اگر چه موی و جان سگ حرام است
وفای نام و انسان است چه باک است
اگر فرسنگ ها حیوان بود سگ
محبت را ز سگ یک لقمه نان است
شعر :خالقی اسفاد
اگر چه موی و جان سگ حرام است
وفای نام و انسان است چه باک است
اگر فرسنگ ها حیوان بود سگ
محبت را ز سگ یک لقمه نان است
شعر :خالقی اسفاد
به حرف کسی گوش نمی دادم
همیشه دوست داشتم تنها باشم
در خلوت به سر می بردم برایم ارامش بخش بود
روزگار به سختی می گذشت
تمامی بچه ها از دستم ناراحت بودند
چون دوست داشتم تنها باشم و در دنیای خودم سیر می کردم
صدای ارام و دلنشین مرا خرسند می داشت
و مرا از تنهایی و غم و اندوه بیرون می اورد
من بودم و او تنهای تنها
موقع دلتنگی ها مو برام غصه دریا رو می گفت و مرحمی بود بر زخمهای کهنه ام
ولی اکنون نیست و خیلی ناراحتم چون شکست
واکمن خوبی بود
۵/۱/۸۴ دفتر منشی کادر ، اب یک قزوین
خالقی اسفاد برگی از دفتر خاطراتم
گاوآهن یا خیش ابزاری در کشاورزی برای کندن، زیر و رو کردن و شخم زدن زمین است که دارای تیغه یا تیغههای فولادی سنگین که به وسیله چهارپا به ویژه گاو بر روی زمین کشیده میشود.
این ابزار با نوک تیز و برگشته به درون، سر آن به گردن گاو یا به تراکتور میبندند و با آن زمین را شخم میزنند.
گاوآهن از مهمترین ابزارهای خاک ورزی اولیه است که انواع مختلفی دارد. برخی از انواع مختلف آن عبارتند از:
گاوآهن برگردان دار
گاوآهن بشقابی
گاوآهن چیزل
گاوآهن دوار
گاوآهن زیر شکن
گاوآهنها برای شخم اولیه زمینهای کشاورزی مورد استفاده قرار میگیرند. این کار از طریق بریدن و برگرداندن لایه سطحی خاک به عمق معمولاً ۱۰ سانتیمتر الی ۴۰ سانتیمتر صورت میگیرد. هدف از شخم اولیه برآورده کردن نیازهای اولیه برای رشد گیاهان کشاورزی است. انتهای گاوآهن بایستی به وسیله کشاورز در زمین فرورود تا خاک وارونه شود
امروزه با ابزار الات کشاورزی نوین دیگر به ندرت از ان استفاده می شود
چه روزهایی خوبی بود ولی افسوس زود گذشت
سیاه چادر؛ دست بافته عشایر
سیاه چادر، به دست بافتهای بسیار ساده با موی بز جهت استفاده در سقف و دیوارهای چادر عشایر گفته میشود. عمده ماده مورد نیاز جهت بافت سیاه چادر موی بز است که از رنگ سیاه زاغ، سور و بور آن استفاده میشود.
تمامی مراحل پاکیزهسازی و ریسندگی نیز توسط مردان و زنان بومی به انجام میرسد. عمده محصول تولیدی این رشته تختههای سیاه چادر است که جهت تهیه چادر عشایری با اندازههای مختلف، تعدادی از آنها را به هم متصل میکنند.
این تختهها به طول تقریبی هشت تا ده متر و عرض یک متربافته شده و به صورت ساده و کاملاّ سیاه رنگ است. برخی افراد برای ایجاد تمایز بین سیاه چادر خود در حین بافت بر روی این تختهها با نخ سفید پنبهای نقشهای سادهای ایجاد میکنند.
ابزار مورد استفاده در سیاه چادربافی بسیار ساده و ابتدایی و شامل؛ دار افقی، شانه، دَستَک و پاکی است. در حال حاضر بافت سیاه چادر توسط ساکنین روستاهایی چون سِیدال و میغان در شهرستان نهبندان و طوایف عشایری شهرستانهای سربیشه، قاینات، سرایان و... صورت میپذیرد و از این طریق امرار معاش می کنند.
فضایی کاملا سنتی دارای چند عدد چوب محافظ که از داخل زیر چادر قرار می گیرد و از دیواره های بیرون به زمین میخ کوب می شود . کاملا ساده و اسان که در هر شرایط می توان ان را پابر جا و یا حمل نمود .
گبه؛ هنری زنانه است که نیز همانند قالی زیرانداز گرهدار و دست بافی است که قدمت آن به لحاظ نیاز اجتماعی جوامع بشری، امکان سریع نقل و انتقال و به ویژه بافت ذهنی نقوش آن به قبل از تولید قالی برمیگردد.
این دستبافته ازقالی کوچکتر و تراکم بافت کمتری داشته و بر روی دارهای زمینی و به ابعاد تقریبی ۲۰۰*۱۰۰ و ۲۰۰*۱۲۰ سانتیمتر تولید میشود.
ابزار و تجهیزات بافت گبه همانند قالی است. جنس تار و پود قالیچههای مرغوب اکثراً از پشم و نوع گره مورد استفاده بیشتر تُرکی است.
طرحهایی نظیر، کاجی، گلدانی، سجاده ای، گُل مرغی، گل ابری، گل کشمیری، فَتحُ اللهخانی، گل آیینه، زوزَنی، پادراز، مَدَدخانی،گل کاشان و نقوش حیوانات از جمله پلنگ، طاووس ، شتر از نقشههای معروف گبههای خراسانجنوبی هستند.
از طرحهای رایج در حاشیه این دست بافته نیز میتوان به «چِنگ چِهِل مرغ» و «یا علی» اشاره د. تولید انبوه این دستبافته در شهرستان زیرکوه و روستاهای تابعه آن شامل؛ حاجی آباد، آبیز، فَندُخت، اِسفاد، بهمن آباد و اِستِند است، اما در شهرستانهای دیگر استان از جمله سربیشه، خوسف (روستای هدف گردشگری خور)، نهبندان، قاینات (بویژه شهر اِسفِدِن وروستاهای کُرغُند، تیغاب وگَرماب)، صورت می گیرد
سالها پیش سرزمن ما جولانگاه اشرار و متجاوزینی شده بود که گاه و بیگاه از مرزهای شرقی و به صورت غیر قانونی وارد این سرزمین می شدند و اقدام به تجارت مواد و شرارت می نمودند . جرات و جسارتشان به حدی رسیده بود که دیگر حضورشان در مناطق مرزی احساس نمی شد بلکه در شهرهایی مثل کاشمر و سبزوار و .... نیز آوازه حضور و شرارتشان به گوش می رسید.
در این میان گروهی ۸ نفره از این اشرار به سرکردگی شخصی به نام نظیرخان و با انبوهی از سلاحهای اتوماتیک به قصد شرارت وارد زیرکوه می شوند . اما مقر استقرار این گروه در کوههای محمد آباد بلافاصله مورد شناسایی قرار می گیرد و عملیات دلاورانه جان برکفان نیروی انتظامی و چریک های محلی آغاز می شود. به جهت پناه گرفتن اشرار بر قله ای بلند و دارای سنگ های بزرگ و اشراف آنان بر پایین دست غلبه بر آنها کار چندان ساده ای نبود .علاوه بر اینکه اشرار مجهز به تیربار گرینف - سمینوف - آرپی جی و.... بودند و مهمات قابل ملاحظه ای هم همراه داشتند. اما آنچه آنروز حسابی به چشم می آمد علاوه بر دلاور مردی جان برکفان نیروی انتظامی جرات و جسارت چریک های محلی بود که با شناخت کاملی که از منطقه داشتند سر انجام تیر خلاص را بر پیشانی سرکرده این گروه که بر پشت تیربار نشسته بود شلیک کردند .
جسد نظیر خان بر بلندای همان قله دفن شد و هنوز پس از گذشت ۱۰ سال وقتی از آنجا عبور می کنم صدای نعره های نظیر خان در گوشم می پیچد اما امروز فقط چیزی که از این هیبت متجاوز باقی مانده است شال افغانیش است که هنوز از زیر خاکها به چشم میخورد
درگذشت نابهنگام مرحوم کربلایی میرزا عبدالجواد آخوندی را تسلیت عرض نموده از درگاه خداوند متعال برای آن مرحوم مغفرت الهی و برای بازماندگان صبر و شکیبایی آرزومندیم.
روحش شاد
این روزها گاهی
حس غریبی در درونم سخت می گنجد
حس می کنم تنهام
حس می کنم هر شب خودم را با خود اویزم
چنگ می زنم بر صورت ایینه و دیوار
دیدارهای مملو از دل سنگ
دیوارهای شیشه ای شفاف
دیدارها دیوار می سازند
هر شب که می خوابم
در لابلای هاله ای ابری
در اسمانی صاف
در اسمانی پاک
در رختخوابی نرم
پرواز را من ارزو دارم
ایا در این غربت
ایا در این وحشت
ایا در این دیوار
ایا در این دیدار هفت تا سنگ
ایا که این پرواز را ممنوع می بایست
خالقی عرفان
خورشید می تابد
خورشید می تابد ز لای برگ ها تیز
بوی نسیم و لاله و سرو چمن نیست
پاییز می اید
در زیر پایم خش خش برگ های بی جان
افتاده اند بر پیکر تقدیر طوفان
حس غریبی از درختان و زمین است
پاییز می خواهد درختان را بخواباند دوباره
ای اسمان ای ابرها
لطفا همه هیس
خالقی (عرفان)
«ای کسانی که از آب و گِل آفریده شده اید، ای غفلت پیشگان مغرور و مست به آن چیزی که بر شما حرام شده است، توجهی نمی کنید. آیا فرقی میان آلودگی و ناپاکی نیست؟ و میان حوریان خوش خویی که از دروغ بدورند و بدون ملال و خشم برای انسان ماندگارند و بکارت شان پیوسته ثابت است، آرام تر از کف و شیرین تر از عسل در میان بستری معلق در امواج متلاطم دریای شراب و عسل که پایانی ندارد. این سلطه ای ناتمام و نعمتی جاودانگی و دائم است. جهان در اختیار خداوند حکیم و باقی است، پاک است خداوندی که آفریننده روشنایی هاست.»
رمز و رازهایی از یک آیه که به قله قرآن شهرت دارد!
در این مطلب شما را با رمز و رازهایی از یک آیه که به قله قرآن مشهور است آشنا میکنیم.

آموزه های آیه 255 سوره بقره
* آیه
اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یُحیطُونَ بِشَیْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِما شاءَ وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لا یَؤُدُهُ حِفْظُهُما وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظیمُ
* ترجمه
اللّه، که جز او معبودى نیست، زنده و برپادارنده است. نه خوابى سبک او را فرا گیرد و نه خوابى سنگین. آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است، از آنِ اوست. کیست آنکه جز به اذن او در پیشگاهش شفاعت کند. گذشته و آینده آنان را مى داند. و به چیزى از علم او احاطه پیدا نمى کنند مگر به مقدارى که او بخواهد. کرسى (علم و قدرت) او آسمان ها و زمین را در برگرفته و نگهدارى آن دو بر او سنگین نیست و او والا و بزرگ است.
* نکته ها
به مناسبت وجود کلمه ى «کرسى» در آیه، رسول اکرم صلى الله علیه وآله این آیه «آیت الکرسى» نامید. در روایات شیعه و سنى آمده است که این آیه به منزله ى قلّه قرآن است و بزرگترین مقام را در میان آیات دارد. همچنین نسبت به تلاوت این آیه سفارش بسیار شده است، از على علیه السلام نقل کرده اند که فرمود: بعد از شنیدن فضیلت این آیه، شبى بر من نگذشت، مگر آنکه آیة الکرسى را خوانده باشم.
در این آیه، شانزده مرتبه نام خداوند و صفات او مطرح شده است. به همین سبب آیة الکرسى را شعار و پیام توحید دانسته اند. هر چند در قرآن بارها شعار توحید با بیانات گوناگون مطرح شده است، مانند: «لااله الاّ اللّه» ، «لااله الاّ هو» ، «لااله الاّ انت» ، «لااله الاّ انَا» ، ولى در هیچ کدام آنها مثل آیة الکرسى در کنار شعار توحید، صفات خداوند مطرح نشده است.
سروده هایم که برای اسفاد سروده شده است تقدیم می نمایم.
زادگاهم خدا نگهدارت
دل ما زیر خط پرگارت
ما همیشه به یاد تو هستیم
گرچه از نان تو نظر بستیم
ابر و باران همیشه مال تو
بهترین آب، خوش به حال تو
عالمانی بنام داری تو
هرچه خوبی تمام داری تو
ای زمین همیشه حاصلخیز
کمرت راست کن کمی برخیز
خیز و بنگر دوباره جان داری
در تن خسته هم توان داری
مرتضی گفت قصه
اسفاد
قصه گل و شاخه شمشاد
…………………………………………………………………………………
سلامی بر گل زیبای اسفاد گروه ناب وخوش آوای اسفاد
دلم در پیش خورشید است بنگر سر شاسکوه، در بالای اسفاد
سفر کردم به شهرهای زیادی نبوده هیچ یک، همتای اسفاد
به یاد روستا دل تازه دارم دل من عاشق و شیدای اسفاد
صفا و خوبی مردم فراوان نباشد مردمی همتای اسفاد
ببین گلدسته های مسجدش را اذان دل کش آقای اسفاد
ندارد طرقبه حسن و جمالی به پیش منظر زیبای اسفاد
شاعر : مرتضی حسینی اسفاد (شمیم
نگاهی گذرا بر کوچه های دهه ی ۵۰ اسفاد(قسمت دوم)
روبروی مغازه ی ایشان مغازه ی برادران عظیمی بود.مرحوم حاج محمد امین و حاج حسینعلی عظیمی.آنها برای سالهای متمادی صمیمانه،بطور مشارکتی و بدون هیچگونه تقسیم اراضی و املاک پدری با هم زندگی کردند.حاج محمدامین مسوول فروش مغازه،پیشبرد کارهای کشاورزی،تهیه نیروی کار و حاج حسینعلی عظیمی که با عنوان یک تاجر در میان مردم روستاهای اطراف معروف بودند محصولات عمده کشاورزی بویژه پنبه،ارزن،زعفران،قالیچه و سایر محصولات و اجناس مردم اسفاد و روستاهای همجوار راخریداری و بصورت عمده به تاجران قاین و بیرجند،مثل آقایان ریاسی وثابتی و اذانی می فروختند،ایشان در زمانی که وسیله نقلیه در منطقه نبود با دوچرخه به روستاهای اطراف می رفتند و مازاد محصولات آنها را خریداری و افرادی را با الاغ برای انتقال به اسفاد به کار می گماردند.