دنیای رنگارنگ نیرنگ
دنیای رنگارنگ نیرنگ
دلم می خواد حرفی درست و حسابی غلیظ نثار دنیا کنم
به این دنیای نامرد فریاد بزنم دنیا دنیا خیلی نامردی
و ماشینم را سوار بشم و اهنگی از آواز پریها را انقدر زیاد کنم که صدایش به ارش اسمان دراید و در لابلای پیچ و تاب دنیا خارج شم در دشتی پر از گلهای یاس و اقاقی در کنار درختی که شاخه هایش سالهاست در انزوای آسمان صدای زخمی زخم زمانه ی عالم را آهنگ مشهود است ماشینم را پارک کنم و دور از دنیای کینه و ریا در تنهایی آرام و سکوت مناظر دنیای رنگی را به تماشا بنشینم
و با خودم به تامل بنشینم بگم دنبال چه می گردی به کجا چنین شتابان کجا داریم می ریم .
دور از ازدحامات شهری دور از انسانهای دو رنگ دور از رفاقت های زخمی دور از نفرت دور از کینه دور از همه همه همه تنهای تنها در کنار درختی که سالهاست تنهاست و ساعتها در خلوتی سکوت تنهایی خودم را با یگانه خودم با الهام کائنات در تفکر باشم
و اندیشه ام را پاک کنم از این همه خسته گی و دورنگی دشنه و دشنام
که چه می شد زندگی دنده عقب داشت دور از شهر دور از همهمه دور از نیرنگ
همان روستای صمیمی همان مردان صاف و پاک همان کلبه خاکی همان خاک و همان نان و همان بوی گندم
آرام آرام آرام خالقی اسفاد