- ۰ نظر
- ۱۶ بهمن ۰۲ ، ۱۱:۱۶
❤️خاطرات ِ خوب ❤️/ سروده بانو حلیمه شهریاری
چه خاطرات خوبی بود،قدم زدن تو کوچه ها
دست همو گرفتنو ، خوردن اون کلوچه ها
یادش بخیر دوستای خوب،همدوره های مدرسه
بدو بدو تو کوچه ها ، هرکی که تندتر برسه
یادش بخیر با همدیگه می گفتیم حرف درگوشی
اینجوری یادمون باشه، یا نره به فراموشی
کوچه ها تنگ وکاگلی،دالونا سرپوشیده بود
درختای گردو وسرو،سر به فلک کشیده بود
درختا پر زمیوه بود ، توکوچه باغ پای چنار
شیرین وآبدار وقشنگ ، زردآلو و سیب وانار
یادش بخیر یه قل دوقل ، باسنگ گِرد و قِل قِلی
قایم موشک!سربذاریم، رو دیوارای کاگِلی
بازی های محلّی مون ، اتل متل، الک دولک
چه کِیفی داشت ، جای حرم سوار شدن چرخ وفلک
زندگی یعنی اون روزا ، حال خوش و قهر کردنا
بدون هیچ دلیل خاص ، بلند بلند خندیدنا
دیگه نموند ازاون روزا ، حتی یه خشت کاگلی
ویرانه شد اسفادِ من ، خون شد در اون روز هردلی
سهممون از بچگیا ، فقط همین خاطره هاست
تقصیر ما نیست به خدا ، همش کار فاصله هاست
حلیمه شهریاری اسفاد
روی صندلی چوبی به اتفاق یکی از دوستان نشسته بودیم و از طبیعت پارک ملت لذت می بردیم . نزدیک عصر بود سرم را از قسمت بالای صندلی پایین انداختم تا خستگی بدن و شانهایم را دور بریزم . چشمم به تعدادی مورچه افتاد که به ردیف ستونی دنبال هم راه می رفتن چند ثانیه خیره گشتم تا راهشان را بجویم
در زیر سبزه های داخل پارک گم شدند وقتی خودمو راست کردم زیر صندلی را دیدم که با نرمه هایی از کیک و شیرینی ازدحام مورچه ها را به خود جلب کرده بود و هر یک از مورچه ها به اندازه توان در دهان گرفته بودند و حمل می کردند مورچها مدام در رفت و امد بودند تعدادی به ستون در حال رفت و تعدادی در حال برگشت همه شون در حال تلاش بودند مورچه ای را دیدم که بیش از وزنش با خود حمل می کرد و طمع زیاد او را فرا گرفته بود ستون مورچه ها را دنبال کردم در زیر سبزه های داخل پارک گم شدند سبزه ها را کنار زدم و انها را یافتم انقدر در ان محل رفت و امد کرده بودند که قسمت سبزه ها از بین رفته بود بیش از هفت و هشت متر بعد از سبزه ها درختی بزرگ و تنومند بود تا جایی که چشم کار می کرد انها را می دیدم که بدنبال هم از تنه ی درخت بالا می رفتند . مورچه ای را از قسمت شروع دنبال کردم تا قسمت پایان ، او در جدال با مشکلات زیادی روبرو می شد در چال و چوله هایی زیادی افتاد از درخت بالا می رفت و می افتاد و دوباره از نو دنبال می کرد ولی هیچ وقت خسته و نامید نمی شد تا به مقصد برسد . تعدادی از مورچه ها در ثانیه های اخر توسط پرندهایی بلعیده می شدند . و پایان ان همه مشقت و تلاش مرگ بود
به فکر رفتم که امروز زندگی ما انسانها همانند مورچه های کارگر بی ارزش است آدمی در دوران حیات سختی و زحمت می کشد ناگهان فرشته مرگ می اید و او را می برد
آنچه زحمت کشیده و آنچه از دار دنیا جمع کرده همه هدر می رود . مال ،ثروت ، مونس ، فرزند ، مادر
همه را تا پای گور با خود می اورد اما آنجا آنها را از او می گیرند و نه چراغی نه مونسی و نه ثروتی جز ایمان و عمل صالح
