / ما که نخوندیم برین بخونین
سینما تعطیل شد
آخر نمایشا عوض شد
روزنامه هم که دیگه چاپ نمی شه
چیکار کنیم
خودنویس طلا ندارین اینا رو کسی بنویسه چاپ کنه
ساعت ۴:۴۴ دقیقه صبحه می خوام یه موضوعی رو بگم
خیلی وقته مخمو درگیر کرده اما گفتم شاید یه رمزه یا محرمانه باشه بین من و اون بالایی / ولی الان میخوام بگم. اگه این موضوع بین شما یا کسی اتفاق می یفته تو با خودت وخدای خود دعوت شدی / تو به درک کائنات نزدیک تر شدی
یک سری اعداد هستند خاص
هفت هشت سال قبل این موضوع رو برام یکی عنوان کرد / زیاد توجه نکردم
اما اکنون خیلی برام جالب و جذابه
شاید .....
بیشتر از شعور حیوانی / حیات گیاهی / آبزیان و نجوم / مدیتیشن کوه و یا خاک
اینم یه نوع فرکانس مثبته دیگه
نظرتون در مورد اعداد چیست
اعتقاد دارین یا نه
عدد ۱۱۱ این عدد
بیش از یکساله رو مخمه
پلاک ماشین وبلاگ تعداد بازدیدها و یا لایک در اینستاگرام
ساعت ۱و ۱۱ و خیلی جاهای دیگه
تلفظشو وان وان وان می خونم یعنی تنهای تنهای تنها
حروف ابجد سرچ زدم تا معنی شو دریابم
به جواب رسیدم
شما چطور
بگو چی عددی دوست داری
چرا باید یک عدد همش برات در تکرار باشه
چرا ۱۱۳ یا ۱۱۰ نمی شه
تو حیرانی در این هنگامه، من هم از تو حیرانتر
تو در آغاز آبادی، منم هر لحظه ویرانتر
در این بن بست ظلمانی، رهایی را چه میدانی؟
فرار از خود به سوی هم، و یا از هم گریزانتر
--- ---
اگر از راه برگردیم سراپا حسرت دردیم
اگر از راه برگردیم سراپا حسرت دردیم
گذشتن، مرگ؛ ماندن، درد کدامینند آسانتر؟
--- ---
کدامین پیک را گویند
که من هم از تو می جویم
کدامین پیک را گویند
که من هم از تو می جویم
نشانت را و ماندم بی خبر در آن پریشانتر
--- ---
در این تنهایی ممتد فقط دست تو بر در زد
ندیدم از تو ای دیرآمده ناخوانده مهمانتر
در این تنهایی ممتد فقط دست تو بر در زد
ندیدم از تو ای دیرآمده ناخوانده مهمانتر
تو حیرانی در این هنگامه، من هم از تو حیرانتر
تو در آغاز آبادی، منم هر لحظه ویرانتر
در این بن بست ظلمانی، رهایی را چه میدانی؟
فرار از خود به سوی هم، و یا از هم گریزانتر
دور پارک ملت می دویدیم یاد باز باران با ترانه افتادم / می دویدیم می چریدیم همچو آهو
یه رفیق داشتیم مربی ورزش باید جلوش لنگ می نداخت
روزای که ما شب تا صبح بیدار بودیم روزا تا لنگ ظهر خواب
اون بر عکس ما بود شبا می خوابید کله ی سحر پارک و ورزش سالن بود
مث ما دهلی نبود
یه روز رفتم باهاش پارک ملت / شروع کردیم به دویدن (روز اول )
یه سیصد متری باهاش دوییدم
گفتم داداش تو که می دونی ما دهلی هستیم
یواش تر برو هنوز گرم نشده فیس مارو در آوردی
نه بدو حال می ده
گفتم نمی تونم یواش برو بهت می گم
بزار با هم حال کنیم حرف بزنیم
حرف گوش کن نبود بنده خدا
گفتم حالا که گوش نمی کنی برو هیش کار نمی شه
ازم جلو افتاد
شروع از قسمت ورودی ازاد شهر بود
اونایی که پارک ملت مشهد دوییدن می دونن
قسمت خط پایان سربالایی داره
که می خواد به ورودی آزاد شهر بخوره
خودمو بهش رسوندم
گفتم سلام چه خبر تنهایی خوش می گذره
گفت بدو اینجا سربالایی یه کم نیاری
گفتم پس بدو بریم
من بدو اون بدو / میگ میگ
گفتم بدو دیگه زیاد شد سرعت خیلی زیاد
نگاش می کردم عقب افتاد
گفتم بدو دیگه
گفت داداش چیزی زدی
گفتم رفیق نه والا بدو دیگه حال می ده بدو
اون بدو من بدو
نتونست بهم برسه
کم آورد یه آهنگی بود از معین می گفت تو حیرانی در این هنگامه من هم از تو حیرانتر
به پایان رسیدیم گفت چیز میزی زدی / نفس نفس
گفتم داداش من که بهت گفتم دهلی ام
یواش برو بزار با هم بریم
حال کنیم حرف بزنیم گوش نکردی
کاش بودی فیلم می گرفتی
رفیق بعضی ها مرد به دنیا میان
بعضی ها هم زمونه مردشون می کنه
رفیقتو بین راه ول نکن پیاده شو با هم بریم
حالا اونجا جو گیر شده بود خخخخ
ولی به رفاقتمون قسم. ندیدم مثلش
رفیق یدونه ای / می خوامت بامرام بامعرفت
یه جاهایی بدردم خورد که خانواده به دردت نخورد
آره یادمه بوس بوس
بهش می گفتم اسی پلنگ
راستی اون روز من دهلی نبودم از مریخ اومده بودم فضایی خخ
می گم نون چی داری می خوری
اون پایین / آره راستی اون زمان زمان شاه خدابیامرز نون گندم پیدا نمی شد نون جو می خوردیم با آب
مگه تو زمان شاه هم بودی / آره اون تهش رسیده بودیم. ته مانده به مای بدبخت رسید همه رو خورد و برد دزدید
شوخی نکن نه شوخی نمی کنم
آدم فضایی شاخدار باشه
برای هر درد
هر زخم هر حرف
یه گل بکار
ببین خدا چه دل بزرگی بهت می ده
کمک کن
همسفره یه آواره شو
محبت بکار
دیوانه شو
آدمای معمولی با تو فرق می کنند
دلت بزرگ می شه مثل دریا
پشت به کوه واستادی برادر
درست نیست
کوه حرمت داره
خودم می دونم
اول اینکه پشتمو خالی نمی کنه
دوم اینکه به اسم کوچیک صداش می زنم
با هم شیشیم
شیطون می گه
بزنم این ابرارو پاره پاره کنم
شما فکر نکنین ما الان اومدیم
ما از دیشب ایجائیم
کمپ مون اون بالاست
با لنگ کفش آقا باقر
می گم درس نخونین/ اینجا که بچه نیست
درس نخونین برین تجربه کسب کنین / درس به چه درد می خوره
شاید به مرگ بخوره ولی به درد نمی خوره
یه روز تو خدمت نگهبان بودم
تو که گفته بودی منشی بودی ؟؟
خوب حالا یه شب افتخاری یا تنبیهی /اصلا من نگهبان بودم / ولش کن دیگه دنبال چی می گردی ای بابا اعصاب آدمو خورد می کنند
پارازیت نده این وسط / حرف دارم می زنم خخخ
آقا..
ُسرد بود تو برجک هم نمی شد بری یه کیسه شبیه ملو خودمون / پیدا کردم کنار برجک بود رفتم تو و سر اسلحه رو بیرون گذاشتم
تو خلسه و بیداری خواب بودم فکر می کردم دارم خواب می بینم / افسر نگهبان هر شب شبی یک بار باید از کنار برجک ها که ۷ تا بود یه سر می زد
تو خواب بودم احساس می کردم صدای ماشین میاد/ چراغ خاموشم میومد ۲۰۰ متر مونده بود بلند شدم وسط جاده و گلگدنگ رو کشیدم / جو گیر شده بودم / گفتم الان یه تشویق ۱۵ روزه می ده بهم / به خاطر یه گلگدنگ می خواستی تشویقی بگیری / نه بابا تو چقدر بد فکر می کنی ایست دادم که کوه از خواب بیدار شد /اییییییییییییییییست / سه بار باید ایست می دادیم اگه واستاد که رمز شب می پرسیدیم اگه نگه نمی داشت حق تیر اندازی داشتیم حالا هر کی می خواد بود ما حق تیر داشتیم
من تو خواب و بیداری فکر می کردم خواب دارم می بینم
سریع بلند شدم مگه کیسه ولم می کرد سرش ریش ریش بود هر کار می کردم به دست و پام پیچیده بود
خلاصه با هزار دردسر اومدم بیرون و ایست دادم
چراغ داد / وقتی چراغ می داد باید حواس جمع می رفتیم کنار / دیدم افسر نگهبانه گفت خالقی تویی
گفتم آره جناب سروان نیرو کم داشتیم من افتخاری واستادم
با جناب سروان شیش لیگ زیاد می خوردیم تنبک زیاد می زدیم میومد دفتر پاستور بازی می کردیم / شوخی / هیشکی منو دوست نداشت
گفت دمت گرم برو بالا بخواب
گفتم حال می کنم با خودم
ستاره ها / آواز جیرجیرکها ماه زیبا
هیشکی نمی تونه مثل من حال کنه خندید و رفت خخخ
رفتم بالا تخت خوابیدم
یک خوابای رنگینی می دیدم. حال می داد
تو برجک نوشته بود صبحت بخیر عزیزم
باز یکی نوشته بود نبود ۳ روز دیگه
یکی نوشته بود به سلامتی مادر
یه شمع هم کشیده بود که پروانه دورش می رقصید
یادش بخیر
این عکس یاد خدمت و این شعر افتادم
فرض کن آتش به فرمان پر پروانه باشه
پاسبانها می فروش پادگان میخانه باشد
می گم فارغ از آنتن و صدا
از آدما/ کسی نیست حرف اضافه بزنه بوق بزنه
آژیر آمبولانس و ۱۱۰
چراغ راهنما و ترافیک شهری
کرایه و قبض جریمه اجباری
این سگ این وسط چی می گه ؟؟؟!!!!
آروم و قابل اطمینان نشسته کیف می کنه واسه خودش
می گم پروانه نماد آزادیه / اینجا آزادیه دیگه
تو این کوه بعد آزادی چی می شه / پروانه ها چیکار می کنن
ملخ ها هم اینجا اگه توسط پرنده های گوشت خوار بلعیده بشن حال میکنن / آسوده می میرند / دیگه دغدغه ی سنگ قبر و هزینه مرده شور خانه که ندارند
بعضی وقتا آدم دلش می خواد سوسک باشه اینجا زندگی کنه
ها خدا شاهده
♪♪ به جز سقف شونت کجا سر بزارم تو دلسوز من باش
♪♪ به جایی رسیدم که راهی ندارم تو دلسوز من باش
–—/♬♩/–—
♪♪ چراغ کدوم شبتن سرپناهه کدوم خونه ای تو
♪♪ عزیز دل من هوادار بغض کدوم شونه ای تو
–—/♬♩/–—
♪♪ برم سمت کی جز تو از بد عشق دلت پیش من نیست
♪♪ دلم مثل حالم پریشونه امشب تو دلسوز من باش
–—/♬♩/–—
♪♪ که از هر طرف غم فراوونه امشب تو دلسوز من باش
♪♪ رو سینت بذاری سر بی قرارو تو دلسوز من باش
–—/♬♩/–—
♪♪ که طاقت ندارم بده روزگارو تو دلسوز من باش
♪♪ برم سمت کی جز تو که از بعد عشق دلت پیش من نیست
–—/♬♩/–—
(♡˙︶˙♡)
به جز سقف شونت کجا سر بزارم
تو مسیر میومدم
تنظیم باد سیار دیدم
با اینکه تازه میزونش کرده بودم ماشینو
گفتم یه تنظیم باد بزنم
داشت تنظیم می کرد دیدم هر چهار تا لاستیک رو یه فیس باد زد
یعنی هر لاستیک ۵ تومن
گفتم دادا خوبی با خنده / اگه میزونه اضافه نزن باز تو جاده پتک می زنه
با سر اشاره کرد باشه
می گم یه چیزی بگم ناراحت نشی ها / گفت بگو
گفتم اگه یه لقمه نان واسه زن و بچه ات می بری حلال ببر فیس اضافه نزن
پتک بزنه از جاده می زنه بیرون خطرناکه ها
چقدر شد گفت ۲۰تومن گفتم بفرمائید
گفت چون راضی باشی ده تومن رو بهت برمی گردونم
گفت برام مهم نیست ولی ازت می گیرم که یادت بمونه باید دقت کنی / بعد این صندوق صدقه رو ببین جلوت می ندازم داخل صندوق / رفتم سمت صندوق یادم از مدیر عامل صندوق اومد که ۵۰ درصدشو می گرفت
گقتم اشتباه شد تو صندوق نمی ندازم می دم به کسی که نیاز داشته باشه / پول کف دستم عرق کرد رفتم تو مغازه یه چسب قطره ای بخرم گفتم چقدر شد گفت ده هزار گفتم تو شهر ما ۳ تومنه / گفت می خندی
گفتم بده داداش
یه چند تا دل ترک خورده دارم باید چسب بزنم
فقط سریع بده / من برم
ا
عمر آن به ۲۰۰ سال بیشتر یا کمتر می تواند باشد
درخت نیاز به صورت قبر مجلل ندارد
نه گنبد و نه ارامگاه
چون قبلا دفن شده است
ملکا؛ ذکرِ تو گویم که تو پاکی و خدایی / نروم جز به همان ره؛ که توأم راه نمایی●♪♫
همه درگاهِ تو جویم؛ همه از فضل تو پویم / همه توحیدِ تو گویم؛ که به توحید سزایی●♪♫
همه عزی و جلالی؛ همه علمی و یقینی / همه نوری و سروری؛ همه جودی و جزایی●♪♫
ملودی ، تنظیم قطعه ، میکس و مستر : محسن چاوشی
همه غیبی تو بدانی؛ همه عیبی تو بپوشی / همه بیشی تو بکاهی همه کمی تو فزایی●♪♫
نتوان وصفِ تو گفتن؛ که تو در فهم نگنجی / نتوان شبه تو گفتن؛ که تو در وهم نیایی●♪♫
تو زن و جفت نداری؛ تو خور و خفت نداری / احد بی زن و جفتی؛ ملکِ کامروایی●♪♫
بری از خوردن و خفتن؛ بری از شرک و شبیهی / بری از صورت و رنگی؛ بری از عیب و خطایی●♪♫
نتوان وصفِ تو گفتن؛ که تو در فهم نگنجی / نتوان شبه تو گفتن؛ که تو در وهم نیایی●♪♫
نبد این خلق و تو بودی؛ نبود خلق و تو باشی / نه بجنبی، نه بگردی، نه بکاهی، نه فزایی●♪♫
همه عزی و جلالی؛ همه علمی و یقینی / همه نوری و سروری؛ همه جودی و جزایی●♪♫
نتوان وصفِ تو گفتن؛ که تو در فهم نگنجی / نتوان شبه تو گفتن؛ که تو در وهم نیایی●♪♫
نتوان وصفِ تو گفتن؛ که تو در فهم نگنجی / نتوان شبه تو گفتن؛ که تو در وهم نیایی●♪♫
───┤ ♩♬♫♪♭ ├───
صدات از گوش من بیرون نمیره
تو میشی اشک و میشینی رو گونم
من پژمرده تنها و خسته
با بغض تو گلوم واست میخونم
میخونم هرگز از یادم نمیری
زدی توی وجودم برگ و ریشه
دلیل بودنم تنها تو بودی
فراموشم نمیشی تا همیشه
من از تو دورم و میدونم اینو
نمیگیره کسی جاتو تو قلبم
اگه بودی کنارم آرزوم بود
بشم پروانه و دورت بگردم
میخونم هرگز از یادم نمیری
زدی توی وجودم برگ و ریشه
دلیل بودنم تنها تو بودی
فراموشم نمیشی تا همیشه
شب بلند شدم از خواب که اب بخورم تا برقو روشن کردم دیدم ماهی قرمز تو تنگ داره بال بال می زنه و از دهنش حباب میاد بیرون
مثل ادما که غرق می شن
فکر کردم اونم غرق شده / داره می میره
رفتم نزدیک دیدم نه بابا داره نفس می کشه
گفتم چی شده داری گریه می کنی
اشکات داره میاد رو آب
گفت نه
می خوام رو دست نیوتن بزنم
گفتم چی می گی !!!
گفت هیچی نگو عدم جذب جاذبه رو اختراع کردم
چجوری / گفت حباب ها رو ببین میرن سمت بالا
خلاف سیب که از درخت افتاد
دمت گرم من قبلا گفته بودم ثابت می شه
گفت دیدیدیری دیدیری (اهنگ سال نو )
سال نو مبارک
گفت چه سال چه نویی
منو گذاشتی تو یک تنگ یه وجبی
می گی انفرادی قزل حصاره اینجا
تو اصلا گریه هامو دیدی
نه جدا دیدی
رفتم تو خودم
مگه ماهی هام گریه می کنن
با حیوانات مهربان باشیم
اگه رفتین مسافرت غذا هوا یادت نره
دیگه نه از پیام تسلیت خوشم میاد / مرده پرستی
و نه از پیام تبریک /
سال هم هیچ موقع نو نیست مگه اینکه در بدترین شرایط خودت بسازیش
بهار زیباست چون از آن خداست
نه تغییری تو شب می بینم و نه روز
نه تو آسمون و نه تو زمین
مردم فقط بر اساس اصولی پایبند دل خوشن وگرنه هیچ خبری نیست
مگه این دوازده ماه خبری بود که از این به بعد باشه
همین دوروز هم تموم می شه می ره
بعد چی می شه برگردیم دنبال اجاره خانه ها غم و غصه
یارو رو دیدم کنار خیابون پاش پیچ خورد افتاد گفتم کجا می ری چی شده
گفت اون سطل آشغال تپول نگاه کن می رم اونجا
گفتم عیده ها گفت عید مال کله گنده هاست / دزدا / اختلاس گرا
ما عید نداریم دو روز سر کار نرم اجارمو چیکار کنم برم پناهنده لبنان شم
هر موقع آزادی اومد افکارت مغزت آزاد بود نوروزه
هر موقع
فقر / دزدی /افکار پلید / آدمای کثیف
جمع شدن و دلت خوش بود
نورزه
با وجود اینا شو روزه
گفت می دونی من کیم
گفت نه
گفت من مرد گلی ام
گفت جدی !!!!!
گفت آره
گفت تو می دونی من کیم خخخ گفت نه گفت به قول بنده خدا می گفت من لاتم حالا من هم شاعرم با هم خندیدیم خخخ
گفتم کلاتو بردار ببینمت
برداشت حال کردم
گفتم دمت گرم داداش
پست تاتو نگاه می کنم
رفت تو لک سکوت کرد / چون می خندیدم فکر کرد اوسکولش می کنم
چند لحظه ی یخ زد
گفت داداش کارات عالیه عالی / میزون میزون
از اون روز میزون رسم شد / بعضی وقت ها باید شنونده خوبی باشی
گرفت حرفمو
ما همین قدر رسم دار هستیم
مثلا یه چیزی از قدیم اگه مد شد
مثل طعام عزا / بت پرستی و آتیش پرستی / نوروز
الان رسمه و دارن اجراش می کنن
مثل دین دار در مذاهب جهان
البته ۲۵ درصد جمعیت جهان بی دین هستند
حواسم پرت شد باز رفتم تو یک خط دیگه
اختاپوس چند تا پا داره من حواسم زود پرت می شه اما مثل فیله
مرد گلی / فوایکو / کارات عالیه میزون
دوران مدرسه یه روز با تیم فندخت مسابقه داشتیم ،( فوتبال )
معلم مون آقای غلامی عزیز بود
من تو فوتبال همیشه خط حمله رو دوست داشتم سمت راست زمینو
من نفهمیدم تو ته سالونو دوست داری یا صف اول جماعتو
تکلیفتو روشن کن خخخخ
کافی بود توپ بهم برسه ،گل سر شاخ بود
دوتا گل فندخت بهمون زد
من خیلی ناراحت شدم
یارامون ضعیف بودن
اون زمان اوج غرور و جوانی بود
دروازبان نمی دونم کی بود / حسنی یا مصطفایی یا یکی دیگه یادم نمیاد
نمی تونی بگیری توپو یکی دیگه واسته
از این حرفا دعواش کردم
پنالتی شد
گفتم برو کنار خودم می خوام واستم
غرور خیلی بده یادت باشه / آدمو خورد می کنه
رفتم تو دروازه شوت کرد تکون نتونستم بخورم،گل شد
اصلا خشکم زده بود
این قدر خجالت کشیدم تو خودم اون روز فندخت سه یک برد
و درس مهمی داد
که اگه تو زندگی غرور برداشتت
نگاه نمی کنه تو کی هستی
هویدا یا
الپاچینو / سلمان خان یا ستار خان
خوردت می کنه
بیا بیا دلبروک مو قربون تو شم دنیا دو روزه ♫♪
بیا مکن شو روز مو خورشید مو صبح نوروزه ♫♪
دیدی چطو مانند او یک سال برفت سال نو اومد؟ ♫♪
یکسال چنو تندِ برفت که پندری همی دیروزه ♫♪
آی بیا که نوروزه دنیا دو روزه ♫♪
تا عالمی جون دلم چشمم خو ورسوزه ♫♪
بینه که قد تو کمون و پشت مو قوزه ♫♪
بیا بیا افتو فرو شد پشت کوه کم کمکک شو شد ♫♪
بیا که باز سر زد ز کوه ماه همچنو یکهو مهتو شد ♫♪
بر چه چنی بر چه چنو ایچنو مبو دلبروک مو ♫♪
ایجور که می بینی زمونه سال به سال کهنه و نو شد ♫♪
آی بیا که نوروزه دنیا دو روزه ♫♪
تا عالمی جون دلم چشمم خو ورسوزه ♫♪
بینه که قد تو کمون و پشت مو قوزه ♫♪
بیا بیا با هم برم بند دره یا چار بالا ♫♪
مگو صبا دیره صبا ورخه بیا تا برم حالا ♫♪
در آن دره دور از همه بی همهمه خرم و خندان ♫♪
دور از شر و شور شره با شرشر او کنم لالا ♫♪
آی بیا که نوروزه دنیا دو روزه ♫♪
تا عالمی جون دلم چشمم خو ورسوزه ♫♪
بینه که قد تو کمون و پشت مو قوزه ♫♪
آی بیا که نوروزه
نقطه عطف
یعنی رسیدن به رشد و کمال
رهایی و آزادی
معلم یعنی تجربه های مهم زندگی
که باعث تغییر از حالتی به حالت دیگر باشد
هیچ علمی تو را تغییر نخواهد داد
مگر تجربه شو کسب کنی
تجربه همیشه یک مرحله جلوتره
قانون نیوتون گفت سیب افتاد و جاذبه کسب شد
شاید در ایندگان تجربه ، آمپول عدم جذب جاذبه رو اثبات کرد
تفاوت تجربه و علم
ساعت مچی فروشی
وقتی که باید به درد بخورد ، نه به مرگ
الان از زمان مهمتره
ارثی که به درد نخورد
به مرگ هرگز نخورد
داغ زنده نبینی
تو سرزمین یخ ها پُر از سکوت غم ناک همیشه باد قطبی همیشه برف و کولاک
رو سردی لبِ من ملاله غم نشسته طوفان وحشی شب کوه یخ و شکسته
کوه یخم من که رو آب شدم شناور داغِ حوادث میکنه آبم سراسر
کوه یخم من که رو آب شدم شناور داغِ حوادث میکنه آبم سراسر
نه جنگل سبز نه باغ گلها نه کوه سنگی نه دشت و صحرا
همیشه اینجا کولاک و باده نه کلبه پیداست نه خطه جاده
بهار و اینجا کسی ندیده زمین قطبی همه اش سپیده
بهار و اینجا کسی ندیده زمین قطبی همه اش سپیده
نه جنگل سبز نه باغ گلها نه کوه سنگی نه دشت و صحرا
همیشه اینجا کولاک و باده نه کلبه پیداست نه خطه جاده
بهار و اینجا کسی ندیده زمین قطبی همه اش سپیده
بهار و اینجا کسی ندیده زمین قطبی همه اش سپیده
اگر یک صدف از بین هزاران صدف
به گل نشسته در سواحل دریا
با ضربه ی پای کودکی بازیگوش به دریا افتاد
زندگی یعنی در جریان است
و باد بر امواج می وزد
طوفان خار و خاشاک را خواهد برد
و ریشه ها با درختان
جوانه می زنن تا مرغ شب پر آواز بخواند
و ماه اهنگ بتابد
هیچ کس تایتانیک را نمی پندار که غرق شود
اما اندکی برای زیستن زنده ماندند
نقد از برای اشپیلمن در پیانیست
اگر کرنا ی راند ۵ بیاد و خیلی ها بمیرند
خدا نسخه شون رو امضا کرده تا اونا رو ببره پیش خودشون
در لذت و آرامش
اگر هم عده ای موندن وقتش هنوز نرسیده باید زندگی کنند گاهی به ساحل و گاهی به دریا
در فیلم پیانیست در طول روزهایی که شهر ورشو پایتخت لهستان به اشغال نیروهای آلمان نازی درآمده و محلههای یهودینشین یکی پس از دیگری تخریب میشوند، یک موسیقیدان یهودی برای حفظ جان خود دست به هرکاری میزند و...
درباره فیلم
فیلم The Pianist محصول کشور فرانسه و در ژانر بیوگرافی ، درام میباشد و به کارگردانی Roman Polanski در سال 2002 ساخته شده است. بیشتر...
آقا اسماعیل نقد فیلم یادتون نره
احساسی که از حیوانات نسبت به مورچه داری
همون احساسو از نجوم و ستارگان
به خودت داشته باش
ما در یک سیاره سنگی از کیهان بین هزاران سیاره و ستاره گمیم
انسان در برابر کائنات هیچی نیست
در حال حاظر دقیق ترین پینوکیوی حال / پیشگو ، راست گو که دماغش بزرگ نمی شه هواشناسیه. !!!!
بقیه ، همه دروغ می گن ، نقاشی ها جغرافیا ،اجتماعی ،مجلسی ها و تاریخ
اصلا من اگه کارشناس هواشناسی بودم
شاید از خود هواشناسی از خود ذرات / از خود باران / برف هم دقیق تر بودم
هر موقع حدث زدم به واقعیت پیوست
مثل ::::
مرگ انفیه/ خون بهای توت / بادبادک و خورشید /باران و چوب مرده /دندون طلا
یه جا یه متنی نوشته بودم
که .... می خوام دو دندون طلا بکارم اما...جای نگرانی داشتم که / که نماز برای مردی که طلا همراهش باشد باطل است و / و دندون طلای ادم بی نماز در لانه ی کلاغ از برکت میوه می کاهد
از این دو موضوع سخت در حزین ام حالا به هر علت که سهلانگاری یا دندونم را گم کنم یا کلاغ دزد به غارت ببرد
دندون جلوم خورد شده بود و بعد مدتی شکست و جاش خالیه
بعد ۳ سال قرنیه اش هم داره خورد می شه
با خودم می گم یا خدا بیخیال / دیگه جان ما
دندون ۲۰ میلییون دو تا ۴۰ میلییون از کجا با این وضعیت دلار بیارم / جان ما بیخیال شو دیگه
مگه من کتاب ریاضی ام منو می خوای تیتر روزنامه کنی
خرگوش و لاکپشت دانا/ کدوم زودتر به مقصد می رسه / داستان ازوپ
ای بابا .... دقیقا شدم مثل خرگوش
باز می گم ولش شاید می خواد پول دستم بیاد دیدی دو دندون طلا کاشتم
اصلا خالیش هم قشنگه مث خرگوش
جاااااااااااااااااااااااان
خیره داداش خیره / باشه چشم
الان معلق موندم دو تا حباب نگران قرینه تو هوا یکی هر آن شاید بترکه یکی هم شاید آرزو هامو برآورده کنه
باز یه حسی درونم می گه
اگه زیادی حرف بزنی زبونتو قرینه می کنم هااااااااا حواستو جمع کن
جااااااااااان. زبون قرینه
ای نه شوخی کردم باشه چشم بستم / خفه
ای بابا دهنتو ببند دیگه
می گم که خدا انسانها رو اتفاقی سر راه کسی قرار نمی ده
ما از برای هم به نقطه ی کمال می رسیم
از یه جک
از یه حباب نگران
کلاغ دزد وخر دانشمند
خرگوش پیاده و لاکپشت دانا
از برای زیادی حرف زدنو و سکوت از برای شنفتن
چوب مرده و کوه زنده
از برای اینو یاد گرفتم که نخندم بعد اینکه فاز گرفتم با یه جک
یا چوپانی که خوش بود با دروغ گفتن گرگ آمد/ گرگ آمد
راست می گفت هواشناسی چرا که باغ همسایه را سرما برد
و دندان طلا برکت باغو
دیگر گنجشک آواز نمی خواند
و دیگر سرو معلول نمی توانست برقصد
سنجاب به سرو گفت در کنار آواز پرندگان لذت می بری
گفت تازه داشتم از خورشید لذت می بردم
که دهقان فداکار منو با تبر زد
خلاصه زندگی بالا پایین داره
چه اون سوسکش و چه اون خوک و خرس قطبی ش
بله سید جان حواست به انفیه باشه
درد گاهی به مرگ می زند
تمام موجودات زنده درد و زخم دارند نه تنها انسان
حتی مار حتی مور حتی شیر و حتی خر و زنبور
سگی که بعد یک سال صاحبش رو شناخت
با دیدنم سگها شروع به سر و صدا کردن
حیوان طبق واکنش سگهای دیگر واق واق می کرد
همین که اسمشو صدا زدم بعد بو کردن به دست و پام پیچید
و احساس آرامش کرد
سگها با وفا ترین حیوان ها هستند
یارو تو خیابون توجه همه رو به خودش جلب کرده بود
چی شده برادر یه شلوار فروشی دارم
کجاست / دیدم با دلهره و تشویش از زیرکاپشنش در آورد
گفتم چند برادر / گفت یه چیزی بده کارم راه بیفته
کاریه ؟؟؟؟
گفت نه / می گم راستشو بگو ازت می خرم
می گه که نه
من مال که شک توش باشه نمی خرم شاید هم مشکلی نداشته باشد
باشه حالا بیا این صد تومن رو بگیر برو اینجا وا نستا
ملت گرسنه دین و ایمان نمی شناسه
حالا تو از دین و تاریخ و جغرافیا بگو
تو دلم گفتم
این که اختلاس نیست این نیازه
پس چرا این رو خدا سر راه من گذاشت
باز گفتم حتما می دونسته که من ازش می خرم
نیازه برادر / نیاز
فکر کنم
اختلاس چیز دیگه است
حالا تو از دین و مذهب بگو برای مغزی که معده اش گرسنه است
چند قدم تا خدا
راوی / مرد مهربان
وقتی می رم حموم
می خوام خودمو ب شورم / وقتی می رم باشگاه این قدر که تحرک دارم از بوی بدنم بدم میاد / گاهی هم حال می کنم با بوی بدنم فکر می کنم تموم سم بدنم /انرژی منفی از بدنم خارج می شه و انرژی مثبت می گیرم
یکی بود حال می کرد با خودش با بوی بدنش
می دونی به کجا فکر می کنم و چی می خوام بگم
یک بازی بود دو نقطه می ذاشتیم رو برگه بعد خط وصل می کردیم از یه نقطه تا نقطه بعدی / بعد خط ها نباید به هم می خورد (خط و نقطه )
این قدر پیچیده و سخت می شد / بعد اگه به هم می خورد می سوختی و برد مال رفیقت بود
وقتی به دوش اب نگاه می کنم تصور می کنم الان این آب به کدوم کوه و کدوم قسمت زمین وصل شده تا به اینجا رسیده تصورش یکم عجیبه
چقدر پیچ در پیچ و چند فیلترینگ شده تا به اینجا رسیده / سخت مثل خط و نقطه
از دل کوه یا زیر زمین
یکم فکر کن
شاید صلوات رو ترجیح ندم چون خدا بزرگتر از صلواته پس از خود خدا تشکر می کنم چرا از بنده اش بخوام / بسم الله الرحمن الرحیم
اگه هجوم مگسها و پشه ها از جمعیت انسانها زیادتر بود
خیلی زیاد تر / بیشتر تر / آیا می شد زندگی کرد
جدا" می شد / هر روز باید به خودت سیلی می زدی یا خودتو و مگس ها و آفریده شو فحش می دادی
پس به نظم کائنات باید باور داشت
همه چیز از روی اصول ه برادر
یک عقاب تنها توی آسمون به امید روزنه ای باریک برای زیستن
یک سوسک مادر با شکم ۱۵ قلو در فاضلاب به فکر غذا
و یک تمساح در باتلاق مرده در انتظار آهویی تیز پا برای شکار
و عنکبوتی وارونه در سقف باید امید داشت تا زندگی پایدار بماند
اکوسیستم باید بچرخه
ما از یه زنبور به چرخه حیات برای بقا می رسیم
اگه نیشت زد نکش برادر یا بگذر و تحمل کن ببین کجای کارت مشکل داشت
شاید زخم یه زنبور پادزهر زخم های نگفته ات باشه
ما باید به درد بخوریم نه به مرگ
عمو گفت با هویدا نهار خوردم
گفتم جدی ؟؟؟
گفت آره با فردین هم عکس گرفتم
گفتم می دونم تردید نیست
بهش گفتم هر موقع صبحانه تو با کوزت
جشن تولدتو با طبقه پایین تایتانیک
و درد دلتو با بی خانمان کردی
بگو برات اهنگ پرین رو با دو تار بزنم
هر کی نامبروان شد با گوله زدنش
صدا شو در نیار
خندید
شاد باش 😂😂😂😂😂
یه قفل کتابی بود کلیدش رو گم کرده بودم
کلید ساز رو دیدم آشنا بود
گفتم برادر اینو برام باز کن رو کار / یعنی این که این قدر کلید امتحان کن تا یکی بهش بخوره بعد از روش برام دو تا بزن
رفت با یه جعبه کلید اومد گفت خودت امتحان کن اگه پیدا شد ،بعدا کلیدارو برام بیار
گفتم ممنون برادر از اعتمادت
همه کلید ها رو امتحان کردم شاید نزدیک ۵۰ کلید بیشتر بود / نامید شدم
یه کلید همش دستم میومد زخمی و کج و کوله می انداختم دور نه دسته داشت نه قیافه / بیشتر کلید های سالم و نو رو تست می زدم
تا کلید زخمی رو انداختم باز شد.
اولا اینکه وقتی اصل و نصب دار باشی حتی تو جهنم هم ریشه ات نمی سوزه
هر کلیدی بهت نمی خوره
دوم اینکه هیچ موقع گول ظاهر و کراوات رو نخور
اونی که زخم بیشتری رو متحمل شده درک بیشتری داره و همون رفیق واقعی تویه
تا این که شعور و فهم ادمکا رو ترجیح به ساعت مچی و کت و شلوار توسی بدیم
کلید فرسوده گاهی همزاد قفل ریشه دار است
کسی حالم نمی پرسد
آهنگی زیبا از عباس مهرپویا
کسی دیگر نمی کوبد در این خانه ی متروک ویران را
کسی دیگر نمی پرسد چرا تنهای تنهایم
و من چون شمع میسوزم و دیگر هیچ چیز از من نمی ماند
و من گریان و نالانم و من تنهای تنهایم
درون کلبه ی خاموش خویش اما
کسی حال من غمگین نمی پرسد
ومن دریای پر اشکم که توفانی به دل دارم
درون سینه ی پر جوش خویش اما
کسی حال من تنها نمی پرسد
و من چون تک درخت زرد پاییزم
که هر دم با نسیمی میشود برگی جدا از او
و دیگر هیچ چیز از من نمی ماند
داشتم کتاب سپیده ی دانایی رو ورق می زدم
به متنی رسیدم که نوشته بود .
میگن اگه چوپان نباشه گوسفند ها تلف می شن یا گم می شن یا گرگ بهشون حمله می کنه یا از گرسنگی می میرند چون مغز ندارند / هر کی مغز نداره به چوپان احتیاج داره یه چوپان دلسوز /چوپان حکم پدر یا مادر گوسفند ها رو داره
یه دفعه دیدم مادری زنگ زد که سیوش کرده بودم
مادر مهربان میراباد
بهش گفتم حواست بهم هست که گم نشم کی پاشم و کی بشینم / کی بمیرم
تو مث مادر منی
گفت نمفهموم چی می گی
گفتم مفهموم چی می گی
همین که به یادم هستی ممنونم ازت
کم لطفی بی معرفتی از من بی مغزه که باید بهت زنگ می زدم
گفت اشکال نداره مادر جان اگه عید آمدی حتما یک سر بزن بهم /اینجا خیلی دلگیره / از قلعه دورم / خونه تو شهرک بهم نمی دن / تنهام
گفتم چشم مادر جان وظیفه است
ببین خیلی از انسانها منفعتی نداری براشون ولی به یادتن
اینا انسانهای واقعی هستند اگه از این جور انسانها دوست رفیق داری قدر شون رو بدون و احترامشون رو نگه دار
انسانیت حتی بعد مرگ تو همین چیزا خلاصه می شه
عکس سلفی شو دارم و همین طور فیلم چهار بیتی شو
اما مطمئن از رضایت بودنش نیستم
رفتیم رستوران زارعی دو تا مرغ با یه برنج اضافه سفارش دادم
برنج اضافه رو نیاورد
گارسون با گاریش داشت ارائه خدمت می کرد
رفت ته رستوران بشقاب های خالی رو جمع کنه
به من که رسید گفتم برنج اضافه رو نیاوردی
گفت ببخشید الان میارم
گفت :: یه لحظه واستا
این برنج های اضافی رو می خوای بریزی سطل آشغال
گفت یه مقداری رو می ریزیم بیرون
یه مقداری رو می دیم مستمندان
جدا می کنیم / چند تا بشقاب های جمع شده رو میریزیم بیرون
و اونایی که دست نخورده رو می دیم مستمندان
گفتم اشکال نداره یکم از همین برنج ها رو بردارم
گفت ::: نه بردار / مرسی
گفتم از این به بعد اگه سیر نشدم و شما خواستی بریزی سطل آشغال
بده من بخورم خخخخ خندید
گفت اشکال نداره
می گم که اشغال چیه / اشغال / غذایی که تا یه دقیقه قبل داشتیم با ولع و چه چه می خوردیم شد اشغال / یکم فکر کن
تا یه دقیقه قبل داشتیم می خوردیم حالا نصف بشقاب مونده و بهش می گیم اشغال و میریزیم سطل آشغال
ما انسانیم برادر / چطور که اگه ده نفر سر یک سینی اعرابی بشینیم و مثل سگ و گربه بخوریم اشغال نیست ولی همین که اینا پا پس بکشن می شه اشغال
چون ده نفر دست زدن
یادت باشه اگه خواستی بریزی سطل آشغال بده من بخورم
اشغال خوردنی
عرفان و خداشناسی
غلامرضا تختی فیلمی در سبک زندگینامهای و ورزشی به کارگردانی بهرام توکلی، تهیهکنندگی سعید ملکان و به قلم بهرام توکلی و سعید ملکان محصول سال ۱۳۹۷ است.[۲] این فیلم در نخستین روز از سی و هفتمین دوره جشنواره فیلم فجر رونمایی شد.[۳]
آخرین سنگر سکوته
حق ما گرفتنی نیست
آسمونشم بگیری
این پرنده مردنی نیست
آخرین سنگر سکوته
خیلی حرفا گفتنی نیست
ای برادرای خونین
این برادری تنی نیست
موج دستای من و تو
دست دریارو گرفته
عکس تو با سرمه خون
چشم دنیارو گرفته
ما که از آوار و ترکش
همه رو به جون خریدیم
تو بگو هم سنگر من
ما تقاص چی رو میدیم
آخرین سنگر سکوته
حق ما گرفتنی نیست
آسمونشم بگیری
این پرنده مردنی نیست
آخرین سنگر سکوته
خیلی حرفا گفتنی نیست
ای برادرای خونین
این برادری تنی نیست
دوستان معمولا برای تفریح مرخصی ساعتی می گرفتن / مرخصی ساعتی از ساعت ۶ تا ۸ عصر بود و ده دقیقه به نه خاموشی
همیشه اسرار داشتند که باهاشون برم ولی من
ترجیح می دادم باند فرودگاه رو انتخاب کنم تا این که در این زمانه ی بی های هوی لال پرست شهر پرجمعیت قیل وقال پرست را انتخاب کنم .
باند فرودگاه و سیگار بیستون گاهی به درازای خاموشی پادگان می کشید .
دلگیر و خسته / عابر شبها
تابستان خسته ی خدمت با تمام غربتش دلچسب و دلپذیر بود
گاهی در سکوی باند فرودگاه دراز می کشیدم / ستارهها رو می شمردم و گاهی با ستاره ها مثلث می کشیدم یا انها را از سقف آویزون می کردم
یه روز به اسرار دوستم اکبر فلاح با هم مرخصی ساعتی گرفتیم
داخل شهر قرار ملاقات داشتیم با یکی از گروهبان های کادر به نام گروهبان انجیدنی
آن روز موفق به دیدن گروهبان نشدیم که در هنگام برگشت به یکی از سربازهای همشهری بر خوردیم .
مهدوی ادم نرمالی نبود می دونستم که یه چیزی با خودش میاره داخل پادگان
چون هر موقع مرخصی ساعتی می گرفت به هوای خلاف می گرفت
گفت محمد / جون هر کی دوست داری خواستی وارد پادگان بشی واستا با هم بریم .
چون می دونست که به من کاری نداشتن و به هوای من می خواست....بله وارد کنه
گفتم جون هر کی دوست داری منو بیخیال ، با لهجه شیرین نیشابوری گفت جان ما ....
باهاش خداحافظی کردم اومدم پادگان دیدم قبل من جلو در واستاده که با من بره داخل
بهش گفتم چی داری با خودت گفت فقط یه باکس سیگار / گفتم خوب دیگه چی داری ؟؟؟؟
گفت فقط تو همینو ببر اوکه داداش
گفتم باشه پس از من فاصله بگیر خخخ
خطرناک بود
باکس سیگارو ازش گرفتم اومدم داخل یه ۲۰۰ قدمی که انتظاماتو رد کردم
چنان صدای سیلی به گوشم خورد که مرغ های آسمون هم فکر کنم غصه شون گرفت خخ
از دورگفتم / چی شده گفت پدر سوخته فلان فلان شده .....فکر کرده من خرم
گفتم ولش کن یه تشویقی پیش من داری / دستم باز بود
جریان دستم باز بود مفصله نمی شه توضیح داد
یه حرکت هایی با خودکار و کاغذ می کردیم مثل غول چراغ جادو میومد می گفت اضافه خدمت می زنم برات زیادی حرف بزنی //شوخی خخخ
۲۰برگ استنسیل مث نمره ی ۲۰و قاشق سحر امیز بود
می گم انشام خوب هست
یاد انشا افتادم / انشام از همون کودکی خوب بود / آره/ دقیقا یادمه
خلاصه ......
