داستان سگ با وفا
داستان سگ با وفا و چوپان و رمه
مرحوم میرزا غلام حسن در زمان قدیم اسفاد دارای گله ای از گوسفندان بودند که هر روز توسط چوپان به بیابان جهت چرا می برد .
نام چوپان علی جان محمد پلنگی بود از یکی از روستاهای مجاور به نام دارج
این چوپان شهرت به مد پلنگ بود
علی جان همیشه کاردی بلند و قدمتی به کمر می داشت و مردی قوی و نترس بود یک روز که در حال چراندن گوسفندان بود. پلنگی به آن حمله می کند و در گیری او با پلنگ اوج می گیرد .
با زیرکی که علی جان می داشت در پی شاه رگ پای پلنگ در هین درگیری بوده و شاهرگ آن را قطع می کند . در آن هنگام پلنگ از پای در می آید و می میرد . زان پس شهرت مد پلنگ به او آوازه می دهد .
مرحوم میرزا غلام حسن سگی داشتند به نام خیبر و این سگ با علی جان و رمه به بیابان می رفت و اکثر مواقع هم دربان خانه بود .
از با وفایی این سگ و زیرکی اش ان بود که در تابستان گرم همیشه در کنار حوض اب که فضایی سرد بود . به چرت زدن می پرداخت .۰که همیشه این سوال برای صاحبش از زیرکی سگ اذعان می داشت .
یکی دیگر از باوفایی و زیرکی خیبر ان بود که زمانی که کسی نبود برای چوپان غذا به بیابان ببرد . غذای چوپان را به دستمال می بستند و به پشت آن گره می زدند .خیبر تمام آن مسیر را، غذا را به پشت خود حمل و به چوپان می رساند .
ما درس وفا را از سگی آموختیم که بوی نان در گردنش ، شاید هم گرسنه ولی می دانست که باید آن غذا را به صاحبش بدهد.
و امروز باعث و بانی این داستان این شد که کارمندان غیور شهرداری که شغل شان سگ کشی می باشد جهت هر قلاده سگ کشته ۴۰ هزار تومان دریافت می کنند .
برای روح این بزرگان و همان طور علی جان مد پلنگی که در چناران مدفون می باشد بخوانیم با ذکر فاتحه بر محمد و ال محمد
خیبر را هم از یاد نبریم باوفا خالقی در اسفاد وطنم