حکایت مرد جن گیر
پنجشنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۷، ۰۲:۰۹ ب.ظ
یکی از دوستان نقل داشت از یکی از برادرانش روزی در بیابان به تفریح و اطراق می پردازد و شب را در همان جا به خلوت شب به سر می کند و گویا بر وجود و حقیقت جن اعتقادی نداشته و کلمات رکیک و ناسزا نثار می کند . با این باور که جنی وجود ندارد و دروغ است . شب را در بیابان فراگیر جن می شود و جنیان بر آن وارد می شوند مرد با روحیه جنی به قلعه باز می گردد و ماه ها جنی می ماند .
اقرار داشت جنیان بر من وارد شده اند ولی و چگونه و چه شده چیزی به زبان نمی آورد و عقیده داشت که نباید چیزی جایی تعریف کند .
و این ماجرا مدتها طول کشید تا جایی که تنهایی بدون بسم الله قدمی بر نمی داشت .
۹۷/۰۴/۱۴