اختلاف مالک و متصرف
در روزگارانی دخترکی خواب آشفته او را آزرده خاطر می داشت
و حکایتی از خوابش که سرشتی شوم از اعمال پدرش که در آتش جهنم در عذاب بود امانش را بریده بود
پدرش در روزگاران حیات خود ملکی را در تصرف بود که با مالک در اختلاف بودند
مالک سالها در ان ملک زحمات فراوانی کشیده بود که از خرابه به زراعت در اورده بود
بعلت حجم زیاد ملک و کار و تلاش کشاورز ،چشم طمع خیانت مرد متصرف را آشفته می کند و بر شورا و بزرگان ده به شکایت مالک می پردازد
که مالک به شورا و بزرگان فحاشی کرده
این فتنه شورا و بزرگان را به جنون میندازد
در حالی که سالها مرد کشاورز در آن زحمت کشیده و عرق ریخته بود
هر چند که درآن زمان املاک پایین ده هیچ ارزشی نداشت و همه بیابان بود
این ماجرا بر مالک و مرد متصرف به اختلاف افتاد و مرد زحمتکش دیگر در کل دوران حیات از آن مرد دلخور و بی اعتنا بود
تا اینکه مرد متصرف فوت می شود و دخترش ان را در خوابی آشفته و عذاب اور در جهنم می بیند که رضایت من را از مرد مالک بگیرین
دخترک بعدی چندی به همراه شوهر و رجال بزرگ به نزد مرد مالک و زحمتکش می گریزند و تقاضای رضایت مرد معذب را دارند
و اقرار دارند هر چه قدر هزینه ملک و زحمات مرد کشاورز شده را بپردازند
هرچند ملک بعدی چندی سال ارزش پیدا کرده ولی مرد کشاورز با سخاوت تقاضای مقداری اندک همان دوران را تقاضا دارد که در آن هزینه کرده و بخشش آن را می پذیرد و آن مرد از اتش در امان می ماند
خالقی اسفاد