گربه ای که در فقدان عزا بود
وقتی از خیابان داشتم رد می شدم از دور یک سیاهی وسط جاده مشاهده می شد که باعث بی نظمی در عبور و مرور ماشین ها شده بود .
ماشین ها همچنان از روی ان بی تفاوت رد می شدن و هیچ واکنش یا حرکتی انسانی صورت نمی گرفت . وقتی نزدیک تر شدم دیدم گربه ای دست و پا شکسته نفسهای آخر را می زند . ماشین را به حاشیه جاده هدایت کردم و از ماشین پیاده شدم در وسط جاده قسمت درختکاری شده گربه ای دیدم که همچنان در زانوی غم منظر گربه ی حادثه دیده را به تماشا نشسته بود و در فقدان عزا بود
بی تفاوتی مردم و عابرین نسبت به این حادثه سخت مرا در تامل قرار داد وقتی خیابان خالی از عبور ماشین ها شد خود را سریعا به گربه حادثه دیده رساندم و ان را به وسط خیابان هدایت کردم .
همچنان بدنی گرم و نبضی تند بر دستانم لمس می شد
بغضی عجیب گلویم را می فشرد چند دقیقه ای بر بالینش آرام گرفتم و در تامل فرو رفتم دیگر احساس یاس کرده بودم سرم را بالا گرفتم
هنوز گربه عزا دار با فاصله چند قدمی را در نگاهی غم بار ان طرف تر نظاره می کردم .اندوه غم از چشمهایش هویدا بود
گربه را رها کردم و دیگر بایستی می رفتم ولی ترک حاثه برایم سخت دشوار بود بیش از نیم ساعتی که من در وقوع حادثه بودم این گربه هم چنان در زانوی غم به سر می برو که من حادثه را ترک کردم
در نگاه گربه ماتم دیده تجربی نوین اموختم تجربی در معرفت و عشق ،وفا که از انسان برتری داشت
و اموختم که شخصیت و معرفت در انسانیت نیست در دکتر و معلم نیست در خلبان و کت شلوار نیست شاید یک حیوان گاهی حیوانیتش بر انسانیت برتر باشد
نویسنده :::خالقی اسفاد
این داستان ادامه دارد .......