اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

اسفاد ای سرزمین مادری من چه می کنی با دستهای خسته روح شکسته چه می کنی
درد است در فراق من از حال و روز تو شهر سکوت در و دیوار شکسته چه میکنی
روزی و روزگاری و حال و هوای تو شور اشتیاق بر مزار شهیدان چه می کنی
آن باغ های خرم و شیر دلان تو ان کوچه باغ عام و مردان ادیبت چه می کنی

بایگانی

۲۲ مطلب در تیر ۱۳۹۸ ثبت شده است


جشن سده ازجمله جشن های سنتی ایرانیان بوده که درمیانه زمستان روزدهم بهمن که چهل روزاول زمستان یعنی چله بزرگ تمام وچله کوچک شروع شد، برگزارمی گردید. شیوه اجرای آن همانند چهارشنبه سوری بود. هریک ازخانواده ها مقداری هیزم تهیه وبرپشت بامها آتشی روشن کرده با پریدن ازروی آتش به سروروشادمانی می پرداختند. وچنین می خوانند.

آی سده، سده، سوز

آی صد روزبه غله

پنجه به نوروز

زنان بی شو،چله بدرشو

زنان شودار، به غم گرفتار

دخترون دخونه

بی شو ممونه

آی سده، سده، سوز

آی صد روز به غله 

پنجه به نوروز 



  • محمدعلی خالقی

روحشان شاد 

  • محمدعلی خالقی

  دختر دختری دختر 

     گل نیلوفری دختر  

    اون خال بر ابرویت  

    دل رو می بری  دختر  

    دل رو می بری دختر   

 

       دختر دختری دختر            

      گل نیلوفری دختر 

     با رقص تو زیبایت 

     گل ریزم پیش پایت 

     گل ریزم پیش پایت   

 

از روی تو گل شرمنده می شه 

 

ببوسم روی ماهت  سیر نمی شم

 

سر رات گل بچینم دسته دسته 

 

تو رو شادون ببینم پیر نمی شم

 

 

     دختر دختری دختر 

       گل نیلوفری دختر  

       با روی تو گل ماهت  

        گل پاشم رو موهایت 

         گل پاشم رو موهایت 

 

      شعر :خالقی 

 

 

  • محمدعلی خالقی

 

در مجلسی به اتفاق جمعی از دوستان به مناظره  نشته بودیم که یکی از دوستان قرار بود در همان لحظه وارد شود . جهت خنده و مزاح به دوستان گفتم هم اکنون یکی از دوستانمان به جمعمان خواهد پیوست و همگی او را می شناسید . 

پیشنهادی دارم کمی با هم خنده کنیم . 

چطور است وقتی دوستمان وارد شد به او بگوییم چه شده است تو را . رنگ و روت پریده  مریضی مشکلی داری  

و خواهید دید که خودش را ببازد و به گفتهایمان باور شود . 

وقتی وارد شد هر کداممان حرفی به او گفتیم . یکی می گفت چهره ی  داغونی داری رنگ روت پریده فکر کنم مریض شدی  یک دکتر برو 

او اول که می گفت نه مریض نیستم بعد از چند دقیقه که گفتهایمان بر او مسر نشت . خود را در ایینه نگاهی بیانداخت و گفت راست می گید کمی رنگ و رویم پریده و بی روحم باید دکتر بروم . 

وقتی که خندهایمان را به مزاح دید دوباره زنده شد و روحی تازه گرفت 

انسانها نقش بزرگی در زندگی همدیگر دارند و می توانند هم جنبه مثبت داشته باشند  و هم جنبه منفی 

 اگر بخواهیم مسافرت  برویم بعضی انسانها زندگی و مسافرت ادم را خراب می کنند به هر دلیلی هوا گرم بود ما رفتیم قیمتها گرون بود جاده رو بسته بودن بچه هاتون مریض می شوند و این باعث منصرف کردن ما می شود  و همین طور از جنبه مثبت خیلی ها باعث تشویق و روحیه و نشاط انسانها می شوند که زندگی شیرین و جذاب می شود 

نتیجه ,,, 

زود نباید تصمیم گرفت 

هر حرف و سخنی را جدی نگیریم و زود عمل نباشیم 

بهتر ان است با انسانهای با تجربه و بدون بخل کینه مشورت کنیم 

مشکلات  و زندگی خصوصی خود را با هر کسی در میان نگذاریم . 

تا مطمئن نشده ایم باور نکنیم و زود عمل و زود تصمیم نباشیم 

قبل از این که پشیمان شویم بهتره که مطمئن باشیم 

 

 

  • محمدعلی خالقی

  • محمدعلی خالقی

گربه ای خبیث برای شکار هر روز تعدادی جوجه را می گرفت و انها را می خورد  و شکمی از عزا در می اورد او حتی به مرغ های بزرگ هم رحم  نمی کرد و با خباثت تمام انها را خفه و فرار می کرد . 

روزی صاحب مرغ ها از ترس گربه انها را در قفسی بزرگ می گذارد تا از شکار گربه در امان باشد. گربه تا چشم صاحب خانه را دور می بیند  خود را از شکافی کوچک وارد قفس می کند وتمام مرغها و جوجه ها را خفه می کند . 

سگی از دور دست  تمام ماجرا را شهود می باشد . او به گربه می گوید چرا انها را خفه می کنی و نمی خوری , تو می توانی یکی را را بگیری و بوخوری و به حق خودت قانع باشی نه اینکه تمام انها را خفه کنی و بکشی ,  گربه می گوید ,  بله حرفت کاملا درست است ولی این عمل در ذات من است و من در این عمل افریده شده ام و نمی توانم از شکارم بگذرم هر چند که سیر باشم . 