باکس سیگار تو پادگان حاکمیت داشت مث کپن قند چای حاج حسن
مث گوش به بدنت می چسبید
یادم از سیگار اصفهانی افتاد خسیس یک نخ سیگارو سه بار می کشید
نمی خواستم این خاطره رو تعریف کنم اما ....
آخه می شه این خاطره ی به این قشنگی رو تعریف نکنی لذت نبرن نخندن
که مثلا من سیگار می کشیدم / نگی خیته
برو به همه بگو / حال کردین
😂😂😂😂😂😂
سلام وقت بخیر
این تصویر حاوی چند تصویر متفاوت است
......گوشی خود را بر عکس کنید
۳۰ ثانیه با دقت به تصویر نگاه کنید
در این تصویر چه می بینید
.....
....
.....
.....
.....
.....
شوخی بود خخ
من تصورم اینه که .....
یادی کنیم
از مرحوم ملا عباس عبدی
که در زیر این شاخه سار چه دوکی می ریسید و چه لذتی داشت خانه های قدیمی
روحش شاد
یک خانه سقف چوبی و گلی از حاج محمد عظیمی بود نمی دونم یا از ملا عباس عبدی
بعد زلزله مخروبه بود سقفش باز بود
و گنجشکها بد جور جولان می دادن
سقف خانه سوراخ بزرگی داشت که با پلاستیک می پوشیدم و گنجشکها رو زندانی م کردم بعد می رفتم داخل خانه گنجشکها رو با پلخمون می زدم
شاید یه پنج کیلویی گنجشک یه روز زدم / خورشت خوشمزه ای داشت
البته یه بار بیشتر خورشتشو نخوردم / ولی شکار جز برنامه کودکانه همیشه بود
الان که یادش می یفتم غصه ام می گیره
ودلم نمیاد هیچ موجود زنده ای رو شکار کنم یا بکشم
مرحوم ملا عباس شکسته بند ماهری بود
یه روز تو مسجد زیر مخابرات ژیمناستیک زدم شست پام در رفت
اومدم بنده خدا یک ساعت ماساژ داد یدفعه کشید دردش هنوز تو جونمه ولی خوب شد
یادش گرامی روحش شاد
گلِ پامچال… گل پامچال… بیرون بیا! ●♪♫
بیرون بیا؛ فصلِ بهاره… عزیز، موقعه ی کاره! ●♪♫
شکوفانه؛ غنچه وا شده… غنچه وا شده… ●♪♫
بلبل سر داره؛ عزیز موقعِ کاره… ●♪♫
بیا بریم نغمه بخوانیم؛ لاله بنشانیم… موقع کاره… ●♪♫
بیا بریم نغمه بخوانیم؛ لاله بنشانیم… فصل بهاره… ●♪♫
شب مهتاب؛ شب مهتاب… آیم و آیم ●♪♫
ای جان دلبر عزیزم ای جان دلبر ●♪♫
به قربونت؛ به قربونت! چشمِ حیرونت، چشم حیرونت… ●♪♫
نازنینِ دلبر ●♪♫
عزیزم، ای جانِ دلبر… ●♪♫
بیا بریم نغمه بخوانیم؛ دانه بنشانیم… موقع کاره… ●♪♫
بیا بریم نغمه بخوانیم؛ دانه بنشانیم… فصل بهاره… ●♪♫
گلِ پامچال… گل پامچال… بیرون بیا! ●♪♫
بیرون بیا؛ فصلِ بهاره… عزیز، موقعه ی کاره! ●♪♫
شکوفانه؛ غنچه وا شده… غنچه وا شده… ●♪♫
بلبل سر داره؛ عزیز موقعِ کاره… ●♪♫
بیا بریم نغمه بخوانیم؛ لاله بنشانیم… موقع کاره… ●♪♫
بیا بریم نغمه بخوانیم؛ لاله بنشانیم… فصل بهاره… ●♪♫
شب مهتاب؛ شب مهتاب… آیم و آیم ●♪♫
ای جان دلبر عزیزم ای جان دلبر ●♪♫
به قربونت؛ به قربونت! چشمِ حیرونت، چشم حیرونت… ●♪♫
نازنینِ دلبر ●♪♫
عزیزم، ای جانِ دلبر… ●♪♫
بیا بریم نغمه بخوانیم؛ دانه بنشانیم… موقع کاره… ●♪♫
بیا بریم نغمه بخوانیم؛ دانه بنشانیم… فصل بهاره… ●♪♫
───┤ ♩♬♫♪♭ ├───
در معبد گاهی گربه ای وجود داشت که هنگامه مراقبه ی راهب ها ایجاد مزاحمت می کرد
بزرگی دستور داد هنگام مراقبه گربه را به بیرون معبد گاه برده و به درختی بسته تا مزاحمت ایجاد نکند .
اینروال سالها و سالها ادامه و یکی از قوانین اون مذهب شد
سالها بعد بزرگ آن قبیله در گذشت
بعدمرگ بزرگ قبیله هر چند سال گربه ای را خریداری می کردند تا اصول مراقبه را به درستی اجرا کنند
بستن گربه به درخت جز اصول دین سالها جهت مراقبه پایدار ماند .
دین دار به روایت تصویب
معده از عقل باهوش تره
وقتی چیزی رو اشتباه هضم می کند
بالامیاره /
ولی عقل حتی به اشتباه هم می پذیرد .
با تو این ثانیه ها، معنیِ تکرار نبودن●♪♫
باورِ آیینه ها، جرأتِ انکار نبودن●♪♫
بودنت، معجزه ی شرقیِ باران و عطش●♪♫
تو نبودی… روز و شب، این همه تب دار نبودن●♪♫
تو، نه سِحری! تو، نه جادو! نه سرابی… می دونم…●♪♫
تو نه آغازِ یه رؤیا، نه یه خوابی، می دونم…●♪♫
شعر : سعید اصلانی
تو همون آیت و نوری توی شب های سیاه●♪♫
توی آوارِ تباهی، تو امیدی… تو پناه…●♪♫
گرچه هنوزم فاصله ها، خورشیدو از من می گیره…●♪♫
اما نذار این شب زده باز، توو تنِ ظلمت بمیره●♪♫
ثانیه هـا… ثانیه هـــا… وسعتِ فریادِ منه●♪♫
کاری بکن… کاری بکن… فرصتِ میلادِ منه●♪♫
ملودی : منوچهر طاهرزاده
با تمومِ خستگیام… با همه دلبستگیام…●♪♫
با تمومِ خستگیام… با همه دلبستگیام…●♪♫
لبِ خاموشم تو رو چون شعری واسه فریاد، کم میاره●♪♫
تو کویرِ تشنه ی روحِ من، بگو باز بارون ببــــاره…●♪♫
با تو این ثانیه ها، معنیِ تکرار نبودن●♪♫
باورِ آیینه ها، جرأتِ انکار نبودن●♪♫
بودنت، معجزه ی شرقیِ باران و عطش●♪♫
تو نبودی… روز و شب، این همه تب دار نبودن●♪♫
تو، نه سِحری! تو، نه جادو! نه سرابی… می دونم…●♪♫
تو نه آغازِ یه رؤیا، نه یه خوابی، می دونم…●♪♫
تو همون آیت و نوری توی شب های سیاه●♪♫
تنظیم قطعه : محمدرضا چراغعلی
توی آوارِ تباهی، تو امیدی… تو پناه…●♪♫
گرچه هنوزم فاصله ها، خورشیدو از من می گیره…●♪♫
اما نذار این شب زده باز، توو تنِ ظلمت بمیره●♪♫
ثانیه ها… ثانیه هــــا… وسعتِ فریادِ منه●♪♫
کاری بکن… کاری بکن… فرصتِ میلادِ منه●♪♫
با تمومِ خستگیـام… با همه دلبستگیــام…●♪♫
با تمومِ خستگیـام… با همه دلبستگیــام…●♪♫
لبِ خاموشم تو رو چون شعری واسه فریاد، کم میاره●♪♫
تو کویرِ تشنه ی روحِ من، بگو باز بارون ببـــاره…●♪♫
سوال ؟؟؟؟
اگه تو یک عدد
تو کتاب ریاضی بودی
دوست داشتی
تیتر کتاب
چند باشی ؟؟؟
۲۰ / ۱۸ یا ۱۲
اول بگو از بین این همه اعداد بیست یعنی چی ؟؟؟؟
یعنی خوب / پس ۲۱ یعنی خیلی خوب / و ۲۸ یعنی عالی ووووو....
یادمه همیشه سر زنگ عربی غایب بودم
و سر امتحان زیر صفر می گرفتم
اما با اینکه انگلیسی رو دوست داشتم
جواب من ::::وان ه
می شه توضیح بدی ؟؟؟
به جهانی ندهم لذت تنهایی رو
پاپیون (به انگلیسی: Papillon) فیلمی سینمایی در ژانر درام، جنایی، و بیوگرافی به کارگردانی فرانکلین جی. شافنر است. این فیلم محصول سال ۱۹۷۳ فرانسه و ایالات متحدهٔ آمریکا است که بر اساس رمانی به همین نام اثر آنری شاریر و با بازی استیو مککوئین و داستین هافمن ساخته شدهاست. این فیلم در رشتهٔ بهترین موسیقی متن نامزد جایزهٔ اسکار شد. جری گلدسمیت موسیقی متن این فیلم را ساختهاست. (در سال ۲۰۱۷ پاپیون به کارگردانی مایکل نوئر و با بازی چارلی هونام و رامی ملک بازسازی شد) «پاپیون» در زبان فرانسوی بهمعنی پروانه است و شاریر (استیو مککوئین) پروانهای را روی سینهٔ خود خالکوبی کرده و آن را بهعنوان نام مستعار خود انتخاب کرده بود، و عنوان فیلم هم به همین معنی اشاره دارد.