تدوین و نگاشت خالقی اسفاد
داستان : پارک ملت مشهد ۱۰ آذر ۹۸
اسفاد وطنم. esfadvatanam.blog.ir
عکاس فراتر از زمان
حاجاقای فردوسی
مردی متفاوت ودوست داشتنی
منزل مرحوم حاج محمد رحیم محمدی
روحشان شاد
یه روز به اتفاق دوستان در جشن پارک ملت حضور داشتیم
سالن بزرگ سیرک و موزیک
همه درشادی و هلهله دست می زدند
همصدا شدن عالی خوبه هم رنگ جماعت بودن
اما ته سالن بودن همه رو از دور لذت بردن به تجربه اش می ارزه
منو یاد حاج آقا فردوسی انداخت درجشن میلاد که بدون دست زدن هم می شه لذت برد گاهی همه چیز از دور قشنگه
درود بر مردان بزرگ اسفاد
خاص متفاوت متمایز
حاج محمداقا دکتر کریمی حاج ولی الله جعفری
حاج محمد باقر غفاری حاجمیرزا حسن حسنی ملا محمد صادق اسفادی
حاج هادی غفاری حاج غلامحیدر قاسمی ملا حسن صادقی و برادران صادقی
حاج ناظر عطایی برادران محمدی برادران کریمی و پدر بزرگوارشان
وووو
بعضی آدما فراتر از زمانشونن
متفاوت از آدمای دیگه
ضریب هوشی قوی دارند
مثل بچه های پیش فعال
یکی قدرت بدنی قوی داره مثل یک کارگر افغانی
باید بهش کلنگ بدی بگی زمین سوراخ کن
اون کار خودشو انجام می ده به هیچی فکر نمیکه چون از زوربازوش استفاده میکنه
یکی از فکر وعقلش استفاده می کنه سیاست داره
یک بمب می زاره کوهو جاده می کنه
آدمای که سیاست دارند متفاوتند
با آدمای معمولی فرق دارند
اگه ادمای معمولی ده پله می رند بالا تو زندگی شون موفقند
َشاید آنها با نخ بادکنک بدون پله برن بالا
فریدون فرخزاد فراتر از زمان خودش بود
محمدعلی کلی رو دست نداشت هیچ موقع با وجود بدن و بازوی قوی ازشون استفاده نمی کرد حریفشو خسته می کرد یا جا خالی می داد
یا سردار سلیمانی چرا محبوب مردم بود
کسی که سیاست داره
راننده تانک نمی شه یا خلبان
نمی ره انتهاری ببنده یا با دوشیکا خط مقدم
نارنجک به کمر زیر تانک نمی ره ،تانکو می کشونه سمت نارنجک
بعضی از چرخ ها با آچار باز نمی شن باید با آتیش باز کنی
آب مویز کشمش مشکل داره خودشو بخور ، نیازی نیست دو تا لباس اضافه بپوشی
سیاست یعنی تفکر تامل
البته هیچ موقع مدرک و تحصیل با هوش ذکاوت اشتباه نکنید
یک خلبان یا یک دکتر می تونه حماقت ترین آدم روی زمین باَشه
این ضرب المثل یعنی چی دستی که نمی شه برید باید بوسید
سگ و گربه
می گم که : من و تو مثل همیم
با وفا و دوست داشتنی
اما ناراحتم که
گاهی گم می شیم
گاهی نجس
گاهی مثل سگ واق می زنیم و پاچه می گیریم
گاهی نمک نشناس
میگم آدما از ما بهترن ها ....کاش سگ و گربه نبودیم
بجاش آدم بودیم
راستی چرا من از تو بدم میاد
چون گاهی مثل سگ هار می شی
سگ تو روحت
رونوشت:صاحبت
خالقی عرفان
انهایی که قلبهای پاکی دارند
از برای یک حرف کوچیک می رنجند
اما زود رنجش ، کوتاهی دارند
قهر بودن برایشان کوتاه است
چون گذشت دارند
با هرکی تو رابطه نمی رن
دوستاشون رو سخت انتخاب می کنند اما
رفاقتهاشون پابرجاست لحظه ای نیست
اکثرشون دی یا اسفندی اند
آرامش سکوت تنهایی مهمترین رمز این آدماست
ارزشمند ترین حضورشان فکر مادر سایه پدر