اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

اسفاد ای سرزمین مادری من چه می کنی با دستهای خسته روح شکسته چه می کنی
درد است در فراق من از حال و روز تو شهر سکوت در و دیوار شکسته چه میکنی
روزی و روزگاری و حال و هوای تو شور اشتیاق بر مزار شهیدان چه می کنی
آن باغ های خرم و شیر دلان تو ان کوچه باغ عام و مردان ادیبت چه می کنی

بایگانی
سه شنبه, ۲۹ خرداد ۱۴۰۳، ۰۶:۲۴ ب.ظ

داستان راستان

ابیز داشتم زعفرون می خریدم 
آقای عباسی ابیز 
منو تو مغازه دیدن 
تا منو دیدن روشو بر گردوندن 
که یعنی همدیگرو نمی شناسیم 

گفتم سلام عرض شد آقای عباسی 
گفتن به‌به آقای خالقی 
اینجا چیکار می کنی 
گفتم از بس که شلاق خوردم کف دستام درد می کنه 
اومدم یکم زعفرون بخرم 
می گن واسه درد خوبه 
خندیدن و خندیدیم 
گفتن مگه شغالا هم زعفرون می خورن 
موندم چی بگم 
گفتم باشه ؟؟؟؟

به یکی از دوستان گفتم 

گفت زعفران طعام سیخلان است 

 

  • ۰۳/۰۳/۲۹
  • محمدعلی خالقی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی