
- ۱ نظر
- ۳۰ شهریور ۰۲ ، ۱۸:۳۳
کبوتر بچه ای روزی زلانه
زدلتنگی رهید از اشیانه
به شوق اولین پرواز ان روز
بهر سو بود پّران شاد وپیروز
کمی چون دور گردید او زخانه
شده دلتنگ ان خواب شبانه
زجمع دوستان ناگه جداشد
به قصد استراحت درسرا شد
ولی پیدا نکرد او شاخه ای را
درختی لانه اماده ای را
لب بام مراد بیکی چوبنشست
شد اونومید وشست از زندگی دست
نگه میکرد برهرسو هراسان
بگفتا گم شدم یارب چه اسان
خدایا مادرم امشب غمین است
چه اوداند خطر ها در کمین است
بدی اوغرق افکار درونش
نبودی اوبکُلی فکر جونش
همین طوری که او درفکر بودی
چموشا گربه، قصدش را نمودی
پرید ان گربه .ظالم به سویش
چودست افکند بر ان بال ورویش
دمی از خواب غفلت گشت بیدار
تاسی کرد یک دم گشت هشیار
به هر سختی زدستش جان بدر برد
ولی آن روح وجانش سخت آزرد
پرید وسوی صحرا رهنمون شد
پی یک اشیان از بیم جون شد
به فرصت راه منزل امدش یاد
زخوشحالی بناگه کرد فریاد
اگر چه تشنه وبی اب ودان بود
ولی برخلق وعالم بدگمان بود
.
به امید رهایی کرد پرواز
بدید اومادرش را کرد اواز
همان دم دشمنی دیگر عیان شد
دوباره گفت پس باید نهان شد
نگاهی را به پایین.و. دو سو کرد
که شهبازی به قصد جان اوکرد
به دشت وکوه وصحرا گشت پران
زدست باز شاید دربرد جان
چو یک دم ۰ناامید از زندگی گشت
درختی در نطر بگرفت وبنشست
نشست و پس به یزدان دل سپرد. او
به بال خویش سر را پس فشرد او
چوامیدش زاین دنیا بریده
زبختش تیر صیادی. رسیده
همان تیری که قصدجان او بود
گمانم ایزد ش ، فرمان اوبود
بیافتاد. باز از بالا بناگاه
فقط باشد خدا ز اسرار آگاه
هماندم مار زد بر پای صیاد
کمان انداخت صیاد وبیافتاد
ز حکمت گر ببندد. او دری را
ز رحمت میگشاید دیگری. را
نشو از لطف حق مایوس شاید
یقین دان او گره را میگشاید
اگر رنج و اگر محنت ببینی
به امید عطای او نشینی
اگر درها برویت بسته باشد
نباید روح وجانت خسته باشد
به لطف او توکل کن یقین دان
گشاید هر دری از لطف یزدان
به پیش زورمندان شکوه مگذار
به هر دیوار کج پا را میازار
کریمی راز گیتی چو ن ندانی
تو نیکی کن هر انچه میتوانی
غلامحیدر کریمی مرداد۴۰۲
جناب آقای محمد میری
خبر تاسف بار درگذشت داماد گرامی موجب تاسف و اندوه شدید ما شد.
ضمن عرض تسلیت و آرزوی صبر و شکیبایی برای جنابعالی و خانواده محترم ، برای آن عزیز آسمانی آرزوی رحمت و رضوان الهی داریم.
روحش شاد


چقدرخوب می شه با کلمات وکائنات انسانهارو مثل زد
یا یک شعر همیشه با کلمات بازی می کنه تا خودشو بهترجلوه بده
عجب مدار به شَهرت گر آه وافغان است
چرا که صحبت رندانه دیگر اسان است
بدانکه دختر زیبا رخ فقیر شهر
تمام دغدغه اش ، بهر نان ودندان است
چه گویمت زمدیری که هًم و غًم او
فقط حقوق نجومی و رانت اخوان
است
هر انکه موی و بدن رابه لج برهنه کند
توشک نکن که گناهش به ان مدیران است
چنان در عرصه فرهنگ فضا شده تاریک
تمام ذهن جوانان برهنه، عریان است
اگر که حافظ شیرین کلام زنده شود
به جرم مستی ومیخاره گی به زندان است
برای ثانیه نیست،قیمت دلار ثابت
چه درد بد تر از این اقتصاد لرزان است
برادرا ن همه صحبت دگر تمام کنید
کَس اَر به فکر جوان یا به فکر پیران است
علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
علاج درد همه ایه های قرآن است
کمر به همت تولید وکار بربندید
بلا که امده رفع ورجوع این سان است
نه احترام به محقق ، ونه به صنعت گر
نه اعتنا به پژوهش نه به سخندان است
قرار بوده شود اقتصاد ما پویا
رکود حاصل اندیشه های ایشان است
تمام نعمت دنیا بود به کشورما
چهار فصل ومعادن همه درایران است
اگر کهوضعیت ما نه مثل افریقاست
فقط به جوهر مردم ولطف یزدا ن است
هرانچه لطف خدا بوده اندر این. کشور
فقط بواسطه خون این شهیدان است
زخون سرخ همان. لاله های دشت غریب
کلاهدوز وفکوری و هم زِ ، دوران ، است
مطهری ورجائی وباهنر ایضاُ
بهشتی و مدنی ،دستغیب وچمران است
دگر نه علم و هنر قرب ومنزلت دارد
نه شخصیت نه کمال، گوهر هر انسان است
فقط به رانت وتبانی گلیم از اب بکش
به کشوری، که صداقت غریب وارزان است
اگر چه مطمئنم راه ما درست بود
چرا که وعده پیغمبران وقرآن است
هرآنکه روی زمین وارث خدا گردد
یقین بدان که نه مستکبران که خوبان است
بدان که مشکل اصلی در این زمان یونس
نه فقر دین، که یقینا زفقر ایمان است
کریمی

اگه گاهی رفیقت دوستت یک حرفی بهت زد بر خورد بهت سریع جو گیرنشو برگرد به گذشته ، ببین چی داری ازش ، چیکارا کرده برات ،الو کجایی بدردت خورده یا نه یا مثل ایرانسل که وقتی شارژ نداری می گه مشترگ گرامی
گاهی وقت ها ادم شل می زنه پیچ ومهره هاش سرجاش نیست . موتورش اب روغن قاطی کرده زیادجدی نگیر
گذشته روبه یادبیار روزای بدتو روزایی که زنگ می زدی سریع میومد دنبالت روزایی که حالت خراب بود.
هرموقع تونستی ۹۹ تا ازخوبی های دوستت رو جبران کنی دنبال یه دونه حرف منفی ش بآش ، اگر هم یدنده بودی دنبال یه دونه بودی بهش بدهکاری، خوبی هاشو پرکن
انگیزشی ، اموزنده ، تشویق ،تحریک
یه شعر کوتاه
برای یک شاعر
در جواب یک قاضی کافیه چکیده و مفید
نیازی به صحبت اضافه نیست
یک شعر زمین فوتبال نیست که وقت اضافه داشته باشه دوست داره سریع و خشن ، دوست داره با مهر و وفا سریع بیان بشه فرصتش کمه ، او میتونه یک کوه رو با خاک یکسان کنه یا می تونه بهش دانایی بده
اون می تونه زمین رو خشک کنه یا بهار را به ارمغان بیاره
یک شعرمیتونه ادمو مثل خاک الک کنه
یه شعر برای یک شاعر پر از رمز و رازه
دوستای شاعرمون ارزش خودتون رو بدونین
من جاهایی بودمو دیدم که یه شعر
سالن ده هزار نفره رو به وجد اورده
می گه که وقتی که شعر اغاز شد
سکوت پایان شد .
ّبفرست براش

می گه که
یارو با خودش مشکل داره
فیلم می زاره عکس می زاره
ما خدارو داریم خوشبختانه خوبیم . خدارو شکر که امروز هم با خوبی و خوشی گذشت ، عکس رستوران ،ماشین ووو، فکرمی کنه مردم بیکارن نشسته اند فقط اینو نگاه می کنن .
بابا بشین یه جعبه شیرینی بخر با خودت اشتی کن ، تو چته با خودت مشکل داری مردم بیکارن بشینن تو رو نگاه کن

سلام به اسفادی های عزیز
از قدیم گفته اند آب مایه حیات است.
اسفاد ما دارای یک قنات بزرگ و زیبا که دارای سه شاخه باله گفته ما از سه نحر جاری میشده:
1نهر یا شاخه شاهرود
2نهر شیفکه
3نهر تگ دره گلستان که آن نهر مسدود است. چون بر اثر سیل چاه هایش پرشده و آب آن در تابستان سرد وشیرین وبدون هیچگونه رسوبات سالانه هزاران نفر از راه های دور و نزدیک برای استفاده از این آب گوارا راهی اسفاد می شوند درسایه های درختان سر سبز روستا به استراحت می پردازند.
مدار آب این قنات برهشت شبانه روزاست.
اسامی هشت شبانه روز به این نام ها نامگذاری است
1سر رم 2,دورم 3سررم 4,چهاررم 5پنجرم 6ششرم 7هفترم 8هشت رم .
هر شبانه روز دو طایفه است هر طایفه 127سرقه است هر سرفه یا هر تاس 5.5دقیقه است در قدیم هرطاقه یک میر آب داشت که آب را بین مالکین تقسیم می کرد.
حالا فرق می کند آن زمان میراب طاقه در هر جوب که آب را میبرد اول شرکت آبداری می کردند آخر وقت میرآب را میگرفت آن وقت ساعت نبود یا همه نداشتند یک تاس کوچک بود که وسط آن سوراخ کوچکی بود و یک ظرف بزرگترین بود به گفته مادیگچه متن را آب می کردند و تاس کوچک را وسط ظرف بزرگ میگذاشتند.
آن تاس کوچک تر سوراخ کوچکی که در وسط آن بود پر آب می شد میرفت ته دیگچه میرآب دستش را می برد داخل آب وآن را بیرون میآورد یک تکا ن میداد که آب داخل آن نباشدو بعد می گذاشت داخل دیگچه این می شد یک سره و برای هرسره یک ریگ میگذاشتند.
ادامه دارد....
ارادتمند محمد هادی نوروزی