اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

اسفاد ای سرزمین مادری من چه می کنی با دستهای خسته روح شکسته چه می کنی
درد است در فراق من از حال و روز تو شهر سکوت در و دیوار شکسته چه میکنی
روزی و روزگاری و حال و هوای تو شور اشتیاق بر مزار شهیدان چه می کنی
آن باغ های خرم و شیر دلان تو ان کوچه باغ عام و مردان ادیبت چه می کنی

بایگانی

۴۴ مطلب در فروردين ۱۳۹۷ ثبت شده است

 

مهربونها تنها مشکلشان اینه که فکر میکنن بقیه  هم مثل خودشون  مهربانن

زنده یاد خسرو شکیبایی

 

  • ۱ نظر
  • ۳۱ فروردين ۹۷ ، ۱۵:۲۹
  • محمدعلی خالقی

آواز پریها

 

بود یک بازی چو شطرنج این چنین 

بشنو از سرباز خونین بر زمین

قلعه ای بود شیر مردانی  دلیر 

صاف وبی رنگ همچو آبی سقف این

قلعه ای خاکی و خشتی داشتیم

زیر هر خشت پینه ها می کاشتیم

قلعه بود و شاه بود و یک وزیر 

باغ بود و تاک بود و اسب و زین

بوی نان و بوی آب و  بوی خاک 

جز بر این شب بود و جغد و بوی داد

جغد این قلعه چو پیر و دیو و سیر 

حاکم خون و زمین و چوب و تیر

ناله ها   فریادها  در    زیر آب

بی ثمر چون  تارها  جوخه   دار 

همچو پر پر بر زمین گلهای یاس

خون می بارید شقایق زیر تیغ

همچو ماری خشمگین کین می داشت

بر سر هر سایه کمین   می داشت

روزگاری تلخ شوم    اندیشه بود 

مکر و حیله تخت و تاج در ریشه بود

بود این بازی و تازی     عصر این 

تلخ بود  و زهر بود و تیز برین

باید این سر بر زمین افتاده بود 

یا بر این سر بر زمین اندیشه بود 

روزگاری می سجادم بر فلک

آرزویی مرگ بود بر این حکیم

                    سراینده خالقی اسفاد

  • ۰ نظر
  • ۳۱ فروردين ۹۷ ، ۱۴:۵۷
  • محمدعلی خالقی

  • ۲ نظر
  • ۳۰ فروردين ۹۷ ، ۱۷:۱۳
  • محمدعلی خالقی

با لبخند منو بخون

 

تا حالا دقت کردید بعضی از افراد شدیدا ابراز هم دردی می کنند  و علاقه از خودشان نشان داده و صمیمی و گرم وارد جلد ادم های ساده می شن 

اینها چاپلوسانی بیش نیستن که با مکر و حیله روبه هانه خود موجب حیله افراد ساده می شن

 

همین که می شینی تو ماشین یارو یک نگاه غلیظ .......قیافه ات خیلی آشناست داداش بچه کجایی 

یا می ری تو تعمیر گاه پلوس ماشینو جا بزنی یا رو در هینی که کارشو انجام میده یک لبخند  ملیح میکنه و میگه بچه کجایی  یا هم می فرستد دو تا گرد گیر پلوس بگیری وقتی اومدی می بینی بسته و ایراد از جای دیگه بوده به بهونه پلوس پنجاه هزار ازت گرفته 

قافل از این که نمیدانن که ما بچه اسفادی م

و جواب این شیاطین این است . 

روزی منتظر ماشین از گاراژ دارا به صبا بودم  تا نشتم

یارو کجا می ری گفتم صبا  

قیافت خیلی  آشناست  بچه کجایی  .... منو بگو یه جوری شدم . گفتم این از اوناست . 

در هینی که با گوشیم داشتم ور می رفتم 

گفتم محمد 

یک نگاه و یک دنده معکوس

دوباره پرسید بچه کجایی 

گفتم محمد 

یک لب کچ و یک کمان ابرو از خودش نشون داد 

گفت کجای صبا می ری گفتم مشهد 

دوباره یک لبخند و یک لب چرخان 

منم طبیعی

در هینی که داشتم پفک می خوردم  گفتم بفرما نوشابه

یک مکس کرد دوباره پرسید 

هوا گرم شده

گفتم همین جلو 

گفت چی همین جلو 

گفتم پیاده 

گفت

حالت خوبه  گفتم پانصد بیشتر ندارم

داشت  دو دستی می زد تو سرش 

فهمیدم منظورش چی بود 

 ازمیدان دو قدم رد شده بود می خواست پانصد بیشتر بگیره یعنی ۱۵۰۰

منم پیاده شدم و  بهش گفت گفتی اسمت چی بود

باشه  اسفاد  یادت باشه

ممنون 

نقل بود از یکی دوستان   همون شخص خسته مانده رفته بود خانه که غذا بخور ه و داستان را واسه زنش تعریف می کرده 

زنه بهش گفت شک نکن قاینی بوده 

مرده هم با جد گفت نه بابا می گفت  اسفاد

زن گفت قابله ماکارونی تو یخچاله بردار بخور تا حالت جا بیاد حالت خوب نیست 

اسفاد رو چطور نمی شناسی 

بادرینگ حقه  زردک

 مرغ پر زنی نمی شناسی

تا درب یخچال رو باز می کنه وقابلمه رو میاره، جلوش می بینه که یک اسفادی تموم ماکارانی ها رو خورده و چهار زونی  

وسط قابلمه نشسته و بهش گفت گفتی اسمت چی بود 

نقی

ما که نهار نخوردم

 ما خیلی باحالیم

  • ۰ نظر
  • ۳۰ فروردين ۹۷ ، ۱۶:۵۲
  • محمدعلی خالقی

  • ۱ نظر
  • ۳۰ فروردين ۹۷ ، ۱۴:۱۸
  • محمدعلی خالقی

ایستگاه شن و ماسه اسفاد :


سابقه استفاده از شن و ماسه توسط اسفادیها شاید با سابقه ورود سیمان به جمع مصالح ساختمانی برابری می کند چون قبل از ورود سیمان به جمع مصالح ساختمانی آنها برای مکان هایی مانند سقف و بدنه داخلی حوض ها از ساروج استفاده می کردند که به نوع خود ماده ای با چسبندگی قوی و پایدار بود. 

