تصمیم کبری و دهقان فداکار
رفتم پروانه کسب بگیرم
دو ساعته بهم تحویل داد
گفتم درود بر شما لبخند زد
گفت چرا ؟؟
ما انسانها وسیله ایم برای رشد / آگاهی/ تکامل /راهنمایی
اگه بتونیم تو هر سمت کاری و یا هر چیزی / یا کاری که از دستمون بر بیاد البته مثبت / اون کار بکنیم یه نوع خدمته / این خودش نوعی انرژی ایست برای زیستن
ممنون از این که کارمو سریع انجام دادین
**من این پروانه رو قبلا شش ماهه گرفته بودم
و شما دو ساعته تحویل من دادین
جا داره ازتون تشکر کنم .
می خواستم بگم
داستان تصمیم کبری یک داستان مزخرف بود که بهمون یاد دادن نفهمیدم چی شد و چی بود اما دهقان فداکار جدی و قابل تامل بود وازش بعد ۴۰ سال دوباره یاد شد
داشتم میومدم بیرون با این که بهش داشتم انرژی می دادم
خداحافظی کرد م اومدم بیرون درو بستم دستگیره میخش در رفت و افتاد
گفتم پیچ گوشتی دارین گفت فقط چاقو دارم
گفتم هیچی نمی شه بیارین بیزحمت
آورد دیدم یه پیچ کم داره گفتم پیچ ندارین گفت نه اینجا دفتر کاره ما هیچی نداریم / یه نگاه به محیط کردم یه میز چوبی دیدم بر عکس کردم از پیچاش یکی باز کردم
گفتم اینو کارخونه اضافه.بسته اینجا خخخخ / گفت خرابش نکنی / گفتم هیچی نمی شه خخخ
در هین کار گفتم یاد شعر حضرت علی افتادم
خندید و گفت یعنی چی / چرا ؟؟؟
گفتم دست بر دامن مولا زد در
با هم خندیدیم / شما هم بخندیدین
مثل سگ که نمی شه زندگی کرد
اما مثل سگ می شه با من رفتار کرد
- ۰۳/۱۰/۱۶
- ۶ نمایش