اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

اسفاد ای سرزمین مادری من چه می کنی با دستهای خسته روح شکسته چه می کنی
درد است در فراق من از حال و روز تو شهر سکوت در و دیوار شکسته چه میکنی
روزی و روزگاری و حال و هوای تو شور اشتیاق بر مزار شهیدان چه می کنی
آن باغ های خرم و شیر دلان تو ان کوچه باغ عام و مردان ادیبت چه می کنی

بایگانی
پنجشنبه, ۳ مرداد ۱۴۰۴، ۰۳:۱۵ ب.ظ

داستان آموزنده هیتلر

روزی هیتلر وقتی مسکو را آتیش زد 

سه تا از سردارای مهمشو /نیرو هوایی دریایی زمینی رو صدا می زنه می گه یه سوال می کنم جواب بدین 

این مسکو رو آتیش زدیم کجای کاره 

اولین سردارش گفت فکر کنم شروع کاره 

دست زد رو دوشش گفت آفرین سردار خوشحال شد  لبخند زد 

درجه شو کند گفت اینو بزارین سرباز صفر دیگه از این غلطا نکنه

دومی رو که سردار نیرو هوایی بود گفت نظر تو چیه این آتیش به نظرت کجای کار بود / سردار گفت این گفت شروع کار / من بگم  پایان کار فکر کنم خوب باشه / گفت قبله عالم به سلامت باد پایان کار / اینم دست زد رودوشش گفت آفرین سردار کیف کرد درجه شو کند گفت این به درد سفوری می خوره بفرستین بره شهرداری جارو بزنه 

سوم رو گفت تو بگو سومی که ترسیده بود گفت قبله عالم به سلامت ما غلط کردیم خودت یه دستوری بده من حرفی ندارم نمی خوام درجه مو  از دست بدم 

 

 

وقتی می گم هیتلر هوشمند بود /

 

 گفت این شروعی ایست برای آغاز 

شاعری می گه پایان هر نقطه پیروز گاه قشنگی ایست 

 

شاعری می گه در نهایت بی نهایت هم به پایان می رسد 

یوسف گم گشته روزی هم  به کنعان می رسد 

 

هی هیتلر 🤚🤚🤚🤚🤚🤚 خخخخخ

 

  • ۰۴/۰۵/۰۳
  • محمدعلی خالقی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی