اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

اسفاد ای سرزمین مادری من چه می کنی با دستهای خسته روح شکسته چه می کنی
درد است در فراق من از حال و روز تو شهر سکوت در و دیوار شکسته چه میکنی
روزی و روزگاری و حال و هوای تو شور اشتیاق بر مزار شهیدان چه می کنی
آن باغ های خرم و شیر دلان تو ان کوچه باغ عام و مردان ادیبت چه می کنی

بایگانی

دو قرت نیمش باقیه

پنجشنبه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۸، ۱۱:۳۱ ق.ظ

 

روزی حضرت سلیمان عرض کرد: پروردگارا، اگر اجازه بفرمایی من می خواهم تمام موجودات زنده را در یک روز مهمان کنم. ندا رسید که یا سلیمان این کار برای تو امکان ندارد. اما حضرت سلیمان با اصرار تمام اجازه یک وعده ناهار دادن به همه ی حیوانات وحشی و پرندگان و جانوران صحرا و دریای دنیا را گرفت. مدت سه سال تمام تدارک و تهیه غذا را دید و به قدری در بیابانها و دره ها غذا و چیزهای خوراکی به دستور حضرت سلیمان تهیه شد که به حساب نمی آمد.
بالاخره آن روزی که باید حضرت سلیمان ناهار بدهد فرا رسید. نزدیکی های ظهر همان روز نهنگی که بزرگی و وزنش به حساب نمی آمد، در دریا هرچقدر جستجو کرد و به این طرف و آن طرف رفت چیزی پیدا نکرد و نزدیک بود از گرسنگی تلف شود.
سر از دریا بیرون آورد و گفت: ای پروردگار، من امروز تمام دریا را گشتم اما چیزی پیدا نکردم بخورم. ندا از خداوند رسید که همه ی موجودات را امروز سلیمان غذا می دهد، برو خدمت او. نهنگ آمد به نزدیکی قصر سلیمان، دید تمام اطراف قصر تا چشم کار می کند آذوقه هست. می خواست مشغول خوردن شود که نگهبانان کاخ مانع شدند. یکی از نگهبانان به حضرت سلیمان خبر داد و حضرت فرمود: به نهنگ بگو صبر کن تا ظهر شود و همه جانوران جمع شوند، آنوقت همه باهم غذا بخورید. اما نهنگ در جواب گفت من هروقت گرسنه ام باشد غذا می خورم و ظهر و عصر ندارم.
حضرت سلیمان فرمود به نهنگ بگویید هرچه می خواهد بخورد و برود. نهنگ سریع مشغول خوردن شد و در مدت کمی کلیه آذوقه ای که در عرض سه سال جمع آوری شده بود بلعید. چون سیر نشد و دید دیگر غذا نیست، آمد جلوی قصر حضرت سلیمان و یک لبش را پایین و لب دیگرش را بالای قصر گذاشت و خواست قصر را هم بخورد.
حضرت سلیمان که این صحنه را دید دست به سوی آسمان بلند کرد عرض کرد: پروردگارا این چه رازی است؟ ما را از دست این حیوان نجات بده. گفتند: که این نهنگ روزی سه قورت غذا می خورد. این همه غذا که تو تهیه کردی تازه نیم قورتش بود و دو قورت و نیمش باقیه 

۹۸/۰۵/۲۴
محمدعلی خالقی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی