
- ۰ نظر
- ۱۰ مرداد ۰۴ ، ۰۷:۵۶
شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد
فریبنده زاد و فریبا بمیرد
شب مرگ تنها نشیند به موجی
رود گوشه ای ، دور و تنها بمیرد
در آن گوشه چندان ، غزل خواند آن شب
که خود در میان غزل ها بمیرد
گروهی برآنند که این مرغ شیدا
کجا عاشقی کرد ، آن جا بمیرد
کجا عاشقی کرد ، آن جا بمیرد
شب مرگ از بیم آن جا شتابد
کز مرگ غافل شود تا بمیرد
من این نکته گیرم که باور نکردم
ندیدم که قویی به صحرا بمیرد
ندیدم که قویی به صحرا بمیرد
چو روزی ز آغوش دریا بر آمد
شبی هم در آغوش دریا بمیرد
تو دریای من بودی ، آغوش وا کن
که می خواهد این قوی زیبا بمیرد
تو دریای من بودی ، آغوش وا کن
که می خواهد این قوی زیبا بمیرد
شب مرگ از بیم آن جا شتابد
کز مرگ غافل شود تا بمیرد
من این نکته گیرم که باور نکردم
ندیدم که قویی به صحرا بمیرد
ندیدم که قویی به صحرا بمیرد
چو روزی ز آغوش دریا بر آمد
شبی هم در آغوش دریا بمیرد
تو دریای من بودی ، آغوش وا کن
که می خواهد این قوی زیبا بمیرد
تو دریای من بودی ، آغوش وا کن
که می خواهد این قوی زیبا بمیرد
بیا تا آب یک رودخونه باشیم
بیا تا گندم یک خوشه باشیم
چه شبها اید دستها به گردن
چه روزها اید بیگانه باشیم
از ان بالا گل خندانم آمد
کمر باریک سفید دندانم آمد
از ان گنج لبا ماچی به من داد
بلا رفت و شفا بر جانم آمد
نگارا عاشق زارم تو کردی
درخت گل بودم خارم تو کردی
درخت گل بودم سردار گلها
به خاک کوچه پامالم تو کردی
یادگار دایی عزیزم ۳ مرداد ۴۰۴


