خاطرات قدیم وگذر زمان
,,,,,یاد باد ان روزگاران یاد باد ,,,,,,,,
چه دوران خوبی بود نمایشنامها کمدیها , در ورودی مخابرات یا ورودی مدرسه دبستان قدیم , هنرمندانی چون اقایان رضا غفاری الیاس جعفری , رضا صادقی , محمد رضا خالقی , ابراهیم صادقی , مرحوم رضا صادقی وشعر خوانی ها وسخنرانی معلم بزرگوار اقای غفاری ,ومقاله خوانی مختار حسینی وقرانخوانی جعفر عابدینی , حرکات جالب کمدی و حرکات موزون , ونقش ونگارهای خاطرات دهه فجر ویادوخاطرات امام و بر چسبها وعکسهایی که در تابلو اعلانات ثبت می شد , صدای زنگ تفریح وهیاهوی بچها خاطرات زنگ ورزش وتوپ بازی وکلاس نقاشی و قایم موشک بازیهای کودکانه و خاطرات زنگ ریاضی ومنفی گذشتنهای معلم شلاقهای سوزناک وگوش تابودنها یا خودکار بیک لای انگشتها وچرخ فلکهای دوران دبستان , زنگ انشا و تفکرهای کودکانه , تقلب های زیر چشمی وبرگه امتحان تعویض کردن با بچها , دوست داشتنهای زنگ امتحان ومیزهای چوبی سه نفره که کنار کدوم دوست بشینی که ایا بهت کمک کنه یا بتونی باهاش تقلب کنی ۲۲بهمن وزنگ تفریح ها که صدای
ایران ایران ایران , خون مرگ عصیان ان از بلندگو پخش می شد , وباعث هرچه بیشتر شادی بچها می شد , وحضور پر شوق مردم ده ودانش اموزان که جهت نمایشنامها روبروی مدرسه می نشتند . دعوت نامها , از مدرسه فرار کردنا , گریه ها , ته شاهرود ودرس خواندنهای باغها و یا پشت نوسازی که با بچها ومعلم جهت درس خواندن می رفتیم و قبل از امتحانات درس می خوندیم . خاطرات زلزله که داخل چادر درس می خواندیم ووو
یادش بخیر
دلم یهویی همین الان هوایی شد .
خدایا داشتهات را شکر , نداشتهایت صبر , گذشتهامون خاطره است
فرداهامون هم توقع
امین یا رب العالمین
وبریم سر این شعری که در صبحگاه ابتدای مون از یگانه معبود هستی داشتیم
خداوندا خداوندا خدایا
توی برتر تویی یکتا خدایا
منم بنده توی مولا خدایا
توهستی افریننده خدایا
تویی غفار وبخشنده
الهی حق پیغمبر امین
تو ای اموزگار من
نما یاری ویار من
خواننده حجت قاسمی
یاد باد ان روزگاران یاد باد
می گویند و می شنوم
پشت سر دکلمه تاریک
چون خفیف خاموش است
پشت آینه تاریک چه غوغایی ایست
آینه حرف بزن
حرف حساب حرف هوس
این چه پیغامی ایست از دکلمه تیر به کس
من ندانسته بدم آینه دانسته بد است
شاعر خالقی اسفاد
حاجی محمد ناظر عطایی
یکی از بزرگان
خواجه حاج محمد ناظر عطایی
مردی با ایمان مهمان نواز , ونان ده
ایشان در تاریخ ۱۳۲۲در اسفاد دیده به جهان گشود .
وی با اینکه تنها فرزند پسر خانواده بودن ونیازی به کارهای روزمره نداشتند ولی به دلیل داشتن شم اقتصادی بالا , یکی از تجار بزرگ ان زمان بودند .
خانه این بزرگوار در درقلعه در کنار خانهای حاجی میرزاحسن حسنی وپدر بزرگوارش حاجی میرزا حسن عطایی وصل بود
خرید وفوش گوسفند , شتر , باغ ومزارع وابها در روستاهای دیگر از زمره کارهای ایشان میباشد .
این بزرگ مرد در روستاهای ابیز حاجی اباد تجنود از مالکان بزرگ ان دیارها به حساب می امد , که هم اکنون نیز فرزندان ایشان از ان مزارع ارتزاق می کنن
از خدماتی که برای مردم انجام دادن داشتن تراکتورجهت شخم زدن زمینها و ماشین سواری جهت انجام کارهای مردم
مشارکت در تاسیس حسینیه قدیم اسفاد
دارای دو قرفه صادراتی در بازارچه یزدان
کارخانه اهک واجر بعد از حاجی اباد قبل از نوده
دارای اسیاب برقی
ایشان در شهرستان حاجی اباد دارای اب وزمین فراوان بوده که بخشی از زمین بیمارستان حاجی اباد ملک موقوفه ای ایشان می باشد
از خدماتی که در هشت سال دفاع مقدس چه نقدی وچه غیر نقدی انجام می دادند از چشم پوشیده نبود .
یکی از صفات بارز ایشان کمک به نیازمندان وایتام می باشد .
ثمره یک عمر زندگی ایشان چهار فرزند پسر وشش فرزند دختر می باشد .
وی در سن ۵۲ سالگی به علت سکته مغزی طی مدتی تحت درمان بوده که بعد از شش ماه دار فانی را وداع گفت
برای خانواده مرحوم آرزوی سلامتی داریم
روحش شاد و یادشان گرامی
محمد علی خالقی
کاش من پائیز بودم
برگ برگ لبریز بودم از خزان
کاش من پائیز بودم
ساکت آرام بر کنج دلم لبریز بودم
کاش در اندوه دردم در ملالم می نشستم منتظر
در نسیم ظلمت باد سیه دل چشم به راه
برگ های آرزویم در شرار آفتاب گرم و سوزان زرد می شد
قلب من در درد خود هر روز در خود سرد می شد
کاش من پائیز بودم
کاش من لبریز بودم از ملال
کاش این طوفان وحشی می شکست بال و پرم یا جنگ می زد بر حیات آرزوهای خیالم
کاش من پائیز بودم
برگهایم رنگی و زرد و خزان آمیز بودم
کاش من پائیز بودم
کاش من پائیز بودم
شاعر:::خالقی (عرفان )
یکی دیگر از بزرگان کهن خواجه میرزا علی خالقی بودند
خواجه میرزا علی فرزند عبدلخالق
ایشان مردی زحمتکش مهربان وبی ازار بودند . لطافت گفتاری واعتماد به نفسی که در خود نهفته داشتند . ارتقا وپیشرفت کارشان را دوچندان کرده بود . مثل تمام اهالی ده ایشان هم در کنار کار کشاورزی , کارگاهی راه اندازی کرده بودند که به کارخانه اهن ریزی شهرت داشت
. کار خانه اهن ریزی تشکیل شده بود از یک کوره ودمی وزغالهایی که جهت ذوب اهن از درخت بنه از کوه مهیا می شد که جهت هر بار گداختن کارخانه به هفت خروار تهیه زغال لازم بود وقالب هایی مثل افتابه , هاون , اهن اسباب , همان اهن مثلثی جهت شخم زدن زمین ,
که اهن های شکسته را ذوب می کردند و دوباره در قالب های جدید می ریختند و در کنار کار لهم کاری هم صورت می گرفت ناگفته نماند به روایت ملا غلام علی کریم پور اهن دانه ای ده تومان به فروش می رسید و آهن شکسته را پس می گرفتند و هزینه افراد یک تومان و دو تومان بود که بعلت قاچاق شدن زغال از طرف جنگل بانی جلوگیری شد و کارخانه تعطیل گردید .
تعداد نفراتی که در کارگاه کار می کردند . به چهل نفر شاید بیشتر یا کمتر می رسید که چهار نفر دمی بودن وباقی قالب بند که تعدادی جهت گرم نگه داشتن کوره با زغال وتعدادی هم در راه رفت وبرگشت به کوههای فندخت به نام تگ (مندالی کوه )جهت تهیه زغال و تعدادی هم جهت فروش در روستا های مجاور فعالیت داشتند
ایشان با کوره ای که راه انداخته بودن یک کار افرین موفق وپیروز بودن
چرا که هم منبع درامدی بود وهم افرادی مشغول کار بودند
گرچه مشقت کارهای کشاورزی در زمان قدیم از چشم پوشیده نبود .ولی صبر حوصله و علاقه این مرد را به کار دوچندان کرده بود ودر کنار هم با خوبی وخوشی اوقات خود را سپری می کردند . خانه خشتی وکاهگلی این بزرگوار در پی قلعه سر سنگاجی , ورودی قلعه از سمت ابیز و باغ اناری , حفاظ قلعه رو در بر گرفته بود
حوض خواجه میرزا علی , حوضی عمومی جهت مصرف اهالی ده که تا قبل از زلزله همچنان استوار وپایدار جواب گوی عموم بود که با زلزله ای 76 اثارش نقش زمین شد
ناگفته نماند ایشان خروسی داشتند به نام جعفر والاقی به نام چرتی بره ای به نام هوری وگوساله به نام عبدالله , که با تمرین وتبحری که داشتند هر حیوان با نامش تحت سلطه واطاعت ایشان بود .
ثمره هفتاد سال زندگانی این بزرگوار چهار پسر که یکی در جوانی رحلت یافته و فرزند بزرگ مرحوم حاجی میرزامحمد و بعد میرزا ابراهیم ومیرزاحسین که هم اکنون در بستر بیماری هستند که برایشان ارزوی سلامتی داریم ویک خواهر می باشد .
یادی کنیم از بزرگ مردانی که در ان جا فعالیت داشتند که اکثرشون به رحمت خدا رفته اند مرحوم خواجه حسین صیامی حاجی خداداد حکمتی پور ملا رجب حسینی ملا محمد حسینی کربلایی محمد حسینی. ملا رجب عابدینی ملا غلام علی صادقی ملا غلام علی کریم پور و دیگر افرادی که به رحمت خدا رفتند
روحشان شاد و یادشان گرامی
برداشت گل در اسفاد قدیم
یکی از معضلات وخاطراتی که در برداشت زعفران داشتیم بچه داری بود .بلاخصوص موقعی که جوش گلها امانمان را بریده بود وبچه هم گریه می کرد ویا در ان هوای سرد صبحگاهی , برداشت محصول رو از ما سلب کرده بود .از یک طرف خوشحالی ما از برداشت گلها در چهرها نمایان بود واز طرفی هم گریه بچها آرامش پدرو مادر را می گرفت .
خدایمان این بود که بچه دمی ارام گیرد وبخوابد تا ما بکارمان برسیم , درگاه یا پیشون خیتها یا کنار پل ها جایگاه خوبی برای اطراق عزیزان مان بود گاهی ان قدر از خود بی خودشده که سه چهار خیت را پشت سر گذاشته غافل از این که کودک در چند فاصله ای دورتر از ماست که صدای گریه اش هم به گوش نمی رسید
چراغ توری هم نمایش سایه ما رو از خودمان بر زمین اکران وزیبایی خود را با صدای فیش فیشش بر گوشها نمایان می کرد .
گاهی روشنایی زیبایش با تور ظریفش چندها کیلومتر به چشم می خورد ویکی از مشکلات چراغ توری تور ظریفش بود که در هنگام ریختن تور چاره ای جز شکیبایی نبود
سرمای هوا هم گاهی ما را وادار به اتشی میکرد که گرمایش هم بی امان بود ولی با تمام خاطرات تلخ وشیرینش گر چه برایمان زیاد اهمیت نداشت کیسه های گلی که گاهی شمارش آنها روزانه بیش از هفت وهشت کیسه بود ولی صافی وپاکی دلی شکیبا ومردمی ارام واهل دل خستگی تمام ان تایم را پر می کرد .
شاید ان ان روز ها بیاید یاد باد یاد باد ان روزگاران یاد باد
خالقی اسفاد
همانا ما آسمانها را به زیور ستارگان آراستیم و آن را از هر شیطان حفظ کردیم. آیا زمانی که ما مردیم و خاک و استخان شدیم حتما بر انگیخته می شویم
و آیا پدران پیشین ما هم بر انگیخته می شوند
بگو آری در حالی که خوار و ناچیز هستید جز این نیست که آن یک فریاد ناچیز است وقتی واقع شود همه زنده می شوند و قیامت را می نگرید و
آن روز حق و باطل است
که همواره آن را انکار می کردید
منبع کتاب آسمانی
و هیچ جنبنده ای در زمین نیست مگر اینکه روزیش بر خداست و میداند خدا جایگاه و پایگاهش را
همه اینها در دفتری ایست که آشکار کننده است
اگر خدا به تو زیانی برساند بر طرف کننده ای جز خود او کسی نیست و اگر خیر برایت خواهد جلوگیری برای فضل او نباشد برساند ان را به هر که خواهد از بندگانش
او آمرزنده و مهربان است
پوشش گیاهی اسفاد
هم تگای مودره هم زوزخ و دره ی تهی
بهر حاجت ارغوان و خوش مزاری داشتیم
وحشیان و بستر سبز نباتاتش قشنگ
آن فراتر ما زِ مَج یک دیمه زاری داشتیم
مبحث پوشش گیاهی، اسفاد را می توانیم به سه منطقه تقسیم کنیم:
۱)منطقه کوهستانی
۲)منطقه زراعی
۳)منطقه بیابانی
در منطقه کوهستانی و بیابانی از کشت دیم که بگذریم بقیه
خودروو بوده و بر چند نوعِ درختی،درختچه ای وبوته ای می باشند که دوره ی زیستی چند ساله،یک ساله و فصلی دارندوقبلا" با ذکر نام و محل وشرایط زیستی بدان اشاره شد.
اینجا پوشش گیاهی منطقه ی زراعی اسفاد را با هم مرور می کنیم:
پوشش گیاهی این منطقه از اسفاد شامل دو دسته است : ۱)دسته اول که توسط کشاورزان و باغداران کاشت میشود و کاربرد اقتصادی دارند که یا به فروش می رسند و یا جزء سبد غذایی خانواده است.
گیاهان چند ساله شامل درختان میوه و درختان بدون بر هستند که میوه ها عبارتند از انواع انار ترش و شیرین دانه سفید ، دانه سیاه و اُشتردندون ، انواع انگورعسگری،عَلَئی ( اعلایی ) ،حسینی،بوالحسنی و انگورسیاه ، انواع انجیرسیاه ، زرد و سبز ، امرود ، زالزالک ،
انواع سیب،به،انواع آلو و زردآلو،شفتالو ، اشکولیت ، عنّاب،
زرشک ،گهیج ، انواع جوز کاغذی و اسکلوک و انواع بادووم و چاغاله بادووم و تاقوک و ...
درختان بدون میوه هم وجود دارند که جنبه ی تزئینی ، استفاده از چوب و نقش حفاظت از فرسایش خاک و غیره را دارند و عبارتند از کاج ، سرو ، بید و مُشبِد ، چنار ، سپیددار ، ارغَوو ( ارغوان ) و گل صد برگ محمدی.
و گیاهان زراعیِ یکساله ، چندساله و فصلی که عبارتند از زعفران ، گندم ، جو ، ارزن ، گَوَرس ، ذرّت ، ماش ، انواع لوبیا ، نخود ، عدس ، شنبلیله ، سیه دونه ، شو تخم ،
بَدِیو ،اجقوو ، انواع فلفل فرنگ ، دلمه ، سبز ریز خوراکی ، سیب زمینی ، پیاز ، سیر ، شلغم ، چغندر ، زردک ، هویج ، گوجه فرنگی ، بَدِرینگ ، انواع خیار خاقانی ، چنبر و خیارکج ، خربزه ، دستنبو ، هندوانه ، انواع کدو توری ، تنبل ، اُرگنجی و تزئینی و انواع سبزی خوردن ازمحصولات پر بازده اسفاد می باشد.
۲)دسته ی دوم گیاهان خودروو هستند که بعضی خوراکی و بعضی علوفه ای اند از قبیل خورفه ، سَلمه ، زبون چقوک ، لنگ برّه ، سیرموک ، تروشک ، بَلقَس ، سَرتِزَک ، جِغَشَک ، مُشینگ ، پِچک (پیچک) ، گل شقایق ، نیلوفر ، بومَروو ( بومادران ) ، دُرمنه ترکی ، گل بنوشه( بنفشه) ، گل ختمی ، الیده (خاکشیر) ، گل خیارک ، ریش بُز ، لِوه ، شاخ گو ،
اِسپخ انگور، تاج خروس ، خوئینگ ، مُشینگ ، سُخمَرد ، جَودَر ، قیاق ، گندم دِرَست ، بزنجیر ، کَنَو، کنگر و
کَنگر ماس،ته بلگه ،شکرووک،دُرمنه ، قِچ ، کَسه قلور،
گَو کُشَک ، تلخه ، کُده ، لَشووک ، فِرِزگ ، شَشَی خروک ، شَهارگ ، سیرموک ، نون کلاغ ، سفره ی مورچه ، خار اِسپَخ
و بسا گیاهان دیگر که نام خاصی برایشان تعریف نشده ، از جمله گیاهانی هستند که شرایط آب و هوایی اسفاد بستر و زیستگاهی مناسب جهت رشد و نمو آنها را فراهم کرده است.
به پاس حرمت نیاکان " لهجه ی اسفادی " را پاس بداریم
احمد عظیمی اسفاد
چقدر برای فردا در انتظار بودیم چقدر آرزوی رویاهای آینده را بر دلمان حک کرده بودیم
آری آری امروز همان فردایی ایست که دیروز منتظرش بودیم
اگر می دانستم که این جغد شومی هر روز بر دیوار فردایمان رخنه خواهد کرد
از همان کودکی او را از روی دیوار خانه کاه گلی پرواز نمی دادم و می گذاشتم از همان کودکی آرزوهایمان را آواز می خواند
آری چقدر ناجوانمردانه رقم خورد
ان فردایی که امروزی پلید است
از غرش ابرها
از ماه خاموش و از خورشیدی که هر روز در خودش می سوزد
دلم هوای همان کودکی ایست همان ده کده شیرین روستایی
دلم هوای وطن است همان وطنی که اشکهایم را مرحم بود
کاش هیچ وقت فردا نمی شد و در رویای کودکانه و عاشقانه خودم در تکرار بودم
دلم هوای وطن است. دلم هوای وطن است
دلم می سوزد از باغی که می سوزد
خالقی
یادش بخیر ۱۸ عقرب
با آمدن گل های ماشی . شلغم و تموسی ، دیگه آمدن گل اصلی زعفران را جدی می گرفتیم
۱۵ تا ۲۵ عقرب اوج گل های زعفرون بود بخصوص ۱۸ عقرب.
همه گل داشتند حتی معلم ها . یک هفته مدارس تق و لق بود . ساعت ۴ صبح با سر و صدای پدر و مادر . همسایه ها و صدای رفت و آمد مردم و موتورهای ایژ از خواب بیدار می شدیم .
سطل و کیسه گونی و چراغ توری و خوارکی از میوه آونگی و نان و انواع خورکی اسباب سفر به کشتمون بود.
صدای فش فش چراغ توری . گرما و حرارت و نور چراغ در سحرگاه بسیار زیبا و شادی بخش بود و از همه قشنگ تر سایه دراز و طولانی ما و گل ها جلو نور چراغ توری و گاهی اوقات تکان های شدید چراغ . چپه شدن در زمین های ناهموار باعث می شد تور چراغ بریزد یا پاره شود که در همین حالت نیز باز هم از نورش استفاده می کردیم
سوز سرمای سحر مارا به همدیگر و چراغ توری نزدیک تر می کرد.
گاهی اوقات سر انگشتان دست و پایمان یخ می زد که مجبور می شدیم آتیش روشن کنیم و برای چند دقیقه بطور موقت گرم می شدیم.
چیدن گل در اسفاد مشقت بار است . چرا که زمین های افراد نزدیک هم نیستند و در چندین منطقه کشتمون واقع شده اند که برخی مسیرهای آن ماشین رو و حتی موتور رو نیستند یعنی ما بین چیدن گل زعفرون تنها استراحت ما طی کردن همین مسیرها بود.
در تاریکی شب باید مواظب شاخ و برگ درختان و خارو خاشاک و گودال و پستی بلندی هم باشیم .
از سحرگاه چیدن گل آغاز می شد . در سحرگاه چیدن گل های غنچه راحت تر است و زمینهایی که زود تر آب می خورد به سرما برخورد نمی کرد اما علفی بود و چیدن گل های علفی مشقت بار بود.
تمام این گلها بصورت نشسته و پا مرغی چیده می شد.
به نزدیک های ظهر می رسیدیم ما بچه ها دیگر دراز کش گل می چیدیم و جریان ما شده بود همان بمیر و بدم.
البته روزهایی که گل کمتر بود بعد از طلوع خورشید ، مدرسه برای ما بچه ها بهانه خوبی بود و منتظر بودیم تا از تکلیف فرار کنیم و ظهر که از مدرسه بر می گشتیم پدر مادر مظلوم ما هنوز در حال چیدن گل بودند.
پدر علاوه بر خستگی های قبل گلها
از چارشاخ زنی و آبیاری و انبار بری و خارزنی و غیره ، الان هم بعد چیدن گلها به فکر پر کردن و فروش گل بود و بعد پایان کار گل ها را به در منازل برای پر کردن در قائن و یا جاهای دیگر می برد.
غروب پایان چیدن گل بود و گاهی اوقات گلها دوروزه یا سه روزه می شدند اون زمان هر قوچه گل از ۷۰ تا ۱۲۰ گل داشت از روز قبل از پیز گل متوجه می شدیم که فردا گل هست یانه و
فردا نیز روز از نو روزی از نو
و همه اینها که گفتیم از چیدن بود
پر کردن بماند.
خداوند بنا نمود زمین و آسمان و قرار داد در ان کوه ها و دریاها
دریاهایی عظیم که بین آنها فاصله انداخت به وسیله کوه ها
و قرار داد بین دریاها مروارید بزرگ و کوچک
پس چگونه این عظمت و بزرگی را تکذیب می کنیم
گر چه تمام آنها به آسانی بوجود آمده و چطور به وجود امده با این همه عظمت و بزرگی
چنانچه به آسانی به وجود امده با اسانی هم از بین خواهد رفت
و تنها چیزی که باقی ماند ذات پروردگار است پروردگاری که دارای جلال و عظمت است
خداشناسی در کتاب آسمانی
اوای اسفاد
قلب همیشه تپنده اسفاد
همت جهادی دوستان و حامیان را بر این داشت تا باری دیگر در عرصه جهادی و آبادانی روستایمان کوشا باشیم
امسال با پشتکار و اقدام تفکرانه از سوی دهیار روستا آقای مهدی نظرجانی و اساتید و همت جهادی برادران عزیز که واقعا جای دست مریزاد و درود بی کران دارد
برادران گرامی مددی صادقی یاری و دیگر اعضا که در رشد بی نهایت قنات دست داشته اند جای تشکر و قدر دانی از جناب اقای مددی که با پشتکار در مرحله دوم جهادی قنات ، اب را به ارتقا رسانده اند
امروزه با ازدیاد شدن اب نسبت به برابری قدیم چیزی کاستی ندارد شاید کمتر از دو اینچ در حد برابری با اب اسفاد قدیم به رتبه و درجه خود رسیده
این اب منبع رشد اصلی قلعه و اقتصاد مردم و ابادانی روستا است
درود بر آقای مددی و دهیار فعال آقای نظرجانی
که انشاالله در اتی منتظر رشد بی کران باشیم
منبعی در کنار باغ مرحوم میرزا محمد امین عباسی به متراژ حدودا 12 متر و عمق 4 متر از سیمان تاسیس شده بود که امور اب رسانی روستا انجام می شد. با توجه به مهاجرت مردم از قلعه قدیم بعد از زلزله59 و ساخت و ساز شهرک جدید اسفاد در زیر جاده که مشکل اصلی مردم و اهالی ده همان اب بود این اتفاق صورت گرفت و با هماهنگی های لازم و شورا و رجال قدیم امر اب رسانی با لوله کشی های لازم و منبع تا خود شهرک انجام شد.
که هر شب یا صبح به تایم بیست دقیقه اب رسانی انجام می شد که مسئولیت آن را مرحوم خواجه نظام الهی بر عهده داشتند و دارای چند شیر فلکه که یکی در کنار حمام قدیم و یکی در کنار خانه آقای قضنفر نوروزی و دیگری در کنار حمام جدید که کاری بسیار مسئولیت پذیر و پر زحمت بود را انجام می دادند
یک روز اب به منطقه اول شهرک از سمت ابیز انجام می شد و یک روز قسمت بعدی که گاهی هم به علت کمبود اب ، اب دزدی با باز و بست شیر فلکه ها صورت می گرفت
اب منبع همان اب موقوفه ای بود که از بزرگ مردان روستا از خودشان به یادگار گذاشتند. که حدود چهل سره اب و زمین از موقوفه ای بزرگ مردان می باشد که بعدا از این خیرین بزرگ یاد خواهد شد .
روح مرحوم خواجه نظام الهی شاد خداوند رحمت کند ایشان را.
نگارش خالقی اسفاد
و نه عذاب از آنها سبک می شود این گونه و کفران کننده ای را کیفر می دهیم .و انان در آنجا شیون و فریاد می کنند ای پروردگارمان ما را بیرون بیاور تا کار شایسته غیر آنچه انجام می دادیم انجام دهیم . آیا شما را چندان عمر ندادیم که هر کس آنچه خواست در ان میزان عمر متذکر شود یقینا خدای دانای غیب اسمانها و زمین است و بی تردید از نیت دلها و سینها آگاه است
دنیای اتشونی
سوالی که جوابش برایم قابل تامل و اندیشه بود شاید تحرکی در مخاطب تامل انگیز باشد .
روزی بر مادری از دیار کهنه به عرض سلام و ادب وارد شدم
چون در خانه وارد شدم وچشمم به مادر افتاد پرسیدم
در چه حالی مادر ، زندگی را خوشی هست یا مشقت است
در حالی که داشت سری تکان می داد به بهانه یاس گفت ای مادر این چه سوالی ایست این دنیا که دنیای جشن و سرور است .
دنیای عیش و نوش و خود پاس داری دنیای خنده وشادی دنیای تصمیم و تدبیر
دنیای خواب و بیداری ، آنچه را خواهی
چه شده است مادر مرا مفهومی نیست تو را خوش است یا درد ، من نفهمیدم
گفت این دنیا دنیای ایست که خودت تصمیم می گیری خودت می خواهی و می خوابی و هر شب خنده و جشن است
ولی ان دنیا دنیای آخرت است دنیای آتش است ، دنیای اعمال نیک و بد
ما را چه آید در ان دنیا
اینجا که هر شب شب اتشونی ایست
و آنجا بود که تاملی عمیق در من احاطه شد و سکوتی خاموش
نگارش خالقی اسفاد
بنشین سفره دل با تو چنین گفت بیان
که چنین خوش سخن است با تو فضیلت شکران
من از این حاوره گویم به تعریض بنشین
که به تصریح نگار است به دل چون شیرین
چو از این جهان چشم بستن خوش است
به نیکوی اعمال خرت دل خوش است
چو دستی گرفتی ز اندیشه ای
به مردانگی دست بستی ره توشه ای
بماند در این جاودان نیک و بد
خوشا نام نیک است بر این خرد
نماند به گفتار و کردار پوشش در او
به خلقت ز گیتی به الهام او
چو شیرین زبان گفت و ماند یادگار
به کردار و گفتار پندار این روزگار
شاعر خالقی (عرفان )
با سلام و احترام
روحانیت اسفاد و چهره های درخشان
یکی از ویژگی های بارز جامعه اسفاد
در عرصه فرهنگی و مذهبی ، پرورش روحانیت معزز . فرهیخته . فهیم و اندیشمند است که جامعه اسفاد را متفاوت از سایر روستاهای دیگر داشته است.
وجود بسترهای سالم و مذهبی در خانواده های اسفاد موجب ظهور روحانیت شده است.
از گذشته های دور بدلیل اشتیاق مردم اسفاد به مسائل سیاسی . فرهنگی . اقتصادی ، قوی ترین منبرها در اسفاد برقرار بوده است .
قوی ترین منبرهایی هایی که وقایع مذهبی و فرهنگی و سیاسی را به بهترین شکل در اذهان نهادینه نموده است.
البته که سنگردار و فرماندار این عرصه و سکان مهم ، روحانیت گرانقدر اسفاد است.
روحانیت اسفاد توانسته است در جایگاه های مهمی از لشکری و کشوری و فرهنگی کشور ظاهر شود.
حضور در جایگاه های عقیدتی سیاسی ، لشکری و کشوری . بعنوان مبلغ . دفتر مراجع تقلید . امام جماعت . حرم مطهر رضوی و حضرت فاطمه معصومه علیهما السلام . دادگستری قوه قوه قضائیه . دفاتر ازدواج و طلاق و ثبت و اسناد
و از همه مهم تر حضور در سنگر امام جمعه است.
اسفاد توانسته است تا کنون دو امام جمعه داشته باشد که این یک ویژگی ممتاز برای مردم اسفاد است.
اما آنچه موجب شده است روحانیت اسفاد منحصر به فرد باشند چند ویژگی خاص است.
اهل مطالعه بودن. تسلط بر موضوعات علمی فقهی . مذهبی و احکام .خوش سیما و خوش صدا بودن . روضه های پرشور وشعور .فن بیان خوب و داشتن معلومات فراوان و بروز در تمامی موضوعات . داشتن تجربیات مختلف بعلت کار در مکان های مختلف . و مشارکت در امورات عمومی و حل و فصل مشکلات مردم و ابتکار عمل.
هم اکنون اسفاد از روحانیون زیادی برخوردار است که در سنگرهای مختلف در جای جای ایران اسلامی به خدمتگزاری مشغول هستند که قدر این ظرفیت را باید دانست.
حجج السلام گرانقدر که احتمالا تعدادی هم به درجه اجتهاد رسیده اند و شاید ما از آن بی خبر باشیم.
حجج گرانقدر جناب آقایان شیخ حیدر حسینی .حاج محمد رضا رجایی .شیخ عباسعلی نظرجانی . سید ابراهیم حسینی . شیخ مصطفی حسینی . شیخ ابراهیم حسینی .شیخ محمد کلوخ میری . شیخ علیرضا ابراهیمی شیوخ صادقی و نظری .
و شیوخ نوظهور
جناب آقایان حسن نظرجانی فرزندحاج عبدالرزاق . حسن نظرجانی فرزند حاج علی . آقای قاسمی . آقای اسداللهی . آقای حسنی و آقای اللهی .
ضمن آرزوی سلامتی و بهروزی برای روحانیت گرانقدر و خانواده محترمشان
انشالله که در مراسم و مناسبت ها قدر این ظرفیت مهم را بدانیم
و البته انتظار است روحانیت مبارز اسفاد نیز زکات علم خود را در خصوص اسفاد ادا نمایند و در خصوص رشد اسفاد در همه عرصه ها بخصوص فقرزدایی و توجه به مسائل معیشتی بازنشستگان و از کار افتادگان اسفاد
با توجه به جایگاه و نفوذی که در دستگاه های اداری دارند تمام سعی خود را بکار ببرند و دین خود را به آن آب و خاک ادا نمایند.
من الله توفیقکم و یثبت اقدامکم
اسماعیل کریمی اسفاد
خودکفایی در اسفاد :
در بحث خودکفایی اسفادقدیم می پردازیم به بخش کشاورزیِ مردم که تمام مایحتاج شان را خودتولیدمیکردند. حبوبات،غلات،سبزیجات،فرنگی جات،میوه ها و آزوقه ی دامها همه حاصل دسترنج خودشان بود و اضافه بر مصرف خود را به فروش می رساندند.
تهیه ی نان ارزنی،نان جو و بعدها نان گندم که قوت اصلی آنها بود،در همه ی مراحل از تولید تا مصرف را خود بر عهده داشتند.بجایابزار آلات کشاورزی و در حمل و نقل و مسافرتها حتی سفرهای خارج کشور مانند سفر حج ،درمان بیمارهای خاص و تحصیل علم از نیروی انسانی وحیوانات استفاده میکردند.در کنار کشاورزی، دامپروری نیز بود تا حتی به همسایه هم نیازی نداشته باشند. گاو ،گوسفند،اسب،شتر،الاغ وطیوری مثل مرغ وخروس وکبوتر و...پرورش میدادند.نه اینکه به سبکهای پیشرفته ی امروزی پرورشگاه،تولید،بازاریاب وبازار فروش داشته باشند بلکه در حدّ استفاده ی خود بود تا در تهیه ی انواع گوشت و فراورده های لبنی و پوشاک بی نیاز باشند گاوها را برای شخم زمین جُغی میکردند و از اسب و شتر والاغ برای باربری و جابجاییها بهره می بردند.خانمها علاوه بر امور خانه تخصصهای حرفه ای چون قالیبافی و پارچه بافی داشتند.پارچه های کرباس ،برای تهیه ی لباس ، آن هم نه به شیوه های مدرن کارخانه جات امروزی بلکه با دستگاههای قدیمی و مبتدی که از نی و چوب نخ ساخته می شد.
از پشم گوسفندان برای تهیه ی کلاه، دستکش و جوراب و... استفاده می شد .در یک جمله ی ساده بگویم : "مایحتاج شان تولید ملّی بود" . تولید از خرید شان خیلی خیلی بیشتر بود و ارز آوری و حفظ آن را بر خروج و از دست دادن آن مقدّم می دانستند یا بهتر است بگویم : " شعار سران و سیاستمداران امروزی دنیا روخوانی و اندیشه ی پدران و نیاکانِ من و شمایی است که چندین و چند سال پیش با کمترین امکانات تحصیلی و رفاهی و بدور از زندگی شهری در کنج روستا زندگی میگذراندند " که این جای بسی افتخار و بالندگی دارد.
با عرض پوزش از بزرگوارن مطالب فوق جهت اطلاع نسل جدید بود.
1397/8/11. احمد عظیمی اسفاد
به بهانه ۱۸ عقرب
با سلام و احترام
قدیما گل های زعفرون مثل امروز ارزشمند نبود.
بازاریابی ضعیف . عدم شناخت مردم از زعفران . استفاده زعفرون بعنوان اولویت آخر و از همه مهمتر اینکه همه مردم همزمان با هم بصورت انبوه گل داشتند
بنابراین گل ها باید خارج از منطقه پر می شد و معمولا به قائن برای فروش و پر کردن ارسال می شد.
اما تقریبا ۸۰ درصد گل توسط خانواده ها پر می شد چرا که امکان ارسال گل ضعیف بود.
پر کردن گل و یا گل وه کنی هم کاری آسون نبود. هر نفر در بهترین حالت می توانست در روز ۵ کیلو گل پر کند.
خستگی ناشی از کارهای روزانه . چیدن گل . طی کردن مسیر و مشق و تکالیف روزانه باعث می شد تا گل واکنی کمی آسان تر باشد.
گل پر کنی علاوه بر خستگی،شور و حال خاصی هم داشت.
پر کردن گل روی پشت بام و دیوار حیاط ، سرچهار راه قلعه، همزمان با دیدن ماشین علی کلوخ
و در شهرک هم جلو مخابرات و برای خانم ها هم جلو در حیاط و یا در حیاط همسایه ها لذت بخش بود.
گل وا کنی باعث شده بود دید و بازدید های شبانه و صله رحم رونق بگیرد.
پدر و مادر سهم هر یک از بچه ها را جدا می کردند و دست آخر گلهای باقی مانده را مشت بخش می کردند تا زود تر تمام شود و خانواده هایی که زودتر پر می کردند به دیگران نیز کمک می کردند.
خواب آور بودن گل زعفرون و خستگی های روزانه و خستگی ناشی از چیدن گل باعث خواب آلودگی و خستگی و چرت زدن هنگام پر کردن گل می شد.
خمیازه و چرت زدن امری طبیعی بود و گاهی اوقات از فرط خستگی و خواب آلودگی به سمت پرها و بشقاب زعفرون چپه می شدیم در این هنگام بزرگترها با خارش کف پا و فرو کردن دم گل به داخل بینی و بخاطر اعتراض و حسودی سایرین ما را بیدار می کردند اما ارفاق هایی هم از طرف پدر مادر گاهی صورت می گرفت.
در گل واکنی هم ،کلک بازی هایی صورت می گرفت. قاطی کردن گل ها با گل های دیگران . قایم کردن گل در میان پرها یک نوع راه فرار بود.
به هر حال شیرینی و سختی های آن دوران . مجمع و سفته قوت های زعفرون . گل های ۴ . ۵ . ۶ پره . دم پنجه گی و سرنش و زردی گل . و سردی پرهای گل و پرهای داخل کوچه و پشت درب منازل هیچ موقع از یاد ما نخواهد رفت .
سلام و درود بی کران ما به پدر مادر های زحمت کش آن دوران که هنوز آثار درد و رنج زحمات طاقت فرسای آن دوران در پیکر رنجورشان نهفته است .
یادت بخیر شب های گل وه کنی
یادت بخیر بی خوابی ها
و یادت بخیر سوز و سرمای جانسوز ۱۸ عقرب.
زن حسود
همسایه اى داشت به نام خواجه سلمان که مردى ثروتمند و بسیار شریف و محترم بود، زن بر خواجه رشک مى برد و مى کوشید که اندکى از نعمت هاى آن مرد شریف را کم کند و نیک نامى او را از میان ببرد؛ ولى کارى از پیش نمى برد و خواجه به حال خود باقى بود. عاقبت روزى تصمیم گرفت، که خواجه را مسموم کند: حلوایى پخت و در آن زهرى بسیار ریخت و صبحگاهان بر سر راه خواجه ایستاد؛ هنگامى که خواجه از خانه خارج شد، حلوا را در نانى نهاده، نزد خواجه آورد و گفت: خیراتى است. خواجه، حلوا را بستاند و چون عجله داشت، از آن نخورده به راه افتاد و به سوى مقصدى از شهر خارج شد. در راه به دو جوان برخورد که خسته و مانده و گرسنه بودند. خواجه را بر آن دو، شفقت آمد. نان وحلوا را بدیشان داد؛ آن دو آن را با خشنودى فراوان، از خواجه گرفتند و خوردند و فى الحال در جا مردند. خبر به حاکم شهر رسید، و خواجه را دستگیر کرد، هنگامى که از وى بازجویى شد، خواجه داستان را گفت. حاکم کسى را به سراغ زن فرستاد، زن را حاضر کردند، چون چشم زن به آن دو جنازه افتاد، شیون و زارى آغاز کرد و فریاد و فغان راه انداخت؛ معلوم شد که آن دو تن، یکى فرزند او، و دیگرى برادر او بوده است. خود آن زن هم از شدت تأثر و جزع پس از یکى دو روز مرد. آرى خودم کردم که لعنت بر خودم باد. این حسود بدبخت، گور خود را با دست خود کند و دو جوان رعنایش را فداى حسد خویش کرد؛ تا زنده بود، پیوسته در عذاب بود و سرانجام جان خود را در راه حسد از دست داد و در جهان دیگر به آتش غضب الهى خواهد سوخت
شب را دوست می دارم و نمی دانم که شب چیست
شب را دوست می دارم چرا که برایم سکوت فریادها گفتن است
شب را دوست می دارم و ندانم که روزم چیست
شب را دوست می دارم و ندانم که ماه چیست
ماه را دوست دارم و ندانم که گاه حلالش چیست یا گاه قرص
شب را دوست می دارم و ن دانم که چرا پیش از روز نیست
شب را دوس دارم و حیرانم که فردایم روشن است وچرا در این شب و روز مخدوشی نیست
شب را دوست دارم و ندانم که چرا
باز امشب ماه من قرص است
باز از نور شفق پیداست
باز فردایم صریح شیداست
باز خورشیدم می تابد
باز آهنگ زمین دریاست
این چه پنهانی ایست
باز از چرخ فلک پیداست
ماه من تنهاست
این قمر تنها می تابد
یا با خورشید سوزانش
این تماشا ئی ایست
این مداری بر زمین چرخد
نه توان شب به پیش روز را دارد
نه توان ماه بر سوزان عشق دارد
این منزه داند از عظم الهی را
این کلامی چون حیران است
این معما است
خالقی (عرفان )
از نشانهای الهی شب است که پوششی بر روز دارد و روز روشن از تصریح روشنایی جهان خلقت است .و از نشانهای الهی خورشید است و به سوی قرار گاهش در حرکت است و این اندازه گیری شکست ناپذیری از قدرتی عظیم و تواناست
و برای ماه منزل هایی قرار دارد که به صورت شاخه کهنه هلالی شکل و زرد رنگ خرما برگردد و باز کامل شود
نه برای خورشید توان است که به ماه برسد و نه شب از روز پیش می گیرد این به چه مداری ایست که می چرخد این قدرتی بزرگ است
قدرت الهی قدرت خدای توانا و دانا
سوره یاسین ایه 36-40
قسم به قرآن حکم کننده به حق که ای پیامبر خدا که از جانب خدا به راه راست فرستاده شدی این قرآن از جانب خدای عزیز و مهربان نازل شده تا گروهی که پدرانشان هم بین نیافته اند بترسانی که ایشان از حقایق بی خبرند . البته وعده عذاب در باره اکثر آنها حتمی و لازم گردید . وایشان ایمان نمی آورند
همانا قرار دادیم در گردنهای ایشان غلهایی که تا به زنخهای ایشان پیوسته است و ایشان سر در هوا مانده و چشم بر هم ننهند.
سوره یاس از. یک تا 7
داستان سگ با وفا
سال ها پیش مدتی را در جایی بیابان گونه بسر می بردم. عزیزی چهار دیواری خود را در آن بیابان در اختیار من قرار داد.
یک محوطه بزرگ با یک سرپناه و یک سگ. سگ پیر و قوی هیکلی که برای بودن در آن محیط خلوت و ناامن دوست مناسبی به نظر می رسید.
ما مدتی با هم بودم و من بخشی از غذای خود را با او سهیم می شدم و او مرا از دزدان شب محافظت می کرد.
تا روزی که آن سگ بیمار شد.به دلیل نامعلومی بدن او زخم بزرگی برداشت و هر روز عود کرد ، تا کرم برداشت. دامپزشک، درمان او را بی اثر دانست و گفت که نگه داری او بسیار خطرناک است و باید کشته شود. صاحب سگ نتوانست این کار بکند. از من خواست که او را از ملک بیرون کنم تا خود در بیابان بمیرد.
من او را بیرون کردم. ابتدا مقاومت می کرد، ولی وقتی دید مصر هستم، رفت و هیچ نشانی از خود باقی نگذاشت. هرگز او را ندیدم.
تا این که روزی برگشت از سوراخی مخفی وارد شده بود، این راه اختصاصی او بود. بدون آن زخم وحشتناک. او زنده مانده بود و برخلاف همه قواعد علمی هیچ اثری از آن زخم باقی نمانده بود.
نمی دانم چه کار کرده بود و یا غذا از کجا تهیه کرده بود؛ اما فهمیده بود که چرا باید آنجا را ترک می کرده و اکنون که دیگر بیمار و خطرناک نبود ، بازگشته بود.
در آن نزدیکی چهاردیواری دیگری بود که نگهبانی داشت و چند روز بعد از بازگشت سگ، آن نگهبان را ملاقات کردم و او چیزی به من گفت که تا عمق وجودم را لرزاند.
او گفت که سگ در آن اوقاتی که بیرون شده بود، هر شب می آمده پشت در و تا صبح نگهبانی می داده و صبح پیش از این که کسی متوجه حضورش بشود، از آنجا می رفته. هرشب …
من نتوانستم از سکوت آن بیابان چیزی بیاموزم؛ اما عشق و قدرشناسی آن سگ و بی کرانگی قلبش مرا در خود خرد کرد و فرو ریخت. او همیشه از استادان من خواهد بود.
راوی :::: نگهبان
روزی که خوش بود خاطر از ایام
چرخی به نان خشک در دندان
سر گرم در بازی نمی دانم
خاطر از این خوشتر از این ایام
حالم از این دوران از این تنها
شب بود هر شب تیره در زندان
در امتداد شب تا هر شب
هر شب سیاهی بود در مرداب
غم از نسیم تیره می بارید
زخمی به تن از کینه می نالید
هر لحظه اشک ریز چون باران
بر خاک و بوته خفته در طغیان
شب از سکوت رعد می لرزید
گل از زمین خشک می ترسید
مهراب راز پاکی ایام
حال از در و دیوار بر دندان
بر هر در و دیوار چون خاموش
قابی ی ز عکس خسته ایام
شاعر :::::" خالقی (عرفان )
تصویر بالا نمایی نزدیک از درخت بنه چندین ساله است که خودنمایی می کند و ارزش یک بار دیدن را دارد
گرایش افکار کودکانه
این جا جایگاهی ایست که با توجه به اقتضا ی افکار کودکانه و هر فرد ، شهرت و گرایش خودش را در دل هر اسفادی جا کرده بود و همین طور هنوز با توجه به موقعیت اب و هوایی منطقه با وجود خشکسالی های پی در پی و سالهای متمادی سرسبزی خودش را حفظ نگه داشته است
این درخت در نقطه جداسازی اسفاد و روستای مجاور ابیز قرار دارد که شاید سالها یا بیش از نیم قرن است که در این دشت بی اب و علف خودنمایی می کند . هر چند از سایه بوته چیزی نمی روید ولی فرزانه است نامش در نگاشت ولایت واسفاد وطنم به ثبت بماند یادگار چون شایسته این شهرت است و به زیبایی یک الهام
الهامی که شاید سرچشمه قدرتی عظیم در دل بیابان خشک و مرده باشد و این الهام عرفان است عرفان
در صبح سرد
در صبح سرد شال و قبا کرده زعفران
دیدم نشاط و شور به پا کرده زعفران
چون رستخیز از دل خاک آمده برون
از خاک تیره باز دعا کرده زعفران
دارد بنفش می زند از دور این زمین
مرهم برای خاطر ما کرده زعفران
باید نشسته رفت به بالین هر گُلی
در قلب خویش خانه بنا کرده زعفران
این دُر قیمتی است که گویند طلای سرخ
آری ! به قعر خاک طلا کرده زعفران
هرسال می رویم به سر بخت این عزیز
ما را به قدر خویش رضا کرده زعفران
آن رشته های سرخ دلش را که دیده ای
با عطر و رنگ خویش چها کرده زعفران
با این همه مشقت و سختی به خانه رفت
سر پنجه ها ز بعد حنا کرده زعفران
جمع اند دور هم که بخندند غنچه ها
در قصه ای که قدر و بها کرده زعفران
پر می شود که بال و پر صاحبش شود
گرد و غبار خویش هوا کرده زعفران
در یک ردیف دسته شده سرخ و هم سفید
گویند رنج خانه دوا کرده زعفران
خشک می شود که چشم خریدار دل دهد
آن سال خُوش که روی به ما کرده زعفران
آن قدر پیش اهل محله گران بهاست
ما را به وقت خواب صدا کرده زعفران
فر آوری شود ز وجودش هزار چیز
رنگش حضور خود به غذا کرده زعفران
صد قصه داشتی و " شمیم" از تو ذره ای
پاییز ، حساب خویش جدا کرده زعفران
شاعر : مرتضی حسینی اسفاد(شمیم) - مدرس دانشگاه
جشن سره در باغ سره
جشن سره (سرقه ) به زبان اسفادی به معنای جمع شدن و بگو مگو وتاختن اب در اسفاد قدیم بود
در اسفاد قدیم درخت های گردوی بلند قامت و تنومند سرسبزی خاصی به کوچه باغها داده بود این رسم و رسومات هرشب حال وهوای دل انگیزی داشت
وقتی ما کوچیک بودیم خاطرات این مجمع و گرده همایی هر شب در باغ سره پای چنار ،سر تخت آقا میر، سر سنگاجی سر سه کیچه بر پا بود (البته جشن تاس و سره مال سالهای قبل تر بود ) آما گردهمایی ها همچنان برقرار بود
چون آن زمان هنوز ساعت اختراع نشده بود و اب تاختن با دیگ و تاس انجام می شد به شرح توضیح
دیگچه ای بود پر از اب با تاسی که از زیر دارای سوراخ تعبیه شده بود
تاس دارای درجه هایی که به منظور یک سره،نیم سره، و یک چهارم بود اندازه گیری مئ شد .وقتی تاس از اب پر می شد با درجه بندی که روی تاس بود یک سره یا چند سره تاخته می شد و به ته دیگ غرق می شد .دوباره تاس خالی می شد و همین طور برای هر ابیار طبق میزان ابی که داشت به لهجه محلی می تاختند.
واقعا این رسم به عنوان یک نوع جشن بود چرا که این امر در هر طاقه به وسیله میرتاب (کسی که اب را با تاس اندازه می گرفت ) انجام می شد و هر شب یا روز با مجمع بزرگان و مردان قدیمی با داستانهای جذاب و لهجهای شیرین اسفادی شب نشینی ها یی جذاب وپرخاطره بود
در شبانه روز دو اب بند بود . اب بند به معنای تحویل اب و تحویل شیفت (طاقه) از شب به روز و همین طور از روز به شب که به عهده میر تاب بود.
بعلت عدم ساعت در قدیم تحویل شیفت یا اب بند در نماز شوم (وقتی هوا تاریک می شد ) و در صبح با طلوع خورشید اب بند صورت می گرفت
در اسفاد قدیم حدود پنجاه و شصت سال قبل هر طاقه با ذکر بیان در این نگاشت از مرحومین مندرج یادی شد تا بخوانیم با ذکر صلوات بر محمد و ال محمد به روح ناز نینشان
روحشان شاد خالقی اسفاد
میر اب سر رم حاجی سید ابو تراب
میر اب دو رم کربلایی حاجی ابراهیم جوان
میر اب سه رم حاجی عباس غلامعلی زاده
میر اب 4 رم حاجی غلام حیدر قاسمی
میر اب 5 رم حاج علی محمد جعفری
میر اب 6 رم حاج میرزا محمد غفاری
میر اب 7 رم کبله غلام عبدی
میر اب 8 رم خواجه نظام الهی
سازمان رهگیری مرسولات سازمانی
کارت پایان خدمت
کارت ماشین
گواهینامه
موتور سیکلت
👇👇👇👇👇
najatracking.post.ir
قرق کیشمان
در فصل بخصوصی از سال در اسفاد قدیم این امر صورت می گرفت
قرق به معنی قدغن کردن یا بازداشتن از دخول و خروج می باشد
مثلا قبل از گلهای زعفران و کشت گندم و خرمنها که هم اکنون مصادف شده با فصل گلهای زعفران که حتما در اسفاد کنونی این امر قابل اجرا هست شاید با تفاوت اجرا و عمل با قرق قدیم .
چرا که قبل از زدن جوانه گلهای زعفران که باعث تخریب و ضرر وزیان در املاک و زراعت مردم و اهالی ده می شد
وقتی علوفه در بیابانها وکوه کمر به اتمام می رسید مردم و چوپانان به جوار باغها و کیشمان روی می آوردند که باعث خسارت به باغ ها و زمینهای مردم می شدند.
و اعتراض مردم را وا می داشت شاید گاهی به جنگ و جدال هم می کشید.
به همین خاطر چاره ای با تامل در بزرگان و ریش سفیدان و شورا و کد خدا مطرح شد به عنوان قرق کیشمان
و از طرف کد خدا و رجال افرادی را جهت انجام مدیریت در امور قرق بانی منتخب می کردند و هزینه ای جهت انجام وظیفه به انها تقدیم می شد .
در صورت مشاهده و عدم اجرا قوانین اموال و گوسفندان انها مصادره و خسارت تعیین می شد که در اسفاد قدیم گوسفندان در نزد شورا نگهداری و در قبال دریافت گوسفندان باید جریمه می پرداختند که این امور به نفع تمامی اهالی ده بود و از خسارت و ضرر زیان در اموال و باغها جلوگیری می شد
خسارتهای نقدی و غیر نقدی که از متخلفین دریافت می شد به عنوان حق الزحمه تقدیم قرق بانان می شد که قرق بانان قدیم با معرف آقایان خواجه نظام دلیر ،حاجی مطلب صادقی ،مرحوم خواجه ابراهیم حسنی ،خواجه اسماعیل حسنی و بودند
خالقی اسفاد
مرحوم حاج غلام حیدر قاسمی اسفاد
یکی دیگر از بزرگان سفر کرده , میرزا حاج غلام حیدر قاسمی می باشند .
فردی با ایمان , خدا ترس , اهل مسجد ومنبر واهل نصیحت وپند دادن مردم بودند .
دارای یک شبانه روز اب از قنات بودن که ایشان را به یک کار افرین موفق وپیروز تبدیل کرده بود .
در زمان قدیم که دادگاه و پاسگاهی نبود وودسترسی به ان مشکل بود
ایشان رییس خانه انصاف بودن که همان شورای حل واختلاف امروزی می باشد .
وحل دعوا می کردند . خانه ایشان در جوار کوچه حوض ملاحاجی که همه شما خاطره ان و کوچه باغها رابه خاطر دارید . در همسایگان اقایان مرحوم حاجی میرزا حسن وحاجی حسین علی غفاری ومددی وباقری واقع بود .که با هم برادر وار وبدون حاشیه زندگی می کردند .
خشت خشت خانها ومزارع وکوچه باغها , مهربانی وپشتکار این بزرگ مرد را فراموش نخواهد کرد . چرا که مردی به تمام معنا شکیبا وزحمتکش بود .
ثمره سالها زندگانی ایشان دو دختر وسه پسر به نامهای حاج غلامعلی , حاج محمد هادی , وحاج محمد بود که پسر بزرگ وبزرگ خاندان قاسمی وزنده دار نام پدر که خدمات زیادی برای مردم روستا انجام داده اند . که از این بزرگوار هم در اتی خواهیم پرداخت .
جهت امرزش حاج غلامحیدر و سلامتی خانواده محترمشان صلوات
نویسنده ,, محمد علی غفاری
شعر گاز و نفت
شکوه من از تو این است
گاز جانشین تو بر زمین است
صف طویل تو به یادم بود
بر سرش داد فریاد است
بشکه و گلند از برای تو
چه شب روزی جنگ ودعوا است
رقابت همچنان شده بسیار
گازی که خطر , فلکه باز است
حرف بز زگفتهای تو
همچنان چو بسیار بسیار است
شکوه تو امروز بر باد است
گاز جانشین تو در زمین خاک است
انالیز من از تو این است
او ای ال تو به لاتین است
عرفان گفت از برای تو
دلم تنگ و حادثه بسیار است
مردم از این پس از برای گاز
حادثه ای بیش خطرناک است
تو رو به هر انچه دوست داری
این دگر واقعه ای تلخ ودشوار است
از این برگ شوم گر که بگذشتی
روح ومرگ بر باد فاتحه خوان است
خالقی(عرفان )
از پشت پنجره اتاق خانه ، از لابلای درختهای کهن و تنومند و شکوفایی گلهای یاس واقاقی و نگاهی پر از لطف و مهربانی و دستی پر از امید
که تو را می بینم و تو را می خواهم
بوی بارون بوی خاک
بوی سبزه های سبز
بوی عشق بوی امید
در لابلای برگهای درختان در وسعت این دشت بزرگ در بهار در خزان
در پرواز پرنده ای که با حضور تو جرئت پرواز
در آسمان پر از ستاره در روشنایی مهتاب در خورشید در هوا
در صدای بادی که صدای زندگی ایست
صدای آرامش
صدای حیات و مجال زندگی
که تو را می بینم که تو را می خواهم
بگو تو کیستی یا من چه هستم
خالقی اسفاد
ابخور
ایجاد ابخور های مصنوعی این روزها با همت و پشتکاران محیط زیست و حیات وحش در جوار کوهها و دره ها و هر روستا ، شرب حیوانات کوهی و آزاد را آسان کرده و آن قدر این امر خداپسندانه عملی بوده که حیوانات را تنبل و اهلی تر کرده و دیگر از موجود دوپا ترس ندارند
حدود دوساعت کوهنوردی در بازه خاک تنور یاد و خاطرات کودکی را تداعی کرد . هنوز هم درخت های انجیر کهن و انجیر های سیاه در این دامنه قدمت خود را حفظ نگه داشته و خاک تنور قرمز رنگ آن یاد و نام خود را به بازه خاک تنور به یکی از نام ها و لهجه های اسفادی به ثبت رسانده و اصالت خود را نگه داشته
وجود بز کوهی بیش از دوساعت چرا و قدم زدن با وجود شاخ های بزرگ حرف از منطقه استحفاظی بسیار جالب و دل انگیز بود
این امر با وجود منبع بزرگ در زیر خاک و دو عدد اب خور مصنوعی که از سیمان درست شده می تواند به هر موجود زنده ای حیاتی دوباره بخشد حتی وجود این منبع و ابخور صدای دل نواز زنبور های تخمی و حشرات را در دل کوه آهنگی از گذشته در تجدید تکرار بود
درود بر باعث و بانی و امیدواریم مقبول حق مقرر باشد
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
به بهانه بیستم مهرماه ،روز بزرگداشت لسان الغیب حافظ شیرازی
حافظ بگو که گندم و باغی ز سیب هست
دنیای درد ، دور و بر، آیا طبیب هست ؟
باید دوباره یک غزلی دست و پا کنم
وقتی که دست و پای دلم در صلیب هست
این استخاره خوب نیامد ، دلم شکست !
هر چند این سروده کمی هم غریب هست
" روی تو کس ندید و هزاران رقیب هست
در غنچه ای هنوز و صدت عندلیب هست "
این روز ها که بی تو چنین کم می آورم
سهم دلم قرائت امَن یُجیب هست
هر کس شنید قصه نامردی تو را !
بر من گریست ، گریه این غم عجیب هست !
باران حکایتی است ز باغ و بهار ما
آیا در این محاوره حرف از حبیب هست ؟
وقتی که یار بار سفر بسته ، ای" شمیم"
آیا هنوز جای درنگ و شکیب هست ؟
شاعر : مرتضی حسینی اسفاد (شمیم )
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
یکی از بزرگان اسفاد خواجه میرزا محمد خالقی بودند
حاجی میرزا محمد خالقی مردی
مهربان با ایمان وبا تقوا بودند
از خصوصیات اخلاقی ایشان فردی بی تکبر ساده که به خیر وشر کسی کار نداشتند از غیبت کردن تنفر بیش از حدی داشتند ،اگر درمکانی کسی غیبت میکرد ان مکان را ترک میکردند ،لبخندی همیشگی بر لبهای این مرد نمودار بود ،شغل ایشان مانند بیشتر مردم کشاورزی بود ودستی در تجارت نیز داشتند ودر ایام قدیم با خواجه ابراهیم شهریاری وحاجی اباذر غفاری خرید وفروش گوسفند در حد یکی دو رمه انجام میدادند وجهت فروش انها را روانه گاش کوسفندان در مشهد میکردند وخرید و فروش موتور سیکلت وتفنگ نیر از دیگر کارهای ایشان بود، خانه ایشان درپشت قلعه معرف به ته شله رو همه بخاطر دارید خانه ای بزرگ با باغ وزمین که کشاورزی ایشان نیز در همانجا بود ،انسانی مرتب وتمیز وحساسی بودند که این خصوصیات در کشاورزی ایشان به چشم میخورد ،ثمره زندگی این مرد چهار دوختر ودوپسر به نامهای اقا رضا وعبدالخالق که پسر بزرگ وزنده دار نام پدر که از فرهنگیان بنام اسفاد وخوش اخلاق میباشند برای امرزش امواتشون سلامتی خانوادشون صلوات بفرستین
محمد علی غفاری
با سلام و احترام
خداوند قادر و متعال را شاکریم که ما را در زمره عزاداران حضرت اباعبدالله قرار داد و امسال هم توانستیم این مسیر الهی را به نحو احسن به سرانجام برسانیم.
حضور پرشور اسفادیهای عزیز باعث شد که این مراسم با قوت و بهترین شکل انجام شود.
_ برنامه ریزی دقیق و منظم و استفاده از ظرفیت های مختلف از جمله مداحان و نوحه خوان و روضه خوان . و سخنرانان گرانقدر برای احیاء شعور و شور حسینی.
_ وجود نظم و انضباط . شور و شوق و نشاط و احوالپرسی و صله رحم که این موضوعات نیز شیوه اهل بیت است.
_ امسال پذیرایی با کیفیت خیلی بهتر از سالهای گذشته و به نحو مطلوب انجام گرفت و جا دارد تشکر ویژه داشته باشیم از آشپزان و دست اندرکاران در صحنه و پشت صحنه و کلیه افرادی که در این هوای گرم در توزیع غذا و شستشوی ظروف زحمت می کشند.
_ امسال به رسم سنت قدیم آش بلغور توسط برادران میری طبخ شد که انشالله خداوند از ایشان قبول فرماید.
_ حضور هیات عزاداری در آرامستان پای چنار و مزار شهدا و کنار شهرک توصیف ناپذیر بود.
_ امسال تمامی نواقص و ایرادات سالهای گذشته مورد توجه بود و سعی شد ایرادهای سالهای قبل مرتفع شود.
_یکی از زیباترین قسمت های عزاداری اجرای مراسم سینه زنی روز تاسوعا به سمت پای چنار بود که اگر سینه زنی پر رنگ تر شود استقبال هم بهتر خواهد شد چرا که نیاز به لوازم و امکانات و سیستم صوت و تصویر نیست.
_ تشکر ویژه داریم از مداحان و نوحه خوانان و سخنرانان جناب آقایان رجایی . نظرجانی . محمدی . جعفری .مهدی نظرجانی .غلامعلی زاده . عبدی . قاسمی .حسینی . مددی . صادقی . نظری . حسنی . و سجاد حسینی
و تشکر ویژه داریم از مداح گرانقدر جناب آقای بازوندی که با حضور خود شور و حال خاصی به مراسم دادند.
و کلیه عزیزانی که اسمشان از قلم افتاد
_ امسال هم از سخنرانان مختلف در این مراسم استفاده شد جناب آقای حاج حسین رجایی به تحلیل وقایع عاشورا پرداختند و اعلام داشتند که امام حسین علاوه بر تقدیم جان و مال و فرزند در راه خدا ، جسم مبارکشان را هم در راه خدا در زیر سم اسبان فدا کردند تا همه وجودشان برای احیاء حق و حقیقت تقدیم شود.
جناب آقای مرتضی حسینی استاد گرانقدر عرصه علم و فرهنگ و ادب نیز به بیان موضوع تحریفات عاشورا پرداختند و اشعار زیبایشان زینت بخش این مراسم بود.
و جناب آقای حجه السلام رضایی ضمن بیان احکام و مسائل شرعی و موضوعات مختلفی را با بیان شیوا در این چند روز ایراد نمودند.
و تشکر ویژه داریم از گروه طبل و سنج و زنجیر و سیستم صوت و تصویر و بخصوص متصدیان حمل سیستم صوت.
و تقدیر و تشکر ویژه می شود
از پیشکسوتان و پیرغلامان
آقایان کربلایی محمد حسینی و کربلای علیرضا حسینی
که امور مربوط به قرائت فاتحه و هماهنگی افراد به عهده ایشان است
و
از گروه انتظامات . پرچم داران . گروه توزیع آب و چایی . مکبرین و موذنین . بخش هماهنگی سخنرانان و مراسم
و سقاء مراسم ابراهیم صادقی عزیز تقدیر می شود.
_ به نظر اینجانب چنانچه در این کار حسینی ایرادی هم باشد گفتن این ایرادات منصفانه نخواهد بود
چرا که کلیه اسفادیهای محترم و مداحان و سخنرانان و روضه خوانان و زنجیرزنان و سنج و طبل زنان آشپزان و توزیع کنندگان و تمام افراد زحمت کش دست اندرکار در صحنه و پشت صحنه
این کار را بدون چشم داشت و هرگونه سهم خواهی انجام می دهند.
برای همه شما اسفادیهای عزیز که توصیه حضرت رسول الله که احترام به قرآن و اهل بیت است و این موضوع قطعا سرلوحه کار شماست
آرزوی سلامتی و توفیق روز افزون داریم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
کریمی آوای اسفاد
امسال مراسم عاشورا و تاسوعا با همت و شور و شوق بالایی اجرا شد
و با پخت بلغور یا قلور با آشپزی آقای میرزا میر میری و مدیریت و برنامه ریزی در زینت مراسم مورد تحسین بود و یاد ایام قدیم با خاطرات گذشته برایمان تداعی شد
امیدواریم این مراسم در سال های آتی طبق روال برقرار باشد
و در مراسم سینه زنی و دسته ای که در مسیر پای چنار و مزار شهدا اجرا می شود به سبک سنگین وقابل احترام مورد اجرا باشد چرا که در سالهای گذشته بسیار در گروه ها تعجیل می شد
زندگی نامه
اینجانب محمد رضا رجایی فرزند مرحوم حاج محمد رحیم در سال 1331 ه.ش در یک خانواده مذهبی در روستای اسفاد از توابع زرین کوه قاین خراسان جنوبی متولد شدم. البته به صورت دقیق تر تولدم در سفری که والدینم بعد از سفری طولانی زیارتی که از عتبات عالیات عراق به موطن خود بر می گشتند در حوالی گرگان اتفاق افتاد. والدین، این فرزند را یادگار این سفر و موهبتی از جانب خداوند متعال توسط ائمه عراق می دانستند. از طرف پدر به مرحوم مصطفی قلی از افراد معروف آن منطقه و والده ام مرحومه بی بی صدیقه فرزند مرحوم کربلایی سیّد اسماعیل اسماعیلی از سادات مورد احترام آن حدود میباشد. دارای همسری از سادات خویشاوند و پنج فرزند«2 پسر و 3 دختر» می باشم.
در سن 6 سالگی وارد مکتب استاد مرحوم ملا وهاب آخوندی شدم و در مدت حدود 2 سال به فرا گیری قرآن و کتابهای فارسی متداول مکتب آنروز مانند صد کلمه و کتابهای اشعار مراثی اهل بیت(ع) اشتغال داشتم و در این فاصله 4 مرتبه قرآن را نزد استاد، قرائت کردم . در سن 9 سالگی وارد دبستان شدم ولی چون در اسفاد مدرسه نبود به مدت 6 سال مسیر 6 کیلومتری اسفاد و آبیز روستای مجاور را با تمام مشکلات پیاده پیمودم. عشق و علاقه به کتاب در کودکی آنگونه بود که هر وقت والدین میخواستند تشویقم کنند برایم کتاب دینی و قرآن می خریدند که هنوز هم نمونه آن موجود است. در سال 47 وارد مدرسه علوم دینی و جعفریه قاین شدم و تا سال 1350 کتابهای مقدمات و صرف و نحو و منطق و بخشی از معانی بیان را نزد اساتید حوزه حضرات آیات سید علی آیتی ، سید محمد علی فقیه ، سید محمد رضا سادات رحمهم الله و استاد سید علی رضا منتظری فرا گرفتم و در نهایت کتابهای مقدماتی را تدریس میکردم .
در سال 1350 ه.ش وارد حوزه علمیه مشهد شدم و حدود 3 سال اقامت در مدرسه های خیراتخان و سلیمانخان سابق از محضر علمای حوزه اساتید معظم سید حسن صالحى، واعظ طبسی ، محمد رضا محامی ، رضازاده ، محمد باقر واعظی و در درس تفسیر آیت الله خامنه ای که در روزهای تعطیل در مدرسه میرزا جعفر برگزار میشد بهره بردم. در سال 1353 ش وارد حوزه علمیه قم شدم و تا سال 62 در آن حوزه مقدسه به فراگیری علوم اسلامی فقه ، اصول ، تفسیر ، عقاید و بخشی از فلسفه از محضر اساتید بزرگوار حضرات آیات عظام سید محمد رضا گلپایگانی ، فاضل لنکرانی ، وحید خراسانی ، مکارم شیرازی ، شیخ جواد تبریزی ، نوری همدانی و کوکبی پرداختم و از اساتید اخلاق ، تفسیر ، عقاید و فلسفه از آیت الله مشکینی ، نوری همدانی ، انصاری شیرازی و استاد شهید مرتضی مطهری می توانم یاد کنم .
البته فراز و نشیبها در روند آموزش و تحصیل به تبع تحولات حوزه مقدسه قم و جریانات انقلاب و بعد از پیروزی در فاصله این مدت ده ساله (53 تا 62)و در این فاصله دروس پایه را برای بعضی تدریس نیز میکردم . در سال 62 ش پس از حدود ده سال اقامت در قم به حوزه علمیه مشهد مراجعت کرده و در درس خارج فقه و اصول اساتید بزرگوار حضرات آیات حاج میرزا علی فلسفی ، استاد مرتضوی و علم الهدى شرکت کرده و بهره بردم و تدریس دروس پایه را نیز رها نکردم . به مدت سیزده سال در بخش تحقیقات دفتر تبلیغات اسلامی شاخه خراسان همکاری مستمر داشتم بلکه از بنیانگذاران این موسسه تحقیقاتی میباشم و هم اکنون در بخش تبلیغات آستان قدس رضوی علیه آلاف التحیه و الثناء به بیان احکام و مسائل شرعی و اقامه جماعت اشتغال دارم که این ارتباط از سال 74 ش آغاز شده و ادامه دارد و قبلا به مدت 4 سال مسئول پاسخگویی شرعی مکاتبه ای این آستان مقدس بودم و خطابه و تبلیغ را از سالهای آغازین تحصیل شروع کرده و به مناطق مختلف مملکت، شهر و روستا در این رابطه مسافرت کردم. تاکنون بیش از بیست مرتبه به عنوان روحانی کاروان به زیارت حرمین شریفین مکه و مدینه مشرف شدم (در قالب کاروانهای حج و عمره )که پانزده سفر با زوار منطقه قاینات بوده است .
باید سرود قصه ی باکس نگفته را
ابیات این قصیدهی در دل نهفته را
از باغ های زنده که فریاد میکنند
برشانه های جوز تمنای چفته را
آب زلال ومردمِ از آن زلال تر
دستان پینه بسته و مجروح و سُفته را
نه!پیچ وتاب شعر من از خاطرم نبُرد
آن چهره های ساده ی از هرم تفته را
در ازدحام بیشه چه تنها گذاشتیم
این شیر پر صلابت آرام خفته را
دلشوره های شهر زیاد تو برده اند
پس کوچه های این ده ازیادرفته را
آسوده باش ای وطن ای بهترین رفیق
پرپر نبینم این گل سرما گرفته را
ای باغ مهر سایه سروت بلند باد
ما با توایم تک تک ایام هفته را
اسفاد پرغرور من ای قلب زیرکوه
بیرون بریز غصه ی با کس نگفته را
شاعر:حسین ابراهیمی اسفاد
حقیقتی از سال تحصیلی ۱۳۴۹ -۱۳۵۰ است نه خاطره: امسال سال تحصیلی شروع شده وهمه بچه ها درمدرسه ثبت نام کرده اند.تنها ساختمان مدرسه آبیز توکوچه اسیاب بین باغ حاجی سلیمی و حاجی ناصحی واقع شده البته جوی آب باغ کبله فقیر مدرسه راازباغ آقای ناصحی جدا کرده است.درکنار این جوب دو اصله درخت الوچه ترش وچنددرخت انار وجوددارد انتهای جوب میخورد به باغ کبله فقیر تنهامدرسه کاهگلی وگنبدی شکل آبیز ازهشت اتاق تشکیل شده است وهنوز طبق نظام قدیم دبستان شش کلاس دارد البته فکر کنم آبیز دبیرستان هم دارد ازسمت غرب روبروی درختای انار وارد ساختمان مدرسه که میشوی ازسمت راست اتاق سوم کلاس اول است ومعلمش هم آقای باور یا(بابر) است مدیرمدرسه آقای غلامی سرایدار آقای صفاجو (خدارحمتشون کنه)البته حرف ایشون دربیشتر موارد ارجح تر برحرف مدیر ومعلمین است.ابهتی که ایشون دارد درهیچ معلمی دیده نمیشود.معلمین دیگر آقایان پدید بارانزهی فاضلی که فکر کنم ایشون دبیرستان درس میدن و....که یادم نمیاد.همونطور که گفتم کلاسها بامشون کاهگلیه وهر ساله قبل اززمستون کاهگل میشه که آب بداخل نفوذ نکندمدرسه ی مابه سبک سی چهل سال آینده دیوار وآبخوری وتوالت ندارد .باورش برای شما آیندگان سخته میدونم ولی همینه که هست یک واقعیت تلخ وغیرقابل تصور برای شما ولی هست.از بهداشت خبری نیست یعنی بهداشت ازما گریزونه وسازگار نیست .بجای توالت چارپنج چشمه شبیه به دستشویی باارتفاع نیم متردیوار که اونم بعضیهاش ریخته بدون سقف وبدون سنگ توالت تعببه کردن .خیلی اسفناکه دخترهایی که باما درس میخونن قبل ازساعت تفریح برای رفع حاجت میرن همونجا البته بنوبت دونفر چادر میگیرن دورش تا الی آخر.یادم میادسال بعد ا ومدن یک دسشویی دوچشمه آجری بقول ما شهری ساز درست کردن که یک چشمه مال دختراشد ویک چشمه مال معلما ومدیر.ماپسرا که باکمال پررویی هرچند دردید هم هستیم ولی عادیه یعنی مجبور هستیم کارمونو انجام میدیم .کلی هم درحین رفع حاجت به هم سنگ پرتاب میکنیم .دیگه توالت اینجوری روکسی کنترل نمیکرد که آفتابه ای داره استفاده میشه یانه .دیگه شما آیندگان وضعیت بهداشت مدرسه مارو حدس بزنید وتفسیر کنید .هرروز صبح ازخونه که میایم مدرسه کتابارو میذاریم تومیز ومیایم آت آشغالای دوروبر مدرسه روجمع میکنیم بعد میریم لب جوی او روبروی مدرسه جلوی درباغ آقای حسنی ودرخت جوز بزرگه واونقدر ازماسه های توی جوب به پشت دست مون می مالیم که سفید بشه تا آقای مدیر اگر دستارو نگاه کرد باچوب نزنه پشت دستمون.(اون موقع هامابه معلما هم میگفتیم آقای مدیر) لب جوب میمونیم تا سروکله معلم یامدیر مدرسه ازدرسرای خان که پیدامشه همه یک صدا داد میزنیم آقای مدیر اقای مدیر ......وهمه میریم توصف منتظر دعای صبحگاهی که بشتر وقتا توسط آقایی بنام حسینی ازدانش اموزای فندخت فکر کنم خوانده میشد.مدیر میاد بعد دعا دستارو نگاه میکنه وهرکی دستش کثیفه با ترکه های اناری خیس خورده توجوب کبله فقیر یابه کف پا یابه کف دست تنبیه میشه.هر معلمی روش خاصی برا تنبیه کردن داره آقای بابر میگه نفر درازبکشه ودونفر پاهاشو بگیرن بالا وتاترکه چوب خورد میشه فلک بشه آقای پدید بادستش چونه یا (کلفت پایین) نفرو میده بالا ودودستی شپلق میزنه دودستی توگوش دانش آموز خاطی .نفراتی هم هستن که عزیزدردونه ان تخته پاک میکنن میرن ازدفتر گچ میارن یا میرن از دفترگز یاهمون ترکه اناری یاالوچگی میارن ماهم که بی زوال نشستیم یاسرمون توکتاب خودمونه یا ازترس میلرزیم . بچه های اسفاد ونوده صبح که می آیند کتاب هاودفترو قلم شونو ازتوی توبره برمیدارند وتوبره شونو روی درختای انار لب جوی کبله فقیر آویزون میکنن .وحق ندارن توبره شونو بیارن داخل کلاس.کلاس از ساعت ۸تاساعت ۱۲ظهر وبعد ازظهر ازساعت ۲تا۴هست به بجه های نوده واسفاد خارجگی میگویند .ساعت سه ونیم یکی از ته کلاس بلند میشه ومیگه آقا اجازه خارجگیا برن آقا هم اجازه میده بروند چون باپای پیاده هروز صبح این راه رو میان وبعد ازظهر پیاده برمیگردن.گچ مدرسه رو بچه های اسفاد ارتپه هاب رودکلو زیر چنارک اخوند میکنن ومیارن میدن تحویل آقای صفاجو وسنگ گچ کوبیده میشه وبا آب بصورت خمیر درمیاد وعین تکه قروت خشک میشه وبرای نوشتن روی تخته سیاه آماده میشه.بچه های نوده هم که همبیشه توفصل خودش زردک وگل صدبرگ میارن برا همکلاسی ها.بعضی از بچه ها هم شیطنت میکنن ومیرن نون وماست وخوردنیهای توی توبره بچه هارو می خورن .واونارو شاکی میکنن .وشکایت به مدیر ومعلمان دیگه خلاصه ازاین شوخیها هست .جاتون خالیه حیاط خاکی مدرسه روصبح که آب پاشب میکنیم بابوی نمش صفای خاصی به محیط مدرسه میبخشه همچی خوب هست فقط ادم از ترکه های توآب خیس خورده میترسه وته گوشی های آقای پوید وفلک آقای بابر. تعدادی از همکلاسی های ما عبارتند از آقایان <!-- smile: --><!-- /smile --> حاجی محمد یاری .حاجی محمد محمدی نژاد .علی رمضانی .حسن رمضانی .(شهید علیرضا شریفی)علی گندمکار .حجی یاری .نوراحمد جانی نوده.انصاری اسفاد .ناصربراتی اسفاد نظرجانی اسفاد .موسایی اسفاد .جانی نوده. وزیری.و غضنفرمرادی .گلچمنی. احمد ابیزی وسعید خسروی .گلداد دلباز .سهراب دلباز.محمد.کامکار ومحمد شنگول وا علی رضا اسماعیلی. علی محمدی ونظری و خودحقیر(ذبیح اله اسماعیلی) ........
👇👇👇👇👇👇👇
👇👇👇👇👇👇👇👇
دوستان ان عصر که خاطرات ی از خود و معلمین به یاد دارن می توانن در نظرات یا پی وی بنده نقد و انتقادات خود را به اشتراک بگذارن تا در خاطرات به یادگار بماند
 
شهر خالی، جاده خالی، کوچه خالی، خانه خالی
جام خالی، سفره خالی، ساغر و پیمانه خالی
کوچ کرده دسته دسته آشنایان عندلیبان
باغ خالی، باغچه خالی، شاخه خالی، لانه خالی
وای از دنیا که یار از یار می ترسد
غنچه های تشنه از گلزار می ترسد
عاشق از آوازه ی دیدار می ترسد
پنجه خنیاگران از تار می ترسد
شه سوار از جاده هموار می ترسد
این طبیب از دیدن بیمار می ترسد
سازها بشکست و درد شاعران از حد گذشت
سالهای انتطاری بر من و تو بد گذشت
آشنا نا آشنا شد ، تا بلی گفتم بلا شد
گریه کردم ناله کردم حلقه بر هر در زدم
سنگ سنگ کلبه ویرانه را بر سر زدم
آب از آبی نجنبید خفته در خوابی نجنبید
چشمه ها خشکید و دریا خستگی را دم گرفت
آسمان افسانه ما را به دست کم گرفت
جام ها جوشی ندارد عشق آغوشی ندارد
بر من و بر ناله هایم هیچکس گوشی ندارد
شهر خالی، جاده خالی، کوچه خالی، خانه خالی
جام خالی، سفره خالی، ساغر و پیمانه خالی
کوچ کرده دسته دسته آشنایان عندلیبان
باغ خالی، باغچه خالی، شاخه خالی، لانه خالی
باز آ تا کاروان رفته باز آید
باز آ تا دلبران ناز ناز آید
باز آ تا مطرب و آهنگ و ساز آید
تا گل افشانان نگاری دل نواز آید
باز آ تا بر در حافظ سر اندازیم
گل بیفشانم و می در ساغر اندازیم

ارسالی از برادر عزیز احمد محمدی
یکی از معضلات وخاطراتی که در برداشت زعفران داشتیم بچه داری بود .باالخصوص موقعی که جوش گلها بود وما واقعا از برداشت گلها سخت در مشقت بودیم. حمل بچها و بچه داری در برداشت گلها معضلی سخت دشوار بود . .از یک طرف خوشحالی ما از جوش گلها بر چهاره ها نمایان بود واز طرفی هم کودکان خردسال اذیت می کردند و این خود باعث می شد کار روند پیشرفتی نداشته باشد .
خدایمان این بود که بچه دمی ارام بگیرد وبخوابد تا ما بکارمان برسیم , به قول اسفادیها ، درگاه یا پیشون خیتها یا بغل پل ها جایگاه خوبی برای اطراق عزیزان مان بود گاهی این قدر از خود بی خودشده که سه چهار خیت را پشت سر گذاشته غافل از این که کودک در چند فاصله ای دورتر از ماست که صدای گریه اش هم به گوش نمی رسید
چراغ توری هم نمایش سایه ی ما رو از خودمان بر زمین اکران وزیبایی خود را با صدای فیش فیشش بر گوشها نمایان می کرد .
گاهی روشنایی زیبایش با تور ظریفش چندها کیلومتر به چشم می خورد ویکی از مشکلات چراغ توری تور ظریفش بود که در هنگام ریختن تور چاره ای جز شکیبایی نبود
سرمای هوا هم گاهی ما را وادار به اتشی میکرد که گرمایش هم بی امان بود ولی با تمام خاطرات تلخ وشیرینش گر چه برایمان زیاد اهمیت نداشت کیسه های گلی که گاهی شمارش به هفت وهشت تا و شاید بیشتر هم می رسید ولی صافی وپاکی و دلی شکیبا ، مردمی ارام واهل دل خستگی تمام این تایم را پر می کرد .
شاید ان ان روز ها بیاید یاد باد یاد باد ان روزگاران یاد باد
خالقی اسفاد
وقتی از خیابان داشتم رد می شدم از دور یک سیاهی وسط جاده مشاهده می شد که باعث بی نظمی در عبور و مرور ماشین ها شده بود .
ماشین ها همچنان از روی ان بی تفاوت رد می شدن و هیچ واکنش یا حرکتی انسانی صورت نمی گرفت . وقتی نزدیک تر شدم دیدم گربه ای دست و پا شکسته نفسهای آخر را می زند . ماشین را به حاشیه جاده هدایت کردم و از ماشین پیاده شدم در وسط جاده قسمت درختکاری شده گربه ای دیدم که همچنان در زانوی غم منظر گربه ی حادثه دیده را به تماشا نشسته بود و در فقدان عزا بود
بی تفاوتی مردم و عابرین نسبت به این حادثه سخت مرا در تامل قرار داد وقتی خیابان خالی از عبور ماشین ها شد خود را سریعا به گربه حادثه دیده رساندم و ان را به وسط خیابان هدایت کردم .
همچنان بدنی گرم و نبضی تند بر دستانم لمس می شد
بغضی عجیب گلویم را می فشرد چند دقیقه ای بر بالینش آرام گرفتم و در تامل فرو رفتم دیگر احساس یاس کرده بودم سرم را بالا گرفتم
هنوز گربه عزا دار با فاصله چند قدمی را در نگاهی غم بار ان طرف تر نظاره می کردم .اندوه غم از چشمهایش هویدا بود
گربه را رها کردم و دیگر بایستی می رفتم ولی ترک حاثه برایم سخت دشوار بود بیش از نیم ساعتی که من در وقوع حادثه بودم این گربه هم چنان در زانوی غم به سر می برو که من حادثه را ترک کردم
در نگاه گربه ماتم دیده تجربی نوین اموختم تجربی در معرفت و عشق ،وفا که از انسان برتری داشت
و اموختم که شخصیت و معرفت در انسانیت نیست در دکتر و معلم نیست در خلبان و کت شلوار نیست شاید یک حیوان گاهی حیوانیتش بر انسانیت برتر باشد
نویسنده :::خالقی اسفاد
این داستان ادامه دارد .......
وصف شاسکوه میلاکو
مزاری در شهرستان زیرکوه بخش شاسکوه در نوک قله ای در بالاترین ارتفاعات کوه های روستای اسفاد واقع می باشد.
در ایام قدیم کسانی که برای زیارت با ماشین به انجا می رفتند از سمت اسفدن به روستای شیخ علی رفته وتا پای کوه های انجا با ماشین و بقیه راه را پیاده کوه پیمایی میکردند ولی اکنون راهی از سمت دوازده امام به انجا باز شده که مسافت راهپیمایی با ماشین کم شده است .وگروهایی بودند که با الاغ وپیاده به زیارت می رفتند که باید از کوه دوازده امام شروع به حرکت مینمودند،گروهی هم با پای پیاده از کوه اسفاد میرفتند که باید سحر گاه شروع به حرکت مینمودند که بس کار دشواری بود.
واما کار ها ولوازم مورد نیاز .شبی که قصد زیارت میکردند هر نفر باید جیره چند روزش را برمیداشت قند چای نان وغیره ونیز چند کیلویی ارد جهت درست کردن پتیر که نام نانی بود که در انجا درست میکردند.هر کس توبره ای با کیسه ودو طناب درست میکرد تا بتواند لوازمش را راحت تر حمل نماید، افراد مسن عصایی نیز همراه داشتند که در مسیر راه یاریشان نماید،اکثر گروه ها گوسفندان نذری. نیز داشتند که در سر مزار قربانی کرده وکل گروه از ان استفاده مینمودند.ضمنا لباس گرم از واجبات این سفر معنوی بود .
واما روز حرکت هر کس با هر وسیله ویا حیوان باید تا پای کوه میرفتند بقیه راه برای همه یکی بود مسیر کوه پیمایی،جوانها وکسانی که زودتر از کوه بالا میرفتند جلو همه رفته وخانه ای برای گروه گرفته ولوازم مورد نیاز از جمله چراغ ،استکان ،قابلمه وغیره روجمع وجور کرده وچای اتشی را اماده کرده تا گروه برسه،در بالای کوه باز دو قله بود که شاسکوه در سر یک قله وقله دیگری میلاکوه قرار داشت ودر پایین این دو قله زمین مسطحی وجود داشت که خانه هایی در انجا بنا شده که زائران در انجا استراحت وشب را صبح میکردند،گروه که به بالای کوه میرسید بعد اندک استراحتی به زیارت ان دو بزرگوار میرفتند،وجوانترها هیزم جهت پخت وپز وگرم کردن خانه جمع اوری میکردند .در ارتفاعات نزدیک خانه ها حوضی بود به نام حوض کوثر که قدیمی ها میگفتند در بدو ورود باید ان را هفت دور طواف کرده که در هنگام طواف باید ذکر صلوات بر لب جاری باشد وبعد گودالی در کنار ان حفر مینمودند و چند حبه قند به داخل ان انداخته که بعد چند دقیقه ان گودال پر از اب گوارا جهت نوشیدن میشد که افراد از این اب جهت شفا به همراه خود بر میگرداندند و به همسایگان خود میدادند ،ویکی دیگر از مراسم این سفر پختن نان پتیر بود که زن ها کار خمیر کردن ارد با همان اب تبرک را بر عهده داشتند . جمع اوری هیزم وکندن گودالی تا از خاموش شدن اتش نان در برابر بادهای تند شاسکو جلوگیری نماید بر عهده مردها بود ،اکنون همه افراد خمیرها را اورده ودر یک ردیف روی اتش انداخته ورویش را از اتش و خاکستر پر مکنند ومنتظر میمانند تا نان اماده شود ،این سفر معنو خاطرات بسیاری دارد که قابل کنجاندن در اینجا نمیباشد فقط همین را بگویم که هر کس برای یک بار در عمرش به این زیارتگاه نرود نیمی از عمرش بر فناست،ضمنا زمان رفتن به انجا تابستان در برج چهار وپنج که هوا گرم است با اینحال باز لباس گرم فراموشتان نشود .،،،،
محمد علی غفاری اسفاد
برچسبها: یکی از نقاط دیدنی اسفاد
کوچه ای در سوت و کور سالهای دیر
خلوتی خاموش در بغضی فغان تاریک
گویی از خود هم به دل نجوای غم دارد
سالها دردی به تن زخمی کهن دارد
چون به فریاد آمد از سرشار گفتن ها
درد من تاریک
درد من خاموش
درد من چون سالها چشمی به راه
بانگ من رد قدم هایی ایست به جا مانده
عابران کوچه خاموش چون به دل مانده
در سکوت خانه می پیچد
یاد ایام
یاد یاران
یاد اجداد
یاد مردان سفر کرده
یاد ایام هم چنان باقی ایست
خالقی عرفان
چهره های درخشان و مقاوم اسفاد
مادران و همسران شهداء گرانقدر اسفاد
۱ سرکار محترم خانم حسینی
مادر محترم شهیدان سید مصطفی و سید ابوطالب اسماعیلی.
گاها در تلوزیون مشاهده می شود که از پدر و مادران چند شهید تجلیل می شود اما ما اسفادیها از این موضوع غافل هستیم چرا که در اسفاد ما نیز این افتخار وجود دارد که یک خانواده دوشهید تقدیمی داشته باشند.
خانم حسینی بسیار مهربان . مقاوم . صبور هستند که دو جوان برومند را به انقلاب تقدیم نموده اند.
۲ سرکار محترم خانم ابوترابی مادر شهید محمد رضا شفیعی که مادری مهربان . فداکار و زحمت کش هستند و علاوه بر تقدیم یک شهید ، مادر یک جانباز محترم با درصد بالای جانبازی و هم درجه مقام شهید ،بنام علی شفیعی هستند.
۳ سرکار محترم خانم عبدی مادر شهید علی حسینی
بسیار زحمت کش . مهربان و دلسوز و مقاوم . البته ایشان به گردن ما اسفادیها حق دارند و به وجود ایشان افتخار می کنیم.
۴ سرکار محترم خانم حاجیه فاطمه غلامی
بسیار مهربان . فداکار و سخت کوش و دست و دلباز . مقاوم و متعهد که علاوه بر اینکه همسر شهید نظرجانی هستند مادر فرزند جانباز نیز می باشند.
۵ برای سرکار محترم مادر شهید جعفر انصاری نیز ، آرزوی رحمت و مغفرت از درگاه خداوند منان داریم .
برای این چهره های درخشان و اسطوره های صبر و مقاومت و پایداری آرزوی سلامتی و طول عمر و توفیق روز افزون داریم و به وجود همه آنها افتخار می کنیم
به برکت صلوات بر محمد و آل محمد .
ضمن گرامیداشت پیشاپیش هفته دفاع مقدس . آرزوی رحمت و رضوان الهی برای شهدای گرانقدر اسفاد داریم.
کریمی آوای اسفاد
نام مادر را به زر باید نوشت هم به دیوار دل باغ و بهشت
چه امیدی
که خوش باشم به این دل
چه پیغامی
ز درد آشنایی
که شعری از نگارش
بر قلم گفت
ترک دارد
به قلبم روزگاری
خالقی اسفاد
با سلام خدمت همراهان عزیز اسفاد وطنم
مبحثی منفعتی در وضعیت کنونی اسفاد و معضلات پیش رو که این روزها اسفاد را دامن زده با توجه به وضعیت اقتصادی ،رفاهی بیان کرده شاید گوشه ای بر مشکلات مردم عزیز مورد رحمت خداوند اعمال شود.
چند سالی است که شاهد رشد بی رویه مهاجرت اسفادی ها در سالهای اخیر هستیم علت این مهاجرت چیست
وضعیت شغلی نسل جدید ،امکانات رفاهی شهر نسبت به روستا ، ارتقا فکری تربیتی فرزندان در قیاس شهری و روستایی و موقعیت های اب هوایی و مسائل دیگر می تواند در این مهاجرت نقش مهمی را ایفا کند .
این عمل هر چند در مهاجرت و انقراض ساکنین در اتی به رشد بی نهایت خواهد رسید ولی مسائلی در مقیاس زندگی شهری تا روستایی در آینده
که هم به نفع اسفادی ها و هم ضرر آنها خواهد بود ایجاد خواهد شد.
مشکل اصلی این معضل برمی گردد به اجداد و پدر و مادرانمان در رابطه با سختی و فشار کار روستا ، دوری فرزندان ، تضعیف روحیه و فراق تنهایی در دوران پیری و بازنشستگی بدون منبع درامد برای پدران
که بعد از این همه تلاش و زحمت که پدر و مادر برای فرزندان می کشند اکنون که باید فرزند غم خوار و کمک دست پدر و مادر باشد آن هم در این سن متاسفانه این مهم با نحو احسن انجام نمی شود . وخیلی از مهاجرین شاید به سختی در سالی یک بار هم که شده بتوانند یاد دیار کرده یا سری از پدر ومادر بزنند . یا کمکی نقدی انجام دهند .
که اگر این عمل از طرف ما انجام نشه هیچ موقع از طرف پدر و مادر درخواست نخواهد شد .
و آنها هم همچنان به یاد و دیار کهن و خانه دل بسته اند و پا قرص دوران بازنشستگی را با این شرایط سخت زندگی سپری می کنند
هر چند اکنون منبع درآمدی روستاها و اسفاد به صفر رسیده و اکثر اجداد و نیاکان هم از کار افتاده اند و نیاز به سرپرستی و مراقبت دارند باید در این امر تا جای امکان کوشا باشیم و این امر مهم را حد الامکان پوشش دهیم
از طرف دیگر که بحث اصلی موضوع مطرح می شه مستحقاتی است که نه جنبه منفی و نه شخصیتی دارد و همچنان در تمام نقاط و روستاها اجرا می شود امر کمیته امداد امام خمینی می باشد که با همتی دوستانه و برادرانه بدون نیت منفی می توان به این عمل خداپسندانه و خیر خواهانه رسید و پیگیریهای لازم را انجام داد.
به شرط انکه همتی دوستانه و برادرانه که من بر این تاکید دارم چون متاسفانه همچنان که اسفادی های ما در تمام امورات هوای همدیگر را دارند و در همه زمینها ها فعال هستند گاهی هم با توجه به شواهد بخل و کینه هایی در یکدیگر اعمال می شود و در زمینه زیر اب زنی فعالیتی چشم گیر دارند .که انسانی نیست
ولی دیگر بخل و کینها را کنار بریزیم و برادرانه و دوستانه این چند روز زندگانی را خداپسندانه اعمال کنیم.
این بحث با توجه به تجربی که از روستاهای مجاور و صمیمیت و یکپارچه ای اهالی کسب کردم روستاهایی مثل میر اباد وفندخ حسن اباد و تاجکو وووواقعا همشون با یکرنگی تمام و همت دوستانه هوای یکدیگر را دارند و بدون نیت منفی در حال پوشش می باشند رگی دوستانه و اسفادی در من به ابراز چرا اسفاد نه بر خواست و از این منبع این امر را اعلام می دارم .
به امید روزهای روشن برای شما
دوست دارتان خالقی
سلام یکی دیگر از بزرگان حاجی میرزا محمد غفاری
حاج آقای غفاری متولد 1316 هجری شمسی در اسفاد می باشند مرحوم خواجه الله نظر –پدر بزرگوارشان – مردی بلند قامت و درشت اندام بودند که عمامه فاج سفید رنگ ایشان در اسفاد مثال زدنی بوده. و مادر مرحومه ایشان بسیار متدین و بشاش بودند.
سالهای قبل از زلزله 1376 را در باغسرای خود واقع در بالاتر از سر سه کیچه و در همسایگی حاجی محمد رحیم محمدی بودند و در همین ایام جزء کاسبان به نام اسفاد هم بودند حجره ایشان واقع در بالاتر از آسیاب و درخت توت کج و روبروی منزل مرحوم ملارجب عابدینی بود و در جوار ایشان مغازه پدر بنده و آقای یاری، بدون هیچ فاصله ای واقع بود. حسن خلق و روابط عمومی بالای این بزرگوار باعث جذب مشتری بالایی شده بود و اکنون نیز باز به همین دلیل جنب منزل ایشان در نوسازی محل تجمع و مشورت پیرمردها شده است.از همان آغاز جوانی میرآب و مسوول تقسیم آب بودند و نیز سالها کلون رمه بودند و با وجود درد پا، گله ای که ایشان متصدی آن بودند حتی یک شب هم بدون گماری نماند و از چند شب قبل هماهنگ شده بود.
حاجی میرزا محمد صاحب هفت فرزند صالح هستند که به لطف خداوند اکثرا فرهنگی و تحصیل کرده می باشند و همسر بزرگوار ایشان نیز (خواهر مرحوم حاج محمدناظر عطایی) با وجود تحصیلات ابتدایی و مکتب خانه ای،از اطلاعات عمومی بالایی برخودار هستند.
با وجود کهولت سن و خستگی کار کشاورزی پای ثابت مراسم مسجد و نماز جماعت می باشند و چهره بشاش و گیرای این بزرگوار در صف اول نماز جماعت همیشه به چشم می خورد. برای امرزش امواتشون سلامتی خانوادشون صلوات بفرستین
اسماعیل کریمی
بزرگان اسفاد
حاجی عبدالعلی کریمی
جناب آقای حاج عبدالعلی کریمی
متولد اسفاد
اندیشمند . پرشور . پرتلاش . جسور و دارای روابط عمومی قوی و دارای سواد ابتدایی قدیم که از دانش و سطح عمومی بالایی برخوردار است.
در 5 سالگی برادرش یونس را که مظلومانه از درخت توت محوطه خش کلو در سن 16 سالگی از درخت به پایین میافتد از دست می دهد و یونس که بسیار فردی مومن و دوست داشتنی بود خانواده اش را داغدار می کند.
و در حالیکه چند سال ساکن مشهد است در سال 52 بعلت فوت پدر در سن 17 سالگی به اسفاد مهاجرت می کند.
ایشان حضوری پرشور و فعال در مناسبات ها و امورات سیاسی و اجتماعی و عمومی دارد.
حضور فعال و پرشور در هیات و مناسبت های مذهبی بعنوان پیشکسوت در امر نوحه خوانی و همچنین اذان و مناجات سحر با صدای زیبا از ویژگی های بارز ایشان است .
چند سال سابقه هیات امنایی مسجد ، چند سال سابقه شورای اسلامی اسفاد ، شرکت فعال در مجالس عمومی مردم و مدیریت مجالس ، توزیع شیرینی در مراسم ، و بیان مشکلات مردم در حضور مسولین ، از خصوصیات بارز ایشان است.
ایشان از اولین افرادی است که بعد از انقلاب در اسفاد از خودرو برخوردار بوده و دارای چند سال سابقه مغازه داری و خرید و فروش موتور سیکلت و فروش پارچه است و با پشتکار و زحمات فراوان توانسته است خدمات شایسته ای در کارنامه اش داشته باشد.
ایشان درزلزله 76 مادرش بی بی خدیجه موسوی که چهره ای مومن و مردمی بودند و خدمات فراوانی برای مردم انجام داده اند از جمله لحاف دوزی و نانوایی و رفع چشم زخم با زومه را از دست می دهد و در سال 94 از نعمت فرزندش مرحوم دکتر کریمی محروم می شود
و هم اکنون در روستای اسفاد به کار کشاورزی مشغول است.
برای ایشان و خانواده محترمشان آرزوی سلامتی و موفقیت داریم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
.
برچسبها:بزرگان اسفاد

مزار اشی اسفاد
مزار آشی
مزار آشی از مکان های زیارتی و سیاحتی اسفاد است که در دامنه قله مزار آشی قرار دارد که در انتهای مزارع و کشتمان شیران و سلیمانی واقع شده است.
در زمان قدیم بر فراز این قله زیبا که از خاک سرخ و جنس سنگی و صخره ای است قلعه قدیم اسفاد قرار داشت که در زیر این قله راه و دالانی وجود داشته که بالای کوه را به دم قنات وصل می کرد و هم اکنون نیز آثار آن وجود دارد.
ظلم و ستم و خفقان زمان خلفای عباسی باعث شد تا تعدادی از امام زادگان به نقاط دور دست و دور از دسترس عباسیان مهاجرت کنند و به کار تبلیغ مذهب تشیع علوی بپردازند.
و بر همین اساس در منطقه زیرکوه نیز مزار و قدمگاه های فراوانی از سلاله اهل بیت وجود دارد.
البته گاهی اوقات انسانها از ترس سختی های روزگار نیز به عناصر طبیعت متوسل می شدند.
مکان مزار آشی یک سنگ صخره ای بزرگ است که به قول قدیمی ها اثر پنجه انسان بر روی آن وجود دارد و از دل این سنگ درختی زیبا روییده است که اسفادیها در پای این درخت با پختن آش و نذر آش و با گره زدن نخ و پارچه به این درخت برای رفع حاجات به این مکان متوسل می شوند.
در چند سال گذشته به همت آقای حسین غفاری ضمن ساخت بنایی در این محل ، راه و جاده ای تقریبا مفید برای دسترسی بهتر به این مکان احداث شده است.
با توجه به اینکه این مکان دارای چشم انداز و غروب بسیار زیبا و مشرف به انجیر های سلیمانی و در جوار قله زیبای سیاه و قلعه کوه و همچنین نزدیک به پای چنار واقع شده است
شایسته است استراحت گاه و راهی مناسب و مکانی بزرگ تر جهت توسعه گردشگری برای این مکان ایجاد شود.
و همچنین پیشنهاد می شود تیمی از جوانان و بسیج تشکیل شود تا راه و دالان زیرزمینی از سر قله تا پای چنار جهت گردشگری و کشف آثار باستانی شناسایی و بازگشایی شود.
کریمی آوای اسفاد
ظلم حیات
غنچه از شوق شکفتن در
حیات ابر می بارید
زمین بیدار شد
چون زمین از هاله رنگین
کمان
خواب شب را تا به صبح
فریاد شد
غنچه از فریاد شب در خود
شکست
همچنان در خواب در بیدار شد
چون زمین از خفت شرم
وجود
چاره ای بر پیکر راز حیات
دست و پایی بسته بود
ظلم را در ریشه اش بیدار شد
غنچه از شوق شکفتن بر حیات
ابر می بارید
زمین سیراب شد
شاعر خالقی(عرفان )
پشت هر سنگ بر زمین ماری ایست
می خزد در ظلمت تاریک
در درون سنگ می جنبد
وحشت دنیای پنهانی
در درون سنگ چون عشق است
دیده را پنهان حکمت نیست
خلقت عظم الهی را
ساقه گل چون شکوفایی
شاعر خالقی (عرفان )
در رابطه با مبحث محیط زیست در اسفاد قدیم و زیر کوه گفتنی ایست که ...
عرفان در شاسکوه و کوه های زیرکوه
بزرگ ترین کوه منطقه زیرکوه شاسکوه می باشد
این کوه از شهرت خاصی در جایگاه خودش و منطقه در خود ایجاد نموده است .
در سایه سار این کوه روستایی به نام اسفاد و روستاهایی واقع می باشد که آبی گوارا و سرد در تابسان و آبی گرم در زمستان از دل این کوه با قدمتی بیش از چندین هزار سال جاری می باشد
این کوه در موقعیت روستاهایی چون اسفاد، مهر آباد، فندخت، بهمن آباد و و در انتها ابیز، نوده ، حاجی اباد بمرود با قنات هایی در هر نقطه در جوار هر روستا جاری می باشد
که چالشی جالب و تفکری عرفانی در جایگاه خود به ثبت گذاشته است
نکته جالب این کوه ها اب گوارا و قنات های چندین هزار ساله می باشد که با توجه به موقعیت جغرافیایی و مناطق سرد زمستانی و گرم تابستانی بدون برف باران با وجود دشت و صحرای سرد و سوزان ، چندین سال است که بر پیکر خود بارانی ندیده ولی همچنان اب قنات ها به قوت خود جاری می باشد
جاده ای که چندین سال با همت جهادی دولت در کنار این کوهها بازسازی و آسفالت شده مسافرتهای عیدانه و تابستانه مردم را هر سال در ویوی این کوه های با عظمت از امتداد کال شور تا انتهای حاجی اباد زیبایی این منطقه را چندین برابر کرده که اگر وجود و زیبایی این کوه بزرگ و طویل نبود این منطقه به صحرای برهوت مبدل بود .
این کوه و منطقه در خراسان جنوبی واقع می باشد.
پشت این کوه روستایی به نام دشت اسفدن و شهر قاین و زیر این کوه در همسایگی صد کیلومتری افغانستان و مرز دوغارون می باشد.
وجود منفعتی این کوهها
منبع ابهای قنات، آبادی و روستاها و جلوگیری از سیل و زلزله که این منطقه در کسل زلزله پانزده بیست ساله که هر چند وقت اتفاق می افتد
به حسن خوبی می باشد
سرپناه و خوراک وجود این خلقت بزرگ خداوندی با وجود درختان و میوه های کوهی شرایط خوبی برای حیواناتی چون بز کوهی ،کبک ،کفتار' پرندگان و خزندگان را فراهم نموده
با همین شرایط کم برف و باران که هر چند سال به ندرت اتفاق می افتد ولی همچنان برقرار و استوار منبع وجود اندک درختان و ابادی و اب قنات ها را برای چندین سال ذخیره و برقرار می باشد و این اتفاقی است که هم اکنون حامیان این اهالی نظاره گر چندین ساله این خشکسالی ولی پایدار اب و ابادی هستیم.
شاید وجود این کوه و گفتنش بر زبان بسیار ساده باشد وبرای ما چیزی غیر متفکر و با عصر حال و تکنولوژی فهم و درک آن پوشیده باشد.
ولی صعود با پای پیاده و اعتکاف در فهم این کوه و پای نهادن در دل کوه تفکر و قدرت ان را سهل تر و اندیشه را بازتر در عظمت و شناخت عرفانی می کند
شاکر این نعمت بزرگ باشیم و نه تنها به این مهم بلکه بر مهماتی در رهسپار جاده عشق و خلقت جهان و عظمت کوههای بی کران در مناظر زیبای الهی تفکری روشن خلوت کنیم
برقرار باشید
خالقی اسفاد
درایام قدیم خواستگاری به شییوه الان نبود ،خواستگاری از طرف خانواده داماد صورت میگرفت و باید پدر عرروس قبول میکرد ویا به گفته ای باید پدر عروس و داماد قبول میکردند ودر بیشتر مواقع اصلا عروس وداماد همدیگر را نمیدیدند که بخواهند همدیگر را پسند کنند ودر ایام عقد اگر به صورت دزدکی داماد عروسش رامیدید ودر این زمان فقط داماد بدبخت باید برای خانواده عروس کار میکرد وبعد انجام کار هم به خانه پدرش بر میگشت ولی دامادها باهمان نامزد بازی دزدکی حال میکردند وچه بسا خاطرات بسیار شیرین هم داشتند. در ایام عقد روز اول خواستگاری سینیهایی پر از لوازم وشیرینی و روغن وقند ودیگر لوازم ولباس عروس برای عروس میبردند که به ان مجمه بران میگفتند و مجمه هارا بزرگان روستا میچیدند وجوانترها میبردند وهر مجمه بر یک دستمال پر از شیرینی هدیه میگرفت واین عمل درعید ها نیز انجام میگرفت.در زمان عقد روز قربانی برای عروس گوسفندانی پیش کشی میبردند که این کار تا زمان عقد هر سال انجام میگرفت.واما زمان عروسی ، دو روز قبل ان حدودا ده بیست نفر چهل پنجاه الاغ با خود به بیابان میبردند واز انجاهیزم برایی خانه عروس وجهت درست کردن غذا روز عروسی می اوردند. عصر روز قبل عروسی مردم را خبر میکردند تا باز برای عروسشان مجمه ببرندو در همان شب مردم جهت حنا بندان جمع شده و بعد ازرقص وپای کوبی حنایی که از قبل توسط زنان بزرگ روستا درست میشد در سینی ها ریخته وکنارشان شمع یا همان ملیک خودمان گذاشته شده و روشن میکردند که هم باعث روشن شدن کوچه های تاریک ان زمان میشد و هم باعث شور ونشاط بود وبعد حنا را به خانه عروس برده ومردم برمیگشتند ودست وپای عروس توسط زن بزرگی حنا میشد ودست وپای داماد را مرد بزرگی حنا میکرد که در دهه شصت وهفتاد این کار توسط خواجه حاج محمد اقا شهریاری وخواجه حاج حسینعلی غفاری وخواجه حاج میرزا حسن حسنی که بر خود واجب دانستم که از ایشان یادی نماییم وبعد تا صبح به شعر وترانه خوانی میپرداختند ودر روز بعد صرف نهار و بعد ساعتی رقص وترانه سرایی لباس داماد را این بزرگان بر وی پوشانده وجهت عروس کشان اماده میشدند ومردها به سمت خانه عروس رفته وداماد را راهی خانه عروس کرده وبعد چند ساعتی عروس با پدر و مادر وخانواده وداع میکرد وراهی خانه شوهر میشد که در زمان رفتن فردی در جلو قران میخواند و با دکر صلوات عروس وداماد را راهی خانه شان میکردند در پایان باید تقدیر کرد از بزرگان ان زمان که در رونق بخشیدن مجالس از انها کمک کرفته میشد ونیز در اینجا از دو برادر ملا حسن وکربلایی محمد صادقی جهت زحماتی که برای همه ما کشیدند تقدیر وبرای امورزش ایشان. و همه اموات صلوات بفرستین،،،،،
محمد علی غفاری
شکوه در وسعت زمین
چو روزی یک نظر بر منظر دوست
به وجدی چون شکوهش چیره بودم
چو حیران در جهان بی کرانش
قدم بر هر قدم اندیشه بودم
به مقصد رهسپار جاده عشق
ولی چون مور بر یک شیشه بودم
سرابی در سراشیب زمینش
کرانی بی کران در ریشه بودم
از این گرد جهان مدهوش در خویش
کجای این جهان را دیده بودم
که من مقصود را در مقصد خود
منظر در نظر چون خیره بودم
مرا گر ره به گرد این جهان بود
چو مجنونی ز خود مجنون بودم
خالقی اسفاد (عرفان )
همراه با بزرگان و چهره های شاخص و منحصر به فرد
جناب آقای علی حسنی (حسینی )
آقای علی حسنی فرزند مرحوم حاجی میرزا حسن متولد روستای اسفاد ، در دوران کودکی از نعمت مادر محروم شد . ایشان فردی خوش تیپ ، خوش اخلاق و مردم دار و منظم و منضبط است و با تلاش و پشتکار فراوان در نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران استخدام می شود و پس از 30 سال خدمت در مناطق مرزی با آن مشکلات و خطرات و استرس های ناشی از این کار ، سرانجام در 1392 از خدمت زیر پرچم مقدس بازنشسته می شوند و هم اکنون در شهر مشهد ساکن هستند.
ویژگی بارز ایشان خدمت در عرصه نیروی انتظامی و پلیسی بدون حاشیه و پارتی بازی است.
پوشیدن لباس بلوچی و شوخی های بامزه و برخورد خوب با مردم از ویژگی های دیگر ایشان است.
برای ایشان و خانواده محترمشان آرزوی سلامتی و بهروزی داریم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
کریمی
داستان آموزنده
روزی شیطان بر نعمت ایوب حسادت می کند و بر خداوند می فرماید خداوندا ایوب به خاطر نعمت زیادی که داده ای شکر تو را می کند نعمتش را از ان بگیر پس خواهی دید که بر تو شکر نخواهد کرد.
پس مرا در دنیای او مسلط کن تا نشان دهم
خطاب رسید تو در مال و فرزند او مسلط کردم
شیطان بسیار خوشحال شد و مال و فرزندش را از او گرفت و همه رو از بین برد ولی شکر ایوب قطع نشد.
شیطان فرمود خدایا مرا بر زراعت او مسلط کن و خداوند مسلط کرد.
شیطان بر زراعت او دمید و همه رو سوزاند و شکرش بیشتر شد.
شیطان فرمود مرا بر گوسفندان او مسلط کن و خداوند مسلط کرد و چون اجازه یافت همه را حلاک کرد و شکرش بیشتر وبیشتر می شد و شیطان فرمود چون ایوب می داند که اینهایی که گرفته ای باز می گردانی شکر می نماید خدایا مرا بر بدن او مسلط کن و خداوند مسلط کرد جز عقل و چشمهایش شیطان به سرعت فرود آمد و بر او دمید تا این که سر تا تا پای او جراحت برداشت و بدن حضرت کرم برداشت و متعفن شد و مردم او را از شهر بیرون راندن
و مردم از حال خود پشیمان بودند که وای بر ما که از تو تبعیت می کردیم
پس از تمام این مشکلات باز هم حضرت دست از شکر خداوند بر نمی داشت تا این که از جانب خداوند ملکی به سوی او فرستاد که چشمه ای جاری کند جون حضرت در ان غسل کرد تمام جراحت و زخم هایش بر طرف شد به طوری که ایشان بسیار خوش سیما گشتند و خداوند همه فرزندان او را زنده کرد و به او بر گردانید و به او ثروت بسیار داد .
بهترین نعمت سلامتی است در هر شرایطی که هستیم چه فقر پولداری ،تصادف،سیل،زلزله و.... خداوند را از یاد نبریم وشکر خداوند را بجا آوریم
بهشت در اسفاد
همه ما در خاطرات نه چندان دور به یاد داریم صمیمیت ،مهربانی یک رنگی و بفور نعمات در اسفاد قدیم . اب قنات و برف و باران این روستا را به بهشت تبدیل کرده بود انواع میوه و ازدحام پرندگان ،خزندگان ،زاد و ولد این مهم در روستا مهیا بود . نه تنها اسفاد بلکه منطقه زیرکوه از مشمولین در ذکر مشهود بود . اگر روزی دوباره این روستا و منطقه شامل لطف الهی مقرر گردد و بهشتی سر سبز دشت و بیابان را فرا گیرد چشم اندازی مفرح تر و زیباتر جز این نخواهد بود به امید ناجی عاطفه همه ما
مراتب بالا گوشه ای از مباحث و تعاریف از اسفاد قدیم و بهشت و گلستان تمثیل بود
جهنم در اسفاد
البته مباحث عصر حال کمی از جهنم نیست واقعا زندگی در چنین شرایطی کمبود اب خشکسالی،فقر ،اقتصاد برای باقی مانده اندک ابدال پیر و کهن زیرکوه اسفاد شرایط بسی سخت و دشوار است تا زندگی در قیاس اشرافی و تخت نشینی و شهری ولی نکته اصلی جهنم 76 اسفاد است
جهنمی توصیف با اه و ناله و زاری ، مرگ ،مرگ پدر ، مادر و اجداد ،تاریکی در گرد غباری غلیظ که یک متری آن طرف تر را سو نبود ،گورستان و زمین لرزه ای که برای تمامی ساکنین مقیم ،جهنم را به وضوح رویت بود.
فکر کنم دیگر منظورم مفهوم باشد
این زلزله برای افراد حاظر و ناظر در واقعه جهنمی بود که منظر این واقعه تلخ و خدایی بودند . همه جا سیاه شده بود پس لرزه ها همچنان ادامه داشت دیگر مال و ثروت برای کسی اهمیتی نداشت خون و فریاد همه جا جاری بود واقعا باورش برای یک لحظه در اذهان دشوار است و زیرکوه با ان عظمتش به سرزمینی متروکه مبدل بود، چال هایی به عنوان قبر همان طور حفر وچشمان گریان وداع روبه خاموشی ، هر چند برای ما امروز با علم ثابت شده این زلزله و بیان کردنش بر لب آسان است ولی عمق ماجرا چیزی دگر است و این جهنم همان طور که برای زیرکوه چیزی نبود و انی سه دقیقه به طول انجامید در صورتی که مزد هر بنا صد هزار است و یک روز کاریش برابر است با یک دیوار چینی با هزار زحمت . در نزد پروردگار تخریب جهان گوشه ای ناچیز است.
و این است مفهوم بهشت و جهنم از نگاه خداوند بزرگ والا در این جهان
که امروز اکثر حقایق با توجه به کتاب اسمانی و مراجع حق در ما شنود است و مفهوم ان در ما انکار
طبق تحقیقات شماری از مردم باورشان بر بهشت و جهنم انکار است و همین دنیا را جهان خلقت و آخرت دارند. وای بر این خاموشی من از این مهیج دارم که قدرتی چون ابر و رعد ،خورشید ،ماه، ستارگان از ان چه کسی است بدون سیم و باطری و نیرویی چون برق که خاموشی در ان نیست و اگر یک روز خاموش باشد ان روز چه روزی ایست.
نویسنده خالقی اسفاد وطنم
دو نکته بسیار مهم و رایج در دید و بازدید تجسس و غیبت است
حرف برای گفتن بسیار است در کار دیگران تجسس و غیبت کردن درست نیست
تجسس به معنای جستجو گری در کار دیگران که در اسلام حرام است چرا که باعث از بین رفتن ابرو و حیثیت مردم می گردد
غیبت از غیاب کسی سخن گفتن است و عیوب مردم را فاش کردن و بیان کردن
برای این که زشتی غیبت کاملا مجسم شود با مثال گویند برای مومن غیبت کردن مثال این است که گوشت برادر مرده اش را بخورد .
حال چرا برادر مرده به این منظور که در غیاب افراد سخن می گوید و همچون مردگان قادر به دفاع از خویش نیستند.
و این وحدت و یکپارچگی را از بین می برد و کینه و نفرت بین انسانها بیشتر می شود .
سنگ زدن بر سر داماد از اداب ورسوم قدیم
باسلام
اکنون در سراسر کشور جهت حفظ رسوم قدیم برنامه ریزی میشود تا مردم هر دیار اصالت خود را حفظ نمایند که در این راستا روستای ما زیر صفر است نه اینکه حفظ رسوم نکرده ایم بلکه با پافشاری ندانسته برحذف انها بر امدیم وفکر نکردیم کسانی که این رسوم را پا نهادند چه ایده ونظری داشته وچه زحماتی در راه جا انداختن انها کشیداند .یکی از این رسوم حنا بندان بوده ، چند روز قبل از عروسی کسانی بودند که با پوست حیوانات دف ودهل درست کرده وشب حنا بندان بعد از حنا کردن دست وپای عروس وداماد و رقص وپای کوبی اقوام در خانه داماد تا صبح مشغول بیت خوانی وهمان سرصوت خوانی وضبط صدا که کاری بسیار ماندگار بود مشغول شادی وسرور بودند وکم کم که پیشرفت کردیم بعد حنا بندان وقتی دست وپای داماد را حنا می بستند ودست داماد بیچاره از زمین واسمان کوتاه بود با سنگ هایی که از قبل جمع اوری میشد به سرو کله داماد میزدند که این کار خیلی خیلی به اطرافیان حال میداد ولی اقوام درجه یک دلهره داشتند که با خوردن سنگ به چشم کسی عروسیشان به هم بریزد و با کمی تفکر به همت صمد اقا سنگ زدن تبدیل به قند وابنباتهای سفت شد که باز هم از خطرات ان کاسته نشد که هیچ بلکه بیشتر وبیشتر شد واین کار تا جایی ادامه پیدا میکرد که با پا در میانی بزرگان ویا قهر کردن انها ویا دعوا بدون تخلیه شدن افراد به پایان میرسید و از ان همه قوم وخویشی که در قدیم در کنار خانواده داماد میماندند چند جوان بیش نمانده وبعد یکی دو ساعتی انرژی انها به دلیل کمی جمعیت تمام میشد و ان بزم بسیار قشنگ قدیم که تا صبح بود به پایان میرسید .من که هر چه فکر میکنم که جایگزین سنگ که بحال هم هست چیز دیگری باشد به ذهنم نمیرسد فقط همین را بگویم در هر کار اگر افراط باشد خوب نیست وهمین افراط است که باعث حذف رسوم ما میشود ،،،،
کمی تامل،،،
با ارزوی بهترینها برای تمامی اسفادیهای عزیز در هر کجای جهان هستی که باشند
محمد علی غفاری
برچسبها: مربوط به عروسی اسفاد
****** پروانه ها *******
یاد ایامی که بود بچه و قایم موشک
اون درخت وماه وابر , نقاشی وهفت رنگ
یه زمان که قلبها , پر بود از شادی وشور
یاد مه بچه بودیم تو گذشته های دور
یاد قلعه حوضک , تختک یک اسیا
شادی و فرح دل عشق یک قلعه چه شور
یک به یک روز قشنگ با تو هم بازی شدن
از دم صبح تا غروب اون قدیم دلا یرنگ
یه درخت سبز وسرو مرهم زخما درد
این درخت سرو ناز بود بود مرهم درد
یادمه روی درخت دو تا دل کنده بودیم
سال بعد از اون درخت ما دیگه رفته بودیم
سرو ناز وطن من بعد چندی سال سال
چه روزای خوبی بود ولی افسوس زود گذشت
شاید اون دلا دیگه خشکیده روساقه ها
شایدم بزرگ شده لابلای شاخه ها
چه روزای خوبی بود پرواز پروانه ها
کوچه وباغ وزیر , چپر و اوازها
دلم تنگه روزگار ای غریب واشنا
تو بگو چرا چه زود گذر پروانه ها
من تو را یه روز چه زود گذر یه دیر زود
به همین نزدیکی خفته و خاطره ها
خالقی اسفاد
افکار انسان فرمان انسان است
فکرمان را در هر آنچه تمرکز کنیم همان می شود
افکارمان را از عناوین منحرف پرهیز کنیم
حتما افکار منحرف هم شامل گناه خواهد شد
عرفان
همراه با بزرگان و چهرهای درخشان و منحصر به فرد اسفاد
آقای حاجی خداد حکمتی پور
این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست.
این شعر براتون خیلی آشناست
و موضوعی که می توان گفت که ایشان را منحصر به فرد کرده است صدای دلنشین ایشان در چاووشی خوانی سر راه و بدرقه کربلایی ها و حاجیان است.
البته ایشان خودشان توفیق زیارت کربلا و حج واجب را بدست آورده اند.
ارادت و سینه زنی فوق العاده ایشان در مراسم یادبود اهل بیت قابل وصف است.
ایشان در امر کشاورزی و باغداری و پیوند زنی بسیار خبره و وارد به کار هستند و همچنین فرزندانی شایسته تحویل جامعه داده اند.
برای ایشان و خانواده ایشان آرزوی سلامتی و بهروزی داریم با قرائت صلوات بر محمد و آل محمد.
جا دارد یادی بکنیم از مرحومین کربلایی محمد تقی کاظمی و حسن صادقی که در چاووشی خوانی همپای هم بودند.
اسماعیل کریمی
این حوض همیشه در شیفت شب و در طاقه سر رم آبیاری می شد به این علت که از زلالی اب و تمیز بودن اب در شب اطمینان حاصل می کردیم
این حوض در ورودی قلعه قدیم در سر سنگاجی و همین طور ورودی دالون قلعه به داخل و انتهای دالون قلعه به حوض در قلعه ختم می شد که بعضی از دوستان باید خاطره ورودی قلعه و دالون را به یاد داشته باشند
همان طور که از عکس مشهود است از ورودی یک درم مربع شکل اب داخل می شد و بعد از پر شدن یا سر ریز شدن از یک خروجی مربع شکل اب به داخل
باغ هدایت می شد . این حوض عمومی محسوب می شد و از اب سرد و گوارا برخوردار بود که به دستور مرحوم خواجه میرزا علی ساخته و تا قبل از زلزله 76 همه از آن استفاده می کردند . من بهترین خاطرات را از این حوض در کودکی به یاد دارم چون هر روز صبح از آن برای گاو و گوسفندان اب بر می داشتم و منبع تجمع و دید و بازدید خوبی جهت دوستان و کسانی که از نو سازی می امدن بود و همین طور صدای ویز ویز زنبورهای تخمی( قرمز ) و زرد
وجیک جیک گنجشکان بود گاهی خود را در صبح گاه که هنوز کسی وارد این حوض نشده بود می یافتم و گ نجشکهایی را به محاصره می گرفتم البته فقط فقط هم از یادم نمی رود با اون طوقی ها من کار داشتم الباقی را از زیر دستام رها می کردم
اگه باهاش خاطره داری و یادته یه صلوات بفرست به روح مرحوم خواجه میرزا علی موفق باشید .
مشخصات شناسنامه ای گلزار:
- شروع نقشه برداری: زمستان ۱۳۷۸
- شروع عملیات ساختمانی: سال ۱۳۷۹
- اتمام عملیات ساختمانی: بهار ۱۳۸۱
- تاریخ افتتاح: زمستان ۱۳۸۱
- مساحت زیربنا: ۱۸۰ مترمربع
- مساحت محوطه: حدود ۱۰۰۰ مترمربع
- قبور شهدای مدفون در گلزار: شش شهید دفاع مقدس
اسامی شهدای مدفون درگلزار:
۱-شهید حاج غلامحسن نظرجانی
۲-شهید علی حسینی
۳-شهید محمدرضا شفیعی
۴-شهیدسیدمصطفیاسماعیلی
۵-شهیدسیدابوطالب اسماعیلی
۶-لوح یادبودشهیدجعفرانصاری
- موقعیت:
خراسان جنوبی-بخش زیرکوه-روستای اسفاد
-کل هزینه انجام شده: ۳۲۰میلیون ریال
-طراح وناظر: مهندس شجاعی-مهندس شمسی
مسئول امورگلزارهای استان خراسان رضوی:عبدالرزاق نظرجانی
در اختران سقف تو می بینم اشکی چو بر شرار این خاموشی
بر قلب های عشق تو ماتم را زخم سکوت و خسته تنهایی
در هر وصال وصف تو شیرین بود روز و شب آن حال من در آفاق
خاطر ز اذهانم ز نام ابدال رفتند و بخشش بر ثواب انفاق
اب روان روشن کاریزت گرد جهان گردی نبینی نوشت
حالم خراب انجام روزی در تو قهر کلاغی بر دل خاموشت
وصف صفایت قرنها روشن بود بر بذر و کشت زاد تو چون ناهید
ترسم من از قندیل سقف خانه ات تار و سیاه انکبوتی افتد
بر چهره ها و راویت چون ماتم درد زبان بود کهنه ای از هجران
عرفان گفت عصری ز حال و روزت از درد پیچم چاره نیست جز عرفان
شاعر خالقی (عرفان )
غلامحسن نظر جانی اسفاد
کد شهید: 27651 گزارش خطا
غلامحسن نظر جانی اسفاد
نام: غلامحسن
نام خانوادگی: نظر جانی اسفاد
نام پدر: حبیب اله
تاریخ تولد: 1309-04-08
محل تولد: قاین
تاریخ شهادت: 1364-11-23
خاطرات:
خاطره اول
روزی که به همراه پدرم جهت اعزام به جبهه به سوی پایگاه حاجی آباد به راه افتادیم هنوز چند صد متری از روستا دور نشده بودیم که به محض رسیدن به گلزار فعلی شهدای روستای اسفار پدرم به من گفتند :پسرم لحظه ای توقف کن تا موضوعی را برای شما بیان کنم پدرم نقطه ای از زمین خودمان نشان دادند و گفتند با توجه به این که برای آخرین مرحله عازم جبهه هستم و احتمال اینکه از این سفر برنگردم هست دوست دارم اگر جنازام برگشت مرا در این نقطه که از دست رنج خودم تهیه کرده ام واز حلال بودند آن اطمینان خاطر دارم دفن نماید من خیلی ناراحت شدم و چون سوال پیش آمد پرسیدم چرا این زمین که خیلی دور است .گفتند: فرزندم بخاطر این که این زمین مال خودمان است دوم این که در آینده در نزدیک این روستا ی همجوار بر اثر رشد رشد جمعیت به همدیگر نزدیک خواهند شد و این نقطه کنار بلواری واقع خواهد شد که بین دو روستا خواهند بود و کسانی که از این جا بگذرند به یاد شهید خواهند بود و درست همین اتفاق افتاده است و پیش گویی پدرم کاملا درست بود
محمد ابراهیم نظرجانی
خاطره دوم
نزدیک عملیات ولفجر 8 بطور ناگهانی پدرم را در پادگان شهید برونسی ل 5 ن اهواز ملاقات کردم گفتند : حالا که عملیات نزدیک است بیا برویم از برادرانت اسما عیل و جعفرکه در 5 طبقه های اهواز هستند خبر بگیریم و خدا حافظی کنیم پدرم چفیه اش را از روئی دوش برداشتند و یک کتابی را داخل آن گذاشتند من جلو ی دژبانی پادگان به ایشان اعتراض کردم که این کتاب را برای چی برداشته اید ؟ گفتند : خواهی دید وقتی به 5طبقه ها رسیدیم اسماعیل که مسئول مهندسی ویژه شهداء بود با توجه به فشار کار که داشتند موفق به ملاقات سریع ایشان نشدیم مجبور شدیم در آسایشگاه که جمعی از بسیجیان در آنجا استراحت می کردند منتظر آمدن برادرانم بمانیم در این موقیعت دیدم پدرم چفیه را باز کردند و رساله ی امام راکه داخل آن بود بیرون آوردند و به برادران بسیجی گفتند : صلواتی بفرستید و بعد شروع به توضیح چند مساله از رساله ی امام تا این که اسما عیل و جعفر برادرانم آمدند و به اتفاق هم محل را برای اقامه نماز جماعت تر ک کردیم.
محمد ابراهیم نظرجانی
آقای چاکری معلم سپاه دانش و اهل سراوان بود که در اسفادخدمت می نمود و در خانه ی طبقه دوم مرحوم کربلایی حسین حسنی روبروی خانه مرحوم حاج محمدتقی عظیمی ،ابتدای دالان منزل مرحوم حاج سید ابوتراب اسماعیلی سکونت داشت ایشان دوستانی بسیار صمیمی بودند که بعد از انتقال آقای چاکری از اسفاد مدام با ارسال نامه با هم در ارتباط بودند.آقای چاکری خاطره ای با مرحوم حاج محمد آقا شهریاری داشتند که در طی مسافرتی از اسفاد به قاین سوار بر ماشین جیپ ایشان در حوالی حوض رباط گرفتار سارقان مسلح افغانی میشوند که در این حین ماموران امنیتی عبوری سر می رسند و بعد از یک درگیری به سمت کوه فرار می کنند.
مرحوم حاج محمدتقی عظیمی در جواب نامه ی آقای چاکری این داستان ایشان را به زبان شعر برایش پاسخ می دهند.
نامه چاکری
شکرُلله که خداوند جهان یار آمد
نامه ی چاکری از خاک سراوان آمد
بر در پنجره ات مینگرم تاریک است
دوریت از طرف خالق سبحان آمد
مرحبا چاکری و رحمت حق بر شیرت
کَز ره دور زِ تو لطفِ فراوان آمد
خاطرت هست که در دشت و بیابان رباط
سارقان ریختن و غارت اموال آمد؟
هر زمان آب بنوشی زِ حسین یاد نما
که حسین بود در آن دشت تو را یار آمد
امر فرمود به عباس اخا از جا خیز
چاکری طعمه گُرگانِ بیابان آمد
تو را چون بال فرشته سپری گشت دو دست
از ره غیب یکی دسته ی جاندار آمد
شلیک تیر نمودندو بهم جنگیدند
که فرار از طرف فرقه ی افغان آمد
یکی در لاخ خزید و یکی لنگان لنگان
خون چو فواره زِ سر پاچه ی شلوار آمد
شاعر: مرحوم حاج محمد تقی عظیمی
سلام به معنی سلامتی و اظهار محبت و نشانه صفا و صمیمیت بین افراد در جوامع مختلف است.
سلام نامی از نام های خداوند است و بیش از چهل بار در قرآن آمده است.
پیامبر گرامی ما در مواجهه با افراد فقیر و غنی و بزرگ و کوچک در سلام کردن همیشه پیشقدم بودند.
سلام کردن ۷۰ حسنه دارد که ۶۹ حسنه برای سلام کننده است .
در اسفاد قدیم و جدید همه اسفادیها به همدیگر سلام و خدا قوت می دهند.
کوچک به بزرگ . بزرگ به بزرگ و زن به مرد به همدیگر سلام می دهند و اظهار محبت و تواضع خود را هنگام رد شدن از کنار همدیگر اعلام می دارند.
متاسفانه این موضوع در شهرهای بزرگ و کلانشهرها ،کمرنگ و غیر ممکن شده است روزانه هزاران نفر در پیاده روها بدون هیچ واکنشی از کنار همدیگر رد می شوند و از نعمت تحیت و سلام محروم شده اند .
شایسته است هنگام ورود به برخی مکانها ، پارک ها و کوچه های محل و مناطق مربوط به خودمان ،به بزرگ ترها و بازنشسته ها سلام بکنیم
بخصوص بازنشسته هایی که پاتوق شان درب منزل خودشون است .
به آنها سلام کنیم حتی اگر ناشناس باشند.
سلام یک دستور الهی و قرآنی است.
ان الله و ملائکه یصلون علی النبی یا ایها الذین آمنوا صلو علیه و سلموا تسلیما.
در پایان سلام و درود ما به شما اسفادیهای عزیز در جای جای ایران اسلامی.
پایدار باشید .
کریمی آوای اسفاد
همراه با بزرگان _ چهره های درخشان و منحصر به فرد اسفاد
باسلام و احترام
آشنایی با آقای کربلایی اباذر غفاری
خاطره انگیز ترین سفر ما اسفادی ها می تواند مسافرت با مینی بوس فیات آقای غفاری باشد.
مسیر اسفاد قاین را تمام اسفادیها تجربه کرده ایم برای تحصیل دانش و تهیه لوازم و مواد خوراکی و بهداشت و درمان.
خب قطعا طی این مسیر از طریق سرویس فیات آقای غفاری انجام می گرفت.
آقای غفاری فرزند مرحوم حاجی حسینعلی غفاری از بزرگان اسفاد از قدیم الایام در امر ایاب و ذهاب اسفادیها در مسیر اسفاد قاین خدمات فراونی برای مردم انجام داده اند.
ایشان فردی متخصص و متبحر و متعادل در امر رانندگی و بسیار صبور و شوخ طبع است.
قبل از اینکه از خواب بیدار شویم و قبل طلوع خورشید ایشان اول مسافرین میرآباد را سوار می کرد و ساعت 6 مسافرین اسفاد سوار می شدند.
گشت و گذار در در برخی مسیرها و کوچه ها و توجه کامل به اینکه کسی جا نماند و در داخل مینی بوس جا گیرش بیاید مدیریت خاصی می طلبید.
اکثر مواقع مینی بوس خارج از ظرفیت مسافر داشت . اما هیچکس بدون جا نبود . وسط راه رو روی موتور . بغل دست و نشستن روی لوازم مسافر تقریبا همه رو راضی می کرد.
رانندگی با امکانات کم آن زمان نبود گازوییل و اپاراتی . گرمای هوا و جاده خاکی بخصوص گدار بند آخوند و پیچ بالای باغات آبیز تبحری خاص در رانندگی لازم داشت که همه اینها در ایشان وجود داشت.
ایشان تقریبا به همه افراد از بزرگ و کوچک و دانش آموز به یک چشم نگاه می کرد.
رفتن در جاده خاکی با سرعت کم تکانهای شدید و باعث ماشین زدگی می شد و بعضی وقتها پلاستیک های فریزر هم که خودتون بیشتر با این موضوع آشنا هستید توزیع می شد.
یک دفعه خودم حالم بد شده بود و درخواست پلاستیک کردم بهم گفتند دو کیلویی می خوای یا سه کیلویی .
به هر حال خدمات عمومی و راضی نگه مردم کاری بسیار دشوار است.
ایشان در این 30 سال خدا رو شکر بدون هیچگونه حادثه و با سرعت متعادل اسفادیها را برای انجام کارشان در شهر راس ساعت 7 و نیم صبح بصورت دقیق و منظم به مقصد رسانده است.
شایان ذکر است آهنگ لب کارون ایشان هم زبانزد و بسیار زیباست.
انشالله که خداوند توفیقات روز افزون به ایشان عنایت فرماید.
برای ایشان و خانواده محترمشان آرزوی سلامتی و بهروزی داریم.
برای سلامتی ایشان چندین صلوات بفرستید.
و همچنین یاد و خاطره آقای حسین جعفر زاده را گرامی می داریم و برایشان فاتحه ای می خوانیم.
هیات مدیره گروه آوای اسفاد
خیلی عالی و غرور انگیز است....🙏
شهدا شمع محفل بشریتند .....💐
شهدا قهرمانان بی بدیل سرزمین من هستند....💐
شهدا ولی نعمت من و یک یک ایرانیانند...💐
احترام شهدا و جهاد های فاتحانه و پیروزمندانه این مردان بر یک یک ما لازم و واجب است...💐
امنیت امروز ما مدیون شهداست و هرچه داریم از این عزیزان است💐
شهدا شجاع ترین انسانها و با تاهد ترین مردان تاریخ هستند💐
شهید حاج غلامحسن نظرجانی به روایت یکی از همرزمان ایشان👇👇👇👇👇یکی
از همرزمان شهید که اهل روستای ورزگ قاین میباشند چنین میگفت:در عملیات شبانه ای که قرار بود بر دل دشمن بزنیم و احتمال زنده ماندن پایین بود مردی شوخ طبع و با روحیه ای چنان شوق رفتن به این ماموریت را داشت که ما که جوانتر بودیم شرمنده میشدیم و سعی میکردیم با روحیه مضاعف ظاهر شویم و ایشان همان قهرمان و فاتح عملیات آن شب سخت بودند،فردای آن روز باورمان نمیشد که توانسته ایم این عملیات را با موفقیت بگذرانیم ...شوخ طبعی،باروحیه،شجاعت و مهربانی در این مرد موج میزد .
ایشان شوق شهادت داشتند و چنین روحیه بالایی برای موفقیت ایران در جنگ تحمیلی در یک یک اردوگاههای ما نیاز بود،و در نهایت به آرزوی خود رسیدند.....رضا مهرپویا ۱۳۹۷/۰۴/۲۱👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
چه هنرمندانه است دل کندن و رسیدن به معشوق خویش و چه زیباست رسم مردانه زیستن و خود را فدای دیگری کردن ،تو رفتی تا من بمانم و بدانم که این ماندن را مدیون که باشم....
دوستدار همه شهدای ایران زمین
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
تقدیم به خانواده محترم نظرجانی
مهدی محمدی اسفاد🙏
با سلام و تقدیر و تشکر از نگارنده متن آقای ناصر نظرجانی
عملیات های والفجر ، بخصوص عملیات والفجر هشت در شرایطی بسیار حساس انجام شده است چرا که در شرایط سخت اقتصادی کشورمان ، شریان های نفتی و اقتصادی عراق از فاو تا بصره را در معرض تهدید و تصرف قرار داد .
باعث افتخار است که اسفادیها هم در این عملیات سهمی دارند
با تقدیم شهید گرانقدر
شهید غلامحسن نظرجانی
برای شادی روحش فاتحه ای بفرستیم. کریمی اوای اسفاد
اقرار اعمال و گفتار باطل خویش بر مخاطب قانع نیست بلکه توجیه است .
شایسته است با هر فرد طبق رفتار و نگرش خود فرد اعمال شود .
خالقی (عرفان)
در نسار کوی تو جانم نثارت می کنم
ان زمین آسمانت گل فشانت می کنم
در فراق نقش های سبز پیش خرمت
حال با ترسیم دل زرد خزانت می کنم
می نشانم بوی مهر می زدایم کینه ها
هر قدم یاس اقاقی ابر بارت می کنم
چون بنفشه لابلای سبزه های پونه ات
درشمیم شب زلال اب یادت مئ کنم
یادم اید کوچه های پینه های کهنه ات
چون شگفتنهای خونین لاله زارت می کنم
نقش پیچک قلب من از تارهای روشنت
درس مهر عاطفه از خفتگانت می کنم
دلتنگ ظاهر بام اختر های ابهام
می خوابم رسمی دوباره آرزویت می کنم
شاعر خالقی (عرفان)
نقل از دایی عزیزم میرزا عباس قلی از خاطرات کودکی
شبی از قرار آبیاری اب از طاقه ما بود و من نوجوانی تازه به جا رسیده و نترس بودم پدر بزرگم میرزا عباس قلی گفت امشب اب از طاقه ماست می تونی باغ وزیر را آبیاری کنی
من هم که نوجوانی با غرور وپر شور و شوق بودم نه در جوابم نبود و در جواب پدر بزرگم گفتم چشم نزدیک ساعت 12شب بیل و چراغ را برداشتم و راهی جوب و برق شدم . کیچه باغ وزیر هم از آن کوچه باغ هایی بود که از سکوت و خلوت شب و رفت امد اهالی به دور بود واز تاریکی و ترس عجیبی برخوردار بود . اب را بر زمین های زعفرانی انداخته و با رفت و آمد در زمین خود را از سوز سرمای شب و تنهایی پوشش می دادم. فصل سرد زمستان و سوز سرما سکوت شب را در من شکسته بود
یک لحظه چشم به باغ بالا انداختم ، سایه ای شبیه بزغاله تا پایان آبیاری با من همراه بود و صدایی مشابه صدای بزغاله از خودش در می آورد، باورم بر این بود که بزغاله ای از گوسفندان جدا شده و شاید هم گم شده ولی شکی وجودم را به دلهره و وحشت انداخته بود که چرا در سوز سرما آن هم توی فصل زمستان و چرا با من به درگاه و اواخر این زمینها می اید و این صدا را در می آورد.
چند با با پرتاب سنگ خواستم آن را از خود دور سازم ولی موفق نشدم تا اینکه صدایی آشنا با چراغ وارد شد . خود را با درگاه زمینها رساندم دیدم پدربزرگم میرزا عباس قلی اند . سلام و خدا قوت دادند و گفتند چه خبر ! گفتم خبری نیست ولی حدود یک ساعت است که این بزغاله داره صدا از خودش در می آورد و با من از درگاه به آخر زمینها می آید .
هر چه سنگ می زنم نمی رود. پدربزرگم گفتن کجاست گفتم آنجا ،ایشان هم سنگی به سمتش پرتاب کردند و صدایی در گوش شنیده شد با این عنوان که
ای ادمی اگر می دانستی من کیستم .
تا این که این صدا برایمان تعجب و قابل درک نبود ولی پدر بزرگ گفت بی خیال این بزغاله از رمه جا مانده بریم.و آبیاری هم تقریبا تمام شده بود وقتی برگشتیم خانه پدر بزرگ اقرار داشت که نترس پسرم آن بزغاله جن بود و من آنجا چیزی نگفتم شاید ترسی برشما غلبه شود در هر صورت هر دفعه به آن باغ رفتی مواظب باشی و تنهایی نروی
یکی از دوستان اقرار داشت در مسافرت اسفاد مشهد با اتوبوس هم نشین مرحوم خواجه موسی می شود و مرحوم خواجه موسی بعلت بیماری وخیم و دراز مدتی که ابزار می داشتند ،علت وضعیتی کنونی خود را این چنین اذعان می کردند.
همسفر علت ریشه ماجرای بیماری را جویا می شود و علت سرچشمه این بیماری را از زبان خودشان می پرسد .
مرحوم با قلبی آشفته از درد و اندوه این چنین بیان دارد
روزی از راه برگشت از باغ کنار با ختم آبیاری راهی نوسازی بودم که گردبادی فجیع در گرمای تابستان به دست و پای من پیچید ومن خود را بر این گرد باد پایداری کردم تا این که هجوم بیش آن باعث بلند شدن من به فاصله کم و زمین خوردنم شد و ترسی عجیب وجودم را در گرمای تابستان و سکوت خلوت حادثه فراگیر شد و من که وجود خود را سست و بی اراده دیدم از خود بی خود شده و با وضعیت وخیم و ترسان ، خود را به خانه رساندم.
ریشه اصلی وضعیت حال خود را وجود فراگیر شدن از طرف جن واین چنین بیان داشتند.
ایشان از مردان خوب و پاک روزگار بودند که برای مدت درازی بر این بیماری زمین گیر و ایستادگی کردند و به دیار خفتگان ارمیدند
روحشان شاد و یادشان گرامی با ذکر فاتحه ای به روح نازنینشان
انجیر کوهی
با سلام و احترام
از قدیم گفتن هر جا آب هست آبادی هم هست . اما شایسته است بگوییم هرجا کوه هست آب و آبادی می آورد.
پوشش گیاهی منطقه کوهستانی شاسکوه بسیار متنوع است.
و حتی برخی نیاز های روزمره اسفادیهای قدیم از آن تامین می شد.
پوشش گیاهی ، نظیر بنه و کسیر .بادام کوهی و بید مشک . آویشن و زیره . گل زوفا . بو مادران . کمای کوهی . ریواس . ارغوان . خیک . عناب . زیره . قارچ و سومه رووق . درمنه و سه ور و غیره ، باعث شده است کوهستان منطقه ما بسیار زیبا و متنوع باشد
و وجود پرندگانی نظیر کبک و تیهو و بلدرچین و سیه سینه و بلبل کوهی و حیواناتی نظیر قوچ و بز وحش . گرگ و روباه و شغال و کفتار و پلنگ و جوجه تیغی این منطقه را به یک پارک طبیعی تبدیل کرده است.
بالا رفتن فرهنگ عمومی و وجود امکاناتی نظیر نانوایی و گاز و تغییر نوع ساخت و ساز باعث شده است تا قطع درختان کوهی و درختچه های بیابانی تقریبا بصورت ۱۰۰ درصد متوقف شود.
از بعد از زلزله ۷۶ پوشش گیاهان و درختان کوهی تغییر چشمگیری داشته است.
بعلت قطع درختان در زمان قدیم برای گرمایش و سقف خانه ها، این گیاهان در معرض نابودی بود اما درختان کنونی بسیار تنومند و قوی شده اند و از دور به خوبی قابل مشاهده هستند.
تقریبا پوشش گیاهی کوهستان اسفاد مربوط به درخت انجیر است.
انجیر کوهی اسفاد بسیار ظریف و زیبا و خوشمزه است.
چیدن انجیر هم در آن محیط ساکت و آرام لذت بخش است.
به این صورت که دو گوشه روسری به گردن بسته می شود و دو گوشه دیگر به همدیگر بسته می شود تا هنگام بالارفتن از چوب های صاف و سر درخت انجیر راحت تر چیده شود.
انجیر سیاه . سرخو و امرود انجیر بسیار خوشمزه هستند بخصوص اگر داخل سفته قوت باشند و یک پارچه خیس از آب خنک قنات روی آن انداخته شود.
انجیر کوهی درختی بسیار مقاوم است و هم اکنون نیز وجود دارد و با توجه به اینکه کوهستان شاسکوه، از رطوبت و بارندگی بیشتری برخوردار است انشالله تا سالیان سال همچنان سبز خواهد بود.
انشاالله که برای حفظ این پارک طبیعی و خدادادی با دل و جان بکوشیم .
هم اکنون اسفادیهای زیادی بعنوان فعال محیط زیست، بصورت داوطلبانه و خود جوش از این منطقه زیبا نگهداری مواظبت دارند.
برایشان آرزوی سلامتی و موفقیت داریم.
کریمی آوای اسفاد
یکی از دوستان نقل داشت از یکی از برادرانش روزی در بیابان به تفریح و اطراق می پردازد و شب را در همان جا به خلوت شب به سر می کند و گویا بر وجود و حقیقت جن اعتقادی نداشته و کلمات رکیک و ناسزا نثار می کند . با این باور که جنی وجود ندارد و دروغ است . شب را در بیابان فراگیر جن می شود و جنیان بر آن وارد می شوند مرد با روحیه جنی به قلعه باز می گردد و ماه ها جنی می ماند .
اقرار داشت جنیان بر من وارد شده اند ولی و چگونه و چه شده چیزی به زبان نمی آورد و عقیده داشت که نباید چیزی جایی تعریف کند .
و این ماجرا مدتها طول کشید تا جایی که تنهایی بدون بسم الله قدمی بر نمی داشت .
جهت روشن شدن واقعیت روی آیه ها کلیک کنید .
ایا واقعا جن وجود دارد؟چگونه زندگی میکند؟
در میان مردم این موضوع به ندرت قابل فهم و درک است شاید پنجاه درصد مردم در این موضوع مشکوکن
جن یک واقعیت است یا افسانه
در میان انسان ها بر خلقت نظام عالم دو دیدگاه کلی وجود دارد،عده ای که همه چیز را ناشی از خلقت ذات الهی می دانند و گروهی دیگر که سر منشاء خلقت نظام دو عالم را در طبیعت جستجو می کنند.اگر چه در میان آنان اختلاف نظرها بسیار عمیق واساسی است،ولی هیچ یک از این دو گروه نتوانسته اند وجود موجودات ماوراء الطبیعه را انکار کنند.
آنهایی که خدا باورند و به روح و معاد معتقدند(غیر از مسلمانان)از آنها به عنوان ارواح خبیثه ویا ارواح شریر یا شیطان یاد می کنند،برخی هم آنها را موجودات فضایی قلمداد می کنند،مادیون هم اعتقادی به ذات الهی و قدرت پروردگار ندارند،این موجودات را همان انسان های اولیه ای می دانند که در سیر تکامل بین انسان ومیمون حیوان مانده وبه شکل و شمایل غریب در آمده اند و یا حتی برخی از آنها معتقدند که اینان انسان های وحشی و بدوی در اعماق جنگل هستند و گاهی خود را نمایان ساخته و موجب اذیت و آزار انسان های متمدن میشوند.
بنا به نص صریح قرآن،موجودات عالم به سه گروه تقسیم می شوند:
1. جامدات
2. نباتات
حیوانات؛که یا دارای عقلند مانند انسان،فرشتگان و جنیان و یا فاقد عقل و شعور مانند حیوانات وباز بنا به آیات نورانی قرآن کریم، باید بدانیم که بدون هیچ شک و تردیدی موجودی با نام«جن» در جهان آفرینش وجود دارد که از نظر تکلیف و شایستگی مورد خطاب پروردگار قرار گرفته و مشابه انسان می باشد، چرا که:
1. سی و چهار بار نام جن در قرآن کریم آورده شده است.
2. هفتادودومین سوره قرآن با نام این موجود مزین گردیده است.
3. احادیث و روایات فراوانی از پیامبر اکرم (ص)،حضرت علی(ع)،امامان و بزرگان علوم دینی در این خصوص،موجود بوده ودر دسترس قرار دارد.
4. به وسیله بسیاری از انسان ها رؤیت شده اند.
به آیاتی از قرآن کریم که وجود جن را مبرهن می داند اشاره می کنیم:
سپاهیان سلیمان از جن و آدمی و پرنده گرد آمده و به صف می رفتند.(سوره نمل،آیه 17)
برای خدا شریکانی از جن قرار دادند و حال آن که جن را خدا آفریده است.(سوره انعام،آیه17)
بگو از جن و انس گرد آیند تا همانند این قرآن بیاورند،نمی توانند،هر چند که یکدیگر را یاری دهند.(سوره اسرا،آیه8
سخن پروردگارت بر تو مقرر شد که جهنم را از جن و انس انباشته می کنیم.(سوره هود،آیه119)
ای گروه جنیان و آدمیان،اگر می توانید از قطر آسمان و زمین بگذرید،بیرون روید ولی بیرون نتوانید رفت مگر با قدرتی.(سوره الرحمن،آیه33)
مرحوم شیخ مفی در کتاب «ارشاد» آورده است:
در آثاری از ابن عباس نقل شده:زمانی که پیامبر اسلام(ص) به قصد جنگ با قبیله مصطلق از مدینه خارج شد،هنگام شب به دره وحشتناک و صعب العبوری رسید.اواخر شب جبرئیل بر آن حضرت نازل شد و خبر داد که طایفه ای از جن در وسط دره جمع شده و قصد مکر و شر و اذیت شما و اصحابتان را دارند.(ارشاد،ص399)
از حضرت امام صادق(ع)روایت شده:
روزی حضرت رسول(ص)نشسته بود،مردی به خدمتشان رسید که بلندی قامتش مثل درخت خرما بود.سلام کرد،حضرت جواب داد و سپس فرمود«خودش وکلامش شبیه جن است».سپس به او فرمود کیستی؟ عرض کرد :من هام،پسر هیم،فرزند لاتیس،پسر ابلیس هستم.(بحارالانوار،ص83)
بانو حکیمیه دختر امام کاظم(ع) می گویدکه برادرم رضا(ع) را دیدم که تنها بود،عرض کردم:با چه کسی سخن می گویید؟ فرمودند:فردی از جن آمده تا مسائلی بپرسد و از چیزهایی شکایت کند.(اصول کافی،ص395)
علامه طباطبایی(ره)می فرمودند:
روزی آقای بحرینی که یکی از افراد معروف و مشهور در احضار جن و از متبحرترین در علم ابجد و حساب مربعات بود در مجلس ما حضور یافت،چادری آوردند،دو طرفش را به دست من داد و دو طرف دیگر را به دست های خودش گرفت.این چادر به فاصله دو وجب از زمین فاصله داشت. در این حال جنیان را حاضر کرد،صدای غلغله و همهمه شدیدی از زیر چادر برخاست.چادر به شدت تکان می خورد چنان که نزدیک بود از دست ما خارج شود. من محکم نگه داشته بودم،آدمک هایی به قامت دو وجب در زیر چادر بودند وبسیار ازدحام کرده و تکان می خوردند و رفت و آمد داشتند،من با کمال فراست متوجه بودم این صحنه،چشم بندی و صحنه سازی نبوده و صد در صد وقوع امر خارجی بوده است.(رجایی،تهرانی،جن و شیطان،ص47)
جن چگونه موجودی است؟
به واقع جن چگونه موجودی است وآیا می توان توسط علوم پیشرفته امروزی آن را اثبات کرد؟ جن در لغت به معنای مستور و پوشیده است،همان طور که بچه در رحم و پنهان از چشم ما را «جنین»گویند و جنت اشاره به باغی است که درختان آن مانع از به چشم آمدن زمینش می گردد.
وشاید علت شک و تردید در وجود جن نیز همان مستور و پنهان بودنش از انظار و حس بشری است،که به علت آن در ذات خلقتش نهفته است.
قرآن کریم خلقت جن را چنین بیان می دارد:
و جان (که در بعضی از متون اسلامی آمده است،جان پدر جن است همانطور که آدم پدر انسان)را پیشتر،از آتش زهرآگین آفریدیم.(سوره حجر،آیه27)
خدا انسان راازگل خشک شده ای چون سفال آفرید و جنیان را از شعله ای بی دود.(سوره الرحمان،آیه12)
از این آیات در می یابیم که جن،آتش است و انسان از جنس خاک،و این چنین دریافت می شود که جنیان قبل از انسان خلق شده است،و از آنجایی که هر دو از ماده آفریده شده اند پس مادی هستند،ولی دو تفاوت اساسی آنها را از سایر موجودات متمایز می سازد:
1. می توانند خود را به هر شکل و قیافه ای درآورند(آکام المرجان)(به استثنای پیامبران و ائمه معصومین وبنا به برخی روایات حتی احدی از شیعیان)
2. از چشم موجودات دیگر پنهانند.
ملاصدرا پنهان و آشکار شدن جن را با هوا قیاس می کند و این طور عنوان می دارد:
«بدن های لطیف در الطاف و نرمی متوسط بوده و از این رو آماده جدایی و یا گرد آمدن هستند،چون گردهم آیند قوام آنها بهتر گشته و مشاهده می گردند و چون جدا گردند قوامشان نازک و جسمشان لطیف می شود و از دیده پنهان می مانند.مانند هوا که وقتی ذاتش گردهم می آیند غلیظ می شود و به صورت ابر درمی آید و وقتی ذرات ازهم جدا می شوند لطیف می شود ودیده نمی شوند.»(ملاصدرا،مفاتیح الغیب)
همین ذات وجودی جنیان به آنها این امکان را می دهد که خود را به هر شکلی و با هر حجمی درآورند.چه به اندازه سرسوزن و چه در اندازه اتاقی بزرگ.آنها به واسطه همین ویژگی،بُعد زمان برایشان معنا ندارد،و مسافتی را که بشر مدت ها باید آن را طی کند.در لحظه ای می پیمایند و اعمالی را که از توان انسان خارج است آنها به راحتی قادر به انجامش هستند عمده ترین علت شکست و تردید در وجود آنان هم همین پنهان بودن از چشم انسان هاست. که البته از نظر علمی هم توجیه پذیر است.چرا که در جهان هستی چیزهای زیاذی وجود دارد که به چشم انسان قابل رؤیت نیستند ولی قدرتشان از نظر جسمی از انسان به مراتب بیشتر است.مثل الکترون ها،امواج الکتریسیته،نورهای ماورای بنفش،اشعه ایکس،باکتری ها و ویروس ها،آمیب ها،جانداران تک سلول و از همه مهمتر ذات اقدس الهی که دیده نمی شود ولی کدام عقل سلیمی می تواند آن را انکار کند؟
بعدا به چند داستان واقعی در موضوع جن مربوط به اسفاد پرداخته خواهد شد ..
زندگی کردن ما انسانها در گرو همدردی و دادرسی یگدیکر معنا پیدا میکند.
دادستانهای واقعی و تامل را در گوشه دلمان قاب کنیم تا خوشبختی هایمان را از یاد نبریم .....
مهدی محمدی اسفاد
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
امروز بعد از گذشت ۷ ماه از سوختگی۶۰درصدی رفیقم که قبل از سوختگی مبتلا به ام اس نیز بودبه ملاقاتش رفتم 👇👇👇👇👇👇👇
،رفاقت ما برمیگشت به دوران دانشجویی در سال ۸۸ و من اطلاع دقیقی از شرایط زندگی رفیقم نداشتم ،در آن دوران او به بیماری ام اس دچار نبود و خاطرات ورزشی و دانشجویی زیادی باهم داشتیم ،در سال ۹۴ که از بیماری ام اس او باخبر شدم بارها اورا میدیدم و از حالش مطّلع میشدم ،او برای کار به شهر ما آمده بود و پدر ومادر پیرش در روستا با چند بچه ی در خانه به کشاورزی و دامداری مشغول بودند، چند مدتی بودکه از احوالش جویانبودم تا اینکه شماره ای ناشناس از یکی از روستاهای دور شهر ما روی گوشی من مشاهده شد وقتی صحبت کردم دیدم صدایی آشنا اما غمبار و درد آلود با بغضی در گلو مرا صدا زد و گفت بی معرفت من گوشه خانه افتاده ام و تو حالم رو نمیپرسی ! منکه از ماجرا بی خبر بودم جویای حالش شدم و برایم توضیح داد که با سوختگی دارد مبارزه میکند ،ناراحت شدم و بهش قول دادم در اسرع وقت به ملاقاتش بروم ،امروز به همراه خانمم به ملاقاتش رفتم ،روستایی دور از شهر ما ،ابتدا فکر میکردم روستایی به سبک روستای خودمان خواهد بود کوچه های صاف وهموار و امکانات درحد شهر ،اما به روستایش که رسیدم آدرس خانه اش را پرسیدم !راه ماشین رو نبود ماشین را اول روستا گذاشتم و از کوچه پس کوچه های تنگ و سراشیب به درب خانه رسیدم درب را کوبیدم ،مادر دوستم به خوش آمد گویی ما آمد ،وارد خانه شدم اول دوستم با شرایط سختی که داشت پیش امد حال و احوال کردیم وضعیتی نامناسب وشرایطی سخت بر او غالب شده بود مارا به اتاق مهمانی شان دعوت کردن وارد اتاق که شدیم دیدیم خواهر دوستم روی صندلی نشسته و در همان حال بدون اینکه بلند شود با ماحال واحوال کرد، در ذهنم این باور آمد که چرا با دیدن ما بلند نشد شاید غرور دارد،بسیار تحت تاثیر شرایط این رفیقم قرار گرفته بودم حالم منقلب شده بود دوستم بعد از ۷ماه مبارزه کمی جون گرفته بود با او ابراز همدردی کردم و اورا قوت قلب دادم ،در لابلای صحبتهایم اشاره به این کردم که شما که خواهری پرستار داری و نگران نباید باشی ،نمیدانستم اسم خواهر دوستم زینب است و اسم خودش که حسین بود،دیدم دخترکی از نظر من مغرور بود به گفته خودش به دلیل بیماری ام اس نمیتواند راه برود و خود نیز نیاز به پرستار دارد ،از خودم بدم آمد از قضاوت کردنم از عجولانه صحبت کردنم واز اینکه چقدر ما انسانها سخت باور میکنیم خیلی چیزها را ،دلم داشت میترکید از درون به هم ریخته بودم و در ظاهر به دلداری دادن و روحیه دادن این خانواده دوستم میپرداختم ،مادری که در روستا با کم ترین امکانات با شوهری سالمند و دو فرزند معلول که یکی بر اثر سوختگی زیاد نیاز به مراقبت صد درصدی داشت با فرزندان دیگری که درخانه بودند با کمترین امکانات و کمترین درآمد از کشاورزی اندک و دامداری چند راسی همچون کوهی با صلابت ایستاده بود مرا آنچنان به قهر خودم فرو برد که دیگر هیچ آرزوی در خودم ندیدم و از خدا فقط خواستم سلامتی را از من نگیرد،احساس شرمندگی زیاد داشتم نسبت به دوستم و در دیوار خانه شان شکایت از مردانی داشت که در این مملکت در رفاه مطلق قوطه ورند و نیم نگاهی به حال اینان ندارن.
مادر، خدارا شکر میکرد و دوستم مادرش را میخنداند و خواهرش امیدوارانه صحبت میکردند تا رسم میزبانی را نگه دارند اما میدانستم پشت همه خنده ها و صحبت ها دردها و غصه هایی نهفته هست.......وقتی از خانه بیرون آمدم به دوستم قول دادم زود بروم و ببینمش او از من خواست تا هرچه زودتر بروم پیشش چون دلش خیلی تنگ میشود،
دوست عزیزم حسین جان همیشه من برای ملاقاتت خواهم آمد ان شالله به امید خوب شدندت و خداقوت میگم به شیرزنی همچون مادرت ....
برایت بهترین ها را ارزو میکنم وتلاش میکنم برای خوب شدنت .....
دوست بی معرفتت مهدی محمدی اسفاد
👈امروز و این روزها را نه از یاد خواهم برد و نه فراموش خواهم کرد که زنده بودن و زندگی کردن ما انسانها در گرو همدردی و دادرسی یگدیکر معنا پیدا میکند .و این داستان واقعی را قاب میکنم و بر گوشه قلبم مینگارم تا خوشبختی هایمان را از یاد نبریم .....
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
👈تقدیم به خوبان و مددکاران عالم.🙏
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
حکایت بود خلق و خو راستی حکایت به مردان نیک راستی
یکی بحر نان کاندر اجداد خویش بزرگی به خان سفیدی به ریش
غلامی عمل بحر کار و تلاش به زحمت به نان به خرج فراش
چو روزی رسد بحر نان از بکوش چو خوشنود اولاد شکرانه نوش
غم اندوه نبود ز رنج به سخت چو شاد چروک صورت خنده ات
چو نوشید یک جرعه اب حیات زمین گیر دامن به خاک حیاط
ز صد قلعه بود قلعه نامش بلند چو کوه استوار قوی سربلند
به رحمت به کردار ان خفته ات به اخلاق نیک صفت ریشه ات
همی شرم دارم من از حال روز کجا رفته ان عزت شرم دوز
همی پند گیر صحبت عاقلان بیاموز چو اخلاق صاحبدلان
بد و نیک در گرد هم روزگار ز احوال خویش نیست امروز قرار
چو بود اندر این قلعه نام نشان هم اکنون به خلوت ، زمین زمان
چو نامش شنود شادمان حامیان به اجد به زاد وطن نامی یان
چو پرچم فراز سربلند نام دار به عرفان کردار نیک پایدار
خالقی (عرفان )
در گذشته های نه چندان دور برای حصار کشی حیاط و باغ از سنگ و گل استفاده می کردند بارشهای زمستانی باعث میشد که گل موجود در دیوار خیس شده و سنگینی سنگها باعث تخریب دیوار شود برای جلوگیری از این کار سر دیوارها را با سور و کدیسک می پوشاندند که دسترسی به بالای حصار را مشکل می کرد و هم همچون چتری بر فراز دیوار از نفوذ آب باران به لایه های سنگ و گل جلوگیری کرده و آب باران را به اطراف هدایت میکرد.
رویشگاه اصلی این گیاهان رودخانه ها و سنگ لاخ ها بود از جمله بازه لشکر، بازه خاک تنور و شاهرود، که چون برداشت این گیاهان زیاد بود رو به نابودی رفته بود. در سالهای اخیر که استفاده از این مصالح سنتی منسوخ شده فرصتی برای رشد مجدد و سرسبزی طبیعت فراهم شده است که به ویژه در فصول خشک سال تنها سرسبزی این مناطق می باشند.
رضا اسماعیلی
از این گیاه در قدیم بعنوان جارو هم استفاده می شد که از دوام بالایی برخوردار می باشد