گل خود رو رنگ تو را بوی تو را کو
باغ پر امید دلم دشت خزان شد
عمر منی آرزویم روی تو را کو
مرغ شب من ساز ترا سوز تو را کو
خنده ی مستانه ی دیروز تو را کو
باغ زمستون عزیزم میوه نداره
اومدن تو عزیزم فصل بهاره
امان امان امان
باغ زمستون جز گل یخ میوه نداره
اومدن تو آلل فصل بهاره
اومدن تو عزیزم فصل بهاره
آلل فصل بهاره عزیزم فصل بهاره
بیا جانا تا که جانانه باشیم
یکی شمع و یکی پروانه باشیم
یکی موسی شویم اندر مناجات
یکی جاروکش می خانه باشیم
ز بوی زلف تو مفتونم ای گل
ز رنگ و روی تو دلخونم ای گل
من عاشق ز عشقت بی قرارم
تو چون لیلی و مو مجنونم ای گل
به صحرا بنگرم صحرا ته وینم
به دریا بنگرم صحرا ته وینم
به هر جا بنگرم کوه و در و دشت
نشان از قامت رعنای تو بینم
ز بوی زلف تو مفتونم ای گل
ز رنگ و روی تو دلخونم ای گل
من عاشق ز عشقت بی قرارم
تو چون لیلی و مو مجنونم ای گل
شاید تلخ ترین حادثه ها از آن کسی باشد که حتی یک لحظه هم انتظار شو نداشت
شاید مربی بدنسازی
شاید مدیر مدرسه
شاید بهترین فوتبالیست جهان
و شاید معروف ترین هنر پیشه ی تلویزیون
آنکه ۷۰ سال علم آموخت چراغی نیفروخت
آنکه که یک حرف شنید همه رو از آن بسوخت
مرگ ،درد ،زخم همراهان همیشه گی ما هستند
تا تو را برای رشد به لحظات وداع همراهی کنند
شانه ات را دیر آوردی سرم را باد برد
خشت خشت و آجر آجر ، پیکرم را باد برد
من بلوطی پیر بودم پای یک کوه بلند
نیمم آتش سوخت ، نیم دیگرم را باد برد
از غزل هایم فقط خاکستری مانده به جا
بیت های روشن و شعله ورم را باد برد
با همین نیمه ، همین معمولی ساده بساز
دیر کردی نیمه ی عاشقترم را باد برد
بال کوبیدم قفس را بشکنم عمرم گذشت
وا نشد بدتر از آن بال و پرم را باد برد
حامد عسکری
چت یا پیام دادن
مثل صحبت با آدم ناشنوا می مونه
یه چیزایی رو می فهمی اما گنگ
نه طرز برخورد طرف رو می فهمی
و نه طرز صحبت کردن طرفو
سکوت بهترین راه ارتباطی در چت است
گلدون حسن یوسف چشم همسایه رو گرفته بود
بهش هدیه دادم
بزرگ و بزرگتر شد و هر روز زیبا زیباتر
چند ماهی گذشت
یه روز گفتم حالا که بزرگ شده یه ساقه ازش بزنم
گفت باشه برات می زنم
روز دیگه اومدم برده بودش خونه
بعد سه ماه گفتم گلدون حالش چطوره ؟؟؟؟ گفت سرما زدش خشک شد
گذشت گذشت بعد یک سال یکی از دوستان یه شاخه از گلدون مغازه اش
به نام گل گوش گرگی ازش گرفت برام آورد
گذاشتیم تو گلدون بزرگ شد و زیبا از حسن یوسف هم زیبا تر
دوباره چشمشو گرفت ولی روی درخواست نداشت
ته دلش طمع داشت به خساست دریا
پشت درای بسته ♫♪
عاشقی دل شکسته
داره هوای خوندن ♫♪
با تو عزیز خسته
با تو عزیز خسته ♫♪
دوست دارم عزیزم
عاشقتم هنوزم ♫♪
نزار تا بیشتر از این
به پای تو بسوزم ♫♪
به پای تو بسوزم
آره خودم فداتم ♫♪
فدای اون چشاتم
به قربون نگاتم ♫♪
همیشه خاک پاتم
بیا که زندگی رو ♫♪
تو چشم تو ببینم
تو این دیار غربت ♫♪
کنار تو بشینم
کیه از تو نخونه ♫♪
کیه با تو نمونه
میخونم عاشقونه ♫♪
واست خونه به خونه
بیا بازم با من باش ♫♪
امید آخرم باش
تو این دیار غربت ♫♪
تو تنها یاورم باش
اره خودم فداتم ♫♪
فدای اون چشاتم
به قربون نگاتم ♫♪
همیشه خاک پاتم
بیا که زندگی رو ♫♪
تو چشم تو ببینم
تو این دیار غربت ♫♪
همش تو رو ببینم
پشت درای بسته ♫♪
عاشقی دل شکسته
داره هوای خوندن ♫♪
با تو عزیز خسته
با تو عزیز خسته ♫♪
دوست دارم عزیزم
عاشقتم هنوزم ♫♪
نزار تا بیشتر از این
به پای تو بسوزم ♫♪
به پای تو بسوزم
آره خودم فداتم ♫♪
فدای اون چشاتم
به قربون نگاتم ♫♪
همیشه خاک پاتم
بیا که زندگی رو ♫♪
تو چشم تو ببینم
تو این دیار غربت ♫♪
کنار تو بشینم
کیه از تو نخونه ♫♪
کیه با تو نمونه
میخونم عاشقونه ♫♪
واست خونه به خونه
بیا بازم با من باش ♫♪
امید آخرم باش
تو این دیار غربت ♫♪
تو تنها یاورم باش
اره خودم فداتم ♫♪
فدای اون چشاتم
به قربون نگاتم ♫♪
همیشه خاک پاتم
بیا که زندگی رو ♫♪
تو چشم تو ببینم
تو این دیار غربت ♫♪
همش تو رو ببینم
اره خودم فداتم ♫♪
فدای اون چشاتم
به قربون نگاتم ♫♪
همیشه خاک پاتم
بیا که زندگی رو ♫♪
تو چشم تو ببینم
تو این دیار غربت ♫♪
کنار تو بشینم
چرا ما حرف دیگه برای گفتن نداریم
------------**##**------------
یا داریم و هیچ کدوم میل شنفتن نداریم
------------**##**------------
همه حرف های من و تو دیگه تکراری شده
------------**##**------------
خونه ی قلب من و تو جای بیزاری شده
------------**##**------------
من پریشون تو گریزون زندگی ساکت و سرد
------------**##**------------
خونه ی ما مث زندون پر حسرت پر درد
------------**##**------------
خونه ی ما مث زندون پر حسرت پر درد
------------**##**------------
------------**##**------------
میشه با گفتن یک نه با طلاق سرنوشت ها رو جدا کرد و گذشت
------------**##**------------
میشه پیوند یه عمر و پاره کرد آشیون ها رو رها کرد و گذشت
------------**##**------------
آشیون ها رو رها کرد و گذشت
------------**##**------------
------------**##**------------
اما این غنچه گل هامون چی میشن؟ اونا که فردا رو باید بسازن
------------**##**------------
اونا که با چشم گریون میبینن امروز و فردا رو دارن میبازن
------------**##**------------
دل های مضطرب و کوچیک شون که توو سینه داره پرپر میزنه
------------**##**------------
مثه گنجیشکی که افتاده به سنگ میون سرخی خون جون میکنه
------------**##**------------
من و تو مسئولیم من و تو مسئولیم
------------**##**------------
------------**##**------------
اما این غنچه گل هامون چی میشن؟ اونا که فردا رو باید بسازن
------------**##**------------
اونا که با چشم گریون میبینن امروز و فردا رو دارن میبازن
------------**##**------------
دل های مضطرب و کوچیک شون که توو سینه داره پرپر میزنه
------------**##**------------
مثله گنجیشکی که افتاده به سنگ میون سرخی خون جون میکنه
------------**##**------------
من و تو مسئولیم من و تو مسئولیم
------------**##**------------
من و تو مسئولیم------------**##**---
چرا قلب انسان بهترین گزینه برای عشق ورزیدن است
چون قلب سرشار از شور عاشقی ایست
و مهمترین عضو بدن است
و عشق که در درونش نهفته است بر گرفته از پروردگار است
اگه قلبی شکسته باشه
و ازکودکی زخم خورده باشه
چه ؟؟؟؟؟؟
اون بیشتر
چرا ؟؟؟
چون سختی های زیادی متحمل شده و به پروردگار نزدیک تر است
پس بگو ترسناک ترین و مهربانترین حیوان چه نام دارد
جواب :::: انسان 😉😉
شلغم گذاشته بودیم بپخه
نصرالدین از راه رسید ....
ملا ، یک سوال ؟؟؟؟؟
چرا ما آدما داریم شلغم می خوریم
مگه شلغم مال گاو نیست ؟؟!!
ملا مکث می کند و در تامل فرو می رود
بعد چند لحظه
چون ما خریم خخخخ
یعنی می گی انسان می تونه هم گاو باشه هم خر
انسان اگه خر نباشه هیچ موقع نمی گه من می گه ماااااااااا
الان گاو جاش کجاست
در طویله
پس چرا من در جلسه ای انجمن ناسا به فکر کائنات برای مریخم
مجید دلبندم اون کائنات نیست اون مالیاته مالیات
یعنی از مریخ می خوای مالیات بگیری
مگه چیه هااااااا
هااااااااا مگه چیه
شادی ارزانترین آنتی بیوتیک
مجید جان آنتی بیوتیک زیاد استفاده کنی مریض می کنه آدمو یادت باشه
مفهموم چی می گی
پس حالا که می فهمی بگو دلقک ترین حیوان چه نام دارد
جواب :::::انسان
طنز
گویند آرامگاه فلان آدم جای دلبازیست درخت و سایه دارد سر نبش است 2بر اینکه چه فرقی میکند نمیدانم اما بعد از 120 سال لطفا مرا جایی حوالی ته کلاس درس دبیرستانم دفن کنید.
جای آدم های باصفا . همان ها که شاید کمتر دکتر و مهندس میشوند ، اما گلهای مهم میزنند ، مغازه شکلات فروشی باز میکنند ، بهترین مدافع روی تور جهان میشوند ، جیگرکی دایر میکنند ، قوی ترین مرد دنیا میشوند یا یک پیک موتوری خوش قول و باحال که 5 دقیقه ای آدم را از شر ترافیک فراری میدهد و به یک قرار مهم آن سر شهر میرساند یا شاید فیلم ساز میشود یا نقاش .
ته کلاس جای آدم های باصفاست همانها که از هیچ ، مایه ی خنده میسازند و یک عمر خاطره بامزه ، از همان خاطره ها که هرجایی نمیشود تعریفشان کرد.
پوستشان کلفت است قبول اما لابلای همین پوست کلفت ، خونی به رگها دارند که تعریف معرفت است ، تعریف غیرت .
ته کلاس جای غیرتی هاست!
دکلمه احسان عبدی پور
ما عادت داشتیم صندلی هامون رو دو پایه تکیه به دیوار بدیم و پاهامون رو آونگ کنیم ، گاهی به پشت می افتادیم و ساعتها می خندیدیم
گاهی زیر پایه ی صندلی رو با یک لگد خالی می کردیم
عاشق پاک کردن بودیم و با قلم نی و دوات لذت می بردیم
برای آنکه جوهر دواتمون تموم نشه و یا خشک بود از دوات بغل دستی استفاده می کردیم و سر پاکن و دوات دعوا ، زود آشتی می کردیم و گاهی اشک می ریختیم
شادی می ماند
به سلامتی ته کلاسی ها
محمد علی خالقی
یکی از دوستان بهم ادکلون هدیه داد یاد موضوعی افتادم ....
گاهی برای اینکه لباس و بدنمون بوی خوش بده از عطر یا ادکلن استفاده می کنیم . بهترین عطر رو انتخاب می کنیم با گرون ترین قیمت
اما بعد چندساعت دیگه بوشو احساس نمی کنیم / اطرافیانمون بوشو حس می کنند و لذت می برن ،یعنی اینکه شاید بوش تا دو سه روز هم رو لباسمون بمونه ولی برای اطرافیانمون
ارث و میراث هم دقیقا همینه ، ما شب روز زحمت می کشیم تا اینکه در رفاه و آرامش باشیم ،سعی می کنیم برای خودمون زندگی مرفهی بسازیم ،تا نگاه می کنیم
می بینیم سن و سالی ازمون گذشته و پیرشدیم
نه لذت بردیم ،نه زندگی کردیم ،آرزوی یک شب غذای درست حسابی به دلمون موند ،هتل نرفتیم و چادر رو ترجیح دادیم ،مسافرت نرفتیم تا پولامون خرج نشه ، گاهی دلمون برای یک بستنی لک می زد،و گاهی حسرت یک کافی شاب یا اسکول نبات آرزو بود ،برای خرید یک دوچرخه فردا و فرداهایی رو آرزو داشتیم و هزاران دروغ هایی رو به بچه هامون بهانه می کردیم ، چرخ و فلک پارک خراب بود و استخر شنا آبش آلوده ،به بهانه های جور واجور خودمون رو قانع می کردیم ،تا زندگی مرفه تری رو داشته باشیم
اکنون در سن ۶۵ سالگی آرزوهامون رو به گورستان چال می کنیم و چنگ می زنیم به حسرت تنهایی هامون که کاش جوانی می کردیم و ساندویچ رو با سس نوشابه می خوردیم
کاش کنار یک پرس کوبیده یک ماست یک بارمصرف و زیتون پرورده بود
می گم امانت دار خوبی هستیم
و عطر امروز ما مثال اموالمون بوی خوبی می ده
البته برای وارثانی که به فکر کفن و دفنمون هستند که هزینه شو تفکیک کردیم یا نه
سلام ای بهترینم
هنوز عاشقترینم
اگر از آشیونه دور دورم
غم عشقت تو قلبم مونده با من
از اون خوابی که اسمش زندگی بود
همون عشق و همون غم مونده با من
نگیر این عشقو از من
که میمیرم به غربت
دلم با درد این عشق
یه عمره کرده عادت
تو ویرون من یه سرگردون
فلک کارش همینه
اما نه حالا حالاها
آخرش فدات میشم
اما نه حالا حالاها
تو اگه با اون چشات هزار دفعه نگام کنى
تو اگه با اون نگات هزار دفعه صدام کنى
عاشق صدات میشم
اما نه حالا حالاها
آخرش فدات میشم
اما نه حالا حالاها
اما نه حال حالاها
اما نه حالا حالاها
عاشق و اسیر و رامت
دیوونه هر کلامت
یه روزى میام تو دامت
اما حالا خیلى زوده
یه شهاب آسمونم
ستاره بى نشونم
میدونى که آشیونم
گوشه قفس نبوده
آخرش فدات میشم
اما نه حالا حالاها
عاشق صدات میشم
اما نه حالاحالاها
اما نه حالا حالاها
اما نه حالا حالاها
باورم نمیشه که تو عاشق بشى
واسه باغ قلبم یه شقایق بشى
میدونم که دوس دارى تو دنیات بیام
از تو بنویسم تو همه لحظه هام
آخ اگه دنبال منى حالا حالاها راه بیا
لاله ى عاشق که شدى به میون صحرا بیا
آخرش فدات میشم
اما نه حالا حالاها
عاشق صدات میشم
اما نه حالا حالاها(٦)
یارو شغلش چوب بری بود
و مبلغی بدهکار ،روزی که با هم به مصاحبت نشستیم
جهت بدهی انکار می کرد ،او بعلت بیماری روحی روانی که داشت به هیچ درختی رحم نمی کرد و چوب تازه رو کیلویی ۱۵۰۰ می فروخت ، حالا چه از راه حلال و چه حروم
بعد چند وقت دوباره دیدمش یه ماشین خریده بود و اومد پیشم گفت بیا برادر بدهی تو بردار ،گفتم چی شد بعد یک سال به فکربدهی افتادی اونم تو ....
گفت یکم پول اومده دستم دارم بدهی ها مو می دم
گفتم از تو بعیده به هیشکی رحم نمی کردی ،گفت حالا ...
گفتم یه چیز می خوام بگم رعایت کن ، گفت بگو جانم
هر درختی که جون داره یا مهمتر از همه درخت توت زنده رو هیچ موقع قطع نکن
گفت شکم گرسنه درخت زنده می شناسه
اره برقی داشت و تبر
دیشب جمعاب بودم اتفاقا چند تا درخت توت بریدم / شبانه می رفت که کسی نبینش چون شهرداری اگه می گرفت اذیتش می کرد
گفتم نکن برادر یروز جواب باید پس بدی
می گن درخت توت خون بها داره حالا علت دلایل خاص خودشو داره
این نظر / چون عامه و عموم می تونن از میوه اش استفاده کنند یا شاید به خاطر عمر طولانیش باشه برای حیات ،حیوانات ،پرندگان و میوه محبوبش شاید دلیل قانع کننده ای باشه
رجوع به نظرات مراجع هم شاید دلایلی برای اثباتش باشه
شما چی می گین
داستان ادامه داره
خانمش رو بعد ده روز دیدم مشکی پوشیده بود
چی شده ؟؟؟؟ گفت :: مسعود مرد ، راحت شد ،باورم نمی شد
جدا راست می گی ،می گه باور کن خودش می دونست که داره می میره تموم بدهی هاشو این اواخر صاف کرد
خودش هم می دونست که درخت توت گناه داره / اما به قول خودش شکم گرسنه درخت زنده نمی شناخت
می گم شکم گرسنه رو می شه کاری کرد با علف یا به قول یکی از دوستان سنگ هم سیر می شه
اما ذهن منحرف رو نمی شه درستش کرد
تبر رو تبرئه کرد ،قانون جنگل و زیر پا گذاشت
تصویری که باید امروز در تاریخ ثبت می شد
کی گفته جذر ۲۵ پنجه
اصلا من می خوام ۶ باشه
به کی باید جواب بدم
حتما باید کت و شلوار بپوشم
نه آقا من می خوام با لباس باشگاه باشم
با درختان مهربان باشیم
درخت توت خون بها دارد
می گفت شکم گرسنه
درخت زنده ن می شناسه
تبر رو تبرئه کرد
قانون جنگل زیر پا گذاشت
به دوستان واقعی خود عشق می ورزند و دوستانشان را سخت انتخاب می کنند
در ذهن آنها خوبی ها می ماند بارها بارها از کسی که برای آنها وقت گذاشته تشکر می کنند
ترجیح می دهند کم صحبت کنند تا اینکه خود را برتر نشان دهند
قدرت تفکر چند گانه دارند
شکایت هاشون رو به ندرت اعلام می کنند
اوقات خود را با افراد موفق تر از خود می گذرانند
طبیعت را برای آرامش و تامل به خلوت کردن می پردازند
در هنگام رانندگی اولویت را به عابرین و رانندگان عجول می دهند
سعی دارند با یه جمله کوتاه و مفید اطرافیانشان را شاد کنند
رفتم پروانه کسب بگیرم
دو ساعته بهم تحویل داد
گفتم درود بر شما لبخند زد
گفت چرا ؟؟
ما انسانها وسیله ایم برای رشد / آگاهی/ تکامل /راهنمایی
اگه بتونیم تو هر سمت کاری و یا هر چیزی / یا کاری که از دستمون بر بیاد البته مثبت / اون کار بکنیم یه نوع خدمته / این خودش نوعی انرژی ایست برای زیستن
ممنون از این که کارمو سریع انجام دادین
**من این پروانه رو قبلا شش ماهه گرفته بودم
و شما دو ساعته تحویل من دادین
جا داره ازتون تشکر کنم .
