خواب شب
گاهی واقعیت های زندگی مثل پرده ی سینما واضح و روشن با یه فایل کامل ویدیو یی توی خواب ادم اکران میشه
نمیدونم این خصلت رو تمام انسانها دارن یا در بعضی افراد این موقعیت اتفاق می افتد.
یک فایل کامل از یک ویدیو رو براتون مینویسم شاید براتون ترحمی بود یا یک تلنگریی
دیشب با مادرم به دیدار یکی از اقوام رفته بودیم
من مادرم بودیم و حسن و زهرا و مادرش
در گوشه ای از خانه کز کرده بودم و به حرفها و مجلس گوش می کردم .
خانه ای بود از بافت قدیم دوطبقه
در قسمت پایین سالن تماشا گر پلهایی زیبا و گلی بودم
زهرا جارویی به دست داشت و در حالی که داشت قسمت بالای خانه را جارو می کرد حسن را به پشت خود بسته بود و با مشقت زیادی او را حمل می کرد . حسن و زهرا خواهر برادر بودند.
بغضی عجیب گلویم را گرفته بود و یکریز در درونم مرا می فشرد . همگی زل زده بودند و مرا تماشا می کردند ولی چیزی نمی گفتند
این ماجرا همین طور ادامه داشت و حرف های مادر زهرا و مادرم هم تمامی نداشت .
تا این که جارو تمام شده بود و حسن در گوشه ای نشت وبا حسرتی عجیب مرا نیم نگاهی می کرد و دوباره در خودش پنهان می شد
بغضم دیگه داشت می ترکید و صدای در هم شکستنم هم به گوش بقیه رسید .و مفهوم نامفهومی هویدا شد .
مادرم پرسید چی شده تو را ؟ من که اشک از چشمانم می بارید نمیتونستم صحبت کنم نه این که نتونم حرف بزنم بغضم اجازه حرف زدن نمی داد .حسن هم همچنان نگاه های معنی دارش کم کم واضحتر میشد اما در خودش خجالت هایی پوشیده انکار می کرد .
من هم فکر می کردم خودم را گم کرده ام با هزار بد بختی تونستم یک کلمه بگم از مادرم پرسیدم کجا هستیم .
این که می بینم حقیقت دارد همه زدن زیر خنده یعنی چی کجا هستیم میهمانی هستیم . خونه حسن
سر و صورتم دریایی از اشک شده بود رفتم کنار حسن ودستشو فشردم و بغلش کردم سکوت سرشار از ناگفته ای که حسن با نگاه معصومش داشت را شکستم و صدای گریه مو بردم بالا تا جایی که عقده دلم خالی شد و گفتم نمیتونم ببینم حسن ی که تا دیروز با هم هم بازی بودیم و در رفاقت هیچ چیز کم نگذاشتیم .
نمیتونم ببینم امروز نمیتونه دست وپا شو تکون بده ویا بیاد پیشم بشینه و درد دل کنه ومن اون گوشه بشینم وتماشاش کنم
اخه دست پاشو از دست داده بود
دستی بر روی دوشم خورد و بلند شدم اشکامو پاک کردم ولی حق حق گریه ام امان نمی داد سکوت شب را در خود شکسته دیدم وفریاد این همه گریه و زاری دیگر در بیداریم واقعیتی نداشت.
اما حق حق گریه بعد بیداری هم هنوز ادامه داشت .
خالقی اسفاد
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir