کلاغ مهربان آزاد شد
کلاغ مهربان آزاد شد
صبح ساعت ده آزادی کلاغ انجام شد
بعد اظهر ساعت ۱۵،۳۰ دوباره رویت شد
دوباره ساعت ۱۷ و ۳۰ رویت شد و دوست داشت به آشیانه برگردد ولی ترسی او را می آزرد
درس امروز
کسی رو اگه وعده ، اطعام ، محبت ، دادی
حتی اگه حیوون باشه تو را از یاد نخواهد برد
اگر وعده دادی عمل کن
1-حکایت کرده اند پادشاهی در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد. هنگام بازگشت سربازی را دید که با لباسی اندک در سرما نگهبانی می داد.
از او پرسید: سردت نیست؟
نگهبان گفت: چرا ای پادشاه اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم.
پادشاه گفت: من الان داخل قصر می روم و می گویم یکی از لباس های گرم مرا برایت بیاورند.
نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر کرد. اما پادشاه به محض ورود به داخل قصر وعده اش را فراموش کرد.
صبح روز بعد جسد سرما زده نگهبان را در حوالی قصر پیدا کردند، در حالی که در کنارش با خطی ناخوانا نوشته بود:
ای پادشاه من هر شب با همین لباس کم سرما را تحمل می کنم اما وعده لباس گرم تو مرا از پای درآورد.