می خواستم بگم
داستان تصمیم کبری یک داستان مزخرف بود که بهمون یاد دادن نفهمیدم چی شد و چی بود اما دهقان فداکار جدی و قابل تامل بود وازش بعد ۴۰ سال دوباره یاد شد
داشتم میومدم بیرون با این که بهش داشتم انرژی می دادم
خداحافظی کرد م اومدم بیرون درو بستم دستگیره میخش در رفت و افتاد
گفتم پیچ گوشتی دارین گفت فقط چاقو دارم
گفتم هیچی نمی شه بیارین بیزحمت
آورد دیدم یه پیچ کم داره گفتم پیچ ندارین گفت نه اینجا دفتر کاره ما هیچی نداریم / یه نگاه به محیط کردم یه میز چوبی دیدم بر عکس کردم از پیچاش یکی باز کردم
گفتم اینو کارخونه اضافه.بسته اینجا خخخخ / گفت خرابش نکنی / گفتم هیچی نمی شه خخخ
در هین کار گفتم یاد شعر حضرت علی افتادم
خندید و گفت یعنی چی / چرا ؟؟؟
گفتم دست بر دامن مولا زد در
با هم خندیدیم / شما هم بخندیدین
مثل سگ که نمی شه زندگی کرد
اما مثل سگ می شه با من رفتار کرد
می گه که ۱،۵۰۰ خریدارم
گفتم فروشی نیست
گفت چرا ؟؟؟همه چیز که پول نمی شه
درسته ،، با پول خیلی چیزها رو می شه خرید ، این فروشی نیست
وقتی کلاغ رو داشتم می گرفتم جهت درمان
هجوم انبوه کلاغ های نگران که بالای سرم قار قار می کردند
موتور مغزمو ساعت ها تکون داد ،
آیا انسانیت رو می شه با این تامل کلاغ های نگران خرید
اگه بشه خرید ، انسان نوعی حیوان وحشی است
شاید هم انسان نوعی حیوان ناطق است
که زبان حیوانات را نمی فهمد
اما باهوش تر از انسان حیوان ها هستند
تو هر خانواده یک نخاله ی مهربون هست
که همه دوستش دارن
بهش می گن ته تغاری
افرادی مطمئن و قابل اعتمادی هستند
فرزندان آخر هر خانواده
از همه محبوب تر و مهربون تر
خلاق یا آچار فرانسه
می گن دایی
شاخه ای ازدرخت سرو اسفاد با قدمت ۱۵۰۰ سال
که خشک شد
بالای این شاخه رفتن کاری دشوار بود ،چون کاملا از درخت جدا شده بود
این شاخه به سمت کوه های بمرود خودنمایی می کرد
سرو هم که باشی روزی آسیاب طبیعت خوردت می کند
اگه من یک درخت بودم
اگر من درخت بودم خودم را سپر آفتاب می کردم تا هر کس که گذرش به اطرافم افتاد در سایه ی شاخسارم رخ از داغی و گرمای تابستان برگیرد و زمانی را بیاساید و خاطره ی خوابی خنک در زیر شاخسارم را هرگز از یاد نبرد
کاش سرو بودم سایه ی رهگذر سالک درویش زمان
✅رزمنده و جانباز سرافراز جنگ تحمیلی
حاج حسین محمدی اسفاد
متولد پنجم خرداد ۱۳۴۴ در روستای اسفاد نام پدر حاج محمد رحیم و نام مادر طاهره آخوندی که پدرشان به رحمت خدا رفته اند و مادر در قید حیات هستند.
پس از دو مرتبه بسیجی که اعزام به جبهه شدند به عضویت سپاه پاسداران در آمدند. در یک سفری که از جبهه به مرخصی آمدند پدرشان اصرار داشتند که داماد شود. مراسم دامادی برگزار می شود.
بعد از دو روز که از دامادی من گذشته بود دوباره به جبهه رفتم . که مراتب تقدیر و تشکر از خانواده این رزمنده به خاطر همراهی و همکاری شایسته است.
در جبهه کمک ارپی جی بودند. در تاریخ ۱۳۶۳/۱۲/۲۴ در منطقه سه راه القرنه یا سه راه شهادت از ناحیه سر و کتف مجروح شدند . هنوز پس از سال های سال بقایای ترکش ها را در سر دارند و به جهت اینکه در منطقه حساسی از مغز وجود دارد. با آنها کنار آمده اند. در منطقه هورالعظیم یک روز آقای علی اکبر ظفرمند که تدارکات بودند. برای گروه ما مقداری جیره غذایی آوردند. رفتم از قایق پیاده کردم . تشنه بودم تا یکی از آب میوه ها را باز کردیم که بخوریم. گلوله دشمن آمد و کنار ما به زمین اصابت کرد. و آقای علی اکبر ظفر مند اسفاد از ناحیه ران مجروح شدند.
چون خون زیادی از پای ایشان رفت بی هوش شدند و توسط امدادگران به پشت خط منتقل شدند.
آقای محمدی در جبهه علاوه بر کمک آر پی جی ، در فعالیت های فرهنگی مثل نوحه خوانی و مداحی حضور فعالی داشتند.
پس از مجروحیت ، آقای محمدی چند ماه در بیمارستانی در تهران بستری شده . بعد از ترخیص از بیمارستان مدت دو ماه منزل دایی خود حاج محمد رضا آخوندی در تهران به سر بردند. که از زحمات ایشان و خانواده شا ن تشکر می شود.
اولین نفری که از خانواده من از مجروحیت من مطلع شد برادرم حاج حسن محمدی بود که در مرکز پیام ومخابرات سپاه قاینات بودند. البته اول اسم من جزء لیست شهدا اعلام شده بود که بعداً اصلاحیه دادند.
در سال ۱۳۷۶ با درجه سرهنگ تمامی بازنشسته شدند .یا به تعبیر بهتر معاف از کار شدند . ۷۰ درصد جانبازی دارند.
بعد از جنگ نیز در فعالیت های کشاورزی و هیئات مذهبی فعالیت چشمگیری داشته و دارند.
دو دوره عضویت در شورای اسلامی اسفاد را در کارنامه درخشان خود دارند.
برای این. رزمنده و جانباز وذاکر اهل بیت عصمت و طهارت سلامتی و موفقیت آرزومندم
نگارش : مرتضی حسینی اسفاد
نهم آذر ۱۴۰۳
شب یَلدا یا شب چلّه یکی از جشنهای ایرانی است. در این جشن، طی شدن بلندترین شب سال و به دنبال آن بلندتر شدن طول روزها در نیمکرهٔ شمالی، که مصادف با انقلاب زمستانی است، گرامی داشته میشود. شب چله از غروب آفتاب ۳۰ آذر (آخرین روز پاییز) آغاز میشود و تا طلوع آفتاب ۱ دی (نخستین روز زمستان) ادامه مییابد. خانوادههای ایرانی معمولاً در این شب، انواع میوهها و رایجتر از همه هندوانه و انار و خرمالو را مهیا و دور هم میل میکنند. شاهنامهخوانی و قصهگویی بزرگان خانواده برای دیگر اعضای خانواده و همچنین فالگیری با دیوان حافظ نیز رایج است. شب چله در نیمکرهٔ جنوبی برخلاف نیمکرهٔ شمالی کوتاهترین شب سال است.
باز هم مرغ سحر…
بر سر منبرِ گل
دم به دم میخواند؛ شعر جان پرور گل
باز از مسجد شهر؛ صوت قرآن آید
ملودی : حمید بهبود
با نسیم سحری؛ عطرِ ایمان آید
کودکانِ خوش سخن
شب فراری شده باز…
دیده را باز کنید؛ شده هنگام نماز
باز خورشید قشنگ؛ آمد از راهِ دراز
باز در دشت و دمن؛ چشم نرگس شده باز
شعر : احد ده بزرگی
خیز از بستر خواب…
کودکِ زیبا رو
وقت بیداری شد!
خیز و تکبیر بگو!
───┤ ♩♬♫♪♭ ├───
حسین زاهد باز هم مرغ سحر
داشتم با یکی از دوستان قدیمی صحبت می کردم یادم از کیف سامسونت اومد
از رفیق خوب تو کودکی دوران مدرسه ، یک سری خاطرات تلخ هم داریم
مثل دروغ گفتن ، دعوا ، کتک زدن و کتک خوردن ،
دلمون گاهی برای اونم تنگ می شه
یه روز که از سر کار برگشتم خونه می دیدم ده نفر تو خونه اند ،
خانه مجردی بود ، هیشکار نمی شد ، جا ، داشت ، خخخ
بالاخره اجازه داشتن با بود و نبود ما ، تشریف بیارن یا هم به کیف سامسونت من دست بزنه ، رمزش گاهی می دیدم مثل فیلم جومانجی اون بازیه بود تاسو می انداخت ، می چرخید ، خخخخ فیل میومد ، میمون می شد ،دریا یا سیل بود
یا شب که می خوابیدم ، می دیدم یه دفعه درش تق باز شد ،
دبرنا ، نانچیکو ، فندک نفتی ، قاشق سحرامیز ،عکس هندی ، دفتر خاطرات ، می دیدی هر کدوم تو آسمون تلقج می خورد .
دیگه قرار نیست از بیست سال قبل کینه به دل بگیری
خیلی چیزا رو باید بزاریم رو حساب ضمیر ناخودآگاه ، کم آگاهی، کم فکری
هیچ انسانی کامل نیست
همینکه خوش بودیم ارزش داشت ،
اگه دلت واسه رفیق قدیمی یت تنگ شده که به معلم دروغ گفت و تو شلاق خوردی
،یا ازش کتک خوردی ، یا تو جمع خرابت کرد ، لبخند بزن , لایکش کن ❤️❤️❤️❤️
دوران ابتدایی تو مسجد زیر مخابرات در مراسم گروه سرودی که توسط معلم بزرگوار خانم جوانی برگزار شد .هجوم جمعیتی موج می زد
سر کلاس بودیم که خانم جوانی تعدادی از بچه ها را برای گروه انتخاب کرد
گفت که کدوم یک از شما عزیزان موقع خوندن سرود
قسمت گل بریزین سر راه حسن ، می تونین گل بریزین
خانم اجازه من ، سریع هم گفتم که کسی جا مو نگیره
وقتی با بچه ها برای اجرای سرود تمرین می کردیم ، موقع گل بریزین سر راه حسن من تصوری عجیب داشتم تو ذهنم ، یعنی چی می شه وقتی من گلها رو بریزم رو تماشاگران ، تصورش یه حس عجیبی داشت
روز موعود فرا رسید
با بچه ها شروع کردیم به خوندن ، هنوز گلها رو نیاورده بودن ،گفتم چی شد این گلهایی که می خواستم بریزم ،
دیدم خانم جوانی بزرگوار یک پلاستیک آبنبات دادن بهم
گفتن بگیر بریز
من یهویی جا خوردم ، توقع آبنبات نداشتم ، بچه ها شروع کردن به خوندن
و موقع گل بریزین سر راه حسن من با پلاستیکی از آبنبات شروع کردم به ریختن رو سر تماشاگران ولی با صورت سرخین و ذوقی کورین
اینا از گل می گفتن و من آبنبات می پاشیدم
وعده خیلی چیز مهمیه در زندگی خانواده ،علم ، تحصیل ، فرزند
اگه نتونستیم به وعده هایمان عمل کنیم لااقل معذرت خواهی کنیم این ربطی به موضوع متن نداره ، کلی بنگریم
قدیم خیلی خوش بودیم با اینکه من هنوز داشتم به گل فکر می کردم
موج جمعیتی را می دیدم که برای باران آبنبات چقدر خوشحال بودن
و ساده و چقدرکیف می کردیم
اما الان با امکانات روز دنیا ، تکنولوژی ، خانه ، ماشین ، میوه ، بهترین غذا ها حالمون خوش نیست
انهایی که آگاهی بیشتری دارن رنج بیشتری می کشن
یک پسر و یک دختر بودند که عاشقانه یک دیگر را دوست داشتند و عشقشون بینظیر بود و قصد ازدواج داشتند.تا اینکه مشکلی برای خانواده دختره ایجاد شد (ظاهرا پدر دختر نظامی بوده و باید به شهر دیگر ماموریت میرفته) و تصمیم گرفتند از اون شهر برن با قطار و دختره هم مجبور شده بود تا اون پسرو ترک کنه.تا اینکه روز رفتنشون فرا رسید و اون پسر هم به زیارت عشقش امده بود و نامه ای با خود به همراه داشت که تحویل دختره بده.وقت رفتن شد و پسر نامه رو به دختر داد و وقتی دخترک خواست بازش کنه پسر نذاشت و گفت ( بازش نکن تا وقتی که خودت میفهمی ) و قطار بوقی زد و به راه افتاد پس از چند ثانیه قطار ترمزی کرد و ایستاد و همه مونده بودن چی شده و چه اتفاقی افتاده تا اینکه همه پیاده شدن و دیدند که پسری خودشو جلوی قطار انداخته و خود کشی کرده به خاطر دختره و دخترک فهمید که زمان باز کردن نامش رسیده.مدتی گذشت و دختر این نامه را به داریوش داد و این داستان رو برای داریوش تعریف کرد (گویا شعر این ترانه هم نه بصورت کامل که الان میبینید ولی دست و پا شکسته از اون نامه بوده و شاعر اولیش اون پسر بوده که بعد ها ایرج جنتی عطایی مرتبش میکتد و به یاد اون پسر چند بیت دیگر هم بهش اظافه میکه ، از اون قسمت : ای طلوع اولین دوست تا آخرش.) و داریوش هم این ترانه رو برای ان دو جوان خوند.و اگه دقت کرده باشید اخر ترانه یاور همیشه مومن صدای بوق قطار میاد.
