هجرت
چهارشنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۷، ۰۴:۵۴ ب.ظ
هجرت
خون از مژه بارید زمین سرخ نگین شد
در هر قدمش مرغ سحر خوان حزین شد
ابر گریه سما و مه و عالم همه ماتم
َشمشیر جفا فرق سرش نقش زمین شد
تا بود بر هر خانه امید و نظری بود
چون رفت دگر شورو نوا زمزمه می شد
ای نام تو والا چو چراغ دل امید
با هجرت تو خون و جگر بی پدری شد
در کوفه و محراب دگر جای تو خالی
آن رهگذر شب در آن کوچه تهی شد
با رفتن تو اشک به هر دیده سرازیر
آن کودک مسکین دگر چون یتیم شد
ای شیر دلان ، مظهر پاکی و کرامت
با رفتن تو مسجد کوفه که غمین شد
سراینده خالقی اسفاد(عرفان)
۹۷/۰۳/۱۶