بحث اصلی این موضوع  ایستگاه شن شویی یا شن ریزی است . این ایستگاه که بصورت اتاقکی شامل  دو دیوار از ساخت هایی تخت و محکم و سقف آن که توری یا سرند بوده که در میانه شاهرود (حد فاصل تنگی گاه و آبشار چراغون) که شاهرگ کلیدی اسفاد می باشد واقع شده بود. 

طرز استفاده آن به این صورت بوده که بیل مکانیکی ، شن درشت را از بستر رود برداشته و روی سقف می ریزد که توسط توری دانه های ریز جدا شده و به داخل کامیونی که زیر سقف قرار گرفته هدایت می شد. 

قبل از احداث شهرک اسفاد در سال 59 اسفادیها بصورت شخصی از شن و ماسه های شاهرود که دانه  های های آن نسبت به شن و ماسه هاس امروزی سفید و کیفیت آن خیلی بهتر از ماسه سیاه است استفاده می کردند و با شروع ساخت و ساز شهرک ، مهندسین پیمانکار اقدام به ایجاد این کارگاه در میانه های شاهرود کردند که تمامی شن مورد استفاده برای ساخت خانه های شهرک اسفاد را تأمین می نمود  و  اکنون آثار آن شامل دیوارهای دو طرف آن باقی است که شاید برای نسل جدید  ناشناخته و مورد سوال باشد.

مختصات شاهرود: 

نقطه شروع  شاهرود  دره ای در دامنه کوه های بین اسفاد و میر آباد می باشد و  امتداد آن  از محل هایی مثل تگ زوزخ ، تنگی گاه ،  کوه بنیجی ، چنگ کلاغ ، آبشار چراغان ، لاخ های سنگوها ، دیمه زار مَج ، پَل های خاکستری ، چاه قرقروک، تگ دره ی گلستو ، قله مزار آشی ، و در نهایت قبرستان بالا عبور می کند و  در نهایت  پس از عبور از میان باغ ها و مزارعی که دو طرف آن قرار گرفته اند به جاده اسفالت منتهی شده و پس از آن بصورت شاخه های فرعی در بیابان اسفاد دیده می شود.


احمد محمدی  خالقی

  • ۰ نظر
  • ۲۹ فروردين ۹۷ ، ۰۲:۵۸
  • محمدعلی خالقی

  • ۰ نظر
  • ۲۸ فروردين ۹۷ ، ۲۱:۲۳
  • محمدعلی خالقی

  • ۰ نظر
  • ۲۸ فروردين ۹۷ ، ۰۲:۳۳
  • محمدعلی خالقی

احراز شخصیت وهویت انسان گفتار  اوست 

مواظب زبانتان باشید تا هویت تان فاش نشود 
 
 
عرفان
 
عرفان 
  • ۰ نظر
  • ۲۸ فروردين ۹۷ ، ۰۲:۰۱
  • محمدعلی خالقی

پیلو رمه در فصل بهار


در اسفاد قدیم تقریبا همه اسفادیها گوسفند دار بودند و اسفاد سه رمه بزرگ داشت.

شیر و ماست . نون و شیر . گور ماس . فه له . چای شیر و کلیه فرآورده های مربوط به شیر و ماست قوت اصلی مردم بود.

هر رمه یک کلوون و بزرگ داشت و امور ده یک و گماری و تهیه چوپان را بر عهده داشت.

هم زمان با فصل بهار و زنده شدن طبیعت اصلا نمی شد گوسفند را در آغل نگه داشت و محیط گرم آغل و غذای خشک پارسال دیگر خوراک خوبی نبود.

گوسفندان هم در فصل بهار زندگی دوباره داشتند و تمایل به خوردن علف تازه بهار داشتند.

در فصل بهار و پایان فصل زمستان ، رمه ها میدونی می شدند .یعنی باید در طبیعت نگهداری می شدند.

گوسفندان هر روز به چرا می رفتند و شب در بیرون و آغل نگهداری می شدند و صبح زود برای شیر دوشی به پیلو می آمدند.

پیلو محل خسباندن گوسفندان است چه در بیابان و صحرا و یا محل شیر دوشی .

صبح زود چند تن از صاحبان  گوسفندان به اتفاق بچه ها به محل پیلو رمه برای شیردوشی می روند.

دوختن گوسفندان در روزهای اول سخت و دشوار است.

گرفتن گوسفندان سوور  به تنهایی امکان پذیر نیست و کمک گروهی می طلبد.

برخی گوسفندان از بین چند نفر فرار می کردند و بالاخره با سنگ و چنگ و دندان و کنده شدن پشم هایشان گیر می افتادند و گاهی اوقات کتک و فحش هم می خوردند.

کار شیردوشی را هم مردان و هم زنان انجام می دادند.

شیر گوسفندان در بهار بسیار مقوی بود چون از علف تازه بود گاهی اوقات شیر مایل به رنگ سبز بود و مه یه گوسفندان پر از شیر بود و با فشار زیاد دوخته می شد و اونقدر کف می کرد که از کاسه سر ریز می شد.

هنگام دوختن ، برخی گوسفندان فرار می کردند و یا لگد به دیکچه می زدند .گاهی هم گاله هایشان داخل شیر می افتاد و زحمت دوختن  هدر میرفت و شاید هم کاسه شیر را خود گوسفند می خورد.

برخی گوسفندان شیر دزدی داشتند و شیرشان را بالا می کشیدند تا برای بچه هایشان شیر ذخیره شود اما با خوردن چند پس مه یه شیر را پس می دادند.

معمولا مقداری شیر برای بره بزغاله ها می ماند و دوخته نمی شد.

دیکچه و کاسه های مس و نیکل برای شیر دوشی بود و در نهایت شیر به داخل پانکه و دبه ریخته می شد.

معمولا ظرف شیر  را کنار رمه می گذاشتند و دورش را با قلوه سنگ سنگچین می کردند تا چپه نشود و یا گوسفند و الاغ نتواند چپه کند.

بعد از شیر دوشی و خاموش شدن غر و بور  اولیه گوسفندان ، رمه آماده ورود خلومه گل می شد .‌......

                          کریمی آوای اسفاد

ادامه دارد.۷۷

  • ۰ نظر
  • ۲۸ فروردين ۹۷ ، ۰۱:۴۹
  • محمدعلی خالقی

  • ۰ نظر
  • ۲۷ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۳۴
  • محمدعلی خالقی

سفر به شاسکوه در سال ۸۸


پس از دو سفر با خاطرات خوش و به یادماندنی به شاسکوه ،در ۲۵آذر ۸۸ به همراه محمدعلی غلامی شاگرد ارشد باشگاه کاراته استاد صمصام،راهی سفر به شاسکوه شدیم.اما ایندفعه نه از مسیر دوازده امام و نه از مسیر پیشان شاهرود بلکه راهی سخت و دشوار را انتخاب کردیم.ساعت ۵ صبح از شهرستان قاین به اسفاد آمدیم و ساعت ۶صبح کوله ها را بستیم و از روی یال ابشار چراغان اسفاد بالا شدیم .هوا سرد بود ودر طول مسیر یکی دو دفعه آتش روشن کردیم.مغرور و پر انرژی به راه افتادیم .لباسهای سفید کاراته به شهامت و استقامت ما می افزود...بر این باور بودیم که در این وقت از سال تنها کسانی که به شاسکوه میروند ما هستیم .چون هم هوا خیلی سرد بود و هم خطرات حیوانات درنده وجود داشت. اما به مسیر خود ادامه دادیم و با کشیدن ایبوکی (دم و بازدم )های کیوکوشینی خستگی خود را بدر میکردیم و مثل ببر بر کوه غرش میزدیم....دیدن بزهای کوهی و شغالها و روباه ها و کبک ها از جذابیت های مسیر بود....بعد از ظهر به شاسکوه رسیدیم.من متحیر از قدرت بدنی محمدعلی زاده ی روستا و شجاع مرد همسفر خودم بودم... با رسیدن به شاسکوه با یکدیگر فایت (مبارزه)نمایشی با ضربات صد در صد دادیم....و زیارتهای دو امام زاده را انجام دادیم...هوای ارتفاعات شاسکوه یخبندان بود......زوزه های باد و سرمای هوا ما را روانه خانه ی تازه سازی که به همت بچه های آبیز ساخته شده بود کرد...دو ساعت مانده به نشست روز بود که آتش کردیم و خود را گرم کردیم و سپس به خانه تازه ساز رفتیم....احساس تنهایی در کوه و وحشت از نا امنی منطقه تا حدودی ته دل ما را لرزانده بود....با ذکر و صلوات خوابیدیم.....ساعتی نگذشته بود که در خانه کوبیده شد....وحشت زده شده بودیم و اشهد خود را خواندیم چرا که منطقه از وجود افغان ها ناامن بود...و گمان اینکه در این وقت شب و سرمای هوا چه کسی به درب میکوبد زبانمان را بند اورده بود دشنه و خنجر ها را آماده کردیم که خطر احتمالی را دفع کنیم...درب را باز کردیم سه نفر سر و کله پیچیده وارد خانه شدند و حال و احوال کردن .کمی خیالمان راحت شد که فارسی صحبت میکنن ..ما خود را معرفی کردیم و آنها هم سر وصورتشان را باز کردن و فهمیدیم سه نفر از بچه های آبیز هستن که برای ساختن و تکمیل خانه مزار آمده اند....وقتی سر صحبت باز شد فهمیدیم چند برابر ما آنها ترسیده بودن....چون نمیدانستن چه کسی توی خانه هست و انها هم گمان ما را نداشتن.این چنین بود که آشنا شدیم و شب تا صبح را با خیال راحت خوابیدیم..... 

و دو ساعتی از طلوع خورشید گذشته بود پس از زیارت از مسیر آمدن بر گشتیم....

فرق این سفر در خانه تازه ساز و سرمای هوا و وحشت و ترس شب بود و نهایتا سرشار از هیجان و زیبایی بود...

امیدوارم قسمت همه دوستان زیارت شاسکوه بشه.....

جایی که مراد بخش است و حاجت روا کننده و روح بخش....

🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨

مهدی محمدی اسفاد آذر۹۶

  • ۰ نظر
  • ۲۶ فروردين ۹۷ ، ۱۳:۳۱
  • محمدعلی خالقی

با سلام .

 

یکی دیگر از بزرگان اسفاد.

حاج محمد حسین جعفری٬٬

فرزند حاج علی محمد..

ایشان از چهره های منحصر بفرد اسفاد نیز میباشند.

وی به لحاظ خصوصیات اخلاقی دارای حسن خلق ٬مردم دار ٬ شوخ طبع٬ کار راه انداز وبیخیال هستند.

وی به لحاظ اینکه پسر بزرگ خانواده بوده تمام املاک  پدر در دست ایشان واداره امور خانواده با وی بوده وبنا به داشتن اب وزمین زیاد از ایشان یک کشاورز درجه یک ساخت .ونیز در امور کشاورزی هر کس نیاز به اب داشت به ایشان مراجعه مینمود . وی در امر قرض والحسنه دادن ودستگیری دیگران  هرگز دست رد بر سینه کسی نزد .منحصر به فرد بودن ایشان بدین لحاظ است که با کوچک وبزرگ اسفاد شوخی میکنند ودر این کار ذره ای کدورت به دل جای نمیدهند ونیز در مراسم عروسی همیشه حاضر بوده ودر امر شاباش دادن به داماد که خود نوعی کمک به حساب میاید پیش قدم میباشند

برایش فرقی نمیکند از اقوام باشد یا غریبه ودر تمام مجالس روستا به طور جد حضور دارند.