یاور همیشه مومن
ای به داد من رسیده تو روزهای خودشکستن
ای چراغ مهربونی تو شبهای وحشت من
ای تبلور حقیقت توی لحظه های تردید
تو شب و از من گرفتی تو من و دادی به خورشید
اگه باشی یا نباشی برای من تکیه گاهی
برای من که غریبم تو رفیقی جون پناهی
یاور همیشه مومن تو برو سفر سلامت
غم من مخور که دوری برای من شده عادت
ناجی عاطفه من شعرم از تو جون گرفته
رگ خشک بودن من از تن تو خون گرفته
اگه مدیون تو باشم اگه از تو باشه جونم
قدر اون لحظه ندانم که من و دادی نشونم
وقتی شب شب سفر بود توی کوچه های وحشت
وقتی ابر سایه کسی بود واسه بردنم به ظلمت
وقتی هر ثانیه شب تپش هراس من بود
وقتی زخم خنجر دوست بهترین لباس من بود
تو با دست مهربونی به تنم مرحم کشیدی
برام از روشنی گفتی پرده شب و دریدی
یاور همیشه مومن تو برو سفر سلامت
غم من مخور که دوری برای من شده عادت
ای طلوع اولین دوست ای رفیق آخرمن
به سلامت سفرت خوش ای یگانه یاور من
مقصدت هرجا که باشه هر جای دنیا که باشه
اون ور مرز شقایق پشت لحظه ها که باشی
خاطرت باشه که قلبت سپر بلای من بود.
تنها دست تو رفیق دست بی ریای من بود.......
می گم تا چربی غذا از بین نرفته سیگار رو روشن کنیم چطوره ؟؟؟
بعد کالری نیکوتین هم حال می ده ها
احساس می کنم شاهرگی که از پشت پاشنه ی پا به شاخه های هرمی و مویرگ های سر وصل می شه شدیدا به نیکوتین نیاز داره
تا گیرنده های عصبی برای آزاد سازی دوپامین اعمال کنند
و بتونیم این انرژی و نشاط رو به یاور همیشه مومن هدیه کنیم
نظر شما چیه
یا استعمال دخانیات مضر است
یا ترک آن باعث سلامتی می شود
نفهمیدم چی شد ؟؟؟؟
فکر کنم اشتباهی به ما فهموندن
مثل جهت نما در مریخ
کیا از شب چله ی سربازی عکس دارن
برام بفرستین
تو دومین برنده ی پویش عکس شب چله هایی
یک سفر تنب کوچیک و تنب بزرگ ابوموسی
جایزه شب چله ها
یارو اهل اینجا نبود
گفت که شهر شما تنها شهریه که نیازمند زیاد داره
صف بنزین بودم شیشه رو دادم پایین
یکی رد شد تا خواستم کمک کنم ماشین مدل بالا دید رفت سمتش
شیشه رو دادم بالا
بعدی اومد شیشه رو دادم پایین ، گفت سلام
گفتم ماشالله این قدر زیادین آدم می مونه چیکار کنه
گفت که نوبت رو رعایت نمی کنن
خنده ام گرفت ، گفتم بفرما گفت ممنون با عجله رفت بعدی
خودش هم نوبت رو رعایت نکرد
با هم شرط می بستیم
که عدد درب نوشابه هر کی بیشتر باشه
کیک و نوشابه رو باید حساب کنه
درب نوشابه ها عدد داشت
حتی اگه بهش نمی یوفتاد
بازم حساب می کرد
لحظه باز شدن چقدر می خندیدیم و شاد بودیم
بازی قشنگی بود
شاید از هفت سنگ هم بهتر
رفیق خوب مثل یه رنگین کمون قشنگ خاطراتش تو رو بالا می بره ، تو ابرها
و تموم لحظات و خاطره ها برات نشاط اوره
سیاهی یا سپیدی نه ، تمام رنگها را دوست خواهم داشت
اینجا اسفاد است ،
دیار نیاکان ما ،
سرزمین مردان پر تلاش ،
سرزمین آب و آینه ،
دیار زنان خستگی ناپذیر ،
و مهد پیله وران .
ما در اینجا ریشه داریم
در این خاک ،
که دستبندی از گل و سبزه با اوست ،
که سروَش به بلندای تاریخ است ،
در آب زلالش که می توان
آسمان را در آن جستجو کرد
ریشه داریم در تاریخش ،
در فرهنگ و هنرش ،
در چلپک و چگمالش ،
در زعفران و انگورش ،
در گندم زردگونش ،
در آب گوارایش ،
که کام رهگذران تشنه را سیراب می کند
ما اینجا ماندگاریم ،
ما از سپیده دم عمر اینجا بوده ایم ،
ما اینجا زبان باز کرده ایم ،
ما اینجا بزرگ شده ایم،
ما ریشه داریم در این خاک ،
چون سرو کهنسالش .
ما صدای ناله چرخ حلاجی
مادربزرگ را هنوز از یاد نبرده ایم
هنوز خنده های کودکانه همبازیهایمان
حین بازی هفت سنگ را از یاد نبردهایم
هنوز تاس و سره و میرآب مهربان
و خاطره جشن سره
در شب های تابستان را
از یاد نبرده ایم
هنوز آهنگ موزون مسافران
در کمرکش شاسکوه
در گوشهامان طنین انداز است:
"اگر ناتوانی بگو یا علی
اگر خسته جانی بگو یاعلی"
هنوزخاطره گندم زارهای کجار
در روزهای گرم تابستان
و نیمرو درست کردن نوجوان بی تجربه زیر نور مهتاب
و روانه شدن بارهای طلایی گندم
به سوی آبادی را از یاد نبرده ایم.
هنوز نور چراغها را
در سحرهای سرد پاییزی
و طلوع زیبای خورشید
در مزارع زعفران را
از یاد نبرده ایم
هنوز ساختن چکش های کوچک
با قالب انگشت سبابه مرد گدازگر
برای کودکان بازیگوش
را از یاد نبرده ایم .
ما فرزندان مردانی هستیم
که آهن گداخته را رام کردند
تا به خدمت مرد برزگر در آورند .
ما هنوز از یاد نبرده ایم
شب نشینی های طولانی ،
قصه های دنباله دار پدر بزرگ ،
بقچه های گل های ارغوانی ،
و رشته های سرخرنگ زعفران
در بشقاب های چینی گلدار را .
ای کاش جشن های زیبای عروسی ،
اسب زیبای شاه پری ،
و پوستین مویین و
صدای زنگوله های
دلقک سیاه چرده
دوباره زنده می شد
آری ، اهل اسفادیم
فرزند آبادی
اما افتخار می کنیم
به فرهنگ مردمانش
به ریش سفیدان و بزرگانش
به تاریخ کهنش
به سرو سربلندش
به کوچه باغ زیبایش
به آب گوارایش
و به آبشار نامدارش...
محمود عظیمی ۱۴۰۲/۱/۱۵
خوش به حال کسی که دل کسی رو شاد کنه
وای بحال کسی که دنبال غم و ناراحتی دیگرانه
دستشو بوسید و بلند شد
گریه اش گرفت
می گه که آدرسشو بنویس تا داشته باشم
خودم هر موقع خواستی میارمت
گفت که ....
دیگه فرصتی نخواهد بود
گمرک مشهد سید نامی بود با سن سال ۴۵ تقریبا
انفیه استعمال می کرد
هردفعه هم که استعمال داشت تقریبا به اندازه پشت ناخن شصت مصرف داشت
هر دفعه که می دیدمش با هم حسابی حال می کردیم
با مصرف انفیه چون اصل بود وقتی مصرف می کردیم چنان
عطسه (شنوسه ) می زدیم که مولکول کف پات تکون می خورد
مصرفش زیاد بود هر نیم ساعت یا یک ساعت یک پشت ناخن واقعا براش زیاد و افراطی بود
یه روزکه با هم انفیه انداختیم بهش گفت سید ، گفت جانم
گفتم سوراخ های بینی به مغز راه داره در این صورت تو داری مغزتو می بندی با انفیه ، زیاد ننداز ، خطرناکه
آبدیت نبود ویندوزش دیر بالا میومد
مثلا جانم را که می خواست بگه دو دور ، دورخودش می چرخید بعد می گفت
گفتم تو یک ماه دیگه می میری با خنده و جدی قاطی
گفت چرا گفتم حالا یه فالی برات گرفتم نمی دونم خوب در میاد یا بد
با این وضعی که من می بینم تو می میری ( فال حافظ باشه دقیق )
خنده ای کرد که هنوز صحنه آهسته ی خندش جلو چشمامه
بعد دو ماه یک پیام برام اومد که ....
انا الله و انا الیه راجعون
خدا بیامرزش روحش شاد
داستانهای واقعی عرفانی خالقی اسفاد
داستانها تون رو با ما به اشتراک بزارین
مثل یک رنگین کمون هفت رنگ؛ سرگذشت زندگیمون رنگ رنگ
ای صمیمی ای قدیمی هم قطار، در دل شب شبنم عشقی بکار!
شهر شب با مردم چشمک زنش؛ غصه هامو ریخته توی دامنش
ازدحام کوچه های بی کسی؛ پر شده از یک بغل دلواپسی
این منم دلواپس بود و نبود؛ از غم ای کاش ها چشمم کبود!
تا به کی از آرزوهامون جدا؟ با تو هستم با تو مستم ای خدا!
بقچه عشقم همیشه باز باز؛ جا نمازم تشنه راز و نیاز….
هم زبونی ها اگه شیرین تره؛ همدلی از هم زبونی بهتره
───┤ ♩♬♫♪♭ ├───
محمدرضا عیوضی رنگین کمون
اولین سؤال من، سؤال خیلیهاست. کجا هستید؟ بعد از آن دوره طلایی دهه ۷۰ و اوایل ۸۰ و آهنگهایی که توسط همنسلان ما زمزمه میشد؛ از «آی نسیم سحری» گرفته تا «یک آسمان» تا کارهایی که با آقایان خاوری و طاهری و بهادری همخوانی کردید و بعد تمام شد. رفتید و دیگر خبری از شما نیست!
سعی میکنم سؤالات را یکی یکی جلو ببریم. اهل کاشانم روزگارم بد نیست و به قول سهراب سپهری لقمه نانی داریم، ذره هوشی و سر سوزن ذوقی. همانطور که گفتید در دهه ۷۰ دوستانی بودند شاید انگشت شمار، اما فعال بودیم. خیلی به موسیقی بها میدادیم.
منظورم این نیست که الان بها نمیدهند الان هم همینطور است، اما از هر صدایی که میآید و میرود همه تعریف میکنند. من نمیدانم که به اصطلاح نقص اصلی کجاست؟ این برای من و هم نسلان من مایه تأسف است. مردم نسبت به ما لطف دارند و مدام میپرسند شما کجا هستید؟ چرا دیگر نمیخوانید؟ و من واقعاً برای آنها جوابی ندارم. میگویند آقای مهران مدیری هرشب در برنامهاش خواننده میآورد چرا از شما یادی نمیکند و چرا شما را نمیآورد؟
ما در زمانی میخواندیم که شرایط خیلی سخت بود. یعنی من مثلاً وقتی برنامه اجرا میکردم، حق نداشتم بایستم حتی با کت و شلوار. حتی اجازه پوشیدن کاپشن هم نداشتیم!
عجب، شما که کاپشن میپوشیدید!
بله. یادم است برنامهای اجرا کردم برای شبکه پنج. یک کاپشنی پوشیده بودم، چون برف آمده بود و ایستادم و خواندم. طبق معمول، خواننده عادت دارد که احساس خود را با سر و صورت نشان دهد. خواندم و کار پخش شد؛ اما سر و صدایی کرد که منجر به ممنوع التصویری من شد! آن زمان آقای لاریجانی رییس سازمان بود و آقای پور نجاتی گفتند، چون شما حرکت دست داشتید، ممنوعالتصویر شدید. من نامهای به آقای لاریجانی نوشتم و فیلم را دیدند و گفتند هیچ ایرادی ندارد و ایشان جزو خوانندگانی است که ما قبولشان داریم. غرض اینکه آن زمان سختگیری میشد.
شما خوانندگی را از کجا و در چه سنی شروع کردید؟
من تقریباً ۱۱ سالم بود که بین دو هزار نفر قبول شدم. در رادیو و تلویزیون قبل از انقلاب تست صدا دادم. آقای بهرام گودرزی که الان میخوانند و ۱۰ سال از من بزرگتر هستند در آن کلاسها بود. آقای هوشمند عقیلی بودند. من شاگرد مرحوم استاد مرتضی حنانه بودم. من شاگردی کردم، کوچکترین شاگرد ایشان که در کتابشان ذکر کردند، من بودم. من شاگرد استاد مرتضی قوامی بودم. شاگرد مرحوم استاد بنان و مرحوم استاد مهرتاش بودم. من شاگردی اینها را کردم یعنی اکثر عمرم را شاگردی کردم و بعد در ۳۵ یا ۴۰ سالگی کارم به ثمر نشسته است.
آن زمان که به رادیو و تلویزیون میرفتیم همه جا خاکی بود. ماهی ۲۰۰ تومان به ما میدادند که از کلاسها در نرویم؛ اینقدر به ما بها میدادند. اساتید شعر آنجا مرحوم فریدون مشیری و مرحوم معینی کرمانشاهی بودند که تلفیق شعر و موسیقی را به ما یاد میدادند.
دلم میخواهد این را صریح جواب بدهید. خودتان کنار رفتید؟ فضا باعث شد؟ یا از یک جایی چیزی گفتند و خودتان احساس کردید فضا برای شما آماده نیست؟
مثل یکی رهگذر از کوچه ها؛ میگذرم هر سحر از کوچه ها
آی نسیم سحری؛ صبرکن ما را با خود ببر از کوچه ها!
دلتنگم دلتنگ از خانه ها… وز معبر از گذر از کوچه ها
آی نسیم سحری؛ صبرکن ما را با خود ببر از کوچه ها!