ایشان بر مغازه و کار کشاورزی هم نظارت مستقیم داشتند.در مغازه با نظارت بر فروش و تقاضا،اجناس مورد نیاز را از بیرجند وقاین تهیه می کردند.مغازه ایشان با شش پله ارتفاع بر کوچه مشرف بود و زیر زمین آن انباری مغازه بود.دراین مغازه انواع کفش گالش،چکمه،چبلیت و دمپایی،لوازم خانه،روغن چراغ(در آن زمانها به نفت،روغن چراغ می گفتند.)لامپِ انواع چراغ دستی،گردسوز و لمپا،طلق چراغ ، لوازم التحریر،لوازم خرازی از قبیل انواع تیته یا قرقره ی نخ،انواع جوهر نخ رنگ کنی،نخ دمسه در رنگهای مختلف،سنجاق قفلی،سوزن خیاطی،چوری،موزنک،انواع مواد غذایی از قبیل روغن نباتی شاهپسند ،قندکلّه ،آبنبات،کاغذپیچیده(شکلات) نبات شاخ،گز،شکلاتِ قلمی،خرما،نخود،کشمش و سایر تنقلات و انواع تخم و توشه کشاورزی بفروش می رسید،نکته ی خاصِ قابل ذکر در این مغازه این بود که در آن فروشنده یک چرتکه و یک ترازوی دو کفه ای داشت که کفه هایش هر یک با سه زنجیر بلند به شاهنگ ودر نهایت به سقف مغازه آویزان شده بود،این هم یک دکور سنتی خاص بود و هم لوازم اولیه ی یک فروشگاه،که جلوه ی زیبا و شگفت انگیزی به مغازه می داد و نظر بینندگان را به خود جلب می کرد .
این مغازه بعدها با همکاری دو متصدی فعال و مثبت اندیش درحیطه ی جوانان و دانش آموزان،آقایان حاج محمدعلی فردوسی وحاج محمد عبدی به کتابخانه و انجمن اسلامی دانش آموزان اسفاد تغییر کاربری داد.
در این محله سه - چهار پاتوق دیگر هم بود که در فصل سرما رونق بیشتری داشت.یکی دستکش یا جوراب پشمی می بافت،یکی برای دامها شلغم ریز می کرد،یک گروه ریسمان مویی می بافت و یکی هم می دیدی سر در لاک خودش با جِلک خود نخ می ریسد و هر عابری را مبهوت هنر زیبا و چرخش آرام و بیصدای این فرفره ی خود می کند، یا می دیدی مادر سالخورده ای جلوی سابادی گِلی،کنارِ هاله ای از ابر سفید ِ پنبه اش نشسته و با چرخ زیبایش،حلّاجی می کند و پسرکی که غرق در بحر چرخش و صدای گوش نواز جریک جریک چرخ حلاجی است و یا می دیدی دخترکی بر لب جوی،که دو تاس در دست دارد و با آب زلال و نقره ای مشغول ورشستن دانه های ماش می باشد،دنیای قشنگی بود ، زندگی آرام و بی دغدغه پیش می رفت.کم کم به درب قلعه میرسیم.اینجا حوض بزرگی است با دو تخت سیمانی در دو طرفش که تابستانها سایه ی خنکش پاتوق استراحت و قطاربازی اهالی بود.جلوی این حوض یک سنگ بزرگ بود که روی آن را کاسه مانند کنده بودند و برای حیوانات در آن آب می ریختند.کار سنتی قابل تقدیری بود وبه آن سنگَو می گفتند.در سه طرف این حوض سه مغازه بود .روبرو ، مغازه آقای میرزا ابراهیم خالقی که بعدها به آقای ظاهری واگذار شد،سمت چپ آن مغازه فرزندان مرحوم ملامحمدتقی قلیزاده و سمت راست آن مغازه آقای اسفاد بود،مرحوم کربلایی سید محمدتقی موسوی ،مردی باتقوا،پرهیزگار ،بی آزار و قاری قرآن که برایش طلب مغفرت داریم. بعد از این حوض یک بنا سقابه بود وکنار آن یک باب مسجد،که بعد از تخریب و فرسایش آن که اسفاد هم مدرسه نداشت مدتی بجای مدرسه از آن استفاده می شد و مسجدی جدید در چندین متر بالاتر ساخته شد تا اینکه در زلزله ی ۱۳۷۶/۲/۲۰ اینجا هم بطور کل تخریب شد.از مسجد که رد می شدی به آخرین مغازه ی اسفاد می رسیدی.مغازه مرحوم حاج محمد حسن محمد حسینی.مردی صبور خوش اخلاق با چهره ای بشاش و دوست داشتنی که برایشان آرزوی غفران و رضوان الهی داریم. با عبور از اینجا به بنای قدیمی و تاریخی حمام زمینی اسفاد می رسیدی که خود پر از خاطره و نیازمند کلی وقت برای نوشتن از این بنای سنتی است.از اینجا تا به قنات تراکم منازل مسکونی کمتر بود و مردم بصورت پراکنده در خانه باغها زندگی میکردند.سر تخت آقا میر،کیچه ی سَلَری،کیچه ی تنگ،سر سه کیچه،کیچه ی زِلَبَدی(مخفف زین العابدین) کیچه ی رئیسی ، نام محلهای خاص کوچه ی باغستان بود.و در نهایت دو بنا آسیاب آبی با ساختاری سنتی و پای چنار و درخت شاه توت و کتابی از خاطره که در ذهن هر اسفادیِ آن زمانی،مکتوب و منقّش است.
احمد عظیمی ۱۳۹۷/۱۲/۲۵ ه.ش
هنوز شهرک بنا نشده بود.
ابتدای اسفاد یک تقاطع بود و به نوعی دروازه ی ورودی روستا.یک چهارراه استراتیژیک ، که از سمت شمال از راه بوته ی خیک و حوض نیکبخت به آبیز و از شرق به دیمه زار اسفاد و روستای چاه پایاب و از سمت جنوب از راه قدیم گوگری به میرآباد وصل میشد. غرب چهارراه ورودی اسفاد بود که به دو قله ی معروف شاسکوه و میلاکوه منتهی می شد.در یک حاشیه ی چهارراه مدرسه ی راهنمایی قرار داشت.این مدرسه اهدایی موقت مرحوم حاج حسین صیامی بود.مردی با ایمان ، خیّر ، قاری قرآن با اطلاعات عمومی بالا که برای تاسیس مدرسه راهنمایی ، منزل خود را چندین سال رایگان در اختیار عموم قراردادند تا زمینه ی پایه گذاری و تاسیس این پایه ی آموزشی در اسفاد فراهم شده باشد.(خدایشان بیامرزد).روبرو ، مغازه آقای حاج مصطفی ابراهیمی و کنار آن بعدها مغازه ی آقایان شهریاری وپائین تر آن مغازه ی آقای رجب قلیزاده بود. بهترین خاطره ی این چهار راه ورود و خروج مینی بوس های مسافربری اسفاد-قاین و ماشینهای کاسبان دوره گرد به روستا بود که در این میان کَبله شیخ عباس از همه وفادارتر و مداوم تر بود.به سمت بالا که می رفتی به کارگاه قنادی سنتی مرحوم حاج محمد صادق اکبری می رسیدی که دو پله از کوچه پائین تر بود . کارگاهی با دیگهای مسی بزرگ ، سینی های قالبگیری قند ، یک فر بزرگ و سایر ابزار مخصوص و سنتی، که این کارگاه پر آوازه بعدها به ملک مرحوم کربلایی محمد صادقی انتقال یافت .روبروی قنادی آب انباری بود معروف به کُر ، که مقداری از آب وقف روستا جهت گَوگله و دیگر حیوانات در آن ذخیره می شد و یک درخت توت ِ نه چندان خوش احوال آنجا به سختی زندگی میگذراند و روبروی آن مغازه ی آقای کاظمی .
به واسطه ی این کُر و اینکه اینجا پایین قلعه بود اینجا را سرِ کُر یا زِرقلعه می گفتند . بعداز اینجا مغازه آقای کربلایی غلام نبی شهریاری بود . مغازه ای با درب دو لنگه ای توسی رنگ چوبی که یک درب ورودی هم به حیاط ایشان داشت.بعدِ ایشان منزل آقای حاج محمد کلوخ اسدالهی بود. مردی صبور ، آرام و مشتریمدار که درکنارکشاورزی ،بنزین فروشی و کارگاه جوشکاری داشتند و صدای دیزل هندلی آن نوید حضور مقرر و راه اندازی کار مشتریان را می داد . درست روبروی این کارگاه جوشکاری واحدصنفی آقا ظاهری بود که نسبت به سایر مغازه ها مجهز تر می نمود و درخت توتی با تنه ای ناودونی شکل وسط کوچه خودنمائی می کرد.بعداز این درخت ، کوچه سه الی چهار متر عریض تر میشد و این پهنای وسیع تا منزل مرحوم کربلایی حیدر عابدینی ادامه داشت. در ابتدای این پهنای وسیع منزل و نجاری مرحوم حاج غلامرضا نجفی بود، مردی بسیار سخت کوش و متبحر و مجرب که در عصر خود شناخته شده بودند. متبحر گفتم چونکه هر کاری بدستشون می چسبید و در خیلی کارها استاد بودند از جمله در شکار با اسلحه ی شکاری و " دو در" و "حلقه مو" و نیز تله ی دو بال که برای حیوانات دزد و مخرب مانند سیخل ، روباه و شغال بکار میرفت.
حرفه ی نجّاری بعد از کشاورزی شغل دوم ایشان بود که در نبود امکانات پیشرفته ی امروزی با ابزاری مختصر و مقدماتی از قبیل ارّه درشت بُری ، تیشه ، پَرما(دریل دستی)،اسکنه(موقار) و چکش کارهای بزرگی انجام
می دادند و وسایلی از قبیل دربهای چوبی ، نردبان ، دروازه خرمنکوبی ، چَیگ ، جُق ، ماله ، اسباب گَورونی یا شخم زمین ، بافت انواع سبد ، سَفته قوت ، شیل و قفسِ پرنده از مهارتها و هنرهای دستی ایشان بود .در چند قدمی نجاری مغازه آقای اسدالهی و ربروی ایشان اولین مدرسه ی رسمی آموزش و پرورش در اسفاد بود که برای متولدین تا دهه۵۰ پر از خاطره است.خاطرات درس در چادر،خاطره با شهیدان اسماعیلی،حسینی و شفیعی و زیر توپ زدنها که مرسومترین بازی بود. روبروی مدرسه مغازه آقای شهریاری بود که بعدها به آقای غفاری واگذار شد. در ادامه ی مسیر به آسیاب گازوئیلی می رسیدی که گویا صدای تپ تپ آن هنوز بر مخ منِ همسایه می کوبد. اینجا به چند دلیل پاتوق جوانان آن روزهابود : ۱) وجود درخت توت تنومند و نه چندان شاقولِ مرحوم ملا خالقداد با سایه ای خنک و دلنشین که می شد سرپا روی تنه اش راه رفت. ۲) حضور مداوم آقای اسماعیل حسنی متصدی آسیاب بعنوان بهترین همدم اهالی . ۳) وجود سه باب مغازه آقایان یاری،اسماعیلی و غفاری مجاور هم . همه ی اینها زمینه های یک پاتوق پر رونق بودند . در چند قدمی آنها مغازه حاج حسینعلی عظیمی محل خرید و فروش قالیچه با معیار اَیاق ، فروش انواع پارچه،لوازم التحریر،زعفران و گل زعفران،ارزن،پیازتخم،چغندرتخم وسایر بذرهای مرغوب بود.سپس مغازه آقای نوروزی و در ادامه ی کوچه مغازه آقای حاج حسن ابراهیمی،مردی صبور و با گذشت که در ناملایمات اخلاقی از کوره در نمیرفت و همه ی اسفادیها پسرخاله و دختر خاله اش بودند،همان که سالها متصدی شرکت تعاونی اسفاد بود.برایش آرزوی توفیق داریم.-
نویسنده :احمد عظیمی
دل نوشته ای برای رمضان
در عصر آهن و دود ، در گیر و دار گرفتاری ها ، در فضاهای مسموم ، با دل های تکیده و مجروح ،به دنبال یک هم نفس بودیم . در جستجوی فضای عطر انگیز که دل هایمان را جلا دهد .
دل های زنگار گرفته ، دل های محجوب که از اصل خود دور مانده اند . در این غربت باشکوه ،
رمضان از راه می رسد ، با کوله باری از معرفت و معنویت ، روز و شبش لبریز عاطفه و مهر
زلال وحی در لحظه هایش جاری است . دقایق و آناتش سرشار از تسبیح و ذکر حضرت حق
بیایید با او دست دوستی بدهیم . با او صحبت کنیم همانند دو دوست .
ببینیم ائمه معصومین علیهم السلام چگونه ؟ و با چه ؟ تعابیری به استقبال این ماه رفته و با چه مضامینی وداع می گفتند .
ای شهر و ماه خوب خدا ، ای مامن لیله القدر ، ای مامن نزول دفعی قرآن ای همای سعادت که با مهربانی روی شانه ی ما نشستی ، خوشا به حال آنها که تعبیر خیر کردند و افسوس به حال آنهایی که آزرده خاطر شدند
صد افسوس به آن ها که اورا پرواز دادند و بودنش را رنج تلقی کردند .