از رزومه کاری ایشان میتوان به کار کشاورزی که باغات وی هنوز سرسبزی زیبایی به روستا داده وخرید وفروش گوسفند در قدیم وداشتن ماشین کامیون ودامداری را نام برد.

ایشان از محدود بزرگانی است که طبق رسوم قدیم هنوز لنگته (شال دور سر) که از پوشش بزرگان ان دیار است را بر سر حفظ نموده . حاج اقای جعفری اگر در روز با چند نفری شوخی نکند ان روز برایش روز خوبی نیست که این امر باعث شده که کوچک وبزرگ اسفاد ایشان را دوست داشته باشند...

ثمره عمر ایشان یک دختر وشش پسر میباشد که پسر بزرگ ایشان اقای محمد تقی جعفری میباشد.

با ارزوی سلامتی برای این خانواده عزیز با ذکر صلواتی بر محمد وال محمد..

نویسنده:محمد علی غفاری

 

۱۳۹۶/۱۰/۱۰to 

  • ۰ نظر
  • ۲۳ فروردين ۹۷ ، ۱۵:۱۹
  • محمدعلی خالقی

  • ۲ نظر
  • ۲۳ فروردين ۹۷ ، ۰۱:۰۷
  • محمدعلی خالقی

خواب شب

 

گاهی واقعیت های زندگی مثل پرده ی سینما واضح و روشن با یه فایل کامل ویدیو یی توی خواب ادم اکران میشه 

نمیدونم این خصلت رو تمام  انسانها دارن یا در بعضی افراد این موقعیت اتفاق می افتد.

یک فایل کامل از یک ویدیو   رو براتون  می‌نویسم شاید براتون ترحمی بود یا یک تلنگریی

 

دیشب با مادرم به دیدار یکی از اقوام رفته بودیم 

من مادرم بودیم و حسن  و زهرا  و مادرش 

در گوشه ای  از خانه  کز کرده بودم و به  حرفها و مجلس گوش می کردم .

خانه ای بود از بافت قدیم دوطبقه 

در قسمت پایین سالن تماشا گر پلهایی زیبا و گلی  بودم 

زهرا جارویی به دست داشت و در حالی که داشت قسمت بالای خانه را جارو می کرد حسن را به پشت خود بسته بود و با مشقت زیادی او را حمل می کرد .  حسن و زهرا خواهر برادر بودند. 

بغضی عجیب گلویم را گرفته بود و یکریز در درونم مرا می فشرد . همگی زل زده بودند و مرا تماشا می کردند ولی چیزی نمی گفتند 

این ماجرا همین طور ادامه داشت و حرف های  مادر زهرا و مادرم هم تمامی نداشت .

تا این که جارو تمام شده بود و حسن  در گوشه ای نشت وبا حسرتی عجیب مرا نیم نگاهی می کرد و دوباره در خودش پنهان می شد 

بغضم دیگه داشت می ترکید و صدای در هم شکستنم هم به گوش بقیه رسید .و مفهوم نامفهومی هویدا شد . 

مادرم پرسید چی شده تو را  ؟  من که اشک از چشمانم  می بارید نمیتونستم صحبت کنم نه این که نتونم حرف بزنم بغضم اجازه حرف زدن نمی داد .حسن هم همچنان نگاه های معنی دارش کم کم واضحتر میشد  اما  در خودش خجالت هایی پوشیده  انکار می کرد .

 من هم فکر می کردم خودم را گم کرده ام با هزار بد بختی تونستم یک کلمه بگم از  مادرم پرسیدم کجا هستیم .

این که می بینم حقیقت دارد همه زدن زیر خنده یعنی چی کجا هستیم میهمانی  هستیم . خونه حسن 

سر و صورتم دریایی از اشک شده بود رفتم کنار حسن ودستشو فشردم و بغلش  کردم سکوت سرشار از ناگفته ای که حسن با نگاه معصومش داشت را شکستم و صدای گریه مو بردم بالا تا جایی که عقده دلم خالی شد و گفتم نمیتونم ببینم حسن ی که تا دیروز با هم هم بازی بودیم و در رفاقت هیچ چیز کم نگذاشتیم .

نمیتونم ببینم امروز نمیتونه دست وپا شو تکون بده ویا بیاد پیشم بشینه و درد دل کنه ومن اون گوشه بشینم وتماشاش کنم

اخه دست پاشو از دست داده بود 

دستی بر روی دوشم خورد و بلند شدم اشکامو پاک کردم ولی هق هق گریه ام امان نمی داد سکوت شب را در خود شکسته دیدم وفریاد این همه گریه و زاری دیگر در بیداریم واقعیتی نداشت. 

 

خالقی اسفاد 

 



اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir

  • ۰ نظر
  • ۲۲ فروردين ۹۷ ، ۰۰:۲۹
  • محمدعلی خالقی

  • ۱ نظر
  • ۲۲ فروردين ۹۷ ، ۰۰:۰۲
  • محمدعلی خالقی

  • ۱ نظر
  • ۲۱ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۳۰
  • محمدعلی خالقی

 

 

روزگارانی چو بادی در گذر 

از قدیم مردان شیر رهگذر

سعدی و حافظ بود  مثنوی 

ریز علی روباه پنیر نادری

کاخ بود قلعه بود نون جو

در دکان کالا به کالا نون او

شور شادی در تنور و نان داغ

چلپک وجزغاله قلبر وتاغ

بوی جو و بوی نان بوی کما

در قروتی هم چنان گردن چماغ

یادته باهم چنان بازی شدیم 

گله را تا صبح گرگ بازی شدیم

یک قرون در خود فاخر بودیم

لیسک و دکون پا لخت بودیم

در بیابان ودرو چادر زدیم

از نفس افتاده در حوض بودیم

در بیابان بود حوضی در کویر 

نوش بود در آن چنین این چنین

له لهان قرقر نوش می داشتیم

بیخبر از جلبک و  موش داشتیم 

اب قناتش همیشه فور فوران

در ته شاهرود چاه غرغران

 روزگارانی چو بادی در گذر 

از قدیم مردان شیر و رهگذر 

بود اسفاد کل زیرکوه استوار

پرچمش آوازه ها و پایدار

قلب من از بوی اسفاد جان داشت

اسفاد در قلب زیرکوه جای داشت

زیرکوه هم شاخه ای از قائن

شاسکوه هم شاخه ساری لایق

بگذریم حرفم ز فوق بسیار است

حرف بز از گفته اش بسیار  است 

روزگارانی چو بادی در گذر 

این چنین بود زندگانی در کویر 

مردمی سالار آرام گرد این

این ،  بود اسفاد قلب زیرکوه

با شکوه و هم چو کوهی شاسکوه

 

 

سراینده خالقی اسفاد 20/1/96

  • ۰ نظر
  • ۲۰ فروردين ۹۷ ، ۲۲:۲۴
  • محمدعلی خالقی

خلاصه ای از ازدواج قدیم 

 

شرایط و موقعیت ده نشینی قدیم تا  حال ،  رسم و رسومات خیلی متفاوت  شده و رسومات قدیم شرایط خاص خودش را در پی داشت 

در شصت سال قبل به عنوان مثال برنج ویا نان گندم در کار نبود یا هم اگر بود به ندرت پیدا می شد 

نقل بود از یکی از دوستان اسفادی نان جو در قدیم زیاد بود و خیلی کم نان گندم پیدا می شد اگر هم بود در صندوقی نگهداری و قفلی در چمدان زده می شد ودر مواقع و شرایط مورد خاص استفاده می شد یا بین فرزندان و یا اقوام و میهمانها در مصرف نان مدیریت می شد . 

از غذاهای مورد استفاده در قدیم قروتی عدسی خورشت لوبیا خرما و یا شیر یا ماستی بیش نبود . یک خانواده ی ساده  در سال یک بار گوسفندی می کشتند  و ان را در بین اقوام و خویشان و همسایه ها تقسیم می کردند . 

خواستگاری و ازدواج در قدیم اسفاد به این صورت بود .

در قدیم محضر کد خدای قلعه ویا ریش سفید ده بود . کاغذی به عنوان عقد حلالی بین عروس داماد با امضا بزرگان صورت می گرفت  و یا هم گپی ، ورنوم  به زبان اسفادیها یعنی گفتنی صورت می گرفت . 

  شرایط و قوانین مهریه عروس به این روال بود 

 یک جلد کلام الله مجید 

 عرق چین با  یک کلاه سفید و یا لنکته ای از جنس کرباس و یک دست لهاف توشک( قدیفه ریشه دار )

وحدودا پنجاه شصت قرون نقره و کسایی هم که آب و زمین داشتند چند سره آب و  زمین مهریه می کردند. 

 

یکی دیگر از رسومات خاص قدیم بیش از چهل وپنجاه خر هیزم از بیابان بود که اقوام نزدیک داماد و یا جوانان منتخب هر کدام با یک دو خر به بیابان یا همان تاغ زاری رفته وشا ید چند شب هم در بیابان می ماندند و بیش از چهل پنجاه خر به اقوام عروس و همین طور بزرگان ده و یا ریش سفیدان بعنوان تعارفی می دادند 

و عروسی هم با یکی و دو خواننده و دف و دایره در بعضی  روستاها در ته خرمن ها ودر اسفاد هم در دالونهای قلعه ویا خانهای خودشان و پشت بامها برگزار می شد

 از شاخ وبرگ درخت سرو اسفاد هم جهت پاتخت عروس داماد استفاده می کردند که خیلی زیبا می شد و مراسمشان را با شاد باشی و مبارکی جشن می گرفتند . 

 

باتشکر خالقی 

  • ۰ نظر
  • ۱۹ فروردين ۹۷ ، ۱۷:۲۷
  • محمدعلی خالقی

  • ۰ نظر
  • ۱۸ فروردين ۹۷ ، ۱۴:۵۰
  • محمدعلی خالقی
انسان یا هر موجود زنده روزگاری این چنین خواهد داشت 
این است قانون طبیعت 
  • ۰ نظر
  • ۱۷ فروردين ۹۷ ، ۱۵:۵۱
  • محمدعلی خالقی

  • ۱ نظر
  • ۱۷ فروردين ۹۷ ، ۱۴:۲۴
  • محمدعلی خالقی

اندوه غم یار من است و یار من خدای من 

هیچ چیز از جانب خدا بی حکمت نیست

با غم هایمان مهربان باشیم 

 

خالقی  (عرفان)

 

  • ۰ نظر
  • ۱۶ فروردين ۹۷ ، ۰۰:۳۵
  • محمدعلی خالقی

با سلام و عرض تسلیت حضور محترم جناب اقای حاج تیمور شهریاری 

این رسانه پیام تسلیت و غم در گذشت پدر خانم عزیزتان را اعلام می دارد 

برای عزیز از دست رفته رحمت الهی و برای خانواده و بازماندگان صبر و شکیبایی خواهانیم

جهت روح تازه از دست رفته بخوانیم فاتحه ای با ذکر صلوات بر محمد وال محمد

  • ۰ نظر
  • ۱۵ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۱۷
  • محمدعلی خالقی

تصویر جناب رضا اسماعیلی 

  • ۱ نظر
  • ۱۵ فروردين ۹۷ ، ۱۷:۳۴
  • محمدعلی خالقی

زندگی 


یه وقتایی  زندگی برای هر کسی یه جوری رقم می خوره که خود آدم هم نمی دونه باید چیکار کنه 

