اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

اسفاد ای سرزمین مادری من چه می کنی با دستهای خسته روح شکسته چه می کنی
درد است در فراق من از حال و روز تو شهر سکوت در و دیوار شکسته چه میکنی
روزی و روزگاری و حال و هوای تو شور اشتیاق بر مزار شهیدان چه می کنی
آن باغ های خرم و شیر دلان تو ان کوچه باغ عام و مردان ادیبت چه می کنی

بایگانی

۶۱ مطلب در آبان ۱۳۹۷ ثبت شده است


قسم به قرآن حکم کننده به حق که ای پیامبر خدا که از جانب خدا به راه راست فرستاده شدی این قرآن از جانب خدای عزیز و مهربان نازل شده تا گروهی که پدرانشان هم بین نیافته اند بترسانی که ایشان از حقایق بی خبرند . البته وعده عذاب در باره اکثر آنها حتمی و لازم گردید . وایشان ایمان نمی آورند 

همانا قرار دادیم در گردنهای ایشان غلهایی که تا به زنخهای ایشان پیوسته است و ایشان سر در هوا مانده و چشم  بر هم ننهند. 

سوره یاس از.  یک تا 7

  • محمدعلی خالقی

  • محمدعلی خالقی


داستان سگ با وفا

سال ها پیش مدتی را در جایی بیابان گونه بسر می بردم. عزیزی چهار دیواری خود را در آن بیابان در اختیار من قرار داد.

یک محوطه بزرگ با یک سرپناه و یک سگ. سگ پیر و قوی هیکلی که برای بودن در آن محیط خلوت و ناامن دوست مناسبی به نظر می رسید.

ما مدتی با هم بودم و من بخشی از غذای خود را با او سهیم می شدم و او مرا از دزدان شب محافظت می کرد.

تا روزی که آن سگ بیمار شد.به دلیل نامعلومی بدن او زخم بزرگی برداشت و هر روز عود کرد ، تا کرم برداشت. دامپزشک، درمان او را بی اثر دانست و گفت که نگه داری او بسیار خطرناک است و باید کشته شود. صاحب سگ نتوانست این کار بکند. از من خواست که او را از ملک بیرون کنم تا خود در بیابان بمیرد.

من او را بیرون کردم. ابتدا مقاومت می کرد، ولی وقتی دید مصر هستم، رفت و هیچ نشانی از خود باقی نگذاشت. هرگز او را ندیدم.

تا این که روزی برگشت از سوراخی مخفی وارد شده بود، این راه اختصاصی او بود. بدون آن زخم وحشتناک. او زنده مانده بود و برخلاف همه قواعد علمی هیچ اثری از آن زخم باقی نمانده بود.

نمی دانم چه کار کرده بود و یا غذا از کجا تهیه کرده بود؛ اما فهمیده بود که چرا باید آنجا را ترک می کرده و اکنون که دیگر بیمار و خطرناک نبود ، بازگشته بود.

در آن نزدیکی چهاردیواری دیگری بود که نگهبانی داشت و چند روز بعد از بازگشت سگ، آن نگهبان را ملاقات کردم و او چیزی به من گفت که تا عمق وجودم را لرزاند.

او گفت که سگ در آن اوقاتی که بیرون شده بود، هر شب می آمده پشت در و تا صبح نگهبانی می داده و صبح پیش از این که کسی متوجه حضورش بشود، از آنجا می رفته. هرشب …

من نتوانستم از سکوت آن بیابان چیزی بیاموزم؛ اما عشق و قدرشناسی آن سگ و بی کرانگی قلبش مرا در خود خرد کرد و فرو ریخت. او همیشه از استادان من خواهد بود.

راوی :::: نگهبان 

  • محمدعلی خالقی

  • محمدعلی خالقی

بزرگان اسفاد 

  • محمدعلی خالقی

  • محمدعلی خالقی

خانواده های محترم 

حسنی ،، و سایر فامیل وابسته 

درگذشت پدر گرامی تان را

به شما و خانواده محترم تسلیت عرض نموده

و آرزوی صبر و سلامتی برای شما و بازماندگان آن عزیز از دست رفته دارم .

روحش شاد.

  • محمدعلی خالقی

روزی که خوش بود خاطر از ایام    

چرخی به نان خشک در دندان 

سر گرم در بازی نمی دانم 

   خاطر از این خوشتر از این ایام 

حالم از این دوران از این تنها

     شب بود هر شب تیره در زندان 

در  امتداد شب تا  هر  شب 

    هر شب  سیاهی بود در مرداب 

غم از نسیم تیره می بارید 

    زخمی به تن از کینه می نالید 

هر لحظه اشک ریز چون باران  

      بر خاک و بوته خفته در طغیان

شب از سکوت رعد می لرزید 

    گل از زمین خشک می ترسید 

      مهراب   راز پاکی ایام 

     حال از در و دیوار بر دندان 

بر هر در و دیوار چون خاموش 

    قابی ی  ز عکس خسته   ایام  

         شاعر :::::"   خالقی (عرفان )

  • محمدعلی خالقی


تصویر بالا نمایی نزدیک از درخت بنه چندین ساله است که خودنمایی می کند و ارزش یک بار دیدن  را دارد 



  گرایش افکار کودکانه 


این جا جایگاهی ایست که با توجه به اقتضا ی افکار کودکانه و هر فرد ، شهرت و گرایش خودش را در دل هر اسفادی جا کرده بود و همین  طور هنوز با توجه به موقعیت  اب و هوایی منطقه  با وجود خشکسالی های پی در پی و سالهای متمادی سرسبزی خودش را حفظ نگه داشته است 

این درخت در نقطه جداسازی اسفاد و روستای مجاور ابیز قرار دارد که شاید سالها یا بیش از نیم قرن است که در این  دشت بی اب و علف خودنمایی می کند . هر چند از سایه بوته چیزی نمی روید ولی فرزانه است نامش در نگاشت ولایت واسفاد وطنم به ثبت بماند یادگار چون شایسته این شهرت است و به زیبایی یک الهام  

الهامی که شاید سرچشمه قدرتی عظیم در دل بیابان خشک و مرده باشد و این الهام عرفان است عرفان 



  • محمدعلی خالقی
آدمی را که کران فرصت افکاری بود 

گذر عمر چنین لحظه دم کاری نیست 

به شتاب در مه و خورشید چنین می گذرد 

که به اندیشه و نور مه عالم زمان است دریغ 

     شاعر خالقی اسفاد (عرفان )
  • محمدعلی خالقی


در صبح سرد 


در صبح سرد  شال و  قبا  کرده  زعفران

دیدم نشاط  و شور به پا  کرده زعفران

چون  رستخیز از دل خاک آمده برون

از خاک تیره باز  دعا  کرده  زعفران

دارد بنفش می زند  از دور این زمین 

مرهم برای خاطر ما  کرده  زعفران

باید  نشسته  رفت  به  بالین هر گُلی

در قلب خویش خانه بنا کرده زعفران

این دُر قیمتی است که گویند طلای سرخ

آری ! به قعر خاک طلا  کرده  زعفران

هرسال می رویم  به سر بخت این عزیز

ما  را به قدر خویش رضا کرده  زعفران

آن رشته های سرخ  دلش را که دیده ای

با عطر و رنگ خویش چها کرده زعفران

با این همه مشقت و سختی به خانه رفت

سر پنجه ها ز بعد  حنا کرده  زعفران

جمع اند دور  هم  که  بخندند غنچه ها

در قصه ای که قدر و بها  کرده زعفران

پر می شود که  بال  و پر صاحبش شود

گرد  و  غبار خویش هوا کرده  زعفران

در یک ردیف دسته شده سرخ و هم سفید

گویند  رنج  خانه  دوا  کرده  زعفران

خشک می شود که چشم خریدار دل دهد

آن سال خُوش که روی به ما کرده زعفران

آن قدر پیش اهل محله  گران بهاست

ما را به وقت خواب صدا کرده زعفران

فر آوری شود ز  وجودش  هزار  چیز

رنگش حضور خود به غذا کرده زعفران

صد قصه داشتی و " شمیم"  از تو ذره ای

پاییز ، حساب خویش جدا کرده زعفران

شاعر : مرتضی حسینی اسفاد(شمیم) - مدرس دانشگاه

  • محمدعلی خالقی

جشن سره در باغ سره

 

جشن سره (سرقه ) به زبان اسفادی به معنای جمع شدن و بگو مگو وتاختن اب در اسفاد قدیم بود 

در اسفاد قدیم درخت های گردوی بلند قامت و تنومند سرسبزی خاصی به کوچه باغها داده بود  این رسم و رسومات هرشب حال وهوای دل انگیزی داشت 

وقتی ما کوچیک بودیم خاطرات این مجمع و گرده همایی هر شب در باغ سره  پای چنار ،سر تخت آقا میر، سر سنگاجی سر سه کیچه بر پا بود (البته جشن تاس و سره مال سالهای قبل تر بود ) آما گردهمایی ها همچنان برقرار بود

چون آن زمان هنوز ساعت اختراع نشده بود و اب تاختن با  دیگ و تاس انجام می شد به شرح توضیح 

دیگچه ای بود پر از اب با تاسی که از زیر دارای سوراخ تعبیه شده بود 

تاس دارای درجه هایی که به منظور یک سره،نیم سره، و یک چهارم بود اندازه گیری مئ شد  .وقتی تاس از اب پر می شد با درجه بندی که روی تاس بود یک سره یا چند سره تاخته می شد و به ته دیگ غرق می شد .دوباره تاس خالی می شد و همین طور برای هر ابیار طبق میزان ابی که داشت  به لهجه محلی می تاختند.

واقعا این رسم به عنوان یک نوع جشن بود چرا که  این امر در هر طاقه به وسیله میرتاب (کسی که اب را با تاس اندازه می گرفت ) انجام می شد و هر شب یا روز با مجمع بزرگان و مردان قدیمی با داستانهای جذاب و لهجهای شیرین اسفادی  شب نشینی ها یی جذاب وپرخاطره بود 

در شبانه روز دو اب بند بود . اب بند به معنای تحویل اب و تحویل شیفت (طاقه) از شب به روز و همین طور از روز به شب که به عهده میر تاب بود.

بعلت عدم ساعت در قدیم تحویل شیفت یا اب بند در نماز شوم (وقتی هوا تاریک می شد ) و در صبح با طلوع خورشید اب بند صورت می گرفت

در اسفاد قدیم حدود پنجاه و شصت سال قبل هر طاقه با ذکر بیان در این نگاشت از مرحومین مندرج یادی شد تا  بخوانیم با ذکر صلوات بر محمد و ال محمد به روح ناز نینشان 

روحشان شاد                       خالقی اسفاد 

 

میر اب سر رم                 حاجی سید ابو تراب

میر اب دو رم                  کربلایی حاجی ابراهیم جوان 

میر اب سه رم                 حاجی عباس غلامعلی زاده

میر اب 4 رم                   حاجی غلام حیدر قاسمی 

میر اب 5 رم                   حاج علی محمد جعفری 

میر اب 6 رم                   حاج میرزا محمد غفاری 

میر اب 7 رم                   کبله غلام عبدی 

میر اب 8 رم                   خواجه نظام الهی 

 

 

  • محمدعلی خالقی

سازمان رهگیری مرسولات سازمانی 

کارت پایان خدمت 

کارت ماشین 

گواهینامه 

موتور سیکلت 


👇👇👇👇👇

                       najatracking.post.ir


  • محمدعلی خالقی