سروده زمستانی بانو اعظم اسماعیلی
با ما بگو ز سوز زمستان چه میکنی
با هجر روی آذر و آبان چه می کنی
با سقف های کاگِلی و پشت ناودان
با سد آب و اَوچَکِ باران چه می کنی
با کوچه های خاکی و سیلابهای تند
شبهای تیره با خرابی دالان چه می کنی
با چکمه های پاره و در راه مدرسه
با کودکان خسته و لرزان چه می کنی
حالا که پایه ی اجاق تو از هم به در شده
با کُندَه های گوشه ی ایوان چه می کنی
تنگ غروب و آخور و کادانِ خالِیَت
با گله ای که می رسد ز بیابان چه می کنی
از دست بی وفای زمستان رمیده ایم
با خانه ی نمور و هجرت یاران چه می کنی
اسفادِ من بگو ! به شب سرد چلّه ات
با خاطرات خشک گلستان چه می کنی؟
اسماعیلی ۱۴۰۲/۱۰/۱💐
- ۰ نظر
- ۰۳ دی ۰۲ ، ۲۳:۵۰
- ۱۰۰ نمایش