به من فکر کن ، داریوش اقبالی ، عاشقانه ها
دلم با توئه فکر چیزی نباش
خودم غصههاتو به جون میخرم
تو رو با خودم هر کجا که بگی
تو رو سمت لبخند و گل میبرم
تمام منی، کم نشو، کم نیار
با این روزگار و غمش تا نکن
امیدم تویی از ته دل بخند
نگاهت رو از گریه دریا نکن
اجازه نده ابر بیحوصله
لب مرز خنده بباره بره
به روز سیاه و شب شک نباز
بگو ناامیدی بذاره بره
به روزای خوبی که پیش منی
به آیندهای تازه و دیدنی
به سقفی که پر میشه از روشنی
به من فکر کن
تو قلب منی که نفس میزنی
کنار تن من توی پیرهنی
واسه اینکه باور کنی از منی
به من فکر کن
منو قله کن، عشقو بالا ببر
به دنیا بگو فاتح من شدی
بدون تو این زندگی مرگ بود
دلیلی برای نمردن شدی
تو این دوره از حیله و حرف و رنگ
کنار توئم با یه حس قشنگ
اگه عاشقی با غرورت بجنگ
به من فکر کن
منم از بد لحظهها دلخورم
منم گاهی از آدما میبرم
شبیه تو از درد بودن پرم
به من فکر کن
به روزای خوبی که پیش منی
به آیندهای تازه و دیدنی
به سقفی که پر میشه از روشنی
به من فکر کن
تو قلب منی که نفس میزنی
کنار تن من توی پیرهنی
واسه اینکه باور کنی از منی
به من فکر کن