ای خدای خوب ، ما کجا ؟ و حقیقت لیله القدر کجا ؟
ما خاکیان چگونه ؟ می توانیم شاهد باشیم که افلاکیان به زمین فرود آیند و درود و سلام فرستند تا سپیده دم .
خود واقف بر این مدعا بودی که گفتی و ما ادراک ما لیله القدر ؟ از ادراک ما بالاتر است نه اینکه ذاتی باشد بلکه به واسطه حجاب ها ، پرده ها ، زنگارها و دل های مُهر شده به مصداق:
" خَتم الله علی قُلوبهم " و چشم های در پرده به تعبیر " فاغشیناهم فهم لا یبصرون "
عده ای نه خیلی زیاد شکرگزار و قدردان این نعمت های الهی هستند . خداوند آن ها را به این ضیافت دعوت نموده است " و قلیل من عبادی الشکور "
ماه ضیافت الله ، ماهی که شیطان ها در غُل و زنجیر هستند . ماهی که قرائت یک آیه برابر با ختم قرآن در ماه های دیگر و اکنون خوشبختی در دو قدمی ماست به او روی خوش نشان دهیم .
نویسنده : مرتضی حسینی اسفاد
آب،تنها خواسته شیرین و فرهاد زیرکوه از مسئولان
مالک رحمانی که او را فرهاد کوهکن می نامند، از خشک سالی های پی در پی رنجور است و می گوید:صدها نهال زرشک و پسته در این منطقه به امید کاشته ایم اما خشکسالی امانمان را بریده است و بیشتر درخت ها را خشک کرده است.

به گزارش پایگاه خبری زیرکوه نیوز،روستای حاجی آباد سرکش یکی از روستاهای منحصر به فرد بخش زهان شهرستان زیرکوه است که در فاصله حدودا 6۵ کیلومتری مرکز شهرستان و ۳ کیلومتری روستای کلاته قاینی قرار دارد.
روستایی که به خاطر شکل خاص منازل ساکنین آن،می تواند برای هر رهگذر و گردشگری بسیار جذاب و دیدنی باشد.
تنها ساکنان این روستای جذاب یک زوج همدل و خوش سخن هستند که سالها قبل با رنج و تلاش شبانه روزی برای خود و دیگر اعضای خانواده شان در دل کوههای این روستا سرپناه ساخته اند.
مالک رحمانی که مردم منطقه او را فرهاد کوهکن می نامند، اکنون ۸۷ سال سن دارد و به اتفاق همسرش که او نیز به گفته خودش در همان شب تولد او متولد شده است، اکنون تنها ساکنان این روستا هستند.
مالک که از اول انقلاب در اینجا ساکن است،حدود 10 خانه 4 دیواری و دو انباری را با کلنگ در زیر زمین و در دل کوه حفر کرده است.
مالک می گوید : آن زمان عاشق بوده ام و روزها در قنات کار می کردیم و شب ها به اتفاق دو برادر خود زیر کوه را حفر می کردیم تا سرپناهی برای خود داشته باشیم.
وی از عشق خود به همسرش می گوید و بیان می کند که همه این کلن ها را به عشق شیرین زندگیش برزمین زده است و اکنون خوشحال است که سالهای سال مثل فرهاد و شیرین در خانه های باصفایی که برای متر ، متر آن عرق جبین ریخته است، زندگی می کند.
مالک می گوید: آن زمان درآمد و سرمایه آنچنانی نداشتیم و نمی توانستیم برای خود با خشت و آجر سرپناه بسازیم بنابراین به این منطقه آمدیک و به اتفاق برادران خود سه رشته قنات حفر کردیم که البته در حال حاضر تقریبا خشکیده است و شب ها به جای استراحت،دل کوه را با کلنگ خالی می کردیم تا سرانجام موفق به ساخت این سرپناه برای خودمان شدیم.
وی ادامه داد: بعد از آن با اضافه شدن فرزندانمان، شروع به حفر خانه برای فرزندانم شدم و توانستم برای همه آنها در دل کوه خانه بسازم هر چند که اکنون آنها در این محل زندگی نمی کنند و به جهت مسال کاری از این روستا مهاجرت کرده اند.
علیرغم اینکه روستای حاجی آباد سرکش در دل منطقه ای کوهستانی قرار دارد، اما حدود ۳ سال قبل، برق و حدود ۵ سال قبل تلفن به این روستای تک خانواری آمده است و مالک و همسرش این را مدیون نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران است.
تانکر آب می خواهیم
مالک، از خشک سالی های پی در پی رنجور است و می گوید:صدها نهال زرشک و پسته در این منطقه با امید کاشته ایم اما خشکسالی امانمان را بریده است و بیشتر درخت ها را خشک کرده است.
وی خواستار نصب یک تانکر آب در بالادست روستاست، و می گوید:پیری و ناتوانی یاعث شده تا نتوانیم جهت استحمام و نیازهای روزانه از آب پایین دست روستا استفاده کنیم به همین منظور جاده ای برای رفت و آمد تانکر حمل آب به بالادست روستا درست کرده ایم، اما نیاز به یک تانکر آب داریم تا بتوانیم آب را به پایین لوله کشی کنیم.
مالک و همسرش اگر چه زندگی ساده ولی باصفایی دارند، اما دلی دارند به وسعت دریا و خواسته هایشان هم بسیار ناچیز و اندک و ساده است.
امیدواریم مسئولان شهرستان، این تنها خواسته فرهاد زیرکوه را اجابت کنند.
……………………………………………………………
مراتب تکمیلی همراه با عکسهایی جذاب و قشنگ مالک رحمانی شیرین و فرهاد را در پروفایل اسفاد وطنم بالای صفحه (زیکوه نیوز )تماشا بنمایید
ره رویان دیار عشق را هیچ مانعی نیست باید عاشق باشی تا علاقه شدید قلبی را احساس کنی

خون از مژه بارید زمین سرخ نگین شد
در هر قدمش مرغ سحر خوان حزین شد
ابر گریه سما و مه و عالم همه ماتم
َشمشیر جفا فرق سرش نقش زمین شد
تا بود بر هر خانه امید و نظری بود
چون رفت دگر شورو نوا زمزمه می شد
ای نام تو والا چو چراغ دل امید
با هجرت تو خون و جگر بی پدری شد
در کوفه و محراب دگر جای تو خالی
آن رهگذر شب در آن کوچه تهی شد
با رفتن تو اشک به هر دیده سرازیر
آن کودک مسکین دگر چون یتیم شد
ای شیر دلان ، مظهر پاکی و کرامت
با رفتن تو مسجد کوفه که غمین شد
خالقی
در بلندترین نقطهی رشتهکوه «شاسکوه»، مقبرهی دو امامزاده، وجود دارد. ارتفاع این رشتهکوه از سطح دریا، 2823 متر است که «بام منطقهی زیرکوه» محسوب میشود.
از شهر قاین بهطرف زیرکوه تا کلاتهشیخعلی قدیم، حدود 60 کیلومتر، فاصله است. از این روستا تا مزار، بیش از 2 ساعت راه است. رفتن به مزار، بهعلت صعبالعبور بودن و شیب تند، مشکل است و بهعلت سردی هوا در فصول دیگر سال، فقط در تابستان، زائران به زیارت میروند.
در روبهروی قلهی مزار شاسکوه، قلهی دیگری، وجود دارد به نام «میلاکوه» که در بالای این دو قله، مقبرههایی شبیه به هم، بهصورت سنگچینههایی دایرهوار، به ارتفاع 5/1 متر، وجود دارد.
در حدفاصل این دو قله، اتاقهایی برای استفادهی زائران، از سنگ، گِل و چوب، ساخته شده است. همچنین دو چشمه، معروف به «حوض کوثر» و «حوض جُمجمه» وجود دارد.
«حاج شیخ محمدحسین آیتی» در کتاب «بهارستان»، دربارهی مزارهای فوق، چنین توضیح میدهد: «سه نفر از سادات موسوی، بر ذُروهی آسکوه و یک نفر بر ذروهی میلانکوه آسودهاند و اینجمله از عمّال خلفای عباسی، فراری و در جبال صحاری، متواری گردیده؛ بالاخره قائد قضا و قدر، ایشان را به محال زیرکوه کشانیده و روزی چند، در چهار گنبد افین، بهسر برده و از آنجا به کوه فوراب، آسکوه و میلانکوه، پناهنده شده و شربت شهادت چشیدهاند».
مرحوم آیتی، با استناد به کتاب «عمدهالطالب»، این دو امامزاده را منسوب به نوادگان حضرت ابوالفضل عباس(ع) میداند.
دکتر «گابریل» محقق و جغرافیدان اتریشی، در 5 سپتامبر 1933 میلادی (14 شهریور 1312 شمسی)، به دیدن امامزادگان فوق رفته و مشاهدات خود را چنین نوشته است: «شاهازکوه، زیارتگاه سرشناسی برای زائران، بهحساب میآمد. دو تل سنگچین -که با پرچمهای سهگوش کوچک، تزیین شده بود- محل دو آرامگاه را مشخص میکرد. مجموعهای از ظروف فلزی، دیگ، آبگردان و قاشق، در اطراف، به چشم میخوردند. این کوه، 5 تا 6 ماه از سال، پوشیده از برف بود. روز پنجم سپتامبر، ساعت 2 بعدازظهر، دمای هوا در ارتفاع 2875 متری شاهازکوه، 5/15 درجهی سانتیگراد و رطوبت هوا، 13 درصد بود».