یا چجوریباهاش کنار بیاد 

اون موقع است که اشک ناله آه فغان هم جواب گو نیست

اون موقع است که دلت هوس یه لیوان قهوه تلخ به رنگ سیاهی می کنی 

و می ری یه لیوان درست می کنی و آروم آروم مزه می کنی و با هر قورتی که می خوری تلخی های زمانه رو هم مزه می کنی و بغض صدا تو هم خفه می کنی و گوشه ای تنها خلوت 

و بعد دوباره از جات بلند میشی  واز نو شروع مثل سال قبل که به راحتی و به همین دقیقه ها تمام شد و سال جاری رسید البته با یه عالمه پرونده تلمبار شده  ذهنی منفی که خدا کنه شامل ما و شما نشه و یه دنیا خاموشی 

اما از نوع شروع می کنی به ادامه دادن این راهی که اسمش زندگیه و پایانش دست خود آدم نیست شاید هم پایانش دقیقه ای آن طرف تر باشد که بی خبریم

ولی این یه رسمیه رسم روزگار رسمی که نقشه اش بی نگار شه 

روزگاریست که می چرخد و می راند 

ولی بطور نامشخص که اگه بخوام فکر کنیم و به عمق ماجرا بیندیشیم همین راهی رو که داریم می ریم رو هم گم می کنیم  چون نمیتونیم بفهمیم که این همه عظمت و بزرگی چیست و چجوری به وجود اومده وووووو

پس همین بهتر که به خودمون بقبولونیم که هنوز انرژی داریم و می ریم جلو فقط نکته اینه از نوع درستش  

و پاس خدایت همین

نمیدونم همین جوری اومد

خالقی

  • ۰ نظر
  • ۱۵ فروردين ۹۷ ، ۰۲:۰۳
  • محمدعلی خالقی

  • ۰ نظر
  • ۱۴ فروردين ۹۷ ، ۲۰:۳۳
  • محمدعلی خالقی

با سلام حضور سیزده به دریها

سیزده به در به مفهوم سفر در روز سیزدهم سال جاری 

سفر به کوه ودشت  باغ و بستان جهت شادی و پایکوبی 

از قدیم بر این باورند که این روز نحس می باشد و بعضی ها هم  این روز نحس نمی دانند و چنانچه شرایط نامساعد بود می توان در خانه ماند وشادبود ویا هم با همگان  همراه بود و به دره کوه دشت و هر آنجا که مناسب دونستیم رفت 

و این روز را هم روز طبیعت می نامند ویا روز آرزوها و با بستن گره به سبزها آرزوی خود گفته وسبزه را به آب می اندازیم.

این روز هم از روزهای بزرگ  خداوند می باشد واگر کمی عمیق فکر کنیم فروردین بود اردیبهشت  خردادی فصل بهار فصل زیبایی خداوند همه از خواب بلند می شوند  درختان شکوفه می دهند و همین طور تیر و مرداد شهریور فصل تابستون فصل میوها و فصل نعمات و فراوانی و مهر آبان آذر فصل پاییز و برگ ریزان و دوباره درختان برگ وبالشان را می ریزند و آماده خواب زمستانی می شوند و هوا هم کمکم تغییر می کند ودر زمستان فصل دی بهمن اسفند هم فصل زیبای برف و باران فصل سرما و اواخر این قصه سرد وسفید همیشه سبز خواهد بود 

این گردش فصول از کجا و چطور بوجود می آید  کمی تامل در اینجا چشمها را باید بس و تفکری عمیق به اعماق این قصه پرداخت تفکری که برگرفته از عظمتی چون ماه خورشید زمینی معلق در فضا ، ستارگان وسیارهاست 

عظمت خداوند وپرودگار یکتا این بزرگی بر هیچ کس پوشیده نیست 

این هم راهی از راه های خداشناسی ایست خدایا شکرت 


امیدوارم با هفت سین نوروزی قرآن نگهدارتان اینه اش روشنایی زندگیتان سکه اش برکت عمرتان سبزیش طراوت و شادابی وماهی هم شوق زندگانی را به شما هدیه دهد 

سیزده تون به در  دلتون همیشه سبز و لبتون خندان 

خالقی اسفاد

  • ۰ نظر
  • ۱۴ فروردين ۹۷ ، ۰۱:۵۸
  • محمدعلی خالقی

سی سلنگ

با سلام

 

 این عکس خاطره ای رو زنده کرد که در دوران کودکی علاقه شدیدی به این پرنده داشتیم وفکر می کردیم به راحتی می شه اون رو گرفت 

واکثر مواقع این پرنده با جفت خود در کوچه و میلانها و یا داخل چاهها رویت دش را اظهار می کرد 

این پرنده به علت پاهای بلند وقلمی وراه رفتن خاص خود  به سی سلنگ نام گذاری شده ودر اکثر روستاها  مثالی ایست که برای افراد قد بلند از این پرنده یاد می کنند .

وامروز رویت ان از دوران قدیم بسیار کم رونق شده وامید وارم رو به انقراض نباشد .

  • ۰ نظر
  • ۱۳ فروردين ۹۷ ، ۰۲:۵۰
  • محمدعلی خالقی

  • ۰ نظر
  • ۱۳ فروردين ۹۷ ، ۰۲:۳۸
  • محمدعلی خالقی

با سلام خدمت اسفادیهای عزیز ودوستداران بازیهای قدیمی مرسوم در اسفاد. 
ریگ بازی باید عملی انجام شود به هر حال جهت یادآوری مراحل آن به شرح زیر انجام میگردد.
ریگ بازی شامل چهار مرحله میباشد که مراحل ۱و۳ هر کدام هفت بازی دارد و مرحله ۲ و۴ چهار بازی.
۱)🤗 این مرحله ۷ بازی دارد 
الف) یکه ای
ب) دو تایی
پ) سه تایی 
ت) چهارتایی
ث) ته مشتی
ج) رز برز
د) بردار و بگذار
۲) 🤗 بگیر و ببند:
الف) یکه ای بگیروببند
ب) دوتایی بگیروببند
پ) سه تایی بگیروببند
ت) چهارتایی بگیروببند
۳)🤗 قپپوکی:
الف) یکه ای قپپوکی 
ب) دوتایی قپپوکی
پ) سه تایی قپپوکی
ت) چهارتایی قپپوکی
ث) ته مشتی قپپوکی
ج) رز برز قپپوکی
د) برداروبگذار قپپوکی
۴) 🤗 پی در :
الف) یکه ای  پی در
ب) دوتایی پی در
پ)سه تایی پی در
ت) چهارتایی پی در
هر کس که همه ی این مراحل را زودتر انجام داد برنده است و با هر افتادن ریگ، فرد میسوزد وبازی به دیگری واگذار میشود .
در ضمن این بازی فل هم دارد که با تماس دست به ریگ دیگر روی زمین که جزئی از بازی است ، فل اتفاق   می افتد. 
روح بزرگان و بانیان شاد با صلوات بر محمد وآل محمد. 

احمد عظیمی اسفاد

  • ۰ نظر
  • ۱۲ فروردين ۹۷ ، ۱۵:۳۵
  • محمدعلی خالقی

دو  در                              do    dar


با سلام


منظورم اون دودری که تهرانی ها میگن نیست که یکی و بپیچونیم .

در اسفاد ، دو در یک نوع تله برای گرفتن کبک است که از بوته کمای کوهی تهیه می شود.

بوته کمای کوهی گیاهی بسیار مقاوم دارای پیازی قوی و بزرگ است  که  هم اکنون نیز در کوههای اسفاد وجود دارد.

دو در که شبیه دربچه ویا  پنجره دو لنگه کوچک است از تنه و ساقه این گیاه تهیه می شود.

به این شکل که قسمتی از ساقه را برای بازوان و اسکلت دودر و قسمتی دیگر از تنه این گیاه را که دو قسمت شده برای درب های این تله استفاده می کنند و با نخ تنگستن محکم می بندند و با چوب هایی کوچک گره های نخ را قفل می کنند.

برای کار گذاشتن دودر ، ابتدا گودالی به اندازه دو یا سه عدد کبک حفر می کنند و سپس دو در را روی گودال قرار می دهند و با خس و خاشاک نرم ، استتار می کنند و برای هدایت کبک با خاشاک راهرویی ایجاد می کنند تا کبک به طرف تله هدایت  شود و گاهی اوقات از دانه پاشی و خود کبک بعنوان طعمه نیز استفاده می کنند.

گرفتن کبک بعنوان تفریح امری مرسوم بوده و اکثر جوانان  قدیم به این کار می پرداختند و خیلی ها کبک را در خانه نگهداری می کردند و یا از گوشت لذیذ آن استفاده می نمودند.

کبک ها پرندگانی زیبا و نغمه سرا هستند و معمولا برای پیدا کردن آب و دانه در کوهپایه زندگی می کنند

 و در اسفاد نیز کوهپایه سلیمونی . تگ دره گلستوو . به زه لشکر و خاک تنور . پیزه پل . بونی جی و پوشون شه رود و کال کلوو  پاتوق کبک است .

اسفادیها به کبک کوگ می گویند و با وجود اینکه از مخترعان دو در هستند اما دودره بازی بلد نیستند و هرجا هستند به بهترین شکل انجام وظیفه می کنند.

برای همه اسفادیها آرزوی سلامتی داریم 

بخصوص آقایان : شهریاری ها و قاسمی ها. نظری ها . باقری ها . میری و محمدی ها و بچه های پای چنار که در گرفت کبک منحصر به فرد بودند.

پیروز و سربلند باشید

                          کریمی آوای اسفاد

  • ۰ نظر
  • ۱۲ فروردين ۹۷ ، ۱۴:۱۲
  • محمدعلی خالقی

  • ۰ نظر
  • ۱۲ فروردين ۹۷ ، ۰۰:۳۳
  • محمدعلی خالقی

  • ۰ نظر
  • ۱۱ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۳۶
  • محمدعلی خالقی

خواجه حاج محمد اقای شهریاری 

 

ایشان یکی از بزرگ مردان نیک روزگار بودن 
 . این مرد بزرگ کد خدای قلعه اسفاد بودند . انسان به تمام معنا ابرودار , مهمان نواز , ولوتی منش. 
خانه این بزرگوار در پای چنار در کنار قنات ده بود . خانه ای بزرگ وخشتی که از ورودی یک اتاق مهمانی وصحن حیاط بزرگ و دیوارهای گلی ونشیمن بود . گرچه در ان زمان امورات برق رسانی در قلعه وجود نداشت ولی صدای موتور برق ایشان همیشه شنود بود . وخاطره اسب اهنی موتور قدیمی که اثارش تا بعد زلزله هم در کنار خانه نقش زمین بود . رو از یاد نخواهیم برد . 
از خدمات ایشان برای مردم اسفاد حل وفصل مشکلات , انجام امورات عروسی , حنا کردن دست وپای داماد , پوشاندن لباس داماد ، کد خدایی روستا بود 
این بزرگوار دارای سه فرزند پسر که ارشد  ، حاج تیمور واقا شهریار واقا رضا می باشند . 
برای امرزش روح ان مرحوم وسلامتی خانوادشان صلواتی می فرستیم 

 

خالقی اسفاد

 
  • ۰ نظر
  • ۱۱ فروردين ۹۷ ، ۱۴:۳۵
  • محمدعلی خالقی

  • ۰ نظر
  • ۱۱ فروردين ۹۷ ، ۱۳:۰۱
  • محمدعلی خالقی

با سلام: یکی دیگر از بزرگان وچهرهای بنام ..

مرحوم دکتر خواجه مظفر کریمی ٬

فرزند عبدالعلی٬متولد۱۳۴۶در روستای اسفاد دیده به جهان گشود 

ودر سن پنج سالگی برای یادگیری قران راهی مکتبخانه اسفادشد وبعد ان دوره ابتدایی را در اسفاد گذراندوچون در روستا دوره راهنمایی نبود به ناچار با جمعی از دوستان هر روز مسافت اسفاد ابیز را جهت فراگیری دروس با مشقت فراوان گذراند و دوره دبیرستان را در قاین در مدرسه دکتر شریعتی در رشته تجربی به پایان رساند و همزمان در این برهه به جبهه های حق علیه باطل به طور داوطلب عازم شد.در سال ۶۵ باقبولی در کنکور جهت گذراندن دوره کارشناسی عازم تهران شد وبعد چهار سال به خدمت مقدس سربازی رفت که این دوره دو ساله را در نیشابور گذراند که در ان زمان به گفته خود ایشان بهترین خاطرات عمرش را  دارد وبعد دوره ضرورت دوباره به تهران برگشت تا به ادامه تحصیل بپردازد ودر مقطع کارشناسی ارشد

 ‌همزمان جذب سازمان تامین اجتماعی وبطور رسمی مشغول به کار شدند .وی همراه با کار مشغول تحصیلات عالیه ودکترا شد ومدرک دکترای خود را از دانشگاه علوم پزشکی تهران دریافت نمود...

وی به لحاظ خصوصیات اخلاقی٬ انسانی به تمام معنا بود .مهربانی ٬پرداختن به حل مشکلات خلق الله٬کمک به نیازمندان ٬ صله رحم وهزاران خصوصیت خوب دیگر را میتوان برای این بزرگ مرد بیان نمود.ایشان با انکه در ناز ونعمت بودند ودر پایتخت زندگی مرفهی داشتند باز تمام دغدغه ایشان اسفاد وپیشرفت ان بود که درست کردن باغ ویلای کنار شهرک نشان از این است ومیخواستند که این فرهنگ برای همه جا بیفتد که سرمایه شان را به اسفاد بیاورند وخرج ابادانی زادگاهشان نمایند.کوچکترین کاری که برای اقشار کم درامد جامعه کردند همین بیمه سلامت وهمگانی بود که مردم ایران تا زنده هستند باید دعا گوی ایشان باشند .دکتر کریمی انسان خاکی وشریفی بود از جنس پاک وخدایی واقعا هر چه از این بزرگ سفر کرده بگوییم باز کم است اما چه کنم که اینجا بیش از این نمیتوانم.ثمره عمر ایشان دو دختر ویک پسر میباشد وی در سن جوانی ومیان سالگی سحر گاهی بعد از خواندن نماز صبح دردی در وجودشان حس میکنند خانواده ایشان با اورژانس تماس گرفته وبه بهترین بیمارستان تهران وبهترین دکترامراجعه میکنند ولی چه حاصل که عمرشان به دنیا نبود وبعد چند ساعتی بستری بودن در بیمارستان درسن ۴۸ سالگی در سال ۹۴ جان به جان افرین  تسلیم نمود ودر روز بعد ایشان را به مشهد منتقل ودر قطعه شهدای بهشت رضا در کنار شهید انصاری ودیگر شهدا درقطعه۱۵ معرف به قطعه حاجی اقای تهرانی به خاک سپردند تا در انجا به ارامش ابدی برسد .ودر اینجا از ته دل برای پدر ومادر وخواهر وبرادرانش صبر از درگاه خداوند خواستارم با ذکر صلواتی بر محمد وال محمد.٬٬٬

نگارش:۱۳۹۶/۰۹/۲۵

محمد علی غفاری

  • ۰ نظر
  • ۱۱ فروردين ۹۷ ، ۰۰:۳۱
  • محمدعلی خالقی


باسلام عصر دوستان و همشریان عزیز بخیر

در بحث بیان خاطرات دبستان عرض کنم خدمتون که 

کلاس دوم بود

آقای شهریار شهریاری معلمم بودن امتحان ریاضی گرفتن و من ۱۷ گرفتم در آن زمان باید برگه ها رو به امضای اولیا میرسوندیم .من بابام مسافرت تهران بودن بر گمو دادم مامانم انگشت بزنن .از شانس ما همون روز انگشت مامانم رو چاقو بریده بود ایشان با انگشت کوچیک امضا کردن،اثرانگشت کوچیک ایشان اندازه اثر انگشت بزرگ من بود. وقتی برگه رو بردم مدرسه آقای شهریاری گفتن خودت انگشت زدی ، هر چه قسمو آیه، آخر من محکوم به تنبیه بدنی شدم درزنگ دیگه.زنگ تفریح که شد تغذیه رو گرفتمو فرار کردم این روال دوروز ادامه داشت که در روز سوم توسط مامورین (آقایان علی یاری و علی شهریاری پسر حاجی تیمور) دستگیر شدم و بایک طناب ،طناب زنی سبز رنگ چهار لا به حسابم رسیدگی شد.

علی کریمی

  • ۰ نظر
  • ۰۹ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۵۶
  • محمدعلی خالقی

  • ۰ نظر
  • ۰۹ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۳۴
  • محمدعلی خالقی

  • ۰ نظر
  • ۰۹ فروردين ۹۷ ، ۱۵:۰۱
  • محمدعلی خالقی

  • ۰ نظر
  • ۰۹ فروردين ۹۷ ، ۱۱:۰۴
  • محمدعلی خالقی

  • ۰ نظر
  • ۰۹ فروردين ۹۷ ، ۱۰:۵۹
  • محمدعلی خالقی

  • ۰ نظر
  • ۰۴ فروردين ۹۷ ، ۱۱:۴۰
  • محمدعلی خالقی

🌺آغاز سال ۱۳۹۷ مبارک🌺



یا مقلب القلوب و الابصار

یا مدبر الیل والنهار

یا محول الحول والاحوال

حول حالنا الی احسن الحال

اسفاد وطنم سالی همراه با سلامتی و برکت را برای شما آرزو دارد.



  • ۰ نظر
  • ۰۱ فروردين ۹۷ ، ۱۰:۱۷
  • محمدعلی خالقی