شعر نو کینه و اشک
کینه از اشک چنین می پرسد
نیست بین غم و شادی ز میان دل تو
تو برای غم خود گریانی
یا از این حادثه شوق چنین لبریزی
من از آن آمده ام که میان غم و شوق دل تو فتنه کنم
اشک در ذائقه ای می گوید
در میان دل من کینه ی تو نیست عذاب
اشک در من شده است مرهم من
که تو را با چند اشک
از دلم می شویم
من فرو می ریزم
بر تمام دردها ،نیرنگها
حتی تو
بنشین و بنگر
تا غبار هر درد
بزدایم و بشورم با اشک
اشک را هدیه کنیم
اشک را هدیه کنیم
شاعر ::::؛خالقی (عرفان) اسفند ۹۷
به امید روزی که هر انسان با هر نیت و دلی که داره قلبامون رو با عشق ،پاکی یکرنگی به همدیگه هدیه کنیم .
مثل این شعر تمام کینه ها دردها و نیرنگها را با قطره اشکی بر دل بشوریم و دور بریزیم
نیکوست هر انسان طبق آیین کتاب مقدسش که آن را باور دارد و دوست می دارد و می پرستد گذشته و آینده خود را بنگرد و بیاراید
حتی آنگه که دیر شده است خداوند رئوف و مهربان است و توبه پذیر هیچ گاه دیر نیست
بزرگ و عاقل کسی است که در هر اتفاق بد بتونه خودشو کنترل کنه و صبور باشد توجیه رو بزاریم کنار اگه بخوام یک موضوع کوچیک رو توجیح کنیم بزرگ میشه و اونوقت قادر به کنترلش نیستیم و دیگه موضوع کوچیک نیست بلکه یک فاجعه است
لبخند بهترین هدیه است در برابر اتفاقات بد
و بزرگترین اتفاقات هدیه ایست از جانب پروردگار
منتظر هر حادثه یا ( هدیه ) در زندگی مون باشیم و با لبخند بپذیریم
اشک شوقی رو به هم هدیه کنیم وبزداییم و بشوریم آن دلی را که به درد و غم خود آغشته است
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir