اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

اسفاد ای سرزمین مادری من چه می کنی با دستهای خسته روح شکسته چه می کنی
درد است در فراق من از حال و روز تو شهر سکوت در و دیوار شکسته چه میکنی
روزی و روزگاری و حال و هوای تو شور اشتیاق بر مزار شهیدان چه می کنی
آن باغ های خرم و شیر دلان تو ان کوچه باغ عام و مردان ادیبت چه می کنی

بایگانی
يكشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۱۰:۰۷ ب.ظ

کفش کتونی

یک خاطره از دوران ابتدائی بگم بخندین خخخ

سال پنجم بود زنگ تفریح 

خانم جوانی بزرگوار بچه ها رو جمع کردن 

گفتن خالقی بیا  اینجا کارت دارم 

 

اگه از ته سالن تا پشون شاهرود خخخ

تا سر سالن 

با دستات راه رفتی یه جایزه داری پیش من 

جایزه هم یه جفت کفش بود که دستشون بود 

منم تشویق شده بودم بچه ها هم دست و هورا خخخ

از سر سالن تا پشون سالن با دستام رفتم / بچه ها هم پشت سرم میومدن و دست می زدن 

جایزه رو گرفتم 

خوشحال میزون خخخ

اومدم خونه 

کاشف که بعمل اومد 

دیدم کفشارو رو بابام خریده  خخخخ

میزون میزون خخخ

  • ۰۴/۰۲/۲۹
  • محمدعلی خالقی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی