تجربه زیادی خوبی کردن
از قدیم گفتند زیادی خوب نباش داستان می شه
ادم گاهی دوست داره دستی رو بگیرد یا هم به کسی در حد توان خودش خوبی کند
اما گیرم که خلق را به طریقی فریفتی
با دست انتقام طبیعت چه می کنی
چقدر زشت است وقتی به کسی خوبی می کنی و بعد در جواب خوبی هات بدی می بینی
این خوبی میتونه پول دادن به کسی باشه یا غذا دادن به کسی یا ماشین یا خانه وبعد طرف حسابت میگه بعنوان مثال اونکه خونه مجانی بهش دادی مثلا خانش سوسک داشت یا پول به اون یکی بیشتر داده به من کمتر یا ماشین رو می زنه به جایی میگه خراب بود یا غذا شو میخوره میگه چقدر بده مزه بود یا هم خانه بنده خدا یک سال زندگی می کنه بعد می ره می گه یک اتاق کوچیک که بیشتر نیست .
امروز به نتیجه می رسیم اگر می خواهید همانی که هستید باقی بمانید فقط همان باشید که هستید یعنی اگر خواهر هستی خواهر بمان
مثلا خواهرتو هر روز تو مسیر ی سر کار می رسونی و یه روز به هر دلیلی نمی تونی برسونی صداش در میاد و انگار طلب داره پس بهتر که از اول هیچ کاری آدم نکند اونوقت می تونی خواهر و برادر بمانی بعنوان مثال دایی ازت توقع داره هر روز کلید خانتو بگیره و یک روز بهش ندادی انگار باهات دعوا داره پس همون دایی اولیه که به اسم صدا می زنه بمونی حرمتش بیشتره و مادر که هر روز برات غذا درست می کنه و یه روز نکرده مگه ما طلب داریم ازشون
این یعنی چی فهم و شعور کجا رفته من از خانواده گرفتم غریبه بماند.
تجربه میگه پایان هر دوستی و خوبی بدیه البته بعضی ها حقوقتشو دارن
انسان مخلوق عجیبی ایست برای گناهان خودش وکیل است و برای گناهان مردم قاضی
امیدوارم همیشه همونی که هستین بمونین البته بعضی شاخص ها واقعا شایسته لیاقتند.