این حکایت می اموزد :

که ذات در هر انسان و حیوان نهفته است 

و به سختی می توان ذات  هر انسان و حیوان را تغییر داد . 

ودیگر می اموزد که انسان باید به حق خودش قانع باشد .

نگارش خالقی اسفاد 

 

  • محمدعلی خالقی



فریاد را شکایته 

نهایت بی عاطفه 

    زقلب شعله می زند 

          زخنجری ز سینه ام

                      مرا که مرد زخمی ام 

                      مرا که خود مرده ام 

                                        تبر بزن به ریشه ام  

                                        خراب کن تو خانه ام


سکوت می کنم به تو        عذاب من جواب کن 

بسوز تو چراغ من              بگیر این تو جان من


مرا که مرد زخمی ام 

مرا که خود مرده ام 

                           تبر بزن به ریشه ام 

                            خراب کن تو خانه ام


امید ارزو کنم 

طلوع را نشان کنم 

به چرخ چرخ  سرنوشت 

به سوز  مرگ بی سرشت 

                                   شاعر خالقی اسفاد 

  • محمدعلی خالقی

با سلام حضور سروران و بزرگان بازدید کننده ی این رسانه , امیدوارم مطالب مندرج در وب سایت اسفاد وطنم  , مورد علاقه و پسند شما قرار گرفته باشد . هرچند که فعالیت در فضای مجازی و تهیه مطالب کاری سخت و وقت گیر می باشد امیدوارم بتوانم ادامه دهنده این راه باشم .

کلیه مطالب تهیه شده در وب سایت اسفاد وطنم مطالبی برگرفته از واقعیت و اتفاقاتی از  پیشینه حقیر و در  رخداد حال می باشد . و مطالبی از زبان حیوانات و گیاهان  وداستانهایی خیالی , اشعار و  مطالبی با واقعیت اتفاق , اتفاقی که می تواند برای هر شخص در زندگی افتاده باشد و مورد تامل قرار گرفته باشد گاهی در زندگی انسانها اتفاق هایی چه خوب و چه بد انسان را  رهنمود  به خودارایی , خود اندیشی وخوبیت و بدیت انسانها راهنما می کند . که انسان به کارهایی که روزمره انجام می دهد به اشتباهات و خوبیات خود بیاندیشد .  یا اتفاقهایی که در خواب های انسان رخداد است و انسان انها را ارتباط به  اعمال خود می دارد . 

مطالب تهیه شده در سایت اسفاد وطنم مطالبی شیوا و جذاب در رابطه با موضوع واقعیت ی است که رخ داده و هیچ نوع کپی یا نسخه برداری از کتیبه و یا کسی نیست .

این مطالب برای من  جایی تامل الهی ایست

 خداوند اشتباهات و اعمال  بندگانش را به وسیله ی , بندگانش راهنمایی می کند . 

 امیدوارم همان طور که برای من  مهم و مورد اصلاح و تجربه بعضی اعمال واقع شده برای شما هم مهم باشد  و امیدوارم باعث  ذره ای  تامل  و تحرک در بینندگان و علاقه مندان شده باشم . 

دوست دارتان ,,محمد علی خالقی 



  • محمدعلی خالقی

  • محمدعلی خالقی

کودکی  جهت شکار از خانه بیرون می زند  او به باغ و بستان می شتابد و پرنده های زیادی را شکار می کند . 

. پرنده ای که در کنار لانه اش  به مراقبت جوجه هایش می پرداخت شکار چی را می بیند که به سمت لانه او  می اید . باخود می اندیشد که چه طور شکارچی را از لانه اش دور سازد . به پرواز می اید و در اسمان به رقص زیبایی می پردازد تا نظر شکارچی را به سویش جلب کند . شکارچی به سمت پرنده نشانه می گیرد و پرنده در لابلای درخت انبوهی حفظ جان می کند . شکارچی دوباره به سمت او نشانه می گیرد و پرنده لنگ لنگان سعی میکند خود را از درخت و لانه دور سازد و این حرکت را بارها بارها تکرار می کند . شکارچی به خیال پرنده زخمی به دنبالش راه می افتد . پرنده وقتی می بیند شکارچی از لانه دور شده است . ارامشی در او مطمءن می شود در اسمان به پرواز می اید و به سمت لانه اش  پرواز می کند

او این خطر پر فراز و نشیب  را متحمل می شود و ساعتها به گمراهی شکارچی می نشیند تا جان جوجه هایش را نجات دهد و حیاتی  دیگر را تجربه می کند شکارچی که از خستگی به تنگ امده بود از شکار او منصرف می شود و از فرط تشنگی و ماندگی  به استراحت می پردازد . 

وقتی پرنده به لانه می رود جوجهایش را می بیند  که به انتظار نشته اند و جیک جیک شادمانی  سر می دهند انها را در پر و بالش می گیرد و از شوق خوشحالی و شادمانی   اشک می ریزد .

……………………………………………………………………………

 

به سلامتی پرنده ی مادر ی که برای رهایی از ترس ساعتها در اسمان می رقصید تا نگه شکارچی را به سویش جلب کند . 

به سلامتی پرنده ای که رقص و پرواز را علامت ممنوع می دانست . 

به سلامتی پرنده ی مادری که برای نجات جان جوجهایش اشک می ریخت . 

به سلامتی تمام مادران دنیا که برای فرزندانشان مشقت و سختی کشیده اند 

 به سلامتی هرچه مادره , مادر حیوان , مادر پرنده , مادر انسان 

به سلامتی رفیق بی کلک مادر 

نگاشت :خالقی 


  • محمدعلی خالقی