حس موسیقی شارستان
دوشنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۸، ۱۱:۰۲ ق.ظ
آب در شارستان جاری بود
کوه در سبزه ی دانایی بود
شار از لذت شوق می لغزید
حس موسیقی دل پیدا بود
بوته را شادی بود
بلبلی بی دانش می نوشید
دختری زیبا رو پا بر آب می شویید
گاه هر تنهایی شیدا بود
قلعه ای بر یک اوج
نبض سعادت می داشت
آسمانش مهتاب
مادری بر یک بام فال ستاره می چید
مهر او جاری بود
دست او جادو بود
تا که آن شارستان جاری بود
لذت نور چراغ می تابید
قلعه بیداری بود
شاعر :خالقی
۹۸/۰۷/۲۹
تقدیم به شما و مردم خوب اسفاد ...
مردم بالا دست چه صفایی دارند
چشمه هاشان جوشان
گاوهاشان شیر افشان باد
من ندیدم دِه شان
بی گمان پای چپر هاشان جای پای خداست
مهتاب آنجا می کند روشن پهنای کلام
بی گمان در ده بالا دست ،چینه ها کوتاه است
مردمش میدانند که شقایق چه گلی است
بی گمان آنجا آبی ،آبی است
غنچه ای می شکفد اهل ده باخبرند
چه دهی باید باشد کوچه باغش پر موسیقی باد
سهراب سپهری