معما
خداوندا , چرا این گونه را زیستن
چرا این گونه را خفتن
به زیر اب چه فریادی
در این عصر زمان گر چه عصا از کور می دزدند . ولی ناگه نمی دانند
. خداوندا تو را شکرت
به راه کوچه بمست اگر پرسان شوی گاهی
صراط المستیقیم گویند . به راه کوچه بمبست چه راه مستقیمی هست
نمی دانم وحیرانم از این پرسان
در این جویای بی حاصل نمی دانم
جوابی نیست
. خداوندا تو می دانی تورا تا کی شکیبایی
به دریا می رسند قطره فراموش
به گوهر می رسند خود را فراموش
چو سیرن یادی از انها نمی دانند
چه سختی ها , مشقتها کجاست
الله فراموش
چه اغازی در این دنیا چه پایانی چه امروزی چه فردایی
یکی بالا یکی پایین
چرا این گونه می خواهی
تو می دانی , تو دانایی , تو بالایی
بگو ایا معماست
مفهوم متن فوق , کسانی رو می رساند که شکمی سیر ومیراثی عظیم دارند وغرق در نعمتهای خداوندند . واز ایتام وکودکان بی سرپرست وفقرا ونیازمندان فراموش کرده اند . وهنوز با تمام دارایی شان حریص ترند وخبری از ان مادری که محتاج یک لقمه نانه ویا اون فرزندی که بوی پدر ومادر را احساس نکرده ودر فقر واوارگی به سر می برد ندارند
انها که در لذت خود به سر میبرند وناگه از پروردگاری که تموم هستی از ان اوست .وفردایی که به یک چشم به هم زدن دنیای خود را خاموش می بینند وانجاست که با دستی خالی با یک کفن در گورستان خود برای ابدیت خفته اند
فقرا , اوارگان ,ایتام , زلزله زدگان , را از یاد نبریم . اندکی اندیشه وخدا را شکر کنیم که آنچه هست همه از آن اوست .
نویسنده ,محمد علی خالقی