اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

اسفاد ای سرزمین مادری من چه می کنی با دستهای خسته روح شکسته چه می کنی
درد است در فراق من از حال و روز تو شهر سکوت در و دیوار شکسته چه میکنی
روزی و روزگاری و حال و هوای تو شور اشتیاق بر مزار شهیدان چه می کنی
آن باغ های خرم و شیر دلان تو ان کوچه باغ عام و مردان ادیبت چه می کنی

بایگانی

۲۷ مطلب در بهمن ۱۴۰۳ ثبت شده است

دوستان معمولا برای تفریح مرخصی  ساعتی می گرفتن / مرخصی ساعتی از ساعت ۶ تا ۸ عصر بود و ده دقیقه به نه خاموشی 

 

همیشه اسرار داشتند که باهاشون برم ولی من 

ترجیح می دادم باند فرودگاه رو انتخاب کنم تا این که در این زمانه ی بی های هوی لال پرست شهر پرجمعیت قیل وقال پرست را انتخاب کنم . 

باند فرودگاه و سیگار بیستون گاهی  به درازای خاموشی پادگان  می کشید .

دلگیر و خسته / عابر شبها 

تابستان خسته ی خدمت با تمام غربتش  دلچسب و دلپذیر بود 

گاهی در سکوی باند فرودگاه  دراز می کشیدم / ستاره‌ها رو می شمردم و گاهی با ستاره ها مثلث می کشیدم یا انها را از سقف آویزون می کردم  

یه روز به اسرار دوستم اکبر فلاح با هم مرخصی ساعتی گرفتیم

داخل شهر قرار ملاقات داشتیم  با یکی از گروهبان های کادر به نام گروهبان انجیدنی 

 

آن روز موفق به دیدن گروهبان نشدیم که در هنگام برگشت به یکی از سربازهای همشهری بر خوردیم .

مهدوی ادم نرمالی نبود می دونستم که یه چیزی با خودش میاره داخل پادگان 

چون هر موقع مرخصی ساعتی می گرفت به هوای خلاف می گرفت 

 

گفت محمد / جون هر کی دوست داری خواستی وارد پادگان بشی واستا با هم بریم .

چون می دونست که به من کاری نداشتن و به هوای من می خواست....بله  وارد کنه

 

گفتم جون هر کی دوست داری منو بیخیال ، با لهجه شیرین نیشابوری گفت جان ما ....

باهاش خداحافظی کردم  اومدم پادگان دیدم قبل من جلو در واستاده که با من بره داخل 

بهش گفتم چی داری با خودت گفت فقط یه باکس  سیگار / گفتم خوب  دیگه چی داری ؟؟؟؟

 

گفت فقط تو همینو ببر اوکه داداش 

گفتم باشه پس از من فاصله بگیر خخخ

خطرناک بود 

باکس سیگارو ازش گرفتم اومدم داخل یه ۲۰۰ قدمی که انتظاماتو رد کردم 

چنان صدای سیلی به گوشم خورد که مرغ های آسمون هم فکر کنم غصه شون گرفت خخ

از دورگفتم / چی شده گفت پدر سوخته فلان فلان  شده .....فکر کرده من خرم 

گفتم ولش کن یه تشویقی پیش من داری / دستم باز بود 

جریان دستم باز بود مفصله نمی شه توضیح داد  

یه حرکت هایی با خودکار و کاغذ می کردیم مثل غول چراغ جادو میومد می گفت اضافه خدمت می زنم  برات زیادی حرف بزنی  //شوخی خخخ

۲۰برگ استنسیل  مث نمره ی ۲۰و قاشق سحر امیز بود 

می گم انشام خوب هست 

یاد انشا افتادم / انشام از همون کودکی خوب بود / آره/  دقیقا یادمه 

 

خلاصه ......

باکس سیگار  تو پادگان حاکمیت داشت مث کپن قند چای حاج حسن 

مث گوش به بدنت می چسبید 

یادم از سیگار اصفهانی افتاد  خسیس یک نخ سیگارو سه بار می کشید

نمی خواستم این خاطره رو تعریف کنم اما ....

آخه می شه این خاطره ی به این قشنگی رو تعریف نکنی لذت نبرن  نخندن

که مثلا من سیگار می کشیدم / نگی  خیته 

برو به همه بگو / حال کردین  

😂😂😂😂😂😂

 

  • محمدعلی خالقی

 

سلام وقت بخیر 

این تصویر حاوی چند تصویر متفاوت است 

 

......گوشی خود را بر عکس کنید 

۳۰ ثانیه با دقت به تصویر نگاه کنید 

 

 

 

 

در این تصویر چه می بینید

 

.....

....

.....

.....

.....

.....

 

شوخی بود خخ

 

 

 

 

 

من تصورم اینه که .....

یادی کنیم 

از مرحوم ملا عباس عبدی 

که در زیر این شاخه سار چه دوکی می ریسید و چه لذتی داشت خانه های قدیمی 

روحش شاد 

یک خانه سقف چوبی و گلی از حاج محمد عظیمی بود نمی دونم یا از ملا عباس عبدی

بعد زلزله مخروبه بود سقفش باز بود 

و گنجشکها بد جور جولان می دادن 

سقف خانه سوراخ بزرگی داشت که با پلاستیک می پوشیدم و گنجشکها رو زندانی م کردم  بعد می رفتم  داخل خانه گنجشکها رو با پلخمون می زدم 

شاید یه پنج کیلویی  گنجشک یه روز زدم / خورشت خوشمزه ای داشت 

البته یه بار بیشتر خورشتشو نخوردم / ولی شکار جز برنامه کودکانه همیشه بود 

الان که یادش می یفتم غصه ام می گیره 

ودلم نمیاد هیچ موجود زنده ای رو شکار کنم  یا بکشم 

 

 

مرحوم ملا عباس شکسته بند ماهری بود 

یه روز تو مسجد زیر مخابرات  ژیمناستیک زدم شست پام در رفت 

اومدم بنده خدا یک ساعت ماساژ داد یدفعه کشید دردش هنوز تو جونمه ولی خوب شد 

یادش گرامی روحش شاد  

 

 

 

  • محمدعلی خالقی

  • محمدعلی خالقی

گلِ پامچال… گل پامچال… بیرون بیا! ●♪♫
بیرون بیا؛ فصلِ بهاره… عزیز، موقعه ی کاره! ●♪♫
شکوفانه؛ غنچه وا شده… غنچه وا شده… ●♪♫
بلبل سر داره؛ عزیز موقعِ کاره… ●♪♫
بیا بریم نغمه بخوانیم؛ لاله بنشانیم… موقع کاره… ●♪♫
بیا بریم نغمه بخوانیم؛ لاله بنشانیم… فصل بهاره… ●♪♫
شب مهتاب؛ شب مهتاب… آیم و آیم ●♪♫
ای جان دلبر عزیزم ای جان دلبر ●♪♫
به قربونت؛ به قربونت! چشمِ حیرونت، چشم حیرونت… ●♪♫
نازنینِ دلبر ●♪♫
عزیزم، ای جانِ دلبر… ●♪♫
بیا بریم نغمه بخوانیم؛ دانه بنشانیم… موقع کاره… ●♪♫
بیا بریم نغمه بخوانیم؛ دانه بنشانیم… فصل بهاره… ●♪♫

گلِ پامچال… گل پامچال… بیرون بیا! ●♪♫
بیرون بیا؛ فصلِ بهاره… عزیز، موقعه ی کاره! ●♪♫
شکوفانه؛ غنچه وا شده… غنچه وا شده… ●♪♫
بلبل سر داره؛ عزیز موقعِ کاره… ●♪♫
بیا بریم نغمه بخوانیم؛ لاله بنشانیم… موقع کاره… ●♪♫
بیا بریم نغمه بخوانیم؛ لاله بنشانیم… فصل بهاره… ●♪♫
شب مهتاب؛ شب مهتاب… آیم و آیم ●♪♫
ای جان دلبر عزیزم ای جان دلبر ●♪♫
به قربونت؛ به قربونت! چشمِ حیرونت، چشم حیرونت… ●♪♫
نازنینِ دلبر ●♪♫
عزیزم، ای جانِ دلبر… ●♪♫
بیا بریم نغمه بخوانیم؛ دانه بنشانیم… موقع کاره… ●♪♫
بیا بریم نغمه بخوانیم؛ دانه بنشانیم… فصل بهاره… ●♪♫

───┤ ♩♬♫♪♭ ├───

  • محمدعلی خالقی

            

                              دور از همهمه و هجمه بیداد سکوت 

  • محمدعلی خالقی

  • محمدعلی خالقی

در معبد گاهی گربه ای وجود داشت که هنگامه مراقبه ی راهب ها ایجاد مزاحمت می کرد 

بزرگی دستور داد هنگام مراقبه گربه را به بیرون معبد گاه برده و به درختی بسته تا مزاحمت ایجاد نکند .

اینروال سالها و سالها ادامه و یکی از قوانین اون مذهب شد 

سالها بعد بزرگ آن قبیله در گذشت 

بعدمرگ بزرگ قبیله هر چند سال گربه ای را خریداری می کردند تا اصول مراقبه را به درستی اجرا کنند 

 

بستن گربه به درخت جز اصول دین سالها جهت مراقبه پایدار ماند .

دین دار به روایت تصویب 

معده از عقل باهوش تره 

وقتی چیزی رو اشتباه هضم می کند 

بالامیاره / 

ولی عقل حتی به اشتباه هم می پذیرد .

 

 

  • محمدعلی خالقی

  • محمدعلی خالقی

  • محمدعلی خالقی

  • محمدعلی خالقی