فصل گل زعفران
فصل گلها
هفته بگذشته روز از نو شد
شنبه اش آشکار می بینم
چون گل زعفران رسیده کنون
من خزان را بهار می بینم
همه در جنب وجوش همه مشغول
از صغار وکبار می بینم
وقت کار است استراحت نیست
همه بی اختیار می بینم
خانه گل هرکجا که بینی گل
گل به هر کشتزار می بینم
مرد و زن پشت درب نانوایی
اول صبح قطار می بینم
چیدن وباز کردن گل را
کار لیل و النهار می بینم
چون رسد بیست وپنجم عقرب
همه جا انفجار می بینم
هرکه خوابش برد سحر گاهان
روز او زهر ،مار می بینم
در سر چار راه و هم جاده
ظرف گل بی شمار می بینم
کمک از آشنا وفرزندان
همچنان اضطرار می بینم
اجتماعی سحر ز ماشین ها
زیر باغ کنار می بینم
دل به دل نیست اندر این اسفاد
جملگی بی قرار می بینم
کارگر کارمند و بازاری
من به ماشین سوار می بینم
گل خریدن به ۱۸ عقرب
به ز بورس و دلار می بینم
جُوُ ، مَریمه و، سَر تَخ اقامیر
من چنان پامنار می بینم
زعفران کجار اسفاد را
مایه افتخار می بینم
گر چه مرغوب تر زآن نَبُود
درجه یک عیار می بینم
هر چه برکت تو بینی از اسفاد
من ز پای چنار می. بینم
درکویری به وسعت دریا
چون نگینی زیار می بینم
چون ز بالای کوه ،نظر فکنم
دشت را گل عذار می بینم
آن همه سبزی و طراوت را
لطف آن کردگار می بینم
بیش ازاین من سخن، نمیگویم
یک سخن را هزار می بینم
تا که یونس دلش به اسفاد است
قلب او استوار می بینم
شاعر یونس کریمی
- ۰۲/۰۸/۰۶