اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

هر وقت که دلگیر میشم تو برام خاطره ای . اسفاد روستای زیبایی ها

اسفاد وطنم

اسفاد ای سرزمین مادری من چه می کنی با دستهای خسته روح شکسته چه می کنی
درد است در فراق من از حال و روز تو شهر سکوت در و دیوار شکسته چه میکنی
روزی و روزگاری و حال و هوای تو شور اشتیاق بر مزار شهیدان چه می کنی
آن باغ های خرم و شیر دلان تو ان کوچه باغ عام و مردان ادیبت چه می کنی

بایگانی

۳۳ مطلب در دی ۱۴۰۲ ثبت شده است

يكشنبه, ۳ دی ۱۴۰۲، ۱۱:۵۰ ب.ظ

سروده زمستانی بانو اعظم اسماعیلی

با ما بگو ز سوز زمستان چه میکنی
با هجر روی آذر و آبان چه می کنی
با سقف های کاگِلی و پشت ناودان
با سد آب و اَوچَکِ باران چه می کنی
با کوچه های خاکی و سیلابهای تند
شبهای تیره با خرابی دالان چه می کنی
با چکمه های پاره و در راه مدرسه
با کودکان خسته و لرزان چه می کنی
حالا که پایه ی اجاق تو از هم به در شده
با کُندَه های گوشه ی ایوان چه می کنی
تنگ غروب و آخور و کادانِ خالِیَت
با گله ای که می رسد ز بیابان چه می کنی
از دست بی وفای زمستان رمیده ایم
با خانه ی نمور و هجرت یاران چه می کنی
اسفادِ من بگو ! به شب سرد چلّه ات
با خاطرات خشک گلستان چه می کنی؟

اسماعیلی ۱۴۰۲/۱۰/۱💐

۰ نظر ۰۳ دی ۰۲ ، ۲۳:۵۰
محمدعلی خالقی

جوانی نوبهاری بود بگذشت

يكشنبه, ۳ دی ۱۴۰۲، ۱۰:۳۸ ق.ظ

۱ نظر ۰۳ دی ۰۲ ، ۱۰:۳۸
محمدعلی خالقی

نفرین نوح

جمعه, ۱ دی ۱۴۰۲، ۰۱:۲۷ ب.ظ

 

بعد نفرین نوح ورفع بلا
غرق گشتند مردم انجا

 پسرش نیز بابدان چونشست
رشته عمر او زهم  بگسست

همه سرکشان هلاک شدند
غرق در آب و زیر خاک شدند 

چون بلا رفع گشت  وشد آرام
اهل کشتی پرنده واحشام

کشتی نوح به قله ای بنشست
اهل کشتی زهر  پلیدی  رست

از  جماد و نبات  شد  زنده 
همه   عابد و بر  خدا بنده

نوح برگشت به شغل کوزه گری
فردی آمد برای کوزه خری

او  فرشته به شکل انسان بود 
 هم سخندان هم سخنران بود

چند کوزه خرید واو بشکست
معترض شد بر او گرفتش دست

این  چه کارست میکنی جانا 
صنع شان سخت بو ده بهر ما


گفت تو صانعی نیی خالق
آن خدا هست خالق ورازق

خود که دانی ز،ارزش انسان
بوده او را شعور وعقل و بیان

بندهِ   خالق   خدا   زیباست
کار خالق همیشه بی همتاست

شد به نفرین تو هلاک اکنون
توشدی بهر آن خدا مدیون

 بین که نفرین تو چها  کرده
خلق آن بنده را خدا کرده

گریه بنموده نوح ،بر  احوال
گشت مغموم او پریشان حال 

او جلا داده، جسم وجان و وروح
اینچنین  بوده  اسم  او شد  نوح

         *    غلامحیدر کریمی   *

۰ نظر ۰۱ دی ۰۲ ، ۱۳:۲۷
محمدعلی خالقی