در سوگ مادر
یک شب مرا به دامن پر مهر خواندی
صد ها هزار بوسه به رویم فشاندی
در زیر بال چارقد خود زفرط شوق
یک دانه اشک روی لبانم چکاندی
جانی گرفت روح عطش دیده ام وباز
برکام من تو شیره جانت خوراندی
در دست های کوچکم ای باغبان عشق
مهر علی وآل علی پروراندی
هربار نقش دروسط کوچه میشدم
آرنجهای پرخس وخارم تکاندی
باسردی وحرارت ایام خود مرا
از سرد وگرم دوره طفلی رهاندی
چون خواستم به گریه توپاسخی دهم
آرام خنده کردی ودیگر نماندی
بعد ازسکوت خنده ی توگریه میکنم
وقتی مرا به کوچه غمها کشاندی
حتی "ستاره سحری" بی فروغ گشت!
زین بار ماتمی که به دوشش نشاندی ..
احمدزاده (ستاره سحری)