باید پل زد به خیابان عشق؛ یک شب آسیمه سر از کوچه ها…
باید با بوی گل سرخ رفت؛ جایی دلبازتر از کوچه ها
آی نسیم سحری؛ صبرکن ما را با خود ببر از کوچه ها!
فردا مهمان شقایق شوم؛ بگذرم امشب اگر از کوچه ها
فرجامم دامنه ی دشت هاست…
خواهم رفت آخر از کوچه ها!
آی نسیم سحری؛ صبرکن ما را با خود ببر از کوچه ها!
───┤ ♩♬♫♪♭ ├
کلاغ مهربان آزاد شد
صبح ساعت ده آزادی کلاغ انجام شد
بعد اظهر ساعت ۱۵،۳۰ دوباره رویت شد
دوباره ساعت ۱۷ و ۳۰ رویت شد و دوست داشت به آشیانه برگردد ولی ترسی او را می آزرد
درس امروز
کسی رو اگه وعده ، اطعام ، محبت ، دادی
حتی اگه حیوون باشه تو را از یاد نخواهد برد
اگر وعده دادی عمل کن
1-حکایت کرده اند پادشاهی در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد. هنگام بازگشت سربازی را دید که با لباسی اندک در سرما نگهبانی می داد.
از او پرسید: سردت نیست؟
نگهبان گفت: چرا ای پادشاه اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم.
پادشاه گفت: من الان داخل قصر می روم و می گویم یکی از لباس های گرم مرا برایت بیاورند.
نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر کرد. اما پادشاه به محض ورود به داخل قصر وعده اش را فراموش کرد.
صبح روز بعد جسد سرما زده نگهبان را در حوالی قصر پیدا کردند، در حالی که در کنارش با خطی ناخوانا نوشته بود:
ای پادشاه من هر شب با همین لباس کم سرما را تحمل می کنم اما وعده لباس گرم تو مرا از پای درآورد.
کیا تنهایی سینما ، کوه ، پارک ، جنگل می رن
رفتم بهشت زهرا تنهایی ، (قبرستون رفتی تا حالا )
دنبال قبر علی جان مد پلنگ ، همون که شاهرگ پلنگ برید
حوصله سر و صدا نق نق ندارم برادر
جمعه هم نرین ، چون جمعه مال مرده هاست ، مرده ها خوابن
وسط هفته برین که مرده ها زنده باشن
هر کی یک حرف اشتباه گفت که شما تایید نکنید
گاهی برای آرامش لازمه یه دوری بزنی
اون روز که رفتم یک کلاغ دیدم اومده بود تو قبرستون که اب بخوره ، کلاغ ها باهوشن دیگه یه وقتایی میان که خلوت باشه ، از دور داشتم نگاش می کردم دیدم نمی تونه بپره
یاد داستان کلاغ های نگران افتادم ، از درخت رفتم بالا شاخه شکست ،
گفتم این زخمیه چیکا کنم چیکار نکنم ،یک چاقو ضامن دار آوردم که سرشو ببرم، یه نگاه این ور یه نگا اون ور ، من بودم ، کلاغ و مد پلنگ ، گفت پ ت ت گفت ن ت ت
(شوخی ) خخخ
سه تا ازشاخه های پرهای اصلیش شکسته بود ، گفتم بزار بگیرم حالش که خوب شد ولش می کنم ، آقا با بدبختی گرفتمش
شاید حدود صد کلاغ بالای سرم دور می زدن و قار قار می کردند ، یعنی برادریشون رو داشتن ثابت می کردن پشتکار و همت شون از مورچه های کارگر هم بیشتره ،
اینو آوردم خونه سهتا از شاه پراش شکسته بود
وبه نخی بند بود ، کندم و کمی دوا درمون بهش دادم (آویشن دم می کردی براش ) خخ
یک ماهه دارمش دو کیلو گردو براش خریدم آقا نوش جان کرد
روزی هم سه من کود حیوانی جایزه می ده خخ
کوداشو می دم گلدون ، گلدون ازم تشکر کرد گل داد بهم
اکوسیستم باید بچرخه دیگه
حالا ول کن من نیست ، بالش هم خوب شده ، می زارم بیرون نمی ره ،
چیکار کنم باهاش ، فاز مهربانی گرفته چیکار کنم باهاش ،
هیشکی منو دوست نداره حتی کلاغ ها
؟؟؟؟
عکسشو براتون می زارم بعدا
پرنده های قفسی عادت دارن به بی کسی
عمرشونو بی هم نفس کز میکنن کنج قفس
نمی دونن سفر چیه عاشق در به در کیه
هرکی بریزه شادونه فکر می کنن خداشونه
یه عمره بی حبیبن با آسمون غریبن
این همه نعمت اما همیشه بی نصیبن
تو آسمون ندیدن خورشید چه نوری داره
چشمه ی کوهِ مشرق چه راه دوری داره
چه می دونن به چی میگن ستاره
چه می دونن دنیا که یا بهاره
زیر مجموعه ی خودم هستم
مثل مجموعه ای که سخت تهی ست
در سرم فکر کاشتن دارم
گرچه باغ من از درخت تهی ست
عشق آهوی تیزپا شد و من
ببر بی حرکت پتوهایم
خشمگین نیستم که تا امروز
نرسیدم به آرزوهایم
نرسیدن رسیدن محض است
آبزی آب را نمی بیند
هرکه در ماه زندگی بکند
رنگ مهتاب را نمی بیند
دوری و دوستی حکایت ماست
غیر از این هرچه هست در هوس است
پای احساس در میان باشد
انتخاب پرنده ها قفس است
وسعت کوچک رهایی را
از نگاه اسیر باید دید
کوه در رشته کوه بسیار است
کوه را در کویر باید دید
گرچه باغ من از درخت تهی ست
در سرم فکر کاشتن دارم
شعر را، عشق را، مکاشفه را
همه را از نداشتن دارم...
یاسر قنبرلو
یکی از دوستان به نام عرب نامی بود اهوازی بود یه روزتو یک مسیری با هم می رفتیم
گفت که رستوران زارعی تا حالا رفتی
گفتم همون که طرقبه است
گفت نه اون شعبه اصلی شه الان اومده جاده ساغروون
نه نرفتم ، گفت الان می ریم یه غذا بهت بدم بفهمی غذا چیه
گفتم ممنون من الان هندوانه خوردم خخخ (این هندوانه داستان داره )
داشتیم می رفتیم کنار رستوران واستاد گفت بیا پایین ، به اسرار ما رو برد
شش سیخ کباب برامون گرفت بیرون بر ، دو پرس هم همون جا خوردیم
یاد شیش سیخ کباب سیخی شیش تومان افتادم
کارتم رو آوردم بیرون هر کار کردم گفت من حساب می کنم .
گفت اینا رو هم ببر بعدا می خوری
شستم صدا کرد ، پیشونی مو دادم بالا
گذشت و گذشت ، یک ده روزی از این ماجرا
غذاش هم واقعا خوشمزه بود و همچین محبتی از کسی تا حالا ندیده بودم
بعد یه ده روز دیدم شمارش رو گوشیم زنگ می زنه ، با عجله عجله محمدجان سلام خوبی اومدیم با خانواده مسافرت تصادف کردم ماشین خراب شده داری یک تومانی برام بزنی
من هم مهربون طعم غذا هم هنوز زیر زبون ، گفتم باشه شماره کارت بفرست
برات واریز کنم
دوران کرونا بود ، یک ماهی گذشت ، دیدم خبری نشد ازش یه روز زنگ زدم بهش گفت باشه می ریزم ، و نریخت دو ماهی گذشت بهش زنگ زدم یه خانمی گوشیشو برداشت گفتم گوشی رو می دی به آقای عرب گفت فوت کرد .
گفتن چی ؟؟گفت فوت کرد کرونا گرفت مرد ، گفتم یه بدهی داشت ، گفت برو قبرستون ازش بگیر ، همینجوری
یه پنج سالی می گذره
حالا اگه مرده که نوش جانش گذشتم دمش هم گرم با کبابی که بهمون داد
اگر هم زنده است بازم دمش گرم ، حلالش باشه
فقط درس امروز ، در مورد دونه ، دون
تو قانون کفتر بازی یه باز ی هست بعنوان دون پاشیدن
کفتر بازآ می فهمن من چی می گم
کفتر همسایه که میاد مجبوری به کفترهای خودت دون بدی تا بتونی اونو صیدش کنی
حالا یادتون باشه اگه کسی دون پاشید اگه طلا گذاشت جلوتون ،
بهش بگین می فهمم چی می گی ؟؟؟
باز بگین تفریح نداریم ، غم نداریم
همچی خوبه ، دلمون هم برای آبشار چراغو تنگ نیست
بچه بودیم ما رو وعده شکلات دادن تا آروم شیم
هنوز که هنوزه تو دلمون مونده و آبنبات چوبی تفریح شد
خدایا ظهور آقا را برسون
بعضی آدمها دیدین خیلی خودشون رو صمیمی جلوه می دن انگار ده ساله رفاقت کردن با هاتون
یه روز گفتم راستی تو شغلت چیه یک پروژه هست می ری سر کار ، گفت آره، دستت هم درد نکنه ، گفتم به این شماره زنگبزن ، گفت داداش دستت درد نکنه ، خدا خیرت بده
خوب کار نداری من رفتم یک قهوه بخورم ، گفتم بیزحمت برا من هم یکی بگیر (می خواستم امتحانش کنم)، بیا کارتم رو بهت بدم ، نه باهاش حساب دارم
رفتوآمد که این کارتم همراه نبود ، خودش نبود از شاگردش هم نگرفتم ، هیشکار نمی شه رفیق برو خوش باش
می گم که ....
یادتونه زنگ ریاضی معلم نبود
یک معلم دیگه میومد به خاطر اینکه سرمون بند بشه
می گفت از یک تا ۵۰۰۰ بنویسین
بعد دفتر تموم می شد ، زنگ و روز مدرسه تموم می شد
ما هنوز داشتیم تو حیاط و زیر سایه ی دیوار عدد می نوشتیم،
فردا و پس فرداش هم می نوشتیم
یادتونه دوست داشتیم کل صفحه های دفتر رو خط خطی کنیم. یا دفتر رو آتیش بزنیم
خوب درست ، این آدما رو مثل همون اعداد ریاضی که رو اعصابتون بود با یه قهوه ساده ۲۰ هزار تومانی می تونین بشناسین و از زندگی خط بزنین
یه ضرب المثل هست می گه رفیق رو با سفر و سفره و مسافرت بشناس ،
با یه قهوه بیست تومنی آدما رو محک بزن
آنچه روئید
آنکه رمید
آنکه خزید
آنکه دوئید
همه رفتنی ان
چرا طلا با ارزش ترینه
گفت مغز می خوری
گفت نه ساقی رو عوض کردم جنس خوب میده
مغزم خوب کار می کنه
غم داری ؟؟؟
گفت چی شده باز !!!
ناراحتم از اینکه ، قبل از صبحونه داشتم فکر می کردم
که قراره من بعد صبحونه سیر باشم !!!!؟؟؟!!!!
گفت. در این مورد بعدا فکر خواهم کرد
حالا چرا تو آفتاب نشستی
همه می رن تو سایه می شینن تو اومدی تو آفتاب؟؟
گفت آفتاب مهربانی
سایه ی تو بر سر من
ای که در پای تو پیچید
ساقه ی نیلوفر من
با هم حال می کنیم دیگه
گفتم اگه انعام بهت ندم
آیا برخوردت با من فرق خواهد کرد
گفت به جواب رسیدم
بحث امروز در مورد پوله
اسماعیل کریمی:
سرو بلند قامت🌳
🌿(شاهکار خلقت در روستای اسفاد)🌿
سروی به روستایم از دور هست پیدا
با قامتی بلند وهمچون عروس زیبا
از دور می درخشد مانند یک ستاره
هر کس که دیده او را ،دلتنگ او،دوباره
بر روی ،شاخه هایش ،مهمان زیاد دارد
او مهربان رعناست،هرکس بیاد دارد!
سروی که یادگار است ،از دوره ی نیاکان
با خاطرات بسیار ، با رازهای شاهان
او از قدیم الایام، بودست ،پدر ومادر!
از بهر نوعروسان،یا حاجیان ،عزاگر!!
بابرگ های سبزش،بخشید رونقی ،ناب
برمحفل عروسی ویا عزای ،ارباب
هرگز نگشته است پیر ،هر روز او جوان است
برشاخه هاش،چون دشت،هفتاد آشیان است
گنجشک وزاغ وکفتر ،بلبل وقمری ،ناز
هرروز می سرایند ،انواع ساز وآواز
برسایه سار ،پهنش هر کس به عیش ونوش است
سرو بلند قامت ،او همچنان خموش است
در روستای اسفاد، هر رهگذر که آید
با سرو وخاطراتش ،هم آشناست،شاید
این سرو پیر برنا،گویا که،شاهکار است
او دردل درختان ،در اوج ،اقتدار است
رازی که در دل اوست،باقصه های زیبا
ازسالیان دور است ،با مردمان دیبا(همچون ابریشم)
ای مردمان خوش قلب ،با او رفیق باشید
این راز وقصه ها را ،لطفا به هم نپاشید
امروز در دل سرو ،گویی شده ست آشوب
مرهم به زخم گیرید،تا حال او شود خوب
این افتخار وعزت این یادگار دوران
جان دوباره گیرد، باشید مرد میدان
باید که سالهای ،بعد از شما بماند
هر نسل که باز آید ،قدر ورا بداند
🌺سروده:فاطمه جعفری 🌺
سرو اسفاد
سفرنامه را چون که ناصرنگاشت
بسی حرمت سرو را پاسداشت
بر اسفاد چو ایشان نمودی گذر
بر آن مسجد و سرو کردی نظر
پس ازچندقرن ازچه کرده نهان
ندیدهست اوازه اش در جهان
چرا اسم سرو سهی را نَبُرد
گمانم که او حق اسفاد خورد
کهنسال تر زو بدین جا که دید
به ایران کجا مثلش امد پدید
ندیدی تو سروی بدینسان بزرگ
تنومند و سرسبز ،عظیم وسترگ
نه شایستهء این ادیب شهیر
کند حذف این خلقت بی نظیر
بگو بر ادیب و به استاد ما
که این سرو را گوشه ای جانما
به تحسین این سرو یونس نوشت
درودش براین خلقت وهرکه کشت
غلامحیدر کریمی